درس بعد

استصحاب

درس قبل

استصحاب

درس بعد

درس قبل

موضوع: استصحاب


تاریخ جلسه : ۱۳۹۲/۲/۳۰


شماره جلسه : ۹۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • از جمله روایاتی که برای استصحاب به آن استدلال شده این احادیث حلّیت و طهارت است، «کلّ شیءٍ حلال حتّی تعرف أنّه حرام» یا «کل شیء طاهر حتّی تعلم أنه قذر» یا این حدیث «الماء کله طاهرٌ حتّی تعلم أنه نجس»

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


استناد به احاديث حليت و طهارت برای حجيت استصحاب
از جمله روایاتی که برای استصحاب به آن استدلال شده این احادیث حلّیت و طهارت است، «کلّ شیءٍ حلال حتّی تعرف أنّه حرام» یا «کل شیء طاهر حتّی تعلم أنه قذر» یا این حدیث «الماء کله طاهرٌ حتّی تعلم أنه نجس».

مرحوم آخوند قدس سره در کفایه می‌فرماید صدر این روایات دلالت بر یک حکم واقعی دارد که این غایتی که در این روایات وارد شده، از آن استصحاب را استفاده می‌کنیم. در حاشیه‌ی بر رسائل فرمودند صدر این روایات دلالت بر دو چیز دارد، یکی حکم واقعی و دوم قاعده‌ی طهارت که قاعده‌ی طهارت یعنی در موردی که ما شک داریم در نجاست و طهارت یک شیء مسئله‌ی طهارت مطرح است، فرموده صدر این روایات بر دو مطلب دلالت دارد، یکی حکم واقعی و دوم قاعده‌ی طهارت، یا در آنجایی که کل شیءٍ حلال است یکی حکم واقعی و دوم قاعده‌ی حلیّت، و ذیلش که عبارت از غایت باشد دلالت بر استصحاب دارد، این مدعای مرحوم آخوند در کفایه و در حاشیه‌ی رسائل.

ديدگاه آخوند خراسانی در کفايه
مرحوم آخوند در کفایه می‌فرمایند این کل شیءٍ طاهر حتّی تعلم أنه قذر این غایت در این روایات باید ببینیم غایت برای چیست؟ آیا این غایت، غایت برای حکم است یا اینکه برای تحدید موضوع است، کدام یک از این دو تاست؟ می‌فرمایند به نظر ما این غایت، غایت برای حکم است، یعنی برای آن طاهرٌ است، برای آن حلالٌ است، آن وقت معنا این است که کلّ شیءٍ حلال، یا کلّ شیءٍ طاهر، یعنی هر چیزی به حسب عنوان اوّلی خودش طاهر است، هر چیزی حکم اوّلیه‌اش طهارت یا حلیّت است، و این طهارت واقعی یا حلّیت واقعی غایتش آنجایی است که شما علم به قذارت پیدا کنید، غایتش آنجایی است که شما علم به حرمت پیدا کنید، در نتیجه این غایت، غایت است برای استمرار ما حُکِمَ علی الموضوع واقعاً. موضوع شیء است، ما حُکِمَ علی الموضوع واقعاً آن طاهرٌ است، یعنی هر شیئی واقعاً طاهر است، هر شیئی واقعاً حلال است، آن وقت این حکم واقعی استمرارش ظاهری است.

آخوند می‌فرماید این روایات دلالت بر این دارد که این حکم واقعی اشیاء استمرار ظاهری دارد، همینطور به حسب ظاهر استمرار پیدا می‌کند تا زمانی که شما علم به قذارت دارید، یعنی وقتی شما شک کردی این حکم واقعی اشیاء در زمان شک استمرار پیدا می‌کند که این استمرار، استمرار ظاهری است تا مادامی که شما علم به خلاف پیدا کنید. به عبارت دیگر می‌فرمایند اگر ما غایت را برای تحدید موضوع بگیریم، موضوع شیء است، بگوئیم این «کل شیءٍ حتّی تعلم أنّه قذر، طاهرٌ» که بگوئیم نتیجه این می‌شود الشیء المشکوک طاهرٌ، اگر ما این را آوردیم قید برای موضوع گرفتیم می‌شود شیء بعلاوه‌ی مشکوکیّت، چون وقتی می‌گوئیم قید موضوع است، موضوع می‌شود مرکب، موضوع می‌شود دارای دو جزء، می‌گوئیم هر شیئ مشکوکی طاهر است آن وقت اگر این را بگوئیم، روایت منحصر در قاعده‌ی طهارت می‌شود، روایت می‌گوید هر شیء به وصف اینکه حکم واقعی‌اش برای شما مشکوک است طاهرٌ، قاعده‌ی طهارت می‌شود، یا کلّ شیءٍ به وصف اینکه این مشکوک است حلالٌ، تا زمانی که شما علم به حرمت پیدا کنی.

پس اگر ما آمدیم این را قید برای شیء قرار دادیم روایت کلاً ممحض در آنجایی که بحث طهارت است قاعده‌ی طهارت و آنجایی که بحث حلیت است قاعده‌ی حلیت. اما اگر آمدیم این را قید برای حکم (یعنی قید برای طاهرٌ) قرار دادیم آن وقت می‌فرماید خود مغیّا بنفسه دلالت بر استصحاب ندارد اما خود غایت دلالت بر استصحاب دارد، چرا؟ یعنی چرا اگر ما این غایت را قید برای طاهرٌ قرار دادیم ما از غایت استصحاب را استفاده می‌کنیم؟ حیث إنّها ظاهرةٌ فی استمرار ذلک الحکم الواقعی ظاهراً، دلالت بر این دارد که آن حکم واقعی به حسب ظاهر استمرار دارد، استمرار یعنی چه؟ یعنی استصحاب. استمرار یعنی آن حکم واقعی، الآن اگر شک کردید که باقی است یا باقی نیست، استمرار دارد، همان حلیّت واقعیّه، همان طهارت واقعیّه الآن که شک کردید این حلیّت و طهارت واقعیّه استمرار دارد، استمرار یعنی استصحاب، دائماً موضوع است تا زمانی که شما علم به نقیضش پیدا کنی، علم به ضد آن پیدا کنید و هذا معنی الاستصحاب.

پس ما وقتی قید برای حکم گرفتیم مسئله می‌آید روی استمرار و استمرار یعنی استمرار حکم واقعی، منتهی استمرار حکم واقعی ظاهراً و این استمرار یعنی استصحاب، اما اگر قید برای موضوع گرفتیم دیگر اصلاً‌ بحث استمرار مطرح نیست، اگر قید برای موضوع گرفتیم می‌گوئیم کل شیءٍ تا زمانی که بدانیم این شیء حلال است، یعنی کل شیءٍ مشکوک، می‌شود قاعدةٌ مضروبة لما شکّ فی طهارته أو حلیّته.

به آخوند عرض می‌کنیم این شد ادعا، شما الآن می‌فرمایید این «حتی تعلم» یا «حتی تعرف» دو احتمال دارد، اگر قید طاهرٌ و حلالٌ باشد دلالت بر استمرار و استصحاب دارد، اگر قید برای موضوع باشد دلالت بر قاعده‌ی طهارت یا قاعده‌ی حلیت دارد، حالا این روایت به نظر شما (آخوند) ظهور در کدام دارد؟ آخوند می‌فرماید به نظر ما ظهور در همین قید برای حکم دارد، غایت برای استمرار است، چرا؟ می‌فرماید این کل شیءٍ طاهر (ذهن‌تان را حالا از آنچه که در کتاب‌های قبلی خواندید باید خالی کنید ما کأنه از طرف مرحوم آخوند می‌گوییم) ظهور در چه چیز دارد؟ مغیّا یعنی کل شیءٍ طاهر، کل شیءٍ حلال، ظهور در این دارد که اشیاء به عناوینها الاوّلیه طاهر است، هر شیئی به عنوان اولی خودش طاهر است، هر شیئی به عنوان اوّلی خودش حلال است، نه اینکه بگوئیم هر شیء مشکوکی طاهر است، تا حالا آنچه در ذهن ما بوده قبل از این مطلب مرحوم آخوند می‌گوئیم هر شیء مشکوکی حلال است، هر شیء مشکوکی طاهر است! آخوند می‌فرماید این خلاف ظاهر است! ظاهر روایات این است که کل شیءٍ به عنوان خودش، نه به عنوان أنّه مشکوکٌ، به عنوانه الاولی طاهرٌ یا حلالٌ.

ديدگاه آخوند خراسانی در حاشيه رسائل
در حاشیه‌ی رسائل فرموده صدر روایات هم دلالت بر حکم واقعی دارد و هم دلالت بر قاعده دارد، یعنی قاعده‌ی طهارت یا قاعده‌ی حلیّت. غایت دلالت بر استصحاب دارد، یعنی آنچه که در حاشیه‌ی رسائل ایشان فرمودند و در کفایه نیست این است که در آنجا می‌فرمایند صدر این روایات بر دو مطلب دلالت دارد می‌فرمایند الصدر بعمومه یدلّ‌علی الحکم الواقعی و باطلاقه علی المشکوک، این کل شیء یک عموم دارد و آن لفظ کل است، وقتی می‌گوید کل شیءٍ این کل عمومش دلالت بر این دارد که در مقام بیان حکم واقعی است، این شیء اطلاق دارد، اطلاقش چیست؟ یعنی اعم از اینکه مشکوک باشد یا مشکوک نباشد، اگر مشکوک نباشد حلالٌ، مشکوک هم باشد حلالٌ، پس این شیء اطلاقش دلالت بر قاعده دارد، کل دلالت بر عموم دارد.

بعد می‌فرمایند بل یمکن أن یقال بعمومه یدلّ علی الحکم الواقعی و علی المشکوک فیه، می‌فرمایند اصلاً نیائیم تفکیک کنیم بین کل و بین کلمه‌ی شیء، بگوئیم این کل، خود این عموم هم دلالت بر حکم واقعی دارد و هم دلالت بر قاعده دارد، بعمومه یدلّ علی الحکم الواقعی و علی المشکوک فیه، چرا؟ می‌فرمایند فإنّ بعض الشکوک اللازمة للموضوع داخلةٌ فی العموم، می‌فرمایند بعضی از این شکوک در خود عموم داخل است، حالا تعبیر دارند می‌گویند الشکوک اللازمه، یعنی شکوکی که همیشه همراه موضوع هست، شکوکی که منفک از موضوع نمی‌شود یعنی می‌خواهند بفرمایند ما دو قسم شکوک داریم، یک قسم از شکوکی که گاهی اوقات این موضوع با آن هست و گاهی نیست، اما یک شکوکی داریم که لازمه‌ی موضوع است «فإنّ بعض الشکوک اللازمة للموضوع داخلةٌ فی العموم» بعضی از شکوک لازمه در عموم داخل است، بقیه‌ی شکوک را با عدم قول به فصل درست کنیم، بگوئیم این کل شیءٍ، شما یک سری اشیاء دارید که دلیل بر طهارتش دارید، یک سری اشیاء دارید که دلیل بر نجاستش دارید، اینها جداست، اما یک سری از مواردی هست که اصلاً برای شما نجاست و طهارتش معلوم نیست، اینها از شکوک لازمه‌ی موضوع است، اینها وقتی داخل شدند که ما بگوئیم حکم واقعی‌اش را نمی‌دانیم که چیست؟ این را داخل شدند، بگوئیم این مسلم داخل است، کل الشیء اینها را شامل می‌شود، آنهایی که دلیل روشنی بر طهارتش داریم را شامل می‌شود و آنهایی که نمی‌دانیم به حسب الحکم الواقعی طاهر است یا نجس، آنها را شامل می‌شود.

آنچه که ما از عبارت آخوند در حاشیه‌ی رسائل استفاده می‌کنیم فرق بین شکوک لازمه و غیر لازمه این است: شکوک لازمه یعنی هر کسی این شک را دارد، الآن یک حیوانی داریم که نمی‌دانیم پاک است یا نجس؟ هر کسی این شک را دارد، اما در شبهات موضوعیّه نه! یک کسی شک می‌کند این پاک است یا نجس، دیگری یقین دارد و سومی هم یقین دارد، آن دیگر عنوان شکوک لازمه را ندارد. نهایت چیزی که ما برای عبارت آخوند در حاشیه‌ی رسائل توانستیم توجیه کنیم و فرق بین شکوک لازمه للموضوع و شکوک غیر لازمه، می‌گوئیم شکوک لازمه آن شکوک جدانشدنی است، کجاست؟ در شبهات حکمیه، این شبهات حکمیه را می‌گوئیم داخل در کل شیءٍ هست. با عدم قول به فصل شبهات حکمیه را هم داخل می‌کنیم.

آخوند در حاشیه رسائل یک مطلبی قبل از بل یمکن أن یقال دارد، می‌گوید ما عموم را با لفظ عموم بگوئیم دلالت بر حکم واقعی دارد، هر شیئی طاهر است. با اطلاق شیءٌ بگوئیم ولو مشکوک هم باشد که قاعده‌ی طهارت را می‌گیرد. بعد از «بل» می‌گویند اصلاً فرقی بین این دو قائل نشویم، بگوئیم صدر روایت بعمومه هم حکم واقعی را دلالت دارد و هم قاعده‌ی مضروبه‌ی در فرض شک.

ایشان می‌خواهد بگوید غایت را اگر غایت برای حکم قرار دادیم و قید موضوع قرار ندادیم استصحاب را استفاده می‌کنیم. این حکم واقعی طهارت تا زمانی استمرار دارد که علم به خلاف پیدا کنیم، یعنی شما الآن اگر نمی‌دانید یک شیئی طاهر است یا نجس، به حسب الحکم الواقعی، الآن این روایات می‌گوید این واقعاً طاهر است، اگر بعداً دلیلی بر نجاست پیدا کردید آن وقت حکم واقعی‌اش عوض می¬شود. اما اگر این را قید برای موضوع قرار دادیم می‌گوئیم اول قید را متصل به موضوع می‌کنیم می‌گوئیم کل شیءٍ حتی تعلم أنه قذر طاهرٌ این طاهرٌ فقط می‌شود طاهرٌ ظاهری، چون قاعده‌ی طهارت برای ما طهارت ظاهری می‌آورد، قاعده‌ی حلیّت برای ما حلیّت ظاهری می آورد، کل شیءٍ حتی تعلم أنه حرام حلالٌ یعنی حلالٌ ظاهراً، وقتی ما آمدیم این حتّی را قید برای موضوع قرار دادیم حلالٌ و طاهرٌ عنوان ظاهری را پیدا می‌کند و این عنوان واقعی نیست.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .