درس بعد

منجز و معلق

درس قبل

منجز و معلق

درس بعد

درس قبل

موضوع: معلق و منجز


تاریخ جلسه : ۱۳۸۱/۱/۱۹


شماره جلسه : ۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • چکيده بحث گذشته و اشکال اول محقق اصفهاني بر مرحوم آخوند

  • اشکال دوم محقق اصفهاني بر مرحوم آخوند

  • تبيين بخش دوم کلام مرحوم آخوند

  • اشکال محقق اصفهاني بر بخش دوم کلام مرحوم آخوند

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


چکيده بحث گذشته و اشکال اول محقق اصفهاني بر مرحوم آخوند

عرض کرديم مرحوم اصفهاني(قده) ابتداءً حقيقت اراده تکوينيه را بيان فرمودند و بعد از آنکه اراده تکوينيه را تمام کردند اراده تشريعيه را ذکر کردند. خلاصه فرمايش ايشان در قسمت اراده تکوينيه اين شد که مي‌فرمايند شوق به مقدمه، تابع شوق به ذي المقدمه است، اما اراده به مقدمه، تابع اراده ذي المقدمه نيست. ايشان فرمودند در نفس انسان بعد از قوه عاقله، نوبت به شوق مي‌رسد و شوق، مرحله اکيده‌اي دارد بنام «قوه باعثه»، که سبب مي‌شود قوه عامله، منبعث در تحريک عضلات شود.

اگر شوقي که در نفس انسان است به اين مرحله رسيد که قوه باعثه عمل خود را انجام داد، همين که تعبير به شوق مؤکد مي‌کنيم، اين عنوان اراده را پيدا مي‌کند. اما اگر به اين مرحله نرسد، عنوان اراده را ندارد.

آنگاه مي‌فرمايد در آنجا که يک امر استقبالي وجود دارد و شما مرحوم آخوند قائل شده‌ايد اداره تکوينيه همانطور که به امر فعلي تعلق پيدا مي‌کند، به امر استقبالي هم مي‌خواهد تعلق پيدا کند، مي‌فرمايند محال است.

اينجا آن امر و فعل استقبالي که داراي مقدماتي هم است، اين شخص نسبت به مقدمه شوق دارد و نسبت به ذي مقدمه هم شوق دارد، شوق به مقدمه، تابع شوق به ذي المقدمه است، يعني اگر نسبت به ذي المقدمة شوق نداشت، هيچگاه نسبت به مقدمه شوق پيدا نمي‌کرد. اما اراده به مقدمه، تابع اراده به ذي المقدمه نيست.

نتيجه مهمي که مرحوم اصفهاني از اين فرمايش مفصل خود دارند، در اين قسمت خلاصه مي‌شود؛ مي‌فرمايند اگر کسي که يک عمل استقبالي را اراده کرده، و آن عمل استقبالي الان مقدماتي دارد، اگر بگوييم همين حالا، هم اراده نسبت به مقدمه و هم اراده نسبت به ذي المقدمه وجود دارد، مدعاي آخوند ثابت مي‌شود که اراده تکوينيه مي‌تواند به يک امر استقبالي تعلق پيدا کند، در حالي که گفتيم اراده آنجا است که شوق به حد نصاب باعثيت برسد.

اگر شوق به اين حد نصاب باعثيت نرسد، اينجا عنوان اراده وجود ندارد.

بعد مي‌فرمايند نسبت به مقدمه در اين مثال، شوق به حد نصاب باعثيت رسيده و شخص نسبت به مقدمات اراده دارد، اما نسبت به ذي المقدمه اراده‌اي ندارد. براي اينکه در ذي المقدمه شوق وجود دارد، اين شخص نسبت به ذي المقدمه شوق دارد، اما شوق به ذي المقدمه چون به حد نصاب باعثيت نرسيده، لذا نمي‌توانيم بگوييم نسبت به ذي المقدمه اراده وجود دارد.

پس اين خلاصه مطلب اول مرحوم اصفهاني که فرمودند شوق به مقدمه، تابع شوق به ذي المقدمه است اما اراده متعلق به مقدمه، تابع اراده ذي المقدمه نيست، بلکه اراده يک ملاکي دارد و آن اين است که شوق بايد به حد نصاب برسد و اين رسيدن شوق به حد نصاب در مقدمه وجود دارد. لذا مي‌گوييم در مقدمه هم شوق است و هم اراده.

سوال:...؟
پاسخ استاد: ايشان مي‌فرمايد شما هر عملي که مي‌خواهيد در آينده انجام دهيد مثلا دو روز ديگر غذايي را بخوريد، نياز به مقدمات دارد الان نمي‌توانيد بگوييد خوردن غذا را اراده کرده‌ام، الان نسبت به مقدمات، شوق است. ايشان مي‌فرمايند شوق بر مقدمه را قبول داريم، تابع شوق در ذي المقدمه است، يعني الان اگر برويد مواد آن غذا را تهيه کنيد اگر از شما سؤال کنند مي‌گوييد چون مي‌خواهم آن غذا را تهيه کنيم، شوق به مقدمه منبعث از شوق به ذي المقدمه است، اما مي‌فرمايند ما براي اراده به شما ملاک داديم، اراده آنجايي است که شوق به يک حد نصابي برسد، اگر شوق به حد نصاب باعثيت رسيد که گفتيم حد نصاب باعثيت آنجايي است که قوه باعثه سبب مي‌شود که قوه عامله، حرکتي در عضلات ايجاد کند، تحريک عضلات کند، اگر اين ملاک باشد اراده هست و اگر نباشد اراده نيست.

مي‌فرمايند در اين جايي که شما يک امر استقبالي را اراده کرده‌ايد، اين ملاک، يعني بلوغ شوق به حد نصاب باعثيت، اين ملاک در مقدمه وجود دارد، لذا مي‌توانيم بگوييم الان اراده شما به مقدمه تعلق پيدا کرده اما نسبت به ذي المقدمه هيچ اراده‌اي وجود ندارد. شوق وقتي به حد نصاب باعثيت نرسد، اراده نيست. اين بيان ايشان است. اين ملاک در مقدمه هست، لذا مي‌گوييم اين شخص نسبت به مقدمه، هم شوق دارد و هم اراده دارد، اما در ذي المقدمه فقط شوق دارد و اسم آن را نبايد اراده بگذاريم، بايد بگوييم شما الان شوق داريد که دو روز ديگر آن غذا را بخوريد، اما نسبت به خوردن آن غذا، الان نمي‌توانيم بگوييم شما اراده‌اي داريد.

در همان مثال انقاذ غريق هم اگر متوقف بر يک مقدماتي باشد اراده و شوق شما اول به مقدمه تعلق پيدا مي‌کند اگر بعدا معلوم شد ديگري آن غريق را نجات داده، معلوم مي‌شود شما نسبت به آن اراده‌اي نداشته‌ايد. طبق فرمايش مرحوم اصفهاني، نه، تحريک عضلات نسبت به مقدمه است نه نسبت به ذي المقدمه. آن روزي که مي‌خواهيد غذا را بخوريد، هنوز زمانش نيامده است. شما نسبت به تهيه مواد آن غذا تحريک عضلات مي‌کنيد. پس اراده نسبت به مقدمات است نه نسبت به ذي المقدمه. اگر هم در ذهن خودتان مي‌گوييد من الان اراده کرده‌ام که دو روز ديگر اين غذا را بخورم، طبق فرمايش مرحوم اصفهاني اين تعبير غلط است، بايد بگوييد من الان شوق نسبت به خوردن آن غذا دارم نه اينکه اراده دارم.

اشکال دوم محقق اصفهاني بر مرحوم آخوند

دومين مطلبي که مرحوم اصفهاني قائل‌ است؛ مرحوم آخوند فرمودند ممکن است اراده باشد اما تحريک بالفعل نباشد. تعبير «المحرک للعضلات» را نهايتا مرحوم آخوند به «تحريک شأني» معنا کرده‌اند، فرموده‌اند اراده، آن شوق اکيد، يعني مرتبه قوي شوق است که شأنيت آن را دارد که تحريک عضلات کند، اما لازم نيست که بالفعل محرک للعضلات باشد.

مرحوم اصفهاني مي‌فرمايد اين جمع بين نقضين است. از يک طرف بگوييم شوق بايد به مرحله باعثيت برسد، يعني بعث مي‌کنم، تحريک مي‌کنم، و هر بعثي به دنبالش انبعاث فعلي لازم دارد. نمي‌شود بعث باشد و انبعاث نباشد. حالا بگوييم شوق هست‌، اين شوق هم به مرحله قوي و قوه باعثيت رسيده، اما بالفعل تحريکي وجود ندارد. اين جمع بين نقيضين است. اگر به مرحله باعثيت رسيده بايد تحريک فعلي داشته باشد. باعثيت يعني قوه باعثه، قوه عامله را به حرکت درمي‌آورد که قوه عامله تحريک عضله مي‌کند.

جلسه قبل توضيح داديم که ايشان مي‌فرمايد بين اين دو انفکاک نمي‌شود، نمي‌شود قوه باعثه باشد اما قوه عامله نباشد. بگوييم اراده هست، اراده يعني شوق به مرحله اکيد و قوه باعثه رسيده، اما تحريک نيست، يعني به قوه باعثه نرسيده است. پس مي‌فرمايند جمع بين اين دو، جمع بين نقيضين است.

تا اينجا مرحوم اصفهاني نسبت به قسمت اول کلام مرحوم آخوند خراساني دو اشکال وارد کرده‌اند.

 تبيين بخش دوم کلام مرحوم آخوند

قسمت دوم کلام آخوند مربوط به اراده تشريعيه بود. مرحوم آخوند فرمودند بر فرضي که انفکاک بين اراده تکوينيه و مراد محال باشد، اما در اراده تشريعيه انفکاک بين اراده و مراد،‌ نه تنها ممکن است بلکه قهري هم است. اراده تشريعي يعني طلب، طلب براي ايجاد داعي است، و ايجاد داعي براي بعد از اين است که مکلف ثواب و عقاب را تصور کند و بعد عمل را انجام دهد. پس عمل هميشه از طلب مولا متأخر است.

اشکال محقق اصفهاني بر بخش دوم کلام مرحوم آخوند

مرحوم اصفهاني مي‌فرمايند محال است اراده تشريعيه به يک فعل استقبالي تعلق پيدا کند.

ايشان ابتدا اراده تشريعيه را معنا کرده‌اند، فرمود‌ه‌اند اراده تشريعيه يعني اراده به فعل اختياري ديگري تعلق پيدا کند. من اگر الان اراده کنم که شما اين کتاب را به من دهيد، اين مي‌شود اراده تشريعيه. اصطلاحا اينطور است، تشريع اختصاص به شرعيت و شارع ندارد، در اصطلاح، اراده تشريعيه در مقابل اراده تکوينيه است. من اراده مي‌کنم که شما اين کتاب را به من بدهيد. اراده من به فعل اختياري شما تعلق پيدا مي‌کند. بعد مي‌فرمايند اينجا آن فعل اختياري غير، چون از تحت اختيار مريد خارج است، فعل اختياري شما است، شما مي‌توانيد کتاب را بدهيد، يا ندهيد. پس اينکه من يک فعلي که از اختيار من خارج است را اراده مي‌کنم، به چه معنا است؟ بايد بگوييم اراده نيست. اراده در جايي است که آن فعل در اختيار باشد.

الان فرض اين است که يک فعلي در اختيار ديگري است و من مي‌خواهم آن فعل را اراده کنم. اين چگونه درست مي‌شود؟ مي‌فرمايند راه آن از راه «تسبيب» است. يعني من وقتي مي‌گويم اراده مي‌کنم، سبب مي‌شوم که جعل داعي کنم، يعني آن طلب و امر من و آنکه مي‌گويم «إفعل»، با اين «افعل» که به آن طلب و بعث مي‌‌گوييم، در نفس مخاطب جعل داعي مي‌کنيم و اين داعي در نفس مخاطب، مخاطب را وادار مي‌کند که عمل را انجام دهد. پس در اراده تشريعيه، فعل اختياري ديگري به سبب بعث من انجام مي‌شود. فعل اختياري ديگري منتسب به من مي‌شود، منتها با سبب و از راه تسبيب، از راه اينکه با بعث، در مخاطب ايجاد داعي کرديم و مخاطب بعد از ايجاد داعي، اين عمل را انجام داده است.

بعبارة‌ أخري و أسهل؛ اين «إفعل» که ما مي‌گوييم، سبب مي‌شود براي داعي در نفس مکلف و آن داعي سبب مي‌شود که مأمور عمل را انجام بدهد. پس تا اينجا ماهيت اراده تشريعيه روشن شد.

عبارتي هم که خود ايشان دارند مي فرمايند: «فالشوق المتعلّق بفعل الغير إذا بلغ مبلغا» آن شوقي که به فعل غير تعلق پيدا مي‌کند اگر به يک حدي برسد که «ينبعث منه الشوق نحو البعث الفعلي» که يک شوقي بعنوان بعث فعلي به آن فعل شخص تعلق پيدا کند«كان إرادة تشريعية».

پس اگر از مرحوم اصفهاني سوال کنيم اراده تشريعيه يعني چه؟ مي‌فرمايند يعني بعث، که سبب داعي در مخاطب مي‌شود، که مخاطب عمل را انجام دهد.

آنگاه مرحوم اصفهاني مي‌فرمايد آيا اراده تشريعيه نسبت به امر استقبالي تعلق پيدا مي‌کند؟ من اراده کنم که شما دو روز ديگر اين عمل را انجام دهيد. مي‌فرمايد اين امکان ندارد.‌ چرا؟

چون هر بعث فعلي، انبعاث فعلي لازم دارد. اگر شما مي‌گوييد عمل دو روز ديگر است، پس مکلف الان انبعاثي نسبت به آن ندارد. اگر انبعاث فعلي ممکن نبود، بعث فعلي هم موجود نيست. اگر بعث فعلي موجود نيست، اينجا اراده تشريعيه در کار نيست.

پس در اين قسمت هم مرحوم اصفهاني با مرحوم آخوند مخالفت کرده‌اند. يعني از جاهايي است که مرحوم اصفهاني به کلي با استادشان مخالف هستند، هم در اراده تکوينيه و هم اراده تشريعيه.

نتيجه بحث اينکه محقق اصفهاني سه مطلب اساسي داشتند که هر سه را بيان کرديم و توضيح داديم. حالا آيا اين فرمايش ايشان درست است يا نه؟

امام(رضوان الله تعالي عليه) چهار اشکال مهم بر مرحوم اصفهاني دارند که واقعا از جاهايي است که آن تسلط فلسفي امام و قدرت عملي امام بوضوح براي هر کسي که اين اشکالات را مي‌بيند واضح مي‌شود. البته نمي‌خواهم بگوييم همه اشکالات وارد است. إن شاء الله جلسه آينده اشکالات امام را نقل خواهيم کرد.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .