۲۶ دی ۱۳۹۴ و ۱۲:۲۷

 ما بايد بسيار بر روي اين روايتي كه از اميرالمؤمنين (ع) داريم مبني بر اين که « من دخله العجب هلك » فكر كنيم. اگر كسي مبتلاي به عجب و خودپسندي شد، لامحاله هلاك مى‌‌شود و هيچ ترديدي در آن نيست؛ اگر كسي گفت من آنچه كه مى‌‌فهمم صحيح است و بقيه اشتباه، اين اولين و مهمترين قدم براي عجب و خودپسندي است؛ يعني با اين كار انسان خودپسند مى‌‌شود. اين را شما در اعتقادات، مسائل سياسي، مسائل اخلاقي پياده کنيد، ببينيد که چطور انسان به هلاکت مي‌افتد؟! در مسائل اخلاقي، بگويد چيزي كه من بگويم كار خوبي است، خوب است؛ عملي را که من مى‌‌گويم بد است، بد است؛ ملاكش هم اين است كه چون من دارم مى‌‌گويم. در مباحث علمي، خيلي وقت پيش آمده است که انسان مي‌داند يك مطلبي باطل است اما باز روي آن اصرار مى‌‌كند؛ اين عجب و خودپسندي گاه، انسان چون مى‌‌بيند که پاي خودش مطرح است، روي آن پافشاري مى‌‌كند. در عجب و خودپسندي آنچه كه مطرح است، خود انسان است. حال، اينها روي اعتقاد و حب و علاقه‌ا‏ي كه به خليفه دوم دارند، مى‌‌گويند يا بايد نسخ تلاوت را قائل شويم و يا بايد بگوييم عمر اشتباه كرده است؛ اينها براي اينكه نگويند او اشتباه كرده است، مي‌گويند نسخ تلاوت داريم.

ريشه اينها اين است كه انسان خودش را مطلق مي‌بيند و هيچ وقت فكر نمي‌كند كه ممكن است اين حرفي كه مى‌‌زند، اشتباه باشد؛ تا در آن تأملي كند. در خانواده، اگر آنچه را كه مرد مي‌گويد بر اساس تدبير و مطالعه‌ باشد و يا بر اساس تجربه باشد، وقتي که مى‌‌گويد اين كار صحيح است انجام بدهيد، عيبي ندارد؛ اما اگر با قطع نظر از اين موارد، بگويد چيزي كه من مى‌‌گويم بايد باشد؛ زن و بچه‌ها هم بايد تابع باشند، اين هم از مصاديق خود پسندي است. دائره عجب و خودپسندي به اندازه‌اي وسيع است که همه ابعاد وجودي انسان را شامل مى‌‌شود. ما گاه فكر مى‌‌كنيم اين امور اخلاقي، يك چيزي است كه فقط يك رذيلتي براي انسان است؛ بعضي از امور اخلاقي بالاتر از رذيلت است؛ حالا شما اگر دروغ گفتيد، دروغ يك گناه است، فوقش اين است كه مى‌‌گوييم گناه كبيره هم هست و عقاب هم دارد؛ قابل توبه هم هست؛ اما دروغ گفتن انسان را نابود نمى‌‌كند؛ دروغ ممکن است شخص را رسوا گرداند و آبرويش ريخته شود و خوار شود؛ اما او را هلاک نمي‌کند؛ البته هر كسي که راست بگويد نجات پيدا مى‌‌كند. اما اين تعبيري که حضرت در اينجا فرمودند که خودپسندي انسان را هلاک مي‌کند، معنايش اين است كه اگر عجب انسان را گرفت، با توبه نمى‌‌تواند آن را حل كند؛ يعني ديگر به فكر توبه كردن نيست، براي اينكه هيچ وقت فكر نمى‌‌كند كه اشتباه كرده است.

من سراغ دارم بعضي از افرادي كه در همين سي چهل ساله اخير در حوزه علميه قم بودند و از نظر استعداد بسيار قوي بودند، با من هم ارتباط داشتند؛ ولي از همان ابتدا، عجب در آنها ريشه دوانيد و حتي گاه که به آنها مي‌گفتيم مرحوم شيخ طوسي فلان مطلب را گفته است، مي‌گفتند: بي‌خود گفته است! علامه حلي نفهميده است!؛ و متأسفانه الآن از جهت اعتقادي به نتيجه خيلي بدي رسيده است و من خوف اين دارم كه اصلاً بطور كلي از اسلام خارج شود. اين نتيجه عجب است. من هر روز واقعاً‌ اين نكته را هميشه به خودم مى‌‌گويم که انشاء الله بتوانم عامل باشم؛ هر روزي كه برايم مى‌‌گذرد اگر يقين پيدا كنم جهالتم دارد اضافه مى‌‌شود، خدا را شكر مى‌‌كنم؛ اما اگر روزي بگذرد و فكر كنم ديگر به قله رسيدم، اين آغاز هلاكت انسان است. درس مى‌‌خوانيم، قرآن ياد مى‌‌گيريم، اصول ياد مى‌‌گيريم، فقه ياد مى‌‌گيريم، ما بايد طوري فكر كنيم که اگر چيزي ياد گرفتيم، خدا به ما ياد داده است؛ و اگر چيزي را مى‌‌فهميم خدا به ما فهمانده است. اين قضيه نبايد از يادمان برود که اگر از خاطرمان برود، هلاك هستيم. به خدا پناه مى‌‌بريم از عجب و رذايل اخلاقي. و صلّي الله علي سيّدنا محمّد وآله الطاهرين.



منبع : روضه المتقین فی شرح من لا یحضر الفقیه، ج 14، ص 167



کلمات کلیدی :

امیر المؤمنین عجب خود پسندی عوامل هلاکت انسان رذایل اخلاقی

۱,۵۰۴ بازدید