درس بعد

قاعده قرعه

درس قبل

قاعده قرعه

درس بعد

درس قبل

موضوع: قاعده قرعه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۶/۱۴


شماره جلسه : ۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مصادیق تمسّک به قاعده‌ی قرعه (منازعه در اذان)

  • مصادیق تمسّک به قاعده‌ی قرعه (استخاره)

  • مصادیق تمسّک به قاعده‌ی قرعه (قمار)

  • معنای لغوی قرعه

  • مدارک قرعه

  • 1ـ آیات شریفه قرآن کریم (یونس، 139 تا 144)

  • نکات اخلاقی و تربیتی آیه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه جلسه گذشته

عرض شد یکی از فروعی که برخی از بزرگان مثل مرحوم ابن طاوس، قاعده قرعه را در آن جاری کرده‌اند، موردی است که شخص جهت قبله را نداند؛ مشهور قائل‌اند که باید به اطراف اربعه نماز بخواند؛ برخی نیز قائل‌اند که اگر به یک سمت هم نماز بخواند کفایت می‌کند؛ و گویا اهل سنّت نیز این نظر را دارند که نماز خواندن به یک سمت کافی است. در مقابل این دو قول، مرحوم سید بن طاوس فرمود باید قرعه زده شود. عبارت صاحب جواهر(ره) را نیز بیان کردیم مبنی بر آن که فرمودند نظر سید علاوه بر این که موجب ردّ و مخالف با روایات متعددی است که در ما نحن فیه وجود دارد، ادلّه قرعه لم یعهد جریانها فی الاحکام التکلیفیة و الاحکام الوضعیة. این کلام مرحوم صاحب جواهر این توضیح را لازم دارد که نظریه سید بن طاوس این نیست که با قرعه قبله را معیّن کنیم، چرا که ممکن است کسی بر ایشان اشکال کند بحث در مانحن فیه در مورد جریان قرعه در احکام شرعی نیست که شما چنین فرمودید؛ بلکه بحث بر سر قبله‌ای است که مردد است و با قرعه قبله معیّن می‌شود. اگر بحث چنین باشد، اشکال بر عبارت مرحوم صاحب جواهر وارد است. اما مسأله غیر از این است؛ یعنی اگر از خود سید بن طاوس نیز سؤال شود که قرعه را برای تعیین قبله قرار داده‌اید، خواهد گفت‌: خیر؛ هیچ فقیهی نمی‌گوید یکی از راه‌های تعیین قبله، قرعه است؛ بلکه به این خاطر از قرعه استفاده می‌شود که معلوم شود نماز به کدام سمت واجب و صحیح است که در این صورت حکم تکلیفی و وضعی خواهد شد؛ و اشکال مرحوم صاحب جواهر اگر اصل مبنا ـ عدم جریان قاعده قرعه در احکام تکلیفی ـ را بپذیریم، بر ظاهر نظریه مرحوم سید وارد است.

مصادیق تمسّک به قاعده‌ی قرعه (منازعه در اذان)

از دیگر فروعی که قاعده قرعه در آن استفاده شده است، فرع زیر در باب اذان است: إذا تشاحّ الناس فی الأذان اگر مردم در این که کدام یک اذان را بگویند منازعه کردند، قدّم الأعلم و مع التساوی یقرع بینهم اگر از نظر علمیّت مساوی بودند، بین آن‌ها قرعه انداخته می‌شود، کما فی القواعد والارشاد.

مصادیق تمسّک به قاعده‌ی قرعه (استخاره)

مورد دیگر موردی است که در باب استخاره با رقاع ـ کاغذ ـ و استخاره با قرعه ـ که قرعه یکی از مصادیق و روش‌های استخاره است و ان شاء الله در بحث تنبیهات به این مطلب اشاره خواهیم کرد ـ. مرحوم ابن ادریس در کتاب سرائر ـ بر اساس آن چه که از صفحه 166 جلد 12 جواهر الکلام نقل می‌کنیم ـ یک نوع استخاره را بیش‌تر قبول نکرده است؛ و آن این که فرموده: استخاره، این است که انسان دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز دعا کرده و طلب اختیار از خداوند بکند که خداوند احد الامرین را اختیار بکند و بعد هر چه که در ذهنش آمد، همان را عمل کند؛ ـ یفعل ما یقع فی قلبه ـ اما استخاره ذات الرقاع یا استخاره به وسیله قرعه را انکار کرده است؛ لأنّ رواتها فطحیة مثل زرعة ورفاعة وغیرهما ملعونون، فلا یلتفت إلی ما اختصّا بروایته، به این دلیل که روایاتی که این نوع استخاره را بیان می‌کند، روات آن‌ها، مثل زرعه و رفاعه فطحی هستند و مورد اعتنا نیست، والمصلحون من أصحابنا ما یختارون فی کتب الفقه إلا ما اخترناه، اهل فضل و فضلای از فقهای ما در کتاب‌های فقهی‌شان همینی که ما اختیار کرده‌ایم را اختیار کرده‌اند، ولا یذکرون البنادق والرقاع والقرعة إلا فی کتب العبادات دون کتب الفقه، مسأله استخاره با رقاع و یا قرعه را در کتاب‌های عبادی نقل کرده‌اند و نه در کتاب‌های فقهی.

سپس از مرحوم شیخ طوسی چنین نقل می‌کند: فشیخنا أبو جعفر لم یذکر فی نهایته ومبسوطه واقتصاده إلا ما ذکرناه واخترناه، وکذلک شیخنا المفید فی رسالته إلی ولده لم یتعرض الرقاع ولا للبنادق، بل أورد روایات کثیرة فیها صلوات وأدعیة، ولم یتعرض لشئ من الرقاع ، بالاخره مرحوم ابن ادریس در کتاب سرائر این را رد می‌کند. مرحوم صاحب جواهر ـ که شاهد ما بیش‌تر در این عبارت است ـ می‌فرماید: ولقد أجاد الفاضل فی المختلف، مرحوم علاّمه در کتاب مختلف در ردّ بر ابن ادریس این گونه فرموده است: هذا الکلام فی غایة الرداءة، این کلام ابن ادریس در نهایت ضعف است، وأیّ فرق بین ذکره فی کتب الفقه وکتب العبادات، چه فرقی می‌کند یک روایتی در کتاب فقهی نقل شده باشد یا در کتاب عبادی؟ فارق این است که: فإن کتب العبادة هی المختصة به، این اولاً ریشه کلام ابن ادریس را از بین می‌برد و سپس بر کلام ابن ادریس نقض می‌آورد که شیخ مفید در کتاب عبادات نقل کرده است و نه در کتاب فقه، ومن ذلک فقد ذکره المفید فی المقنعة وهی کتاب فقه، والشیخ فی التهذیب وهو أصل الفقه، استخاره با رقاع و قرعه را شیخ مفید در کتاب مقنعه نقل کرده است و شیخ طوسی در تهذیب آورده است، وأیّ محصل أعظم من هذین، وهل استفید الفقه إلا منهما، آیا ما از غیر این دو نفر می‌توانیم فقه را از جایی دیگر استفاده کنیم؟ وأما نسبة الروایة إلی زرعة ورفاعة فخطأ، این که گفته است: راوی روایت ذات الرقاع و قرعه، زرعه و رفاعه است، اشتباه کرده است؛ فإن المنقول روایتان لیس فیهما زرعة ولا رفاعة، ثم أخذ یشنع علیه، مرحوم صاحب جواهر می‌گوید: بعد مرحوم علاّمه شروع کرده است به طعن مرحوم ابن ادریس که بعدم معرفته بالروایات والرجال، آگاه به روایات و رجال نبوده است؛ وأن زرعة ورفاعة لیسا من الفطحیة، زرعه و رفاعه فطحی نبوده‌اند؛ وأن من حاله کذلک کیف یجوز له أن یقدم علی ردّ الروایات والفتاوی، ابن ادریس که این همه مورد اعتنای بزرگانی مثل شیخ انصاری است، مرحوم علاّمه در مورد او می‌گوید: کسی که آشنای با روایات و رجال نیست، چطور به خودش اجازه می‌دهد که اقدام به ردّ روایات و فتاوا بکند؟ ویستعبد ما نص علیه الأئمة(علیهم السلام)، چطور استخاره به عنوان ذات الرقاع و استخاره به نحو قرعه که ائمه معصومین تصریح به آن کرده‌اند را مستبعد شمرده است؟ وهلاّ استبعد القرعة وهی مشروعة إجماعا فی حق الأحکام الشرعیة والقضاء بین الناس، این عبارت شاهد ماست؛ علاّمه به ابن ادریس می‌گوید شما چرا قرعه را انکار می‌کنید، در حالی که قرعه در حق احکام شرعی و قضاوت بین مردم، به صورت اجماعی مشروع است؟! درست نقطه مقابل آن چیزی که مرحوم صاحب جواهر در فرع گذشته در ردّ بر مرحوم سید بن طاوس بیان کرد را مرحوم علاّمه ذکر می‌کند.

این عباراتی که نقل می‌کنیم برای این است که اولاً موارد جریان را ملاحظه کنید و مقداری هم حرف‌های بزرگان به ذهن بیاید، و این که هنگامی که می‌خواهیم روایات القرعة لکلّ أمر مشکل را معنا کنیم، آن‌ها را نبریم به باب موضوعات و آن‌هم در موضوعات مورد نزاع. این عبارت مرحوم علاّمه بود، و در ادامه می‌فرماید: وأمر الاستخارة سهل یستخرج منه الانسان معرفة ما فیه الخیر فی بعض أفعال مباحة؛ که خود آقایان ادامه کلام را مراجعه کنند.

مصادیق تمسّک به قاعده‌ی قرعه (قمار)

از دیگر مواردی که مسأله قرعه را در آن مطرح کرده‌اند، این مسأله است که در جلد 22 جواهر صفحه‌ی 110 بیان شده است: افرادی که ـ نعوذ بالله ـ مرتکب قمار می‌شوند و پول‌هایی به دست می‌آورند، اگر صاحب پول را می‌شناسند، باید پول را به او برگردانند و تردیدی نیست؛ اما در صورتی که صاحب پول محصور بین ده نفر باشد، مشهور گفته است که باید مصالحه کند، وجب التخلّص منهم بالصلح، اما خود صاحب جواهر(ره) فرموده است: واحتمال القرعة لا یخلو من وجهٍ.

بعد از ذکر نکات مقدّماتی و این موارد، وارد بحث از قاعده می‌شویم. اوّلین مطلبی که بایستی ذکر کنیم، این است که معنای لغوی قرعه چیست؟ و آیا برای قرعه یک معنای لغوی شرعی اصطلاحی یا به عنوان حقیقت شرعیه و یا به عنوان اصطلاح فقهایی وجود دارد یا نه؟ موکول می‌شود به بررسی کامل ادلّه.

معنای لغوی قرعه

مرحوم طریحی در صفحه‌ی 377 از جلد 4 مجمع البحرین می‌گوید: القرعة مأخوذة من قارعة القلوب قرعه از قارعة القلوب گرفته می‌شود به معنای «ما یخوّفها»، آن چه که قلب‌ها را می‌ترساند؛ لأنّ قلب کلّ من المتقارعین فی الشدّة والمخافة حتّی یخرج سهمه، قلب کسانی که برای آن‌ها قرعه انداخته می‌شود در خوف و شدّت است که آیا قرعه به نام آن‌ها در می‌آید یا نه؛ أو من القرع بمعنی الضرب یا قرع به معنای کوبیدن است؛ من قرع باباً‌ و لجّ ولج، کسی که دربی را زیاد بکوبد و اصرار بر آن داشته باشد، آن درب به روی او باز می‌شود. یکی از چیزهایی که شاید استحباب هم داشته باشد، اصرار بر دعا و خواستن از خداوند است؛ بنا بر این است که انسان مکرّراً بگوید و اصرار داشته باشد.

اما وقتی به کتاب‌های دیگر لغت مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم که مسأله کمی تفاوت دارد؛ این که بگوییم قرعه از قارعة القلوب است، حرف صحیحی نیست. اصلاً‌ بحث خوف و ترس نیست. در لغت، قرع، یقرع قرعاً الشیء به معنای این است که آن شیء را برگزید و اختیار کرد. لغت عرب بسیار دقیق است و باید دید که به چه چیزی اضافه شده است؛ «قرَع الباب» به معنای کوبیدن و زدن است؛ اما «قرع الشیء» به معنای انتخاب کردن و برگزیدن است. پس، چرا باید گفت از قارعة القلوب است. هم‌چنین در لغت آمده است که قرعه یعنی خیار المال، برگزیده‌ی مال. در بعضی دیگر از کتاب‌های لغت ـ لسان العرب ابن منظور ـ قرعه را به معنای «السهمة» از سهام و نصیب و بهره آورده‌اند. گاه آمده است «قرِع السهم الغایة» یعنی تیر را زد و به هدف خورد. بین مادّه‌ی «قرَع» و «قرِع» از نظر معنا اختلاف است؛ چرا که قرِعَ به معنای تو خالی شدن است. عرب به فردی که مو ندارد و کچل است، می‌گوید أقرَع.

نتیجه‌ای که گرفتیم این است که کلام طریحی صحیح نیست و قرعه نه از قارعة القلوب است و نه به معنای زدن است؛ بلکه به معنای برگزیده‌ی شیء و نصیب و بهره است.

مدارک قرعه

بحث بعدی، بحث از ادلّه و مدارک قرعه است. و این که چه دلیلی بر مشروعیّت قرعه وجود دارد؟ برای اثبات مشروعیّت قرعه به ادلّه زیر استدلال شده است:

 1ـ آیات شریفه قرآن کریم؛ 2ـ روایاتی که ادّعای تواتر در آن‌ها شده است یعنی دیگر فقیه از بحث سندی آن‌ها بی‌نیاز است؛ 3ـ دلیل عقل؛ 4ـ اجماع؛ 5ـ سیره‌ی متشرّعه؛ 6ـ سیره‌ی عقلائیّه البته در صورتی که از نظر مبنای اصولی، بین دلیل عقل و سیره‌ی عقلائیه تفاوت قائل شدیم؛ اما مانند مرحوم محقّق اصفهانی که قائل به چنین فرقی نیستند، دلیل عقل و این دلیل برای آن‌ها یکی می‌شود.

1ـ آیات شریفه قرآن کریم (یونس، 139 تا 144)

از قرآن کریم به دو آیه برای قرعه استدلال شده است. آیه‌ی اول داستان حضرت یونس است که در سوره‌ی صافّات بیان شده است. آیات 139 تا 144 از این سوره مبارکه می‌فرماید: (وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ * فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ)

اجمال آیه این است که حضرت یونس از مرسلین و به عنوان رسول الهی بوده است و در قضیه سفینه قرعه انداخته شد و به نام او افتاد، خود حضرت به دریا رفت و در شکم ماهی قرار گرفت؛ خداوند هم می‌فرماید چون او از مسبّحین است، نجاتش دادیم؛ و اگر از مسبّحین نبود تا روز قیامت در شکم حوت می‌ماند. اهل سنّت گفته‌اند که شکم حوت، قبر حضرت یونس می‌شد؛ در حالی که این خلاف ظاهر آیه است؛ و یکی از آیاتی که برای عمر مبارک حضرت امام زمان(علیه السلام) به آن اشاره می‌کنند، همین آیه است که خداوند می‌فرماید اگر حضرت یونس از مسبّحین نبود، تا روز قیامت در شکم ماهی زنده می‌ماند.

نکات اخلاقی و تربیتی آیه

قبل از استدلال به این آیه‌ی شریفه باید به چند نکته از نظر اخلاقی و تربیتی در این آیه اشاره کنیم.

خداوند متعال می‌فرماید: (وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ) ؛ و از حضرت یونس با آن مقامی که داشت و رسول و فرستاده شده از طرف خدا بود، تعبیر به إباق می‌کند و عبد آبق شد؛ عبد آبق یعنی عبدی که از مولای خودش دور شد. چرا حضرت یونس عبد آبق شد؟ و اگر یونس بنده آبق هست، آیا به طریق اولیٰ همه‌ی ما عبد آبق نیستیم؟ هنگامی که انسان به این تعبیر می‌رسد، واقعاً بدنش می‌لرزد. حال، یونس چه کرد که آبق شد؟ او در نینوا با جمعیّت صد هزار نفر هر چه تلاش کرد، به نتیجه نرسید و نفرین کرد. در روایات آمده است که در میان قوم یونس دو نفر بودند که یکی عالم بود و دیگری عابد؛ عابد بلافاصله به یونس گفت تو مستجاب الدعوة هستی، اینان که به حرف تو گوش نداند، نفرین‌شان کن؛ اما عالم به او گفت چون مستجاب الدعوة هستی آنان را نفرین نکن؛ خداوند بندگانش را دوست دارد؛ إنّ الله لا یحبّ هلاک عباده، اما حضرت یونس به حرف او گوش نکرد و حرف عابد را پذیرفت. نکته این است که خداوند وعده عذاب داد و زمانی را نیز معیّن فرمود؛ اما بنا نبود که یونس قبل از آمدن عذاب و امر خداوند از آن شهر خارج شود؛ لیکن وی زودتر از آن موعد مقرّر خارج شد. به همین اندازه او شد عبد آبق. همه‌ی حرف‌ها روی «أبق» است. اگر چنین کاری انسان را در پیش‌گاه خداوند عبد آبق می‌کند، دیگر حساب امثال ما روشن است؛ و همه عبد آبق هستیم. نکته‌ی دوم این است که تعبیر (فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ) می‌رساند که حضرت یونس قبل از این ماجرا و قبل از این که در شکم ماهی قرار گیرد، از کسانی بوده که حمد و تسبیح الهی می‌گفته است؛ هر چند که در شکم ماهی نیز ذکری داشته است که به ذکر یونسیّه معروف، و مجرّب است. معلوم می‌شود که اگر انسان هنگام آسایش و عدم گرفتاری، از مسبّحین باشد، آن تسبیح در حال شدّت و سختی دستگیر او خواهد بود. انسان نباید در حال گرفتاری و سختی و فقر و... به درگاه خداوند تضرّع کرده و به یاد خدا باشد؛ بلکه اگر در حال فراخ و آسایش واقعاً خداوند را تسبیح کند، در زمانی که دچار سختی و مشکلات می‌شود، دستگیر او خواهد بود.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .