-
۲۱
روايات كثيرة فيها صلوات وأدعية، ولم يتعرّض لشيء من الرقاع... .[1]
صاحب جواهر رحمهالله مىنويسد: ابن ادريس قدسسره در كتاب سرائر فقط يك نوع استخاره را قبول كرده است؛ بدين صورت كه: ابتدا دو ركعت نماز خوانده شود و بعد از نماز، دعا كرده و از خداوند طلب اختيار و كمك كند و پس از آن، هر چه در ذهنش آمد را عملى سازد. وى استخاره ذات الرقاع يا استخاره به وسيله قرعه را انكار كرده است؛ به دليل اين كه راويان احاديث وارد در اين مسأله مثل زرعه و رفاعه فطحى بوده و مورد لعن واقع شدهاند. از اين رو، به رواياتى كه اينان متفرّد در نقل آنها هستند، اعتنايى نيست. علاوه بر اين، اهل فضل از فقهاى شيعه نيز در كتابهاى فقهى خود همين نظرى را كه ما معتقد شدهايم، برگزيدهاند؛ و استخاره با رقاع و يا قرعه را در كتابهاى عبادى[2] نقل كردهاند، نه در كتابهاى فقهى.
ابنادريس قدسسره در ادامه از شيخ طوسى رحمهالله نقل مىكند كه اين فقيه بزرگ در كتابهاى نهايه، مبسوط و اقتصاد جز آنچه من ذكر كردم را نياورده و همان را اختيار كرده است.
صاحب جواهر رحمهالله بعد از نقل اين كلام از ابن ادريس قدسسره مىنويسد: شاهد بحث ما همين عبارت است :
ولقد أجاد الفاضل في المختلف بعد أن نقل ما سمعته من السرائر في قوله: وهذا الكلام في غاية الرداءة، وأيّ فرق بين ذكره في كتب الفقه وكتب العبادات، فإنّ كتب العبادة هي المختصّة به، ومع ذلك فقد ذكره المفيد في المقنعة وهي كتاب فقه، والشيخ في التهذيب وهو أصل الفقه، وأيّ محصل أعظم من هذين، وهل استفيد الفقه إلاّ منهما، وأمّا نسبة الرواية إلى زرعة ورفاعة فخطأ، فإنّ المنقول روايتان ليس فيهما زرعة
1. جواهر الكلام، ج12، ص166.
2. منظور كتابهاى ادعيه و زيارات است.
-
۲۲
ولا رفاعة، ثمّ أخذ يشنع عليه بعدم معرفته بالروايات والرجال، وأنّ زرعة ورفاعة ليسا من الفطحية، وأنّ من حاله كذلك كيف يجوز له أن يقدم على ردّ الروايات والفتاوى، ويستبعد ما نصّ عليه الأئمة عليهمالسلام ، وهلاّ استبعد القرعة وهي مشروعة إجماعا في حقّ الأحكام الشرعية والقضاء بين الناس.[1]
علاّمه حلّى رحمهالله در كتاب مختلف نظر ابن ادريس قدسسره را مورد مناقشه قرار داده و گفته است: اين كلام در نهايت ضعف است؛ زيرا، فرقى بين ذكر روايت در كتابهاى فقهى و ذكر آن در كتب عبادى نيست. تنها تفاوت در اين است كه كتابهاى عبادى اختصاص به عبادات دارد. علاوه بر اين اشكال، سخن ابن ادريس رحمهالله در مورد شيخ مفيد و شيخ طوسى صحيح نيست؛ چرا كه شيخ مفيد قدسسره استخاره با رقاع و قرعه را در كتاب مقنعه كه كتابى فقهى است و شيخ طوسى رحمهالله نيز در كتاب تهذيب كه اصل و پايه فقه است آوردهاند و در ميان محصّلين در فقه كدام محصّلى است كه از اين دو برتر باشند؟ و آيا مىتوان از جايى ديگر غير از اين دو كتاب استفاده كرد؟!.
اشكال ديگر بر ابن ادريس رحمهالله سخن او در نسبت دادن روايات اين مسأله به زرعه و رفاعه است؛ چون آنچه از روايات در اين مسأله نقل شده دو روايت است كه راوى آنها نيز رفاعه و زرعه نيستند.
صاحب جواهر قدسسره در ادامه مىگويد: علاّمه رحمهالله پس از اين اشكال، به ابن ادريس قدسسره طعنه مىزند كه به روايات و دانش رجال آگاه نيست؛ چرا كه اين دو راوى اصلاً فطحى مذهب نيستند. از اين رو، كسى كه با روايات و رجال آشنا نيست، چطور به خود اجازه مىدهد كه به ردّ روايات و فتاوا اقدام كند؟! و چگونه استخاره به عنوان ذات الرقاع و استخاره با قرعه كه امامان معصوم عليهمالسلام به آن تصريح كردهاند را بعيد دانسته است؟!.
1. جواهر الكلام، ج12، ص167.
-
۲۳
علاّمه حلّى قدسسره به ابن ادريس رحمهالله اعتراض مىكند كه چرا قرعه را انكار مىكنيد، در حالى كه قرعه در احكام شرعى و قضاوت بين مردم، به صورت اجماعى مشروع است؟!
نكته: دقّت بر اين مطلب ضرورى است كه ذكر اين عبارتها و نظرات، ضمن آشنايى با ديدگاههاى بزرگان فقه، براى آن است كه در مباحث آينده و به هنگام ذكر معناى روايات باب قرعه نظير: «القرعة لكلّ أمر مشكل» مورد آنها به موضوعات، آنهم موضوعات مورد نزاع، اختصاص داده نشود.
قمار
6 . از ديگر مواردى كه مسأله قرعه در آن مطرح شده بحث قمار است. بدين صورت كه اگر افرادى نعوذ بالله مرتكب قمار شوند و از اين راه مال و پولى كسب كنند، اين كسب حرام است و بنابراين، اگر صاحب پول را مىشناسند، بايد آن را به وى برگردانند؛ اما در صورتى كه صاحب پول بين چند نفر محصور باشد، مشهور فقها گفتهاند بايستى مصالحه صورت گيرد؛ ليكن صاحب جواهر رحمهالله احتمال قرعه را در اين مسأله خالى از وجه نمىداند.
ايشان مىنويسد:
على كلّ حال فقد ظهر لك حرمة مال المقامرة، فيجب ردّه على مالكه، إذا عرف بعينه، وإلاّ فإن كان في محصورين وجب التخلّص منهم بالصلح، واحتمال القرعة لا يخلو من وجه، وإلاّ كان له حكم مجهول المالك.[1]
بعد از ذكر نكات مقدّماتى، وارد بحث قاعده قرعه مىشويم. اوّلين مطلبى كه بايستى ذكر كنيم، پيرامون معناى قرعه است.
1. جواهر الكلام، ج22، ص110.
-
۲۴
معناى لغوى قرعه
درباره معناى لغوى قرعه گفته شده است:
إنّ القرعة مأخوذة من قارعة القلوب، أي: ما يخوّفها، لأنّ قلب كلّ من المتقارعين في الشدّة والمخافة حتّى يخرج سهمه. أو من القرع، بمعنى الضرب، حيث إنّه يضرب بالعلامة على الحصّة.[1]
قرعه از «قارعة القلوب» به معناى آنچه كه قلبها را مىترساند، گرفته شده است. زيرا، قلب كسانى كه براى آنها قرعه انداخته مىشود در ترس بوده و به تپش مىافتد كه آيا قرعه به نام وى درمىآيد يا خير. و يا آنكه از «قرع» به معناى كوبيدن گرفته شده است و در مَثَل آمده كه: «مَن قرع بابا و لَجّ وَلَج»، يعنى: كسى كه دربى را زياد بكوبد و اصرار بر آن داشته باشد، آن درب به روى او باز مىشود.
ليكن با مراجعه به ديگر كتابهاى لغت معلوم مىگردد مسأله كمى تفاوت دارد. چنين نيست كه قرعه از «قارعة القلوب» گرفته شده باشد. به هيچ عنوان بحث ترس و شدّت زدن قلب مطرح نيست. در لغت، براى معلوم شدن معناى «قَرَعَ» بايد ديد به چه چيزى اضافه شده است. اگر به كلمه «الباب» اضافه شده باشد «قرَع الباب» به معناى كوبيدن و زدن است؛ امّا اگر به «شىء» اضافه شود «قرَع الشىء»[2] به معناى انتخاب كردن و برگزيدن خواهد بود.[3] لذا، دليلى ندارد كه گفته شود قرعه از «قارعة القلوب» است.
علاوه بر اين، معناى ديگرى كه براى واژه قرعه ذكر شده، «مال برگزيده» است.
جوهرى مىنويسد:
1. عوائد الايام، ص668.
2. تاج العروس من جواهر القاموس، ج11، ص359.
3. البته ابن منظور در لسان العرب ج8، ص263 آورده است: «قَرَعَ الشيءَ يَقْرَعُهُ قَرْعا: ضربه». مقرّر
-
۲۵
القُرْعَةُ أيضا: خيارُ المال. يقال: أَقْرَعُوهُ، إذا أعطَوه خيارَ النهبِ.[1]
همچنين در بعضى ديگر از كتابهاى لغت، قرعه را به معناى «السُهمة» از سهام و نصيب و بهره آوردهاند. گاه آمده است «قَرَعَ السَّهمُ القرطاسَ إذا أصابَه»[2] يعنى تير را زد و به كاغذ و هدف خورد.
نتيجه آنكه معناى مذكور در ابتداى گفتار، به نظر مىرسد كه صحيح نمىباشد و قرعه از «قارعة القلوب» نيست؛ بلكه به معناى برگزيده شىء و نصيب و بهره است.
البته بررسى معناى اصطلاحى قرعه بعد از بررسى و دقّت در ادلّه اين قاعده بيان خواهد گرديد. انشاء الله.
1. الصحاح، ج3، ص1262؛ نيز ر.ك: لسان العرب، ج8، ص267؛ تاج العروس من جواهر القاموس، ج11، ص361.
2. المصباح المنير، ج2، ص499؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج9، ص243.
-
۲۶
-
۲۷
ادلّه مشروعيت قرعه
-
۲۸
-
۲۹
مدارك قاعده قرعه
براى اثبات مشروعيت قرعه به ادلّهاى چون: آياتى از قرآن كريم، روايات اهل بيت عليهمالسلام ، عقل، اجماع و سيره استدلال شده است كه در اين گفتار پيرامون آنها به بحث و بررسى مىپردازيم.
1 . آيات قرآن كريم
از ميان آيات قرآن كريم به دو آيه براى حجّيت و مشروعيت قرعه استدلال شده است كه يكى مربوط به جريان حضرت يونس و ديگرى حضرت مريم عليهمالسلام است.
الف. آيات 139 تا 144 سوره صافّات
خداى بزرگ جريان حضرت يونس را در سورة صافّات، آيات 139 تا 144 بيان كرده است. در اين آيات مىخوانيم:
«وَإِنَّ يونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْك الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ * فَلَوْلاَ أَنَّهُ كانَ مِنَ
-
۳۰
الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يوْمِ يبْعَثُونَ»؛
و همانا يونس از فرستادگان است. * (ياد كن) آنگاه را كه به سوى كشتى آكنده (از سرنشين) گريخت. * آنگاه با آنان قرعه انداخت و از مغلوبشدهگان بود. * و ماهى (بزرگى) او را به كام خود فرو برد در حالى كه او سزاوار سرزنش بود. * و اگر او از تسبيحگويان نبود، * بىگمان در شكم آن (ماهى)، تا روزى كه (همگان) برانگيخته مىگردند، مىماند.
نكات اخلاقى آيات
قبل از بررسى دلالت آيات بر حجّيت قرعه، نكات مهمّ اخلاقى و تربيتى كه در اين آيات وجود دارد را ذكر مىكنيم:
1) اهل سنّت گفتهاند اين كه در آيه فرموده است يونس عليهالسلام تا قيامت در شكم ماهى مىماند، منظور آن است كه شكم حوت، قبر حضرت يونس مىشد؛[1] در حالى كه اين ديدگاه بر خلاف ظاهر آيه است؛ چرا كه ظاهر از «لبث» در آيه شريفه ماندن به صورت زنده است و به همين دليل، از جمله آياتى كه براى طول عمر مبارك حضرت امام زمان(عج) و عدم استبعاد آن مورد استناد قرار مىگيرد، همين آيه است.
2) مسأله ديگر آن است كه خداى بزرگ در اين آيات از حضرت يونس عليهالسلام كه از جمله پيامبران بود و مقامى بس عظيم داشت، به «إباق» تعبير مىكند و مىفرمايد: «إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ». خداوند مىگويد يونس عليهالسلام ، عبد آبق شد؛ يعنى عبدى كه از مولاى خود دور شد. سؤال اين است كه: چرا حضرت يونس عليهالسلام بنده آبق شد؟ اگر يونس بنده آبق است، آيا به طريق اولى همه ما عبد آبق نخواهيم بود؟ زمانى كه انسان با اينگونه تعابير روبرو مىشود، واقعا بدنش به لرزه مىافتد.
1. اين تفسير از قتاده نقل شده است. ر.ك: روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج12، ص139؛ جامع البيان فى تفسير القرآن، ج23، ص65؛ البحر المحيط فى التفسير، ج9، ص124؛ التفسير المظهرى، ج 8، ص144.