درس بعد

تنبیهات استصحاب

درس قبل

تنبیهات استصحاب

درس بعد

درس قبل

موضوع: تنبیهات استصحاب (تنبيه اول تا چهارم)


تاریخ جلسه : ۱۳۹۳/۲/۱۵


شماره جلسه : ۹۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه کلام مرحوم امام ـ نتیجه و جمع بندی بحث ـ مناقشه استاد معظم در کلام مرحوم امام ـ بررسی کلام محقق همدانی

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه کلام مرحوم امام
دو اشکالی که مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه بر مرحوم محقق همدانی داشتند را ملاحظه فرمودید، جمله آخری که امام داشتند و دیروز توضیح دادیم حالا برخی از آقایان فضلا یک احتمال دیگری هم در آن جمله می‌دهند. جمله این بود که ترقی کردند فرمودند بل لنا أن نقول، قبل از «بل» با آن مبنایی که درست کردند که تذکیه سبب برای طهارت نیست فرمودند اصلاً ما چیزی به نام اصالة عدم التذکیة نداریم چون این در فرضی است که ما برای تذکیه سببیّت قائل شویم و بگوئیم اصل عدم حدوث این سبب است.

در این ترقی می‌فرمایند نه تنها اصالة عدم حدوث السبب و عدم التذکیه نداریم بلکه یک اصل مقابلی دارد و آن اصل مقابل چیست؟ «بل لنا أن نقول إنه علی فرض کون تلک الأحکام مجعولةً مسببةً عن سببٍ» بنا بر اینکه طهارت، حلیّت مجعول و دارای سبب باشد یمکن إجراء إصالة بقاء جامع السبب، بگوئیم اصل بقاء آن کلی سبب، عرض کردیم یک استصحاب کلی می‌خواهند در اینجا جاری کنند، کلّی السبب المؤثر فی الطهارة و حلیة الأکل و جواز الصلاة.

دیروز عرض کردیم اگر یک حیوانی که تذکیه شده باشد یقیناً و یک حیوانی که شک داریم تذکیه شده یا نه؟ آن حیوانی که تذکیه شده سبب مؤثر در طهارت به نحو کلّی در آن هست، حالا بگوئیم همان کلّی هم در این حیوانی که ما شک داریم تذکیه شده یا نه باقی است، همان کلی را استصحاب کنیم.
یک حیوان بگوئیم این حیوان قبل از زهوق روح کلّی سبب مؤثر در طهارت در آن بوده، بعد از زهوق روح باز شک می‌کنیم تذکیه‌اش شرعی بوده یا نه؟ کلی این سبب را استصحاب کنیم، این احتمال در کلام امام خوب هست اما به نظر ما اشکالش این است که اصلاً خود امام قبل از زهوق روح هیچ چیز را به نام طهارت قبول ندارد.

می‌فرمایند اگر اینها مجعول باشند مسلّم بعد زهوق الروح است، قبل زهوق الروح نمی‌شود بگوئیم طهارت برایش جعل شده، حلیت جعل شده، به هیچ وجه اینطوری نیست مگر اینکه این مبنا را هم کنار بگذاریم با قطع نظر از این اشکالات استصحاب کلی طهارت و سبب مؤثر در طهارت را جاری کنیم، بعد هم تأمل اشکال دارد به اینکه این استصحاب کلی قسم ثالث است و جریان ندارد.

نتیجه وجمع بندی بحث
حالا این انظار را تا اینجا ذکر کردیم، ذهن شریف‌تان را باز یک مروری بفرمایید، کلمات شیخ اعظم انصاری را ذکر کردیم، شیخ بالأخره در مقابل فاضل تونی فرمود ما دو تا موضوع نداریم، یکی به نام عدم تذکیه و دیگری به نام میته؛ میته هم همان معنای عدم مذکی را دارد، کلام مرحوم آخوند را ذکر کردیم، ایشان فرمود نه! میته با عدم مذکی فرق دارد اما عدم مذکی حکماً ملحق به میته است.

کلام مرحوم همدانی را هم ذکر کردیم، اشکالاتی که بر کلمات همدانی از مرحوم محقق بروجردی و امام بود را هم ذکر کردیم. حالا می‌خواهیم نتیجه‌گیری کنیم و برای گرفتن نتیجه اولاً نسبت به فرمایش امام یک ملاحظه‌ای داشته باشیم که قاعدتاً دیروز تا حالا حتماً در این مسئله فکر فرمودید. من مکرر عرض کردم اگر انسان ذهنش را انباشت از انظار کند اما در مسئله فکر نکند مثل این است که یک قابلمه‌ای را پر از گوشت، نخود، آب، پیاز و همه چیز بکنید ولی زیرش را روشن نکنید، این فایده ندارد و باید آتش زیر را روشن کرد، فکر اگر روشن نشود و به کار نیفتد انسان توقف می‌کند و واقعاً از چیزهایی که همیشه من تأکید داشتم و از آقایان عاجزانه خواستم همین مسئله بوده.

مناقشه استاد معظم در کلام مرحوم امام
امام یک استظهار و نظری دارند و آن اینکه تذکیه سبب طهارت نیست و فرمودند طهارت، حلیّت، جواز صلاة اینها مجعول نیستند تا ما بگوئیم سبب جعلشان چیست؟‌ آنچه مجعول است نجاست و حرمت است و فرمودند تذکیه عنوان دافع سبب نجاست را دارد وقتی یک حیوانی را تذکیه می‌کنند این تذکیه لو لا این تذکیه سبب نجاست به فعلیّت می‌رسد، این گوشت نجس می‌شود و حرام، تذکیه که آمد دفع می‌کند این سببیّت للنجاسة و الحرمة را.

نکته اول در فرمایش امام؛ این فرمایش بر خلاف ظاهر ادله است ولو امام فرمودند اگر ما به ادله‌ی ابواب نجاسات مراجعه کنیم و موانع صلاة، به همین نتیجه می‌رسیم، به نظر ما در همین بحث تذکیه ادله‌ی تذکیه را که مراجعه کنیم ظهور در این دارد که خود تذکیه سبب است، این آیه شریفه‌ی سوره مائده (حُرِّمَتْ‌‌ عَلَيْكُمُ‌‌ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ‌‌ وَ لَحْمُ‌‌ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ). می‌فرماید آنچه را شما تذکیه کردید حلال است، ما ذکّیتم یعنی تذکیه فعل انسان است، این فعل سبب می‌شود برای حلیّت. آیه که می‌فرماید إلا ما ذکّیتم این ظهور در چی دارد؟ آیا ظهور در این دارد که التذکیة مانعٌ و دافعٌ عن سببیة السبب للنجاسة یا نه؟ ما ذکّیتم می‌گوید خود تذکیه سببٌ للطهارة، خود تذکیه سببٌ للحلیّة.

از روایات به خوبی استفاده می‌شود که خود تذکیه سببیّت دارد مثلاً در روایتی از امام صادق(ع) ابواب الذبائح کتاب الصید و الذبائح باب 11، سألته عن الذبیحه کدام ذبیحه را می‌شود خورد؟ فقال إذا تحرّک الذنب أو الطرف أو الاذن فهو ذکیٌ اگر دُم، چشم یا گوش یک حرکتی بکند این مذکّی است، علائمی هم برای این سبب در روایات ذکر کرده. در روایت دیگر إذا طرفت عینها أو حرّکت ذنبها فهی ذکیةٌ، در روایات هم علائم تذکیه را ذکر کرده یعنی شارع آمده تذکیه را سبب قرار داده برای این سبب هم یک علائم ظاهری هم ذکر کرده. حالا ما بیائیم دست از این ظاهر برداریم و بگوئیم این مانع از آن سبب للنجاسة است این برخلاف ظاهر آیات و روایات است.

همین جا می‌خواهیم عرض کنیم ملاحظه دوم یا تکمیل ملاحظه‌ی اول، ممکن است کسی در سایر موارد این فرمایش امام را قبول کند، بگوئیم اینکه می‌گوئیم این شیء طاهر است نجاستش دلیل و سبب می‌خواهد برای طهارت سبب نمی‌خواهد، می‌گوئیم آب طاهر است، برای طهارت سبب نمی‌خواهد. چه چیز سبب می‌خواهد؟ نجاستش، اگر این آب بخواهد نجس بشود نیاز به سبب دارد، ما فرمایش امام را ممکن است در سایر موارد در باب طهارت و نجاست قبول کنیم ولی قیاس ما نحن فیه به آنجا درست نیست، نمی‌توانیم بگوئیم اگر نجاست در آب نیاز به سبب دارد طهارتش نیاز به سبب ندارد، پس در حیوان هم باید حتماً همینطور باشد، نه! در حیوان حالا بیان می‌کنیم هم طهارت محتاج به سبب است و هم حلیّت محتاج به سبب است، هم نجاست و حرمت محتاج به سبب است همه‌ی اینها سبب لازم دارد، پس در ملاحظه‌ی دوم به امام عرض می‌کنیم شما قیاس نفرمائید ما نحن فیه را به سایر موارد نجاسات. در سایر موارد نجاسات ما برای نجاست دلیل می‌خواهیم نمی‌گوئیم دلیل طهارت این فرش الآن چیست؟ سبب نمی‌خواهد.

باید ببینیم آیا سببی برای نجاستش حادث شده یا خیر؟ اما در حیوان و لحم حیوان هم ما این طرف نیاز به سبب داریم و هم آن طرف.

ملاحظه‌ی سوم این شاهدی است که امام برای فرمایش خودشان آوردند، فرمودند این حیوانی که زنده است طاهر است ولو تذکیه نشده و لذا می‌توانید در نماز همین حیوان را حمل کنید و یا به عنوان لباس از آن استفاده کنید. جواب این است که این از محل بحث ما خارج است، بحث ما در لحم است و نه در خود حیوان، قبل از اینکه تذکیه شود اصلاً عنوان لحم وجود ندارد، این شاهد هم به نظر ما شاهد تامی نیست و این استظهاری که فرمودند یقوی فی النظر که تذکیه سبب نباشد، نه! همان طوری که مرحوم همدانی قائل هست مشهور هم قائل‌اند تذکیه سببیت برای طهارت و حلیّت دارد.

بررسی کلام محقق همدانی
حالا می‌آئیم سراغ کلام مرحوم همدانی؛ بالأخره بعد از این همه بحث شما این سؤال را دارید که آیا این تفصیل مرحوم همدانی قابل قبول هست یا نه؟ در بیانی که مرحوم همدانی ذکر کردند را مناقشه داریم ولی در نتیجه با مرحوم همدانی یکی هستیم. بیان چیست؟ طبق همین ملاحظاتی که در فرمایش امام عرض کردیم ما بعد از تأمّل زیاد به این نتیجه رسیدیم که در حیوان و لحم حیوان هم طهارت را شارع برایش سبب و حلیّت قرار داده، شارع فرموده اگر این امور خمسه را انجام دادی، فری اوداج اربعه، ذابح مسلمان باشد، بسم الله بگوید، روی به قبله باشد، آن برنده آهن باشد اگر این پنج تا شد من این را سبب قرار می‌دهم بر اینکه این حیوان طاهرٌ حلالٌ اکله، اما اگر اینها نشد یا حیوان به موت طبیعی بمیرد، شارع موت طبیعی را یا اخلال در یکی از این امور خمسه را سبب برای نجاست و حرمت قرار داده، مانعی ندارد ما در هر دویش بیائیم مسئله‌ی سببیت را قائل شویم یعنی وقتی انسان تأمّل می‌کند چرا بیائیم یک طرف قضیه را بگوئیم.

می‌گوئیم هر دویش سبب دارد، هم برای طهارت و حلیّت سبب داریم و هم برای حرمت و نجاست سبب داریم، هم تذکیه سبب است و هم امور دیگر عنوان سببیّت را دارند مثل موت حتف أنف. اینجا باید چکار کنیم؟ الآن یک حیوانی کشته شده، حالا بحث ما فعلاً در شبهه حکمیه است نمی‌دانیم آیا تذکیه در این حیوان جریان پیدا می‌کند یا نه؟ از یک طرف شک می‌کنیم آیا سبب تذکیه در این حیوان محقق است یا نه؟ می‌گوئیم اصل عدم حدوث سبب تذکیه است، عدم حدوث سبب طهارت و حلیّت است، این سبب حادث نشده.

از آن طرف شک می‌کنیم سبب نجاست و حرمت هم هست اصل عدم حدوث سبب حرمت و نجاست است، این دو تا اصل با هم معارضه می‌کنند، یعنی این بیانی که الآن ما داریم هم یک مناقشه‌ای بر مشهور است و هم بر مرحوم محقق همدانی. وقتی قبول می‌کنیم که هم طهارت و هم نجاست، هر دو سبب لازم دارند، این حیوان اگر تذکیه شود طاهر می‌شود و اگر تذکیه نشود مصادیقی دارد، منخنقه شود (خفه شود) موقوذه شود از بالا به پائین پرتش کنند، اینها سبب برای نجاست است، سبب برای حرمت است، اصلاً ظاهر آیه شریفه که می‌فرماید حرّمت علیکم المیتة یعنی میته سببیّت برای حرمت دارد و دم سببیت دارد، خود لحم الخنزیر که حالا این روی کلمه‌ی لحم الخنزیر یک نکته‌ای است که بعداً باز در مناقشه بر فرمایش مرحوم همدانی می‌خواهیم به آن استشهاد کنیم.

ظاهر آیه این است که اینها خودش سببیت بر حرمت دارد إلا ما ذکّیتم تذکیه سببیت برای حلیّت دارد، این ظاهر آیه است. حالا ما اگر در یک حیوانی شک کنیم آیا سبب برای حلیّت آمد یا نه؟ اصل عدم حدوث سبب است، شک می‌کنیم سبب برای حرمت هم هست یا نه؟ اصل عدم حدوث آن است این دو با هم تعارض می‌کنند، تعارضا تساقطا. بعد که تساقط کردند باید چکار کنیم؟ می‌گوئیم یکی یکی، اگر بخواهیم این گوشت را بخوریم باید احراز تذکیه کنیم، احراز تذکیه نشده پس خوردنش جایز نیست، اگر بگوئیم نجس است و دستمان به آن بخورد نجس می‌شود باید احراز نجاست شده باشد، اصلاً دیگر نیاز به اصل نداریم، می‌گوئیم اگر یک چیزی بخواهد نجس باشد باید احراز نجاست شده باشد، ما احراز نجاست نکردیم، پس نمی‌توانیم حکم نجاست کنیم، نمی‌توانیم بگوئیم اگر دست ترِ ما به این خورد نجس می‌شود، نمی‌توانیم بگوئیم اگر پا در این پوست کردیم و عرق کرد نجس می‌شود، ولی دیگر اصلاً بحث اصل نیست.

در حقیقت ما به مشهور، به مرحوم محقق همدانی می‌گوئیم اصلاً نیاز نیست، بعد از اینکه تعارض می‌کند تساقط می‌کند، مشهور که اصالة عدم التذکیة را جاری کردند روی این مبناست که ما در باب طهارت و نجاست و حرمت و حلیّت می‌گوئیم یک سبب بیشتر نیست، این سبب باشد طاهرٌ و اگر نباشد نجسٌ، اگر باشد حلالٌ و اگر نباشد حرامٌ، بعد می‌گوئیم اصل عدم تذکیه است می‌خواهیم با آن نجاست و حرمت را اثبات کنیم اما اگر آمدیم از ادله استفاده کردیم که هم طهارت سبب می‌خواهد و هم نجاست و حرمت سبب دیگری می‌خواهد. موت حتف أنف خودش یک سبب دیگری است غیر از مسئله‌ی تذکیه و شک می‌کنیم سبب طهارت آمد اصل عدم آن است، تعارض می‌کنند و بعد از آن می‌گوئیم برای خوردن ما باید تذکیه را احراز کنیم آیا این حیوان چه به نحو شبهه حکمیه و چه به نحو شبهه موضوعیه احراز تذکیه شده؟ نشده، پس نمی‌توانیم بخوریم. آیا احراز نجاست شده؟ نه، پس ظاهراً محکوم به طهارت است کل شیءٍ طاهر در اینجا می‌آید و دیگر مجالی برای اصل و ... در اینجا نیست.

دو نکته دیگر در مورد کلمات همدانی عرض کنیم؛ مرحوم بروجردی فرمودند این کلام همدانی تفصیل بین سالبه محصله و موجبه‌ی معدولة المحمول است و عرف اینها را نمی‌فهمد، ما عرض کردیم درست است عرف اینها را نمی‌فهمد ولی نیازی نیست به اینکه این اصطلاحات هم در اینجا به کار برده شود، مرحوم همدانی می‌گوید یک سری احکام مبتنی بر عدم تذکیه است و یک سری مبتنی بر میته بودن است، حالا عنوانش را بکنیم عدم کون اللحم مذکی، سالبه محصله. یا کون اللحم غیر مذکّی موجبه معدولة المحمول، این نیازی نیست.

نکته‌ی دوم اینکه مرحوم همدانی فرمودند اینجا ممکن است کسی از راه قاعده‌ی مقتضی و مانع پیش بیاید بگوید این حیوان مقتضی نجاست، مقتضی حرمت در آن هست، نمی‌دانیم مانع آمده یا نه؟ بیائیم از راه اصالة عدم المانع حکم به نجاست و حرمت این حیوان کنیم؛ به ایشان عرض می‌کنیم شما در لحم خنزیر چه می‌فرمائید؟ قاعده مقتضی و مانع در حیواناتی مثل گوسفند، بقر، غنم، ابل، درست است اما بحث ما در شبهه حکمیه جایی است که نمی‌دانیم یک چیزی آیا اقتضا دارد یا نه؟ و بعضی از موارد یقین به عدم اقتضا داریم مثل لحم خنزیر.

شما بیائید این شرایط خمسه را هم دقیق رویش پیاده کنید، اینجا بحث مانع وجود ندارد، نمی‌توانیم بگوئیم آیا در لحم خنزیر مانع از این مقتضی هست یا نه؟ آنجا یقین داریم به اینکه اصلاً قابلیت مانع در آنجا مفقود است، می‌خواهم عرض کنم این قاعده‌ی مقتضی و مانع که مرحوم همدانی فرمودند در بعضی از موارد نقض می‌شود.

پس نظر ما و آنچه به آن رسیدیم در این بحث بعد از این همه بحث و غور در کلمات در بحث اصالة عدم تذکیه این شد و همین جا ما بحث اصالة عدم تذکیه را تمام می‌کنیم و این تنبیه تمام می‌شود و تنبیه چهارم را ان شاء الله از فردا شروع می‌کنیم.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین



برچسب ها :

استصاب کلی قسم اول

نظری ثبت نشده است .