درس بعد

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس قبل

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آيات معاد 2


تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۹/۱۰


شماره جلسه : ۲۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • دلیل چهارم ابی مسلم به نقل از صاحب تفسیر تسنیم

  • دلیل پنجم ابی مسلم به نقل از صاحب تفسیر تسینم

  • نقد دلیل چهارم از دیدگاه صاحب تفسیر تسنیم

  • نقد دلیل پنجم از دیدگاه صاحب تفسیر تسنیم

  • پذیرش و نقد پاسخ صاحب تفسیر تسنیم نسبت به کلام ابی مسلم

  • دلیل ششم ابی مسلم به نقل از صاحب تفسیر تسینم و نقد آن

  • نقد پاسخ صاحب تفسیر تسنیم نسبت به کلام ابی مسلم

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


دلیل چهارم ابی مسلم به نقل از صاحب تفسیر تسنیم
این مطالب و نکاتی که صاحب تفسیر شریف تسنیم از ابو مسلم نقل می کند، فخر رازي به تمام این مطالب نپرداخته و شايد مفصل كلام ابومسلم در تفسیر المنار ذكر شده باشد اما مطلب چهارم که ایشان نقل می کنند این است:

ابومسلم مي‌گويد: حقيقت احيا  در آیه شریفه «رَبِّ أَرِني‏ كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى»، امر خداست، چون احيا، فعل خدا است و بر حسب آيه «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‏»[1] كسي نمي‌تواند پي به كُنه اراده‌ي الهي ببرد، زیرا خود آيه «كُنْ فَيَكُون» را كسي نمي‌تواند پي به حقيقتش ببرد، يعني خداوند تبارك و تعالي مي فرمایند: اراده من مثل اراده بشر نيست که اراده كند و بعد از آن مراد آيا محقق بشود يا نشود! بلکه بين اراده‌ي خدا و مراد، اصلاً تفكيك معنا ندارد.

 پس ابومسلم مي‌گويد:  احيا فعل خداست، احيا از مصاديق امر خداست و امر خدا نیز اراده‌ي خداست و اراده‌ي خدا را هم كسي نمي‌تواند پي به حقيقتش ببرد؛ بنابراین معنا ندارد كه گفته شود که حضرت ابراهيم (علي نبينا و آله و عليه السلام) دنبال اين بوده كه به كُنه اراده‌ي خدا برسد و اگر گفته شود حضرت ابراهيم(علیه السلام) دنبال احياي ظاهري بوده كه يك مُرده‌اي، ظاهراً احيا شود، این به معنای این است که حضرت ابراهيم(علیه السلام) دنبال اين بوده كه پي به اراده‌ي خداوند ببرد و حال آنکه طبق توضیحاتی که داده شد در اينجا قابليت پي بردن به كُنه اراده‌ي خدا براي كسي ميسر نيست.

دلیل پنجم ابی مسلم به نقل از صاحب تفسیر تسینم
مطلب پنجم اين است كه چنانچه موضوع داستان حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) ذَبْح پرندگان چهارگانه باشد، با توجّه به اينكه وي در فاصله دوري از كوههاي چهارگانه قرار داشت و پرندگان را نیز سر این کوهها گذاشته بوده، در این هنگام چطور حضرت ابراهیم(عليه‌السلام) با این فاصله‌ي دور، کیفیت احیا پرندگان را مشاهده کرد، برايش ديدني نبود و نمي‏توانست كيفيّت احياي مردگان را بنگرد، بلكه تنها پرنده‏هاي زنده شده را مي‏ديد.

نقد دلیل چهارم از دیدگاه صاحب تفسیر تسنیم
ایشان می فرمایند: اراده‌ي خداوند تبارك و تعالي بر دو نوع است: ذاتي و فعلي، از آن طرف اراده‌اي كه در قرآن و روايات بيشتر از آن صحبت شده اراده‌ي فعلي است و فعل خدا يك موجود ممكن است، يعني از ممكنات است و بيرون از ذات خداوند است، براي بندگان خدا فهميدني است، در نتيجه حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) نیز دنبال اين بوده كه فعل خدا را درك كند.

بعبارت ديگر: آن اراده‌اي كه انسان نمي‌تواند پي به كُنه او ببرد، اراده‌ي در مقام ذات است و مراد از اراده در آیه شریفه نیز «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‏»[2] اراده‌ي ذاتي است، اما اراده‌ي فعلي كه در فعل خدا مجسم مي‌شود قابل مشاهده است، همين خلقت آسمان و زمين فعل خداست، فعل خدا از ممكنات است و انسان مي‌تواند بببيند و پي بردن به آن اشكالي ندارد و حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) نیز دنبال فهم فعل خدا بوده نه ذات خدا.

نقد دلیل پنجم از دیدگاه صاحب تفسیر تسنیم
چون حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) بر طبق آيه‌ي «فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون»[3] ‏به مقام رؤيت ملكوت، بار يافته بود لذا هيچ مانعي براي رؤيت ملکوتی وی نبود و قرار گرفتن پرندگان بر بالاي كوه، نمي‌تواند مانع از رؤيت حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) بشود زیرا زمان و مکان و دوری و نزدیکی، در عالم مُلک راه دارد نه در عالم ملکوت، بعد تشبيه مي‌كنند مي‌گويند: همان گونه كه دَمِ حضرت مسيح با اذن خدا سبب پيدايش حيات مي‌شود نداي حضرت ابراهيم نیز مي‌تواند به اذن خدا همان كار را انجام دهد.[4]

پذیرش و نقد  پاسخ صاحب تفسیر تسنیم  نسبت به کلام  ابی مسلم
راجع به دلیل چهارم فرمايش ایشان تمام است، يعني حضرت ابراهيم (علیه السلام)  دنبال اراده‌ي ذاتي خدا نبوده، زیرا همانگونه که انسان نمی تواند پی به کنه ذات باری تعالی ببرد، نمی تواند پی به کنه اراده‌ي ذات نیز ببرد. پس حضرت ابراهیم (علیه السلام)  دنبال فعل خدا بود، مي‌خواست فعل خدا را ببيند.

 فقط در عبارات ایشان مقداری اختلاف و تهافت وجود دارد و آن این است که: از يك طرف مي‌فرمايند: حضرت ابراهيم (عليه‌السلام)  دنبال كشف فعل خدا بود و از طرف ديگر خود ايشان قبلاً فرمودند: حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) خودش مظهر يا محيي شده و ایشان  به اذن خدا احيا كرده.

به عبارت ديگر: در فعل الله، اسناد احيا به خدا داده می شود، اما در مظهر یا محیی شمردن حضرت ابراهیم (علیه السلام)  به اذن خداوند، احیا به خود حضرت ابراهیم (علیه السلام) اسناد پیدا مي‌كند، همان گونه که در قضيه حضرت عيسي (علي نبينا و آله و عليه السلام)  نیز احيا به خود ایشان اسناد پيدا كرد.

 و قبلا این کلام (مظهر یا محیی) مورد مناقشه قرار گرفت و آنچه از ظاهر آيه استفاده مي‌شود این است كه حضرت ابراهيم (عليه‌السلام)  مي‌خواهد خود احيا را ببيند، احيا که فعل خدا است و از آيه، مظهر يا محيي بودن برای حضرت ابراهيم (عليه‌السلام)  هيچ استفاده‌ي نمی شود.

اما نسبت به دلیل پنجم، قضيه اين است كه اگر از فاصله‌ي دور حضرت ابراهيم (علیه السلام)  مي‌خواسته احيا را ببيند، اين اشكالی که ابومسلم مطرح مي‌كند درست خواهد بود. ولي در نقل قضيه‌ي حضرت ابراهيم(علیه السلام)، هم شيعه و هم سني اين را دارند كه حضرت ابراهيم (علیه السلام)  سَر اين پرندگان را در دست شريف خودش گرفته بود و اين اجزاء از كوه‌ها با يكديگر التيام پيدا كردند و به بدن متصل شدند، يعني حضرت ابراهيم (علیه السلام)  به دست خودش احياي آنها را ديد نه اينكه نگاه كند بر بالاي كوه‌ها و آنجا احيا را ببيند تا اشكال بشود كوهها فاصله‌اش خيلي زياد بوده، چطور حضرت ابراهيم (علیه السلام) احیا را مشاهد نموده است.

 اما اينكه گفته شود: حضرت ابراهيم رؤيت ملكوتي داشته، این رؤيت ملكوتي چه ارتباطي به «أَرِني»‏ در آيه شریفه«وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى»‏ دارد؟

به بیان دیگر: ترديدي نيست که مراد از «أَرِني»‏ در آيه‌ي شريفه، رؤيت ظاهري ورؤيت عن حسٍّ است، اما مراد از آیه شریفه «فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ»، «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[5] رؤيت باطني است نه رؤيت عن حسٍ و ظاهري، «نُری» یعنی رؤیت باطنی اما «أَرِني» رؤيت عن حسٍ و رؤيت ظاهري است.

بنابراین نمی توان گفت: چون حضرت ابراهيم (علیه السلام) ملكوت را مي‌ديده حالا سرِ‌كوهها را هم مي‌بيند. اولاً: ملازمه‌اي وجود ندارد، زیرا با اینکه پيامبر اكرم‌(صلی الله علیه و آله) به معراج رفته و خيلي چيزها را هم ديده ولي در عالم ماده، شخصي را از دور نتواند ببيند اين يك امر طبيعي است و در انسان، نقص شمرده نمی شود.

ثانیاً: کلمه «أَرِني» در آیه شریفه نظیر «حَتَّى نَرَى اللهَ جَهْرَةً»[6] است که به حضرت موسی(علیه السلام) گفتند: (ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکار به چشم خود ببینیم). کلمه «أَرِني»  در اينجا نیز يعني «أرني جهرةً عن حسٍ»، پس آیه شریفه ارتباطي به رؤيت باطني ندارد تا از رؤيت ملكوتي جواب داده شود و نتیجه این شد که سَر پرندگان در دست شریف حضرت ابرهیم (علیه السلام) بوده و خداوند تبارك و تعالي اجزاء پرندگان را به يكديگر التيام داد و هر پرنده‌اي را به سَر خودش كه در دست شریف حضرت ابراهيم(علیه السلام) بود متصل كرد لذا حضرت ابراهيم(علیه السلام) احيا را ديد.

حالا اگر كسي بگويد چنين قضيه‌اي معلوم نيست که گفته شود: سَر پرندگان در دست شریف حضرت ابراهيم (علیه السلام)  بوده بلکه بعد از اینكه خداوند اين اجزاء را به هم متصل كرد و آنها را زنده كرد، حضرت ابراهيم (علیه السلام) مشاهد کرد که همان پرنده‌اي كه قبلاً ذبحش كرده و سر كوه گذاشته و جزء جزءش كرد و كوبيد، الآن دارد به سمتش مي آيد همین کفایت در احیا می کند و لازم نيست كه از اينجا كوه را ببيند، همين كه نزديكش مي‌آيند «يَأْتينَكَ سَعْياً»، اين مي‌بيند پرنده زنده شده و مي‌آيد، همين كفايت در احياي خودش مي‌كند.

دلیل ششم ابی مسلم به نقل از صاحب تفسیر تسینم و نقد آن
ابومسلم مي‌گويد: آيه ای «260» که مربوط به حضرت ابراهيم (علیه السلام) است با آيه «259» که مربوط به حضرت عزير است يك فرقي دارد و آن این است که در آيه «259» که می فرماید: «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدي»[7]، ظهور در این دارد که حضرت عزیر(علیه السلام)، احياي واقعي را ديد اما در اينجا به حضرت ابراهيم (علیه السلام) امر مي‌شود «وَاعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيم»‏ اين اختلاف در تعبیر دلالت بر اين دارد كه اين يك رخداد خارجي نبوده، يك ذَبح خارجي نبوده بلکه يك تمثيلي بوده به اين نحو بوده كه اين حيوانات و پرندگان را جلد خودت كن و سر كوه بگذار و بعد صدايشان بزن و به سمت تو مي‌آيند، همين سبب مي‌شود كه بداني «أَنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيم» اما در قضيه آيه پیشین که «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ» آمده، «تبيّن» ظهور در احيا و اماته‌ي خارجي دارد.

صاحب تفسیر تسنیم در جواب از کلام ابی مسلم می فرمایند: محور سخن در این آيه «260» عزت و حكمت است، «وَاعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيم»، از این رو، این دو اسم حَسَن از اسماء خداوند تبارك و تعالي، نشان از اين است كه خليل حق (يعني حضرت ابراهيم) مظهر عزيز و حكيم شد. عزيز يعني نفوذ ناپذير و حكيم يعني محكم‌كار، ‌كسي كه بر اساس برهان كار مي‌كند، حضرت ابراهيم (علیه السلام) قبلاً اسماء حسناي خدا مانند عزيز و حكيم را به علم اليقين آگاه بود، به عين اليقين هم شاهد بود اما در اين قضيه‌ي «وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني‏ كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏» به حق اليقين رسید، يعني شد مظهر عزّت و حكمت خدا، از این رو هيچ امري مانع از احيا و اماته‌ي او نشد.

نقد  پاسخ صاحب تفسیر تسنیم  نسبت به کلام  ابی مسلم
اولاً: حالا اين بيان چطور از اين آيه استفاده می شود، در حالی که خداوند تبارك و تعالي نمي‌گويد «واعلم أنك عزيز حكيم» بلکه خداوند مي‌فرمايد: «وَاعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيم»، نمی توان گفت: خود حضرت ابراهيم (علیه السلام)  به مظهر عزت و حكمت رسيد، زیرا عزت و حكمت در آیه شریفه، مختص به خداوند تبارك و تعالي است و مطالبی که ایشان فرمودند از آيه استفاده نمی شود.

ممكن است از براهن ديگر فلسفي يا عرفاني به يك نتايجي رسید ولي با قطع نظر از اینها، آيه می گوید: قدرت خدا در دو صفت عزت و حكمت وجود دارد، خدا چون عزيز و حكيم است مي‌تواند احيا كند و هر كسي كه به اين مرتبه برسد كه بداند خداوند عزيز و حكيم و این دو صفت را برای خداوند متعال قائل باشد، مسئله‌ي احياي موتي براي او خيلي روشن و واضح خواهد بود که جزء مقدورات خداوند تبارك و تعالي است و ديگر نبايد هيچ استبعادي در مورد او داشته باشد.

ثانياً: اين بیان، چطور جواب از ابومسلم شد؟ ابومسلم مي‌گويد اين اختلاف در تعبير در دو آیه شریفه، گواه بر اين است كه جريان حضرت ابراهيم(علیه السلام) از باب تمثيل بوده نه از باب ذبح خارجي، از این رو در جواب گفته شود: حضرت ابراهيم(علیه السلام) مظهر عزت و حكمت است رد بر کلام ابو مسلم نخواهد بود.

البته ریشه این کلام آن است که ایشان معتقد است که خداوند تبارك و تعالي، حضرت ابراهيم (علیه السلام) را مظهر يا محيي قرار داده، در حالی که هيچ جاي آيه دلالت بر اين معنا ندارد.

اما در پاسخ از ابی مسلم باید گفت: آيا اين اختلاف در تعبیر دلالت بر عدم وقوع خارجي دارد؟ جواب اين است كه خیر، درست است آنجا خود حضرت عزير(علیه السلام)  فرمود: «أَعْلَمُ أَنَّ اللهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير»، در اينجا خداوند متعال به حضرت ابراهيم(علیه السلام) مي فرماید: «وَاعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيم» و این اختلاف در تعبير، ملازمه‌ ندارد که گفته شود پس در اينجا چيزي در خارج واقع نشده و مسئله‌ي تمثيل است، پس پاسخ این شد که اختلاف در تعبير، ملازمه‌ي با صحّت ادعاي ابومسلم ندارد.

و این جمله «وَاعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيم» تأكيد بر آن است كه حضرت ابراهيم(علیه السلام) قبلاً به عين اليقين مي‌دانسته که خداوند متعال، عزيز و حكيم است. اصلاً چه دليلي وجود دارد بر اينكه در همه چيز، انسان بايد به حق اليقين برسد؟ آيا انبياء در تمام اوصاف الهي به حق اليقين رسيدند؟ خود صاحب تفسیر تسنیم تصریح کردند که پي بردن به كُنه اراده‌ي ذات خداوند متعال محال است حتي عين اليقين و علم الیقین آن.

پس دليلي وجود ندارد که گفته شود حضرت ابراهیم (علیه السلام) مظهر این اوصاف شد، چيزي كه در عرفان و با اصطلاحات عرفاني سازگاري دارد با ظاهر این آيات سازگاري ندارد. قرآن مي‌فرمايد: «وَاعْلَمْ» بدان، سؤال این است که مگر  حضرت ابراهيم تا حالا نمي‌دانسته؟ پس اين تأكيد است و به سبب اين قضيه، علم وی قوت بيشتري پيدا كرد بله چون مشاهده كرد، از علم اليقين به عين اليقين رسيد، اما چه ملازمه‌اي دارد كه گفته شود: حضرت ابراهيم (علیه السلام) مظهر عزت و حكمت خدا شد.

مراد از جزء در آیه شریفه «ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً» بنابر نظریه تمثیل و نقد آن
آخرين نكته در آیه شریفه این است که ابومسلم می گوید چون کشتار و ذَبحی در کار نبوده پس مراد از «جُزْءاً» در آیه مورد بحث «واحداً» است؛ یعنی خداوند متعال به حضرت ابراهيم (علیه السلام)  فرمود: چهار تا پرنده بگير و به خودت عادت برده و زنده‌شان را سر كوه بگذار و صدايشان كن و به سراغت مي آيند همان طوري كه در اثر عادت كردن به تو، با صداي تو اينها به سمت تو مي‌آيند اين مردم هم چون مخلوق من هستند،‌ روز قيامت وقتي صدايشان بزنم اينها برانگيخته مي‌شوند. پس بنابر قول ابو مسلم، «جُزْءاً»  به معناي واحد می باشد يعني يكي يكي اين پرندگان.

 اما طبق بيان مشهور يعني حضرت ابراهیم(علیه السلام) اين چهار تا پرنده را ذبح كرد، خون، گوشت، پوست، پر و استخوان همه را كوبيد و قاطي كرد سپس از هر كدام، يك جزئي که متشکل از چند پرنده بود بر سر كوهي گذاشت.

کلام ابو مسلم خلاف ظاهر است زیرا جزء یعنی جزئی از این تركيب و جزئي از اين مركب و كل، نه واحد از اين اربعه را که ابو مسلم مطرح کرده.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ یس، 82.
[2] ـ یس، 82.
[3] ـ یس،83.
[4] ـ ج12،ص:298-303.
[5] ـ «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنين» انعام، 75.‏
[6] ـ «وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون‏» بقره، 55.
[7] ـ «أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى‏ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيي‏ هذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير» بقره.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .