درس بعد

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس قبل

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آيات معاد 2


تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۹/۲۵


شماره جلسه : ۲۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • جعل احکام شرعیه بر اساس حق یا عدل؟

  • عدم جعل احکام بر اساس کرامت

  • عدم جعل احکام بر اساس عدل

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


جعل احکام شرعیه بر اساس حق یا عدل؟
از آنجا که تمام امور عالم در تقسیم بندی حق و باطل قرار می گیرد نتیجه گرفته می شود که تمام احکام شرعیه، مصداق برای حق است اما مسئله‌ی عدالت و ظلم از قبیل عدم و ملكه است، یعنی جایی كه مقتضی عدل است اگر انسان به اقتضای عدل عمل نكند ظلم شمرده می‌شود لذا به نظر ما بسیاری از احكام شرعیه از مقسم عدالت و ظلم خارج هستند و برای تبیین مطلب به چند مثال اشاره می شود:

1. اگر كسی نماز صبح را، سه ركعت بخواند ظلم شمرده می شود؟ خیر.

2. در زكات ابل، هر پنج تا یك نصاب است، ده تا نصاب دوم، پانزده تا نصاب سوم و ‌بعد از بیست پنج تا که نصاب پنجم است شارع نصاب ششم را در بیست و شش تا قرار داده است آیا این بر پایه عدالت است؟ آیا بر اساس عدالت خداوند تبارك و تعالی این كار را می‌كند؟ البته قبول داریم که احكام تابع ملاكات است اما اینكه ملاكات حتماً باید به مسئله عدل بازگردد کلام نادرستی است بلکه می توان ملاكات را به حق بازگرداند.

و در فرق بین حق و عدل بیان شد که؛ حق آن است كه این عمل و این گفتار بی هدف نباشد لذا اگر چیزی برایش هدف نباشد باطل می‌شود و اما اگر چیزی دارای هدف باشد حق شمرده می‌شود.

عدم جعل احکام بر اساس کرامت
این مسئله کرامت نیز باید مورد بررسی واقع شود که آیا در احکام دخالت دارد یا خیر؟ آیا اصل كرامت بر تمام احكام شرعیه حكومت دارد و هر حكم شرعی كه با این كرامت سازگاری نداشته باشد باید كنار برود. البته جای بحث دارد، آیا از آیه شریفه «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ»[1] اصل كرامت ذاتی برای انسان استفاده می شود و یا اینکه «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ»[2] كرامت انسان فقط به تقواست؟ تقوا هم این است كه انسان این احكام را رعایت كند، اگر این احكام را انسان رعایت كرد كرامت پیدا می‌كند، پس این كرامت در «لقد كرمنا بنی آدم» چیست؟ یكی از اشكالات واضحی كه بر این مطلب وجود دارد این است كه بر فرض که خداوند متعال یک کرامت ذاتی از نظر تكوینی برای انسان قرار داده و از این باب به این انسان عقل و شعور داده باشد، ولی چه دلیلی وجود دارد كه احكام باید بر اساس كرامت باشد و خداوند متعال بر اساس کرامت احکام را جعل کرده باشد؟ در همین مثال نصاب شتر، اینکه یک شتر به مالش اضافه می شود و از بیست و پنج تا که نصاب پنجم است وقتی به بیست و شش تا می رسد نصاب ششم تعلّق می گیرد آیا در اینجا بحث كرامت اصلاً معنا دارد؟ اصلاً در تمام عبادات در بسیاری از معاملات بحث كرامت مطرح نیست، کسی که اولاد کثیر دارد با این وجود به خاطر نیاز مالی، منزل خویش را می فروشد و از آن طرف مشتری نیز می داند که با خرید این منزل باعث می شود بچه های فروشنده سر پناه نداشته باشند، در اینجا می توان گفت معامله باطل است! زیرا كرامت اینها رعایت نشده، خیر، در احکام نمی توان اینها را دخیل دانست بلکه هر یک از اینها جایگاه خودش را دارد نظیر بحث عدالت که به اشتباه به عنوان یك امر، دخیل در احكام شرعی قرار داده اند.

عدم جعل احکام بر اساس عدل
اینکه مرحوم شهید مطهری می فرماید: «لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[3] به این معنا است که قسط و عدل در سلسله احکام قرار گرفته، کلام نادرستی است، چه دلیلی وجود دارد كه عدالت در سلسله علل احكام قرار گرفته، كدام آیه و روایت این را دلالت دارد، كدام برهان عقلی دلالت بر این معنا می کند كه عدالت باید در سلسله علل احكام باشد.

و «لیقوم بالقسط» یعنی آن احكامی كه خداوند متعال جعل كرده، مردم به درستی قیام كنند، «لیقوم بالقسط» كار مردم است، آنها باید بیایند قیام به قسط كنند. حالا حاكمی هم كه از طرف مردم در منصب حکومت قرار گرفته باید قیام به قسط كند، قیام به قسط یعنی بر اساس قسط و عدل عمل كند اما عمل كردن بر اساس قسط و عدل چه ارتباطی دارد به اینكه جعل احكام بر اساس عدالت است؟ خدا فرموده ظلم نكنید، «لیقوم الناس بالقسط» مردم به هم ظلم نكنند، این شخص حق او را از بین نبرد و او هم حق این را از بین نبرد، اصلاً در همین آیات، آوردنِ كتب آسمانی، انزال كتب، ارسال رسل هم به عنوان غایت و نتیجه آمده، اینها برای این بوده كه مردم به قسط و عدل عمل كنند نه اینكه در سلسله‌ی علل اینها عدالت باشد، پس به نظرما  بیان ایشان، بیان درستی نیست.

اگر خداوند می‌فرمود كسی كه می‌خواهد از دنیا برود حق دارد نصف مال را وصیت كند، حالا فرموده یك سوم، اگر می‌فرمود نصف، این ظلم بود؟ اصلاً می‌فرمود كسی كه از دنیا می‌رود هیچ حقی ندارد! در ثلثش هم خداوند قبول نمی‌كند؟ اشكالی نداشت.

به نظر می‌رسد مستفاد از آیه شریفه «ذلك بأن الله هو الحق» این است که چون ذات خداوند متعال حق است پس همه افعال خدا حق است، همه احكام خدا حق است، و همه تحت عنوان حق در می‌آید، لذا نتیجه گرفته می شود که خداوند متعال از جعل وجوب نماز، هدفی داشته نه به ملاک عدالت، اصلا ارتباطی به عدالت ندارد.

و اینكه خدا به زن حائض می‌فرماید: نماز آن ایام عادت و حیض، نیاز به قضا ندارد ولی روزه‌اش نیاز به قضا دارد حالا اگر عكس آن را می‌فرمود ظلم بود؟ اگر می‌فرمود هر دو را قضا كن ظلم بود؟ اگر می‌فرمود هیچ كدام را قضا نكن ظلم بود؟ خیر. اینها بر اساس ملاك شارع است که بر اساس حق تشریع شده، پس در باب عبادات مسئله خیلی روشن است، اصلاً بحث عدل و ظلم در باب عبادات معنا ندارد.

در باب دیات نیز جعل دیه به عنوان یك عقوبت است، یعنی جریمه‌ای است، مثل تخلفات رانندگی که اگر فرد از چراغ قرمز عبور كرد این مقدار جریمه‌ می شود و در اینجا فرقی نمی‌گذارد که یك مسئول كشوری یا یك مجتهد یا  دكتر و یا فقیر و پولدار رد شود، چون عنوان جریمه را دارد جریمه یك امر عقلایی است و تعبیر خون‌بها نیز مسامحی است خون انسان قابلیت ارزش با هزاران برابر آن دیه را ندارد، از یك طرف قرآن می‌گوید «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً»[4] و از طرف دیگر این مقدار دیه برای او قرار داده است و اگر كسی بگوید چون «كأنما قتل الناس جمیعاً» پس باید به اندازه همه مردم دیه بدهد، کلام نادرستی است زیرا اینها به عنوان ارزش نیست بلكه به عنوان جریمه است که شارع معین كرده و به خاطر هدفی که داشته جریمه‌ای قرار داده تا اینكه از تحقق خونریزی جلوگیری كند، ملاک عدل و ظلم نیز در آن هیچ دخالتی ندارد.

بله در بعضی جاها ممكن است یك حكمی به ملاك عدل و ظلم باشد ولی به موجبه‌ی كلیه نمی توان پذیرفت که خداوند تمام احكامش را «من العبادات و المعاملات و السیاسات و الارث و ...» به ملاك عدالت تشریع کرده است اگر اینطور باشد مستلزم این است که دین و احکام تغییر پیدا کند زیرا اینكه زن نصف مرد ارث می‌برد برخلاف عدالت است، اینكه شهادتش اینطور است برخلاف عدالت است. بله احكام تابع مصالح و مفاسد است ولی مصالح و مفاسد منحصر در عدالت نیست، بلکه شارع برای تنظیم امور بشر و برای تنبیه بشر، این دیات را قرار داده است.

اینکه گفته شود: عدالت «وضع الشیء فی محله» است، پس تمام احکام بر اساس عدالت است قابل فهم و درک نیست نمی توان پذیرفت که دو ركعت نماز صبح «علی اساس العدل» است و «وضع الشیء فی محله» است.

و بحث در اینجا یک مرحله قبل از کلام امیرالمؤمنین است که می فرماید: «العداله وضع الشیء فی محله» زیرا بحث در این است که چرا شارع این را «محل» این دانست؟ چرا مرد را «محل» برای ولایت نسبت به صبی دانست و زن را «محل» ولایت ندانست؟ و اگر در پاسخ گفته شود به خاطر «وضع الشیء فی محله» است باز هم جواب سؤال كننده داده نشده است چون سؤالش برمی‌گردد به اینكه چرا مرد را «محل» دانست؟ اما اگر گفته شود که احكام بر اساس حق است، یعنی خدا از اینكه ولایت را برای مرد قرار داده و برای زن قرار نداد هدفی داشته و هدفش این بوده كه زن دچار تكلّف و دچار آن مشكل نشود چون این ولایت مسئولیت آور است و یک حكم وضعی است كه از او حكم تكلیفی ناشی می‌شود، یعنی وقتی كه پدر ولی بر فرزند است «یجب علیه حفظه»، اما مادر ولایت ندارد، حفظش بر او واجب نیست لذا از این باب مرد را «محل» ولایت دانست

به بیان دیگر خداوند متعال در این پدر چه چیزی را دید كه او را «محل» قرار داد و زن را فاقد آن دانست؟ اگر گفته شود به خاطر مسئله عدل و ظلم است و اقتضای عدل این است که مرد «محل» باشد و «هذا عدلٌ»، اگر زن «محل» باشد ظلم شمرده می شود این تبعیض محسوب می شود زیرا ممكن است یك مادری قدرتش برای حفظ فرزند و فهم و شعورش صد برابر آن مرد باشد، پس معلوم می شود که اصلاً جعل ولایت برای پدر، روی اساس عدالت نیست، بلکه خداوند متعال یك هدفی دارد و طبق آن هدف، مرد را «محل» قرار داده.

چرا خداوند متعال، حق طلاق را به مرد داده و به زن نداده؟ می‌گویند این ظلم شده و بعضی ها هم توجیه می‌كنند كه این مال زمانی است كه زن‌ها در اجتماع حضور نداشتند، این حرفها اشتباه و سخیف است بلکه خداوند تبارك و تعالی روی آن علمی كه دارد می‌خواهد طلاق كمتر واقع بشود لذا این اختیار را به مرد می‌دهد زیرا غالباً مردها به این زودی طلاق نمی‌دهند ولی اگر این اختیار برای زن باشد زن‌ها تسریع در این كار پیدا می‌كنند.

بنابراین احكام در زیر مجموعه‌ی عنوان «حق» قرار می‌گیرد نه در زیر مجموعه‌ی عنوان «عدل»، خداوند متعال هدف دارد و هدفش این است كه برای زن تسهیل باشد، اصلاً چرا در شهادت دادن زن، دو تا لازم است و شهادت یک زن كافی نیست؟ «تسهیلاً للمرأة»، چرا در فلان جا خدا اینطور فرموده؟ «تنظیماً لامور الناس».

پس اینکه برای هر حكمی هدفی ترسیم شده به این معنا نیست كه «علی اساس العدالة» باشد و حتی یک روایت هم از ائمه معصومین (علیهم السلام) نقل نشده که احكام خداوند متعال «علی اساس العدل» است، در حالی که آیه شریفه قرآن که می فرماید: «أن الله تعالی هو الحق» خودش دلیل بر این است كه خداوند متعال خودش، ذاتش، افعالش و احكامش تمام «علی اساس الحق» است.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا». اسراء، 70.
[2] ـ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللهَ عَلیمٌ خَبیر». حجرات، 13.
[3] ـ «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیعْلَمَ اللهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللهَ قَوِی عَزیز». حدید، 25.
[4] ـ «مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَكَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُون». مائده، 32.‏

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .