درس بعد

اصالة الاحتیاط

درس قبل

اصالة الاحتیاط

درس بعد

درس قبل

موضوع: اصالة الاحتياط


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۲/۹


شماره جلسه : ۸۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • موضوع بحث: تنبیهات بحث دوران بین متباینین؛ تنبیه ششم‌ـ ملاقی با بعضی از اطراف شبهه محصوره؛ تفصیل مرحوم آخوند خراسانی؛ سخن محقق نائینی؛ اشکال امام خمینی و صاحب منتقی الاصول بر سخن محقق نائینی

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

سخن محقق نائینی

عرض كرديم كه يكي از نكات مهم در اين بحث این است كه آيا تنجّز وصف براي علم است يا وصف براي معلوم ؟ و مرحوم نائيني فرمودند اين تثليث مرحوم آخوند، اينكه بحث را در سه قسم مطرح کرده و در بعضي از اقسام فرمودند اجتناب از ملاقي لازم است، در بعضي از ملاقا و در بعضي از ملاقي و ملاقا (هر دو)، مبني بر این است كه ما تنجّز را از اوصاف خودِ علم بدانيم و قبل از حصول علم تنجّزي در كار نباشد، در حالي كه نظر خودشان این است که تنجّز از اوصاف معلوم است، وقتي از اوصاف معلوم شد ولو شما دو علم اجمالي داريد ؛ علم اجمالي اول به این است كه يا إناء كبير نجس است و يا ثوب، و بعد از اين علم اجماليِ دوم است به اينكه يا إناء كبير نجس است يا إناء صغير، و زمان اين معلوم در علم اجمالي دوم قبل از علم اجمالي اول است.

در همين مثالي كه ديروز هم عرض كرديم؛ روز شنبه علم اجمالي داريم يا إناء كبير نجس است يا ثوب، روز يكشنبه علم اجمالي پيدا مي‌كنيم كه در روز جمعه يا إناء كبير نجس بوده يا إناء صغير، و روز جمعه بين اين ثوب و إناء صغير يك ملاقاتي هم بوده كه إناء صغير ملاقا و ثوب ملاقي است. مرحوم آخوند فرمودند اينجا اجتناب از ملاقي لازم است، فرمودند وقتي علم اجماليِ اول آمد اين تنجّز مي‌آيد و اجتناب از اين ثوب و اناء كبير را لازم مي‌كند، بعد كه شما علم اجماليِ دوم پيدا مي‌كنيد اين علم اجماليِ دوم نسبت به إناء كبير اثر ندارد، چون إناء كبير خودش واجب الاجتناب است، نسبت به صغير كه الآن فرض این است كه ملاقا است عنوان شبهه بدوي را پيدا مي‌كند و اصالة الطهاره در اين ملاقا جاري است.


نائيني فرمود شما اگر تنجّز را از اوصاف علم قرار بدهيد بايد همين راه را طي كنيد، در حالي كه تنجّز از اوصاف معلوم است .يعني فرض این است كه اين علم اجمالي دوم شما زماناً قبل از علم اجمالي اول است، پس ما بايد همين را ملاك قرار داده و بگوئيم روز جمعه اجتناب از اين كبير و صغير منجّز بوده است. درست است كه من روز يكشنبه علم اجمالي پيدا كردم اما وقتي مي‌گوئيم تنجّز از اوصاف معلوم است، مي‌گوئيم معلوم در چه زماني بوده؟ در جمعه بوده است. پس بايد در روز جمعه تنجّز باشد، يعني اجتناب از كبير و صغير در روز جمعه واجب شده، آن وقت اگر اين راه را طي كنيم نتيجه اين مي‌شود كه اين ثوب ديگر وجوب اجتناب ندارد، براي اينكه علم اجمالي اول چون معلومش متأخر از علم اجماليِ دوم است، يعني از معلوم در علم اجماليِ دوم متأخر است، نسبت به كبير ديگر اثري ندارد و نسبت به ثوب اصالة الطهاره جاري مي‌شود.


اشکال صاحب منتقی

عرض كرديم كه هم صاحب كتاب منتقي و هم مرحوم امام رضوان الله عليه، با مرحوم نائيني مخالفت کرده اند . مقداري از كلام منتقي را ديروز گفتيم و بررسي كرديم. حرف اصلي كه ايشان دارد این است كه «المعلوم إذا كان في ظرفه غير منجّز في حقّ المكلف ثم بعد حين تعلّق به العلم لم يصلح العلم لتنجيزه في ظرفه السابق» ؛ مي‌فرمايد اين معلوم در ظرف خودش غير منجّز بوده، درست است كه الآن شما يكشنبه علم اجمالي پيدا كرديد كه روز جمعه يا إناء كبير نجس بوده يا صغير، اما قبل از اين علم اين معلوم آيا در ظرف خودش منجّز بوده؟ مي‌گوئيم نه. اگر تا قيامت هم علم پيدا نمي‌كرد اين معلوم منجّز نبود، بعد مي‌فرمايند «الشيء لا ينقلب عما وقع عليه»، اگر يك چيزي كه حقيقتش اتّصاف به عدم تنجّز است، چطور مي‌توانيم بگوئيم حالا دو روز گذشته، امروز كه علم اجمالي پيدا كرديم «إنقلب إلي التنجز من يوم الجمعة» اين نمي‌شود! اين مستلزم انقلاب شيء عما هو عليه است، معلوم شما در روز جمعه اتّصاف به تنجّز نداشته، حالا همين باقي مي‌ماند به همين وصف عدم تنجّز، و در نتيجه مي‌فرمايد نكته‌ي بعد این است كه حالا هم كه روز يكشنبه علم اجمالي پيدا مي‌كني، الآن هم نمي‌توانيم بگوئيم اين معلوم متّصف به تنجّز مي‌شود، بلكه تنجّز وصف براي خود علم است، علم منجِّز است من حين


حدوثه، وقتي حادث شد العلم منجّزٌ، تنجيز را بايد وصف براي علم بگيريم.


اينجا استدلالي كه ايشان فرموده به «الشيء لا ينقلب عما هو عليه» جواب این است كه بحث در حقيقت يك شيء خارجي نيست كه ما بخواهيم بگوئيم «الشيء ينقلب» يا «لا ينقلب» بحث در این است كه آيا اعتباراً مي‌توانيم بگوئيم از زمان گذشته آثار تنجيز را بر آن بار كنيم، بحث در اين است: امروز كه من علم پيدا كردم اگر گفتيم تنجّز وصف براي معلوم است يعني علمي كه امروز پيدا كردم كاشف است از منجّز بودن معلوم از زمان گذشته. يعني اشكال ما این است كه اولاً اين الشيء لا ينقلب را در اين امور اعتباري نمي‌توانيم پياده كنيم و اين مربوط به امور خارجي و تكويني است، ثانياً اگر ادعا كنيم كه الآن علم كشف از اين مي‌كند كه اين منجّز بوده و ما خبر نداشتيم، كشف از اين مي‌كند كه اين معلوم از همان زمان گذشته براي ما منجّز بوده، منتهي كاشف آن علم است و تا علم نيايد اين تنجّز نمي‌آيد. لذا اين استدلال نمي‌تواند يك استدلال تام باشد در ردّ نظر مرحوم محقق نائيني.


اشکال امام خمینی رضوان الله:

امام رضوان الله عليه در اصل مطلب با مرحوم نائيني مخالفت دارند و مي‌فرمايند تنجز از آثار علم است، منتهي بحث را مي‌آورند روي اينكه ما يك علم اجمالي داريم كه اين علم اجمالي مي‌گويد يا إناء ‌كبير نجس است و يا ثوب! علم اجماليِ دوم كه مي‌گويد يا إناء كبير يا إناء صغير در روز جمعه نجس بوده، يك مسئله‌ي سببيّت و مسببّيتي بين إناء صغير و اين ثوب درست شده است. يعني مي‌گوئيم اگر اين ثوب نجس باشد نجاستش معلول إناء صغير است و چون ما علم اجمالي داريم كه در روز جمعه يا إناء كبير نجس بوده يا إناء صغير، با وجود مسئله‌ي سبب نبايد سراغ مسبب برويم.

امام در اينجا دو مطلب مهم را دارند؛ يك مطلب این است كه مي‌فرمايند اصلاً تنجز از آثار خودِ علم است و تا علم نيايد تنجز نمي‌آيد! شما وقتي علم اجمالي اول را پيدا كرديد كه يا إناء‌ كبير يا ثوب نجس است، اين علم اجمالي اثر خودش را مي‌گذارد، مي‌گوئيم من حين حدوث العلم الإجمالي يجب الإجتناب از اين إناء كبير و اين ثوب. حالا يك علم اجمالي دومي آمده كه مي‌گويد روز جمعه يا كبير يا صغير نجس بوده و اين ثوب هم اگر نجس باشد از اثر ملاقات با اين صغير است، فرمايشي كه ايشان در اينجا دارند این است كه مي‌فرمايند «لا تأثير لتقدّم الرتبة عقلاً في تقدّم التنجيز كما اشتهر في الألسن» تقدّم رتبي تأثيري در اينكه تنجّز را مقدّم كند ندارد، يعني حيث اينكه حالا ما بگوئيم اگر اين لباس نجس باشد، معلول نجاست آن صغير است و نجاست صغير در روز جمعه مطرح بوده و ما بيائيم از اين تقدّم رتبيِ عقلي بخواهيم تقدّم تنجيز را استفاده كنيم، بگوئيم تنجيز و تنجّز هم مربوط به روز جمعه بوده، ايشان مي‌فرمايند به هيچ وجه درست نيست، ولو مشهور در السن است، يعني شهرت در لسان اصوليين همين است كه اگر يك چيزي رتبةً از نظر عقل مقدّم بود شما بيائيد تنجّز وتنجيز را مربوط به او قرار بدهيد، اگر مي‌گوئيد نجاست ثوب معلول اين صغير است و اين علم اجماليِ به نجاست كبير و صغير مربوط به روز جمعه، تنجّز را هم براي روز جمعه قرار بدهيد. اگر تنجّز را براي روز جمعه قرار داديد ما ديگر كاري به اين ثوب نداريم! كه مي‌فرمايند اين حرف باطل است، اين حرف مبتني بر این است كه ما بيائيم احكام عقليّه را يا به تعبير ديگر تقدّم و تأخر عقلي كه يكي از اقسام تقدّم و تأخر عقلي همين تقدّم و تأخر رتبي است، ما يك تأخر و تقدم زماني داريم كه آن عرفي است، اين اول بوده و آن دوم بوده! اما يك تقدّم و تأخر عقلي داريم كه فقط ممحض در تقدم و تأخر رتبي است كه مي‌فرمايند اصلاً مجالي براي تقدّم و تأخر رتبي در احكام عرفيه و شرعيّه نيست، ولو شيخ اعظم ما (شيخ انصاري) اعلي الله مقامه الشريف اصرار دارد بر اجراي اين احكام عقليّه در مسائل شرعيّه و عرفيه.


بعد از اين اشاره‌اي مي‌كنند و مي‌فرمايند ما بعداً در بحث خاتمه استصحاب مي‌گوئيم اين حرفي كه مشهور دارند كه اصل سببي بر اصل مسببي حاكم است و با اجراي اصل در سبب مجالي براي اجراي اصل در مسبّب نيست، مي‌فرمايند ما اين حرف را قبول نداريم ولو يك حرف مشهوري شده، شيخ و بعد از شيخ اين را مي‌گويند و اينكه اصل جاري در سبب حاكم است بر اصل جاري در مسبب، مي‌فرمايند ما اين را قبول نداريم. اين مبتني است بر اينكه ما بيائيم قوانين عقليه را مثل تقدّم و تأخر رتبي را در احكام شرعيّه و ادله‌ي شرعيه جاري كنيم، در حالي كه مي‌فرمايند اگر سبب و مسبّب، يعني شكّ در سبب و مسبب در زمان واحد باشد، دست شما نجس است و به يك آبي مي‌زنيد و بعد شك مي‌كنيد دستتان پاك شد يا نه؟ مي‌گوئيم چرا شك داريد؟ ‌مي‌گوئيد نمي‌دانيم اين آب بر كريّت باقي مانده يا نه؟ شيخ انصاري و ديگران مي‌گويند ما استصحاب كرّيت مي‌كنيم و با اجراي اصل در سبب خود به خود تكليف مسبّب روشن مي‌شود. امام مي‌فرمايند ما اين را قبول نداريم، مي‌فرمايند اين موارد مختلف است. در اين مثال انگشت دست و آب؛ در زمان واحد شما دو شك مي‌كنيد، يكي اينكه آيا اين انگشت پاك شد يا نه و ديگر اينكه آيا اين آب بر كريّت باقي است يا نه؟ در زمان واحد لا تنقض اليقين بالشك اين دو تا را در عرض يكديگر فرا مي‌گيرد، يعني همانطوري كه در اين آب جاري است، در اين هم جاري است، «لا تنقض اليقين بالشك» مي‌گويد اين دستت نجس بوده يا نه؟ الآن كه به اين آب زدي شك مي‌كني بر نجاستش باقي مانده يا نه؟ استصحاب نجاست كن. اين آب كر بوده يا نه؟ استصحاب طهارت كن. اما مي‌فرمايند ما به جاي اينكه بيائيم در اينجا مسئله‌ي سبب و مسبب را مطرح كنيم، مي‌گوئيم اگر با جريان لا تنقض شما آمديد موضوع دليل اجتهاديِ آن مورد دوم را تثبيت و تنقيح كرديد، يعني شما اگر آمديد استصحاب را را در اين آب جاري كرديد و گفتيد طاهر است. وقتي طاهر شد يك قاعده‌اي در مي‌آيد كه هر متنجسی اگر با يك آب طاهر ملاقات پيدا كند پاك مي‌شود. تعبيرشان اين است: «كل متنجس إذا غسل بماء طاهر فهو طاهر».


با جاري كردن لا تنقض اليقين بالشك در اين آب، يك موضوعي درست مي‌شود؛ شما وقتي در ملاقا مي‌آئيد اصالة الطهاره را جاري مي‌كنيد ما دليلي نداريم به اينكه اگر يك چيزي با اين ملاقا ملاقات كند طاهر است! اصالة الطهاره را در ملاقات جاري كرديد مي‌گوئيد اين طاهرٌ، اما چنين دليل اجتهادي به قول ايشان كه «كل ما لا قی الطاهر فهو طاهر» نداريم! ايشان مي‌فرمايند ما نبايد بيائيم تأثيري براي تقديم و تأخّر عقلي در احكام شرعي جاري شويم، بگوئيم چون رتبه‌ي سبب مقدّم بر رتبه‌ي مسبب است پس ما كاري به مسبب نداريم و به سراغ سبب مي‌رويم. نه! هر جا اگر يك اصلي را در سبب جاري كرديد، آمد يك موضوع تعبّدي براي ما درست كرد ما تبعيّت مي‌كنيم، اگر موضوع تعبّدي درست نكرد تبعيّت نمي‌كنيم، در ملاقي و ملاقا ما موضوع تعبّدي پيدا نمي‌كنيم، در ملاقا شك مي‌كنيم پاك است يا نه؟ ‌اصالة الطهاره در آن جاري مي‌كنيم ولي اين ثوبي كه به اين إناء صغير (ملاقا) خورده و با آن ملاقات پيدا كرده نمي‌توانيم بگوئيم حالا كه اصالة الطهاره را در اين جاري كرديم چون اين سبب شك ما در اين ملاقي است پس ملاقي هم پاك باشد.

ما يك دليل تعبّدي نداريم كه هر چيزي كه با يك طاهري ملاقات كند طاهرٌ. لذا اينجا ديگر قانون سبب و مسبب به درد ما نمي‌خورد، در انگشت دست و آب داريم كه قانون سبب و مسبب نمي‌آيد، خودِ همين كه يك موضوع دليل اجتهادي و موضوع تعبدي براي ما درست مي‌شود كمك مي‌كند. اينجا عمده‌ي فرمايش امام این است كه ما نمي‌توانيم بگوئيم إناء صغير چون مقدّم است بر اين ثوب از حيث رتبه، ما بيائيم مسئله‌ي رتبه را مطرح كنيم!


نكته‌ي اولي كه نسبت به فرمايش امام رضوان الله عليه داريم این است که بحث مرحوم نائيني روي اين نيست كه تقدّم و تأخر رتبي باشد يا عقلي و غيره ذلك، ادعاي نائيني اين است كه تنجّز از آثار معلوم است، يعني اگر من امروز علم پيدا كردم كه از روز جمعه اينها نجس بوده، تنجّز از روز جمعه بر اين معلوم بار مي‌شود، آثار تنجّز را ما بايد از روز جمعه بار كنيم و من ديروز عرض كردم مثالي كه بيان كرديم اين بود كه اگر كسي امروز علم پيدا كند كه از يك ماه پيش جُنب بوده، آثار تنجز را از چه زماني بار مي‌كنيم؟ مي‌گوئيم تمام اعمال يك ماه گذشته را بايد اعاده كنيم. اينجا ممكن است مرحوم امام و صاحب كتاب منتقي يك جوابي به ما بدهند! بگويند آثار تنجّز از امروز است منتهي از امروز مي‌آئيم اعمال گذشته را اعاده مي‌كنيم، يعني تا حالا بر شما وجوب اعاده نبوده و الآن هم نمي‌گوئيم كه كشف از اين مي‌كنيم از يك ماه پيش اعاده بر شما واجب بوده، نه! الآن وجوب اعاده براي شما مي‌آيد، منتهي وجوب اعاده‌ي اعمال گذشته، اما وجوب اعاده الآن مي‌آيد و بين اين دو تا فرق است، شما يك وقت مي‌گوئيد وقتي من الآن علم پيدا كردم اين علم كاشفٌ عن وجوب الإعادة في الزمن الماضي، اين مي‌شود حرف مرحوم نائيني، اين مي‌شود كه ما تنجّز را از آثار معلوم قرار بدهيم، اما اگر گفتيم وقتي علم پيدا كرديم وجوب اعاده از حالا مي‌آيد، الآن اعاده واجب است و يك ثمره‌اش این است كه اگر الآن علم پيدا كرديد هنوز قدرت بر اعاده نداريد و از دنيا رفتيد، انجام آن لازم نيست چون قدرت نداشتيد، اگر علم پيدا كرديد و قدرت داريد بايد اعاده كنيد، و اگر نكرديد بايد بعداً برايتان انجام بدهيد، اما اگر علم پيدا كرديد كه قدرت نداريد لازم نيست انجام بدهيد.


نتیجه‌گیری و نظر مختار:

پس اين مؤيّد فرمايش امام و صاحب منتقي است؛ درست است كه مي‌گوئيم اعمال گذشته را بايد اعاده كنيد ولي نمي‌گوئيم علم كاشف از وجوب اعاده‌ي گذشته است، يعني خود اين وجوب در گذشته باشد. اگر بگوئيم خود وجوب در گذشته است حق با مرحوم نائيني مي‌شود، پس نتيجه اين شد كه ما هم همين نظر مرحوم امام و صاحب منتقي را داريم كه تنجّز از آثار علم است، ما هم اين را قبول داريم كه تنجز از آثار علم است و از آثار معلوم نيست خلافاً للمحقق نائيني.

عرض كردم در اين بحث براي اينكه به نتيجه برسيم يكي از بحث‌هاي ريشه‌اي همين بود كه تكليفش را روشن كرديم، بحث ديگر این است كه آيا اين علم اجماليِ دوم سبب از بين بردن علم اجمالي اول است؟ يا اينكه آن را از بين نمي‌برد؟ جواب این است كه از بين نمي‌برد، علم اجماليِ دوم كه آمد علم اجمالي اول منحل نمي‌شود! از بين نمي‌رود، چون بعضي‌ها يك اشكالاتي در اينجا كردند‌، انسان وقتي آن اشكالات را مي‌بيند فكر مي‌كند اينها تصوّرشان از محل نزاع این است كه با علم اجمالي دوم علم اجمالي اول از بين رفته يا منحل مي‌شود! يا ما مي‌فهميم كه آن علم جهل مركّب بوده، نه. نه علم اجمالي دوم سبب انحلال علم اجمالي اول است! شما در علم اجمالي اول مي‌گوئيد يا اين ثوب نجس است يا إناء كبير، تنجّز همين الآن مي‌آيد، وجوب اجتناب از هر دو را منجّز مي‌كند، بعد كه علم اجماليِ دوم پيدا مي‌كنيد كه در روز جمعه يعني قبل از روز شنبه يا كبير نجس بوده يا صغير، نتيجه‌اش این است كه نسبت به كبير اثري ندارد چون كبير با آن علم اجمالي منجّ‍ز شده و نسبت به صغير اصالة الطهاره جاري مي‌شود، شك بدوي مي‌شود. پس اين هم مطلب دوم است كه علم اجمالي دوم موجب انحلال علم اجمالي اول نمي‌شود.


مطلب سوم همان بود كه عرض كرديم كه ما هم معتقديم كه «المنجز لا يتنجز ثانياً» گاهي اوقات در كلمات امام رضوان الله عليه يك تشبيهي وجود دارد و ايشان مي‌فرمايند همانطوري كه در باب علم اگر يك چيزي برايتان مكشوف بود، ‌المكشوف لا يكشف ثانياً يك چيزي كه براي شما واضح است و آن را مي‌بينيد و برايتان روشن و تام الانكشاف است، اين ديگر انكشاف ثاني معنا ندارد، تنجّز هم همينطور؛ اگر يك چيزي منجّز شد تنجّز ثانوي هم معنا ندارد، اين هم نكته‌ي سوم محوري كه المنجّز لا يتنجّز.

نكته‌ي چهارم محوري این است كه ما از اول عرض كرديم (و حالا هم مي‌گوئيم) هر جا ملاقي طرف علم اجمالي است در دايره بحث مي‌آيد، به نظر ما در اين تثليث و اقسام ثلاثه، در آن اوّلي ملاقي طرف علم اجمالي نبود، لذا اجتناب از آن واجب نبود، ما آمديم گفتيم در آنجايي كه علم به ملاقات حاصل شد، بعد از علم به ملاقات علم اجمالي پيدا مي‌كنيد يا ملاقا نجس است و يا شيء ديگر، مرحوم آخوند و جمعي گفتند اينجا ملاقي و ملاقا يك طرف قرار مي‌گيرد و شيء ديگر يك طرف. در نتيجه اجتناب از هر دو لازم است، ما عرض كرديم نه! اينجا هم ملاقي طرف علم اجمالي شما نيست، الآن درست است كه ثوب با اين ظرف صغير ملاقات پيدا كرده، بعد علم اجمالي پيدا مي‌كنيد يا ظرف صغير نجس است يا ظرف كبير، اما ملاقي شما وجداناً در طرف علم اجمالي نيست، لذا اجتناب از ملاقي لازم نيست.


اما در فرض اول از صورت سوم؛ فرض ما از اول این است كه ملاقي در اطراف علم اجمالي است، مي‌گوئيم علم اجمالي داريم يا ثوب نجس است يا إناء كبير، اين يك. اين را روز شنبه علم پيدا مي‌كنيم و روز يكشنبه علم اجمالي داريم كه يا إناء صغير و يا كبير در روز جمعه نجس بوده و اين ثوب ملاقي با اين إناء صغير بوده، اينجا چون فرض ما از اول این است كه ملاقي داخل در اطراف علم اجمالي است با اين مقدماتي كه توضيح داديم تنجّز وصف علم است نه براي معلوم، المتنجّز لا يتنجز ثانياً و اينكه ملاقي هم طرف علم اجمالي است نتيجه اين است كه در اين قسم ثالث حق با مرحوم آخوند است، يعني اجتناب از ملاقي لازم است دون الملاقا. به نظر ما كلام نائيني در رد آخوند ارتباطي به اين بحث ندارد، نائيني نيامده از راه تقدّم و تأخر رتبي و مسئله‌ي سبب و مسبب وارد شود، نائيني از راه همين كه تنجّز وصف براي معلوم است وارد شده است. تا اينجا مورد و فرض اول از اين صورت ثالثه.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :

اصاله الاحتیاط دوران بین متباینین المنجّز لا يتنجّز ملاقی با بعض اطراف شبهه محصوره بودن تنجز از اوصاف معلوم بودن تنجّز از اوصاف علم قاعده الشيء لا ينقلب عما هو عليه عدم تاثیر تقدم رتبی در تقدم تنجیز حکومت اصل سببي بر اصل مسببي سببیت علم اجمالی اول برای از بین بردن علم اجمالی دوم بودن ملاقی در اطراف علم اجمالی لزوم اجتناب از ملاقي دون الملاقا

نظری ثبت نشده است .