در ميان ائمهي ما امام جواد (ع) سن
كمي داشتند چه در زماني كه به امامت رسيدند و چه دوران امامتشان، و در سن
جواني هم شهيد شدند، اما زندگي امام جواد(ع) نكات بسيار برجستهاي دارد
مثل زندگي همهي ائمهي ما، منتهي در هر امامي يك برجستگيهاي خاصي بروز
كرده. يكي از نكاتي كه در مورد زندگي امام جواد هست اين مناظراتي است كه
امام جواد(ع) داشته، كه يكي از آنها مناظره با يحيي بن اكثم است كه شايد
آقايان شنيده باشيد ولي انصافش اينست نكات خيلي مهمّ و علمي در اين مناظره
دارد كه من اين مناظره را اشاره ميكنم، هم در احتجاج جلد 2 صفحه 477 آمده و
هم در بحار مرحوم مجلسي جلد 50 صفحه 83 آمده[1]؛
يك مجلسي بوده در حضور مأمون، كه جماعت زيادي در آن حضور داشتند و يحيي بن
اكثم هم بوده، يحيي بن اكثم خطاب ميكند به امام جواد(ع) كه «ما تقول يابن
رسول الله في الخبر الذي رويَ أنه» ميگويد اين روايتي كه نقل شده كه
جبرئيل نازل شده بر رسول الله «و قال يا محمد(ص) إنّ الله عزوجل يقرئك سلام
و يقول لك سل أبابكر، هل هو أني راض فإني عنه راض» جبرئيل به حضرت عرض
كرده از ابوبكر سؤال كن كه خدا ميگويد آيا ابوبكر از من راضي است يا نه؟
ولي من كه از او راضيام! اولاً ببينيد در زمان ائمه اين دروغ پردازيهاي
مربوط به خلفا، اين جعل احاديث كذب و غير واقعي مربوط به خلفا چقدر زياد
بوده، زمان هم زمان تقيّه بوده، ائمهي ما نميتوانستند فضايح آنها را ذكر
كنند، امام جواد(ع) در جواب ميفرمايد:
بايد ببينيم اين حديث آيا با قرآن
كريم موافقت دارد يا نه؟ «يجب علي صاحب هذا الخبر ان يأخذ مثال الخبر الذي
قاله رسول الله في حجّة الوداع قد كثرت عليّ الكذابه و ستكثر بعدي فيمن كذب
عليّ متعمداً فاليتبوع مقعده من النار» در حجه الوداع پيامبر فرمود افراد
زيادي ميايند بر من دروغ ميبندند و بعد از من هم دروغ زيادي بر من بسته
ميشود و اينهايي كه به من دروغ نسبت ميدهند بايد خودشان را براي آتش جهنم
آماده كنند، بعد پيامبر فرمود «فإذا عطاكم الحديث عني فعرضوه علي كتاب
الله عزوجل و سنّتي» آن را بر قرآن و سنت من عرضه كنيد «فما وافق كتاب الله
و سنّتي فخذوه به» و آنچه كه با قرآن و سنت موافق بود را اخذ كنيد و آنچه
مخالف بود كنار بگذاريد. امام جواد(ع) در مجلس مأمون در حضور جماعت زيادي
كه اكثراً اهل سنت بودند، گفتند اين خبر مطابق با قرآن نيست!
اينها براي ما طلبهها نحوهي مناظره كردن را خوب ياد ميدهد كه حالا در
طرف مقابل قرآن را قبول دارد، يك. پيامبر را هم قبول دارد، قبول هم دارند
كه پيامبر فرموده هر حديثي كه از من نقل شد بر قرآن عرضه كنيد. بعد امام
جواد ميفرمايد خدا در قرآن فرموده «ولقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به
نفسه» ما انسان را خلق كرديم، آنچه كه نفسش را وسوسه ميكند را هم خبر
داريم، يعني آنچه كه در دل او ميگذرد را خبر داريم «و نحن اقرب إليه من
حبل الوريد» بعد فرمود «فالله عزوجل خفي عليه رضاه ابي بكر من سخطه» آيا
خدايي كه نفس انسان را ميداند و وسوسههاي نفس انسان را هم ميداند
نميداند كه آيا او راضي است يا نه؟ «حتي يسأل ان مكنون سرّه هذا مستحيل في
العقول» ميفرمايد اين عقلاً محال است! آن خدايي كه تمام وسوسه ها را
ميداند نداند كه آيا ابوبكر از او راضي است يا نه؟
باز يحيي بن اكثم دنبال ميكند؛ به امام عرض ميكند «يابن رسول الله قد روي أن مثل ابيبكر و عمر في الأرض كمثل جبرئيل و ميكائيل في السماء»
چنين روايتي هست كه مثل ابوبكر و عمر مثل جبرئيل و ميكائيل در آسمان است.
من اين نكته را عرض كنم كه يك وقتي در ايام حج در مكه، در يكي از
كتابفروشيهاي مكه يك كتابي را من باز كردم ديدم بسياري از احاديثي كه
پيامبر در مورد اميرالمؤمنين (ع) فرموده اينها اسم علي را حذف و به جاي
آن اسم خلفاي خودشان را گذاشتند أنا مدينة العلم و ابوبكر بابها، اين را
جايگزين كردند و القرآن مع ابوبكر و ابوبكر مع القرآن، عين همان روايات
است. معلوم ميشود كه اين تازگي ندارد! در زمان صدر اسلام هم همين كارها
شده و از آنها به اين جُهّال امروز به ارث رسيده!
مأمون هم يك آدم عجيبي بوده، اينطور نبوده كه در حضور او بخواهند حرفهاي
بياساسي بزنند كه ديگران آن را منكرند نقل شود، يعني يحيي بن اكثم رواياتي
را نقل كرده كه بقيهي جمع هم قبول داشتند چه بسا خود مأمون هم شايد قبول
داشته باشد، ميگويد يك چنين روايتي هست. امام در جواب فرمود «وهذا أيضاً
يجب عن ينظر فيه» حضرت فرمود اين هم اشكال دارد «لأنّ جبرئيل و ميكائيل
ملكان لله مقرّبان» اينها ملك مقربند «لم يعصي ...» اينها دو ملكي هستند كه
اصلاً عصيان نكردند «و لم يفارقا طاعته لحظةً واحدة» يك لحظه طاعت خدا را
ترك نكردند «وهما (ابوبكر وعمر) قد اشركا بالله عزوجل» اينها مشرك بودند «و
إن اسلما بعد الشرك فكان أكثر ايّامها الشرك بالله» اكثر زمانشان را در
حال شرك به خدا به سر بردند، اين مطلبي است كه اهل سنّت هم قبول دارند. بعد
ميگويد «فمحالٌ عن يشبّههما بهما» محال است كه خدا بيايد اين دو تا را به
آن ملك مقرّبي كه يك آن شرك به خدا نورزيدند تشبيه كند.
باز يحيي بن اكثم سؤال ميكند ميگويد «روي أيضاً» باز تأكيد ميكنم كه
معلوم ميشود كتابهاي آنها در آن زمان پر از روايات جعلي بوده؛ «روي أيضاً
أنهما سيّدا كهول اهل الجنة، فما تقول فيه» حضرت جواب ميدهد «وهذا الخبر
محالٌ ايضاً» اين خبر هم محال است، چرا؟ «لأن اهل الجنة كلّهم يكونون
شبّانا» حضرت فرمودند همه اهل جنّت جوان هستند «ولا يكون فيهم كحلٌ» آدم
پير در بينشان نيست «وهذا الخبر وضعه بنو اميّة لمضادة الخبر الذي قاله
رسول الله(ص) في الحسن والحسين عليهم السلام» حضرت فرمود اين خبر را هم بني
اميه جعل كردند براي اينكه آن خبري كه پيامبر در مورد امام حسن و امام
حسين فرمود «بأنّهما سيّدا شباب اهل الجنة» اينها آمدند جاي اين سيّدا آن
كلمهي كحول را ذكر كردند، اين را هم حضرت جواب داد.
«فقال يحيي بن اكثم، و روي أنّ عمر بن الخطاب سراج اهل الجنة» ميگويد باز
ما روايتي داريم، يعني تمام اين روايات را پيامبر ذكر كرده كه عمر سراج
است، بعد حضرت جواب ميدهد «و هذا أيضاً محالٌ» اين هم محال است «لأنّ في
الجنة ملائكة الله المقرّبين» در بهشت ملائكهي مقرببين هستند و آدم(ع) است
و وجود مبارك پيامبر(ص) و جميع الأنبياء و المرسلين، در بهشت اينها
مسلّماً هستند، ملائكه هستند، پيامبر هست، آدم ابوالبشر هست، همهي انبياء و
مرسلين هستند، بعد امام جواد(ع) ميفرمايد «لا تضيع بأنوارهم حتّي تضيع
بنور عمر» اين جنّت به نور انوار اينها روشن نميشود و به نور عمر روشن
ميشود؟!
يحيي سؤال ميكند «قد روي عن النبي (ص) قال لو لم ابعث لبعث عمر» اين هم
هست و شايد در كتبشان حالا هم اين مطلب باشد، گفته اگر من به پيامبري
مبعوث نميشدم عمر به جاي من پيامبر ميشد! گاهي اوقات انسان ميبيند كه يك
انحراف چقدر در طول تاريخ اثر خودش را ميگذارد، گاهي آدم ميبيند در زمان
خودش، فرض كنيد راجع به يك فرد معمولي ميگويند اگر بنا بود بعد از پيامبر
پيامبري باشد اين آدم بايد پيامبر ميشد، همه اينها حرفهايي است كه ناشي
از عدم اعتقاد صحيح به دين است! وقتي ميگوئيم پيامبر ما خاتم انبياست يعني
اصلاً بعد از او پيامبري تصوّر نميشود. بعد از او اشرفي نسبت به پيامر
خلق نشده، نه اينكه حالا بگوئيم تصورش هم ميشود ولي خداي تبارك و تعالي
فعلاً باب نبوّت را همين جا بست و تمام شد! نه، وقتي ميگوئيم بعد از اين
نبي نيست مثل خود قرآن، وقتي ميگوئيم قرآن آخرين كتاب آسماني است، يعني
كاملتر از اين تصوير نميشود. نه اينكه كاملتر از اين تصوير بشود ولي
بگوئيم خدا به همين اكتفا فرموده، لذا اين حرف كه گاهي زده ميشود كه عرض
كردم اينها انحرافي است كه ريشهاش در طول تاريخ بوده، راجع به عمر اينقدر
مبالغه كردند كه اين روايت جعلي را هم برايش درست كردند. گاهي اوقات آنها و
يا گاهي اوقات خوديهاي ما هم روي ناداني و جهالت، ميگوئيم چقدر در مورد
ائمه داريد مبالغه ميكنيد؟ مبالغه نيست! ما آنچه كه قرآن و پيامبر در مورد
اينها گفتهاند ميگوئيم و ميدانيم خيلي چيزها هم هست كه ما نميدانيم!
كجاي اين مبالغه است. اينها علم غيب دارند، اينها ولايت تكويني
دارند،اينها تماماً ريشهي قرآني دارد و مبالغه نيست.
حالا در مقابل اين؛ مبالغههايي كه اهل سنت در مورد خلفايشان داشتند خيلي
عجيب و قريب است! نه در مورد خلفايشان بلكه راجع به احمد بن حنبل ببينيد چه
مبالغههايي دارند. ما راجع به امام حسين (ع) ميگوئيم وقت شهادت حضرت هر
سنگي در هر نقطهاي برداشته ميشد زير آن خون تازهاي بود، اسمانها گريست،
ماهيان دريا چه كردند! اينها را معتقديم و مسلم هم هست و شكي در آن نيست!
اينها براي فوت احمد بن حنبل نظير اين مقامات را قائل شدند، مبالغههايي كه
اينها در مورد پيشوايان خود دارند كه اصلاً نه با تاريخ سازگار است نه با
عقل سازگار است، نه با قرآن سازگار است، يكي از مبالغهها همين است كه «روي
لولم ابعث لبعث عمر» چه مبالغهاي از اين بالاتر؟ حضرت در جواب فرمود
«كتاب الله اصدق من هذا الحديث، يقول الله في كتابه» به قرآن بايد مراجعه
كنيم خدا ميفرمايد «و إذ أخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح» از
همهي انبياء ميثاق گرفتيم از توي پيامبر و از نوح! «فقد أخذ الله ميثاق
النبيين فكيف يمكن عن يبدلّ ميثاقه» اصلاً چطور امكان تبديل ميثاق هست؟ چون
وقتي ميگوييم «لو لم ابعث لبعث عمر» معنايش اين است حالا اگر با ميثاق هم
كه از پيامبر گرفته بوديم اگر بعداً برايمان تقييدي حاصل ميشد به جايش
عمر را ميآوريم، معناي اين روايت جعلي همين است! با اين آيهي قرآن كه از
انبياء ـ حالا در ذيلش ميخوانيم در همان عهد الست ـ ميثاق گرفته شده اصلاً
سازگاري ندارد.
«وكان الأنبياء لم يشركوا بالله طرفة عين» همهي انبياء يك آن به خدا شرك
نورزيدند، «فكيف يبعث بالنبوة من أشرك و كان أكثر أيامه مع الشرك بالله»
چطور خدا بيايد كسي را به نبوّت مبعوث كند كه يك دورهاي از زمان و عمرش را
مشرك بوده، و اكثر ايّام عمرش را در شرك بوده «و قال رسول الله(ص) نبعت و
آدم بين الروح و الجسد» مسئلهي پيامبري پيامبر ما ميفرمايد، خبرش آن
زماني داده شد كه آدم بين الروح و الجسد بوده و هنوز آدم خلق نشده!
فقال يحيي بن أكثم روي أيضاً روي عن النبي (ص) ماحتبس عن الوحي قطّه إلا ظننهه علي آل الخطاب؟؟؟؟
روايت نقل كردند كه پيامبر فرمود اگر يك مدّت زماني وحي دير ميرسيد من
گمان ميكردم كه خدا وحي را بر آل خطاب بُرده، بعد فرمود «وهذا محالٌ
أيضاً» اين هم محال است «لأنّه لا يجوز عن يشكّ النبي في نبوّته» يكي از
نكاتي كه واقعاً در همين مسائل اعتقادي وجود دارد اينها براي اينكه خلفاي
خودشان را بالا ببرند پيامبر را پائين ميآورند، براي اينكه اشتباهات خلفاي
خودشان را مبرّر درست كنند آمدند عصمت پيامبر را انكار كردند، گفتند
پيامبر هم اشتباه ميكرده و طبق اجتهادش عمل ميكرده، امام جواد(ع)
ميفرمايد اين محال است «لا يجوز عن يشكّ النبي في نبوّته قال الله الله
يستفي من الملائكة رسلاً و من الناس فكيف يمكن عن تنتقل النبوة ممن استفاه
الله تعالي إلي من اشرك به» چطور ميشود خدا نبوّت را از كسي كه خودش او را
اختيار كرده و براي اين كار برگزيده بگيرد و به كسي كه مشرك به خدا بوده
منتقل كند؟!
دوباره يحيي ميگويد «روي عن النبي (ص) قال لو نزل العذاب لما نجي منه إلا
عمر» اگر خدا عذاب را نازل كند فقط يك نفر نجات پيدا ميكند آن هم عمر است
«فقال (ع) و هذا محالٌ أيضاً، لأنّ الله تعالي يقول» يعني اين حديث همهاش
جعلي است و در اين مناظره امام جواد(ع) تمام احاديث جعلي اينها را با قرآن
جواب داده «وما كان الله ليعذبّهم و أنت فيهم» «وما كان الله معذبهم و هم
يستغفرون» قرآن ميفرمايد تا مادامي كه تو رسول ما در ميان اينها هستي و
تا مادامي كه دارند استغفار ميكنند ما عذاب نميكنيم «فأخبر سبحانه و
تعالي أنّه لا يعذّب أحداً ما دام فيه رسول الله(ص) و ماداموا يستغفرون
الله» اين احاطهي امام جواد(ع) به قرآن است كه هر حديث جعلي را يحيي بن
اكثم مطرح كرد با قرآن جواب داد، اين روايت و اين مناظره ميرساند اين
احاطهي حضرت به قرآن كريم است، احاطهي حضرت در جواب، و اين جوابهاي محكم
كه هيچ كدام را يحيي نتوانست پاسخ بدهد.
در يكي از اين جوابها را اشكال نتوانست ترديد كند، هر چه روايت جعلي را
يحيي مطرح كرد امام(ع) فرمود كه اين باطل و محال است، اين بايد براي ما
درسي باشد كه بالأخره واقعاً ما با قرآن و سنت پيامبر بيشتر مأنوس باشيم و
با ضوابطي كه از قرآن و سنت پيامبر استخراج ميكنيم، اگر بيشتر آشنا باشيم،
بسياري از اين حرفهاي باطل اينها را به راحتي ميتوانيم جواب بدهيم.
خداوند همهي ما را در هنگام موت مورد عنايت امام جواد(ع) قرار بدهد.
مناظره امام جواد با يحيي بن اكثم
۱۰ دی ۱۳۹۴ و ۱۳:۰۵
در ميان ائمهي ما امام جواد (ع) سن كمي داشتند چه در زماني كه به امامت رسيدند و چه دوران امامتشان، و در سن جواني هم شهيد شدند، اما زندگي امام جواد(ع) نكات بسيار برجستهاي دارد مثل زندگي همهي ائمهي ما، منتهي در هر امامي يك برجستگيهاي خاصي بروز كرده. يكي از نكاتي كه در مورد زندگي امام جواد هست اين مناظراتي است كه امام جواد(ع) داشته، كه يكي از آنها مناظره با يحيي بن اكثم است كه شايد آقايان شنيده باشيد ولي انصافش اينست نكات خيلي مهمّ و علمي در اين مناظره دارد كه من اين مناظره را اشاره ميكنم، هم در احتجاج جلد 2 صفحه 477 آمده و هم در بحار مرحوم مجلسي جلد 50 صفحه 83 آمده[1]؛
يك مجلسي بوده در حضور مأمون، كه جماعت زيادي در آن حضور داشتند و يحيي بن اكثم هم بوده، يحيي بن اكثم خطاب ميكند به امام جواد(ع) كه «ما تقول يابن رسول الله في الخبر الذي رويَ أنه» ميگويد اين روايتي كه نقل شده كه جبرئيل نازل شده بر رسول الله «و قال يا محمد(ص) إنّ الله عزوجل يقرئك سلام و يقول لك سل أبابكر، هل هو أني راض فإني عنه راض» جبرئيل به حضرت عرض كرده از ابوبكر سؤال كن كه خدا ميگويد آيا ابوبكر از من راضي است يا نه؟ ولي من كه از او راضيام! اولاً ببينيد در زمان ائمه اين دروغ پردازيهاي مربوط به خلفا، اين جعل احاديث كذب و غير واقعي مربوط به خلفا چقدر زياد بوده، زمان هم زمان تقيّه بوده، ائمهي ما نميتوانستند فضايح آنها را ذكر كنند، امام جواد(ع) در جواب ميفرمايد:
بايد ببينيم اين حديث آيا با قرآن كريم موافقت دارد يا نه؟ «يجب علي صاحب هذا الخبر ان يأخذ مثال الخبر الذي قاله رسول الله في حجّة الوداع قد كثرت عليّ الكذابه و ستكثر بعدي فيمن كذب عليّ متعمداً فاليتبوع مقعده من النار» در حجه الوداع پيامبر فرمود افراد زيادي ميايند بر من دروغ ميبندند و بعد از من هم دروغ زيادي بر من بسته ميشود و اينهايي كه به من دروغ نسبت ميدهند بايد خودشان را براي آتش جهنم آماده كنند، بعد پيامبر فرمود «فإذا عطاكم الحديث عني فعرضوه علي كتاب الله عزوجل و سنّتي» آن را بر قرآن و سنت من عرضه كنيد «فما وافق كتاب الله و سنّتي فخذوه به» و آنچه كه با قرآن و سنت موافق بود را اخذ كنيد و آنچه مخالف بود كنار بگذاريد. امام جواد(ع) در مجلس مأمون در حضور جماعت زيادي كه اكثراً اهل سنت بودند، گفتند اين خبر مطابق با قرآن نيست!
اينها براي ما طلبهها نحوهي مناظره كردن را خوب ياد ميدهد كه حالا در طرف مقابل قرآن را قبول دارد، يك. پيامبر را هم قبول دارد، قبول هم دارند كه پيامبر فرموده هر حديثي كه از من نقل شد بر قرآن عرضه كنيد. بعد امام جواد ميفرمايد خدا در قرآن فرموده «ولقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه» ما انسان را خلق كرديم، آنچه كه نفسش را وسوسه ميكند را هم خبر داريم، يعني آنچه كه در دل او ميگذرد را خبر داريم «و نحن اقرب إليه من حبل الوريد» بعد فرمود «فالله عزوجل خفي عليه رضاه ابي بكر من سخطه» آيا خدايي كه نفس انسان را ميداند و وسوسههاي نفس انسان را هم ميداند نميداند كه آيا او راضي است يا نه؟ «حتي يسأل ان مكنون سرّه هذا مستحيل في العقول» ميفرمايد اين عقلاً محال است! آن خدايي كه تمام وسوسه ها را ميداند نداند كه آيا ابوبكر از او راضي است يا نه؟
باز يحيي بن اكثم دنبال ميكند؛ به امام عرض ميكند «يابن رسول الله قد روي أن مثل ابيبكر و عمر في الأرض كمثل جبرئيل و ميكائيل في السماء» چنين روايتي هست كه مثل ابوبكر و عمر مثل جبرئيل و ميكائيل در آسمان است. من اين نكته را عرض كنم كه يك وقتي در ايام حج در مكه، در يكي از كتابفروشيهاي مكه يك كتابي را من باز كردم ديدم بسياري از احاديثي كه پيامبر در مورد اميرالمؤمنين (ع) فرموده اينها اسم علي را حذف و به جاي آن اسم خلفاي خودشان را گذاشتند أنا مدينة العلم و ابوبكر بابها، اين را جايگزين كردند و القرآن مع ابوبكر و ابوبكر مع القرآن، عين همان روايات است. معلوم ميشود كه اين تازگي ندارد! در زمان صدر اسلام هم همين كارها شده و از آنها به اين جُهّال امروز به ارث رسيده!
مأمون هم يك آدم عجيبي بوده، اينطور نبوده كه در حضور او بخواهند حرفهاي بياساسي بزنند كه ديگران آن را منكرند نقل شود، يعني يحيي بن اكثم رواياتي را نقل كرده كه بقيهي جمع هم قبول داشتند چه بسا خود مأمون هم شايد قبول داشته باشد، ميگويد يك چنين روايتي هست. امام در جواب فرمود «وهذا أيضاً يجب عن ينظر فيه» حضرت فرمود اين هم اشكال دارد «لأنّ جبرئيل و ميكائيل ملكان لله مقرّبان» اينها ملك مقربند «لم يعصي ...» اينها دو ملكي هستند كه اصلاً عصيان نكردند «و لم يفارقا طاعته لحظةً واحدة» يك لحظه طاعت خدا را ترك نكردند «وهما (ابوبكر وعمر) قد اشركا بالله عزوجل» اينها مشرك بودند «و إن اسلما بعد الشرك فكان أكثر ايّامها الشرك بالله» اكثر زمانشان را در حال شرك به خدا به سر بردند، اين مطلبي است كه اهل سنّت هم قبول دارند. بعد ميگويد «فمحالٌ عن يشبّههما بهما» محال است كه خدا بيايد اين دو تا را به آن ملك مقرّبي كه يك آن شرك به خدا نورزيدند تشبيه كند.
باز يحيي بن اكثم سؤال ميكند ميگويد «روي أيضاً» باز تأكيد ميكنم كه معلوم ميشود كتابهاي آنها در آن زمان پر از روايات جعلي بوده؛ «روي أيضاً أنهما سيّدا كهول اهل الجنة، فما تقول فيه» حضرت جواب ميدهد «وهذا الخبر محالٌ ايضاً» اين خبر هم محال است، چرا؟ «لأن اهل الجنة كلّهم يكونون شبّانا» حضرت فرمودند همه اهل جنّت جوان هستند «ولا يكون فيهم كحلٌ» آدم پير در بينشان نيست «وهذا الخبر وضعه بنو اميّة لمضادة الخبر الذي قاله رسول الله(ص) في الحسن والحسين عليهم السلام» حضرت فرمود اين خبر را هم بني اميه جعل كردند براي اينكه آن خبري كه پيامبر در مورد امام حسن و امام حسين فرمود «بأنّهما سيّدا شباب اهل الجنة» اينها آمدند جاي اين سيّدا آن كلمهي كحول را ذكر كردند، اين را هم حضرت جواب داد.
«فقال يحيي بن اكثم، و روي أنّ عمر بن الخطاب سراج اهل الجنة» ميگويد باز ما روايتي داريم، يعني تمام اين روايات را پيامبر ذكر كرده كه عمر سراج است، بعد حضرت جواب ميدهد «و هذا أيضاً محالٌ» اين هم محال است «لأنّ في الجنة ملائكة الله المقرّبين» در بهشت ملائكهي مقرببين هستند و آدم(ع) است و وجود مبارك پيامبر(ص) و جميع الأنبياء و المرسلين، در بهشت اينها مسلّماً هستند، ملائكه هستند، پيامبر هست، آدم ابوالبشر هست، همهي انبياء و مرسلين هستند، بعد امام جواد(ع) ميفرمايد «لا تضيع بأنوارهم حتّي تضيع بنور عمر» اين جنّت به نور انوار اينها روشن نميشود و به نور عمر روشن ميشود؟!
يحيي سؤال ميكند «قد روي عن النبي (ص) قال لو لم ابعث لبعث عمر» اين هم هست و شايد در كتبشان حالا هم اين مطلب باشد، گفته اگر من به پيامبري مبعوث نميشدم عمر به جاي من پيامبر ميشد! گاهي اوقات انسان ميبيند كه يك انحراف چقدر در طول تاريخ اثر خودش را ميگذارد، گاهي آدم ميبيند در زمان خودش، فرض كنيد راجع به يك فرد معمولي ميگويند اگر بنا بود بعد از پيامبر پيامبري باشد اين آدم بايد پيامبر ميشد، همه اينها حرفهايي است كه ناشي از عدم اعتقاد صحيح به دين است! وقتي ميگوئيم پيامبر ما خاتم انبياست يعني اصلاً بعد از او پيامبري تصوّر نميشود. بعد از او اشرفي نسبت به پيامر خلق نشده، نه اينكه حالا بگوئيم تصورش هم ميشود ولي خداي تبارك و تعالي فعلاً باب نبوّت را همين جا بست و تمام شد! نه، وقتي ميگوئيم بعد از اين نبي نيست مثل خود قرآن، وقتي ميگوئيم قرآن آخرين كتاب آسماني است، يعني كاملتر از اين تصوير نميشود. نه اينكه كاملتر از اين تصوير بشود ولي بگوئيم خدا به همين اكتفا فرموده، لذا اين حرف كه گاهي زده ميشود كه عرض كردم اينها انحرافي است كه ريشهاش در طول تاريخ بوده، راجع به عمر اينقدر مبالغه كردند كه اين روايت جعلي را هم برايش درست كردند. گاهي اوقات آنها و يا گاهي اوقات خوديهاي ما هم روي ناداني و جهالت، ميگوئيم چقدر در مورد ائمه داريد مبالغه ميكنيد؟ مبالغه نيست! ما آنچه كه قرآن و پيامبر در مورد اينها گفتهاند ميگوئيم و ميدانيم خيلي چيزها هم هست كه ما نميدانيم! كجاي اين مبالغه است. اينها علم غيب دارند، اينها ولايت تكويني دارند،اينها تماماً ريشهي قرآني دارد و مبالغه نيست.
حالا در مقابل اين؛ مبالغههايي كه اهل سنت در مورد خلفايشان داشتند خيلي عجيب و قريب است! نه در مورد خلفايشان بلكه راجع به احمد بن حنبل ببينيد چه مبالغههايي دارند. ما راجع به امام حسين (ع) ميگوئيم وقت شهادت حضرت هر سنگي در هر نقطهاي برداشته ميشد زير آن خون تازهاي بود، اسمانها گريست، ماهيان دريا چه كردند! اينها را معتقديم و مسلم هم هست و شكي در آن نيست! اينها براي فوت احمد بن حنبل نظير اين مقامات را قائل شدند، مبالغههايي كه اينها در مورد پيشوايان خود دارند كه اصلاً نه با تاريخ سازگار است نه با عقل سازگار است، نه با قرآن سازگار است، يكي از مبالغهها همين است كه «روي لولم ابعث لبعث عمر» چه مبالغهاي از اين بالاتر؟ حضرت در جواب فرمود «كتاب الله اصدق من هذا الحديث، يقول الله في كتابه» به قرآن بايد مراجعه كنيم خدا ميفرمايد «و إذ أخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح» از همهي انبياء ميثاق گرفتيم از توي پيامبر و از نوح! «فقد أخذ الله ميثاق النبيين فكيف يمكن عن يبدلّ ميثاقه» اصلاً چطور امكان تبديل ميثاق هست؟ چون وقتي ميگوييم «لو لم ابعث لبعث عمر» معنايش اين است حالا اگر با ميثاق هم كه از پيامبر گرفته بوديم اگر بعداً برايمان تقييدي حاصل ميشد به جايش عمر را ميآوريم، معناي اين روايت جعلي همين است! با اين آيهي قرآن كه از انبياء ـ حالا در ذيلش ميخوانيم در همان عهد الست ـ ميثاق گرفته شده اصلاً سازگاري ندارد.
«وكان الأنبياء لم يشركوا بالله طرفة عين» همهي انبياء يك آن به خدا شرك نورزيدند، «فكيف يبعث بالنبوة من أشرك و كان أكثر أيامه مع الشرك بالله» چطور خدا بيايد كسي را به نبوّت مبعوث كند كه يك دورهاي از زمان و عمرش را مشرك بوده، و اكثر ايّام عمرش را در شرك بوده «و قال رسول الله(ص) نبعت و آدم بين الروح و الجسد» مسئلهي پيامبري پيامبر ما ميفرمايد، خبرش آن زماني داده شد كه آدم بين الروح و الجسد بوده و هنوز آدم خلق نشده!
فقال يحيي بن أكثم روي أيضاً روي عن النبي (ص) ماحتبس عن الوحي قطّه إلا ظننهه علي آل الخطاب؟؟؟؟
روايت نقل كردند كه پيامبر فرمود اگر يك مدّت زماني وحي دير ميرسيد من گمان ميكردم كه خدا وحي را بر آل خطاب بُرده، بعد فرمود «وهذا محالٌ أيضاً» اين هم محال است «لأنّه لا يجوز عن يشكّ النبي في نبوّته» يكي از نكاتي كه واقعاً در همين مسائل اعتقادي وجود دارد اينها براي اينكه خلفاي خودشان را بالا ببرند پيامبر را پائين ميآورند، براي اينكه اشتباهات خلفاي خودشان را مبرّر درست كنند آمدند عصمت پيامبر را انكار كردند، گفتند پيامبر هم اشتباه ميكرده و طبق اجتهادش عمل ميكرده، امام جواد(ع) ميفرمايد اين محال است «لا يجوز عن يشكّ النبي في نبوّته قال الله الله يستفي من الملائكة رسلاً و من الناس فكيف يمكن عن تنتقل النبوة ممن استفاه الله تعالي إلي من اشرك به» چطور ميشود خدا نبوّت را از كسي كه خودش او را اختيار كرده و براي اين كار برگزيده بگيرد و به كسي كه مشرك به خدا بوده منتقل كند؟!
دوباره يحيي ميگويد «روي عن النبي (ص) قال لو نزل العذاب لما نجي منه إلا عمر» اگر خدا عذاب را نازل كند فقط يك نفر نجات پيدا ميكند آن هم عمر است «فقال (ع) و هذا محالٌ أيضاً، لأنّ الله تعالي يقول» يعني اين حديث همهاش جعلي است و در اين مناظره امام جواد(ع) تمام احاديث جعلي اينها را با قرآن جواب داده «وما كان الله ليعذبّهم و أنت فيهم» «وما كان الله معذبهم و هم يستغفرون» قرآن ميفرمايد تا مادامي كه تو رسول ما در ميان اينها هستي و تا مادامي كه دارند استغفار ميكنند ما عذاب نميكنيم «فأخبر سبحانه و تعالي أنّه لا يعذّب أحداً ما دام فيه رسول الله(ص) و ماداموا يستغفرون الله» اين احاطهي امام جواد(ع) به قرآن است كه هر حديث جعلي را يحيي بن اكثم مطرح كرد با قرآن جواب داد، اين روايت و اين مناظره ميرساند اين احاطهي حضرت به قرآن كريم است، احاطهي حضرت در جواب، و اين جوابهاي محكم كه هيچ كدام را يحيي نتوانست پاسخ بدهد.
در يكي از اين جوابها را اشكال نتوانست ترديد كند، هر چه روايت جعلي را يحيي مطرح كرد امام(ع) فرمود كه اين باطل و محال است، اين بايد براي ما درسي باشد كه بالأخره واقعاً ما با قرآن و سنت پيامبر بيشتر مأنوس باشيم و با ضوابطي كه از قرآن و سنت پيامبر استخراج ميكنيم، اگر بيشتر آشنا باشيم، بسياري از اين حرفهاي باطل اينها را به راحتي ميتوانيم جواب بدهيم.
خداوند همهي ما را در هنگام موت مورد عنايت امام جواد(ع) قرار بدهد.
وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين
[1] .[الإحتجاج] وَ رُوِيَ أَنَّ الْمَأْمُونَ بَعْدَ مَا زَوَّجَ ابْنَتَهُ أُمَّ الْفَضْلِ أَبَا جَعْفَرٍ ع كَانَ فِي مَجْلِسٍ وَ عِنْدَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ جَمَاعَةٌ كَثِيرَةٌ فَقَالَ لَهُ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ مَا تَقُولُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فِي الْخَبَرِ الَّذِي رُوِيَ أَنَّهُ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ سَلْ أَبَا بَكْرٍ هَلْ هُوَ عَنِّي رَاضٍ فَإِنِّي عَنْهُ رَاضٍ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ لَسْتُ بِمُنْكِرِ فَضْلِ أَبِي بَكْرٍ وَ لَكِنْ يَجِبُ عَلَى صَاحِبِ هَذَا الْخَبَرِ أَنْ يَأْخُذَ مِثَالَ الْخَبَرِ الَّذِي قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ وَ سَتَكْثُرُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ فَإِذَا أَتَاكُمُ الْحَدِيثُ فَاعْرِضُوهُ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَلَا تَأْخُذُوا بِهِ وَ لَيْسَ يُوَافِقُ هَذَا الْخَبَرُ كِتَابَ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ فَاللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَفِيَ عَلَيْهِ رِضَا أَبِي بَكْرٍ مِنْ سَخَطِهِ حَتَّى سَأَلَ مِنْ مَكْنُونِ سِرِّهِ هَذَا مُسْتَحِيلٌ فِي الْعُقُولِ ثُمَّ قَالَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّ مَثَلَ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ فِي الْأَرْضِ كَمَثَلِ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ فِي السَّمَاءِ فَقَالَ وَ هَذَا أَيْضاً يَجِبُ أَنْ يُنْظَرَ فِيهِ لِأَنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ مَلَكَانِ لِلَّهِ مُقَرَّبَانِ لَمْ يَعْصِيَا اللَّهَ قَطُّ وَ لَمْ يُفَارِقَا طَاعَتَهُ لَحْظَةً وَاحِدَةً وَ هُمَا قَدْ أَشْرَكَا بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ أَسْلَمَا بَعْدَ الشِّرْكِ وَ كَانَ أَكْثَرُ أَيَّامِهِمَا فِي الشِّرْكِ بِاللَّهِ فَمُحَالٌ أَنْ يُشْبِهَهُمَا بِهِمَا قَالَ يَحْيَى وَ قَدْ رُوِيَ أَيْضاً أَنَّهُمَا سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَمَا تَقُولُ فِيهِ فَقَالَ ع وَ هَذَا الْخَبَرُ مُحَالٌ أَيْضاً لِأَنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ كُلَّهُمْ يَكُونُونَ شَبَاباً وَ لَا يَكُونُ فِيهِمْ كَهْلٌ وَ هَذَا الْخَبَرُ وَضَعَهُ بَنُو أُمَيَّةَ لِمُضَادَّةِ الْخَبَرِ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ بِأَنَّهُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ رُوِيَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ سِرَاجُ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالَ ع وَ هَذَا أَيْضاً مُحَالٌ لِأَنَّ فِي الْجَنَّةِ مَلَائِكَةَ اللَّهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ آدَمَ وَ محمد [مُحَمَّداً] وَ جَمِيعَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ لَا تُضِيءُ بِأَنْوَارِهِمْ حَتَّى تُضِيءَ بِنُورِ عُمَرَ فَقَالَ يَحْيَى وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّ السَّكِينَةَ تَنْطِقُ عَلَى لِسَانِ عُمَرَ فَقَالَ ع لَسْتُ بِمُنْكِرِ فَضَائِلِ عُمَرَ وَ لَكِنَّ أَبَا بَكْرٍ أَفْضَلُ مِنْ عُمَرَ فَقَالَ عَلَى رَأْسِ الْمِنْبَرِ إِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي فَإِذَا مِلْتُ فَسَدِّدُونِي فَقَالَ يَحْيَى قَدْ رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ لَوْ لَمْ أُبْعَثْ لَبُعِثَ عُمَرُ فَقَالَ ع كِتَابُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ هَذَا الْحَدِيثِ يَقُولُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ فَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ فَكَيْفَ يُمْكِنُ أَنْ يُبَدِّلَ مِيثَاقَهُ وَ كَانَ الْأَنْبِيَاءُ ع لَمْ يُشْرِكُوا طَرْفَةَ عَيْنٍ فَكَيْفَ يُبْعَثُ بِالنُّبُوَّةِ مَنْ أَشْرَكَ وَ كَانَ أَكْثَرُ أَيَّامِهِ مَعَ الشِّرْكِ بِاللَّهِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نُبِّئْتُ وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ فَقَالَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ مَا احْتَبَسَ الْوَحْيُ عَنِّي قَطُّ إِلَّا ظَنَنْتُهُ قَدْ نَزَلَ عَلَى آلِ الْخَطَّابِ فَقَالَ ع وَ هَذَا مُحَالٌ أَيْضاً لِأَنَّهُ لَا يَجُوزُ أَنْ يَشُكَّ النَّبِيُّ ص فِي نُبُوَّتِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ فَكَيْفَ يُمْكِنُ أَنْ تَنْتَقِلَ النُّبُوَّةُ مِمَّنِ اصْطَفَاهُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَى مَنْ أَشْرَكَ بِهِ قَالَ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ لَوْ نَزَلَ الْعَذَابُ لَمَا نَجَا مِنْهُ إِلَّا عُمَرُ فَقَالَ ع وَ هَذَا مُحَالٌ أَيْضاً إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ فَأَخْبَرَ سُبْحَانَهُ أَنْ لَا يُعَذِّبَ أَحَداً مَا دَامَ فِيهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَا دَامُوا يَسْتَغْفِرُونَ اللَّهُ تَعَالَى» بحار النوار، ج 50، صص 83-80.
منبع : احتجاج ج 2، ص 477 و بحار الانوار، ج 50، ص 83
کلمات کلیدی :
۱,۸۵۴ بازدید