درس بعد

تعادل و تراجيح

درس قبل

تعادل و تراجيح

درس بعد

درس قبل

موضوع: تعادل و تراجیح


تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۱/۹


شماره جلسه : ۶۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه مباحث گذشته

  • کلام مرحوم صدر

  • بررسی کلام مرحوم صدر

  • اشکال دوم به کلام مرحوم صدر

  • اشکال سوم به کلام مرحوم صدر

  • نکاتی راجع به فاطمیه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مباحث گذشته
بحث در مرجحات باب تزاحم بود. گفتیم بحث است که آیا یکی از مرجحات تزاحم، تقدیم ما لیس له بدل بر ما له البدل هست یا نیست؟! فرمایش مرحوم خوئی (قدس سره) را ملاحظه كردید. كلامی را از مرحوم محقق آملی ذكر كردیم و اشكال فرمایش ایشان را هم بیان كردیم. باقی می‌ماند كلامی از مرحوم شهید صدر (رضوان الله تعالی علیه) این را هم متعرض شویم و بعد نتیجه‌گیری كنیم.

کلام مرحوم صدر
مرحوم آقای صدر می‌فرمایند این مرجح یا به عنوان مرجح مستقل و در عرض سایر مرجحات است و یا مستقل نیست؛ یعنی می‌توانیم این مرجح را به یكی دیگر از مرجحات باب تزاحم برگردانیم تا اصالتی در مرجح بودن نداشته باشد.

روی فرض اول ابتدا توجیهی را ذکر می‌کنند. ایشان می‌گویند ما قبلا گفتیم هر خطابی لُبّاً و عقلا مقید به این قید است که مكلف اشتغال به ضد او كه در ملاك مساوی یا اهم است نداشته باشد. بعد می‌گویند حالا می‌خواهیم این قید را مقداری دقیق‌تر ذكر كنیم به این بیان که تقییدِ لبیِ عدمِ اشتغالِ به ضد، قید دیگری هم دارد و آن اینکه این ضد نباید بدل داشته باشد تا آن بدل، ملاك ضد را در فرض نبودنش استیفا كند. اما اگر ضدی دارای بدل باشد این تکلیف مقید به عدم اشتغال به ضد نیست لذا به اطلاق خود باقی می‌ماند؛ یعنی می‌گوید ما لیس بدل را باید انجام بدهی و قدرتت را باید صرف آن کنی؛ در مقابل ضدی كه له بدلٌ، اطلاقی ندارد كه ما را موظف به صرف قدرت در مورد خود کند. بعد می‌فرماید نتیجه این می‌شود كه «الواجب الّذی لیس له بدل یكون رافعاً بامتثاله لموضوع الخطاب الّذی له بدل». وقتی ما لیس له بدل امتثال شد، موضوع خطاب ما له بدل را از بین می‌برد «هو معنى الورود» به این معناست كه ما لیس له بدل بر ما له بدل ورود دارد.

خلاصه اینکه این توجه سه قسمت دارد: قسمت اول این است كه بگوئیم قید لبّی عقلی در جایی است كه آن ضد، بدل نداشته باشد. قسمت دوم این است در فرضی كه ضد بدل دارد ما لیس له بدل به اطلاق خودش باقی می‌ماند و این اطلاق مکلف را تحریك می‌كند تا قدرتش را صرف در امتثال به ما لیس له بدل كند. قسمت سوم این است كه اگر مکلف ما لیس له بدل را امتثال كرد سبب می‌شود موضوع ما له بدل از بین می‌رود و این ورود من أحد الجانبین است[1]. یك إن قلت و قلتی دارند كه این را خودتان ملاحظه بفرمائید.

در ادامه و در تحقیقِ مطلب می‌فرماید این بیانِ تامی است اما نكته‌ای وجود دارد که این بیان در صورتی به درد ما می‌خورد كه وقتی مکلف عاجز از تکلیف شد، بدل وافی به تمام یا اکثر (جُلّ) ملاك باشد. اما اگر گفتیم کسی که بدل را انجام می‌دهد، مثلا بجای طهارت مائیه، طهارت ترابیه را انجام داد، مقدار مهمی از ملاك مبدل را از دست می‌دهد، نمی‌توانیم این بیان را بپذیریم.

عبارت ایشان این است «و التحقیق فی حال هذه الصیغة: أنها تامة فی نفسها» این توجیهی كه ذكر كردیم برای این ترجیح ما لیس له بدل فی نفسه درست است. «و لكنها تتوقف على إثبات أن البدل فی فرض العجز عن المبدل یكون وافیاً بتمام ملاك المبدل أو بجلّه، و أما إذا لم یثبت ذلك و فرض ان مقداراً مهماً من ملاك المبدل لا یستوفی بالبدل، فقد یكون هذا المقدار مساویاً فی الأهمیة لملاك ما لیس له بدل أو أهم منه» اگر كسی مبدل را انجام نداد و سراغ بدل رفت، این مقدار ملاكی كه در بدل باقی می‌ماند از نظر اهمیت یا مساوی با تكلیف لیس له بدل است یا اهم از آن است. «و فی مثل ذلك لا بد و أن یكون وجوب ما لیس له بدل مقیداً بعدم الاشتغال باستیفاء ذلك المقدار» در چنین موردی تكلیف ما لیس له بدل كه لبّاً مقید به عدم اشتغال است به ضدّ است، مقید می‌شود به اینكه اشتغال به ضدّی كه این مقدار ملاك را دارد نداشته باشد. «و ینحصر وجه الترجیح حینئذ بالرجوع إلى الأهمیة» اینجا وجه ترجیح به اهمیت برمی‌گردد.

خلاصه‌ی مطلب اینكه در صورت عجز از مبدل و انجام بدل باید بین ملاک بدل و مبدل نسبت سنجی شود. اگر بدل اهم از مبدل است بدل را انجام بدهد و اگر ملاک بدل و مبدل مساوی بود در انجام آن‌ها مخیر است. نتیجه این می‌شود كه ملاک در ترجیح ما لیس له بدل به این برمی‌گردد که كدام اهم باشد «و ینحصر وجه الترجیح حینئذ بالرجوع إلى الأهمیة و لا یبقى لعنوان ما لیس له بدل أثر». در آخر می‌گویند «و إثبات وفاء البدل بتمام ملاك المبدل یحتاج إلى قرینة خاصة، و لا یفی به نفس دلیل البدلیة بلسانه العام‏» در اینكه از كجا بدانیم طهارت ترابیه تمام ملاك طهارت مائیه را دارد به قرینه‌ی خاصه نیاز داریم پس از دلیل بدلیت «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا صَعیداً طَیبا»[2] نمی‌توانیم این مطلب را استفاده كنیم[3].

بررسی کلام مرحوم صدر
در این بحث شارع از یک طرف تطهیر بدن و از یک طرف وضو را می‌خواهد و این در حالی است که وضو بدل دارد. بلافاصله به ذهن می‌آید که بدل در فرض نبود مبدل، آیا تمام ملاک یا جل ملاک مبدل را دارد یا نه؟! می‌گوییم اگر تمام الملاك را داشته باشد، همان ثواب و آثاری كه در طهارت مائیه است، در طهارت ترابیه هم هست. ایشان گفتند از قرینه خاصه می‌توان استفاده کرد. مثلا بعید نیست از روایتی كه می‌گوید «یا أَبَا ذَرٍّ یكْفِیكَ الصَّعِیدُ عَشْرَ سِنِینَ»[4] استفاده شود كه بگوئیم طهارت ترابیه هم تمام یا لااقل جل ملاك طهارت مائیه را دارد. اگر این است مانعی ندارد، انسان آب را در تطهیر بدن یا لباس مصرف می‌كند و به جای طهارت آبیه، طهارت ترابیه را دارد. بعد ایشان می‌گوید اگر اینطور نباشد و فرض شود كه مقدار مهمی از ملاك مبدَل با انجام بدل از بین می‌رود یعنی اگر طهارت مائیه را انجام دادید بخش مهمی از ملاك را از دست می‌دهید.

به نظر می‌آید کلام ایشان در دو جهت اضطراب دارد: الف- ایشان فرمودند «فقد یكون هذا المقدار مساویاً فی الأهمیة لملاك ما لیس له بدل أو أهم منه‏». «هذا المقدار» یعنی مقدار ملاكی كه در بدل وجود دارد نه اینکه مقداری كه فوت شده. یك مقدار عبارت روشن نیست؛ در «هذا المقدار» دو احتمال وجود دارد:

1) مقداری كه در بدل موجود است یعنی بگوئیم در طهارت ترابیه، چقدر ملاک موجود است؟ قرینه‌ی این احتمال عبارتی است که در ادامه می‌فرمایند «و فی مثل ذلك لا بد و أن یكون وجوب ما لیس له بدل مقیداً بعدم الاشتغال باستیفاء ذلك المقدار».

2) مقداری که فوت شده یعنی طهارت مائیه صد در صد بوده و طهارت ترابیه چهل درصد است و 60 درصد فوت می‌شود. بگوئیم این 60 درصد كه فوت می‌شود به اندازه‌ای است كه تماماً مساوی یا اهم از این ما لیس له بدل است. با این احتمال نمی‌شود عبارت را معنا كرد.

ب- ایشان فرمودند «فقد یكون هذا المقدار مساویاً فی الأهمیة لملاك ما لیس له بدل أو أهم منه» در حالیکه وجهی برای این کلام وجود ندارد. ما باید بگوئیم اگر تمام یا اکثر ملاک طهارت مائیه در بدل بود، بدل تعین پیدا می‌كند. چون با از بین رفتن طهارت مائیه چیزی كه جبرانش را بكند وجود دارد. اما اگر ما لیس له بدل ترك شد، چیزی كه جبرانش را بكند وجود ندارد پس ما لیس له بدل مقدم می‌شود. لازم نیست بررسی كنیم مقدار موجود در بدل چه نسبتی با ما لیس له بدل دارد. تزاحم بین شستن بدن و وضو بوده پس باید بین اینها ملاك سنجی كنیم. ملاك سنجی به این است كه اگر بدل اكثر ملاك مبدل را داشت، مبدل را بجای ما لیس له بدل را انجام بدهید و بجای مبدل هم بدل را انجام بده. بله اگر اکثر ملاک توسط بدل از بین رفت نمی‌توان مبدل را ترک کرد.

اشکال دوم به کلام مرحوم صدر
بیان ایشان این شد كه در کلام قیدِ لبی عقلی عدم الاشتغال به ضدی كه بدل ندارد، داریم. ولی در ضدی كه بدل دارد چنین قیدی نمی‌آید پس اطلاق باقی است و در نتیجه ورود من احد الجانبین است.

اشکال دیگر این است که ما قبلاً در اصل چنین قیدی تأمل داشتیم یعنی قبول نداریم که هر خطابی عقلاً مقید باشد. یكی از اشكالاتی كه داشتیم این بود، لازمه‌اش این است كه عقل نسبت به هر خطابی دو قید بیاورد: 1- هر خطابی عقلاً مقید به قدرت تكوینی است که این قید را ما هم قبول داریم 2- هر خطابی عقلا مقید است به اینكه مشغول به واجبی كه ضدّ این واجب است و در ملاك مساوی یا اهم است، نباشید. بله در ظرف اشتغال به یک واجب، موضوع واجب دیگر خود به خود از بین می‌رود ولی لازمه‌اش وجود چنین قیدی نیست. مگر اینکه کسی بگوید منظور ایشان مسئله‌ی ظرفیت است که این احتمال با کلام ایشان تنافی دارد چون قیدیت سبب تقدم مالیس بدل می‌شود ولی ظرفیت چنین اقتضایی ندارد.

در ادامه ایشان این قید لبی را محدودتر کردند و گفتند عدم اشتغال به ضدّی كه بدل نداشته باشد، اما اگر ضدی بدل داشت قید برای آن خطاب نیست. به ایشان عرض می‌كنیم سلمنا که قید لبی را از شما پذیرفتیم، از كجا بگوئیم لزوم تطهیر بدن، مقید است به اینكه شما مشغول به ضدّی كه بدل ندارد؟! ممکن است بدل هم داشته باش ولی مع ذلک شارع ضد را مقدم بر آن دیگری قرار بدهد. مثلا آبی وجود دارد که یا باید لباسش را با آن تطهیر كند یا باید با آن وضو بگیرد. یک احتمال این است که چون وضو بدل دارد آب را برای تطهیر بدن استفاده كند؛ احتمال دیگر این است که در وضو ملاكی باشد که آن ملاك در این طهارت ترابیه نباشد و شارع به خاطر آن ملاك نخواهد طهارت مائیه ترك شود یعنی بگوید وضو بگیر و با بدن نجس نماز بخوان. لذا بعضی این را احتمال دادند و بعضی هم می‌گویند مخیر است آب را یا بر این و یا بر آن استفاده كند.

اشکال سوم به کلام مرحوم صدر
اشكال سوم در قسمت سوم كلام ایشان است. می‌گوئیم قسمت سوم كلام شما در هر دو طرف جریان دارد یعنی همان طور كه اگر ما لیس له بدل را امتثال كنید موضوع ما له بدل از بین می‌رود، اگر ما له بدل را امتثال كنیم موضوع ما لیس له بدل از بین می‌رود.

اما آنچه ایشان در تحقیق گفتند كه باید ملاك را احراز كنیم یعنی آیا بدل تمام یا جلّ ملاك مبدل را استیفا می‌كند یا خیر، مطلب درستی است. احراز ملاک هم از طریق قرائن است که غالباً از قرائن نمی‌توانیم چنین چیزی را استفاده كنیم. بله ممكن است كسی بگوید از امثال «یا أَبَا ذَرٍّ یكْفِیكَ الصَّعِیدُ عَشْرَ سِنِینَ» استفاده می‌كنیم طهارت ترابیه جلّ ملاك طهارت مائیه را دارد. ایشان هم گفتند از دلیل بدلیت نمی‌شود ملاک را استفاده کنیم که حرف درستی بود.

نکاتی راجع به فاطمیه
راجع به فاطمیه نكاتی هست كه ان‌شاءالله در فاطمیه دوم خواهم گفت. ولی اجمالاً عرض كنم كه آقایان فضلا نسبت به فاطمیه اهمیت بدهید و اجازه ندهید فاطمیه كمرنگ بشود. ما راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمی‌گویم كوتاهی كردیم (كه كردیم!) یعنی خیلی بیش از این باید از این وجود شریف و از حوادث و مصائبی كه بر این وجود شریف وارد شده برای اسلام و مكتب شیعه استفاده می‌كردیم. الآن هم كه بزرگان ما، مراجع ما، مخصوصاً مرحوم والد ما (رضوان الله علیه) در وصیتنامه‌شان به این مضمون نوشتند كه من در دوران عمر سیاسی یا در دوران مرجعیت پیام‌های زیادی را دادم، ولی به دو پیام برای خودم در عالم قبر و قیامت امیدوارم؛ یكی پیا‌م‌هایی است كه راجع به حضرت زهرا دادم و این پنج ساله‌ی آخر عمرشان هر سال پیام جدیدی را راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌دادند و نكات بسیار مهمی را در آن مطرح می‌كردند كه همه اینها را در یك جزوه‌ای آوردیم كه ملاحظه بفرمایید.

همین پیام‌ها بود كه واقعاً موجی را در كشور و در خارج از كشور ایجاد كرد. اساساً روضه‌ی فاطمیه اول در بیت مرحوم والد ما (رضوان الله تعالی علیه) و جدّ ما بیش از 80 سال است كه سابقه دارد یعنی مجلس روضه ای بود كه مرحوم آقای بروجردی، مرحوم علامه طباطبائی، همه‌ی مراجع گذشته شركت می‌كردند. یعنی ایشان و جدّمان نسبت به مسئله‌ی فاطمیه بسیار اهتمام داشتند و این پیام‌هایی را كه ایشان دادند كه واقعاً در احیای فاطمیه نقش بسیار بزرگی را داشتند.

یكی از خطبای تهران برای من نقل كرد كه من در منبری در مشهد راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) زیاد صحبت كردم و در بالای منبر یادی از پدر شما كردم. گفتم ایشان در احیای فاطمیه خیلی نقش داشتند. بعد گفتند ایشان را شب در عالم رؤیا دیدم در یك باغ بسیار خیره‌كننده‌ای با لباس‌های داخل منزل داشت حركت می‌كرد كه من پیش خودم می‌گفتم در این باغ به این بزرگی كه عمومی است ایشان با این لباسهای داخل منزل؟! گفت خودم را به ایشان رسیدم گفتم چطور اینجا با لباسهای خانه حركت می‌كنید، فرمودند این باغ مال من هست و این را حضرت زهرا علی الحساب به من دادند.

حالا خاطرات زیادی راجع به ارتباط ایشان و ارادت ایشان و اعتقاد ایشان داریم. می‌فرمود من از بچگی و كودكی هر وقت مشكلی پیدا می‌كردم متوسل به حضرت زهرا (سلام الله علیها) می شدم. در قضیه‌ی فاطمیه خیلی اعتقاد عجیب و محكمی داشتند و همان مبنای امام و مرحوم آقای بروجردی در وحدت را قائل بود و می‌فرمود وحدت نباید مانع این بشود كه ما حقایق مذهب‌مان را بیان نکنیم. شخصیتی مثل حضرت زهرا كجا میتوانیم پیدا كنیم؟! مقام و اعتبار حضرت زهرا پیش پیامبر اكرم، چیزهای است كه اصلاً نظیر و مثل ندارد. اینها را باید برای مردم بیان كنیم و مصائبی هم كه واقع شده باید محكم بیان كنیم. نباید فروگذار كنیم. بله باید به حسب مصالح كلّی اسلام با اهل سنت دعوا و نزاع نكنیم. وحدتی در مقابل كفر داشته باشیم، اما سرِ سوزنی از اعتقادات و از ظلمی كه بر این بی‌بی شد كوتاه نیائیم.
نسبت به این خیلی محكم بودند تا آخر. امیدواریم كه ما هم بتوانیم نسبت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) معرفت پیدا كنیم ولو اینكه او مثل لیله‌ی قدر است و نمی‌شود به او معرفت پیدا كرد. اما تا حدی كه قابلیت داشته باشیم خودمان را نزدیك كنیم به مقامات آن حضرت و بتوانیم در این زمینه انجام وظیفه كنیم.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1] ـ بحوث فی علم الأصول، ج‏7، ص: 82 و 83: أما الصیغة الأولى، فغایة ما یمكن أن یذكر فی توجیهها: أن الاشتغال بالضد الواجب الّذی لا یقل أهمیة و إن أخذ عدمه قیداً لبیاً عاماً فی كل خطاب ـ  كما تقدم ـ  و لكن المأخوذ عدمه كذلك إنما هو الاشتغال بضد واجب لیس له بدل و لا یمكن استیفاء ملاكه فی فرض ترك الاشتغال به، و إما الضد الواجب الّذی یمكن استیفاء ملاكه حتى مع ترك الاشتغال به عن طریق الإتیان ببدله فلا ملزم عقلًا بأخذ عدمه قیداً فی الخطاب و لو كان أهم ملاكاً، بل یعقل إطلاق الخطاب بالنسبة إلیه بحیث یقتضی بنفسه صرف المكلف عن ذلك الضد الواجب و توجیهه إلى ما لیس له بدل. و هذا معناه أن خطاب الواجب الّذی لیس له بدل یكون رافعاً بامتثاله لموضوع الخطاب الّذی له بدل دون‏ العكس و هو معنى الورود، و به یتم الترجیح.
[2] ـ نساء، 43.
[3] ـ بحوث فی علم الأصول، ج‏7، ص: 83: و التحقیق فی حال هذه الصیغة: أنها تامة فی نفسها، و لكنها تتوقف على إثبات أن البدل فی فرض العجز عن المبدل یكون وافیاً بتمام ملاك المبدل أو بجلّه، و أما إذا لم یثبت ذلك و فرض ان مقداراً مهماً من ملاك المبدل لا یستوفی بالبدل، فقد یكون هذا المقدار مساویاً فی الأهمیة لملاك ما لیس له بدل أو أهم منه، و فی مثل ذلك لا بد و أن یكون وجوب ما لیس له بدل مقیداً بعدم الاشتغال باستیفاء ذلك المقدار، و ینحصر وجه الترجیح حینئذ بالرجوع إلى الأهمیة و لا یبقى لعنوان ما لیس له بدل أثر. و إثبات وفاء البدل بتمام ملاك المبدل یحتاج إلى قرینة خاصة، و لا یفی به نفس دلیل البدلیة بلسانه العام.
[4] ـ من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص: 108.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .