درس بعد

امارات _قطع

درس قبل

امارات _قطع

درس بعد

درس قبل

موضوع: قطع


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۲/۱۱


شماره جلسه : ۷۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • ادله معتزله و عدلیه در بحث حسن و قبح عقلیه

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم


ادله معتزله و عدليه در باب حسن و قبح عقلي

صاحب كتاب مواقف بعد از اينكه ادله اشاعره را نقل می‌‌كند، مي‌گويد: معتزله داراى دو طريق هستند: يكى طريق حقيقى و دوم طريق الزامى؛ و هر كدام نيز دو مصداق دارد.


دليل اول از ادله حقيقي عدليه در اثبات حسن و قبح عقلي

اما دو طريق حقيقى، اولين طريق كه طريق معروف نيز مي‌باشد، اين است كه گفته‌‌اند ما وقتى می‌‌بينيم مردم همگي و بدون استثنا جزم دارند که ظلم و کذب قبيح است. مردم می‌‌گويند ظلم قبيح است؛ كذبى كه موجب ضرر باشد، قبيح است؛ تثليثي که مسيحيت قائل است را قبيح می‌‌دانند؛ قتل انبيا را قبيح می‌‌دانند. اين از امور قبيحه مسلّمه عند الناس است.حال، سؤال اين است كه آيا به ملاك شرع، شارع به اينها ياد داده است که الكذب قبيح، الظلم قبيح، می‌‌گويند: نه. وقتى به مردم مراجعه می‌‌كنيم، حتى كسانى كه تديّن به شرع هم ندارند، هيچ دينى را قبول ندارند، اين امور را قبيح می‌‌دانند. پس، معلوم می‌‌شود كه منشأ قُبح اين امور، شارع نيست. لذا، ديگر راهى باقى نمی‌‌ماند كه بگوئيم اين امور قُبح ذاتى و قبح واقعى دارد؛ هيچ شرع يا قانونى حسن و قبح را براي اين امور جعل نکرده است.


اين دليل گاه به بيان ديگري هم ذكر می‌‌شود؛ و آن اين كه می‌‌گويند قضايايى مثل حسن عدل و قبح ظلم، اتفاقى بين جميع عقلاست و معتقدند كه اتفاق به اين قضايا اعتبار داده است. اشکال اين است که اتفاق دليل بر حقانيت و اعتبار يك شيئى نيست. الآن اگر امروز همه عقلا اتفاق پيدا كنند بر اينكه حقوق زن و مرد مساوى است، هيچ ارزشي ندارد.به عبارت ديگر، افرادى (حالا اين را در لابلاى همين دليل عرض می‌‌كنيم) مثل مرحوم محقق اصفهانى دليل براى اعتبار قضاياى عقل عملى را فقط همين اتفاق العقلاء قرار داده‌اند؛ همين كه بنا و توافق عقلا بر اين امر است، براي اعتبار کفايت مي‌کند. وقتي که توافق نمی‌‌تواند دليل بر اعتبار يك شيئى باشد، اينها چه می‌‌خواهند بگويند؟ اينها می‌‌خواهند بگويند اينكه همه عقلا با هم اتفاق كرده‌اند، به اين معنا نيست كه مجلس يا جمعى تشكيل، و رأى‌‌گيرى شود؛ بلكه چون اين يك قضيه فطرى است، از حاق نفس انسان بيرون می‌‌آيد، همه عقلا بر اين نظر هستند.از هر عاقلى سؤال كنيم كه آيا كذب قبيح است؟ پاسخ می‌‌گويد: بله. آيا قتل عمد قبيح است؟ می‌‌گويد: بله. پس، معلوم می‌‌شود اين قضيه، قضيه‌‌اى است كه از حاق نفس بشر می‌‌جوشد و منشأش نفس بشر است؛ و از امور خارج از نفس نيست. اين اولين دليل و مهمترين دليلى كه در اينجا بيان شده است.


پاسخ دليل اول

صاحب كتاب مواقف که اشعرى مسلك است، در جواب اين دليل گفته است: ما هم قبول داريم که عقلا اينها را قبول دارند؛ ولى اين غير از حسن و قبح محل نزاع است. قبح كذب يا قبح تثليث و يا قبح ظلم، بر می‌‌گردد به كمال و نقص، و ما حسن و قبح به معناى كمال و نقص را قبول داريم؛ هر چيزى كه موجب كمال انسان است، حسنٌ و هر چيزى كه موجب نقصان نفس انسانى است، قبيحٌ. يا بر مي‌گردد به مسئله ملائمت و منافرت با نفس كه همان مصلحت و مفسده باشد؛ و گفتيم که حسن و قبح در اينجا به معناى مصلحت و مفسده هم نيست.


ـ (اين را در پرانتز عرض كنم که اگر به كلمات مرحوم محقق نائينى در كتاب فوائد الاصول مراجعه کرده باشيد، ظاهر اين است كه ايشان حسن و قبح در اينجا را با مسئله مصلحت و مفسده يكى گرفته‌‌اند؛ اين بحث را با بحث تبعيت احكام للمصالح و المفاسد يكى گرفته‌اند؛ و به يك ديد اينها را مورد بحث و مناقشه قرار داده‌اند و ما مكرر عرض كرديم که اينطور نيست.) ـ حسن و قبحى كه در اين‌‌جا محل بحث است، اين است كه اگر فعلى را كه شارع در مورد آن اظهار نظر نکرده است، نه واجب كرده و نه حرام، فاعل آن را انجام داد، بگوئيم عقلا اين فاعل را به خاطر فعلش مدح می‌‌كنند، می‌‌گويند اين كار، كارِ خوبى است و اين شخص، استحقاق مدح دارد؛ و اگر ديدند كه بد است، بگويند اين كار، كارِ قبيحى است و اين شخص، استحقاق مذمت دارد.بنابراين، جوابى كه اشاعره از اين دليل داده‌ند، اين است كه ما نيز قبول داريم عقلا بر قبح كذب و قبح ظلم اتفاق دارند، اما اينها حسن و قبح به معناى كمال و نقص است که محل نزاع ما نيست و محل نزاع در حسن و قبح به معناى مدح و ذم است.


اشکال پاسخ اشاعره از دليل اول

به نظر ما، اين جواب اشاعره، جواب درستى نيست. و دليل اول اماميّه و معتزله براى حسن و قبح عقلى، تامّ است. توضيح مطلب اين است كه اگر ما از عقلايى كه در اين امور اتفاق نظر دارند، سؤال كنيم و بگوئيم در موردي كه بحث كمال و نقص و مصلحت و مفسده هم نباشد، آيا شما می‌‌توانيد اتفاق نظر پيدا كنيد بر اينكه فلان فعل حسَن است و فاعلش استحقاق مدح دارد؟ ادعاي ما اين است كه عقلا چنين امرى را قبول دارند؛ يعنى افعالى داريم که عقلا به خاطر آن افعال می‌‌آيند فاعلش را مدح يا ذمّ می‌‌كنند؛ و در شرع هم نسبت به آن فعل، دليل و بيان خاصى نداريم.به عنوان مثال: در مثل ضرب اليتيم، در موردي که اين ضرب اليتيم مفسده و مصلحت براى شخص ضارب ندارد، نسبت به خود يتيم هم فرض كنيم نه مصلحت و نه مفسده وجود داشته باشد؛ هكذا كمال و نقص هم در آن مطرح نباشد نه نسبت به فاعل و نه نسبت به مفعول؛ ادعاى ما اين است كه نسبت به نفس اين عمل، عقلا می‌‌گويند قُبح وجود دارد و فاعلش استحقاق مذمت دارد.


مثال ديگر: ضرب الانسان نفسه؛ در مثال قبل عنوان يتيم است و در ذهن ما پيش زمينه در مورد قبح آن هست؛ اما در اين مثال که انسان خودش را بزند، خودزنى كند؛ فرض هم كنيم که اين خودزنى نه مصلحت دارد و نه مفسده، نه كمال است و نه نقص؛ با اين حال، عقلا فاعل اين کار را مذمت مي‌کنند.پس، معلوم می‌‌شود كه خود افعال، با قطع نظر از شرع و با قطع نظر از اين كه شارع عنوانى براى آن افعال داشته باشد، فى حد نفسه، يا حسن دارد يا قبح و عقلا بر همين اساس، فاعلش را مدح يا ذمّ مي‌کنند. بنابراين دليل اول معتزله به نظر می‌‌رسد كه دليل تامى است؛ و اين اشكالاتى كه بر آن وارد شده، با اين بيانى كه عرض كرديم، قابل جواب است.


دليل دوم عدليه بر حسن و قبح عقلي

بر حسب آنچه كه در كتاب مواقف آمده، دليل دوم اين است: انما له تحصيل غرض من الاغراض واستوى فيه صدق و الكذب، كسى كه به دنبال يك غرضى است و براى رسيدن به آن غرض، صدق و كذب يكسان است؛ اگر راست بگويد به آن غرض می‌‌رسد و اگر دروغ هم بگويد به آن غرض می‌‌رسد؛ فانه يؤثر الصدق قطعاً ، ادعا اين است كه آدم عاقل در دوران بين صدق و كذب، كدام را اختيار می‌‌كند؟ مسلّماً صدق را اختيار می‌‌كند.

معتزله می‌‌گويند پس همين كه انسان ناخودآگاه صدق را اختيار می‌‌كند، دليل اين است كه در صدق ملاك حسن وجود دارد، و انسان آن را به همين ملاك حسنش اختيار می‌‌كند. اين دليل را گاه در بعضى از كتب ديگر به بيان ديگرى ذكر كرده‌اند و آن اين که لو خلق انسانٌ منفرداً و عاش منفرداً ولم يشاهد أىّ مجتمع أو تعليم وتربيت اگر انسانى در يكجا منفرداً خلق شود، به تنهايى زندگى كند، با هيچ كسى رفت و آمد نداشته باشد، ثم حمل على الاخبار بشى‌‌ء بعد به او بگويند كه تو از يك چيزى به ما خبر بده ولم توجد له أىّ فائدة بالكذب، فهذا الانسان يصدق فى اخباره، اگر به چنين شخصي بگويند كه خبرى بده، و در دروغ گفتن هم برايش فايده‌اي مترتب نباشد، در اخبارش صادق خواهد بود. اين شاهد بر آن است كه اين شخص حُسن صدق را ادراك می‌‌كند.


پاسخ صاحب مواقف از دليل دوم

در مواقف در جواب از اين دليل، گفته شده است که اين مطلب به ملائمت و منافرت باز مى‌گردد؛ يعنى اين آدم حساب می‌‌كند كه چه چيزي با نفسش سازگارى دارد، همان را اختيار می‌‌كند؛ چه چيزي با نفسش منافرت دارد، همان را ترك می‌‌كند؛ و اين غير از حسن و قبح محل نزاع است که به معناى مدح و ذم است.


اشکال پاسخ فوق

همان جوابى كه از جواب دليل قبلى داديم، در اينجا هم می‌‌دهيم؛ می‌‌گوئيم اگر فرض كنيم امر ديگرى غير از ملائمت و منافرت باشد، مثل مورد خودزنى، يا كشتن حيوان در مقابل اين شخص؛ آيا اين شخص پيش خودش نمی‌‌گويد اين كار مذمومى است و اگر اين كار را انجام دهم، عمل قبيحى مرتکب شده‌ام؟ كشتن حيوان نه ملائم با نفسش است و نه منافر با آن. ادعا اين است كه اين شخص چنين اختيار می‌‌كند از باب اينكه در خود اين عمل ملاك حسن و قبح وجود دارد.


اشکال دليل دوم

منتهى اين دليل اشكالى كه دارد، اين است كه عكس اين نيز كاملاً از بزرگان ما ادعا شده است. اگر يادتان باشد، عرض كرديم ابن سينا در اشارات و خواجه طوسى در شرح اشارات درست عكس اين مطلب را ادعا كرده‌اند. می‌‌گويند: اگر انسانى منفرداً خلق شود و عاش منفرداً و لم يشاهد أىّ مجتمع و أىّ تربية، اصلاً خوبى حسن و قبح را نمی‌‌فهمد؛ نمی‌‌فهمد كه چه عملي خوب است و كدام عمل بد است.

بنابراين، اولين اشكالى كه براى اين دليل هست، اين است كه در مقابلش هم چنين ادعايى وجود دارد؛ و براى ما هيچ كدام قابل اثبات نيست. هنوز اين را تجربه نكرده‌ايم كه اگر انساني در جايى تنها باشد، هيچ كس را هم نبيند، هيچ قانونى هم به گوشش نخورد، چه می‌‌كند؟ اين قابل اثبات نيست. بنابراين، هردوي اينها صرف ادّعاست و هيچ کدام نمي‌توانند حرفشان را اثبات کنند. اشكال ديگرى كه در اينجا وجود دارد، اين است كه اگر اين آدم صدق را اختيار می‌‌كند، از باب اين است كه ميل و غريزه‌اش او را وادار به اين كار می‌‌كند؛ و بحث حسن و قبح در ما نحن فيه ارتباطى به بحث غريزه و ميل نفسانى ندارد. البته باز همان جوابى كه ذکر کرديم، در اينجا هم مطرح می‌‌شود. به هر حال، دليل دوم، به نظر ما قابل قبول نيست؛ چه آن که قابل اثبات نيست.


ادله الزامي عدليه در اثبات حسن و قبح عقلي

عرض کرديم که بنا بر آنچه که در کتاب مواقف آمده است، عدليه دو دليل الزامى هم دارند؛ كه البته چندان مهم نيستند.

دليل اول الزامي

اولين دليل اين است كه لو حسن من الله كل شى‌‌ء لحسن منه الكذب؛ اشعرى‌‌ها می‌‌گويند هر چيزى كه از خداوند صادر شود، حسَن است؛ عدليه در جواب می‌‌گويند: اگر هر چيزى هست، بايد كذب هم از خدا حسن باشد؛ در حالى كه و فى ذلك ابطال الشرايع و بعثة الرسل بالكلية، اگر كذب حسن باشد، ديگر نه شريعتى براى ما درست می‌‌ماند و نه ارسال پيامبران؛ و همه بي‌معنا مي‌شود.


اين اجمال مسأله، البته ادله و حرف‌هاي ديگري نيز وجود دارد که آقايان خودشان مراجعه کنند. تا اينجا حسن و قبح عقلى را اثبات كرديم. بحث از اينجا شروع شد كه اخبارى‌‌ها می‌‌گويند مقدمات عقليه براى ما مفيد قطع نيست، چون كثرت خطا در مورد آنها در جريان است؛ لذا، کثرت خطا را هم در عقل نظرى و هم در عقل عملى بررسى كرديم؛ و به مناسبت، بحث حسن و قبح عقلى را نيز تقريباً مبسوط ذكر كرديم.از اينجا به بعد، دنباله بحث را بايد با اخبارى‌‌ها بگيريم؛ ببينيم بر اساس مطالبي که گذشت، چه جوابي بايد از كثرت خطا بدهيم؛ و هم دليل ديگر اخبارى‌‌ها كه به برخى از روايات استدلال كرده‌اند را ذکر و بررسي کنيم.

برچسب ها :

حسن و قبح عقلی امارات قطع کثرت خطا در استدلال های عقلیه نزاع میان اشاعره و عدلیه در حسن و قبح عقلی طریق حقیقی بر اثبات حسن و قبح عقلی اعتبار اتفاق عقلا بر حقانیت امور حسن و قبح به معنای مصلحت و مفسده محل نزاع در حسن و قبح به معناى مدح و ذم واداری میل و غریزه انسان به اختیار صدق در کلام ترتب درک حسن و قبح بر تربیت انسانی حسن بودن همه ی افعال صادر از خدا در نزد اشعری ادله معتزله بر حسن و قبح در کتاب مواقف

جلسه 78 : امارات _قطع

۲۳ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۵۱

ادرس و منابع را لطف کنيد

پاسخ :

در حال جمع آوری کلیه منابع دروس هستیم .