چون هفته گذشته مصادف با شهادت امام سجاد(ع) بود، مرحوم کلینی(ره) يك
روايتي را از آن حضرت در اصول كافي نقل كرده، اين روايت را بخوانيم و از آن
بهره ببريم.
«سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ
عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ؟ فَقَالَ: مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ
اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ(ص) أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ
الدُّنْيَا وَ إِنَّ لِذَلِكَ لَشُعَباً كَثِيرَةً وَ لِلْمَعَاصِي شُعَباً
فَأَوَّلُ مَا عُصِيَ اللَّهُ بِهِ الْكِبْرُ وَ هِيَ مَعْصِيَةُ
إِبْلِيسَ حِينَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ وَ
الْحِرْصُ وَ هِيَ مَعْصِيَةُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ حِينَ قَالَ اللَّهُ
عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمَا فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ
الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ فَأَخَذَا مَا لَا حَاجَةَ
بِهِمَا إِلَيْهِ فَدَخَلَ ذَلِكَ عَلَى ذُرِّيَّتِهِمَا إِلَى يَوْمِ
الْقِيَامَةِ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَكْثَرَ مَا يَطْلُبُ ابْنُ آدَمَ مَا لَا
حَاجَةَ بِهِ إِلَيْهِ ثُمَّ الْحَسَدُ وَ هِيَ مَعْصِيَةُ ابْنِ آدَمَ
حَيْثُ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ فَتَشَعَّبَ مِنْ ذَلِكَ حُبُّ
النِّسَاءِ وَ حُبُّ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ
وَ حُبُّ الْكَلَامِ وَ حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّرْوَةِ فَصِرْنَ سَبْعَ
خِصَالٍ فَاجْتَمَعْنَ كُلُّهُنَّ فِي حُبِّ الدُّنْيَا فَقَالَ
الْأَنْبِيَاءُ وَ الْعُلَمَاءُ بَعْدَ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ حُبُّ الدُّنْيَا
رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ الدُّنْيَا دُنْيَاءَانِ دُنْيَا بَلَاغٌ وَ
دُنْيَا مَلْعُونَة» ؛
از امام سجاد(ع) از بهترين اعمال در نزد خدا سؤال شد؟ امام(ع) فرمود: بعد
از معرفت خدا و معرفت رسول خدا -در بعضي از روايات معرفت اهل بيت هم هست-
هيچ عملي بالاتر از بغض دنيا نيست.
بغض دنيا، شعبههاي زيادي دارد،
و معاصي، شعبههايی دارد.
بعد ميفرمايد اولين معصيتي كه در برابر خداوند تبارك و تعالي واقع شد؛
«تكبر» است، اولين معصيت را شيطان انجام داد و آن تكبر بود، نافرماني و سر
پيچي از فرمان و اطاعت خدا. و دومين معصيت؛ «حسد» است -كه در هفتههاي
گذشته راجع به حسد هم نكاتي گفتيم-. منشأ قتل پسر آدم، حسادت بود.
بعد امام سجاد(ع) ميفرمايد آنچه كه تکبر و حسادت ناشي ميشود؛ چند چيز
است، که امام(ع) هفت صفت را بيان كرده است.
«حب النساء» ؛ به اين معنا كه به صورت افراطي يا غير
شرعي يا خارج از موازين، انسان نسبت به زنان حبّ پيدا كند. اين ناشي از
همان تكبر شيطان و حسد ابن آدم است.
«و حبّ الدنيا»؛ دوم حب دنيا، كه مراد از ان را بیان
میکنیم.
سوم «حب رياست» است، انسان علاقه داشته باشد پست و مقامی پيدا كند، رياستی
پيدا كند.
«و حب الرّاحة»؛ يكي از آثار حسد و كبر، اين است كه انسان راحت طلبی را
دوست دارد. أبداً دنبال این نیست كه يك كار سختي انجام دهد. دائماً به فكر
راحتي و آسايش و رفاه و مرفه بودن خودش است. اين از چيزهاي است كه كمتر به
گوش ما خورده است. گاهي اوقات ميگويند فلاني يا خداي ناكرده خود ما؛ رفاه
طلب هستيم، راحت طلب هستيم، اما معلوم ميشود اين هم يك حبّي پشت سر آن است
که ريشه اوست.
«و حبّ الكلام» ؛ كسي بخواهد حرف بزند در جايي كه نبايد
بزند. اين هم در ما زياد وجود دارد. در جايي كه بايد انسان حرف بزند
نميزند، جايي كه نبايد حرف بزند حرف ميزند.
«و حبّ العلو» ؛ دائما دنبال اين است كه يك برتري
نسبت به ديگري داشته باشد، خانهاش برتر باشد، لباسش برتر باشد، وسايلش
برتر باشد.
«و حب الثروة»؛ امر هفتم حب ثروت زياد و مال است.
بعد ميفرمايند اينها هفت خصلت است که تمام آنها در حب دنیا جمع میشوند.
يعني حب نسا، حب رياست، حب راحتی، حب كلام، حب علو، حب ثروت و خود حسد،
تمام اینها در حب الدنيا جمع ميشود. يعني كسي كه حب دنيا دارد، حسد هم
دارد، كسي كه حب دنيا دارد، كبر هم دارد. كسي كه حب دنيا دارد، حب النسا هم
دارد، حب الراحه دارد، حب العلو، حب الرياسه و همه اينها را دارد.
بعد امام(ع) جملهای را بیان میفرمایند که اين جمله يك جملهي معروفي شده
است، که امام(رض) مكرر در صحبتهايشان به مسئولين، به طلبهها، به مردم و به
همه تذكر ميدادند؛ «حب الدنيا رأس كل خطيئة» ؛ بر حسب
فرمايش امام سجاد(ع) اين كلام تمام انبياء است و تمام ائمه معصومين(ع) است.
همه اینها به اين مطلب تصريح كردهاند كه حب دنيا رأس تمام خطاهاست، رأس
تمام بدبختيهاست.
در اين روايات؛ «حب الدنيا» را ملاحظه كنيد. تعابير خيلي عجيبي در آن وجود دارد. اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند «حب الدنيا رأس الفتن و اصل المحن»
؛ رأس تمام اختلافها و تمام فتنهها حب دنیاست. حالا چه فتنهاي كه در يك
خانوادهي كوچكي هست، یا فتنهاي كه در يك شهر است، یا فتنهاي كه در يك
جامعه است، در يك نظام فتنهاي به وجود ميآيد، ريشهاش حب دنياست. ریشهی
فتنهها به اين برميگردد كه این اشخاص و افراد را حب الدنيا احاطه كرده و
حب الدنياي خودشان را به كار ميبرند.
اميرالمؤمنين ميفرمايد: «انك لم تلقي الله سبحانه بعمل أضر عليك من حب الدنيا» ؛ روز قيامت وقتي ميخواهي خدا را ملاقات كني، هيچ عملي ضررش براي انسان بالاتر از حب دنيا نيست.
باز در يك روايت ديگر دارد كه «حب الدنيا يفسد العقل و يصم القلب عن سماع الحکمة»
؛ يك نفر آدم عاقلي است، اما وقتي خدايی ناكرده گرفتار حب دنيا شود، ديگر
عقلش فاسد ميشود و از عقلش نميتواند بهره ببرد. اگر كسي عقلش فاسد شد،
اين ديگر كارهايی انجام ميدهد كه أصلا توجه ندارد به اينكه آثار اين كارها
چيست، چه ضررهاي به مجموعه وارد ميكند، چه ضررهاي به دين وارد ميكند،
كاري به اين چيزها ندارد.
حب دنيا كه انسان را احاطه كند، تمام انبياء هم بيايند اين شخص را موعظه
كنند اثري ندارد.
حب دنيا چنين آثاري دارد كه انسان را از تأثير پذيري در موعظه محروم
ميكند. اگر يك وقت جايی نشستيد و يك منبري بالاي منبر بود و موعظه ميكند،
به خودمان نگاهي كنيم ببينيم اگر واقعا بر ما اثر نميكند واقعا بر حال
خودمان بترسيم. اگر موعظه بر انسان اثر نكند، حالا موعظه از هر كسي كه
ميخواهد باشد، يكي از اسباب آن؛ اين است كه گرفتار حب دنيا شده است.
صاحب مستدرك در لب اللباب از قطب راوندي نقل میكند كه عيسي بن مريم(علي
نبيناوآله و عليهالسلام) فرمود: «قَسْوَةُ الْقُلُوبِ مِنْ
جَفْوَةِ الْعُيُونِ وَ جَفْوَةُ الْعُيُونِ مِنْ كَثْرَةِ الذُّنُوبِ وَ
كَثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ
كُلِّ خَطِيئَة» ؛ قساوت قلب؛ از خشك شدن چشم هاست. كسي كه اهل
گريه نيست، كسي كه نه به حال خودش ميگريد و نه به حال جامعهاش اشك
ميريزد، حالا بگويند آن طرف دنيا دارند قتل عام ميكند، برايش فرقي نكند،
بگويند يك قطره خوني از بيني يك انسان بيگناه ريخته شد برايش فرقي نكند،
اين قساوت قلب میآورد.
معناي قساوت قلب همين است. حالا گاهي اوقات
انسان گريه ميكند فرض كنيد مصيبتي را ميشنود، پاي منبري نشسته اين قدر
انسان گريه ميكند، به نظر ميرسد حضرت عيسي اين را نميخواهد بگويد. اگر
انسان در تنهايي نشست و واقعا از خوف خدا و از بيچارگي خودش و از عجز خودش و
از خوف از سوء عاقبت خودش اشك ريخت، اين معلوم ميشود كه مورد توجه قرار
گرفته است، كه خيلي از ماها از اين مسئله محروم هستيم.
آیا شده شبي بيدار شويم -كاري به نماز شب و اينها هم نداشته باشيم-، چند
لحظهاي انسان بنشيند و به حال خودش در نيمه شب گريه كند و اشك بريزد. اصلا
چنين مسائلي به فكر ما نميآيد.
حضرت عیسی(ع) ميفرمايد قساوت قلب، از خشك شدن چشم هاست، خشك شدن چشم ها، به
خاطر گناه زياد است و گناه زیاد بخاطر حب دنیاست. چقدر اينها مرتبط به هم
هست. كسي كه حب دنيا دارد بخاطر اين است كه گناه زياد كرده است، منشأ گناه
زياد، حب دنياست.
اين مشكلاتي كه الان در زمان ما وجود دارد؛ انسان اگر بگردد واقعا ريشه
خيلي از فتنهها و حرف ها به حب دنيا برميگردد. يك جمعي ميخواهند جمعي را
كنار بزنند، تا اينها بروند در اين مسند بنشينند. از هر عنواني براي از بين
بردن آنها استفاده ميكنند، از اين كه اينها بي لياقت هستند، اينها ضعيف
هستند، اينها متحجر هستند، تا اينكه ميرسانند به اينكه اينها اصلا از
اسلام خبري ندارند. چه ميشود كه يك انسان به راحتي يك انساني را از اسلام
خارج كند؟ مگر اين آسان است؟!!
يك انساني كه شصت هفتاد سال سر سفره امام زمان(ع) بوده، صاف بگوييم ايشان
أصلاً دين ندارد.
اين متأسفانه خيلي در زمان ما رايج شده است. تا
حالا در اين محدوده بود که ميگفتند تقوا ندارد، خيلي خوب در اين محدوده بود
ميگفتيم بينش ندارد. اما حالا گاهي اوقات انسان ميشنود كه ميگويند دين
ندارد. اين براي چيست؟ اگر انسان ريشه این را دنبال كند؛ به اين حب الدنيا
بر ميگردد. هرگروهي نسبت به گروه ديگر همينطور است. نميخواهيم بگوييم الان
يك دسته فقط هستند، يك دسته نيستند. راه روشن است و تكليف هم روشن است، ما
يك دين جامعي داريم، يك دين بسيار بسيار عزيزي داريم، يك انقلاب بسيار
مقدسي داريم، بايد اين انقلاب را حفظ كنيم.
امروز اگر من بخواهم عدهاي را به بهانهها يا به تخيلات يا به برداشتهاي
شخصي خودم، حالا گاهي اوقات انسان از يك شخصی برداشت شخصي ميكند، بياييم
اينها را از صف انقلاب خارج كنيم، فقط بگویم من در صف انقلاب هستم، اين به
حب دنيا بر ميگردد. كي گفته فقط من در صف انقلاب هستم؟!
كسي كه خودش ميگويد ما اصول را قبول داريم، ضوابط را قبول داريم، چارچوب
را قبول داريم، نظام را قبول داريم، اصل ولايت فقيه را قبول داريم، مرجعيت
را قبول داريم، بايد قبول كنيم اینها در دائره انقلاب هستند. البته
متأسفانه تذبذب و چند چهرگي و چند پهلو حرف زدن وجود دارد. كسي نميخواهد
اين را انكار كند، ولي اين كه انسان زود در مورد ديگران قضاوت كند، مخصوصا
حوزه ما، طلبهها خيلي بايد مراقب باشند. امروز كاري كه در حوزه انجام
ميشود، اين الگو ميشود براي ديگران. چرا ما الان شاهد هستيم كه يك آدم
وهابي خبيث، نسبت مرجع تقليد شيعه يك عنوان بسيار بسيار بدي را بکار میبرد
كه انسان جرأت نميكند بيان كند. تازه در مورد يك آدم عادي هم جرأت نداریم
بیان کنیم. چرا ميآيد اين را در يك جمع عمومي مطرح ميكند؟!
اين
نسبتي كه داده نه بعنوان يك شخص داده است، میخواهد بگوید نهاد مرجعيت شيعه
اين چنين است.
اينها يك مقدارش به اين تشتّت ها و بگومگوها و حرفهايی كه در داخل خود حوزه
ما وجود دارد برميگردد. ما طلبهها در حوزه نبايد جلوتر از بزرگان تصميم
بگيريم، ما در حوزه تابع مراجع هستيم، تابع رهبري هستيم، ببينيم آنها چه
ميگويند، هرچه آنها گفتند ما عمل ميكنيم. يك طلبهاي كه در حد بسيار
معمولي است -خودم را عرض ميكنم-، من قضاوت كنم كه اين مرجع كذا، آن مرجع
كذا، ما وارد اين ميدان نشويم، هرچه بزرگان حوزه گفتند همان را بپذيريم.
اين روايات «حب دنيا»؛ رواياتي است كه خيلي تأمل در آن لازم است، اگر
بخواهيم خودمان را اصلاح كنيم. عرض كردم اگر از حوزه اخلاق بيرون بيايد، در
جامعه هم اين اخلاق منتشر ميشود، اگر خداي ناكرده حوزه در اين جهت نتواند
قدم هاي قوي بردارد، ما چه انتظاري داريم كه جامعه، جامعهي درستي باشد!
مراقب باشيم حرف زدنهايمان، عمل كردهايمان، اينها روي چه ميزاني انجام
ميشود؟! در اين روايت حضرت ميفرمايند «حب الدنيا رأس كل خطيئة» .
بعد حضرت عیسی(ع) در ادامه ميفرمايد «وَ أَوْحَى اللَّهُ
تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ ع إِنْ كُنْتَ تُحِبُّنِي فَأَخْرِجْ حُبَّ
الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِكَ فَإِنَّ حُبِّي وَ حُبَّهَا لَا يَجْتَمِعَانِ
فِي قَلْب» ؛ خداوند به حضرت داود(ع) وحي كرد كه اگر تو مرا دوست
داري، حب دنيا را از قلبت بيرون كن. چه كسي حب دنيا دارد؟ كسي كه دائما به
فكر اين است كه زندگياش را توسعه دهد، مقامش را توسعه دهد، اعتبارش را
توسعه دهد، ديگري را بكوبد براي اينكه خودش بالا بیاید. اينها ميشود حب
دنيا. همهاش در فکر غذاهاي چرب و نرم است -اين يك قسم يقين داريم كه در ما
حوزويها نيست ولي- آن كسي كه دنبال اين است كه هر روز چه غذايی بخورد و
امروز چه گوشتي استفاده كند، اينها همه از مصاديق حب دنيا و راحت طلبي است.
كساني حب دنيا ندارند كه قانع باشند. حالا اگر در خانه اجارهاي
بود زندگي ميكند، در خانه ملكي هم باشد زندگي ميكند، امروز اگر نان و
ماست باشد ميخورد، كباب هم باشد ميخورد، برايش فرقي نكند. اما اگر دائماً
در فکر اين باشد كه هر روز وضع غذايش بهتر، وضع زندگيش بهتر و مرفهتر،
وضع ماشينش بهتر، اين ميشود حب دنيا.
اين نكته را عرض كنم؛ غالبا حب دنيا را از تعلق استفاده ميكنند، ميگويند
تعلّق ميشود حب دنيا. يعني اينكه انسان دائما در فكر باشد يك چيزي را خوشش
بيايد علاقهاي به آن داشته باشد. اما از روايات استفاده ميشود حب دنيا
وسيعتر از اين است. ممكن است تعلقي هم نباشد، اما انسان در فكر آن باشد.
همين كه انسان در فكرش باشد، چيزي هم الان موجود نيست، حب دنیاست. تعلق
جایي است كه يك چيزي موجود است، انسان يك مقامي دارد، خودش را به آن مقام
پاي بند كند، حاضر شود دينش را بدهد مقامش را از دست ندهد، اين يكي از
مصاديق حب دنياست. اما اين كه انسان به فكر اين باشد كه زندگياش توسعه
پيدا كند، به فكر این باشدکه سفرهاش هر روز فرق كند، اين هم حب دنياست و
لو هنوز چيزي نيست تا بخواهد به آن تعلق هم پيدا كند.
اگر انسان به خدا علاقه دارد؛ كه اين در كلام امام صادق(ع) است «اللَّهُم... ارْزُقْنِي حُبَّكَ وَ حُبَّ كُلِّ مَنْ أَحَبَّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُقَرِّبُنِي إِلَى حُبِّك» ؛ بايد حب دنيا را از قلبش خارج كند. خداوند خودش فرموده «فَإِنَّ حُبِّي وَ حُبَّهَا لَا يَجْتَمِعَانِ فِي قَلْب» ؛ حب خدا با حب دنيا باهم جمع نميشود.
همان روايتي كه ابتدا از امام سجاد(ع) خواندم در آخرش دارد «وَ الدُّنْيَا دُنْيَاءَانِ دُنْيَا بَلَاغٌ وَ دُنْيَا مَلْعُونَة»
؛ دو نوع دنيا داريم؛ «دنیای بلاغ»؛ که در روايات دارد به معناي كفايت است،
دنيايي باندازهای كه انسان را کفایت كند، يك زير اندازي باشد انسان
بنشيند، سر پناهي باشد انسان زندگي كند، به اندازه كفايت اين دنيا عيبي
ندارد. به اين اندازه انسان، امروز بايد برود كار كند و خرج زن و بچهاش را
در بياورد. به اين اندازه؛ هم جايز است و هم رجحان دارد. اما «دنیای
ملعون»؛ دنيايي كه آدم دنبالش بيفتد، حب رياستش را بخواهد، حب ثروت، حب
علو، و حب راحتي اينها را پيدا كند و دنبالش باشد، اين ملعون است.
اميرالمؤمنين(ع) هم باز در يك جايی راجع به دنيا ميفرمايند «فَإِنَّهَا
دَارُ بُلْغَةٍ وَ مَنْزِلُ قُلْعَة»؛ محل كفايت است، به اندازه كفايت
انسان بايد از اين دنيا براي خودش بهره ببرد.
اميدواريم كه خداوند متعال؛ حب دنيا را از قلوب همه ما خارج بفرمايد.
حب دنیا؛ سرمنشأ تمام خطاها
۱۷ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۳:۱۷
چون هفته گذشته مصادف با شهادت امام سجاد(ع) بود، مرحوم کلینی(ره) يك روايتي را از آن حضرت در اصول كافي نقل كرده، اين روايت را بخوانيم و از آن بهره ببريم. «سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ؟ فَقَالَ: مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ(ص) أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْيَا وَ إِنَّ لِذَلِكَ لَشُعَباً كَثِيرَةً وَ لِلْمَعَاصِي شُعَباً فَأَوَّلُ مَا عُصِيَ اللَّهُ بِهِ الْكِبْرُ وَ هِيَ مَعْصِيَةُ إِبْلِيسَ حِينَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ وَ الْحِرْصُ وَ هِيَ مَعْصِيَةُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ حِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمَا فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ فَأَخَذَا مَا لَا حَاجَةَ بِهِمَا إِلَيْهِ فَدَخَلَ ذَلِكَ عَلَى ذُرِّيَّتِهِمَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَكْثَرَ مَا يَطْلُبُ ابْنُ آدَمَ مَا لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَيْهِ ثُمَّ الْحَسَدُ وَ هِيَ مَعْصِيَةُ ابْنِ آدَمَ حَيْثُ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ فَتَشَعَّبَ مِنْ ذَلِكَ حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ الْكَلَامِ وَ حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّرْوَةِ فَصِرْنَ سَبْعَ خِصَالٍ فَاجْتَمَعْنَ كُلُّهُنَّ فِي حُبِّ الدُّنْيَا فَقَالَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْعُلَمَاءُ بَعْدَ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ الدُّنْيَا دُنْيَاءَانِ دُنْيَا بَلَاغٌ وَ دُنْيَا مَلْعُونَة» ؛ از امام سجاد(ع) از بهترين اعمال در نزد خدا سؤال شد؟ امام(ع) فرمود: بعد از معرفت خدا و معرفت رسول خدا -در بعضي از روايات معرفت اهل بيت هم هست- هيچ عملي بالاتر از بغض دنيا نيست.
بغض دنيا، شعبههاي زيادي دارد، و معاصي، شعبههايی دارد. بعد ميفرمايد اولين معصيتي كه در برابر خداوند تبارك و تعالي واقع شد؛ «تكبر» است، اولين معصيت را شيطان انجام داد و آن تكبر بود، نافرماني و سر پيچي از فرمان و اطاعت خدا. و دومين معصيت؛ «حسد» است -كه در هفتههاي گذشته راجع به حسد هم نكاتي گفتيم-. منشأ قتل پسر آدم، حسادت بود. بعد امام سجاد(ع) ميفرمايد آنچه كه تکبر و حسادت ناشي ميشود؛ چند چيز است، که امام(ع) هفت صفت را بيان كرده است. «حب النساء» ؛ به اين معنا كه به صورت افراطي يا غير شرعي يا خارج از موازين، انسان نسبت به زنان حبّ پيدا كند. اين ناشي از همان تكبر شيطان و حسد ابن آدم است. «و حبّ الدنيا»؛ دوم حب دنيا، كه مراد از ان را بیان میکنیم. سوم «حب رياست» است، انسان علاقه داشته باشد پست و مقامی پيدا كند، رياستی پيدا كند. «و حب الرّاحة»؛ يكي از آثار حسد و كبر، اين است كه انسان راحت طلبی را دوست دارد. أبداً دنبال این نیست كه يك كار سختي انجام دهد. دائماً به فكر راحتي و آسايش و رفاه و مرفه بودن خودش است. اين از چيزهاي است كه كمتر به گوش ما خورده است. گاهي اوقات ميگويند فلاني يا خداي ناكرده خود ما؛ رفاه طلب هستيم، راحت طلب هستيم، اما معلوم ميشود اين هم يك حبّي پشت سر آن است که ريشه اوست. «و حبّ الكلام» ؛ كسي بخواهد حرف بزند در جايي كه نبايد بزند. اين هم در ما زياد وجود دارد. در جايي كه بايد انسان حرف بزند نميزند، جايي كه نبايد حرف بزند حرف ميزند.
