حجاب و نظام اسلامى

حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی (دامت برکاته)
به اهتمام: محمّد حسن دانش

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین»

واقعیت این است که در جامعه‌ی امروز و عصر حاضر، ابعاد مختلفی درباره‌ی مسئله‌ی حجاب مطرح است، از جمله بحث‌های نظری و اجرایی حول این حکم و نيز، سوال مهمی که این روزها مطرح است که: آیا اصولاً حکومت، اعم از اسلامی و غیراسلامی، به‌ خصوص حکومت اسلامي، نسبت به امر به حجاب زنان، وظیفه‌ای بر عهده دارد یا خیر و اگر وظیفه‌ای دارد، این وظیفه چیست؟ و حدود و ثغور آن کدامست؟

بنابراین قبل از ورود به بحث، بایسته است این تذکر مورد توجه جدی محققین محترم قرار گیرد که همه‌ی کسانی که می‌خواهند این مباحث کارشناسانه را دنبال کنند، در درجه‌ی اول به مباني عمیق و دقیق نظری این موضوع توجه عالمانه و موشکافانه داشته باشند و پس از آن‌ که مباني نظری آن، مورد قبول و امعان نظر واقع شد و دیگر در آن‌ها تردیدی در میان نبود، نسبت به جنبه‌هاي عملی و اجرایی آن عنایت وافر و مستمر صورت پذیرد.

البته بر خوانندگان و پژوهشگران فهیم پوشیده نیست که این موضوع، جوانب مختلفی دارد که لازم است از تمامی زوایا مورد توجه قرار گیرد و در این جستار، ضمن دو فصل، صرفاً برخی از ابعاد این بحث، مورد پی‌گیری علمی واقع خواهد شد.

والسلام علی عباد الله الصالحین
حوزه‌ی مبارکه‌ی علمیه‌ی قم. محمد جواد فاضل لنکرانی
25/فروردین/1392 ه ش. 3/جمادی الثانی/ 1433 ه ق
مطابق با ایام شهادت حضرت فاطمه زهراء(عليها السلام)

فصل اوّل
تبیین ادله‌ی قرآنی حجاب

برای بسیاری از افراد، مخصوصاً زنان مسلمان این سئوال مطرح است که آیا اساساً قرآن کریم درباره‌ی حجاب دستوری دارد یا خیر؟ این سئوال را به این دلیل مطرح می‌کنم که در بعضی از تارنماها و نوشته‌ها، درباره‌ی برخی از آیات حجاب که توسط تمام مفسران و فقهاء مسلمان یا اغلب آن‌ها مورد استناد قرار گرفته‌اند و روشن هم هستند، اشکالات بسیار سستی مطرح شده است و با تردیدهای بی‌پایه خواسته‌اند در دلالت این‌ها خدشه وارد کنند.

به هر جهت، همان‌طور که محققین محترم استحضار دارند، در قرآن کریم، آیات حجاب در دو سوره‌ی مهم احزاب و نور آمده است؛ چه این‌که در سوره احزاب آیات 53، 55 و 59 و در سوره نور آیات 95 تا 102 این

آیات آمده‌اند. هر چند در قرآن سوره‌ی نور مقدم بر سوره‌ی احزاب است، اما تاریخ نزول آیات حجاب، در سوره احزاب، مقدم بر تاریخ نزول آیات حجاب در سوره نور است.

الف. بررسی آیات سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب

در سوره‌ی احزاب، مهم‌ترينِِ آیات حجاب، آیه 59 هست که خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً» در این آیه چند مساله‌ی مهم وجود دارد:

مساله‌ی اول: حجاب امری اختیاری نیست، بلکه تکلیفی است نسبت به تمامی زنان مومن؛

این آیه‌ی شریفه، از آیات بسیار محکم در بحث حجاب است و نکات بسیار مهمی در آن وجود دارند. خدا می‌فرماید: «ای نبی ما! به زنان و دختران خودت و زنان مؤمنین ـ ‌که این نساء المؤمنین تمام زنان مؤمن تا روز قیامت را شامل می‌شود ـ به ‌عنوان يک تکليف مسلّم و نه به‌ عنوان يک حق بگو «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ».

در این‌جا نکته‌ای که برای بسیاری از افراد مطرح است و من در رساله‌هایی که درباره‌ی حجاب نوشته می‌شوند، بارها دیده‌ام، که کلمه‌ی «يُدْنِينَ» است که اگر با «عَلی» بیاید، یک معنا دارد، اگر با «اِلی» بیاید، معنای دیگری دارد. چه این‌که با کلمه «اِلی» به معنای نزدیک کردن است.

متاسفانه در بسیاری از کتاب‌هایی که درباره‌ی حجاب نوشته شده‌ است، دیده‌ام که کلمه «يُدْنِينَ» را به معنای نزدیک کردن می‌گیرند و طبعا تا آخر آیه را نادرست معنا می‌کنند، در حالی که کلمه «يُدْنِينَ» اگر با کلمه «عَلی» بیاید، از نظر ادبی و عربی به معنای آویزان کردن است، نه به معنای نزدیک کردن. پرده‌ای را که روی دیواری آویزان می‌کنند و آن را می‌پوشاند، می‌گویند «يُدْنِينَ عَلَيه» یا «يُدْنِي عَلَيه» طبق اين آيه، حجاب يک تکليف مسلم است، نه حق که امر اختياري باشد.

مسأله‌ی دوم: دو خصوصیت لغوی و اصطلاحی، جلباب: «پوشش سرتاسری» و «پوشش روی پوشش»؛

امّا آن‌چه که در این آیه شریفه بسیار مهم است، کلمه‌ی «جلباب» است. جلباب، هم از نظر لغت و هم از روایاتی که از صحابه‌ی رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) وارد شده و هم در کلمات امیرالمومنین(عليه السلام) در نهج ‌البلاغه و نیز تعبيرات شعرا و کلمات مفسرین، غالباً و اکثراً به معنای «پوشش سرتاسری» است. از این رو جلباب پوششی است که از سر تا پای انسان را می‌پوشاند و علاوه بر آن، خصوصيت دومي که در جلباب است آن است که «پوشش رويي» است يعني بايد «پوشش روي پوشش» باشد.

مسأله‌ی سوم: بررسی کلمات و مویدات لغوی، تفسیری، شعری و تاریخی پیرامون معنای کلمه جلباب؛

حال آیا در آن زمان، به نوع خاصی از پوشش، «جلباب» اطلاق می‌شده یا قابل تعمیم به مطلق جلباب است؟ در این زمینه به بعضی از معانی‌ای که لغویین بیان کرده‌اند باید اشاره شود تا پس از آن مشخص ‌شود که جلباب چه معنایی دارد.

یک. بررسی کلمات لغویون

الف. کتب لغت عرب

اوّل: ابن فارس در کتاب مقاییس‌ اللغه در باب معنای جلباب آمده است: «شیء یغشی شیئا»، یعنی خاصیت و اثر جلباب این است که چیزی است که چیز دیگری را کاملاً می‌پوشاند، نه اين‌که به ‌صورت ناقص بپوشاند و این نکته‌ای است که باید به آن توجه کرد.

دوّم: جوهری در صحاح‌ اللغه که یکی از کتب لغت بسیار معتبر است، آمده است که: «جلباب به معنای مِلحفه است». که مِلحفه همان چیزی است که ما در عرف به آن «لحاف» می‌گوییم و لحاف همان چیزی است که به هنگام خواب، همه‌ی بدن انسان را می‌پوشاند.

سوّم: ابن منظور در کتاب لسان ‌العرب آمده است: «جلباب ثوب اوسع من الخمار». خِمار همان مقنعه است. در بعضی از آیات قرآن آمده است که زنان باید «وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ» خِمار مقنعه‌ای است که سر و گردن تا شانه‌ها را می‌پوشاند ولی جلباب از خمار وسیع‌تر است. در آخر هم می‌گوید: جلباب به معنای مِلحفه است.

این سه کتابی که نام برده شد، تقریباً ارکان شناخت زبان

عرب هستند، یعنی کسی نمی‌تواند درباره جايگاه آنها مناقشه کند و بگوید اين‌ها ملاك نيستند. نتیجه این‌که هنگامی که به کتب لغت عرب مراجعه می‌شود، جلباب دقیقاً همین چادری است که امروز در ایران وجود دارد و به زنان توصيه می‌شود. جلباب یک پوشش سراسری اســت.

بنابراین اگر یک پوشش، بخشی از بدن را بپوشاند و بخش دیگری را نپوشاند، جلباب نامیده نمی‌شود. پس جلباب باید تمام بدن را بپوشاند. به عبارت ديگر، از مجموع کتب لغت عرب استفاده مي‌شود که معناي حقيقي و اولي و اصلي جلباب، همان پوشش سراسري است. لغات عرب یک معنای حقیقی دارند و در برخی اوقات، مجازاً هم استعمال می‌شوند. یعنی گاهی اوقات جلباب به معنای مقنعه هم به کار رفته، ولی جلباب در معنای اصلی خود، با مراجعه به کتب لغت عرب، چیزی است که جمیع بدن را بپوشاند.

ب. کتب لغت فارسی

اکنون باید کتاب‌های لغت فارسی مورد جستجو قرار گیرند. در این زمینه مرحوم قاسم حريري در فرهنگ مقامات حریری آورده است که: «جلباب همان چادر و تن‌پوش روئی است».

بنابراین از نظر لغت هیچ تردیدی وجود ندارد که اکثر لغویون جلباب را به «چادر» معنا کرده‌اند. آری در مقامات حریری، از جلباب، به تن‌پوش روئی تعبیر شده است.

دو. کلمات مفسرین

در این‌جا به کلمات مفسرین نیز مراجعه می‌کنیم؛ از جمله:

اوّل: عبدالله بن ‌عباس که از علمای اهل سنت است و مفسرین بر سخنان او خیلی تکیه می‌کنند، می‌گوید: جلباب «الذی يَستُر مِنَ الفَوق الِی الاَسفل» یعنی جلباب لباسی است که از بالا تا پایین بدن را می‌پوشاند.

دوّم: امیرالمؤمنین(عليه السلام) در کتاب نهج ‌البلاغه که غیر از معانی بلندی که در آن هست، به عنوان یک کتاب لغت مرجع در بین عرب بسیار مطرح است و علاوه بر مفاهيم، جنبه‌ی بلاغی آن هم مورد نظر است، یعنی جنبه‌ی

بلاغی آن یک طرف، از جنبه‌ی الفاظی هم که امیرالمؤمنین(عليه السلام) استعمال فرموده، بسیار مورد توجه است. آن حضرت(عليه السلام) این عبارت را دارند که: «مَن اَحَبنَّا اهل البيَت فَليَسَتعَد للِفقر جِلباباً» یعنی کسی که ما اهل بیت(عليهم السلام) را دوست دارد، از فقر، جلبابی را برای خودش آماده می‌کند، يعني لباس فقر را می‌پوشد. در روایت دیگری داریم: «مَن الَقی جِلباب الحياء عَن وَجهه فَلا غَيبه له» کسی که جلباب حیا را از خود دور کند، غیبتش اشکال ندارد. و روشن است که مراد آن است که حياء، همه وجود و اعضاء و جوارح را در برگيرد.

سه. کلمات شعراء

جلباب در اشعار عرب نیز، به معنای لباسی آمده است که از بالای سر تا پایین بدن را می‌پوشاند.

چهار. کلمات مورخین

غیر از این‌ها مؤیداتی نیز از تاریخ باید بیان ‌کنیم.

اوّل: در قضیه‌ی خطبه‌ی معروف حضرت زهراء(عليها السلام)، وقتی که ایشان می‌خواستند به مسجد بروند و خطبه بخوانند، آمده است که: «لاثت خِمارها علی رأسها واشتَملت بجلبابها»، یعنی آن حضرت(عليها السلام) مقنعه را بر سرشان پیچیدند و بعد جلبابی هم روی آن قرار دادند. یعنی نه ‌تنها از لغت جلباب استفاده می‌شود که یک

پوشش سراسری است، بلکه پوشش روی پوشش یا لباس روئی نیز هست.

دوّم: جلال الدین سیوطی در جلد پنجم کتاب الدُرّ المنثور صفحه‌ی 221، می‌نویسد که جناب ام‌سلمه از عایشه نقل می‌کند که وقتی این آیه شریفه نازل شد که: «يدنين عليهن من جلابيبهن، خرج نساء الأنصار کان على رؤوسهن الغربان من أکسية». بعد از آن ‌که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) به زنان خود فرمودند که باید جلباب را بر خود بپوشانید، آنان به‌گونه‌ای از خانه خارج شدند گویی بر سر آن‌ها پوششی سياه است، یعنی حتی اشاره دارد به این‌ که پارچه روئی، «مشکی» هم بوده است: «الغربان من اکسية» که اکسیه جمع کساء است و کساء به معنای لباس مشکی است که آن‌ها پوشیده بودند. یعنی زنان انصار با لباس‌ها و چادرهای مشکی از منزل بیرون می‌آمدند.

سوّم: مؤید دیگر، روایتی است که از پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) وارد شده است که فرموده‌اند: «لغير ذي محرم اربعة اثواب درع، خمار، جلباب، ازار»؛ که البته، «درع» به پیراهن گویند و خِمار نیز، همان مقنعه است و جلباب را چیزی غیر از خِمار قرار داده است. برخي دنبال

این مطلب هستند که بگویند جلباب همان خِمار و در واقع همان مقنعه است، در حالی‌که جلباب، خِمار نیست و این روایت هم آن را چیزی جدای از مقنعه قرار داده است.

از این رو، ا‌بن عربی مالکی در کتاب احکام القرآن آورده است: «اختلف الناس فی الجلباب علی الفاظ متقاربة، عمادها انه الثوب الذی يستتر به البدن»؛ در معنای جلباب اختلاف شده است، اما آن چیزی که می‌توانیم به آن اعتماد کنیم لباسی است که تمام بدن را می‌پوشاند. در تفسیر نسفی، تفسیر ابوالفتوح رازی، تفسیر شریف لاهیجی و چند تفسیر دیگر نیز تصریح شده که جلباب همان چادر است.

نتيجه اين‌كه اکثر لغویین جلباب را به چادر معنا کرده‌اند، آن هم لغویینی که قولشان در فقه و حدیث و به نحو عموم در کلام عرب، مورد قبول است. و البته چنین مؤیداتی نیز، بیان شد که دلالت بر این دارد که جلباب همان چیزی است که عنوان چادر را دارد.

مساله‌ی چهارم: بررسی دو شاهد از آیه در تایید جلباب به معنای پوشش سراسری؛

غیر از تمام این‌ها، در خود این آیه، دو شاهد داریم که از این دو شاهد می‌توان به خوبی استنباط کرد که جلباب، به

خِمار و مقنعه نمی‌گویند و در این آیه مراد از جلباب، خِمار نیست. چه اینکه در آیه‌ای: «وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنّ» آمده است و در آیه دیگری آمده است: «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلابِيبِهِنَّ». که این نکته، نکته‌ی بسیار مهمی است. زیرا در آن‌جا دارد «بِخُمُر» ولی در این‌جا دارد «مِن جَلابِيبِهِنَّ». که این «مِن»، مِنِ تبعیضیه است، یعنی این‌ها بیایند و بعضی از این جلباب را بر خود آویزان کنند، طوری که همانند پرده‌ای باشد که آویخته می‌شود. پس دو شاهد در این زمینه وجود دارد؛ که عبارتند از:

اول: کلمه‌ی «مِن» در «مِن جَلابِيبِهِنَّ».

دوم: کلمه‌ی «عَلیهن» در «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ». چه این‌که آیه می‌گوید: «علیهن»، ولی نمی‌گوید «علی وجوهن».

به دیگر سخن، باید به این نکته توجه کرد که آیه نمی‌گوید: «علی وجوههن»، بلکه می‌گوید «علیهن»، یعنی زنان باید جلباب را بر تمام وجودشان آویزان کنند. خمار يعني مقنعه طوري است که نمي‌توان بعضي از آن را استفاده کرد، اما جلباب به جهت وسعتي که دارد براي پوشش از بعضي از آن استفاده مي‌شود. خمار و مقنعه همه‌ی سر را مي‌پوشاند، لذا فرموده «بِخُمُرِهِنَّ» و نفرمود «من خمرهن».

مساله‌ی پنجم: استعمالات مجازی منشأ اشتباه برخی افراد پیرامون معنای جلباب؛

نهايتاً بايد گفت که اگر کسی واقعاً انصاف داشته باشد و محقق باشد و حقیقتاً به دنبال اين باشد که ببیند در لغت عرب، جلباب چه مفهومي دارد، قطعاً تردید نخواهد کرد که مراد از جلباب، همين چادر است. البته گاهی اوقات، مجازاً برای مقنعه استعمال شده و ممکن است مجازاً برای پیراهن هم استعمال شده باشد؛ لذا همين استعمال مجازي، برخي را به اشتباه انداخته و فکر کرده‌اند که يکي از معاني حقيقي جلباب همان خِمار و مقنعه است، در حالي‌که علاوه بر فرق لغوي، در قرآن بين خمار و جلباب فرق گذاشته شده است؛ اما معنای اصلی که اکثر لغویین و فصحاء و شعرای عرب، نهج ‌البلاغه و کتب دیگر به او اعتماد کرده‌اند، این است که جلباب همان چادر است.

پس واقعاً اگر کسی بخواهد این حرف را رد نماد و بگوید در قرآن کریم، حرفی از چادر زده نشده است،

این آیه را چگونه تفسير می‌کند؟ تمام مفسرین این آیه را به این شکل معنا و تفسیر کرده‌اند که زن باید یک پوشش روئی کامل داشته باشد که ما از آن، به چادر تعبیر می‌کنیم.

مساله‌ی ششم: عدم تناسب بین تعلیل موجود در آیه و معنای پیراهن

بر اساس مطالب پیش گفته، در اين آيه به هيچ‌ وجه نمي‌توان احتمال داد که مراد از جلباب، «پيراهن» است؛ زيرا با توجه به حکمتي که در آیه ذکر شده یعنی فراز «ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ» در می‌یابیم که هيچ‌گونه تناسبي بين پيراهن و بين اين تعليل و حکمت نيست.

بنابراين مطلبي که اين روزها از برخي قلم‌ها صادر شده و گفته‌اند: «چون يکي از موارد استعمال جلباب، همان پيراهن است؛ پس آن‌چه بايد پوشيده شود از گردن به پايين است»، قطعاً ناشي از تعمّد بر نرسيدن به واقع و حقيقت مطلب است.

هر کسي که مقدار کمي تبحّر در استعمالات عرب و در آيات قرآن داشته باشد مي‌تواند به خوبي بفهمد که در

اين آيه به هيچ‌وجه نمي‌توان از جلباب، پيراهن را اراده نمود چون: اولاً: با حکمت مذکور سازگاري ندارد. ثانياً: با «ادنی» تناسبي ندارد. لذا جلباب بايد پارچه‌اي باشد که نسبت به آن امر به «ادنی»، قابل تحقق باشد و اين، در پيراهن صدق نمي‌کند. بالاخره ترديدي نيست چه جلباب را به روپوش سراسري معنا کنيم و چه به خمار و مقنعه، در هر صورت آيه شريفه به خوبي دلالت بر وجوب پوشش موي سر و صورت و گردن و سينه دارد.

مساله‌ی هفتم: عمومیت جلباب نسبت به مردان و زنان و خصوصیت خمار و مقنعه نسبت به زنان

البته اين نکته نبايد مورد غفلت قرار گيرد که کلمه‌ی خمار و مقنعه، در عرب فقط درباره‌ی زنان استعمال مي‌شود، اما کلمه‌ی جلباب عموميت دارد و درباره‌ی مردان نیز استعمال مي‌شود. اين مطلب قرينه‌ی خوبي است که جلباب، وسيع‌تر از مقنعه است.

مساله‌ی هشتم: مردودیت اختصاص آیه به زمان پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) به دو مطلب

صرف نظر از دلالت آيه و به خصوص دلالت بر معناي جلباب، عده‌اي مدعي شده‌اند كه اين آيه، مختص به زمان رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) است و اطلاق ندارد. یعنی بعضی از

افراد می‌گویند این آیه مربوط به زمان رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) بوده که عده‌ای از جوانان هرزه، زنان را اذیت می‌کردند، در حالی‌که دو مطلب بسیار مهم در این آیه وجود دارد که اين احتمال را رد کند.

مطلب اول: این‌ که در این‌جا کلمه‌ی «نساء المؤمنين» آمده است، یعنی تمام زنان مؤمن، «الی يوم القيامة» و نمی‌گوید فقط نساء مؤمن ِزمانِِ خودت یا نساء مؤمنی که مورد اذیت واقع می‌شوند. بلکه می‌گوید «نساء المؤمنين»، یعنی چه آ‌ن‌هایی که در زمان خودت اذیت می‌شوند، چه آن‌هایی که نمی‌شوند، چه کسانی که الان هستند، چه کسانی که بعداً به عنوان «نساء المؤمنين» مصداق آیه شریفه قرار می‌گیرند. لذا در اين آيه نفرموده که فقط کساني که مورد اذيت قرار مي‌گيرند، از حجاب استفاده کنند.

مطلب دوم: این است که باید دانست که کلمه‌ی «قل» در آیه شریفه برای چیست؟ موارد دیگری هم در قرآن داریم که آیه با «قل» شروع می‌شود ولی برخی از تکالیف، بدون اين کلمه آمده است هم‌چون: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ» (بقره183)،

اما در بعضی از تکالیف با کلمه «قل» آمده است، همانند: «قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدّارُ اْلآخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (94 بقره) يا «قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدى» يا «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ» که خداوند متعال در اين‌گونه موارد، می‌خواهد دو مطلب را تذکر دهد: مطلب اول: «اصل ابلاغ»، را که تکلیف است و مطلب دوم: این‌‌که «ای رسول ما! باید به این امر اهتمام بورزی و پیگیری کنی». لذا این‌‌که می‌گوید: «قل يا ايها النبی» معنایش این نیست که یک بار بگو و برو دنبال کار خودت! چرا که در مباحث تفسیری اثبات شده است که کلمه‌ی «قل» برای این است که به رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) بفرماید: این کار باید دائماً پیگیری شود.

البته در عرف نیز، وقتی می‌خواهند بگویند مسئله‌ای باید گفته شود، می‌گویند: «برو بگو». که این به این معنا نیست که فقط برو و بگو، بلکه به این معناست که: «قضیه را دنبال و پیگیری کن و به آن اهتمام داشته باش».

در نتیجه نکاتی که در آیه شریفه وجود دارد، به خوبی روشن می‌کند که این امر، یک تکلیفی روشن و مسلم از تکالیف الهی است که زن‌ها باید جلباب داشته باشند و کسی نمی‌تواند در این معنا تردید کند.

مساله‌ی نهم: جلباب یکی از علائم و مظاهر عفت

نکته‌ی بعدی، فراز دیگر آیه است که خداوند متعال در ادامه‌ی آیه می‌فرماید: «ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ» که یعنی «يعرفن بانهن من اهل العفة»، یعنی وقتی زن، چادر به سر می‌کند، در جامعه می‌گویند: این زن، اهل عفت و پاکدامنی است.

البته نمی‌توان ادعا نمود که هر زنی که چادر می‌پوشد واقعاً هم این‌ طور است‌، ولی بی تردید چادر پوشیدن، یکی از علائم ظاهری است بر این ‌که آن زن می‌خواهد در ظاهر نیز اعلام کند که «من اهل عفت و پاکدامنی هستم». طبیعی است که وقتی زنی چنین مطلبی را اعلام می‌کند، مورد آزار افراد هرزه و جوانان و مردان شهوتران قرار نمی‌گیرد. لذا همین مقدار روشن است که برای این‌که وجوب چادر را تا روز قيامت براي تمام زنان، از این آیه استفاده کنیم، این مقدار کافی باشد.

مساله‌ی دهم: بررسی سه شبهه و رد آن‌ها از منظر قرآن

شبهه‌ی اول: غیر از چادر، حجاب اسلامی، بر پوشش دیگری نیز صادق است؟

بر اساس نكات فوق، شبهه و سؤال اول این است که آیا حجاب اسلامی چیزی غیر از چادر، می‌تواند باشد؟

پاسخ شبهه‌ی اول: آن‌طور که بیان شد، جلباب چیزی است که از سر تا پا را باید بپوشاند و علاوه بر سر و قسمت عمده‌اي از صورت، باید تمام بدن را طوري بپوشاند که عفت و عفاف بر آن صدق کند و اين در فرضي صادق است که خصوصيات اندام زن را نيز بپوشاند، یعنی مانتو به هیچ‌ وجه عنوان جلباب را ندارد و مقنعه هم که فقط سر و گردن را می‌پوشاند نیز، جلباب به حساب نمی‌آید؛ زیرا تأکيد مهم آيه‌ی خمار، بر روي پوشش «جيوب» يعني گردن و اطراف آن است و جلباب نیز همان روپوش سراسری است که از بالای سر تا پایین بدن را می‌پوشاند و این جز چادری که در زمان ما متعارف است، پوشش دیگری نمي‌تواند باشد.

در مطلبی که از قول ام‌سلمه از عایشه نقل شد، روشن گشت که پس از نزول آیه، زنان به شکل چادر امروزی ـ ‌حتی به رنگ مشکی ‌ـ از خانه بیرون می‌آمدند. حتی گفته‌اند که برخی از صحابه پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) می‌گفتند: «پوشش زن باید به اندازه‌ای باشد که فقط چشم‌هایش باز باشد و بتواند جلوی پایش را ببیند».

برخی از فقهای امامیه نیز، به همین آیه استناد

فرموده‌اند که حتی پوشش صورت، برای زنان لازم است، اما برخی‌ دیگر از ایشان می‌فرمایند که پوشش صورت و دست لازم نیست. تاکنون مطالب گفته شده در مورد اصل دلالت آیه بود.

شبهه‌ی دوم: آیه در مقام تمایز بین زنان حر و کنیزان است.

اين مطلب را بايد مورد توجه قرار داد که برخي گمان مي‌کنند اين آيه شريفه در مقام تمايز بين زن‌هاي حره و زن‌هاي کنيز است و خداوند متعال مي‌فرمايد که: اگر زن‌هاي حُره نخواهند از زن‌هاي کنيز جدا شوند از جلباب استفاده کنند.

پاسخ شبهه دوم: در جواب اين فکر باطل بايد اذعان نمود که:

اولاً: با مراجعه به تاريخ روشن مي‌شود که قبل از نزول اين آيه شريفه، کاملاً مايز بين زن‌هاي حره و کنيز وجود داشته است؛ یعنی از نظر وضع لباس، کنيزها لباس‌هاي مخصوص داشتند و همه تشخيص مي‌‌دادند که آن‌ها کنيز هستند.

ثانياً: براي بيان اين مطلب ديگر نيازي نبود بر عنوان کلي «نساء المؤمنين» تکليفي را متوجه کند.

شبهه‌ی سوم: حجاب، صرفاً امری شخصی است، نه امری اجتماعی.

شبهه‌ی ديگری که وجود دارد، درباره اجتماعي بودن يا نبودن حجاب است. چون اخيرا برخي، حتي اين مسئله را نیز نفي كرده‌اند. به دیگر سخن، سئوال مهم این است که آیا حجاب یک امر فردی است یا یک امر اجتماعی؟ آیا این مثل نماز صبح است که فرد در خانه‌ی خودش به عنوان یک تکلیف شخصی انجام ‌دهد یا امری اجتماعی است؟

پاسخ شبهه‌ی سوم: اگر آیاتی را که بر وجوب حجاب دلالت می‌کنند، بررسی کنیم، درمی‌یابیم که وجوب حجاب حکمی اجتماعی و فردی است مثلا در آیه محل بحث، این تعبیر در ذیل آن آمده است که: «ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» چه این‌که در آیه 53 از سوره مبارکه احزاب که فرموده: «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ» راجع به زنان پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) می‌فرماید که مردان هنگامی که از بیرون به خانه پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) می‌آمدند و به غرفه‌ها و اتاق‌ها، سرزده وارد می‌شدند، آیه آمد که اگر از زنان پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) چیزی می‌خواهید از ورای حجاب بخواهید، یعنی بین شما و

آنها حجاب باشد، نه شما آنها را ببینید و نه آنها شما را ببینند. شاهد مثال این قسمت از آیه است که در دنباله‌ی این آیه می‌فرماید: «ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ».

در نتیجه از آيات حجاب به خوبي استفاده مي‌شود که وجوب حجاب، يکي از احکام اجتماعي اسلام است، یعنی در عين اين‌که آثار فردي هم دارد آثار اجتماعی نیز، دارد.

البته روشن است که احکام فردي و شخصي آن است که فقط مربوط به اشخاص باشد و ثأثيري در اجتماع نداشته باشد. لیکن مي‌توان در فقه الاجتماع، يکي از واجبات اجتماعي را همين حجاب قرار داد. و اساساً مفهوم و حقيقت حجاب در روابط اجتماعي معنا و تفسير پيدا مي‌کند، نه صرفاً در روابط فردی.

به دیگر سخن، معنای آیه این است که حجاب، موجب طهارت قلوبِ جمع و اجتماع می‌شود، یعنی خدای تبارک و تعالی اساساً حجاب را برای این تشریع کرده که قلوب انسان در طهارت باقی بماند. زیرا وقتي یک دختر و پسر جوان با هم مواجه مي‌شوند و در کوران غرائز جنسی قرار دارند، وسوسه شدن این‌ها، یک امر طبیعی است.

پس یکی از اغراض اصلی و نهایی خداوند تبارک و تعالی، طهارت قلوب آحاد انسان‌ها، اعم از زنان و مردان است و این تعبیر به خو‌بی دلالت دارد بر این‌‌که حجاب، یک امر اجتماعی است.

ب. تبیین اجمالی آیات سوره‌ی مبارکه‌ی نور

خداوند متعال در سوره مبارکه نور، آیه 30 فرموده است: «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لکم»، در این آیه نیز در تایید بحث، نکات مهمی وجود دارد که عبارتند از:

نکته‌ی اول: حجاب موجب طهارت زنان است.

نکته‌ی دوم: کاملاً از آیه روشن است که صحبت از اجتماع است، نه فرد. یعنی در آیه اساساً بحث از فرد نیست، بلکه بحث از اجتماع است و خداوند تبارک و تعالی، حجاب را برای سلامت اجتماع قرار داده است.

البته با قطع نظر از ادله‌ی قرآنی فوق الذکر، از ماهیت حجاب پیداست که برای صیانت از زنان است، یعنی حجاب هم برای خود قشر زنان مفید است و هم برای دیگران. چرا که بانوان محجبه، هم خود را حفظ می‌کنند و هم زمینه و بستر انجام گناه را برای دیگری فراهم نمی‌کنند. پس روشن است که حجاب یک امر اجتماعی است.

فصل دوم
تبیین نسبت نظام اسلام با مقوله‌ی حجاب

بررسی دو سؤال مهم پیرامون حکم ضروری حجاب

بعد از تبیین اجمالی دلائل قرآنی حجاب، در فصل دوم باید پیرامون دو سؤال مهم بحث شود که در جامعه‌ مطرح است که البته یکی از آن‌ها فرع بر دیگری است و آن این‌که:

سؤال اول: «آيا حکومت می‌تواند در مسئله‌ی حجاب دخالت نماید یا خیر؟»

سؤال دوم: که از سؤال اول مهم‌تر است این است که: «وقتی در اسلام، حکمی در این درجه‌ی از اهمیت است که ضروری دین محسوب می‌شود، چرا شارع مقدس

برای بی‌حجاب یا بدحجاب حد در نظر نگرفته و اگر در نظر گرفته آن حد چیست؟»

لیک ابتدا باید بررسی شود که امری که موجب سلامت جامعه است و در بيانِ دینی، از آن به «طهارت قلوب» تعبیر می‌کنند؛ آری حجاب امري است كه کسی تردیدی در آن ندارد که حتی در جامعه‌ی غیردینی نیز، موجب سلامت جامعه است. حال آیا هر حکومتی، اعم از دینی و غیردینی، نباید به حجاب توجه داشته و برایش برنامه داشته باشد؟

درباره‌ی ضرورت رعایت حجاب، ضمن چند

مطلب، باید پاسخ به مسائل را پی‌گیری نمود. این مطالب عبارتند از:

مطلب اول: طهارت و سلامت جوامع، در گرو رعایت حجاب

سخن اول ما این است که اگر ما در جامعه‌ای زندگی کنیم که حکومت آن دینی نباشد، برای طهارت و سلامت آن جامعه، لازم است که حدي از حجاب را رعایت کنند. این سبب می‌شود که در جامعه، ارتباطات تنظیم شوند.

مطلب دوم: اقامه‌ی‌حجاب وظیفه‌ی حاکم اسلامی است، ضمن تبیین دو دلیل؛

اگر در حکومت‌های غیردینی، رعایت حجاب برای طهارت و سلامت جامعه مفید است، در حکومت دینی ضرورت این امر، واضح‌تر و روشن‌تر است؛ در اینجا به دو آیه از قرآن اشاره می‌کنم، با ذکر این نکته که این مطالب، برای کسانی بیان می‌شود که به دنبال حقیقت‌اند، نه کسانی که به دنبال فضاسازی سیاسی یا علمی‌اند. به عبارت دیگر، این بحث برای حقیقت‌جویانی است که می‌خواهند بدانند که در اين باره چه آیاتی در قرآن وجود دارد، نه دیگرانی که به دنبال حقیقت نیستند.

دلیل اول: تبیین دو شاهد قرآنی، مبنی بر اقامه کامل دین

شاهد اول: آیه‌ی سیزده شوری؛ غایت تشریع دین، اقامه‌ی دین است.

اولین آیه، آیه 13 سوره شوری است که فرموده است: «شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا» خداوند متعال به پیامبراکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) می‌فرماید: دینی که برای شما تشریع کردیم، همانی است که به نوح توصیه کردیم «وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ»

آنچه که به تو وحی کردیم «وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى».

حال غایت این تشريع چیست؟ یعنی ای پیامبر، هر آن‌چه را كه برای ابراهیم و موسی و عیسی(عليهم السلام) تشریع کردیم، به ‌علاوه دستوراتی جدید، برای تو هم تشریع کردیم «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ» که اقامه‌ی دین کنی. یعنی یکی از مسئولیت‌های مهم انبیای الهی(عليهم السلام) اقامه‌ی کامل دین است؛ از این رو، فقط موظف به ابلاغ دین نبودند که بیایند و دین را بیان کنند. زیرا اقامه، مرحله‌ای مهم‌تر از ابلاغ است؛ پس اقامه یعنی پیاده كردن. اقامه‌ی صلات یعنی نماز را با تمام شرایط و لوازم آن محقق کنید.

پس این معنایی که در ذهن برخی از افراد هست که صرفا اقامه‌ی صلات را به اقامه‌ی نماز جماعت، منحصر مي‌كنند، برداشت درستی نیست و تنها این معنا را ندارد. چرا که اقامه‌ی صلات، یعنی کسی نماز را با تمام خصوصیاتش درست و با شرایطش انجام بدهد. بر این مبنا، اقامه‌ی دین هم معنایش همین است که انبیاء(عليهم السلام) دین را در جامعه به شکلی صحیح و

آن‌طور که خداوند تبارک و تعالی نازل فرموده است، پیاده کنند.

بنابراین انبیای عظام(عليهم السلام) فقط برای این نیامده‌اند که دین را بیان کنند و بعد هم دنبال کارشان بروند و بگویند این دین را اگر خواستید عمل کنید و اگر نخواستید عمل نکنید! ولی متاسفانه گاهی مشاهده می‌شود که بعضی‌ از افراد به آیاتی مثل «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً» تمسک می‌کنند و می‌گویند: وظیفه‌ی روحانیت و حاکمان دینی این است که دین را برای مردم بیان کنند، حال مردم یا مي‌پذیرند و یا نمي‌پذیرند «إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً»، در حالی که وظیفه‌ی یک حاکم دینی، «اقامه دین» است و باید دین را در جامعه پیاده کند.

شاهد دوم: آیه چهل و یک حج؛ غایت دین اقامه نماز، زکات، امر به معروف و نهی از منکر است؛

آیه‌ی دیگر «الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ» خداوند متعال می‌فرماید: اگر ما به کسانی امكان دادیم که روی زمین تمکن پيدا کنند و به قدرت و حکومت برسند،

چهار کار مهم را باید انجام بدهند، اقامه نماز کنند، یعنی کاری کنند که همه انسان‌ها نمازخوان شوند، مردم زکات بدهند و نهايتاً امر به معروف و نهی از منکر کنند. یعنی غایت حکومت دینی محقق ساختن نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر است. یعنی اگر حکومتی، حکومت دینی باشد، اما توجهی به نماز مردم نداشته باشد که نماز می‌خوانند یا نمی‌خوانند؟ زکات می‌دهند یا نمی‌دهند؟ امر به معروف می‌کنند یا نمی‌کنند؟ این حکومت، حکومت درستی نیست.

پس طبق این دو آیه یعنی سیزده شوری و چهل و یک حج، حاکم دینی حتماً باید نسبت به احكام، به وي‍ژه ضروريات دين، اعمال وظیفه کرده و تكليف خود را به طور کامل انجام بدهد. این‌که چگونه باید آن را انجام بدهد، بحث دیگری است، ولی این توهم باطل و این فکر غلط و نادرست که بگوییم حکومت، حق مداخله در حجاب افراد را ندارد، با مبانی دینی ما سازگاری ندارد. این دو آیه دلیل اول برای این مطلب است.

دلیل دوم: حجاب یکی از مصادیق بارز معروف است؛ ضمن تبیین یک شبهه و رد آن؛

این‌که تردیدی نیست که حجاب، از مصادیق معروف است. ما وقتی به کتب فقهی‌مان در موضوع امر به معروف مراجعه می‌کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که اکثر

فقهاء عظام قائلند: یک مصداق معروف، واجبات است و حتی یک مصداق آن، مستحبات است و منکر را شامل حرام و حتي مکروه می‌دانند.

هرچند تعابیر دیگری هم از معروف در کتب فقهی هست که نمی‌خواهم در اینجا همه‌ی آنها را بیاورم، ولی همه‌ی فقهاء این مطلب را مسلّم گرفته‌اند. به عنوان مثال: مرحوم محقق حلی(قدس سرّه) در کتاب شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام می‌فرمایند: «المعروف هو کل فعل حسن» هر فعلی که رجحان و حُسن دارد: «والمنکر کل فعل قبيح» هر فعلی که عنوان قبیح را دارد. البته شبیه تعبیر مرحوم محقق حلی(قدس سرّه) در سخنان سایر فقهاء عظام هم وجود دارد.

و روشن است که امر به معروف و نهی از منکر، هم بر اشخاص واجب است و هم بر حکومت. در اینجا شبهه‌ای وجود دارد که باید پاسخ داده شود این شبهه عبارتست از:

بیان شبهه: «معروف» شامل معروف نزد مردم نیز می‌شود؛ البته متاسفانه برخی از افراد ناآگاه یا مغرض، در تعریف معروف هم بدعت گذاشته‌ و گفته‌اند: «معروف لزوماً فعل واجب و مستحب نیست، بلکه عنصر مكملي هم می‌خواهد که همان معنای ظاهری و

لغوی معروف است، بدین معنا که این معروف، نزد همه‌ی مردم معروف باشد و همه با آن آشنا باشند»!

رد شبهه‌: انحصار معروف در واجبات و مستحبات، به دو دلیل؛

دلیل اوّل: معروف همان خیر بوده و خیر فی نفسه خیر است؛ ادله‌ی امر به معروف، منحصر به ‌عنوان معروف نيست، بلکه در برخي از آن عنوان «خير» آمده است مثلاً: «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ» حال اگر در لفظ «معروف»، کسي احتمال دهد که بايد در نزد اکثر مردم شناخته شده باشد، ولی در کلمه‌ی «خير» ديگر اين خصوصيت وجود ندارد و نمي‌توانند اين حرف را بزنند؛ زیرا روشن است که کلمه‌ی «خير» آن است که «في نفسه» خير است، چه افراد بدانند و چه ندانند؛ در این زمینه مرحوم محقق اردبيلي(قدس سرّه) در کتاب زبدة البيان خير را به دين يا مطلق امور حسنه‌ی عقلایی يا شرعی تفسير نموده است.

دلیل دوّم: معروف در کتب لغت، به معنای معروف عند الاکثر نیست؛ وقتی به کتب لغت مراجعه می‌کنیم، «معروف» بدين معنا نیست که الزاما نزد همه مردم معروف باشد. و اگر مقصود این است که معروف یعنی

چیزی که نزد اهل آن هم، حسن باشد، درست است. ما هم می‌گوییم بالاخره واجبات، نزد متشرعین و متدینین به عنوان یک امر حسن، پذیرفته شده است، اما نه در کتب لغت و نه در سایر مآخذ چیزی نداریم که بگوییم معروف یعنی چیزی که مورد پذیرش همه يا اکثر باشد و همه يا اکثر آن را به‌ عنوان معروف بشناسند. زیرا اگر بخواهیم این‌طور بگوییم، بسیاری از افعال پسندیده و عقلایی هست که بعضی‌ها قبول ندارند و انجام نمی‌دهند، بلکه مخالفت هم می‌کنند!

پس این‌طور نیست که بگوییم معروف آن چیزی است که مورد قبول همگان باشد و اساساً چنین معروفی اصلاً وجود خارجي ندارد! بله، معروف چیزی است که ذاتاً حُسنی در آن باشد.

و البته این نکته را یادآوری کنم که حکومت با افرادی که هنوز نمی‌دانند که آیا حجاب واجب هست یا خیر، باید یک نوع برخورد کند و با آنهایی که می‌دانند واجب است و رعایت نمی‌کنند، باید برخورد دیگری بکند، ولی ما می‌خواهیم بگوییم وقتی در بحث حسن و قبح عقلی، وارد می‌شویم، کسانی که حسن و قبح عقلی را قبول

دارند، می‌گویند: «حسن آن است که در ذات یک فعلی، مصلحت وجود داشته باشد». از این رو، چه بسا ممکن است بسیاری از افعال باشد که در آن‌ها مصلحت وجود داشته باشد، اما خیلی‌ها خبر نداشته باشند، يا اصلاً نشناسند.

بنابراین اگر حسن و قبح عقلی را قبول کردیم، یا گفتیم بالوجوه و الاعتبارات است که آن تفسیر دیگری است؛ زیرا در تمام تفاسیری که در حسن و قبح عقلی هست، هیچ عالم اصولی یا متکلمی نگفته که حَسن آن است که «حسن عند الجمیع» باشد و همه بدانند که آن حسن است. بلکه اساساً بسیاری از انسان‌ها حتی مسلمانان، به حسن بودن فعلي حجاب، توجه ندارند و از آن غافلند. بنابراین پس از روشن شدن این مطلب که معروف، مسلماً مصداق واجب را می‌گیرد، نتیجه این است که، ادله‌ی امر به معروف و نهی از منکر کاملاً آن را در برمی‌گیرد و شامل آن می‌شود. آیه شریفه 104 سوره آل‌عمران می‌فرماید: «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» در جامعه اسلامی باید گروهی باشند که امر به معروف و نهی از منکر کنند.

این‌که امام خمینی(قدس سرّه) در اوایل انقلاب اسلامی

می‌فرمودند: «ما وزارت امر به معروف و نهی از منکر می‌خواهیم»، ریشه‌اش در همین آیه است. نهاد محکمی با ضوابط بسیار محکم دینی به عنوان مجری امر به معروف و نهی از منکر در جامعه تشکیل شود که متأسفانه چنین نهادی نداریم. لذا همان‌گونه که امر به معروف و نهی از منکر بر افراد واجب است، بر حکومت هم واجب است.

