۲۴ دی ۱۳۹۴ و ۱۶:۵۸

در هفته‌هاي گذشته روايتي را راجع به يقين از کتاب کافي خوانديم که براي يقين چهار ملاک ذکر شده بود؛ مقداري از آن را بيان کرديم؛ اما آن چهار راه، مسأله توكل و تفويض و تسليم و رضا بود.

عرض شد اساس عباداتى که انسان انجام ميدهد، براى اين است که به اين چهار مرحله برسد؛ البته وقتى به اين مرحله رسيد، آن وقت احتياجش به اينها بيشتر هم میشود؛ چون براى حفظ آنها خودشان دخالت دارند. اين که گاهی بعضى از صوفي های نادان و دور از معارف دين میگويند: وقتى انسان به مرحله يقين رسيد، ديگر نيازي به عبادت نيست، زيرا، عبادات براى رسیدن به یقین است، آنها نمیفهمند که يقين يعنى چه؟ يقين حقيقتى دارد که وقتى انسان به آن رسيد، آن گاه، تأثير عبادتش را در آن میبيند، و بیشتر به اهميت و عظمت نماز پى میبرد.

اگر انسان بخواهد نور يقين را در درونش حفظ کند، بايد نمازش را دقيق‌تر بخواند و نوافلش را بيشتر به جا آورد؛ وگرنه هرچه اين کمرنگ شود، آن هم کمرنگ می‏شود، و خداى ناکرده از دست انسان می ‏رود. اين که اوليا و بزرگان و انبيا و ائمه عباداتشان را بيشتر م‏ی کردند، براي اين بود که به حقيقت يقين رسيده بودند و اثر اين اعمال را در حفظ اين حقيقت، ديده بودند. خيلى سفيهانه است که انسان بگويد حال که به يقين رسيديم، پس عبادات را رها کنيم؛ نه، این، تازه اول راه است.

راجع به تسليم نيز روايتي از امام رضا(ع) وارد شده است که مي‌فرمايد: و اعلموا ان رأس طاعته سبحانه التسليم لما أعقلناه و ما لم نعقل.  در مقابل آنچه که خداوند براي انسان مقدر کرده است، تسليم شود. عرض کرديم توکل در افعالى است که انسان خودش انجام می دهد، مثلاً مي‌خواهد شروع به تأليف کتاب کند و يا کار و کسبي راه بيندازد و يا مسافرتي برود، اينجا با توکل بر خدا کار را شروع می کند. اما تسليم در آن مقدراتى است که شارع براى نظام تکوينى و مجموعه بشر قرار داده است؛ و برای آنچه که براى شخص انسان از مرض، گرفتارى، احاطه مشکلات و... پيش مي‌آيد؛ که حتي گاه انسان چشم باز می کند و می ‏بيند مشکلات تماماً او را احاطه کرده است؛ اينجاست که بايد مسئله تسليم مطرح باشد؛ انسان بايد تسليم قضا و قدر الهى باشد.

نکته‌اي که امام هشتم (ع) به آن اشاره مي‌کند، اين است که عقل ما، برخى از اين تکاليف را درک م‏ی کند و برخى ديگر را درک نمی ‏کند؛ اگر تمام عقول بشر را روى هم جمع کنند که چرا نماز صبح را بايد بلند و دو رکعت خواند، نمی ‏تواند بفهمد؛ مگر اينکه خود شارع علت آن را ذکر کند. ممکن بود که خدا واجبات را کمتر قرار دهد؛ يا براي اين که بشر را امتحان کند، دو يا سه محرّم قرار مي‌داد؛ اما چرا خداوند واجبات و محرّمات بيشتري را جعل کرده است؟ ما هرچه تلاش کنيم و هر چه هم به ملاکات احکام دسترسی پيدا کنيم، نمي‌توانيم علت اين کار را درک کنيم. انسان درباره مجموعه تشريعاتى که خداوند دارد، با سؤال‌هاى فراوانى مواجه است که بسياري از آنها را نمي‌تواند جواب دهد.

در اينجا راه حل چيست؟ راهش تسليم است؛ اصلاً اگر بنا بود ملاک، جهات و غايات همه تکاليف از اول روشن باشد، ديگر تعبّد معنا نداشت. در روز عيد قربان بايد در منا، گوسفند قربانى شود، بايد همه افراد در حج، يک لباس واحد داشته باشند، همه بايد به دور اين سنگ‌ها بچرخند؛ حالا کسى بگويد به جاى اينکه در ايام حج هر کدام يک ميليون، دو ميليون پول صرف کنيد و اين همه راه براى حج برويد، اين پول‌ها را به فقراء بدهيم که اين همه فقير در عالم وجود دارد.

اگر انسان هزار برابر پول يک حج هم به فقرا بدهد و نياز‌هاي تمام فقراى شهرش را بر طرف کند، باز در مقابل حج هيچ ارزشى ندارد؛ اصلاً اینکه حج يک بار در طول عمر واجب شده است، به این خاطر است که واقعاً اگر در همين يک بار انسان شرايط را درست رعايت کند، حالت تسليم پيدا ‌کند. اين انسان بعد از بازگشت از حج مثل يک مسلمان جديد الولادة است. البته معنايش اين نيست که گناهانش بخشيده شده است، بلکه يعني اسلام بار دیگر براي او تجلي پيدا کرده است؛ تسليم در آنجاست، بين صفا و مروه اين کار را بکند، آنجا تقصير کند، حلق کن، چند شب و چند روز در فلان مکان بماند، تمام اينها فقط براى تسليم است.

پس، طبق اين روايت، ما طلبه‏ ها بايد اين را آويزه گوشمان قرار دهيم که در شرع، امورى داريم که عقل ما آن‌ها را درک مي‌کند و اموري هستند که عقل آن‌ها را درک نمي‌کند. بالاخره اختلاف احکامى که وجود دارد، اختلافى که بين مسلمان و غير مسلمان است، بين زن و مرد است، شايد بسياري از آن‌ها را ما نفهميم، ولى ما بايد تسليم باشيم و بايد تعبد داشته باشيم. بايد ببينيم ادله و قرآن و روايات چه م‏ی گويد و از اينها چه استفاده می شود؟

اگر طلبه روحيه تسليم نداشته باشد، مشکل پیدا خواهد کرد. طلبه با يک فرد عادى خيلى فرق دارد؛ يک فرد عادى وقتى تسليم ندارد، ممکن است شکوه کند، بد و بی راه بگويد؛ اما ما طلبه‏ ها اگر تسليم را از دست بدهيم، دين را عوض می ‏کنيم. افرادى که در اين قرون اخير مثل مثل کسروى‌‌ها، وهابي‌ها و غیره آمده‌اند، ريشه‌شان افرادى بودند که يا آخوند زاده بودند و يا خودشان هم طلبه بودند، اما روحيه تسليم در آن‌ها نبوده است. می ‏گفتند هرچه که عقل ما بفهمد، قبول داريم و الا مورد قبول ما نيست.

در همين حوزه و در همين صد ساله اخير آخوندى را داشتيم که می گفت: من نه شيعه هستم، نه مالکى و شافعى و نه حنبلى هستم؛ براى اينکه، عقلِ خودش را به ميدان آورده بود. می ‏گفت: اينجا حنبلی ‏ها فلان حکم را می گويند که به عقل من درست است؛ آنجا مالکی ها يک چيز مي‌گويند که به عقل من خوب می گويند و درست است.

اينها همه بر می گردد به اين معنا که ما در مقابل خدا تسليم نباشيم؛ و اعلموا ان رأس طاعة الله التسليم، تعبير خيلى دقيقي است که امام هشتم (ع) می ‏فرمايد. اگر تسليم نباشد، اطاعت خدا پیدا نمی ‏شود؛ براي اين که مي‌گويد چرا خمس و زکات مي‌دهيد؟ همين آدمى که عرض کردم، گفته بود که من هيچ‌کدام از اين مذاهب را ندارم، يکى از حرفهايش هم انکار خمس بود.

بالاخره وقتى انسان تسليم نداشته باشد، اينها را انکار می کند. امام (ع) نمي‌فرماید که فقط نسبت به اموري که عقل ما درک نمي‌کند، تسليم باشيد؛ بلکه هر دو را مي‌فرمايد، هم عقلي و هم غير عقلي. جايى را که عقل انسان مي‌فهمد، نگويد که چون مي‌فهمم، آن را انجام مي‌دهم و چون اين حکم خدا مطابق عقل است، آن را انجام مي‌دهم؛ بلکه بايد بگويد چون خدا فرموده است، آن را انجام مي‌دهم.




منبع : بحار الانوار، ج 75،‌ص 348



کلمات کلیدی :

یقین رضا و تسلیم قضا و قدر امام رضا حقیقت حج تعبد

۱,۸۴۶ بازدید