«و حبّ العلو» ؛ دائما دنبال اين است كه يك برتري نسبت به ديگري داشته باشد، خانهاش برتر باشد، لباسش برتر باشد، وسايلش برتر باشد. «و حب الثروة»؛ امر هفتم حب ثروت زياد و مال است. بعد ميفرمايند اينها هفت خصلت است که تمام آنها در حب دنیا جمع میشوند. يعني حب نسا، حب رياست، حب راحتی، حب كلام، حب علو، حب ثروت و خود حسد، تمام اینها در حب الدنيا جمع ميشود. يعني كسي كه حب دنيا دارد، حسد هم دارد، كسي كه حب دنيا دارد، كبر هم دارد. كسي كه حب دنيا دارد، حب النسا هم دارد، حب الراحه دارد، حب العلو، حب الرياسه و همه اينها را دارد. بعد امام(ع) جملهای را بیان میفرمایند که اين جمله يك جملهي معروفي شده است، که امام(رض) مكرر در صحبتهايشان به مسئولين، به طلبهها، به مردم و به همه تذكر ميدادند؛ «حب الدنيا رأس كل خطيئة» ؛ بر حسب فرمايش امام سجاد(ع) اين كلام تمام انبياء است و تمام ائمه معصومين(ع) است. همه اینها به اين مطلب تصريح كردهاند كه حب دنيا رأس تمام خطاهاست، رأس تمام بدبختيهاست. در اين روايات؛ «حب الدنيا» را ملاحظه كنيد. تعابير خيلي عجيبي در آن وجود دارد. اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند «حب الدنيا رأس الفتن و اصل المحن» ؛ رأس تمام اختلافها و تمام فتنهها حب دنیاست. حالا چه فتنهاي كه در يك خانوادهي كوچكي هست، یا فتنهاي كه در يك شهر است، یا فتنهاي كه در يك جامعه است، در يك نظام فتنهاي به وجود ميآيد، ريشهاش حب دنياست. ریشهی فتنهها به اين برميگردد كه این اشخاص و افراد را حب الدنيا احاطه كرده و حب الدنياي خودشان را به كار ميبرند.
اميرالمؤمنين ميفرمايد: «انك لم تلقي الله سبحانه بعمل أضر عليك من حب الدنيا» ؛ روز قيامت وقتي ميخواهي خدا را ملاقات كني، هيچ عملي ضررش براي انسان بالاتر از حب دنيا نيست. باز در يك روايت ديگر دارد كه «حب الدنيا يفسد العقل و يصم القلب عن سماع الحکمة» ؛ يك نفر آدم عاقلي است، اما وقتي خدايی ناكرده گرفتار حب دنيا شود، ديگر عقلش فاسد ميشود و از عقلش نميتواند بهره ببرد. اگر كسي عقلش فاسد شد، اين ديگر كارهايی انجام ميدهد كه أصلا توجه ندارد به اينكه آثار اين كارها چيست، چه ضررهاي به مجموعه وارد ميكند، چه ضررهاي به دين وارد ميكند، كاري به اين چيزها ندارد. حب دنيا كه انسان را احاطه كند، تمام انبياء هم بيايند اين شخص را موعظه كنند اثري ندارد. حب دنيا چنين آثاري دارد كه انسان را از تأثير پذيري در موعظه محروم ميكند. اگر يك وقت جايی نشستيد و يك منبري بالاي منبر بود و موعظه ميكند، به خودمان نگاهي كنيم ببينيم اگر واقعا بر ما اثر نميكند واقعا بر حال خودمان بترسيم. اگر موعظه بر انسان اثر نكند، حالا موعظه از هر كسي كه ميخواهد باشد، يكي از اسباب آن؛ اين است كه گرفتار حب دنيا شده است. صاحب مستدرك در لب اللباب از قطب راوندي نقل میكند كه عيسي بن مريم(علي نبيناوآله و عليهالسلام) فرمود: «قَسْوَةُ الْقُلُوبِ مِنْ جَفْوَةِ الْعُيُونِ وَ جَفْوَةُ الْعُيُونِ مِنْ كَثْرَةِ الذُّنُوبِ وَ كَثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَة» ؛ قساوت قلب؛ از خشك شدن چشم هاست. كسي كه اهل گريه نيست، كسي كه نه به حال خودش ميگريد و نه به حال جامعهاش اشك ميريزد، حالا بگويند آن طرف دنيا دارند قتل عام ميكند، برايش فرقي نكند، بگويند يك قطره خوني از بيني يك انسان بيگناه ريخته شد برايش فرقي نكند، اين قساوت قلب میآورد.
معناي قساوت قلب همين است. حالا گاهي اوقات انسان گريه ميكند فرض كنيد مصيبتي را ميشنود، پاي منبري نشسته اين قدر انسان گريه ميكند، به نظر ميرسد حضرت عيسي اين را نميخواهد بگويد. اگر انسان در تنهايي نشست و واقعا از خوف خدا و از بيچارگي خودش و از عجز خودش و از خوف از سوء عاقبت خودش اشك ريخت، اين معلوم ميشود كه مورد توجه قرار گرفته است، كه خيلي از ماها از اين مسئله محروم هستيم. آیا شده شبي بيدار شويم -كاري به نماز شب و اينها هم نداشته باشيم-، چند لحظهاي انسان بنشيند و به حال خودش در نيمه شب گريه كند و اشك بريزد. اصلا چنين مسائلي به فكر ما نميآيد. حضرت عیسی(ع) ميفرمايد قساوت قلب، از خشك شدن چشم هاست، خشك شدن چشم ها، به خاطر گناه زياد است و گناه زیاد بخاطر حب دنیاست. چقدر اينها مرتبط به هم هست. كسي كه حب دنيا دارد بخاطر اين است كه گناه زياد كرده است، منشأ گناه زياد، حب دنياست. اين مشكلاتي كه الان در زمان ما وجود دارد؛ انسان اگر بگردد واقعا ريشه خيلي از فتنهها و حرف ها به حب دنيا برميگردد. يك جمعي ميخواهند جمعي را كنار بزنند، تا اينها بروند در اين مسند بنشينند. از هر عنواني براي از بين بردن آنها استفاده ميكنند، از اين كه اينها بي لياقت هستند، اينها ضعيف هستند، اينها متحجر هستند، تا اينكه ميرسانند به اينكه اينها اصلا از اسلام خبري ندارند. چه ميشود كه يك انسان به راحتي يك انساني را از اسلام خارج كند؟ مگر اين آسان است؟!! يك انساني كه شصت هفتاد سال سر سفره امام زمان(ع) بوده، صاف بگوييم ايشان أصلاً دين ندارد.
اين متأسفانه خيلي در زمان ما رايج شده است. تا حالا در اين محدوده بود که ميگفتند تقوا ندارد، خيلي خوب در اين محدوده بود ميگفتيم بينش ندارد. اما حالا گاهي اوقات انسان ميشنود كه ميگويند دين ندارد. اين براي چيست؟ اگر انسان ريشه این را دنبال كند؛ به اين حب الدنيا بر ميگردد. هرگروهي نسبت به گروه ديگر همينطور است. نميخواهيم بگوييم الان يك دسته فقط هستند، يك دسته نيستند. راه روشن است و تكليف هم روشن است، ما يك دين جامعي داريم، يك دين بسيار بسيار عزيزي داريم، يك انقلاب بسيار مقدسي داريم، بايد اين انقلاب را حفظ كنيم. امروز اگر من بخواهم عدهاي را به بهانهها يا به تخيلات يا به برداشتهاي شخصي خودم، حالا گاهي اوقات انسان از يك شخصی برداشت شخصي ميكند، بياييم اينها را از صف انقلاب خارج كنيم، فقط بگویم من در صف انقلاب هستم، اين به حب دنيا بر ميگردد. كي گفته فقط من در صف انقلاب هستم؟! كسي كه خودش ميگويد ما اصول را قبول داريم، ضوابط را قبول داريم، چارچوب را قبول داريم، نظام را قبول داريم، اصل ولايت فقيه را قبول داريم، مرجعيت را قبول داريم، بايد قبول كنيم اینها در دائره انقلاب هستند. البته متأسفانه تذبذب و چند چهرگي و چند پهلو حرف زدن وجود دارد. كسي نميخواهد اين را انكار كند، ولي اين كه انسان زود در مورد ديگران قضاوت كند، مخصوصا حوزه ما، طلبهها خيلي بايد مراقب باشند. امروز كاري كه در حوزه انجام ميشود، اين الگو ميشود براي ديگران. چرا ما الان شاهد هستيم كه يك آدم وهابي خبيث، نسبت مرجع تقليد شيعه يك عنوان بسيار بسيار بدي را بکار میبرد كه انسان جرأت نميكند بيان كند. تازه در مورد يك آدم عادي هم جرأت نداریم بیان کنیم. چرا ميآيد اين را در يك جمع عمومي مطرح ميكند؟!
اين نسبتي كه داده نه بعنوان يك شخص داده است، میخواهد بگوید نهاد مرجعيت شيعه اين چنين است. اينها يك مقدارش به اين تشتّت ها و بگومگوها و حرفهايی كه در داخل خود حوزه ما وجود دارد برميگردد. ما طلبهها در حوزه نبايد جلوتر از بزرگان تصميم بگيريم، ما در حوزه تابع مراجع هستيم، تابع رهبري هستيم، ببينيم آنها چه ميگويند، هرچه آنها گفتند ما عمل ميكنيم. يك طلبهاي كه در حد بسيار معمولي است -خودم را عرض ميكنم-، من قضاوت كنم كه اين مرجع كذا، آن مرجع كذا، ما وارد اين ميدان نشويم، هرچه بزرگان حوزه گفتند همان را بپذيريم. اين روايات «حب دنيا»؛ رواياتي است كه خيلي تأمل در آن لازم است، اگر بخواهيم خودمان را اصلاح كنيم. عرض كردم اگر از حوزه اخلاق بيرون بيايد، در جامعه هم اين اخلاق منتشر ميشود، اگر خداي ناكرده حوزه در اين جهت نتواند قدم هاي قوي بردارد، ما چه انتظاري داريم كه جامعه، جامعهي درستي باشد! مراقب باشيم حرف زدنهايمان، عمل كردهايمان، اينها روي چه ميزاني انجام ميشود؟! در اين روايت حضرت ميفرمايند «حب الدنيا رأس كل خطيئة» . بعد حضرت عیسی(ع) در ادامه ميفرمايد «وَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ ع إِنْ كُنْتَ تُحِبُّنِي فَأَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِكَ فَإِنَّ حُبِّي وَ حُبَّهَا لَا يَجْتَمِعَانِ فِي قَلْب» ؛ خداوند به حضرت داود(ع) وحي كرد كه اگر تو مرا دوست داري، حب دنيا را از قلبت بيرون كن. چه كسي حب دنيا دارد؟ كسي كه دائما به فكر اين است كه زندگياش را توسعه دهد، مقامش را توسعه دهد، اعتبارش را توسعه دهد، ديگري را بكوبد براي اينكه خودش بالا بیاید. اينها ميشود حب دنيا. همهاش در فکر غذاهاي چرب و نرم است -اين يك قسم يقين داريم كه در ما حوزويها نيست ولي- آن كسي كه دنبال اين است كه هر روز چه غذايی بخورد و امروز چه گوشتي استفاده كند، اينها همه از مصاديق حب دنيا و راحت طلبي است.
