اگر اجتهاد و کتب شیخ انصاری مطرح نشده بود، توقف عجیبی در استنباط و اجتهاد رُخ می‌داد

۱۱ آبان ۱۳۹۱

۱۸:۴۸

۴,۶۴۸

خلاصه خبر :
بیانات حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دام ظله) در نکوداشت شیخ اعظم انصاری (رض) قم ـ مدرسه خاتم الاوصیاء(ص) قم
آخرین رویداد ها

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ابتدا فرا رسیدن عید سعید غدیر را که عید اکبر مسلمین است به شما و همه‌ی مسلمین و شیعیان و پیروان ولایت و امامت تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم که از برکات معنوی این عید سعید غدیر بهره‌مند شویم.

این جلسه علمی به مناسبت نکوداشت شیخ اعظم انصاری(اعلی الله مقامه الشریف) تشکیل شده است. شخصیتی که اگر اجتهاد و کتب او در حوزه‌های علمیه مطرح نشده بود یک توقف عجیبی در استنباط و اجتهاد رُخ می‌داد. با ابتکارات و حرکت اجتهادی و تلاش‌های بی‌وقفه‌ی فقهی و اصولی شیخ یک اجتهاد غنی و قوی برای ما و آیندگان باقی است. زمانی را نمی‌توانیم تصویر کنیم که آراء و روش اجتهادی شیخ بخواهد منسوخ شود یا مورد نیاز نباشد.

در زمان خود ما نمی‌توان فقیهی را یافت که به فقاهت رسیده باشد مگر اینکه در دقایق و رموز آراء شیخ تلاش کرده و ابتکارات و ابداعات شیخ را به دست آورده باشد. لیکن با همه‌ِی شهرتی که از شیخ در حوزه‌های علمیه مطرح است اما به نظر ما هنوز آن کار اساسی راجع به بررسی روش اجتهادی شیخ صورت نگرفته.

در حدود 20 سال پیش اولین کنگره‌ در خصوص شیخ اعظم در حوزه علمیه قم برپا شد، آنجا مقالات زیادی مطرح و ابداعات شیخ تا یک حدّی بیان شد اما بیان ابداعات و بیان نظریات گام اول در روش اجتهادی شیخ است، باید حوزه‌های علمیه یک بررسی عالمانه و پژوهش بسیار جامعی را راجع به روش اجتهادی شیخ داشته باشند و اساساً اگر این کار انجام نشود خُسران بزرگی خواهد بود.

مباحث جدیدی که امروزه در حوزه‌ی علمیه و نظام جمهوری اسلامی به نام فقه حکومتی مطرح است، تا این پژوهش در روش و ممشای شیخ در اجتهاد صورت نگیرد ما نمی‌توانیم یک فقه حکومتی روشنی را ارائه نمائیم، ولو در هیچ جا از کلمات و کتب شیخ ما این عنوان را نداریم، اما می‌توانیم از مبانی و روش اجتهادی شیخ واقعاً این بحث را پیدا و ابعاد این بحث را بررسی کنیم به شرط اینکه بر مبانی شیخ کاملاً تسلّط پیدا کنیم.

باید مراکز مهم علمی، فقهی و مدارس تخصصی فقه در حوزه اقدام کنند و برای این بحث، اکتفای به متن مکاسب و کتب فقهی اصولی شیخ یا پرداختن به حواشی و تحقیقاتی که حول آراء شیخ شده کافی نیست، می‌بایست مکتب اجتهادی شیخ را از کتب شیخ استخراج کرد و آن وقت آثارش را خواهیم دید و امیدوارم مراکز علمی و فقهی موجود در حوزه علمیه قم و سائر حوزه‌ها با اقدام به چنین کار مهمی این خلأیی که در حوزه‌های علمیه وجود دارد را برطرف نمایند.

در این وقت کوتاه بنده به همین بُعد اشاره‌ی اجمالی خواهم نمود؛ بحث عمیقی همیشه در اصول و فقه ما مطرح است و آن جایگاه عقل است، عقل در چه مباحثی حضور دارد. جایگاه عقل کجاست؟ امروزه این بحث بسیار مورد ضرورت است بررسی کنیم که شیخ در امر استنباط چه اهتمامی به عقل داشته، افق فکری و اجتهادی ما عوض می‌شود.

کتب شیخ مشحون از استدلالات عقلیه است، شیخی که در قله‌ی فقاهت و تعبّد قرار دارد، کتابهایش مشحون از استدلالات عقلی است که اگر بخواهیم این استدلالات را در یک مجموعه‌ جمع نمائیم خود یک کتاب جامعی می‌شود. که حالا به بعضی از نمونه‌هایش اشاره می‌کنم ببینید تعابیر مرحوم شیخ چیست؟

در مباحث اجتهاد و تقلید در موارد متعددی مرحوم شیخ به حکم عقل مستقل استدلال کرده، یا در احکام خلل در باب صلاة و می‌فرمایند «لأن حکم العقل المستقل لا یقبل التردّد و الاهمال» حکم عقلی قابل تردید نیست یعنی موضوع در احکام عقلیه همیشه مبیّن است و به طور کلی در هر موردی که موضوع مبیّن باشد حکم هم روشن و مبیّن خواهد بود.

در رسائل فقهیّه می‌گویند «العقل حاکمٌ بالتخییر فی الامتثال بین مصادیق المأمور به» یک مطلبی است که دیگران هم گفته‌اند در امتثال امر مکلّف عقلاً مخیّر بین مصادیق مأمورٌ به است، وقتی مولا نماز و وقت آن را معیّن می‌کند و وقت هم موسّع است، این نماز صدها مصداق می‌تواند داشته باشد، عقل مکلّف را مخیّر می‌داند در اینکه کدام یک از این مصادیق را انجام بدهد.

در باب حج در مورد اینکه آیا بِدار و مبادرت بر فرد مستطیع لازم است شیخ از همین حکم عقل استفاده می‌کند و می فرماید:‌ «یجب البدار بحکم العقل» یعنی وقتی کسی مستطیع شد مبادرت بر او واجب است. در کتاب طهارت در دَوَران امر بین موافقت قطعیه و احتمالیه، عقل می‌گوید مادامی که موافقت قطعیه ممکن است مکلّف باید موافقت قطعیه را اختیار کند و نباید سراغ موافقت احتمالیه برود.

در مکاسب در مورد اینکه دو تا عمل هست یکی قبیح و دیگری اقبح، و مکلّف چاره‌ای ندارد جز اینکه یکی از این دو عمل را انجام بدهد، شیخ می‌فرماید «والعقل مستقلٌ بوجوب ارتکاب اقلّ القبیحین» عقل مستقلاً حکم می‌کند اقلّ قبیحین را مرتکب شود. در مورد ادله نهی از منکر یکی از سه دلیل را حکم عقل ذکر می‌نماید و تصریح می‌فرماید: «حکم العقل بوجوب التوسل إلی دفع المنکر مهما أمکن» این چند مورد بود که اشاره شد، اگر کتب مرحوم شیخ را ملاحظه فرمائید، در موارد زیادی مسئله‌ی حکم عقل مطرح است.

ما نیائیم ذهن خود را محدود کنیم و بگوئیم حکم عقل فقط در احکام واقع در سلسله‌ی معلول است، آن هم به همین اندازه که عقل می‌گوید باید امتثال کنیم یا معصیت نکنیم، اگر یک فقیه دایره‌ی عقل را محدود کند و بگوید عقل فقط در باب اطاعت و معصیت حاکم است، این فرد عقل را از ارزش انداخته و دیگر نمی‌تواند به میدان اجتهاد بیاید، در حالی که مرحوم شیخ در کتب متعدد موارد زیادی که خیلی‌ از آنها هم ربطی به بحث اطاعت و معصیت ندارد، به میدان آورده و به حکم عقل به عنوان یک دلیل استدلال کرده است. این یک نکته که شیخ حکم عقل را فقط در مسئله‌ی اطاعت و معصیت منحصر نکرده است.

194.jpg

نکته‌ی دوم این است که در مباحث اصول موارد متعددی که بحث از عقل مطرح شده است را لذوم است با هم بررسی و مقارنه کنیم، در اول کتاب رسائل که نزاع معروف بین اخباری‌ها و اصولی‌ها مطرح است. بررسی کنید شیخ آنجا چطور به میدان آمده؟ مورد نزاع این است که آیا قطع حاصل از مقدّمات عقلیّه حجّیت دارد یا ندارد؟ اصولیّین بعد از قول به حجّیت ذاتی قطع، می‌گویند فرقی نمی‌کند که این قطع حاصل از مقدّمات نقلی باشد یا مقدّمات عقلی اخباری‌ها مخالفت کرده و می‌گویند قطع حاصل از مقدمات عقلیّه حجّیت و اعتبار ندارد. شیخ نزاع را کبروی دانسته و آنرا خیلی محکم مطرح می‌نماید.

مرحوم آخوند می‌فرماید نزاع صغروی است و حق با مرحوم شیخ است.

آخوند می‌فرماید اخباری‌ها می‌گویند اصلاً از مقدمات عقلیّه قطع حاصل نمی‌شود نه اینکه قطع حاصل شود ولی حجّیت نداشته باشد اما عبارات اخباری‌ها و استدلالاتی که در این نزاع دارند مؤیّد این است که حق با مرحوم شیخ است و نزاع کبروی است، اخباری‌ها تا این مرحله می‌آیند که عقل ادراک دارد و از راه ادراک قطع هم پیدا می‌کند اما می‌گویند این قطع حجّیت ندارد، نزاع در خود کبراست. برخی می‌گویند اخباری‌ها نظری شبیه نظر اشاعره دارند که اصلاً عقل قدرت ادراک ندارد، این صحیح نیست! اصلاً نزاع اخباری‌ و اصولی با نزاع اشعری و معتزلی فرق دارد.

نزاع اخباری و اصولی در ان است که آیا قطع حاصل از مقدّمات عقلیّه حجّیت دارد یا ندارد؟ اما نزاع اشعری و اصولی در این است که آیا عقل قدرت ادراک حسن و قبح اشیاء را دارد یا خیر؟ البته برای خود نزاع اشعری و اصولی هم تفسیرها و احتمالات مختلف وجود دارد که قاعدتاً ملاحظه فرموده‌اید ولی اینها دو نزاع است، نباید این دو نزاع با هم خلط شود.

به نظر بنده در این نزاع دوم ادله اشاعره بسیار سست و موهون است. وقتی کسی ابتداءً ادله‌ی اشاعره را آن طور که در کتاب مواقف قاضی عضد الدین ایجی آمده ببینید می‌یابید که ادله‌ی آنها سست و بی‌بنیان است، اما در نزاع اخباری و اصولی، ادله ای که اخباری‌ها دارند اینطور نیست که ادله‌ا‌ی سست و ضعیف باشد.

الآن مجالش نیست که بخواهیم وارد جزئیات این بحث شویم، به نظر می‌رسد مرحوم شیخ با آن همه قوّت و توانمندی علمی که داشته در نزاع اخباری و اصولی بالأخره نتوانسته اخباری‌ها را آنطور که باید و شاید سر جایشان بنشاند، لذا فردی که استدلالات شیخ را می‌بیند باز ادله‌ی اخباری‌ها در گوشه‌ی ذهن او قرار دارد و از ذهن او محو نمی‌شود. ولو اینکه خود شیخ گاهی اوقات ادله‌ای را به اخباری‌ها یاد داده و به نفع اخباری‌ها استدلال کرده است، اما وقتی می‌خواهد جواب بدهد آن دلیل‌ها کاملاً ردّ و از میدان خارج نمی‌شود.

ملاحظه نمایید؛ مرحوم شیخ می‌فرماید شاید نظر اخباری‌ها در عدم حجّیت قطع حاصل از مقدّمات عقلیه به این روایات باشد «حرامٌ علیکم أن تقولوا بشیءٍ ما لم تسمعوا منّا»، حرام است چیزی را از غیر طریق ما اهل بیت بگوئید. بعد آن روایت معروف زراره را نقل می‌کند که «لو أنّ‌ احداً صلی لیله و قام و صام نهاره و حجّ دهره و تصدّق بجمیع ماله» اگر کسی تمام عمرش را نماز بخواند، روزه بگیرد، همه‌ی اموالش را صدقه بدهد و هر سال حج انجام بدهد «أما لم یعرف ولایة ولیّنا (ولیّ الله) ما کان له علی ذلک ثوابٌ» اگر ولایت ولی خدا را نپذیرفته باشد ثواب و اجری ندارد، ظاهراً این دلیل در کلمات اخباری‌ها نیست، استدلالی است که خود شیخ برای اخباری‌ها خلق کرده و این هم خودش یک هنر اجتهادی است، در میدانی که خود شیخ این طرف قضیه قرار دارد می‌آید ادله‌ای را که در ذهن آن طرف هم نیست مطرح می‌کند و جواب می‌دهد.

در این بحث شیخ آخر الأمر برای این روایات توجیهاتی می‌کند به اخباری‌ها می‌فرماید که اگر بپذیریم این روایات ظهور دارد در اینکه باید معصوم(ع) به عنوان واسطه حجیّت مطرح باشد، اگر چیزی از طریق غیر معصوم به ما رسید حجّیت ندارد، در نتیجه اگر از طریق عقل قطع پیدا کردیم، این روایات می‌گوید حجّیت ندارد، شیخ بعد از این توجیهات می‌گوید اگر روایات ظهوری هم در این جهت داشته باشند نهایتش این است که یک نقل ظنّی با یک عقل قطعی تعارض می‌کند. عقل قطعی می‌گوید این قطع حجّت است و نقل ظنّی می‌گوید حجّت نیست و شیخ این چنین مسئله را تمام می‌کند.

همین جاست که به مرحوم شیخ اشکال وارد می‌شود اینکه عقل قطعی حجّت باشد و بتواند طرف تعارض قرار بگیرد این اول دعواست، اخباری‌ها این مطلب را قبول ندارند که می‌خواهید آن را طرف دعوا قرار بدهید. در همین بحث دو سه جا مرحوم شیخ گاهی اوقات ناخواسته تسلیم اخباری‌ها می‌شود، دیگران هم همینطور! بعد از شیخ اصولیینی که گفتند اگر اخباری‌ها مرادشان این باشد ما هم قبول داریم. یکی از مطالبی که شیخ فرموده این است که اگر اخباری‌ها مرادشان این باشد که «عقل احاطه‌ی به همه‌ی ملاکات ندارد و چون احاطه به همه‌ی ملاکات ندارد پس قطع حاصل از مقدمات عقلیه به درد نمی‌خورد» حرفشان درست است و ما قبول می‌کنیم.

در یک جا می‌فرماید الإنصاف أنّ الرکون إلی العقل فیما یتعلّق بإدراک مناطات الأحکام لینطق المنهی إلی ادراک نفس الأحکام موجبٌ للوقوع فی الخطا کثیراً فی نفس الأمر، این فی نفس الامر یعنی با قطع نظر از این مُدرک اگر بخواهیم اعتماد کنیم بر آن ملاکاتی که عقل بیان کرده این درست نیست.

در این بحث مرحوم شیخ تسلیم شده و می‌فرماید عقل احاطه‌ی به ملاکات ندارد لذا اگر اخباری‌ها مرادشان این باشد مورد قبول ماست، اما در بحث استصحاب قائل به کفایت عقل در ملاکات است. طرح این بحث به خاطر این است که ما به تطوّر فکری شیخ در طریق اجتهاد برسیم، اینطور نیست که بگوئیم شیخ اگر نسبت به عقل یک جا حرفی زده همه جا بر همان حرفش هست، لااقل این حرفها را کنار هم قرار بدهیم، و مطلب دقیق‌تری را پیدا کنیم.

از مثل شیخ ما نه باید فتوا بخواهیم، و نه حتّی خود را قانع کنیم به اینکه یک نظریه‌ای را برای ما بیان کند، اگر کسی بر روش اجتهادیِ شیخ کار کند راه نظریه پردازی را پیدا می‌کند، از این رو بررسی روش اجتهادی شیخ مهم است تا ما قدرت بر نظریه پردازی پیدا کنیم، بفهمیم چطور شد شیخ این نظریه را پیدا کرد؟

رویه شیخ این بود که دائماً روی مسائل کار می‌کرد، همین جا عرض کنم اگر کسی بخواهد نظریه پرداز شود با مطالعه دو سه کتاب و بررسی دو سه تا دلیل نمی‌تواند بگوید من یک احتمالی دادم، این نظریه‌پردازی نیست! نظریه پرداز مثل کسی است که دائماً در آزمایشگاه شبانه‌روز کار می‌کند و در این مسیر آرام آرام موارد نو و جدیدی را پیدا می‌کند، برگردیم به اصل بحث آخوند به میدان شیخ می‌آید و نکته‌ای که می‌فرماید این است: شما که ملازمه‌ی بین احکام عقلیه و شرعیه را قبول دارید این ملازمه فقط در مقام اثبات است نه در مقام ثبوت یعنی در موردی که عقل باالفعل ملاکی را درک کرد شرع هم باید همراه با عقل باشد امّا این چنین نیست که اگر عقل ملاکی را درک نکند، شرع هم در آن مورد ملاکی را درک نکند بلکه نوبت ملاک در نزد شرع اوسع از عقل است.

البته این نتیجه‌ای است که بنده می‌گیرم و الا در کلام شیخ و آخوند نیست) شیخ در بحث نزاع اخباری و اصولی تسلیم شد که عقل مطلقاً احاطه‌ی به مناطات و ملاکات ندارد، می‌گوید اگر اخباری‌ها مرادشان این باشد ما کلام آنها را قبول می‌کنیم لازمه‌ی این حرف این است که قطع حاصل از مقدّمات عقلیه هیچ گاه حجّت نباشد، اما وقتی به بحث استصحاب می‌رسد تا یک حدّی حضور و کفایت عقل در ملاکات را قبول می‌کند.

می‌گوید در آن دایره‌ای که اگر عقل حکم کرد، و شرع هم مستند به آن حکم کند مثل آنکه عقل حکم می‌کند به قُبح زدن یتیم، یا قُبح تصرف بدون اجازه در مال غیر، شرع هم همین حکم را مستنداً إلی العقل می‌نماید، این حکم شرعی ما دیگر نمی‌توانیم استصحاب جاری کنیم، به عبارت دیگر این قاعده‌ی ملازمه را که «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» مرحوم شیخ در بحث استصحاب هم در مقام اثبات و هم در مقام ثبوت می‌پذیرد. آخوند می‌گوید فقط در مقام اثبات است، اگر یک اصولی قاعده‌ی ملازمه را هم در مقام اثبات و هم در مقام ثبوت بپذیرد چاره‌ای ندارد که حجیت عقل را در مورد بعضی از ملاکات بپذیرد.

امروز در حوزه‌های ما، در مقالات علمی اضطراب خیلی زیاد است، از یک طرف بزرگانی مثل مرحوم آقای خوئی و دیگران می‌گویند در این بحث حق با شیخ است و عقل احاطه به ملاکات ندارد، خود مرحوم آخوند هم در چند جا تصریح می‌کند، اگر ما گفتیم عقل احاطه‌ به ملاکات ندارد باید عقل را به طور کلّی از میدان اجتهاد خارج کنیم و آن را فقط در همان محدوده‌ی اطاعت و معصیت بیاوریم که دیگر ربطی به استکشاف احکام ندارد و به قول آقایان در سلسله معلول واقع می‌شود، این دیگر ارزشی ندارد.

عقلی که فقط بخواهد در سلسله معلول بیاید، این عقل را آن عامی هم دارد، نیاز به یک مجتهد نیست، به یک عامی هم وقتی خدا می‌فرماید اقیموا الصلاة، عقلش او را تحریک می‌کند که اطاعت کند و معصیت نکند! دیگر به عنوان یک عنصر مهم در باب اجتهاد نمی‌شود از عقل یاد کرد. ما اگر عقل را منحصر به اطاعت و معصیت کرده، بگوئیم فقط در همین باب است، عقل تخییر بین مصادیق امتثال، اصل امتثال، معصیت و اینجور موارد را می‌گوید.

اشکال این است که این حرف را فرد عامی هم بلد است و نیازی به اجتهاد ندارد، این به عنوان یک عنصر جوهری در اجتهاد به درد نمی‌خورد، و آیا شیخ که این همه به عقل استدلال کرده است که عرض کردم مواردش خیلی زیاد است و ای کاش ما شاهد روزی باشیم که تمام این موارد یکی یکی بررسی شود، شاید بیش از هزار مورد باشد، با یک احصاء اجمالی که من کردم شیخ راجع به استدلال به عقل در فقه و اصول و همه‌ی کتبش حرف دارد، بیائیم یکی یکی این موارد را بررسی کنیم آیا فقط تمام اینها در دایره‌ی امتثال و معصیت است؟

عرض کردم در بحث استصحاب که یکی از بحث‌های قویّ شیخ است، وقتی شیخ می‌گوید استصحاب در احکام شرعیه‌ی مستند به عقل جریان ندارد به این معناست در مواردی که عقل ملاک را پذیرفت و شرع هم مستند به آن حکم کرد، مسئله تمام می‌شود، این خیلی فرق دارد با آنچه که در بحث با اخباری‌ها دارد که در آن بحث شیخ می‌فرماید اگر اخباری‌ها نظرشان این باشد که عقل ملاکات را نمی‌فهمد حق با اخباری‌هاست، اگر این را فرمودید پس آنچه در استصحاب می‌فرمائید چیست؟ می‌گوئیم آن تطور اجتهادی و رشد فکری شیخ است.

و یا آن نتیجه‌ای که در بحث با اخباری‌ها می‌گیرند، می‌فرماید والذی یقتضیه النظر وفاقاً لأکثر أهل النظر أنّه کلّ ما حصل القطع من دلیلٍ عقلیٍ فلا یجوز أن یعارضه دلیلٌ نقلی، اگر قطع از راه دلیل عقلی حاصل شد، دلیل نقلی نمی‌تواند با آن معارضه کند «و ان وجد ما ظاهره المعارضة فلابد من تأویله ان لم یمکن طرحه» در تعارض بین عقل و نقل، نقل محکوم است، چون عقل قطعی است و نقل ظنی.

لکن از عبارات بعدی شیخ استفاده می‌شود که در تعارض بین نقلیِ قطعی و عقلیِ قطعی، نقلی را مقدم می‌کند و عقلی قطعی را باید به عنوان برهان ظاهری و صوری تلقی کنیم. البته تصریح کرده‌اند که نقلی قطعی که معارض با عقلی بدیهی و یا فطری باشد نداریم. کاری که بعضی از اخباری‌ها مثل صاحب حدائق، سید نعمت الله جزائری هم کردند، مخصوصاً صاحب حدائق در مقدّمات حدائق. ما باشیم می‌گوئیم جناب شیخ چرا آنجا تسلیم شدید؟ بین نقلیِ قطعی و عقلی قطعی، چرا نقلی قطعی را مقدم می‌نمائید؟ چرا مثل دو تا نقلیِ قطعی متعارض تساقط نمی‌کنند، چه وجهی دارد که ما بگوئیم نقلیِ قطعی مقدّم است.

علی أیّ حال می‌خواهم عرض کنم در بحث نزاع اخباری و اصولی شیخ آنطور که باید و شاید به میدان اخباری‌ها نیامده و تا یک حدّی تسلیم شده، اما در بحث استصحاب مبانی محکم‌تری را در این مورد دارند. لذا باید همه‌ی این موارد را یک مقایسه‌ی دقیق کنیم و ببینیم چه چیز می‌توانیم از اینها به دست آوریم.

در این روایت «إنّ لله علی الناس حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنة» چند سؤال مطرح است؛ اول اینکه مگر اخباری‌ها با این روایت برخورد نداشتند؟ بالأخره این هم یک روایت است که حجت باطنی را عقل قرار داده. اخباری‌ها چگونه با این روایت برخورد کرده‌اند. هنوز این مطلب در این بحث منقح نشده و چه بسا در مقابل آن روایاتی است که شیخ به نفع اخباری‌ها مطرح کرده که حرامٌ علیکم أن تقولوا بشیءٍ ما لم تسمعوا منّا، آیا این دو روایت با هم تعارض می‌کنند؟ که اگر فقیهی بخواهد حجّیت عقل را قبول کند، بگوئیم اینها تعارض و تساقط می‌کنند؟ قضیه چیست؟

آن روایات می‌گوید هر علمی، هر هدایتی، هر حلال و حرامی، هر فعلی تا مادامی که وِساطت ما اهل‌بیت نباشد فایده‌ای ندارد، داخل پرانتز به عنوان جمله معرضه عرض کنم در زمان خود ما این مذهب تفکیک را که امروز در حوزه‌ی خراسان هست مقایسه‌ای کنیم با فکر اخباریگری، اینها در یک جهاتی اشتراکات فراوانی با هم دارند، اصولی تفکیک نمی‌کند، اصلاً روی مبانی اجتهادی شیخ تفکیک معنا ندارد.

حال عرض بنده این است که آن دسته روایات می‌گوید اگر وساطت حجّت نباشد فایده ندارد این روایات هم که می‌گوید إن لله علی الناس حجّتین، چکار کنیم؟ اخباری با این روایت چه کار کرده؟ آیا بیائیم حرف نائینی را بزنیم که خود ائمه فرموده‌اند که عقل هم حجّت باطنی است، لذا اگر به حکم عقل عمل کردیم این را هم در حقیقت از خود ائمه گرفته‌ایم، آیا بیائیم حجّت عقل را یک حجّت نصّی کنیم؟ اساساً آیا درست است اصولی بیاید مسئله‌ی حجّیت عقل را با این میدان وسیعی که دارد به این روایت مستند کند؟ به نظر من کار بسیار خطایی است!

روایت برای ما محترم است و در جای خود، باید در فقه الحدیث روایت هم کار بشود اما اینکه بیائیم در این بحث مهم بگوئیم که تنها مسند حجت عقل این روایت است، صحیح نیست و نیز طرح تعارض با این روایت با روایات دیگر درست نیست. یا خود ما در بحث‌های خارج گفته‌ایم اصلاً این روایت إنّ لله علی الناس حجّتین، حکومت بر آن روایت دارد زیرا حرامٌ علیکم، أن تقولوا بشیءٍ ما لم تسمعوا منّا را فرموده و بعد هم گفته‌اند «إنّ لله علی الناس حجّتین»، یعنی یک حجّت دومی را خود ائمه اظهار کردند نه اثبات کردند.

ولی در بحث حجّیت عقل نباید ما این بحث مهم و ریشه‌دار و پر فایده را مبتنی بر یک روایت کنیم که اگر بعداً یک اصولی آمد در فقه الحدیثش تأمل کرد؛ و گفت إن لله علی الناس حجّتین مربوط به مباحث اعتقادی است، یا بگوید اصلاً مراد از این حجّـت، حجّت اصولی نیست بلکه مراد همان فلله الحجة البالغه است که در بحث‌های اعتقادی است ولی الآن بحث ما در دخالت عقل در احکام است و اصلاً ربطی به آن بحث ندارد، آن وقت چه خواهید کرد؟

بنابراین نباید بحث حجّـت عقل را مبتنی بر یک روایت کنیم.

به هر حال بحث عقل دامنه‌ی فراوانی در اجتهاد دارد و یکی از پایه‌های اجتهادی شیخ است که روی آن کار نشده است. عرض کردم بنده هم به عنوان یک گزارش در این چند دقیقه نکاتی را عرض کردم، باید مقایسه شود، در نزاع اخباری و اصولی، نزاع حسن و قبح عقلی، نزاع ملازمه، چون بین حسن و قبح عقلی و بحث ملازمه دو تا نزاع است، حسن و قبح عقلی مقدمه‌ی برای نزاع در ملازمه است، ملازمه هم که مطرح شد ملازمه‌ در مقام اثبات و ملازمه در مقام ثبوت خود بحث بسیار قوی ای است.

امیدوارم که ان شاء الله مراکز فقهی، علمی و این گونه مراکز مبارک در حوزه علمیه ما به آن بپردازند، باید خدا را شاکر باشیم که در این دو دهه ی اخیر در حوزه‌ی علمیه مراکزی توسط مراجع بزرگ، افراد فکور و عالم تأسیس شده، و این مراکز دنبال این هستند که اجتهاد را که سرمایه اصلی ماست تعمیق کنند، تعمیقش به این است که روش اجتهادی بزرگان را و اینکه چگونه فردی مثل شیخ نظریات جدیدی را در فقه پیدا کرده به دست آورند.

واقعاً خدا را شاکریم و من به سهم خود از اساتید و مسئولین این مدرسه مبارکه‌ی خاتم الاوصیاء تشکر می‌کنم، امیدوارم که ان شاء الله در آستانه عید سعید غدیر همه‌ی ما مورد عنایت خاص امیرالمؤمنین(ع)، صاحب علم اولین و آخرین قرار بگیریم.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

براي دانلود صوت اين مراسم کليک کنيد

برچسب ها :

فاضل لنکراني نکوداشت شیخ اعظم انصاری شیخ انصاری