درس بعد

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس قبل

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آيات معاد 3


تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۰۷/۱۶


شماره جلسه : ۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه مباحث گذشته

  • بنابر دیدگاه سوم «وارد» به معنای شأنیت دخول

  • عدم سازگاری معنای سوم با ذیل آیه شریفه از دیدگاه علامه طباطبایی

  • بررسی کلام علامه طباطبایی

  • «وارد» به معنای اشراف و حضور از دیدگاه علامه طباطبایی

  • بررسی دیدگاه علامه طباطبایی و نظر مختار در معنای «وارد» از میان سه معانی مذکور

  • تعارض آیه شریفه 71 از سوره مریم با آیات 89 از سوره نمل، 101 و 102 از سوره انبیاء

  • طرق جمع بین آیات مذکور

  • عدم تصویر نسخ در مسائل اعتقادی

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مباحث گذشته
در مباحث پیشین بیان شد که کلمه‌ی «وارد» در آیه شریفه 71 از سوره مریم «و إن منكم إلا واردها» دو احتمال داده می‌شود:

1). به معنای اشراف است، این اشراف را گاهی اوقات تعبیر به حضور كرده‌اند و تعبیر به دنوّ نیز كرده‌اند؛ یعنی همه را تا نزدیك آتش می‌برند، البته این تعبیر به دنوّ شاید بهتر از تعبیر به اشراف باشد، در نتیجه معنای آیه این می‌شود «إن منكم إلا واردها»؛ یعنی همه انسان‌ها؛ از مسلمان، كافر، فاسق و غیر فاسق تا نزدیك آتش می‌برند. پس معنای اول «واردها» یعنی «مشرفها حاضرها» یا «الدنوّ إلیها».

2). به معنای دخول است، «واردها» یعنی «داخلها»؛ همه داخل در آتش جهنم می‌شوند، منتهی «ثم ننجی الذین اتقوا».

بنابر دیدگاه سوم «وارد» به معنای شأنیت دخول
تاکنون ادله‌ی هر دو طرف(معنای اشراف، معنای دخول) تا اندازه‌ای بررسی شد و در ادامه علامه طباطبایی[1] اشکالی تحت عنوان معنای سوم «وارد» مطرح می‌کنند و از آن جواب می‌دهند که بیان اشکال این است:

ممکن است کلمه‌ی «وارد» در آیه شریفه به معنای «شأنیة الدخول» باشد؛ «ما من أحد منكم إلا من شأنه أن یدخل النار» یعنی احدی نیست مگر اینكه شأنیت و استحقاق دخول در جهنم را دارد و «و إنما ینجُو مَن ینجُو بإنجاء الله» خداوند تبارك و تعالی در روز قیامت كارش نسبت به یك عده‌ای انجاء است نجات می‌دهد، لذا اگر این لطف خدا و انجاء الهی نباشد باید همه به جهنم بروند، یعنی «كلّكم مستحقون للنار».

و این لطف و انجاء الهی در قیامت، نظیر آیه شریفه «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً»[2] که مربوط به دنیا است به این معنا اگر فضل خدا و رحمت خدا در مورد انسان نباشد احدی مزكی و تزکیه نخواهند شد، از این رو اگر در دنیا یك عده‌ای مهذب و تذكیه شده‌اند به خاطر فضل و رحمت خدا است. از این رو طبق این معنا از آیه شریفه سوره نور، بگوییم در عالم قیامت نیز همه استحقاق دخول در جهنم را دارند، چون هر كسی در دنیا بالأخره ظلمی را مرتکب شده و تقصیری در پیشگاه الهی دارد منتهی نمی‌خواهیم بگوئیم برای عذاب. در این هنگام اگر كسی نجات داده می‌شود و به بهشت می‌رود به خاطر لطف و فضل خداوند تبارك و تعالی است.

روی این معنا که «واردها» به شأنیت دخول باشد بعضی از اشکالاتی که طبق قول اول(اشراف) و خصوصا طبق قول دوم (دخول) که چه وجهی دارد خدا همه را به جهنم ببرد و دوباره عده‌ای را از جهنم بیرون بیاورد؟ بر این احتمال سوم وارد نیست، هیچ یک از آن اشکالات، وارد نمی‌شود.

حال باید ملاحظه کرد آیا این معنا با ظاهر آیه سازگاری دارد یا خیر؟

عدم سازگاری معنای سوم با ذیل آیه شریفه از دیدگاه علامه طباطبایی
علامه طباطبایی در پاسخ به معنای سوم می‌فرمایند: این معنا به این برمی‌گردد که ورود به جهنم مقتضای طبع انسان باشد «من جهة أن ما یناله من خیر و سعادة فمن الله و لا یبقى له من نفسه إلا الشر و الشقاء» روی این قاعده‌ی كلی كه هر خیری وجود دارد مربوط به خدا است و هر شرّ و بدی وجود دارد مربوط به خود انسان است. بر اساس این قاعده مقتضای طبع انسان این است که به جهنم برود منتهی این معنا، با ذیل آیه «كان علی ربك حتماً‌ مقضیا» سازگاری ندارد چون از ذیل آیه استفاده می‌شود که «واردها» به مقتضای فعل خدا است، یعنی خدا اینها را وارد جهنم می‌كند و این یک سنت الهیه است، در حالی که مستفاد از این معنا این است که مقتضای طبع انسان این است كه وارد جهنم بشود نه اینکه خداوند اینها را وارد جهنم نماید.

خلاصه اشكال این است که لازمه اخذ به معنای مذکور این است که گفته شود ورود به جهنم مقتضای طبع انسان است و این با ذیل آیه سازگاری ندارد زیرا ذیل آیه ورود به جهنم را به خداوند متعال اسناد می‌دهد یعنی به اقتضای طبع انسان نیست.

بررسی کلام علامه طباطبایی
اشکال اول: به نظر می‌رسد این جواب قابل مناقشه است، از این رو اگر اشکال را اینطور مطرح می‌کرد و می‌فرمود: معنای شأنیت با ذیل آیه«کان علی ربک حتما مقضیا» سازگاری ندارد، اشکال واضح و روشنی بود؛ اعمّ از اینکه ورود به جهنم مقتضای طبع انسان باشد یا نباشد. زیرا ذیل آیه «کان علی ربک حتما مقضیا» که «ورود» را به فعل خدا اسناد می‌دهد با «وارد» به معنای اشراف یا دخول در جنهم همخوانی دارد اما با معنای شأنیت که گفته شود شأن اینها این است که استحقاق جهنم را دارند سازگاری ندارد.

اشكال دوم: در علم اصول می‌گویند الفاظ ظهور در فعلیت دارد به این معنا وقتی گفته می‌شود «زیدٌ عالمٌ»؛ یعنی الآن بالفعل عالم است نه اینکه شأنیت عالمیت را دارد یا «فلانی مریضٌ» یعنی بالفعل مریض است نه اینكه شأنیت مریضی دارد. حال در این مقام نیز بگوییم وقتی آیه شریفه می‌فرماید: «و إن منكم إلا واردها» یعنی بالفعل وارداً، نه اینكه شأنیت ورود را داشته باشد. در این هنگام وقتی فعلیت مدّ نظر باشد، بناچار «وارد» یا به معنای حضور و اشراف و یا به معنای دخول در جهنم باید معنا شود.

«وارد» به معنای اشراف و حضور از دیدگاه علامه طباطبایی
ایشان بعد از بیان مطالب مذکور می‌فرمایند «و الحق أن الورود لا یدل على أزید من الحضور و الإشراف عن قصد علی ما یستفاد من كتب اللغة» ورود بیشتر از حضور و اشراف از روی قصد، دلالت ندارد بر حسب آنچه كه از كتب لغت استفاده می‌شود.

بررسی دیدگاه علامه طباطبایی و نظر مختار در معنای «وارد» از میان سه معانی مذکور
بر اساس تحقیقی که در کتب لغت انجام شد نتیجه این شد که از كتب لغت استفاده می‌شود «وَرَدَ» دارای چند معنا است. ولی در دو معنا به نحو حقیقی بود: 1). در معنای اشراف و نزدیک شدن است، «وَرَدَ فلانٌ بَلَد كذا» یعنی نزدیك آن بلده شد، اشراف بر آن بلده پیدا كرد. 2). «وَرَدَ» به معنای داخل شدن است. هر دو معنا حقیقی‌اند.

حال تعجب آن است كه ایشان در مباحث پیشین فرمودند «ورود» به معنای اشراف به علاقه‌ی مشارفت است یعنی روی علاقه مشارفت مجاز استعمال شده و آیه شریفه «ورد ماء مدین»،[3] «ارسلوا واردهم»[4] روی علاقه مشارفت است. اگر اینطور باشد  پس «ورود» به معنای دخول مسلم معنای حقیقی است.

آنگاه بحث اصولی که در اینجا مطرح می‌شود اینکه در این مقام دوران امر بین حقیقت و مجاز است یا دوران امر بین دو معنای حقیقی است؟ لکن در دو معنای حقیقی، استعمال در یكی بیشتر از دیگری است؛ یعنی استعمال «ورود» در دخول بیشتر از استعمال در اشراف است. روی هر دو مبنا از ضوابط اصولی باید بگوئیم کلمه‌ی «ورد» ظهور در دخول دارد. زیرا «ورود» به معنای دخول استعمال آن بیشتر از استعمال در معنای حضور است بر فرض اگر معنای حضور و اشراف جزء معنای حقیقی «ورود» شمرده شود و اگر هم جزء معنای مجازی «ورود» بشمار آید دوران امر بین حقیقت و مجاز می‌شود و معنای حقیقی مقدم می‌گردد.

علامه طباطبایی در ادامه بیان نظرشان می‌فرمایند:« ولا ینافی دلالة قوله فی الآیة التالیة«ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیا» على دخولهم جمیعا أو دخول الظالمین خاصة فیها بعد ما وردوها». اما اینکه چرا «لا ینافی»، وجه آن را بیان نمی‌کنند. در حالی كه در مباحث پیشین بیان کردیم اگر به معنای اشراف گرفته شود« ثم ننجی» معنا پیدا نمی‌کند زیرا «ننجی» در جایی است كه اینها داخل در جهنم بشوند تا عنوان انجاء صدق کند.

پس با قطع نظر از آیه‌ای پسین، «وارد» در آیه شریفه ظهور در این دارد كه همه داخل در جهنم می‌شوند، از آن طرف ذیل آیه «كان علی ربك حتماً مقضیا» با شأنیت که معنای سوم باشد سازگاری ندارد و به معنای حضور که معنای دوم باشد هر چند سازگاری دارد ولی نیازی نبود که خداوند متعال چنین مطلبی را بیان كند و بفرماید: قطعا روز قیامت همه‌ای شما نزدیك آتش می‌آیید. پس معلوم می‌شود خداوند تبارك و تعالی یك مطلب خیلی مهمی را می‌خواهد بفرماید، یك مطلب بسیار عجیبی را می‌خواهد مطرح كند و آن این است که «كان علی ربك حتمیاً مقضیا» یعنی در روز قیامت، دخول در جهنم و در آتش برای همگان یك سنت قطعی و حتمی الهی است.

با عنایت بر این مطالب، آیه شریفه «ثم ننجی الذین اتقوا» شاهد بسیار خوبی است بر اینكه اینها داخل در جهنم می‌شوند بعد خدا افراد متقی را نجات می‌دهد. حال مراد از «الذین اتقوا» یعنی مسلمان متقی یا مطلق مسلمان؟ برخی قائل‌اند که تقوا در مقابل شرک است در نتیجه انسان مسلمان و موحد اعمّ از فاسق و عادل مشمول «ثم ننجی» می‌گردد.

پس قبل از بیان حكمت دخول و کیفیت دخول نتیجه این شد که آیه ظهور در این دارد که «وارد» به معنای «داخل» است و به معنای حضور و به معنای اشراف كه علامه طباطبایی فرموده‌اند نیست.

تعارض آیه شریفه 71 از سوره مریم با آیات 89 از سوره نمل،  101 و 102 از سوره انبیاء
بحث اجتهادی که در این مقام مطرح است اینکه وقتی به این نتیجه رسیدیم آیه شریفه 71 از سوره مریم «و إن منكم إلا واردها» ظهور در این دارد كه همه داخل در جهنم می‌شوند با آیاتی که مخالف با این ظهور است چگونه قابل جمع است؟ از جمله آیات:

1). آیه شریفه سوره نمل «وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یوْمَئِذٍ آمِنُون‏»[5] می‌فرماید: یک گروهی هستند که از فزع روز قیامت ایمن هستند.

2). آیه شریفه سوره انبیاء «إِنَّ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُون‏»[6] اینها از آتش جهنم دور هستند. ظاهر «اولئك عنهم مبعدون» این است كه اینها حتی تا نزدیك آتش هم آورده نمی‌شوند پس این ظاهر با قول اول(اشراف) و هم با قول دوم(دخول) سازگاری ندارد.

3). آیه شریفه سوره انبیاء «لا یسْمَعُونَ حَسیسَها»[7] مگر می‌شود کسی وارد جهنم شود و حسیس جهنم را نشنود، پس وقتی بگوییم همه وارد جهنم می‌شوند یعنی همه حسیس جهنم را می‌شوند، در حالی كه راجع به متقین و بهشتی‌ها آیه می‌فرماید: «لا یسمعون حسیسها».

پس سؤال این است که سه آیه مذکور، ظهور روشنی دارد كه حداقل مؤمنین متدین، حتی نزدیك آتش هم برده نمی‌شوند: «اولئك عنهم مبعدون»، «هم من فزع یومئذ آمنون» و «لا یسمعون حسیسها»، پس ظهور این آیات با ظهور آیه سوره مریم که می‌فرماید: همه داخل در آتش جهنم می‌شوند تعارض پیدا می‌کند. حال راه جمع بین این آیات چیست؟

طرق جمع بین آیات مذکور
1). با ظاهر این آیات، تصرف در ظهور آیه سوره مریم شود و از ظهور آن رفع ید گردد؟

2). مسئله نسخ مطرح شود؟ زیرا در بعضی از تفاسیر یا برخی از روایات آمده كه آیه سوره مریم با واسطه آیه 101 سوره انبیاء نسخ شده، به این معنا که «ان الذین سبقت لهم إن الحسنی اولئك عنهم مبعدون» ناسخ «منكم إلا واردها» است.

عدم تصویر نسخ در مسائل اعتقادی
بیان نکته‌ی راجع به نسخ: نسخ در احكام معنا دارد؛ یك حكمی تا یك زمانی عمل می‌شود و بعد از امد و انتهای زمان عمل به آن حکم، دلیل ناسخ می‌آید و آن حكم را نسخ می‌كند. اما در مسائل اعتقادی در آیات مربوط به عقاید، اصلاً مسئله نسخ معنا ندارد، نمی‌توان گفت این آیه ناسخ آن آیه است.

 لذا اگر در روایتی که بعداً ممكن است به آن اشاره كنیم بعضی‌ها حتی نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام داده‌اند، البته روایتشان سند هم ندارد، ولی سند هم اگر داشت برای ما قابل قبول نبود؛ مثلا در تفسیر نُعمانی فی كتاب القرآن عن امیرالمؤمنین علیه السلام چنین آمده قال« نسخ قوله تعالی و إن منكم إلا واردها قوله إن الذین سبقت لهم عند الحسنی». مگر اینكه بگوییم مراد از نسخ در این مسائل اعتقادی، نسخ اصطلاحی در علم اصول نیست.

3). راه جمع دیگری که وجود دارد این است که بگوییم نسخی واقع نشده و همچنین مسئله تصرف مطرح نیست زیرا تصرف در جایی است که آیه سوره مریم «إن منكم إلا واردها» ظهور در عموم داشته باشد و این آیات مذکور نص در خصوص باشد تا در ظهور آیه سوره مریم تصرف شود، در حالی که آیه شریفه سوره مریم نص است و نص در این است كه همه بدون استثنا وارد جهنم می‌شوند. در نتیجه راه جمع این است که بگوییم خداوند در بدو امر همه را وارد جهنم می‌کند«إن منكم إلا واردها» اما سپس خداوند تبارك و تعالی اینها را دور می‌كند «اولئك عنهم مبعدون» یعنی این «اولئك عنهم مبعدون» تعبیر دیگری از «ثمّ ننجی الذین اتقوا» است. پس «لا یسمعون حسیسها» یعنی بعد از اینكه خدا اینها را دور كرد در جایگاهی قرار می‌گیرند كه هم مبعد از نار و مبعد از حسیس جهنم هستند به گونه‌ای که «لا یسمعون حسیسها».
البته در خصوص «اولئك عنهم مبعدون» احتمالی که وجود دارد این است که ضمیر در«عنها» به جهنم برگردانده نشود بلکه بگوییم مراد عذاب جهنم است، «اولئك عنها» یعنی «عن عذاب النار»، هر چند ممکن است گفته شود به حسب ظاهر ضمیر به جهنم می‌خورد لکن مراد نار جهنم و عذاب جهنم است، یعنی اینها هیچ وقت عذاب نمی‌شوند ممكن است وارد جهنم هم بشوند ولی عذاب نشوند.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1] ـ «فإن قلت: لم لا یجوز أن یكون المراد شأنیة الدخول و المعنى: ما من أحد منكم إلا من شأنه أن یدخل النار و إنما ینجو من ینجو بإنجاء الله على حد قوله: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً»: النور: 21. قلت: معناه كون الورود مقتضى طبع الإنسان من جهة أن ما یناله من خیر و سعادة فمن الله و لا یبقى له من نفسه إلا الشر و الشقاء لكن ینافیه ما فی ذیل الآیة من قوله: «كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِیا» فإنه صریح فی أن هذا الورود بإیراد من الله و بقضائه المحتوم لا باقتضاء من طبع الأشیاء. و الحق أن الورود لا یدل على أزید من الحضور و الإشراف عن قصد- على ما یستفاد من كتب اللغة- فقوله: «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها» إنما یدل على القصد و الحضور و الإشراف، و لا ینافی دلالة قوله فی الآیة التالیة: «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیا» على دخولهم جمیعا أو دخول الظالمین خاصة فیها بعد ما وردوها».المیزان فى تفسیر القرآن   ج‏14   91.
[2] ـ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ وَ مَنْ یتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیطانِ فَإِنَّهُ یأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ یزَكِّی مَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم‏» النور : 21.
[3] ـ « وَ جاءَتْ سَیارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ قالَ یا بُشْرى‏ هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یعْمَلُون». ‏یوسف : 19
[4] ـ «وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْینَ وَجَدَ عَلَیهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَینِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقی‏ حَتَّى یصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیخٌ كَبیر» القصص : 23.
[5] ـ «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یوْمَئِذٍ آمِنُون‏» 89.
[6] ـ انبیاء، 101.
[7] ـ «لا یسْمَعُونَ حَسیسَها وَ هُمْ فی‏ مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُون‏»، 102.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .