من 28 سال دارم. بخاطر گناهي كه كردم به يك بيماري لاعلاج گرفتار شدم. قبلا خيلي دوست داشتم نماز بخوانم و كلا نماز را دوست داشتم، اما الان به بركت اين بيماري نماز ميخوانم و خدا را شاكرم. اما اخيرا افكار خيلي ناخوشايندي به ذهنم مي‌رسد كه همه آنها كفر است كه دست من نيست و به ذهنم مي‌آيد، با خودم می‌گویم من آن افكار را می‌گویم يا من آنها را مي‌سازم، در صورتيكه اينطور نيست. نمي‌دانم چه کسی چنين افكاري را مي‌تواند بسازد كه به بارگاه سبحان و پاك الهي كفر محض باشد. گاهی اين افكار من را طوري نگران مي‌كند كه شب خوابم نمي‌برد. مي‌ترسم كه كافر باشم و خدا من را عذاب کند، هر چند كه الان من نمازم را مي‌خوانم و باز به خدا توكل مي‌كنم و هر روز طلب بخشش مي‌كنم. نكند خدا بر دل من مهر زده؟ من نمي‌خواهم كافر باشم، من ميخواهم رستگار شوم. لطفا كمكم كنيد.