درس بعد

آیات الاحکام/ حجاب

درس قبل

آیات الاحکام/ حجاب

درس بعد

درس قبل

موضوع: حجاب


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۱۷


شماره جلسه : ۳۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشکال مرحوم محقق خوئی بر استدلال به روایات برای وجوب ستر کفین و وجه

  • روایت أبی یزید عطار

  • بیان مرحوم محقق خوئی(ره)

  • وجه تمایز نظر حضرت استاد با فرمایش مرحوم محقق خوئی

  • روايت مرأة خثعميه

  • اشکال به روایت

  • جواب اشکال در بیان فخر المحققین

  • اشکالات حضرت استاد بر بیان فخر المحققین

دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


روایت أبی یزید عطار
بحث در رواياتى بود كه قائلين به لزوم «ستر وجه وكفين» به آنها استدلال كرده بودند. ما عرض كرديم كه البته در بحث از آيات الاحكام خيلى نمى‌خواهيم به ابعاد جزئی فقهى بپردازيم اما چون اين بحث يك بحث مهم و مورد ابتلايى هست خواستيم رواياتش را بررسى كنيم. تا بحال رواياتى را كه قائلین بر لزوم ستر «وجه و كفين» مورد استدلال قرار داده بودند ملاحظه فرموديد كه اينها قابل مناقشه بود. عرض شد که ما باشيم و آيه شريفه به ضميمه روايات ديگر به خوبى استفاده مى‌كنيم كه «وجه و كفين» مستثنى است. روايات نظر را «النظر سهم من سهام ابلیس» كه در جلسات قبل بيان كرديم و جواب داديم عمده اين بود كه اطلاق اين روايات را ما بهم بزنيم و اگر اطلاق بهم خورد ديگر قابليت استدلال را ندارد .ما عمدتاً از راه قرينه مناسبت حكم و موضوع يا مسئله قدر متيقين وارد شديم.

بیان مرحوم محقق خوئی (ره)
اما يك تعبيرى را مرحوم محقق خوئى (قدس سره) در شرح عروه[1] دارند که مى‌فرمايند: اين روايات وكلاً رواياتى كه مى‌گويد : النظر سهم من سهام ابليس - يا مى‌گويد - زنا العين النظر - كه نظر عنوان زناى عين را دارد. خود ايشان با اين كه قائل به لزوم ستر وجه و كفين هستند می فرمایند این روايات قابليت استدلال را ندارند.

 صرف نظر از اينكه اين روايات نظر، غالباً از جهت سند اشكال دارد اما مى‌فرمايند با قطع نظر از اشكال سندى خود اين روايات قابليت استدلال را ندارد. چرا؟ تعبيرى كه دارد، مى‌فرمايند: «فان التعبير بانه سهم من سهام ابليس لا ينسجم الا مع كون الناظر فى مقام الريبه» فقط مناسبت دارد كه ناظر در مقام ريبه يا در مقام لذت باشد «فانه فى هذه الحالة قد لايتمكن الانسان من السيطره على نفسه» در اين حالت گاهى انسان تمكن بر اينكه خوددارى كند ندارد «فيقع فى الزنا و قد يتمكن من كف نفسه و منعها من المحرمات فينجو من ذلك» آن وقت مى‌فرمايند اين كه در روايات ائمه طاهرين نظر را تشبيه كردند به تير براى اين است كه تير «قد يصيب و قد لا يصيب» تير گاهى اوقات به هدف اصابت مى‌كند و گاهى اوقات هم اصابت نمى‌كند «و حینئذ یصح تمثیله بالسهم فانه قد يصيب الهدف و قد يخطى‌ء و اما اذا لم يكن فى مقام الريبة فهو غير مصيب دائماً فلا يتلائم مع تشبيه بالسهم» تلائم با تشبيه سهم ندارد.

وجه تمایز نظر حضرت استاد با فرمایش مرحوم محقق خوئی
ما در اصل مطلب كه مشترك هستيم و فرمايش ايشان مورد قبول است. يعنى كلمه «نظر» در اين روايات را بايد حمل كرد بر نظر شهوانى، نظر عن شهوة و لذة، نظر عن ريبة.

منتهی نقطه تأمل ما در فرمايش ايشان، استظهارى است که ایشان از اين تشبيه فرمود ه اند؛ فرمودند: كه نظر سهم من سهام ابليس، سهم گاهى به هدف مى‌خورد و گاهى نمى‌خورد، آنى كه به هدف اصلاً اصابه نمى‌كند نظر غير شهوانى است. اگر كسى نظر غير شهوانى داشته باشد هيچ وقت لغزش پيدا نمى‌كند وگرفتار زنا نمى‌شود. اما اگر نظر، نظر شهوانى شد «قد يصيب و قد لا يصيب» ممكن است بلغزد و در زنا واقع بشود، ممكن است با وجود نظر شهوانى خودش را حفظ كند و در زنا واقع نشود.

فقط همین مقدار يعنى ما نمى‌توانيم استفاده كنيم كه امام (ع) از تشبيه به سهم اين جهت را در نظر داشته‌‌اند؛ كه سهم قد يصيب و قد لا يصيب؛ نه ممكن است كسى بگويد تير از زمانى كه رها مى‌شود تا زمانى كه به هدف میخورد خيلى فاصله كم است، خصوصيت سهم اينطور است. حالا چه در سهم‌‌هاى قديم مثل تير و كمان و چه در اين تيرهاى جديد، از زمانى كه شيليك مى‌شود و به هدف مى‌خورد گاهی اوقات كمتر از ثانيه هست.

امام(ع) مى‌خواهند بفرمايند نظر شهوانى انسان را زود به زنا مى‌اندازد؛ اينطور نيست كه قد يصيب و قد لا يصيب. نظر شهوانى انسان را گرفتار مى‌كند حالا اين وجه تشبيه اصلاً ممكن است اين باشد، نه اينكه قد يصيب و قد لا يصيب تا بعد بگوييم آنى كه اصلاً یصيب نيست نظر غير شهوانى است و آنى كه يصيب نظر شهوانى است، به نظر ما اين جهت را نمى‌شود استفاده كرد. اما كلى مى‌گوييم آنچه كه با سهم ابليس تناسب دارد نظر شهوانى است، مطلق نظر با سهم ابليس تناسبى ندارد، قرينه مناسبت حكم و موضوع به خوبى اين روايات را براى ما روشن مى‌كند علاوه بر اين كه اين روايات سندش سند درستى نيست. البته مى‌شود در اين روايات کسی تواتر اجمالى يا تواتر معنوى را ادعا بكند.

روايت مرأة خثعميه
اين روایت بيشتر در كتب عامه مثل كنزل العمال (جلد سوم، حديث 797) ذكر شده است. و در کتب چون مستدرك مرحوم حاجى نورى و بحار نیز آمده است. این روایت نقل‌‌هاى مختلفى هم دارد، معروف به روايت مرأة خثعميه است.

 مرحوم آقاى حكيم اين روايت را نقل مى‌كند كه بعضى از كسانى كه قائل هستند به اين كه ستر وجه و كفين لازم است به اين روايت خثعميه تمسك كرده‌‌اند. ناقل و راوى ابن عباس است.

عرض كردم روايت در كتب شيعه نيامده است الا در مستدرك (جلد 14، باب 81، ابواب مقدمات نكاح، حديث 7) البته در بعضى از كتب نوشته شده است که  این روایت در بعضى از نسخ فقه الرضا آمده است، می دانید که محققین قائل هستند به اینکه نسبت دادن کتاب فقه الرضا به امام هشتم (ع) نسبت درستى نيست. در روايت این چنین دارد :

أن المرأة الخثعمية أتت رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بمنى في حجة الوداع تستفتيه، و كان الفضل بن العباس رديف رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم)، فأخذ ينظر إليها و تنظر إليه، فصرف رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) وجه الفضل عنها، و قال: رجل شاب و امرأة شابة، أخاف أن يدخل الشيطان بينهما.

یعنی زنی از حضرت سؤال مى‌كرد. البته در بعضى از نقل‌‌ها دارد كه يك مرد اعرابى که خثعميه خواهر او بود، هردو آمدند پيش پيامبر. فضل بن عباس هم كنار پيامبر نشسته بود آن مرد اعرابى سؤال مى‌كرد «و كان الفضل بن العباس رديف رسول الله» يعنى كنارش و در جنب پيامبر نشسته بود «فاخذ ينظر اليها» حالا آن مرد اعرابى داشت سؤال مى‌كرد يا خود اين زن، نقل مختلف است، از پيامبر سؤال مى‌كرد، فضل بن عباس نگاه مى‌كرد به اين زن «و تنظر اليه» اين زن هم به فضل بن عباس نگاه كرد، «فصرف رسول اللّه وجه الفضل عنها» پيامبر ديد كه فضل بن عباس دارد نگاه مى‌كند با دستش جلوى صورت او را گرفت يا صورت او را برگرداند «و قال رجل شاب و أمرأة شابه» تو جوانى اين زن هم جوان است «اخاف ان يدخل الشيطان بينهما» روايت خيلى عجيب است که این روایت از رواياتى است كه هم قائل به لزوم ستر وجه و كفين به آن استدلال كرده اند و هم قائلين به جواز ابداء وجه و كفين به آن استدلال كرده‌‌اند.

 آنهايى كه قائل هستند به ستر وجه و كفين مى‌گويند پيامبر جلوى چشم فضل بن عباس را گرفت يعنى نظر جايز نيست، معنايش اين است كه نظر به وجه خثعميه جايز نبوده و اين فضل بن عباس داشته نظر مى‌كرده. پس معلوم مى‌شود كه اگر جايز بود فضل بن عباس داشت نگاه مى‌كرد به وجهش هم نگاه مى‌كرد نبايد پيامبر (ص) مانع از نظر فضل بن عباس بشود.

اشکال به روایت
ان قلت اين است كه اين روايت از محل استدلال براى مانحن فيه خارج است؛ براى اينكه در ذيل روايت دارد «اخاف ان يدخل الشيطان بينهما» يعنى پيامبر احساس كردند كه بين اين دو نفر الان دارد شيطان وارد مى‌شود و ممكن است به گناه بيافتند؛ يعنى براى پيامبر محرز شد بين فضل وآن خثعميه خوف وقوع در فتنه و در حرام است. روى اين حساب بوده كه جلوى چشم‌‌هاى ابن عباس را گرفتند (در بعضى از نقل‌‌ها دارد «صرف وجهه» صورتش را بر گرداندند) در بعضى از نقل‌‌ها دارد با دست جلوى چشم‌‌هاى ابن عباس را گرفتند، ذيل روايت فرموده: «رجل شاب و امرأة شابه اخاف ان يدخل الشيطان بينهما» يعنى مورد جاى بوده خوف وقوع در حرام بوده پيامبر جلوگيرى كرده است، در حالى كه محل بحث ما جايى است كه مسئله خوف وقوع در حرام نباشد، يعنى محل بحث در آنجايى است كه نزاع مشهور كه معركه آراء است در (وجه و کفین ) این است كه آيا نظر کردن من دون ريبة و شهوة به وجه و كفين جايز است يانه؟ اما آنجايى كه مع شهوة و ريبه است يعنى آنجاى كه خوف وقوع در حرام است اينجا همه فقهاء مى‌گويند نظر کردن جايز نيست.

جواب اشکال در بیان فخر المحققین
مرحوم فخر المحققين در كتاب ايضاح[2] ازاين اشكال جواب داده است و فرموده: ما اگر «خوف » در اين ذيل روايت را به «خوف» شخصى معنا كنيم، اين اشكال وارد است. «اخاف ان يدخل الشيطان بينهما» يعنى در اين مورد بالخصوص خوف وقوع در حرام است اشكال وارد است. اما اگر گفتيم اين «خوف» خوف نوعى است، يعنى نظر در بین نوع مرد جوان و زن جوان موجب وقوع در فتنه است. غير از ائمه معصومين (ع) غير از اولياء طاهرين همه نوعاً مسئله ی خوف وقوع در فتنه درشان وجود دارد. و اگر «خوف» را در اينجا خوف نوعى معنا كرديم اشكالى ندارد، نتيجه اين مى‌شود نظر به وجه و كفين ولو اين كه اين شخص نظر به ريبة و شهوة ندارد اما چون نوعاً مظنه وقوع در حرام است و خوف نوعی وجود دارد، اين اشكالى ندارد.

اشکالات حضرت استاد بر بیان فخر المحققین
به نظر ما در اينجا اين بيان فخر المحققین چند اشكال دارد.

اشكال اول: بر خلاف ظاهر روايت است، روايت مى‌گويد : «اخاف ان يدخل الشيطان بينهما» ، بينهما يعنى خصوص اين دو نفر؛ در اين قضيه در اين واقعه مشخصه معين. روايت ظهور در خوف شخصى دارد. بنابر اين، اين بيان فخر المحققين كه گفته مراد خوف شخصى نيست و مراد خوف نوعى است اين بر خلاف ظاهر روايت است.

اشكال دوم: اگر پيامبر واقعاً علم داشت به اين كه اين دو نفر در حرام واقع نمى‌شوند باز هم اين كار را انجام مى‌دادند يانه؟ روى اين كه ما روايت را به خوف نوعى معنا كنيم بايد بگوييم بلى، چون ملاك اين دو نفر نيستند، اگر روايت را به خوف نوعى معنا كنيم بايد بگوييم پيامبر ولو علم پيدا مى‌كرد كه اين دو نفر در حرام نمى‌افتند، چون ملاك خوف نوعى است باز بايد جلوى اينها را بگيرد؛ اما معلوم مى‌شود كه نه اين كه جلوى اينها را گرفته خوف شخصى بوده، اگر واقعاً نسبت به اين دو نفر علم داشت كه در حرام قرار نمى‌گيرند اين كار را انجام نمى‌داد.

 لذا روشن است يعنى آنى كه ظاهر روايت است اين است كه «خوف» خوف شخصى است. و اگر «خوف» خوف شخصى بود روايت بدرد استدلال نمى‌خورد؛ چون محل نزاع ما در نظر من دون خوف است، نظر من دون لذة است، نظر من دون شهوة است. اگر مع خوف، مع لذة و ريبه باشد آنجا ديگر از محل نزاع خارج مى‌شود، پس نمى‌شود به اين روايت استدلال كرد. اما عرض كردم از آن طرف هم برخى از فقهاء مثل مرحوم شهید (در کتاب مسالک) بر جواز نظر به وجه و كفين به اين روايت استدلال كرده اند.
اين هم دو مطلب دارد:

مطلب اول اين است كه پيامبر چطور متوجه شد فضل بن عباس دارد به اين زن نگاه مى‌كند؟ معلوم مى‌شود خود پيامبر نگاه مى‌كرده زن را؛ چون در روايت دارد پيامبر ديد فضل دارد نگاه مى‌كند و زن هم دارد به او نگاه مى‌كند پس معلوم مى‌شود خود پيامبر نظر به وجه زن فرموده است. اگر نظر نكند، كسى كه نبيند نمى‌فهمد كه اين دو نفر باهم نگاه مى‌كنند يانه؛ اگر نظرش فقط به فضل بن عباس بود فضل بن عباس دارد نگاه مى‌كند از كجا روشن كه دارد به وجه اين خثعميه نگاه مى‌كند؟  پيامبر ديدند فضل دارد نگاه مى‌كند، نگاه كرد ديد خثعميه هم دارد به فضل نگاه مى‌كند، هردو دارند به هم نگاه مى‌كنند، از این روشن ميشود که پيامبر به خود خثعميه نگاه كرده است.

 پس معلوم مى‌شود نظر به وجه اشكالى ندارد، اگر اشكال داشت كه پيامبر اين كار را انجام نمى‌داد. آيا افرادى مثل شهيد كه استدلال كردند به اين روايت بر جواز نظر به وجه و كفين دليلشان اين است كه پس پيامبر به وجه خثعمیه نگاه کرده است.

به نظر ما اين حرف درست نيست، چرا؟ براى اينكه عادتاً انسان وقتى مرد را ببيند همين مقدار متوجه مى‌شود كه اين دارد به زن نگاه مى‌كند يانه؟ يك طرف را هم ببيند كافى است. بفرماييد در روايت دارد «و تنظر اليه»، ممكن است پيامبر تصادفاً نگاهشان افتاده، ديدند خثعميه هم دارد نگاه مى‌كند! نه عن عمد و عن قصد، و آنى كه محل بحث است عن عمد و عن قصد است. عرض كردم به قرينه مى‌شود فهميد وقتى انسان ببيند كسى دارد يك جاى را نگاه مى‌كند از نگاه به چشم او حتى مى‌فهمد كه او هم به اين نگاه مى‌كند يانه؟ لازم نيست كه حتماً به خود او هم نگاه بكند.

 مطلب دوم: اين است كه بالاخره معلوم مى‌شود كه خثعميه وجهش مكشوف بوده، اگر وجهش مكشوف نبود كه فضل بن عباس نگاه نمى‌كرد، و اين قضيه رخ نمى‌داد و معلوم مى‌شود وجه و كفين كشفش در زمان پيامبر جايز بوده!

جواب مطلب اين است كه قضيه مربوط به منى است، در حجة الوداع است وقتى مربوط به اين هست در حال احرام بوده، در حال احرام خصوصيت خاصى وجود دارد كه زن صورتش بايد مكشوف باشد، صورت زن در حال احرام بايد مكشوف باشد و آن دليل بالخصوص دارد.

 اگر كسى بگويد ممكن است كسى در عرفات بوده اما معلوم نيست محرم باشد، اينطور نيست كه هر زنى مخصوصاً دارد يك اعرابى و اختش آمد پيش پيامبر سؤالاتى هم كردند از پيامبر، ندارد كه اينها محرم هم بودند بله اين احتمال وجود دارد كه محرم بودنش معلوم نيست، اگر اين باشد آن وقت نتيجه مى‌گيريم همين كه زن خثعميه وجهش باز بوده و پيامبر هم نهى از او نكرده اين خودش قرينه مى‌شود بر جواز نظر به وجه و كفين و مكشوف بودن وجه و كفين.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ الخامس: الأخبار الدالة على أنّ النظر إلى الأجنبية «سهم من سهام إبليس» و أنّه «زنا العين» و ما شاكله. لكن الظاهر أنّ هذه الطائفة مما لا يصح الاستدلال بها على حرمة النظر المجرد، فإنّ التعبير بأنّه «سهم من سهام إبليس» لا ينسجم إلّا مع كون الناظر في مقام الريبة، فإنه في هذه الحالة قد لا يتمكن الإنسان من السيطرة على نفسه فيقع في الزنا، و قد يتمكن من كفّ نفسه و منعها من المحرمات فينجو من ذلك، و حينئذ يصح تمثيله بالسهم فإنه قد يصيب الهدف و قد يخطئ. و أما إذا لم يكن في مقام الريبة فهو غير مصيب دائماً، فلا يتلاءم مع تشبيهه بالسهم.
و كذا الحال فيما دل على أنّه زنا العين، فإنّه و مع غض النظر عن سنده ظاهر في كون الناظر في مقام التلذّذ لا مطلقاً، كما يظهر ذلك من قوله: «فإنّ لكل عضوٍ زنا و زنا العين النظر». فإنّ من الواضح أنّ زنا العين هو النظر متلذّذاً كما هو الحال في زنا سائر الأعضاء لا النظر المجرّد.

و المتحصل من جميع ما تقدّم: أنّه لا مجال لاستثناء الوجه و الكفين من حرمة النظر إلى الأجنبية، فإنه لا دليل على ذلك بل الدليل على خلافه، كما عرفت. (موسوعة الإمام الخوئي، ج‌32، ص: 49‌)
[2] ـ (لا يقال) لا دلالة فيه لانه عليه السّلام صرّح بخوف الفتنة و لا شك في تحريمه معه و المدعى عدم الخوف (لأنا) نقول علّل بشبابها و هو مظنة الشهوة و خوف الشيطان و هو‌ لازم لعدم العصمة في مثلهما ثم الكلام هنا في صور خمس (ألف) الطفل الذي لم يظهر على عورات النساء أي الذي لم يبلغ مبلغا يحكى ما يرى و حضوره كغيبته لا حجاب منه و لا يجب عليهن الاستتار عنه لقوله تعالى أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلىٰ عَوْرٰاتِ النِّسٰاءِ «1» و لو بلغ هذا المبلغ فان لم يكن فيه ثوران شهوة أو تشوّق احتمل جواز نظره كما ينظر الرجل الى محارمه كما ان له الدخول من غير استيذان إلا في الأوقات الثلاثة. (إيضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد، ج‌3، ص: 6‌)

 

برچسب ها :

آیات حجاب حجاب آیات الاحکام روایت أبی یزید عطار در مورد نظر لزوم ستر وجه وكفين ادله قائلین به لزوم ستر وجه و كفين نظر محقق خویی در النظر سهم من سهام ابليس نقد نظر محقق خویی در النظر سهم من سهام ابليس روايت مرأة خثعميه نظر فخر رازی در روايت مرأة خثعميه وجوب ستر کفین و وجه ستر وجه ستر کفین وجوب ستر کفین و وجه، حجاب، ستر وجه، ستر کفین، آیات الاحکام، آیات حجاب

نظری ثبت نشده است .