درس بعد

بحث ظن

درس قبل

بحث ظن

درس بعد

درس قبل

موضوع: ظن


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۳/۵


شماره جلسه : ۹۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بیان مرحوم حاجی نوری در معنای آیه سوره فصلت و نقد فرمایش ایشان و بیان استدلال به آیه 32 سوره توبه بر عدم تحریف قرآن

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

ملاحظه فرموديد استدلال به آيه شريفه 42 سوره فصلت بر عدم تحريف قرآن استدلال تامي است؛ و اشكالات و شبهات وارد شده را نيز جواب داديم.همان اشكال دور كه در استدلال به آيه قبل عنوان كرديم، در اينجا هم مي‌‌آيد که جواب همان است که عرض کرديم.


بيان مرحوم حاجي نوري در معناي آيه سوره فصلت

مرحوم حاجي نوري بعد از اينكه فرموده است به اين آيه شريفه براي مانحن فيه نمي‌‌توان استدلال كرد, مي‌‌گويد معناي آيه شريفه‌‌ي «لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه» اين است كه در اين كتاب تناقضي مشاهده نمي‌‌كنيد؛ چيزي كه در كتب آسماني ديگر مناقض با اين كتاب باشد, نيست؛ و در اخباري كه اين كتاب و اخباري كه از قضاياي سابق و از قصه‌‌هاي انبيا ذكر مي‌‌كند, كذبي وجود ندارد.يعني باطل را به تناقض و كذب تفسير كرده است.و فرموده آيه شريفه اصلاً كاري به مسئله تحريف و عدم تحريف قرآن ندارد. عبارتي كه ايشان دارد اين است كه تناقض در احكام قرآن يا كذب در اخبار و قصه‌‌هاي آن به وسيله اين آيه منتفي مي‌شود.ببينيم آيا اين بيان, بيان درستي است يا نه؟


نقد فرمايش مرحوم حاجي نوري

بهترين نكته را مرحوم محقق خوئي در صفحه 210 كتاب البيان فرموده است. ايشان در جواب اين مطلب حاجي نوري فرموده است: اين كه در قرآن, كتاب را متصف به عزيز بودن فرموده, ــ عزيز يعني عديم النظير يا يك تعبير ديگري هم ذكر كرديم که عبارت بود از المنيع الممتنع من ان يغلب (چيزي كه هيچ گاه مغلوب واقع نمي‌‌شود ــ علاوه بر اين كه اقتضا مي‌‌كند كه در عنوان كلي باطل يكي از مصاديقش مسئله تحريف باشد, اقتضا مي‌‌كند كه اين كتاب محفوظ بماند و تغيير و ضياع و تضييعي در آيات آن بوجود نيايد ــ وعزت الشي‌‌ء تقتضي المحافظة عليه من التغيير و الضياع ــ و فرموده‌‌اند: اما ارادة خصوص التناقض و الكذب من لفظ الباطل اگر كسي مثل حاجي نوري بخواهد از لفظ باطل خصوص تناقض يا خصوص كذب را اراده كند فلا يناسبها توصيف الكتاب العزة با توصيف كتاب به عزت مناسبت ندارد.

پس, در جواب حاجي بايد گفت: باطل يك عنوان عامي است که تناقض, كذب و مسئله تحريف را شامل مي‌‌شود.اين جواب مرحوم آقاي خوئي كه جواب متين و محكمي هم هست, فقط در فرضي است كه ما «انه لكتاب عزيز» را نيز به عنوان محل استشهاد در آيه بياوريم. نكته‌ا‌‌ي را كه ديروز بعد از درس بعضي از آقايان اشاره فرمودند, اينجا عرض كنيم؛ و آن اين كه از تبيان مرحوم شيخ طوسي نقل کرديم که ايشان فرموده قيل فيه معناه اقوال خمسة ، پنج قول در معناي اين آيه شريفه ذكر شده است؛ مثلاً قال فلان معناه لا يأتيه الباطل من اول تنزيل يا معناه لا يقدر الشيطان ان ينتقص منه ؛ اين يك نكته‌‌ي مهمي است در تفسير كه اگر بخواهند بيان مصداق كنند, ديگر كلمه معناه را نمي‌‌آورند و خود مصداق را ذكر مي‌‌كنند؛ و ممكن است گاه در پنج شش روايت, در هر روايتي يك مصداق براي آن ذكر شود  و منافاتي هم نداشته باشد. اما اگر گفتند اين آيه شريفه معنايش اين است, اينجا ديگر نمي‌‌توانيم بگوئيم که اين, عنوان مصداقي دارد؛ اينجا بايد بگوييم در مقام تفسير آيه و در مقام تبيين مراد از آيه شريفه است؛ اما اين قاعده كه خودش يك قاعده صحيحي است كه بين موردي که بگويند معناه كذا با جايي كه مصداقي ذكر كنند, فرق است.

اين در صورتي است كه در كلمات ائمه معصومين وارد شود, اما اگر در كلمات افراد عادي وارد شده باشد, مثلاً قتادة گفته است: معناه كذا, اينجا لازم نيست آن را حمل بر تفسير كنيم, بلکه مي‌‌توانيم آن را حمل بر مصداق كنيم. البته متأسفانه من هنوز نديدم که در علوم تفسير جايي به صورت منقح اين مطلب ذكر شده باشد؛ و اين نكته را هم ما از مرحوم والد رضوان الله عليهداريم كه ايشان در بحثهاي فقهي‌شان روي اين نكته تكيه مي‌‌كردند كه اگر در روايتي مربوط به آيه‌‌اي، امام(ع) فرمود «ومعناه كذا»، اين را نمي‌‌توانيم حمل بر مصداق كنيم؛ اين را بايد حمل بر تفسير كرد؛ اما اگر كلمه «معناه» را نياورد، معلوم مي‌‌شود كه اين، عنوان مصداقي دارد. مثلاً در آيه شريفه « وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا »، در يك روايت آمده است: ما ظهر منها أي: الثياب أي: الكحل ؛ در روايت ديگر دارد أي الكفان ، در يك روايت ديگر مصداق ديگري را بيان مي‌کند؛ اينجا اين روايات بيان مصداق مي‌کنند؛ اما اگر روايتي بگويد «ما ظهر منها معناه هذا»، اينجا ديگر حمل بر مصداق نمي‌شود  و بلکه تفسير آيه خواهد بود. تا اينجا دو آيه را بررسي كرديم، و ملاحظه فرموديد که به نظر ما، هر دو آيه دلالت بسيار خوبي دارد كه در قرآن كريم تحريف راه پيدا نمي‌‌كند. معمولاً هم بزرگان اين آيات را ذكر كرده‌‌اند؛ اما در كتاب نزاحت قرآن از تحريف به دو آيه ديگر هم استدلال شده است که آنها را نيز ذکر مي‌کنيم.


استدلال به آيه 32 سوره توبه بر عدم تحريف قرآن

آيه اول، آيه 32 سوره توبه است؛ مي‌‌فرمايد: « يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَي اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ »؛ اين آيه مربوط به كفار از يهود و نصاري است كه دنبال خاموش كردن نور خدا هستند و خداوند مي‌‌فرمايند: اينان يعني يهود و نصارا مي‌‌خواهند نور خدا را با دهان‌‌هاي‌شان، با حرف‌‌هايي كه مي‌‌زنند، خاموش كنند ــ كه در اين يك نحوه تشبيهي وجود دارد و آن اين كه اگر انسان بخواهد يك نور بسيار يا يك آتش بسيار وسيعي را با فوت كردن خاموش كند، امكان ندارد خاموش شود؛ حال، اگر يك فضاي بزرگتر از يك اتاق آتش گرفته باشد مثلاً شهري آتش گرفته باشد، بخواهند با يك فوت كردن اين آتش را خاموش كنند، نمي‌‌توانند آن را خاموش كنند؛ خداوند مي‌‌فرمايند اين يهود و كفار در مقابل نور خدا مي‌‌خواهند با همين دهان‌هاي‌شان نور خدا را خاموش كنند ــ و خداوند هم امتناع دارد؛ تا اينكه نور خودش را به اتمام برساند و تكميل كند. شاهد مدعا اين است كه بگوييم مراد از نور الله، قرآن است؛ دليل بر آن هم آيه 15 سوره مائده 15 است که مي‌گويد « قَدْ جَاءَكُمْ مِنْ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ » كه نور بر قرآن اطلاق شده است.

كفار يهود و نصاري دنبال اين بودند كه نور خدا يعني قرآن را خاموش كنند؛ خاموش كردن قرآن هم به اين بود كه آن را كم و زياد كنند و شبيه قرآن را بياورند؛ و خدا مي‌‌فرمايند: اينها نمي‌‌توانند وَيَأْبَي اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ . پس، آيه دلالت دارد بر اين كه هيچ كس نمي‌‌تواند قرآن را تحريف كند؛ براي اينكه آيه مي‌‌فرمايد قرآن كه نور الله است قابل اطفاء و قابل اخماد نيست؛ كسي نمي‌‌تواند اين نور را خاموش كند. اگر کسي در اينجا اشکال کند که مراد، خود خدا باشد و نه قرآن و اضافه در اينجا، اضافه بيانيه باشد؛ شاهدش هم آياتي است که مي‌گويد « الله نور السموات و الارض »؟ در پاسخ فرمودند: بله، ما دو نور داريم؛ يك نور تشريعي و يك نور تكويني؛ خداوند خودش نور تكويني آسمان‌ها و زمين است و قرآن نور تشريعي آسمان‌ها و زمين است. اين استدلال در صفحه 69 به بعد کتاب نزاحت قرآن بيان شده است.


مناقشه در استدلال به آيه سوره توبه

به نظر ما، اين استدلال قابل مناقشه است؛ اشكال اولي كه داريم، اين است كه معلوم نيست كه مراد از نور الله، قرآن باشد؛ زيرا، احتمال دارد که اين اضافه، اضافه بيانيه باشد؛ يعني اينها دنبال خاموش كردن خداوند و از بين بردن خدا هستند؛ البته نه ذات خدا، بلکه آنچه مربوط به خدا از رسالت و دين است. يا اگر اين را نگوييم، ظهور روشن اين آيه نور الله، دين اسلام است؛ يعني يهود و نصاري دنبال اين هستند كه اسلام را از بين ببرند؛ به اين که يا پيامبر را بگويند ساحر و مجنون است و يا او را مسخره كنند، يا پيامبر را از بين ببرند و نا بود كنند؛ يا دين خدا را به مسخره بگيرند. بله، يك گوشه‌‌اش هم مسئله قرآن است، اما آيه متمركز روي قرآن نيست و بلکه بر روي مجموعه دين متمركز است. ما يك شاهد خيلي خوبي كه داريم كه در اينجا اصلاً بحث قرآن مطرح نيست، دنباله آيه است که مي‌فرمايد « وَيَأْبَي اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَه »؛ اگر نور اول را به قرآن تفسير كنيد، نور دوم را هم بايد به قرآن تفسير كنيد؛ يعني بگوييم بله، اينها نمي‌‌توانند تا زماني كه خداوند قرآن را تكميل كند. در حالي كه منظور از اين قسمت آيه اين است که خداوند نور خودش را كه اسلام است، به اندازه‌اي گسترش مي‌‌دهد كه همه عالم را مي‌گيرد.

اصلاً اين آيه از آياتي است كه وعده به گسترش اسلام به تمام عالم مي‌دهد. بيان مرحوم طبرسي: مرحوم طبرسي در مجمع البيان ذكر مي‌‌كند که: المعناه اخبر سبحانه تعالي عن هولاء الكفار من اليهود و النصاري انهم يريون ان يطفئوا نور الله و هو القرآن و الاسلام ايشان هر دو ـ اسلام و قرآن ـ را كنار هم مي‌‌آورد عن اكثر المفسرين و قيل نور الله الدلالة و البرهان يعني معجزات، ادله، براهين لانهما يهتدي بهما كما يهتدي بالانوار و لما سمي سبحانه الحجج و البراهين انواراً سمي معارضتهم لذلك اطفائا چون خدا اسم حجج و براهين را انوار گذاشته است، اسم معارضه‌‌اش را هم اطفاء گذاشت. يعني به عبارت ديگر، در آيه شريفه وقتي ما به كتب تفسيري مراجعه مي‌‌كنيم، دو احتمال است؛ يك احتمال اين كه مراد از «نور الله» اسلام است؛ و احتمال دوم اين که مراد، ادله و براهين است. اما كسي نگفته که مراد از «نور الله» خصوص قرآن است. بيان قرطبي: قرطبي در جلد 8، صفحه 121، مي‌‌گويد: يريدون ان يطفئوا نور الله اي دلالته و حججه علي توحيده جعل البراهين بمنزلة النور لما فيها من البيان؛ يعني نور را به ادله و براهين تفسير كرده و بعد فرموده است براهين را خداوند به منزله نور قرار داده، چون در آنها بيان وجود دارد؛ وقيل المعني نور الاسلام نور اسلام را به عنوان احتمال دوم و احتمال ضعيف‌‌تر ذكر كرده است.

بيان زمخشري:
صاحب الكشاف مي‌‌گويد مثل حالهم في طلبهم ان يبطلوا نبوة محمد(ص) بالتكذيب اينها دنبال تكذيب پيامبر و دنبال تكذيب اساس نبوت پيامبر بودند، نه خصوص قرآن؛ و تمركزي روي خصوص قرآن نيست. بنابراين، اولاً در تفاسير قرآن و اسلام در کنار هم به عنوان «نورالله» بيان شده است و خصوص قرآن مراد نيست؛ ثانياً اگر مراد، خصوص قرآن باشد، با انتهاي آيه ـ يابي الله الا أن يتمّ نوره ـ سازگاري ندارد؛ زيرا، در اين صورت، «الا ان يتم نوره» يعني تا زماني كه قرآن را تكميل كند، بعد كه قرآن تكميل شد، چه مي‌شود؟ دعواي تحريف تازه مربوط به بعد از تکميل قرآن است. علاوه آن که تقسيم نور به نور تشريعي و نور تكويني اين هم يك مقداري جاي تأمل دارد كه خودتان تأمل بفرماييد.و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين.

برچسب ها :

بحث ظن تحریف در قرآن استدلال به آيه 41 و 42 سوره فصلت برای عدم تحریف در قرآن رد استدلال به آیه 41 و 42 سوره فصلت برای عدم تحریف در قرآن از سوی مرحوم حاجی نوری عدم وجود تناقض در احکام قرآن و عدم کذب اخبارش تفسیر آیه لا يأتيه الباطل من بين يديه اقتضای عزیز بودن قرآن بر محفوظ ماندن آن طریقه تشخیص در مقام بیان مصداق بودن روایت یا در مقام تفسیر بودن روایت در ذیل آیه استدلال به آيه 32 سوره توبه برای عدم تحریف در قرآن اطلاق قرآن بر نور الله تفسیر نور الله در قرآن به ادله و براهین ناسازگاری تفسیر نور الله به قرآن در آیه 32 بقره با انتهای آیه تقسيم نور به نور تشريعي و نور تكويني

نظری ثبت نشده است .