خاتميّت نبيّ مکرّم اسلام(ص)

۱۵ دی ۱۳۹۴

۱۷:۲۵

۱,۳۲۸

چکیده :
حضرت استاد در این سخنرانی به مسأله خاتمیت پیامبر اکرم(ص) می‌‌پردازند. از منظر ايشان، برای فهم معنای خاتمیت لازم است توجه کنیم که علاوه بر اینکه خداوند در اسلام قرآن را به عنوان دستور و قانون جامع برای بشر تا روز قیامت قرار داد، یک مفسر و مبین هم برای آن تا روز قیامت قرار داد، لذا فهم خاتمیت با درک قضیه امامت، ممکن می‌‌شود.
به نظر معظم له، برای خاتمیت برهان عقلی نداریم اما به جهت اینکه هم کتاب قانون خداوند و هم مفسر آن تا روز قیامت وجود دارد، می‌‌فهمیم که نیازی به ارسال پیامبری جدید نیست. البته حضرت استاد با بررسی آیات قرآن، نشان می‌‌دهند که آیات متعددی دلالت بر خاتمیت پیامبر اکرم(ص) می‌‌کنند. در نهایت، با بیان برخی آیات در موردِ ویژگی های اخلاقی پیامبر اکرم، در باب عظمت اخلاق وی نیز، روایاتی را ذکر می‌‌کنند. ...... بیانات معظم له در شبکه چهار سيما پیرامون خاتمیت پیامبر اسلام(ص)ـ 94/10/15
نشست های علمی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین


میلاد با سعادت پیامبر خاتم حضرت محمد(صلّی الله علیه وآله و سلّم) و همچنین رئیس مذهب شيعه امام جعفر صادق(علیه السلام) را به همه‌ی مسلمین و شیعیان تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم همه مسلمانان خصوصاً شیعیان با این شرایطی که امروز در دنیا حاکم است از برکات عظيم این دو مولود مبارک بهره‌مند شوند و هر چه بیشتر شاهد پياده شدن اهداف عالیه‌ی اسلام و مکتب اهل‌بیت عليهم السلام باشیم.

سخن در مسأله خاتميت پيامبر اکرم(ص) است که یکی از موضوعات بسیار مهم در معارف و عقاید خصوصاً در زمان معاصر است و بايد در میان اهل نظر از دانشگاهیان، حوزویان و صاحبان اندیشه ابعاد این موضوع مورد بحث قرار گیرد. ما معتقدیم دین اسلام کامل‌ترین ادیان است و پیامبر ما آخرین پیامبری است که از ناحیه‌ی خدا برای بشر مبعوث شده و بعد از ايشان تا روز قیامت شخصی به‌عنوان پيامبر که از ناحیه‌ی خدا وحي بر او نازل شود نخواهیم داشت.

مفهوم خاتميّت

در مسأله خاتميت چند بحث مطرح است؛ اولاً معنای خاتمیت و اينکه از ضروریات اسلام است چيست؟ آیا معنای خاتمیت این است که بشر از نظر تکامل عقلی به حدّی رسیده که دیگر نیازی به ارسال رسول و نبی جدید از ناحیه‌ی خدا وجود ندارد، کما اینکه در برخی از نوشته‌ها، به این نکته تکیه می‌کنند که اقوام و امت‌های گذشته، عقل‌شان چنان رشد نيافته بود که صلاحیّت دریافت دین کامل را داشته باشند اما امّت آخرالزمان به اين رشد رسيده‌اند. (مردم عزیز ما و اهل نظر می‌دانند آخر الزمان از همان صدر اسلام آغاز شده و این امت، امت آخر الزمان است).

آیا خاتميت واقعاً به این معناست که خدای تبارک و تعالی بشر را در مرحله‌ای از عقلانیت دید که دیگر نیازی به فرستاده نداشت؟ یا اینکه خاتمیت را باید با قطع نظر از مردم و رشد عقلي آنها تفسیر و تحلیل کنیم. البته این قابل انکار نيست که در مرور زمان، فهم و آگاهی و بینش و فرهنگ مردم هرزمان بسیار تغییر کرده و بهتر از گذشتگان شده. تدبیرشان در امور و عقلانیّـت‌شان قوی‌تر شده و توسعه پیدا کرده است.

ما نمی‌توانیم بپذیریم که چون خدای تبارک و تعالی عقل بشر را در مرحله‌ای از تکامل ديد، دیگر نیازی به فرستادن پیامبر جدید احساس نکرد. اگر کسی بر این باور باشد و خاتمیت را اینطور تفسیر کند طبعاً آرام آرام از محتوای نصوص دینی و متون و آنچه که وحی آورده فاصله خواهد گرفت، کم‌کم می‌گوید خدای تبارک و تعالی بشر را آن زمان در این مرحله‌ی از عقل دیده، که نياز به دين و پيامبر جديد ندارند ولي اکنون که هزار و چهارصد سال مي‌گذرد عقل بشر به حدّی رسیده که مي‌تواند با آن داده‌های عقلي که دارد امور خود را دنبال کند. و اين حرف باطلي است.

پس معنای خاتمیت این نیست. خاتمیتی که از ضروریات اسلام شمرده شده این است که دین اسلام به عنوان کامل‌ترین ادیان است، یعنی خدا بیش از این بنا نداشت براي بشر قانونی را جعل کند، آنچه که به مصلحت بشر تا روز قیامت است به‌عنوان مهمات و اصول قوانين به‌طور کامل در قرآن شریف آورده و فرموده است: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»، یعنی یک جهت خاتمیت را باید در این جستجو کنیم که فرق دین اسلام با سایر ادیان گذشته در چیست؟

ادیان گذشته يک دین و شریعت کامل نبودند، بسیاری از احکامي که در اسلام وجود دارد و در شرایع گذشته بیان نشده، یک علّتش این بوده که مردم از جهت فکری در حدّ بالایی نبودند اما موانع دیگر و مسائل دیگري هم مطرح بوده است.

نکته دوم در فهم معنای خاتمیّت این است که وقتی می‌گوئیم بعد از این پیامبر دیگر پیامبری نمي‌آيد، به‌ اين جهت است که خدای تبارک و تعالی علاوه بر اينکه دین جامع را برای بشر وضع کرد، یک مفسّر و مبیّن هم برای آن تا روز قیامت قرار داد، لذا خاتمیت اصلاً بدون درک قضیه امامت معنا ندارد! اگر امامت از مسئله خاتمیت جدا شود خاتمیت مفهوم روشنی نخواهد داشت.

خاتمیت در همين سفارش رسول خدا نهفته است که فرمود «إنی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»، قرآن به عنوان دستور و قانون جامع و عترت رسول خدا به عنوان مبیّن واقعی آن که به تمام دستورات خدا و جزئیات دين آشنا هستند معرفي مي‌گردد. با وجود این دو ديگر نیازی نيست به اینکه خدای تبارک و تعالی رسول دیگری را بفرستد. بعبارت دیگر در ادیان گذشته اولاً شریعت کامل نبود، ثانياً یک مبیّنی مثل حجج الهی و اوصیاء نبی اکرم(ص) وجود نداشتند، لذا بايد پيامبر ديگر ارسال مي‌شد. اما این دو جهت در دین اسلام وجود دارد، هم دین کامل است و هم مبیّن دین و کسانی که به صورت دقیق این دین را بیان کنند.

بنابراين در این دو جهت هیچ جا این مسئله مطرح نمی‌شود که مردم از نظر عقلی به رشد و تکامل رسیده‌اند، بله در روایات ظهور هست که وقتی حضرت حجّت (عج) ظهور کنند «إذا قام قائمنا وضع الله یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وکملت به احلامهم»[1]، خدای تبارک و تعالی عقول مردم را آن چنان رشدداده و تکامل می‌بخشد که اصلاً با زمان ما قابل مقایسه نیست.

ولي اين فرق مي‌کند با آنکه گفته شود امت آخر الزمان چون از نظر فرهنگی، فکری و عقلانی رشد پیدا کرده‌اند دیگر نیازی به نبی ندارند. این تعبیر صحیحی در مورد معنای خاتمیّت نیست، خاتمیّت به این معناست که خدای تبارک و تعالی به‌عنوان حجّت دو رکن در میان بشر دارد، یکی قانون و دیگری مبیّن و مفسّر این قانون، این دو رکن تا روز قیامت موجود است. در هیچ دین و آئینی و در هیچ شریعتی چنین خصوصیتی نبوده، نه دین آنها کامل بوده و نه یک مفسّر آگاه و معصوم برای دین آنها قرار داده شده بود.


خاتميت و برهان عقلى

یکی از مسائل مورد بحث در موضوع خاتمیت این است که آیا خاتمیت برهان عقلی هم دارد؟ در بسياري از مباحث اعتقادی مثل توحید، اصل نیاز به نبوّت، نیاز به امامت، براهین عقلیه‌ی فراوانی وجود دارد اما خاتمیت موضوعی است که ما با قطع نظر از قرآن و روایات نمی‌توانیم براي آن برهان اقامه کنیم. البته در توضیح مفهوم خاتمیت و حقیقت آن بيان شد انسان وقتی این معنا را تصور کند می‌تواند بگوید خود به خود چنین نتیجه‌ای را به همراه دارد، يعني خاتمیت جایی است که الف: دین و قانون الهي کامل است. ب: این قانون کامل مفسّر معصوم از خطا و اشتباه دارد، که علم او متّصل به علم الهی است.

البته ممکن است سؤال شود در زمان غیبت چطور؟ پاسخ اين است که ائمه ما در زمان غیبت فقهای جامع الشرایط را به عنوان مرجع قرار داده‌اند. وقتی چنین چیزی هست دیگر نیازی به ارسال رسول از جانب خدای تبارک و تعالی نيست.

ما قرآن را به عنوان یک معجزه‌ی ختمیه می‌دانیم، یعنی چه؟ یعنی مهم‌ترین و بادوام‌ترین معجزه رسول اکرم(ص) قرآن کریم است، اين یکی از نقاط افتراق اسلام با سایر ادیان است، در سایر ادیان ولو کتاب و قانون بود، اما آن کتاب ولو کتاب الهی هم بود به عنوان معجزه نازل نشده بود، تورات از ناحیه‌ی خدای تبارک و تعالی نازل شد اما نه به عنوان معجزه حضرت موسي. همين‌طور إنجیل و زبور هيچ‌کدام به‌عنوان معجزه نبودند.

اما قرآن به عنوان معجزه آمده است، انبیاء دیگر هریک معجزات مقطعی و مخصوص به زمان خودشان داشتند، اژدها شدن چوب یا زنده شدن مُردگان و شفاي بيماران اما در اسلام معجزه پيامبر قرآن است و این معجزه هم هميشگي و دائمی است یعنی در صدر اسلام بوده و الان هم هست تا روز قیامت. ما معتقدیم قرآن هر لحظه و هر آن تحدّی می‌کند یعنی همان‌طور که در صدر اسلام قرآن فرمود «فأتوا بسورةٍ مثله» اگر قدرت دارید یک سوره مثل سوره‌های قرآن يا یک آیه مثل آیات قرآن بیاورید، و نتوانستند بياورند.

الآن هم نمی‌توانند و تا قیامت هم نمی‌توانند، پس رکن خاتمیّت پیامبر ويژگي اعجاز کتاب و قانون دائمي است. و در کنار این معجزه‌ی ختمیّه یک حجت بالغه‌ی الهیه هم وجود دارد که همانا‌ وجود مبارک حضرات معصومین علیهم السلام بعد از رسول خدا است و در زمان غیبت هم که تکلیف مشخص شده، پس نتیجه می‌گیریم دیگر نیازی به آمدن رسول جديد از جانب خدای تبارک نيست.

پس گرچه در خاتميّت برهان عقلی وجود ندارد، اما را بياني که گفته شد نيازي هم به برهان عقلي نیست.

خاتميّت در قرآن

 در قرآن کریم آیات متعددی نسبت به خاتمیّت پیامبر اکرم(ص) وجود دارد، یکی از این آیات، آیه شریفه چهل از سوره مبارکه احزاب است. «ما کان محمدٌ أبا أحد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین»، شاید مهم‌ترین آیه‌ای است که تصریح به خاتمیت در آن شده. البته شأن نزول آیه راجع به ازدواج پیامبر با همسر پسرخوانده‌ی خود زید است که در آن زمان فکر می‌کردند که چون زید پسرخوانده‌ی رسول خدا بوده نباید با همسر او ازدواج کند، خدا می‌فرماید پيامبر پدر نسبی شما نيست بلکه رسول خدا و خاتم همه‌ی انبیاء گذشته است، این آیه تصریح مي‌فرمايد پیامبر خاتم انبياء است.

برخی گفته‌اند خاتم به معنای زینت است. به انگشتر هم چون عنوان زینت برای انسان دارد خاتم می‌گویند چه بسا مراد از خاتم در اینجا یعنی زینت همه‌ی انبیاء، اولاً ما جواب می‌دهیم زینت چه تناسبی با قضیه‌ای که در مورد نزول آیه واقع شده دارد؟ و ثانیاً در هیچ کتاب لغتی خاتم را به زینت معنا نکرده‌اند، تمام کتاب‌هاي لغت عرب به انگشتر هم خاتم می‌گویند ولي نه از اين باب که زینت است، بلکه از باب اینکه ملوک و بزرگان نامه خود را با مهری که با انگشتر می‌خورده پايان مي‌دادند.

یعنی به انگشتر خاتم می‌گویند چون خاتَم و پایان نامه بوده از این‌رو بطلان کلام بهائیت هم روشن مي‌شود. که خاتم را به‌عنوان زينت معنا کرده و خاتَمیت را انکار نموده که انکار ضروری اسلام و ضروری قرآن است، حرف آنها درست نيست چون خاتَم را صحيح معنا نمی‌کنند.

برخي نيز گفته‌اند در این آیه خاتم نبیین ذکر شده چه اشکالی دارد نبي نباشد اما رسول داشته باشیم؟ جواب این است که از نظر موردی و مصداقي هر کسی که واجد عنوان نبی باشد عنوان رسول را هم دارد ولو در مفهوم بين نبي و رسول تفاوت باشد لذا اگر پيامبر خاتَم نبیین هست خاتَم رُسُل هم مي‌باشد. بنابراین این از آیاتی است که به خوبی دلالت بر خاتَمیت پیامبر اکرم(ص) دارد.

آیه دیگر آیه سوم سوره مائده است: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»، که مي‌توان مسأله خاتميت را از آن استفاده کرد. همانطور که در توضيح حقيقت خاتميت مطرح شد اين دين يک دين جامع و کامل است و ما معتقديم که خداي تبارک و تعالي براساس علم مطلق خود تمام مصالح و نيازهاي بشر را تا روز قيامت در نظر گرفته و با توجه به آن دين اسلام را تشريع کرده است.

يک نکته‌ي مهم اين است، امکان دارد در ذهن برخي چنين آيد ديني که 1400 سال پيش آن هم در سرزمين حجاز و مردم عرب آمده و در بعضي تعبيرها به برخي از فرهنگ‌هاي آنها نيز اشاره شده چطور مي‌شود امروز به درد ما بخورد؟

اگر کسي چنين اعتقادي داشته باشد، معلوم است، دینی که برای یک منطقه‌ و زبان و فرهنگ آمده باشد، در همان زمان هم برای منطقه و مردم دیگر نقاط به درد نمی‌خورد، در صدر اسلام دین اسلام برای تمام مردم روی زمین بوده، آيا آن زمان فقط حجاز را داشتیم؟ آیا جاهای دیگر مثل ايران و روم و چين نبوده؟ همه اینها بوده، پس کسی نمي‌تواند این حرف را بزند که اسلام فقط فرهنگ مردم حجاز را در نظر گرفته است.

خدای تبارک و تعالی نه تنها مردم تمام آن زمان را در نظر گرفته بلکه اعتقاد ما این است که نیازهای بشر را تا روز قیامت در نظر گرفته و اسلام پاسخگوی همه‌ی نیازهای بشر تا روز قیامت است، اصلاً خدای تبارک و تعالی در آیه شريفه «الیوم اکملت لکم» با یک معنای دقيق که در مباحث تفسيري گفته‌ايم اشاره به امامت مي‌فرمايد. امامت جوهر دین است و ما معتقدیم بشر با تمسّک به امامت در هیچ مسئله‌ای اعم از مسائل شخصی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، عرفانی، اخلاقی، معنوی و... به بن‌بست نمي‌رسد. کمال دین به این است که خدا در دین اسلام یک جوهر و ثقلی را به‌عنوان امامت قرار داده که می‌تواند تا روز قیامت اين دين را نگه دارد، این یکی از آیاتی است که به خوبی دلالت بر این معنا دارد.

يکي از دیگر آیات، آیه شریفه 30 از سوره روم است. «فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیّم»، يکي از خصوصیات دین اسلام این است که تمام قوانینش مطابق با فطرت بشری است، ما در اسلام هیچ حکم و قانونی نداریم که توجیه عقلی یا عقلایی نداشته باشد، گاهی اوقات عقل ما ناتوان است و نمی‌تواند به ملاک و فلسفه‌ی یک قانون دسترسي يابد. اما وقتی به تمام قوانین باز می‌گردد با فطرت انسان سازگاری دارد.

از دیگر آیات آیه نهم سوره مبارکه اسراء است، این آیه نيز آيه بسيار خوبی در این موضوع است. خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: «إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم»، قرآن انسان را هدایت می‌کند به آن راهی که استوارتر است، یعنی بشر هر راه استوار و هر کار صحیحی بخواهد انجام بدهد، کار حقي که در آن باطل نباشد، قرآن او را بدان‌کار هدایت می‌کند، یعنی خدای تبارک و تعالی مي‌فرمايد با وجود چنين قرآني که نازل کرده‌ام که یهدی للتی هی اقوم است دیگر نیازی به پیامبر و قانون دیگر وجود ندارد، وقتی این کتاب یهدی للتی هی أقوم است یعنی فوق آن چیز دیگری معنا ندارد.

اگر بگويیم بهترین راه این است، معنا ندارد راه دیگری هم وجود داشته باشد؟ شاید از این گونه تعابیر بتوانیم مسئله خاتمیت را عقلی کنیم ولو قبلاً عرض کردم برهان عقلی ندارد ولی با این بیان بگوئیم وقتی یک دین اقوم است و قوی‌ترین، محکم ترین و استوارترین راه را برای بشر بیان می‌کند فوق او راه دیگری تصور نمی‌شود، پس خدا چه کسی و چه کتاب دیگری را بفرستد؟ بنابراين یکی از آیات بسیار خوب در مسئله‌ی خاتمیت اين آيه است که باید مورد توجه قرار بگیرد.

آخرین آیه‌ای که به آن اشاره می‌کنم آیه 33 سوره اسراء است، «هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون»، می‌فرماید خداوند ارسال رسل کرده و اسلام را به‌عنوان دین حق برای مردم فرستاده است و این دین بر همه اديان غلبه پیدا می‌کند. بنابر اين بيان وقتي اين دين بر هر ديني غلبه پيدا کند پس دین دیگری فوق این دین تصور نمی‌شود. البته احتمال ديگري نسبت به اين آيه در بحث مهدويت مطرح مي‌شود که در «لیظهره علی الدین کلّه»، ضمیر کله را به خود دین برگردانیم. به این معنا لازم است زمانی بیاید که تمام دین برای مردم بیان و ظاهر شود که آن هنگام زمان ظهور حضرت حجت (عج) است.

به‌هر‌حال استفاده‌اي که از آيه در مسئله خاتمیت می‌کنیم این است که دین بر همه‌ی انسان‌ها اینقدر روشن می‌شود که ديگر هیچ کس سراغ ديني غیر از دین اسلام نمی‌رود! یعنی دین اسلام بر همه ادیان غلبه پیدا می‌کند و فوق این دين دیگر ديني تصور نمی‌شود، این آیات به خوبی دلالت دارد که خاتمیت نبی اکرم و خاتمیت شریعت، از مسائل مسلم و ضروری در دین اسلام است.

نکته  مهمی در بحث خاتمیت وجود دارد که شاید مورد توجه بسياري نباشد و آن اینکه دین اسلام دینی است که برپايه آن هر مسلمان که به این دین ایمان دارد بايد تورات و انجیل واقعی را هم بپذیرد. در برخي از آيات قرآن وقتی ایمان را بیان می‌کند می‌فرماید: «وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ»[2]. مؤمن کسي است که به آنچه بر رسول خدا و انبیاء گذشته، نازل شده ایمان بیاورد. یعنی اسلام، جامع تمام حقایق ادیان گذشته است، این مطلبی که معروف است اسلام ناسخ شرایع گذشته است به اين معنا درست است، که نبوّت انبیاء گذشته پايان يافت و یک نبوت جدید آغاز شد، اما اگر کسی فکر کند به این معناست که تمام قوانین شرايع گذشته هم از بین رفت و منسوخ شد، این مطلب برخلاف قرآن است، قرآن در آيات متعدد می‌فرماید ما مصدّق اديان گذشته هستیم. «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ»[3] مصدّق آنچه که در تورات و انجیل آمده است. یعنی یک انسان مسلمان باید بگوید من به آنچه که در تورات واقعی آمده ايمان و اعتقاد دارم. یعنی هم نبوت حضرت موسی را در زمان آن حضرت قبول داشته باشد و هم دستورات او را.

البته این مطلب یک بحث بسیار دقیقی است که هم جنبه‌ی تفسيري دارد و هم جنبه‌ی کلامی. ما در مباحث اصول این بحث را مفصل مطرح کردیم و آثار فقهی و اصولی بسیار خوبی دارد از جمله اینکه بنابراين مبنا نیازی به استصحاب شرایع سابقه نداریم.

پس یک چنین دینی آمده، دینی که متضمن همه‌ی حقایق ادیان گذشته است و آن حقايق را کامل‌تر هم ذکر کرده یک بسته‌ی کامل را خدا در اختیار بشر قرار داده، قانون کامل است، مبیّن و مفسّر قانون هم موجود است لذا هیچ نیاز و زمینه‌ای برای فرستادن رسولي با قانون ديگر وجود ندارد.

اخلاق نيکوي رسول الله(ص)

بحث از اخلاق رسول اکرم(ص) یکی از زیباترین بخش‌های زندگی رسول خدا است که همه‌ی اهل نظر باید آن را دقیق مورد توجه قرار بدهند.

اولاً خدای تبارک و تعالی تعبیری که از پیامبر در قرآن کريم مي‌فرمايد این است که: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ»[4] تو داراي خلق عظیم هستي. اين بسيار مهم است خداوندي که تمام آسمان‌ها و زمین و... در نزد او اصلاً چیزی به‌شمار نمي‌آيد از اخلاق پیامبر تعبیر به عظيم می‌کند. در قرآن موضوع اخلاق رسول خدا خیلی مورد توجه قرار گرفته، در سوره آل‌عمران مي‌فرمايد: «وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»[5] تو اگر غلیظ القلب بودی مردم از اطراف تو پراکنده مي‌شوند. مردم وقتی کنار رسول خدا می‌نشستند یک آرامش خاصی را احساس می‌کردند، رسول خدا به عنوان یک دلسوز، یک پدر و یک همراه با مردم زندگي مي‌کردند. به‌طوري که هر کسی هر گرفتاری داشت به‌راحتي خدمت رسول خدا می‌آمد تا حدّي که رفت و آمد به خانه پیامبر اینقدر زياد شد که آیه نازل گرديد وقتی می‌خواهید وارد شوید آداب و شرایط خاصی را رعايت کنيد. بالاخره زن‌های پیامبر در خانه هستند. از این قضيه معلوم می‌شود که چگونه مردم به راحتی خدمت رسول خدا می‌رسیدند.

در سوره مبارکه مؤمنون خدای تبارک و تعالی به رسول خود می‌فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ»[6] یکی از نکات بسیار مهم اخلاقی که رسول خدا رعایت می‌کرد این بود که بدی را با بدی جواب نمی‌داد، بلکه به دستور خدای تبارک و تعالی بدی را با خوبی جواب می‌داد، این همه مردم رسول خدا را مسخره کردند و مورد اذیت و آزار و اهانت قرار دادند، به‌طوري که تاریخ پر از این قضایاست، اما رسول خدا نسبت به آنها هيچ تندرویی و تندخویی نکرد.

بعضی از اصحاب رسول خدا به ایشان عرض کردند اين افراد را نفرین کنید، کما اینکه انبیاء گذشته گاهی اوقات امت خود یا اشخاص خاصی را نفرین می‌کردند، پیامبر فرمود: «إنی لم ابعث لعّانا» من رحمةٌ للعالمین هستم و لعّان مبعوث نشده‌ام. به‌هيچ وجه کسی را لعن نمی‌کنم، نفرین يعني این افراد از رحمت خدا دور باشند. در حاليکه پیامبر ما تمام تلاشش این بود که مردم به خدا نزدیک شده و اهل‌بهشت باشند. زندگی بسیار خوب، معنوی، اسلامی و انسانی داشته باشند.

این قضیه اوج اخلاق رسول خدا را نشان می‌دهد، همچنانکه يک روز رسول خدا(ص) نشسته بودند، جنازه‌ای را از جلوی ایشان عبور دادند، رسول خدا به احترام آن جنازه ایستاد، یکی از اصحاب رسول خدا عرض کرد یا رسول الله این کسی که تشییعش می‌کنند مسیحی است و مسلمان نیست فرمود مسلمان نباشد او هم یک انسان مثل من و شماست، این احترامی است که رسول خدا برای انسانیّت قائل بودند. این آیه سوره مؤمنون یکی از اصول اخلاقی است که خدا به رسول گرامي خود فرمود و آن حضرت هم آن را مورد عمل قرار دادند. «إدفع بالتی هی احسن السیئة»، رسول‌خدا با دشمن‌ترین افراد هم با مدارا و خوبی برخورد می‌کرد اینطور نبود که انتقام بگیرند.

ما وقتی دستورات پیامبر اکرم(ص)  را به سربازانش در جنگ‌ها، ملاحظه کنیم قویترین قوانین برجسته‌ی دنیا به این دستورات نمی‌رسد، پیامبر به فرمانده‌ها و سربازان خودش مي‌فرمود: مبادا زن‌ها را مورد اذیت قرار بدهید، مبادا کودکان را هدف قرار بدهید، مبادا پیرمردها و مریضها و پیرزن‌ها را مورد هدف قرار بدهید.

حتي روايتي هست که مردم دنيا امروز بايد با آن آشنا شوند تا بفهمند پيامبر ما چگونه مظهر رحمانيّت و رحيميت خداوند تبارک و تعالي و مظهر رحمت اوست. فرمود اگر هنگام جنگ کفّار در يک شهري جمع شدند و شما مي‌توانيد از يک طريقي آبي که وارد آن شهر مي‌شود را مسموم کنيد تا تمام اين کفار از مرد و زن و جنگجو و غيره از بين بروند، حق انجام اين کار را نداريد. «نهي عن يلقي السم في بلاد المشرکين». بعضي از فقهاي ما مثل صاحب جواهر عليه الرحمه در مورد اين روايت فرموده‌اند از روايت استفاده مي‌شود که حتي در صورت اضطرار هم نبايد اين کار را کرد.

رفتار پيامبر با کودکان و اهتمام‌شان در رفع حوائج مردم مثال زدني است. رسول خدا خودش به‌عنوان يک محور در رفع حوائج روزانه مردم بوده است.

یکی از جمله‌های ماندگار مرجع بزرگ آیت الله العظمی حاج شیخ محمد فاضل لنکرانی(رضوان الله تعالی علیه) به یکی از مسئولین دولتي که به دیدن ایشان آمده بود اين بود: من در اسلام خیلی مطالعه کردم، درس‌ها دادم، ( تأليفات ایشان بالغ بر صد جلد کتاب است که بخش عمده‌ی آن کتاب‌های اجتهادی و استدلالی است) ولی این را بدان که شما واجبات را انجام بده و مستحبات را کنار بگذار و فقط به مردم خدمت کن و رفع حوائج مردم را درنظر داشته باش و اگر قیامت هم از تو سؤال کردند ـ با این جرأت و استحکام ـ بگو فاضل این حرف را زده.

شاید در کلمات امام خميني رضوان الله تعالی علیه هم شبیه به این کلام باشد. والد ما مي‌فرمودند فکر نمی‌کنم در میان مستحبات بالاتر از خدمت به مردم چیز دیگری داشته باشیم. اين بيان اولاً عظمت دین ما را می‌رساند که دین می‌گوید رفع حوائج مردم، رسیدگی به نیازها و حل گرفتاری‌های آنها، برداشتنِ‌ یک غم و غصه از دلِ یک مؤمن از صدها رکعت نماز مستحبي و رفتنِ به حج و زیارت اعتاب مقدسه بالاتر است. ما در اين مورد روایات فراوانی داریم.

مطلبی که ایشان فرموده کاملاً در متون دینی ما قابل استدلال است، منتهی ایشان لبّش را به این صورت شفاف بیان فرمودند. خود ایشان هم واقعاً همینطور بودند. مردم عزیز ما مخصوصاً قمی‌های انقلابی و متدیّن و بالاخص طلاب حوزه علمیه مي‌دانند ایشان گره‌گشایی از کار مردم فراوان داشت و الآن افرادی هستند که می‌گویند اگر کمک پدر شما نبود زندگی ما از بین رفته بود. مثلاً یک روش ایشان اين بود که توسط ايشان در ماه‌هاي رمضان چندین تُن برنج و روغن بين فقرا توزيع مي‌شد و خدا را شکر می‌کنیم که این روش هنوز ادامه دارد.

یک سری از کارهاي خیر را ايشان پايه‌گذاري کردند مثل جهاد مدرسه‌سازي که اين نهاد با نامه‌ای که ایشان به امام نوشت آغاز شد چون خبردار گرديد که در نیروگاه قم یک دبستانی هست که بچه‌ها در سه شیفت به آنجا می‌روند. ایشان منقلب شده و پيگير تأسيس جهاد مدرسه‌سازي مي‌شوند.

اینها رشحه‌ی بسیار بسیار ناچیز از آن عظمت اخلاق رسول خدا و ائمه طاهرین است. اگر این سجایا در مراجع ما وجود دارد همه را از پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهم السلام و از دین گرفته‌اند. واقعاً دین اسلام به مردم خیلی بها می‌دهد و برای مردم کرامت بسيار قائل است، تا حدّي که دستور مي‌دهد هنگام کمک به گرفتاران سعي کنيد به صورت آنها نگاه نکنيد، مبادا خجالت بکشند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[1] ـ کافي 1/25/کتاب عقل و جهل.
[2] ـ سوره بقره: 4.
[3] ـ سوره مائده: 48.
[4] ـ سوره قلم: 4.
[5] ـ سوره آل‌عمران: 159.
[6] ـ  سوره مؤمنون: 96.

برچسب ها :

خاتميت پيامبر اسلام خاتميت پيامبر اسلام خاتميت رسول الله خاتم الانبياء