مطلب سوم: برخورد امام(عليه السلام) و نائب او با مرتکب حرام و تارک واجب، از واضحات فقه؛

شكل و نوع اداي اين وظيفه نیز، محل سؤال يا شبهه است. سؤال این است که باید بررسی نمود که ورود عملي حكومت به اين عرصه از چه مبنايي پیروی می‌کند؟

به دیگر کلام، مسئله‌ی مهم این است که بعضی‌ها می‌گویند ما تا اینجای مسئله را قبول داریم که حجاب، واجب و جزو معروف است و حکومت هم وظیفه دارد، منتهی وظیفه حکومت، فقط در حد ارشاد است. در پاسخ این عده باید گفت که در فقه، چند عنوان داریم و یکی از مواردی که فقهاء تصریح به آن کرده‌اند، بحث اجرای

احکام دین توسط حکومت اسلامی است؛ مثلاً حضرت امام خمینی (قدس سرّه) اين مطلب را در کتاب تحریر الوسیله نقل کردند، البته قبل از امام خمینی(قدس سرّه) هم فقهای گذشته، مانند شهید ثانی(قدس سرّه) در کتاب الروضة البهية فی شرح اللمعة الدمشقية اشاره فرموده است و غیر از ایشان فقهای دیگر نیز این مطلب را ذکر کرده‌اند که یکی از وظائف حاکم اسلامی

ـ اعم از امام معصوم(عليه السلام)، یا نایب خاص و یا عام ایشان ـ مراقبت بر اجراي احکام دين است؛ به عنوان مثال امام خمینی(قدس سرّه) در کتاب تحریر الوسیله فرموده است: «کل من ترک واجباً او ارتکب حراما فللامام(عليه السلام) و نائبه تعزیره بشرط ان یکون من الکبائر». یعنی کبائر گناهانی است که اگر انسان انجام بدهد، برای آنها عذاب است. اين شرط مربوط به فعل حرام است، اما در ترک واجب، ديگر قيدي وجود ندارد، يعني حتي بر واجبات کم اهميت، حاکم اسلامي بايد مراقبت کند تا ترک نشود، تا چه رسد به واجباتي مانند حجاب که از اهميت به سزايي برخوردار است.

البته روشن است که ترک حجاب، از گناهان کبيره است و در روایات هم داریم که اگر زنی حجاب را رعایت نکند، بر او عذاب است. ولی ملاک کبیره هم این نیست که فقط برایش در قرآن عذاب ذکر شده باشد. ما

در جای خودش گفته‌ایم که ملاک برای کبیره این است که اگر شارع، اهتمامی نسبت به عدم ارتکاب گناهی دارد، از این استفاده می‌شود که آن مورد، از گناهان مهم است؛ اگر چه در قرآن بر ارتکاب آن، وعده‌ی عذاب داده نشده باشد. لذا ملاك این است که خیلی برای شارع اهمیت داشته باشد.

مطابق این تحلیل، از این‌که خداوند متعال در سوره احزاب می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ» معلوم می‌شود که مسئله، مساله‌ی بسیار مهمی است که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مأمور می‌شود آن را دنبال کند و به همه بگوید که جلباب داشته باشند. از این رو، همان‌طور که گفته شد امام خمینی(قدس سرّه) در کتاب تحریرالوسیله می‌فرمایند: «کل من ترک واجباً او ارتکب حراما فلامام(عليه السلام) ونائبه تعزیره»، البته این مطلب «بشرط ان یکون من الکبائر» اما شهید اول(قدس سرّه) در یکی محکمترین متون فقهی، به نام غاية ‌المراد فی شرح نکت الارشاد آورده است: «ویعزر کل من ترک واجباً او فعل محرما قبل ان

یتوب بما یراه الحاکم»، یعنی از واضحات فقه امامیه این است که حاکم اسلامی ـ یعنی مجتهد جامع‌ الشرایط ـ اگر دید که کسی واجبی را ترک می‌کند یا دارد حرامی را انجام می‌دهد، صلاحیت دارد که او را تعزیر کند. هر چند برخی از فقها گفته‌اند تعزیر در صورتی است که اثر داشته باشد، برخی هم گفته‌اند چه اثر داشته باشد چه نداشته باشد، می‌تواند او را تعزیر کند. حال تعزیر مصادیق مختلفی دارد: یک مصداق تعزیر این است که او را حبس کند. یک مصداقش این است که او را شلاق بزند. یک مصداقش این است که او را جریمه‌ی مالی کند. و تشخیص نوع مجازات، از اختیارات حاکم است.

در نتیجه کسانی که این روزها به این قضیه حمله می‌کنند که حکومت، چرا باید در این مسائل دخالت کند و اینها از مسائل شخصی است، به نظر من از فقه، به صورت جامع و کامل اطلاع ندارند. چه این‌که دایره‌ی حکومت حاکم، حتی به بعضی از مسائل شخصی افراد نیز، می‌رسد. در همان آیه‌ای که اشاره شد: «الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ»،

یعنی اینها وقتی به حکومت می‌رسند نماز را برپا می‌دارند، در حالی که نماز، یک امر شخصی است، یک امر حکومتی و اجتماعی نیست.

در برخي از مصادر نقل مي‌کنند که حضرت علي(عليه السلام) فرمود: «امرنا رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) ان نلقي اهل المعاصي بوجوه مکفهره» يعني پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) به ما امر فرمود که ما با اهل معصيت با چهره‌هايي اخم‌آلود برخورد کنيم، تا بفهمند که آن‌ها نبايد معصيت خدا کنند.

البته در مرحله‌ی اجرای این امور، باید چهارچوب‌های مشخصي تعیین ‌شوند، بنده صرفا در اینجا مباني نظری آن را می‌گویم. و به نحوه‌ی اجرا اشاره‌اي ندارم و روشن است که برای مرحله‌ی اجراء بايد کار کارشناسي دقيق انجام گيرد. من می‌خواهم به سخن کسانی که می‌گویند این موضوع، پشتوانه‌ی علمی و نظری ندارد، بگویم این مسئله از واضحات فقه است که هر کسی که واجبی را ترک کند یا یک محرّمی را مرتکب شود، امام معصوم(عليه السلام) یا نائب خاص یا نائب عام او می‌توانند با او برخورد کرده و او را تعزیر کنند و ریشه آن هم در این

روایت است که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» ما فقط نسبت به عمل خودمان مسئول نیستیم، بلکه نسبت به دیگران هم مسؤلیم.

البته ما نمی‌خواهیم بگوییم که ولی فقیه یا حقی که مجتهد دارد، امكاني است که در اختیار آدمی قرار داده‌اند و او هم می‌خواهد از طريق آن، دیکتاتوری یا زورگویی کند. بلکه او هم باید برای خدا و برای اصلاح آن شخص، این کار را انجام بدهد و هدفش فقط هدایت و سعادت انسان باشد. به هر حال این هم یکی از نكاتي است که در فقه ما آمده است و اکثر فقها نیز به آن قائلند.

مطلب چهارم: وظائف افراد و حکومت درمقابله با مرتکب حرام؛

نکته‌ی ديگر همان‌گونه که اشاره شد اين‌ است که در روايات وارد شده است که مردم متدين بايد با اهل معصيت با چهره‌ی ناخوشايندي برخورد کنند، تا آنان بفهمند که اين کار غلط است. يک مسئول در نظام اسلامي اگر نسبت به بد حجاب با روي خوش برخورد کند اين بر خلاف آداب و وظائف ديني است.

به دیگر کلام مقصود روایات آن است که مردم و حکام بايد طوري با مرتکب برخورد کنند که اغراض خويش را نسبت به عمل حرام با چهره خود حداقل نشان دهند.

همان‌طور که گفته شد در این زمینه امام صادق(عليه السلام) نقل مي‌کند که حضرت علي(عليه السلام) فرمود: «امرنا رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) ان نلقي اهل المعاصي بوجوه مکفهره» يعني پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) به ما امر فرمود که ما با اهل معصيت، با چهره‌هايي اخم‌آلود برخورد کنيم تا بفهمند که آن‌ها نبايد معصيت خدا کنند. البته روشن است که مقصود از اهل معصيت، کساني هستند که با علم و آگاهي معصيت مي‌کنند، اما کساني که ندانند که عملي معصيت است یا خیر، قطعاً مشمول اين حديث نيستند.

نکته‌ی مهم آن است که اگر تک‌تک افراد جامعه موظف باشند با اهل معصيت چنين برخوردي کنند آيا حکومت وظيفه‌اي ندارد؟

روشن است که حکومت به طريق اولي وظيفه‌ی امر به معروف و نهی از منکر دارد، بلکه وظيفه‌ی حکومت از اشخاص مهم‌تر است؛ حتي در صورت عدم تحقق ولايت فقيه نیز، اجراي اين مسئله مصداق دارد؛ و چه بسا از این هم تعدی کنیم و بگوییم که اگر حکومتی هم نباشد، «عدول مؤمنین» نیز در غیاب آن‌ها می‌توانند این کار را انجام دهند. یعنی اگر در جایی مجتهد جامع‌الشرایط هم

نباشد و افراد بتوانند واقعاً موضوع را درست تشخیص بدهند و همه‌ی جوانب آن را رعایت کنند، ظاهر ادلّه این است که مؤمنین عدول نیز، می‌توانند اين تعزير را انجام بدهند. آري بايد رعايت عدم هرج و مرج را نمود و نيز قيود ديگري ممکن است مطرح باشد، امّا با قطع نظر از اين قيود و شرايط، از نظر علمي و فقهي چنين وظيفه‌اي وجود دارد. و البته در تاریخ هم موارد متعدد بوده و هم سابقه دارد.

مطلب پنجم: استمرار در پیگیری و آگاه سازی و اجرای حجاب، وظیفه ‌ی حکومت اسلامی

مطلب دیگر، نکته‌ای است ‌که در فراز آیه، خداوند متعال به پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) می‌فرماید: «قل»؛ یعنی پیگیری کن، رسانه‌های ما باید این بحث را به شکل مستمر دنبال کنند. این‌که یک وقتی برنامه‌ای بسازند و بعد بروند دنبال کار خودشان، کار صحیحی نیست. باید استمرار داشته باشد تا واقعاً دختران و زنان اعتقاد کامل به این مساله پیدا کنند؛ چه این‌که خدای نکرده انسان می‌تواند هر کاری را انجام دهد، یعنی آدمی که اعلان فسق می‌کند، خود را در جايگاهي قرار می‌دهد که می‌خواهد حرمت‌های الهی را بشکند و کسی که حرمت الهی را می‌شکند، از دید مؤمنین حرمتی ندارد.

در این‌جا این نکته را بگویم که بعداً بر ما خرده نگیرند که آقا! این چه جور بیان دین است؟ آري اگر خانمی بگوید برای من روشن نیست که حجاب واجب است و از هر کسی که سئوال کرده‌ام در کجای قرآن آمده، کسی برای من درست بیان نکرده است، نمی‌توانیم بگوییم او با بدحجابي فسق کرده است و حتی با او نمی‌شود برخورد کرد. بلکه در مرحله اول بايد او را آگاه نمود.

نقل است که عده‌ای آمدند و به امیرالمؤمنین(عليه السلام) گفتند: «یک فردی تازه مسلمان شده و شراب خورده است. آیا او را حد بزنیم یا نه؟» حضرت(عليه السلام) فرمودند: «از او بپرسید که آیا آیه حرمت خمر برایش قرائت شده است یا نه؟ آیا این حکم به گوشش خورده است یا نه؟ اگر برایش خوانده نشده باشد نباید به او کاری داشته باشید». لذا حساب کسانی که نمی‌دانند، از حساب کسانی که می‌دانند و می‌گویند می‌دانیم که خداوند حجاب را واجب کرده است، اما ما می‌خواهیم با حکم خدا مخالفت کنیم، جداست و حکومت باید برای آن‌ها برنامه‌های مختلفی را قرار بدهد.

همین جا مجدداً عرض کنم، در عین این‌که در سال‌های گذشته ـ‌و نه امسال‌ـ بعضی از برنامه‌های خوب را در صدا و

سیما درباره بحث‌های علمی و فنی حجاب دیدم و میزگردهایی را برگزار کردند، اما متأسفانه فراموش می‌کنند که این بحث‌ها باید مستمر باشد. همین‌که خداوند به پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) می‌گوید: «قل» یعنی پیگیری کن، رسانه ما باید این بحث را به شکل مستمر دنبال کند. این‌که یک وقتی برنامه‌ای بسازند و بعد بروند دنبال کار خودشان، کار صحیحی نیست. باید استمرار داشته باشد تا واقعاً دختران و زنان ما بدانند که حجاب ریشه دینی دارد و اگر خدای متعال هم واجب کرده، چرا واجب کرده است؟ برای «طهارت قلوب جامعه و خودشان» است، برای «محفوظ نگهداشتن خودشان» است. این جمله‌اي كه از مرحوم شهید مطهری(قدس سرّه) معروف است که: «حجاب محدودیت نیست، مصونیت است» ریشه‌ی قرآنی دارد. زیرا قرآن می‌گوید: حجاب برای مصونیت کل جامعه است، هم زن محفوظ می‌ماند، هم مردها محفوظ می‌مانند و باید تمام ابعاد آن را به نحو صحیح بیان کرد.

«و السلام علی من اتبع الهدی»

الف. بررسی آیات سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب

مساله‌ی اول: حجاب امری اختیاری نیست، بلکه تکلیفی است نسبت به تمامی زنان مومن؛

مسأله‌ی دوم: دو خصوصیت لغوی و اصطلاحی، جلباب: «پوشش سرتاسری» و «پوشش روی پوشش»؛

مسأله‌ی سوم: بررسی کلمات و مویدات لغوی، تفسیری، شعری و تاریخی پیرامون معنای کلمه جلباب؛

مساله‌ی چهارم: بررسی دو شاهد از آیه در تایید جلباب به معنای پوشش سراسری؛

مساله‌ی پنجم: استعمالات مجازی منشأ اشتباه برخی افراد پیرامون معنای جلباب؛

مساله‌ی ششم: عدم تناسب بین تعلیل موجود در آیه و معنای پیراهن

مساله‌ی هفتم: عمومیت جلباب نسبت به مردان و زنان و خصوصیت خمار و مقنعه نسبت به زنان

مساله‌ی هشتم: مردودیت اختصاص آیه به زمان پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) به دو مطلب

مساله‌ی نهم: جلباب یکی از علائم و مظاهر عفت

مساله‌ی دهم: بررسی سه شبهه و رد آن‌ها از منظر قرآن