۱۵ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۱:۱۲

در بحث اصول عرض کردیم که مهمترین چیزی که انسان را در مسیر تربیت و تخلّق به اخلاق الهی قرار می‌دهد، ذکر خداست. شاید چیزی از این بالاتر نداشته باشیم. علت اصلی این که در قرآن به پیامبر اکرم(ص) و شاید کثیری از انبیاء، این معنا به عنوان امر، متوجه آنها شده است، که در درس اصول هم عرض کردم که بعید نیست که این یکی از واجبات بر انبیا و خصوصاً بر پیامبر ما بوده است. و اینکه پیامبر(ص) بعضی از اذکار را در جمیع ایام با تعداد، مثلا روزی هفتاد مرتبه می‌خواندند، که «اللّهمَّ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدا»؛ این از این جهت بوده که بعنوان یک واجب بوده است. عرض می‌کنم فقط ظواهر همین امری که در قرآن واقع شده است «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی‏ نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً»؛ اینها ظهور در این دارد که بر آنها واجب است. حالا نکته‌ی بسیار مهمی که در مسأله ذکر خدا هست و باید ما به آن توجه کنیم و خیلی از ما از این نکته غافل هستیم، این است که مقوّم اصلی ذکر خدا؛ «نسیان غیر خداست». این مقوم در سایر ذهن ها وجود ندارد. اگر کسی یادی کند از یک عالمی، یادی کند از یک آدم صالحی، این منافات ندارد که از دیگران هم یادی کند و یادی از امور غیر آن هم داشته باشد. اما در ذکر خدا، انسان وقتی می‌تواند بگوید من ذکر خدا دارم و من ذاکر هستم، که از غیر خدا بطور کلی نسیان پیدا کند. حالا این که گاهی اوقات بر خیلی از این اذکار لفظی ما، اثر و تأثیری مترتب نیست، برای این است که ما لقلقه لسان می‌کنیم. قلب و دلمان هزار جا سیر می‌کند.
اگر انسان خودش را دائما در محضر خدا ببیند، برای غیر خدا هیچ اعتباری قائل نمی‌شود. این که می‌گوییم غیر خدا، خود شخص را هم شامل می‌شود. یعنی حتی زمانی هم که در محضر خداست، توجه کند و باور کند که این لحظه‌ای بوده که او اجازه داده است که در محضر خدا باشد. وقتی انسان برمی‌خیزد و نماز شب می‌خواند، در ذهنش خطور کند که من خودم بلند شدم!! و من خودم بستر گرم رختخواب را کنار گذاشتم! و برای نماز بلند شدم!!! ولی مهمترین ایراد بر این عمل، همین است. انسان وقتی چشمش را از خواب باز می‌کند و می‌نشیند، تا زمانی که برود وضو بگیرد برای نماز، همان لحظه باید بگوید که او من را بیدار کرد، او اجازه ورود داد، او اجازه تکلم داد. أصلاً من قابل نیستم که برخیزم مقابل او بایستم و صحبت کنم. او به من اجازه داد. این می‌شود «ذکر خدا». چه بسا اثر همین توجه، از خود همان نماز بیشتر باشد. یک روایتی را می‌خوانم، واقعا باید روی این روایت تأمل کرد. بحث «ذکر» هم در قرآن و هم در روایات وارد شده است. در نهج‌البلاغه، خطبه222، امیرالمؤمنین(ع) یک بیان مفصلی دارد که «چه کسانی اهل ذکر هستند»(که اگر توفیق شد آن را می‌خوانیم تا ببینیم این ملاک هایی که‌ أمیرالمؤمنین(ع) برای اهل ذکر داده است، شاید نوع ما یکی از اینها را هم نداشته باشیم تا چه برسد به همه این ملاکات). اما در این حدیث قدسی که کوتاه است، پیامبر(ص) از خداوند تبارک و تعالی حکایت می‌کند که خداوند متعال فرموده است که «اذا کان الغالب علی عبدی ذکری» ؛ وقتی غالب اوقات بنده من یاد من باشد -باز همینجا توجه می‌دهم که ما در هر کاری که داریم، خدا را وسط کار یا آخر کار به یاد می‌آوریم، آن موقع به او توجه پیدا می‌کنیم.
مثلاً می‌گوییم خودمان مسائل علمی را فکر کنیم، وقتی به مشکل برخورد کردیم، آنگاه دست به درگاه خدا بلند می‌کنیم. از همان اول باید بگوییم فکر ما دست اوست، قوت فکر ما در دست اوست، ذهن ما در دست اوست، تا ببینیم او چه مقداری به ما کمک می‌کند. اگر از ابتدا اینطور پیش برود، فکرش نورانی می‌شود، ذهنش نورانی می‌شود، لسانش نورانی می‌شود -. پس فرمود: «اذا کان الغالب علی عبدی ذکری تولّیتُ اموره»؛ خیلی حرف در این «تولیت اموره» است. یعنی واسطه قرار نمی‌دهم، در اداره ‌امور او خودم عهده دار امور او می‌شوم. «و کنت جلیسه و انیسه و محدثه» ؛ آنهایی می‌توانند این را معنا کنند که خودشان اهل ذکر باشند نه از من بیچاره‌ای که حالا اهل ذکر که نیستم اهل نسیان هم هستم. خیلی از ما اصلا در وادی نسیان هستیم، تا چه رسد به اینکه بخواهیم اهل ذکر باشیم. معنایش چیست؟ «کنت جلیسه» ؛ همنشین او من هستم؛ «و انیسه»؛ انیس او من هستم و آنی که با او حرف می زند من هستم. این داستان را هم عرض کنم؛ این داستان را مرحوم ملا حسین کاشفی در کتاب چهل حدیثی که دارد نقل می‌کند. همین ملاحسین کاشفی صاحب «روضة الشهدا» و «اخلاق محسنین» و کتاب های معروفی دارد، یک «چهل حدیث» هم دارد. آنجا از یکی از بزرگان نقل می‌کند می‌گوید: من یک وقتی دیدم در کنار دریا یک مردی با دخترش ایستاده بود. او از دریا ماهی می‌گرفت، بدست دخترش می‌داد که این را نگهدارد. کارش ماهیگیری بود.
دخترش هم از این طرف پرت می‌کرد در دریا! گفت من رفتم جلو به دختر گفتم پدرت این همه زحمت می‌کشد ماهی را صید می‌کند، تو از آن طرف آن را به دریا پرت می‌کنی؟!! گفت هر ماهی که بدست من آمد، من این صدا را شنیدم که به آن ماهی خطاب می‌شد: «تو از یاد من غافل شدی که در دام صیاد افتادی!». بعد این دختر هم اهل معرفت و فهم بود، به ماهی خطاب می‌کرد: «ماهی ی‌ که از یاد خدا غافل باشد بدرد قوت ما نمی‌خورد» و‌ آن را به دریا پرت می‌کرد! چقدر خوب است انسان اینطور شود! خطاب به ماهی را بفهمد و بشنود. «کنت محدثه» معنایش این است. انسان وقتی اهل ذکر شد، امکان ندارد لقمه حرام یا شبهه‌ناک جلوی او بگذارند و او نفهمد. درست این خطاب به او می‌شود که رها کن این لقمه را، این می‌شود «کنت محدثه» . خداوند همه ما را از اهل ذکر قرار دهد. إن‌شاء‌الله.

کلمات کلیدی :

همنشینی با خدا ثمرات یاد خدا یاد خدا توفیق ذکر خدا مقوم ذکر خدا

۲,۰۳۱ بازدید