درس بعد

بحث اخلاقی: جایگاه مؤمن نزد خداوند متعال

درس قبل

بحث اخلاقی: جایگاه مؤمن نزد خداوند متعال

درس بعد

درس قبل

موضوع: مباحث اخلاقی


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۲/۳


شماره جلسه : ۱۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بحث اخلاقی: جایگاه مؤمن نزد خداوند متعال

دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين

موضوع بحث: جایگاه مؤمن نزد خداوند متعال(3/12/1390)


مرحوم فيض كاشاني در كتاب وافي جلد پنجم روايتي دارند. وافي هم انصافاً از كتاب‌هاي بسيار نفیسی است، مخصوصاً بيان‌هايي كه مرحوم فيض در وافي دارد. مي‌دانيد كه مرحوم فيض در این کتاب، روايات كتب اربعه را آورده و تشريح كرده است.

در جلد پنجم، صفحه 733 روايتي را از كافي[ج2، ص353، ح 8] نقل مي‌كند و مي‌فرمايد:

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْقَمَّاطِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ:

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام، قَالَ: «لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، قَالَ: يَا رَبِّ، مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ؟ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ، وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْ‌‌ءٍ إِلى‌‌ نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي، وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْ‌‌ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ، يَكْرَهُ الْمَوْتَ، وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ؛ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَايُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنى‌‌، وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلى‌‌ غَيْرِ ذلِكَ لَهَلَكَ، وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَايُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ، وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلى‌‌ غَيْرِ ذلِكَ لَهَلَكَ، وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ‌‌ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتّى‌‌ أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ، وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا؛ إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ، وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُه‌‌»؛

امام باقر(عليه السّلام) فرمود: وقتي پيامبر(ص) به معراج رفت، خطاب به خداي تبارك و تعالي عرض كرد: حال مؤمن در نزد شما چگونه است؟

يعني مؤمن در نزد خدا چه جايگاهي دارد؟ حالا كه خدا اين همه انبياء را فرستاده، وجود مبارك پيامبر را فرستاده،‌ كتب آسماني را فرستاده، حالا يك انساني اينها را قبول كرده و مؤمن شده است، رسول خدا(ص) سؤال مي‌كند كه اين شخص نزد شما چه ارزشي دارد؟ به عبارت ديگر اين ايمان براي خود انسان ارزش فراواني دارد و بالأخره او را به سعادت مي‌رساند، ايمان انسان هر چه قوي‌تر باشد نفعش به خود انسان برمي‌گردد.

يكي از چيزهايي كه ما از آن غافل هستيم، فكر مي‌كنيم مسلمان هستيم بحمدالله، خدا را شكر و بايد هم هميشه بگوييم «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا الله»؛ ايمان و ولايت ائمه طاهرين(عليهم السّلام) را داريم، اما غافليم از اينكه اين را بايد تقويت كنيم، اين را بايد روز به روز قوي‌تر و محكمتر كنيم، چون اين يك واديي هست كه حدّ يقف ندارد كه بگوئيم تا اين مقدار ما ايمان داريم و تمام شد. لذا اين نفعش به انسان برمي‌گردد.

حالا آنچه كه رسول خدا(ص) در اين روايت از خداي تبارك و تعالي سؤال مي‌كند كه به توضيح من این است كه حالا اين انسان حرف شما و دستور شما را گوش كرده و به قرآن و رسول و ... ايمان آورده، اين چه شأني در نزد شما دارد؟

خداوند متعال می‌‌فرماید: «يَا مُحَمَّدُ، مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ»؛ اگر كسي به يك ولیّی از اولياي من، (ولي يعني هر مؤمني) اگر كسي به يك مؤمن اهانت كند، با من اعلان جنگ كرده است، اين با خدا حرب مي‌كند.

«وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْ‌‌ءٍ إِلى‌‌ نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي»؛ من زودتر از هر چيزي به كمك او مي‌روم، به نصرت أولياء خودم مي‌روم

«وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْ‌‌ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ»؛ چيزي كه منِ خدا انجام مي‌دهم در هيچ چيزي تردّد نكردم، تردد نه به معناي ترديدي كه ما داريم، يعني وقفةٌ مائي هم در تحقق آن تردید نكردم، خواستم آسمان را خلق كنم با يك اراده كن فيكون، ‌زمين را، عالم را، انسان را، همه موجودات را، در تمام اينها وقفةٌ مائي در تحقق - آن هم نه در اراده -‌ ايجاد نشد، فقط تنها چيزي كه ممكن است وقفةٌ مائي در آن ايجاد شود «كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ» آنجايي كه مي‌خواهم جان يك مؤمن را بگيرم، «يَكْرَهُ الْمَوْتَ، وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ»؛ او از مُردن بدش مي‌آيد و من هم از اذيت كردن او و اينكه چيزي كه بدش مي‌آيد را به سرش بياورم كراهت دارم. «تردّدي»؛ يعني وقفه‌ي در تحقق، نه در اراده.

لذا در روايات قبض روح مؤمن هست كه آماده‌اش مي‌كنند براي قبض روح. گاهي اوقات اين روح را تا نزديك سر و گردنش قبض مي‌كنند و دوباره به بدن برمي‌گردانند، آماده مي‌كنند، اين «ترددّي»، شايد آماده كردني باشد كه الآن هم واقع مي‌شود و در روايات قبض روح وجود دارد. منتهي عرض كردم معنايش ترديد نيست.

بعد خداوند متعال مي‌فرمايد «وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَايُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنى‌‌، وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلى‌‌ غَيْرِ ذلِكَ لَهَلَكَ»؛ بندگان من چند گروهند، بعضي از بندگان مؤمن من غير از غناء، مصلحتشان نيست، مصلحتشان این است كه آدم‌هاي مرفه و ثروتمندي باشند كه ايمانشان را حفظ كنند. «وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَايُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ، وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلى‌‌ غَيْرِ ذلِكَ لَهَلَكَ»؛ برخی از بندگان مؤمن من كساني هستند كه مصلحت آنها در فقر است و ایمانشان با فقر حفظ می‌‌شود.

سپس می‌‌فرماید: «وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ‌‌ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ»؛ انسان مؤمن اگر بخواهد به من تقرّب پيدا كند هيچ چيزي براي تقرّب به من بهتر از انجام واجبات نيست.

گاهي اوقات بعضي‌ها كه دنبال سلوك معنوي هستند و مي‌خواهند در وادي سير و سلوك بيفتند، دنبال اين هستند كه چه ذكري را انجام دهيم، چه راهي را طي كنيم، چه عملي را انجام دهيم؟ در حالي كه اينها غافلند از اينكه آيا واجبات‌شان را انجام مي‌دهند يا نه؟ انسان اول بايد خيالش از اين راحت باشد، واجباتي كه الآن براي ما هست از واجبات شخصي، سياسي، اجتماعي، از كمك كردن به ديگران و ياري ضعفا، برآوردن حاجات ديگران كه بعضي از اينها در حدّ وجوب است.

خود اين نماز، من گاهي اوقات فكر مي‌كردم در همين عمر متوسطي كه تا حالا داشتيم، آيا همه وضوهايي كه براي نماز گرفتم درست بوده يا نه؟ آيا همه نمازهايي كه خواندم درست بوده يا نه؟ واقعاً انسان متوقف مي‌شود. آدم نمي‌تواند بگويد بله همه‌اش درست بوده، همه‌اش كما هو حقّه انجام شده. آيا تمام اين واجبات كه بايد «عن اخلاصٍ و عن نيةٍ خالصة» باشد همه از اينها بوده؟ خيلي مشكل است. همين نمازي كه هر روز با آن سر و كار داريم، آيا تمام اينها را من در لباس طاهر خواندم؟ تمام اينها را در مكان صحيح خواندم؟‌

يك روايتي مربوط به احوال برزخ و عذاب قبر هست كه مرحوم مجلسي در بحار نقل كرده كه گاهي اوقات به بعضي افراد در عالم قبر، ضربتي وارد مي‌كنند بسيار بسيار دردآور. علتش را سؤال مي‌كنند؟ مي‌گويند تو يك نماز بدون وضو خواندي. حالا فرضش این است كه عمداً اين كار را كرده.

ما به اقتضاي مباحث علمي مي‌گوئيم اگر شرط نيايد، مشروط باطل است، اما ديگر زائد بر اين فكر نمي‌كنيم خبر ديگري هم باشد. انسان بدون وضو نماز بخواند، يك نماز بدون وضو، اين اثر را دارد. واقعاً بايد گاهي اوقات يك تأمّلي كنيم در اينكه ما واقعاً چقدر واجباتمان را درست انجام مي‌دهيم، چقدر از محرمات را ترك كرديم، آيا واقعاً تا حالا توانسته‌‌ايم هر چه حرام است را ترك كنيم؟ اگر خيالمان از اينها راحت‌ شد، بعد برويم سراغ امور مستحبي و بقيه مسائل.

آن وقت اينجا خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد «وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ‌‌ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتّى‌‌ أُحِبَّهُ»؛ در مرتبه دوم آنچه كه مقرِّب انسان به خداست اين نوافل است، كه واقعاً عرض مي‌كنم در درجه اول به خودم بايد سفارش كنم؛ مراقبت كنيم نوافل را انجام دهيم. اين نوافل يوميه را (هر مقدار كه مي‌شود) سعي كنيم جزء برنامه‌هايمان باشد. حالا اگر يك روز هم نتوانستيم بخوانيم قضايش را انجام دهيم.

در روایات خيلي آثار بر آن مترتّب شده است. اساساً بزرگان ما فرموده‌‌اند که اگر طلبه‌اي بخواهد از جهت معنوي محفوظ بماند، بعد از رعايت و دقّت در واجبات و محرّمات، بايد تقيّد به نوافل داشته باشد. واقعاً باید از اعماق دل و با تمام وجود از نوافل لذّت ببرد. نوافل را به قصد ثواب نخواند، به قصد اينكه خدا حاجاتش را بدهد نخواند، اين حتّي با اخلاص در عمل سازگاري ندارد. اينكه انسان گاهي اوقات مي‌گويد نماز شب رزق آدم را زياد مي‌كند، اگر انسان نماز شب را به اين نيّت بخواند، اين اثر برايش مترتب نمي‌شود، آن نماز شبي كه انسان فقط براي خدا بخواند، اين اثر قهري را دارد، اما اگر انسان بگويد من نماز شب بخوانم براي اينكه رزق من زياد شود، اين اثر را ندارد، چون اين منافات با اخلاصش دارد.

بنابراين باید نسبت به نوافل بسيار مقيّد باشيم و بعد ببينيم چه اثري بر آن بار شده است؟

«فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ، وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا؛ إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ، وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُه» شخصی كه نافله مي‌خواند، محبوب خدا مي‌شود، وقتي من او را دوست داشته باشم، مي‌شوم گوش او.

الله اكبر! واقعاً چه مرتبه‌اي كه حالا مي‌خوانيم، فيض كه مي‌گويد ما أصلا ً‌نمي‌‌فهميم اينها يعني چه؟

«وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ»؛ من مي‌شوم چشم او، مي‌شوم زبان او، اين مي‌شود مستجاب الدعوة که اگر چيزي از من بخواهد به او إعطا مي‌كنم.

مرحوم فيض مي‌فرمايد: «و أما معنى التقرب إلى الله و محبة الله للعبد و كون الله سمع المؤمن و بصره و لسانه و يده ففيه غموض لا يناله أفهام الجمهور»؛ اينها تعابيري است كه ما نمي‌فهميم، «و قد أودعناه في كتابنا الموسوم بالكلمات المكنونة»؛ ما در كتاب «كلمات مكنونه»(كه از كتب مرحوم فيض است) اين روايت را آورده‌‌ايم، «و إنما يرزق فهمه من كان من أهله»؛ اين رزق به چه كسي داده مي‌شود؟ كسي كه خودش از أهلش باشد. يعني اگر كسي خودش اهل نافله و ... نباشد، و به اين مراتب نرسد اصلاً نمي‌فهمد اينها يعني چه؟ نمي‌فهمد خدا اُذُن او مي‌‌شود يعني چه؟ هر چه هم كه ما معنا كنيم.

بعد كلامي را از شيخ بهائي(ره) نقل مي‌كند «قال شيخنا البهائي رحمه الله في أربعينه معنى محبة الله سبحانه للعبد هو كشف الحجاب عن قلبه و تمكينه من أن يطأ على بساط قربه فإن ما يوصف به سبحانه إنما يؤخذ باعتبار الغايات لا باعتبار المبادئ و علامة حبه سبحانه للعبد توفيقه للتجافي عن دار الغرور و الترقي إلى عالم النور و الأنس بالله و الوحشة مما سواه و صيرورة جميع الهموم هما واحدا»؛ اينكه خدا، عبد را دوست دارد يعني چه؟ خدا اگر انسان را دوست داشته باشد حجاب‌ها را از روي قلب انسان دور مي‌كند.

ببينيد ما چه مقدار گرفتار اين حُجُب قلبي هستيم و چه مقدار از حقايق براي ما مخفي است. قلوب ما پر از اين حجابهاست. خدا اگر انسان را دوست داشته باشد اين حُجُب را از قلب انسان برمي‌دارد، حقايق را به انسان نشان مي‌دهد، او را متمكن مي‌كند كه در بساط و حريم قرب خدا راه پيدا كند و حقايق را ببيند.

در رواياتي كه مربوط به أئمّه طاهرين(عليهم السّلام) است، از أئمه سؤال مي‌كنند شما ملائكه را مي‌بينيد؟ مي‌فرمايند بله، «يطئون فرشنا»؛ مي‌آيند روي فرشهاي ما مي‌نشينند. اين يك گوشه‌اش است. انسان اين حقايق و وجودات را مي‌بيند، اين مأمورين واقعيِ الهي را مي‌بينند، الآن خيلي از ماها مي‌گوئيم ملائكه، أصلاً براي ما معنايش روشن نيست، نمي‌توانيم به اين زودي باور كنيم. انسان اگر در مراتب ايمان قوي شد، به اين مرتبه مي‌رسد.

دوباره كلامي را از بعض العارفين نقل مي‌كند كه اينها هم راجع به اينكه اين مقام چه مقامي است، اينكه گوش انسان مي‌شود گوش خدا و خدا مي‌گويد من سمع او هستم، يعني آنچه را كه من بخواهم اين مي‌شنود و آنچه را كه مي‌شنود من مي‌خواهم.

شما ببنيد خيلي حقايق هنوز أصلاً به گوش ما نخورده، اصلاً موقعيتش پيش نيامده، اصلاً شرايطش حاصل نشده. مع الأسف ممكن است تا آخر عمر هم همينطور باشد، عمر انسان كه تمام شد انسان وقتي از دنيا مي‌رود، چشمش باز مي‌شود «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛ مي‌بيند عجب! چه حقايقي بوده كه تمام اين عالم دنيا در مقابل آن حقايق صفر است و اگر اين آدم در اين دنيا بر اين حقايق اطلاع پيدا مي‌‌كرد چه مي‌كرد؟

اين «كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ»؛ يعني آنچه كه من بخواهم اين مي‌شنود و آنچه كه اين مي‌شنود همان است كه من مي‌خواهم! يعني خيلي از حقايق را مي‌شنود، خيلي از حقايق را مي‌بيند. الآن فكر، قلب و ذهنمان در دريافت معارف حقّه خيلي محدود است، بايد اينقدر به اين كُتُب مراجعه كنيم، يك مقداري اعتقادات خودمان را به قيامت، به معاد، به خدا، به اوصاف خدا ترقّي دهيم، آن هم اگر توفيق پيدا كنيم.

امّا اين انساني كه به اين مرحله مي‌رسد كه «كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ»، قلب اين آدم دائماً مجراي فيض خدا مي‌شود، حقايقي را مي‌فهمد. ما الآن از حقيقت نماز چقدر اطلاع داريم؟! از حقيقت واجبات چقدر اطلاع داريم؟! از حقيقت عبادت و بندگي چقدر اطلاع داريم؟! خيلي ضعيف. اما اگر انسان به اين مراحل برسد، خدا حقايق را بر قلب او جاري مي‌كند.

يك گوشه‌ی اين حقايق؛ مسائل علمي است، شايد يك مرتبه‌ي نازل آن هم باشد، مراتب بسيار بالاتري از اين مسائل علمي وجود دارد، قلب انسان قابليّت دارد براي اينكه به مرتبه‌ي نبوّت برسد، به مرتبه‌ي امامت برسد، ولي اين مرتبه را خداي تبارك و تعالي در برخي منحصر فرمود، اما از اين مرتبه يك مقدار پائين‌تر براي همه امكان پذیر است، فاصله‌ي ما با امام معصوم(عليه السّلام) چقدر است؟

اينقدر ما بيچاره، ضعيف العقل و ضعيف النفس‌ هستيم، كه برخی می‌‌گویند امام معصوم از علماي ما ده درجه بالاتر است، اين معنايش این است كه امامت را نشناختيم، حقيقت امامت را نمي‌دانيم، حقيقت ولايت را نمي‌دانيم چيست؟! بر هر قلبي نسبت به يك مراتبي مُهر خورده، حالا بعضي از قلوب مهر كلي مي‌خورد و بعضي‌ها نسبت به يك مراتبي مهر مي‌خورد.

خداي تبارك و تعالي همه ما را از مؤمنين واقعي قرار بدهد إن شاء الله.

و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .