در این حدیثی (که مقداری از آن را در چند جلسه قبل توضیح دادیم) که مفاد آن
در مورد فرائضی است که بر جوارح وجود دارد، خداوند تبارک و تعالی برای هر
جارحهای یک فرض و واجبی قرار داده و تا این فرض محقق نشود، ایمان این
جارحه محقق نیست، شرط تحقق ایمان این است که این فرض آنچه که خدا برایش
واجب کرده در او محقق شود.
رسیدیم به «نظر» (نگاه کردن)؛ درباره
«نظر» دو عبارت در روایت وجود دارد، میفرماید: «و فرض علی البصر أن لا
ینظر إلی ما حرّم الله علیه و أن یعرض عما نهی الله عنه مما لا یحلّ له»؛
دو فرض بر «بصر» لازم است. به نظر ما در این روایت عبارت «و أن یعرض» عطف
تفسیری برای «أن لا ینظر» نیست، بلکه امام صادق علیه السلام دو چیز را برای
چشم به عنوان واجب مطرح میفرماید؛
واجب اول بر چشم: یکی اینکه «أن
لا ینظر»، چشمش را از نامحرم ببندد، از زنی که نامحرم است نگاه به او
نکند. متأسفانه در زمان ما یک مقداری بعضی از حریمها دارد شکسته میشود.
این متدیّنین در زمان قدیم (چه برسد به روحانیون) طوری بودند که وقتی یک
مردی با یک زن نامحرم میخواست صحبت کند نگاه نمیکرد، حالا درست است از
جهت فقهی نظر به وجه و کفّین، طبق فتوای برخی از فقها استثنا شده، اما باز
این را نباید غفلت کنیم که چه لزومی دارد حالا انسان با یک زن نامحرم صحبت
میکند، به او نگاه کند و صحبت کند.
در زمان ما یک مقداری دارد شایع
میشود و متأسفانه گاهی انسان در تلویزیون میبیند، حالا من نمیدانم چرا
گاهی اوقات مسئولین صدا و سیما به این جهات توجه نمیکنند، برای مصاحبه یک
مجری زن را میآورند با یک روحانی مصاحبه کند، چه لزومی دارد؟! یک مجری مرد
برای مصاحبه بیاورید. این اواخر در بعضی از شبکهها دیدم که مجری زن بدون
چادر (البته با حجاب روسری و مقنعه) میآورند با یک روحانی، این روحانی هم
در صحبت همانطور که به یک محرم خود نگاه میکند، به این مجری هم نگاه
میکند. این خیلی آثار بدی دارد. ما باید در عمل نشان بدهیم که احکام الهی
را پیاده میکنیم.
وظیفه ما از عوام مردم خیلی بیشتر است، فقهاش
همین است اگر به صورت زن نامحرم نگاه کردی بدون ریبه اشکالی ندارد آن هم
طبق فتوای برخی از مراجع و فقها، نه طبق فتوای همه. فقهای قدیم غالبشان نظر
به وجه و کفین را هم جایز نمیدانستند، حالا نظر به این استثناست (خود من
هم همین نظر را دارم که وجه و کفین استثناست، از ادله به خوبی این استفاده
میشود)، اما حالا در مقام عمل انسان مراعات کند، احتیاط کند، حالا شروع
کنند به نگاه کردن به یکدیگر آن هم گاهی اوقات در ضمن صحبتها یک چیزی این
میگوید او بخندد، یک چیزی او بگوید این بخندد، آن هم در تلویزیونی که پخش
میشود، برای جوانهای ما چه باقی میماند؟ اینها را ما خیلی باید مراقبت
کنیم.
همین مراقبت در این امور است که برای دیگران میتواند درس
باشد، علی ایّ حال از چیزهایی که بر بصر واجب است این است که نظر به «ما
حرّم الله» نکند، نظر به آنچه که نامحرم است نکند.
واجب دوم بر چشم:
بعد میفرماید: «و أن یعرض عما نهی الله عنه»، در بحث اصول بیان کردیم «أن
یعرض» یعنی حتّی در فرضی که چشم انسان باز هست اما «یعرض»، چشم باید گویای
ناراحت بودن نسبت به حرام باشد، اگر در جایی سفرهی حرامی هست، مجلس حرامی
هست، مجلس غیبت و تهمت است، چشم انسان باید اعراض کند از این «ما حرّم
الله»، امام(علیهالسلام) در ادامه این آیات را مطرح میکنند: «قل للمؤمنین
یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم»،
نکتهی بسیار خوبی که در این روایت هست این است که امام صادق علیه السلام
میفرماید در قرآن کریم هر جا مسئلهی حفظ فرج مطرح شده، حفظ فرج از زنا
مراد است، «یحفظوا فروجهم» آورده شده، اما در این آیه شریفه حفظ فرج از
نگاه است یعنی در این آیه خصوص نظر به عورت یکدیگر است یعنی مرد حق ندارد
به عورت مرد دیگر نگاه کند، زن حق ندارد به عورت زن دیگر نگاه کند، این
حرام است.
در ادامه میفرماید: «ثمّ نظم ما فرض علی القلب و البصر و
اللسان فی آیةٍ اُخری»، تا اینجا امام صادق علیه السلام مواردی که بر قلب
واجب بود را بیان فرمودند؛ ایمان قلب، ایمان لسان که باز اجازه بدهید تأکید
کنم که مسئله لسان خیلی مهم است، این روزها آدم میبیند که بالأخره وقتی
لسان در جلسات خصوصی، عمومی، روزنامهها، تریبونها، الفاظی که یکی بر
دیگری، دیگری بر دیگری و در مقابل هم مطرح میکنند، اینها خروج لسان از «ما
فرضه الله علیه» است، ایمان لسان به این است که آنچه بر قلب واجب است
توحید به خدا، معرفت خدا، عشق به خدا، اینها را بیان کند و لذا آن لسانی
مؤمن است که این لسان دائم الذکر باشد، این میشود لسان مؤمن لسانی که
ایمان دارد.
تکرار این کلمات هم بر خودم لازم است و هم بر شما؛ اگر
یک وقت دیدیم لسان ما این ابزار قوهی شهویه میشود به داد خودمان برسیم،
اگر دیدیم ابزار قوهی غضبیه میشود به داد خودمان برسیم، نگذاریم ابزار
قوه شهویه و غضبیه بشود، اگر لسان در اختیار این دو قوه قرار گرفت، انسان
را هلاک و نابود میکند، علت اینکه در روایات هست «المؤمن ملجم»،
برای این است که تا این زبان باز شود قوهی غضبیه، قوه شهویه، میخواهند
از این زبان برای خودشان استفاده کنند، انسان وقتی با یک کسی بد میشود
(برای خیلیها شاید پیش آمده)، در تنهایی خودمان فکر میکنیم که چکار کنیم
این را از بین ببریم، چه کار کنم حرفی بزنم که تا اندرونش بسوزد، اینها
چیزهایی است که واقعاً انسان در تنهایی خودش میگوید.
یک آقایی پشت
سر انسان یک حرفی زده، آدم پیش خودش میگوید حالا من ببینمش، یک چیزی
میگویم تا آخر عمر بسوزد، این غیر از اینکه بخواهد زبانش را در اختیار
قوهی غضب قرار بدهد چیز دیگری است؟! حالا تو گفتی، یک کسی را هم تا آخر
عمر سوزاندی، تو بُرد کردی یا خودت را بیچاره کردی؟! حالا او یک حرفی علیه
تو زده و گناهی از تو را شسته، تو خوشحال باش که اصلاً اینها واقعاً حساب و
کتاب دارد پیش خدای تبارک و تعالی، کسی پشت سر انسان حرف میزند، انسان هم
خیلی از اوقات خبردار نمیشود، ولی به ازای همین از نامهی اعمال او، از
حسنات او میآورند در نامه اعمال این آدمی که پشت سر او حرف زده، اما من
همهی اینها را فراموش کنم، خدا و قیامت و ... به فکر انتقام بیفتم، اینطور
که فکر کنم؛ چه بگویم که این را نابود و بیآبرویش کنم، بسوزانم!!
لذا
خیلی مراقب باشیم زبان طوری نباشد، اینکه این روزها انتخابات مطرح باشد
شخصی را بالا ببریم و آبروی دیگری را ببریم و پائینش بیاوریم، برای یک کسی
مبالغه کنیم بگوئیم زیر این آسمان مثل این آدم نیست، از طرف دیگر هم دیگری
را بگوئیم همهی نفاق و ... در این آدم جمع است، واقعاً چه خبر است؟! من
گاهی اوقات این تعابیر را میبینم میگویم واقعاً ما در این حوزهها
نبودیم، همه چیز را فراموش کردیم، من الآن به شخص خاصی نظر ندارم اگر همین
الآن به شخص خاص نظر داشته باشم، باز زبانم را در اختیار یک قوهی شهویه
قرار دادم، شهوت اینکه یک جناح و گروهی، خدا نکند. میگویم خودمان مراقب
باشیم مردم هم ما طلبهها را میبینند که این آقا به آن آقا چه تعبیری
میگوید و بالعکس.
روی ضابطه و منطق حرف بزنیم روی استدلال و برای
خدا حرف بزنیم. اصلاً وقتی میخواهیم زبان را باز کنیم، بدانیم اول مشتری
زبان قوهی غضبیه و قوهی شهویه است، این را آدم اگر باور کند بلافاصله
زبانش را میبندد، چه لزومی دارد که حرف بزنم، چه لزومی دارد که اینجا
صحبتی کنم؟! سکوت کنم، زبان را تا ضرورت پیدا نکرده باز نکنیم، این تعابیری
که در روایات وجود دارد، حالا در مورد لسان که بحث مفصلی دارد و روایات و
تعابیر را میبینید، چقدر کبائر از این لسان صادر میشود، فقط برای این است
که ما این را رها میکنیم.
اینجا این آیه را میفرماید: «قل
للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم»، مراد نظر به فرج دیگری است که
حرام است و هر جای قرآن که کلمه «حفظ الفرج» آمده «حفظ الفرج من الزنا»
است الا در این آیه.
تا به حال، هر آیهای که «ما فرض الله علی القلب، ما
فرض الله علی اللسان، ما فرض الله علی السمع، ما فرض الله علی البصر»، به
صورت مستقل همه را بیان کرد و بعد امام علیه السلام میفرماید خدا در یک
آیه همه را جمع کرده (یعنی اینقدر مهم است نظم ما فرض علی القلب و البصر و
اللسان فی آیةٍ اُخری فقال و ما کنتم تسترون أن یشهد علیکم سمعکم و لا
ابصارکم و لا جلودکم»، این آیه یک مقداری توضیح دارد مخصوصاً با شأن نزولی که دارد ان شاء الله هفتهی آینده عرض خواهیم کرد.
ایمان مفروض بر چشم
۰۳ اسفند ۱۳۹۴ و ۱۱:۰۵
در این حدیثی (که مقداری از آن را در چند جلسه قبل توضیح دادیم) که مفاد آن در مورد فرائضی است که بر جوارح وجود دارد، خداوند تبارک و تعالی برای هر جارحهای یک فرض و واجبی قرار داده و تا این فرض محقق نشود، ایمان این جارحه محقق نیست، شرط تحقق ایمان این است که این فرض آنچه که خدا برایش واجب کرده در او محقق شود.
رسیدیم به «نظر» (نگاه کردن)؛ درباره «نظر» دو عبارت در روایت وجود دارد، میفرماید: «و فرض علی البصر أن لا ینظر إلی ما حرّم الله علیه و أن یعرض عما نهی الله عنه مما لا یحلّ له»؛ دو فرض بر «بصر» لازم است. به نظر ما در این روایت عبارت «و أن یعرض» عطف تفسیری برای «أن لا ینظر» نیست، بلکه امام صادق علیه السلام دو چیز را برای چشم به عنوان واجب مطرح میفرماید؛
واجب اول بر چشم: یکی اینکه «أن لا ینظر»، چشمش را از نامحرم ببندد، از زنی که نامحرم است نگاه به او نکند. متأسفانه در زمان ما یک مقداری بعضی از حریمها دارد شکسته میشود. این متدیّنین در زمان قدیم (چه برسد به روحانیون) طوری بودند که وقتی یک مردی با یک زن نامحرم میخواست صحبت کند نگاه نمیکرد، حالا درست است از جهت فقهی نظر به وجه و کفّین، طبق فتوای برخی از فقها استثنا شده، اما باز این را نباید غفلت کنیم که چه لزومی دارد حالا انسان با یک زن نامحرم صحبت میکند، به او نگاه کند و صحبت کند.
در زمان ما یک مقداری دارد شایع میشود و متأسفانه گاهی انسان در تلویزیون میبیند، حالا من نمیدانم چرا گاهی اوقات مسئولین صدا و سیما به این جهات توجه نمیکنند، برای مصاحبه یک مجری زن را میآورند با یک روحانی مصاحبه کند، چه لزومی دارد؟! یک مجری مرد برای مصاحبه بیاورید. این اواخر در بعضی از شبکهها دیدم که مجری زن بدون چادر (البته با حجاب روسری و مقنعه) میآورند با یک روحانی، این روحانی هم در صحبت همانطور که به یک محرم خود نگاه میکند، به این مجری هم نگاه میکند. این خیلی آثار بدی دارد. ما باید در عمل نشان بدهیم که احکام الهی را پیاده میکنیم.
وظیفه ما از عوام مردم خیلی بیشتر است، فقهاش همین است اگر به صورت زن نامحرم نگاه کردی بدون ریبه اشکالی ندارد آن هم طبق فتوای برخی از مراجع و فقها، نه طبق فتوای همه. فقهای قدیم غالبشان نظر به وجه و کفین را هم جایز نمیدانستند، حالا نظر به این استثناست (خود من هم همین نظر را دارم که وجه و کفین استثناست، از ادله به خوبی این استفاده میشود)، اما حالا در مقام عمل انسان مراعات کند، احتیاط کند، حالا شروع کنند به نگاه کردن به یکدیگر آن هم گاهی اوقات در ضمن صحبتها یک چیزی این میگوید او بخندد، یک چیزی او بگوید این بخندد، آن هم در تلویزیونی که پخش میشود، برای جوانهای ما چه باقی میماند؟ اینها را ما خیلی باید مراقبت کنیم.
همین مراقبت در این امور است که برای دیگران میتواند درس باشد، علی ایّ حال از چیزهایی که بر بصر واجب است این است که نظر به «ما حرّم الله» نکند، نظر به آنچه که نامحرم است نکند.
واجب دوم بر چشم: بعد میفرماید: «و أن یعرض عما نهی الله عنه»، در بحث اصول بیان کردیم «أن یعرض» یعنی حتّی در فرضی که چشم انسان باز هست اما «یعرض»، چشم باید گویای ناراحت بودن نسبت به حرام باشد، اگر در جایی سفرهی حرامی هست، مجلس حرامی هست، مجلس غیبت و تهمت است، چشم انسان باید اعراض کند از این «ما حرّم الله»، امام(علیهالسلام) در ادامه این آیات را مطرح میکنند: «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم»، نکتهی بسیار خوبی که در این روایت هست این است که امام صادق علیه السلام میفرماید در قرآن کریم هر جا مسئلهی حفظ فرج مطرح شده، حفظ فرج از زنا مراد است، «یحفظوا فروجهم» آورده شده، اما در این آیه شریفه حفظ فرج از نگاه است یعنی در این آیه خصوص نظر به عورت یکدیگر است یعنی مرد حق ندارد به عورت مرد دیگر نگاه کند، زن حق ندارد به عورت زن دیگر نگاه کند، این حرام است.
در ادامه میفرماید: «ثمّ نظم ما فرض علی القلب و البصر و اللسان فی آیةٍ اُخری»، تا اینجا امام صادق علیه السلام مواردی که بر قلب واجب بود را بیان فرمودند؛ ایمان قلب، ایمان لسان که باز اجازه بدهید تأکید کنم که مسئله لسان خیلی مهم است، این روزها آدم میبیند که بالأخره وقتی لسان در جلسات خصوصی، عمومی، روزنامهها، تریبونها، الفاظی که یکی بر دیگری، دیگری بر دیگری و در مقابل هم مطرح میکنند، اینها خروج لسان از «ما فرضه الله علیه» است، ایمان لسان به این است که آنچه بر قلب واجب است توحید به خدا، معرفت خدا، عشق به خدا، اینها را بیان کند و لذا آن لسانی مؤمن است که این لسان دائم الذکر باشد، این میشود لسان مؤمن لسانی که ایمان دارد.
تکرار این کلمات هم بر خودم لازم است و هم بر شما؛ اگر یک وقت دیدیم لسان ما این ابزار قوهی شهویه میشود به داد خودمان برسیم، اگر دیدیم ابزار قوهی غضبیه میشود به داد خودمان برسیم، نگذاریم ابزار قوه شهویه و غضبیه بشود، اگر لسان در اختیار این دو قوه قرار گرفت، انسان را هلاک و نابود میکند، علت اینکه در روایات هست «المؤمن ملجم»، برای این است که تا این زبان باز شود قوهی غضبیه، قوه شهویه، میخواهند از این زبان برای خودشان استفاده کنند، انسان وقتی با یک کسی بد میشود (برای خیلیها شاید پیش آمده)، در تنهایی خودمان فکر میکنیم که چکار کنیم این را از بین ببریم، چه کار کنم حرفی بزنم که تا اندرونش بسوزد، اینها چیزهایی است که واقعاً انسان در تنهایی خودش میگوید.
یک آقایی پشت سر انسان یک حرفی زده، آدم پیش خودش میگوید حالا من ببینمش، یک چیزی میگویم تا آخر عمر بسوزد، این غیر از اینکه بخواهد زبانش را در اختیار قوهی غضب قرار بدهد چیز دیگری است؟! حالا تو گفتی، یک کسی را هم تا آخر عمر سوزاندی، تو بُرد کردی یا خودت را بیچاره کردی؟! حالا او یک حرفی علیه تو زده و گناهی از تو را شسته، تو خوشحال باش که اصلاً اینها واقعاً حساب و کتاب دارد پیش خدای تبارک و تعالی، کسی پشت سر انسان حرف میزند، انسان هم خیلی از اوقات خبردار نمیشود، ولی به ازای همین از نامهی اعمال او، از حسنات او میآورند در نامه اعمال این آدمی که پشت سر او حرف زده، اما من همهی اینها را فراموش کنم، خدا و قیامت و ... به فکر انتقام بیفتم، اینطور که فکر کنم؛ چه بگویم که این را نابود و بیآبرویش کنم، بسوزانم!!
لذا خیلی مراقب باشیم زبان طوری نباشد، اینکه این روزها انتخابات مطرح باشد شخصی را بالا ببریم و آبروی دیگری را ببریم و پائینش بیاوریم، برای یک کسی مبالغه کنیم بگوئیم زیر این آسمان مثل این آدم نیست، از طرف دیگر هم دیگری را بگوئیم همهی نفاق و ... در این آدم جمع است، واقعاً چه خبر است؟! من گاهی اوقات این تعابیر را میبینم میگویم واقعاً ما در این حوزهها نبودیم، همه چیز را فراموش کردیم، من الآن به شخص خاصی نظر ندارم اگر همین الآن به شخص خاص نظر داشته باشم، باز زبانم را در اختیار یک قوهی شهویه قرار دادم، شهوت اینکه یک جناح و گروهی، خدا نکند. میگویم خودمان مراقب باشیم مردم هم ما طلبهها را میبینند که این آقا به آن آقا چه تعبیری میگوید و بالعکس.
روی ضابطه و منطق حرف بزنیم روی استدلال و برای خدا حرف بزنیم. اصلاً وقتی میخواهیم زبان را باز کنیم، بدانیم اول مشتری زبان قوهی غضبیه و قوهی شهویه است، این را آدم اگر باور کند بلافاصله زبانش را میبندد، چه لزومی دارد که حرف بزنم، چه لزومی دارد که اینجا صحبتی کنم؟! سکوت کنم، زبان را تا ضرورت پیدا نکرده باز نکنیم، این تعابیری که در روایات وجود دارد، حالا در مورد لسان که بحث مفصلی دارد و روایات و تعابیر را میبینید، چقدر کبائر از این لسان صادر میشود، فقط برای این است که ما این را رها میکنیم.
منبع : وسائل الشیعه، ج 15، ص 166-165
کلمات کلیدی :
۱,۷۹۲ بازدید