كساني حب دنيا ندارند كه قانع باشند. حالا اگر در خانه اجارهاي بود زندگي ميكند، در خانه ملكي هم باشد زندگي ميكند، امروز اگر نان و ماست باشد ميخورد، كباب هم باشد ميخورد، برايش فرقي نكند. اما اگر دائماً در فکر اين باشد كه هر روز وضع غذايش بهتر، وضع زندگيش بهتر و مرفهتر، وضع ماشينش بهتر، اين ميشود حب دنيا. اين نكته را عرض كنم؛ غالبا حب دنيا را از تعلق استفاده ميكنند، ميگويند تعلّق ميشود حب دنيا. يعني اينكه انسان دائما در فكر باشد يك چيزي را خوشش بيايد علاقهاي به آن داشته باشد. اما از روايات استفاده ميشود حب دنيا وسيعتر از اين است. ممكن است تعلقي هم نباشد، اما انسان در فكر آن باشد. همين كه انسان در فكرش باشد، چيزي هم الان موجود نيست، حب دنیاست. تعلق جایي است كه يك چيزي موجود است، انسان يك مقامي دارد، خودش را به آن مقام پاي بند كند، حاضر شود دينش را بدهد مقامش را از دست ندهد، اين يكي از مصاديق حب دنياست. اما اين كه انسان به فكر اين باشد كه زندگياش توسعه پيدا كند، به فكر این باشدکه سفرهاش هر روز فرق كند، اين هم حب دنياست و لو هنوز چيزي نيست تا بخواهد به آن تعلق هم پيدا كند. اگر انسان به خدا علاقه دارد؛ كه اين در كلام امام صادق(ع) است «اللَّهُم ... ارْزُقْنِي حُبَّكَ وَ حُبَّ كُلِّ مَنْ أَحَبَّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُقَرِّبُنِي إِلَى حُبِّك» ؛ بايد حب دنيا را از قلبش خارج كند. خداوند خودش فرموده «فَإِنَّ حُبِّي وَ حُبَّهَا لَا يَجْتَمِعَانِ فِي قَلْب» ؛ حب خدا با حب دنيا باهم جمع نميشود.
همان روايتي كه ابتدا از امام سجاد(ع) خواندم در آخرش دارد «وَ الدُّنْيَا دُنْيَاءَانِ دُنْيَا بَلَاغٌ وَ دُنْيَا مَلْعُونَة» ؛ دو نوع دنيا داريم؛ «دنیای بلاغ»؛ که در روايات دارد به معناي كفايت است، دنيايي باندازهای كه انسان را کفایت كند، يك زير اندازي باشد انسان بنشيند، سر پناهي باشد انسان زندگي كند، به اندازه كفايت اين دنيا عيبي ندارد. به اين اندازه انسان، امروز بايد برود كار كند و خرج زن و بچهاش را در بياورد. به اين اندازه؛ هم جايز است و هم رجحان دارد. اما «دنیای ملعون»؛ دنيايي كه آدم دنبالش بيفتد، حب رياستش را بخواهد، حب ثروت، حب علو، و حب راحتي اينها را پيدا كند و دنبالش باشد، اين ملعون است. اميرالمؤمنين(ع) هم باز در يك جايی راجع به دنيا ميفرمايند «فَإِنَّهَا دَارُ بُلْغَةٍ وَ مَنْزِلُ قُلْعَة»؛ محل كفايت است، به اندازه كفايت انسان بايد از اين دنيا براي خودش بهره ببرد. اميدواريم كه خداوند متعال؛ حب دنيا را از قلوب همه ما خارج بفرمايد.
منبع : اصول کافی، ج 2، ص 131
کلمات کلیدی :
۲,۱۷۰ بازدید