درس بعد

تعادل و تراجيح

درس قبل

تعادل و تراجيح

درس بعد

درس قبل

موضوع: تعادل و تراجیح


تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۱/۲۵


شماره جلسه : ۷۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه مباحث گذشته

  • نکاتی راجع به ایام فاطمیه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مباحث گذشته
در بحث تقدیم ما لیس له بدل بر ما له بدل ترتیب بحث اینطور شد كه ابتدا از نظر ضوابط اصولی این بحث را دنبال كردیم. به این نتیجه رسیدیم که ما لیس له بدل اصالتاً بر ما له بدل ترجیح ندارد نه عَقلا و نه شرعا و نه طبق مشی عُقلا.

سپس سه بیان ذكر كردیم برای اینكه ما لیس له بدل به عنوان دیگر بر ما له بدل ترجیح پیدا كند. 1- اهمیت: بگوئیم ما لیس له بدل دائماً اهم است كما اینكه از عبارات مرحوم سید در عروه همین استفاده می‌شود. 2- ما لیس له بدل از قبیل مشروط به قدرت عقلیه است و ما له بدل مشروط به قدرت شرعیه، كه عرض كردیم اكثر اعلام و بزرگان این را قائل‌اند. 3- فطرت سلیمه: ما لیس له بدل به جهت فطرت سلیمه مقدم شود. ما هر سه عنوان را جواب دادیم و نتیجه این شد كه از نظر قواعد اصولی نمی‌توانیم بگوئیم ما لیس له بدل مقدم بر ما له بدل است.

نکته‌ای در کلمات مرحوم خوئی است که ایشان در اصول وقتی مسئله تزاحم را موضوعا منتفی کرد، عقل می گوید ما لیس له بدل بر ما له بدل مقدم می‌شود ولی در حاشیه‌ی عروه فرمودند الاظهر التخییر. این از جاهایی است كه تغایر بین نظر اصول و فقه ایشان وجود دارد.

شاید این سؤال اینجا مطرح بشود كه در باب ملاکات سراغ عرف برویم. در جواب می‌گوئیم عرف در باب ملاكات نمی‌تواند دخالت كند مثلا به عرف ربطی ندارد که بگوید چون بدل ندارد بر آنكه بدل دارد مقدم است. شارع دو تكلیف را واجب كرده منتهی یكی بدل ندارد و یكی بدل دارد. عقلاً این احتمال را می‌دهیم كه ما له بدل اهم باشد پس اگر او اهم باشد مجرد بدل داشتن موجب تقدیم ما لیس له بدل نیست.

اگر ما لیس له بدل همیشه اهم بود مقدم می‌شود. اگر مساوی با ما له بدل بود عقل می‌گوید مخیری و عرف نمی‌تواند دخالت كند. مرجعیت عرف در مواردی است كه ما بحثش را كردیم و این را هم باید به آن مباحث اضافه كنیم. عرف نمی‌تواند سبك  و سنگینی در ملاكات را ترجیح بدهد بگوید این ملاك به نظر من بیشتر و این كمتر است. عرف اینها را چه می‌فهمد؟ به عرف بگوئیم ملاك حج بیشتر است یا ملاك صلاة؟‌ نمی‌فهمد. به همین جهت هم بگوئیم یك واجبی را شارع برایش بدل گذاشته و یكی نگذاشته، باز عرف چه می فهمد اینجا؟

این مسئله خارج از این چند فرض نیست. یا می‌گوئیم ملاك ما لیس له بدل قطعاً اهم است که قطعاً مقدم است. یا ملاك ما له بدل قطعاً اهم است می‌گوئیم مقدم است. یا در یك طرف احتمال اهمیت می‌دهیم که در این مورد عقل می‌گوید طرفی كه محتمل الاهمیه است مقدم است.

اینكه شارع برای وضو بدل قرار داده كشف از این می‌كند كه او برایش خیلی مهم است. در فتاوا هست كه اگر كسی بعد از نماز، فهمید بدن و لباسش كلاً نجس بوده نمازش صحیح است. اما اگر بعد از نماز فهمید وضو نداشته نماز باطل است. حالا بگوئیم چون آن بدل ندارد پس در این فتاوا هم دخالت كند؟

اگر از نظر قواعد اصولی از این راه ها به نتیجه می‌رسیدیم، هر جا در فقه تزاحم بین ما لیس له بدل و ما له بدل می‌شد می‌گفتیم قاعده این است كه ما لیس له بدل ترجیح دارد اما از نظر اصولی و ضابطه‌ی اصولی ما به این نتیجه نرسیدیم. وقتی از نظر اصولی به نتیجه نرسیدیم باید راهی برای فتوای مشهور که می‌گویند با این آب لباس یا بدن را تطهیر كن بعد برای نماز تیمم كن پیدا کنیم. عرض كردیم اینجا باید روایاتی كه در باب تیمم وارد شده را ملاحظه كرد که روایات باقی ماند برای بعد از تعطیلات و بعد وارد مرجح بعدی خواهیم شد.

نکاتی راجع به ایام فاطمیه
چند نكته راجع به فاطمیه بیان كنیم و یك انجام وظیفه‌ای ولو خیلی خیلی ناچیز و مختصر در این رابطه داشته باشیم. ایام فاطمیه بحمدالله چند سالی هست كه یك جوش و خروشی و شكوهی پیدا كرده و مراجع بزرگوار ما در این مسئله واقعاً سنگ تمام گذاشته‌اند. به نظر من یكی از برجستگی‌های مرجعیت در دوران معاصر در همین قضیه است. مراجع در این میدان وارد شدند خصوصاً مرحوم والد ما (رضوان الله تعالی علیه) واقعاً فاطمیه را احیا كردند.

اینجا قضایای و مسائل زیادی است كه مجال نیست بخواهم عرض كنم. اما ما طلبه‌ها واقعاً باید نسبت به فاطمیه و احیای آن به سهم خودمان نقشی داشته باشیم. مبادا از این قافله عقب بمانیم. فقط فرض كنیم اگر ما را دعوت كردند برای مجلسی كه حضور پیدا كنیم، نه در خانواده‌ی خودمان،‌ فامیل خودمان، شهر و محل خودمان، تلاش كنیم غیر از آن این روایات بسیار عجیبی كه راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) وارد شده در اینها كار كنیم، كتاب بنویسیم، شخصیت حضرت زهرا را به اندازه‌ی وُسع خودمان درك كنیم و این را بیان كنیم. علاوه بر اینكه تأسی از مراجع كردیم، علاوه بر اینكه به آیه «لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏»[1] عمل كردیم، علاوه بر اینكه واقعاً در این زمینه به یك واجباتی داریم عمل می‌كنیم نه مستحبات، برای حفظ دین امروز احیای فاطمیه لازم است، برای حفظ تشیع و مكتب اهل‌بیت احیای فاطمیه لازم است برای مقدمه شدن این انقلاب و آماده شدن مردم، برای ظهور حضرت حجت (عج) احیای فاطمیه لازم است.

اما اگر بخواهیم تكامل وجودی پیدا كنیم، اگر بخواهیم مَرتَبَت و تعالی روح پیدا كنیم، اگر بخواهیم تقرب إلی الله پیدا كنیم راه مهمش حب فاطمه و خدمت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. از راه اقرار به شخصیت حضرت زهرا و حب آن حضرت در دل ما است. این روایت از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که «ما تكاملت النبوّة لنبی، حتّى أقرّ بفضلها و محبّتها»[2].

این تعبیر خیلی عجیب است. یك تعبیر دیگر داریم در بصائر الدرجات است از وجود مبارك پیامبر این روایت آمده، «مَا تَكَامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِی فِی الْأَظِلَّةِ حَتَّى عُرِضَتْ عَلَیهِ وَلَایتِی وَ وَلَایةُ أَهْلِ بَیتِی وَ مَثُلُوا لَهُ فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلَایتِهِمْ»[3]. یك تعبیر این است كه «ما تكاملة النبوة لنبی حتی أقرّ بفضلها و محبتها»، یك تعبیر دیگر این است كه «حتی عرضت علیه ولایتی و ولایة اهل بیتی»، حالا این عمومیت دارد و آن بالخصوص ذكر شده كه این بعید نیست كه بتوانیم بگوئیم گاهی اوقات رُوات یك مصداقی از یك عامی كه پیامبر (صلوات الله و سلامه علیه) و ائمه معصومین گفته‌اند گاهی اوقات یك مصداقش را هم بیان می‌كردند این هم یكی از راههای نقل به معنا باشد.

مضمون این روایت خیلی عجیب است؛ نبوت هیچ نبی‌ای به حدّ تكامل نمی‌رسد مگر اینكه اقرار كند به فضل حضرت زهرا و محبت را در درونش داشته باشد. حالا می‌فرمائید چرا؟ یك علتش این است كه اینها از انوار اولیه‌ی خلقت هستند. نور پیامبر اكرم، امیرالمؤمنین و فاطمه (علیهم السلام) جزء انوار اولیه‌ی خلقت عالم است. قبل از اینكه آسمان، زمین و عرشی باشد بر حسب روایاتی كه داریم نور اینها و كسانی كه به عنوان نبی می‌آیند اینها همان طوری كه باید اقرار به وحدانیت خدا كنند باید به این مخلوقات اولیه كه صُنع اول باری تعالی است و خدای تبارك و تعالی اهتمامی بر این انوار مقدسه داشته باید به اینها هم اعتراف كند. باید اینها را بپذیرند و اگر اینها را نپذیرند هیچ چیزشان درست نیست. یك بحث این است كه چرا؟ و چرایش را باید در روایات جستجو كرد.

ولی آنچه می‌خواهم نتیجه بگیرم برای خودمان است. وقتی تكامل هیچ پیامبری نمی‌شود مگر اقرار به حضرت زهرا، اقرار به فضائل حضرت زهرا و دوم محبت آن حضرت را داشته باشد. ما هم همینطوری، تكامل روحی نمی‌توانیم پیدا كنیم مگر اینكه آن حضرت را بشناسیم. مجرد این نیست كه بگوئیم دختر پیامبر بعد از پیامبر حقّش را گرفتند، فدك را از او گرفتند، حقّ شوهرش را غصب كردند، خانه‌اش را آتش زدند، و این مصائب كه خود اینها هم واقعاً خیلی عجیب است.

ارزش اینها، از جهت وجودی برای آن كسی كه توجه می‌كند كمتر از توجه به شخصیت حضرت زهرا نیست. چه بسا تلازم هم دارد اگر انسان شخصیت حضرت زهرا را درك نكند همین حرفهای رطب و یابسی كه می‌زنند كه بعد از پیامبر یك كسی حاكم شد و اینها هم باید قبول می‌كردند. این حرفهای جاهلانه، حرفهای ناشیانه، حرفهای مغرضانه. با قطع نظر از مصائب كه مصائب هم حتماً باید به آن توجه شود. با قطع نظر از مظلومیت‌ها كه باید حتماً به آن توجه بشود. اما آنچه مقدم بر همه‌ی اینهاست این است كه ما حضرت زهرا را بشناسیم، بشناسیم كه این بی‌بی چه كسی بوده؟!

اینكه یك شخصیتی كه خدا به او این عنایت را داشته و به او پیش ملائكه خودش مباهات می‌كرده. این درجات را پیش خدای تبارك و تعالی داشته. تكامل نبوت همه انبیاء به بركت این وجود بوده، اینها را بشناسیم. عرض كردم واقعاً هر چه راجع به حضرت زهرا بنشینیم فكر كنیم برای ما تعالی روح به وجود می‌آید. این حبّی كه اینجاست حبّی نیست كه انسان به فرزند، همسر، دختر و حتّی به پدر و مادر خودش دارد! این محبتی كه نسبت به ائمه معصومین است محبتی است كه انسان را مطیع می‌كند، محبتی است كه اطاعت، سر فرود آوردن، تسلیم را در پی می‌آورد. می‌گوئیم حضرت زهرا فرموده، این تمام است. پیغمبر فرموده، تمام شد.

اگر كسی یك روایتی را برایش نقل كنند یك وقت می‌گوید این روایت شاید ثابت نباشد عیبی ندارد.‌ اما اگر سر سوزنی در دلش بگوید اگر امام هم گفته باشد من قبول ندارم! وای بر او. «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یكُونَ لَهُمُ الْخِیرَة»[4]. حبّی كه نسبت به حضرت زهرا و ائمه معصومین و وجود مبارك پیامبر داریم حبّی است كه دائماً مقام تسلیم ما را بالا ببرد. تا بگوئیم اینها فرمودند دیگر تسلیم محض است و در آن إن قلت و قلتی نمی‌كنیم. سر سوزنی در درون ما خدشه نسبت به این نظر نباید باشد، این را در خودمان احیا كنیم. من از این روایت فقط همین برداشت را می‌خواستم داشته باشم در درجه‌ی اول برای خودم و بعد برای شماعرض كنم كه فرصتها را از دست ندهید، هر چه بیشتر حضرت زهرا را بشناسیم و اقرار به مراقب و شخصیت او كنیم. حب او را در دل خودمان زیادتر كنیم.

از جاهایی كه به روایات خیلی مشكل برخورد می‌كنیم در قضیه‌ی حضرت زهراست. از جمله روایات این است «هِی الصِّدِّیقَةُ الْكُبْرَى، وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُوَل‏»[5]. این یعنی چه؟ خیلی مشكل است. اینكه خود حضرت حجت (عج) می‌فرمایند «فِی ابْنَةِ رَسُولِ اللهِ ص لِی أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[6]. من كه هنوز نفهمیدم معنای این را، خیلی هم فكر كردم در موردش. یا آنچه كه در زیارتنامه‌ی حضرت هست، «یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللهُ الَّذِی خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ یخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَة»[7]. یعنی چه، چه امتحانی بوده؟ ‌كجا بوده؟ حالا مرحوم مجلسی می‌فرماید در عالم ارواح بوده[8]. نمی‌شود اینها را فهمید و نباید توقع داشته باشیم كه زود بفهمیم ولی از خودشان استمداد كنیم یك مقداری اینها را تا یك اندازه‌ای درك كنیم، اگر واقعاً از خودشان استمداد كنیم كمك‌مان می‌كنند.

علی ایحال به تبع دستور بزرگان و مراجع این فاطمیه را دنبال كنید. مبادا وسوسه‌هایی بیاید كه مگر صد سال پیش این خبرها بوده؟ نه، مگر صد سال پیش این دشمنی‌ها با اسلام بوده؟ مگر صد سال پیش این دشمنی‌ها با اهل‌بیت بوده؟ اصلاً فرض كنیم نبوده، صد سال پیش نرفتند سراغ فهم شخصیت حضرت زهرا، حالا هم نباید برویم؟ تا قیامت هم نباید برویم؟ این چه استدلالی است؟ چه حرفی است؟ صد سال پیش مگر این روضه‌خوانی‌ها بوده؟ این دهه‌ای ها بوده؟ این حرفهای درستی نیست ما هنوز در متون دینی و معارفی‌مان اینقدر معارف و حقایق داریم كه مجال نشده بر اینكه اینها باز بشود. ان شاء الله با عنایت حضرت زهرا همه تكامل روحی پیدا كنیم. این كشورمان، انقلاب‌مان، نظام و حوزه‌های علمیه‌مان، رهبری معظم انقلاب، مراجع، فضلا، اساتید، ان‌شاء الله تحت عنایات و ادعیه آن حضرت محفوظ بماند.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1] ـ شوری، 23.
[2] ـ عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سیدة النساء إلى الإمام الجواد، ج‏11-قسم-1-فاطمةس، ص: 161.
[3] ـ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص: 73.
[4] ـ احزاب، 36.
[5] ـ الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 668.
[6] ـ الغیبة (للطوسی)/ كتاب الغیبة للحجة، النص، ص: 286.
[7] ـ تهذیب الأحكام (تحقیق خرسان)، ج‏6، ص: 10.
[8] ـ  ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج‏9، ص: 25.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .