يكي از نكاتي كه در زندگي انسان خيلي مؤثر است و رعايتش بسيار نتايج خوبي
دارد و عدم رعايتش هم آثار زيانباري در بردارد، كه به تجربه هم ثابت شده،
اين است كه انسان در اقوالش و اعمالش، عجول نباشد و تدبير و تفكر در عمل يا
قولي كه ميخواهد از او سر زند، داشته باشد.
البته اين مربوط به همه حرفه ها و مشاغل و صاحبان علوم است، اختصاص به يك رشتهاي دون رشتهاي ندارد.
اين
از دستورات دينيمان است كه، انسان وقتي كه ميخواهد يك حرفي بزند، ببيند
كه واقعاً اين حرف، گفتنش خوب است يا نه؟ آثاري دارد يا نه؟ اگر اين حرف را
نزنم چه ميشود؟
اين كه در روايات هم داريم كه، از علائم مؤمن «صمت و
سكوت» است، يكي از عللش همين است که، مؤمن عاقل هميشه در آنچه كه ميخواهد
بگويد، فكر ميكند و آثار آنچه كه به دنبال حرف و فعل اوست را، در نظر
ميگيرد.
دايره اين مسئله خيلي وسيع است، مثلاً گاهي اوقات در درس
خواندن؛ انسان چه درسي را بخواند، پيش كه بخواند، به چه نحوي بخواند. يا در
درس گفتن؛ چه درسي را بگويد، ......
بعضي ها مخصوصاً در زمان ما، قبلاً
اينطور بود كه، يك طلبه اهل فضل، چند دوره مقدمات و ادبيات تدريس ميكرد،
چند دوره معالم و اصول الفقه و شرح لمعه و رسائل و اينها را تدريس ميكرد،
دورههاي متعدد، آرام آرام، به بحثهاي بالا ميرسيد، اما الان فرض كنيد
كه، بعضي ها فكر ميكنند، چرا به جاي اينكه بگويند: مدرس ادبيات است، خوب
به او ميگويند مدرس كفايه است، بدون اينكه كتابهاي قبلي را گفته باشد،
کفايه را بگويد، ولو اينكه از عهدهاش هم في الجمله بر بيايد، اما اين
بسيار كار اشتباهي است.
در اعمال و رفتار و گفتارمان، بايد با تدبير
پيش برويم، تدبير معنايش اين است كه، عمل را آدم مجسم كند، كاري كه
ميخواهد واقع شود، تا انتهايش را مجسم كند، بگويد حالا من امسال ميخواهم
كفايه بگويم، فرض ميكنم كفايه را دارم ميگويم، صد نفر هم ميآيند، پايان
سال شد، چه گير من آمده؟ چه گير ديگران آمده؟ اينهايي كه من وقتشان را
گرفتم، هر روز يك ساعت برايشان اين بحث را گفتم، آيا توانستم بين خود و
خدا، آنچه كه درست بوده، بگويم يا اينكه نه ميخواستم يك عنواني باشد؟
حالا
بياوريم روي بحث خارج، بحث خارج موجود، من بگويم: يك سال بحث خارج داريم.
حالا در حوزه هم بحث خارج عنوان دارد، آيا واقعاً بعد از يك سال، من برنده
شدهام يا نه؟ اگر واقعاً توانايي و قدرت دارد، که مطالب ديگران را دقيق
بفهمد و بيان كند و دقيق هم اشكال كند، اين خيلي خوب است، اصلاً چه بسا
وظيفهاش هم باشد كه اين كار را انجام دهد. اما اگر در خودش ترديد دارد چه؟
واقعاً اين را به عنوان يك اصل قرار دهيم، در كاري كه ترديد هست، وارد
نشويم، تجربه نشان داده، آثار بسيار بدي دارد. در قولي كه ترديد داريم، که
اظهار و بيانش آيا فايده دارد يا نه؟ از گفتنش امتناع كنيم. تصرف در قول و
عمل نداشته باشيم.
گاهي اوقات از آدم مسئلهاي ميپرسند، بلافاصله
ميخواهد جواب دهد، بلافاصله ميگويد: من كه از كامپيوتر كمتر نيستم، من
بايد زود جواب دهم، چه عيبي دارد، واقعاً خودمان را ادب كنيم، اگر كسي چيزي
از ما سوال كرد، بلد هم بوديم، صد در صد هم بلد بوديم، باز با تأني جواب
دهيم، اين را مقداري در خودمان پياده كنيم.
من متاسفانه نتوانستم در
خودم پياده كنم، اما اين خيلي براي انسان فضيلت ميشود. افرادي را سراغ
دارم كه در يك مجلس، وقتي بحث شده، بحث هاي خيلي علمي و عميق، اينها
كلمهاي حرف نزدند، در حاليكه از تمام اهل آن مجلس قويتر بودند، اين هنر
هست.
در يك مجلس كسي از ديگري سوال ميكند، من جواب دهم، اين خيلي بد
است، از ديگري سوال ميكنند، من كه دارم ميشنوم، بلافاصله خودم را داخل
كنم. اين سبب ميشود كه انسان، روحيه تسرعش زياد شود، اصلاً بايد يك كاري
كنيم كه، روحيه تسرع در همه امور، در انسان خاموش شود، «الا الي الخيرات».
تسرع به نماز اول وقت، تسرع به صدق، تسرع به كار خير، که اين يك چيز ديگري
است.
اما در اين امور عادي و متداولي كه تسرع جستن داريم، يعني چه؟
بالاخره از چيزهايي كه مهلك براي انسان است، همين است. بياييم از موارد
پايين و جزئي از اينها شروع كنيم، در اينها انسان ميتواند تسرع را كم كم
از بين ببرد. فكر و تدبير و تأني را در خودمان ايجاد كنيم.
در روايات
دارد که، كسي كه عجول است، نادم است، بالاخره پشيمان ميشود. الان
ميخواهيد معاملهاي را انجام دهيد، خانهاي را بخريد، خوب يك مقدار با
حوصله، دقت، با تدبير، پيش چند نفر مي نشينيد، ميگويند: كه ده مشتري روي
اين خانه هست، آدم را وادار ميكنند، زود اقدام كند تا از دست انسان نرود.
اين
را شما بدانيد، در اين دنيا انسان اگر بگويد چيزي از كف من رفت، اشتباه
است. اصلاً اين فكر كه انسان معتقد باشد، چيزي از امور ظاهري دنيوي را از
دست دادم، اشتباه است.
تنها چيزي كه از كف انسان ميرود، معنويت و
حقيقت و تقوي است. امروز اگر بتوانيم يك قدم، دو قدم، توجهمان را به خدا،
تقربمان را به خدا، بيشتر كنيم و نكرديم، اين واقعاً هزاران افسوس دارد.
امروز اگر ميتوانستيم نماز شب بخوانيم و نخوانديم، بدا به حال انسان، اين
افسوس دارد، مقام و حتي علم و اعتبار و همه اين چيزها، چيزهايي است كه اگر
انسان بگويد از كف انسان رفت، يك تخيلي است، چون چيزي نيست، كه بخواهد از
كف انسان برود.
آنچه كه از كف انسان ميرود و جاي افسوس دارد، همين
مسائل معنوي است و ما اگر بتوانيم با همين حالت تثبت، اين كه در روايات
دارد: «لا عقل كالتدبير»، اين كه امير المومنين (عليه السلام) در آن لحظات
آخرشان فرمودهاند: «انهيكم عن التسرع في القول و العمل»، من شما را از
تسرع در قول نهي ميكنم، بلافاصله آدم يك حرف نزند، بفهمد اين حرفي كه
ميزند، ممكن است آبروي يك كسي برود، اين حرفي كه ميزند، ممكن است افتري
باشد، اين حرفي كه ميزند، ممكن است يك اختلافي را در يك جامعه ايجاد كند.
كما
اينكه ميبينيم تريبون دست يك افرادي قرار ميگيرد، که هر چه دلشان
ميخواهد ميگويند: نزاع ها و اختلافها به وجود ميآيد. خوب اينها را اگر
ما فكر كنيم و با تثبت و تدبير جلو برويم، حل ميشود ان شاءالله، «انما
اهلك الناس العجله»، در روايات دارد «ولو عنهم تثبتوا لم يهلك احدٌ» اگر
مردم اهل تثبت بودند، اصلاً احدي هلاك نميشد.
تدبر در قول و عمل و عجول نبودن در آن
۱۹ دی ۱۳۹۴ و ۱۱:۱۷
يكي از نكاتي كه در زندگي انسان خيلي مؤثر است و رعايتش بسيار نتايج خوبي دارد و عدم رعايتش هم آثار زيانباري در بردارد، كه به تجربه هم ثابت شده، اين است كه انسان در اقوالش و اعمالش، عجول نباشد و تدبير و تفكر در عمل يا قولي كه ميخواهد از او سر زند، داشته باشد.
البته اين مربوط به همه حرفه ها و مشاغل و صاحبان علوم است، اختصاص به يك رشتهاي دون رشتهاي ندارد.
اين از دستورات دينيمان است كه، انسان وقتي كه ميخواهد يك حرفي بزند، ببيند كه واقعاً اين حرف، گفتنش خوب است يا نه؟ آثاري دارد يا نه؟ اگر اين حرف را نزنم چه ميشود؟
اين كه در روايات هم داريم كه، از علائم مؤمن «صمت و سكوت» است، يكي از عللش همين است که، مؤمن عاقل هميشه در آنچه كه ميخواهد بگويد، فكر ميكند و آثار آنچه كه به دنبال حرف و فعل اوست را، در نظر ميگيرد.
دايره اين مسئله خيلي وسيع است، مثلاً گاهي اوقات در درس خواندن؛ انسان چه درسي را بخواند، پيش كه بخواند، به چه نحوي بخواند. يا در درس گفتن؛ چه درسي را بگويد، ......
بعضي ها مخصوصاً در زمان ما، قبلاً اينطور بود كه، يك طلبه اهل فضل، چند دوره مقدمات و ادبيات تدريس ميكرد، چند دوره معالم و اصول الفقه و شرح لمعه و رسائل و اينها را تدريس ميكرد، دورههاي متعدد، آرام آرام، به بحثهاي بالا ميرسيد، اما الان فرض كنيد كه، بعضي ها فكر ميكنند، چرا به جاي اينكه بگويند: مدرس ادبيات است، خوب به او ميگويند مدرس كفايه است، بدون اينكه كتابهاي قبلي را گفته باشد، کفايه را بگويد، ولو اينكه از عهدهاش هم في الجمله بر بيايد، اما اين بسيار كار اشتباهي است.
در اعمال و رفتار و گفتارمان، بايد با تدبير پيش برويم، تدبير معنايش اين است كه، عمل را آدم مجسم كند، كاري كه ميخواهد واقع شود، تا انتهايش را مجسم كند، بگويد حالا من امسال ميخواهم كفايه بگويم، فرض ميكنم كفايه را دارم ميگويم، صد نفر هم ميآيند، پايان سال شد، چه گير من آمده؟ چه گير ديگران آمده؟ اينهايي كه من وقتشان را گرفتم، هر روز يك ساعت برايشان اين بحث را گفتم، آيا توانستم بين خود و خدا، آنچه كه درست بوده، بگويم يا اينكه نه ميخواستم يك عنواني باشد؟
گاهي اوقات از آدم مسئلهاي ميپرسند، بلافاصله ميخواهد جواب دهد، بلافاصله ميگويد: من كه از كامپيوتر كمتر نيستم، من بايد زود جواب دهم، چه عيبي دارد، واقعاً خودمان را ادب كنيم، اگر كسي چيزي از ما سوال كرد، بلد هم بوديم، صد در صد هم بلد بوديم، باز با تأني جواب دهيم، اين را مقداري در خودمان پياده كنيم.
من متاسفانه نتوانستم در خودم پياده كنم، اما اين خيلي براي انسان فضيلت ميشود. افرادي را سراغ دارم كه در يك مجلس، وقتي بحث شده، بحث هاي خيلي علمي و عميق، اينها كلمهاي حرف نزدند، در حاليكه از تمام اهل آن مجلس قويتر بودند، اين هنر هست.
در يك مجلس كسي از ديگري سوال ميكند، من جواب دهم، اين خيلي بد است، از ديگري سوال ميكنند، من كه دارم ميشنوم، بلافاصله خودم را داخل كنم. اين سبب ميشود كه انسان، روحيه تسرعش زياد شود، اصلاً بايد يك كاري كنيم كه، روحيه تسرع در همه امور، در انسان خاموش شود، «الا الي الخيرات». تسرع به نماز اول وقت، تسرع به صدق، تسرع به كار خير، که اين يك چيز ديگري است.
اما در اين امور عادي و متداولي كه تسرع جستن داريم، يعني چه؟ بالاخره از چيزهايي كه مهلك براي انسان است، همين است. بياييم از موارد پايين و جزئي از اينها شروع كنيم، در اينها انسان ميتواند تسرع را كم كم از بين ببرد. فكر و تدبير و تأني را در خودمان ايجاد كنيم.
در روايات دارد که، كسي كه عجول است، نادم است، بالاخره پشيمان ميشود. الان ميخواهيد معاملهاي را انجام دهيد، خانهاي را بخريد، خوب يك مقدار با حوصله، دقت، با تدبير، پيش چند نفر مي نشينيد، ميگويند: كه ده مشتري روي اين خانه هست، آدم را وادار ميكنند، زود اقدام كند تا از دست انسان نرود.
اين را شما بدانيد، در اين دنيا انسان اگر بگويد چيزي از كف من رفت، اشتباه است. اصلاً اين فكر كه انسان معتقد باشد، چيزي از امور ظاهري دنيوي را از دست دادم، اشتباه است.
تنها چيزي كه از كف انسان ميرود، معنويت و حقيقت و تقوي است. امروز اگر بتوانيم يك قدم، دو قدم، توجهمان را به خدا، تقربمان را به خدا، بيشتر كنيم و نكرديم، اين واقعاً هزاران افسوس دارد. امروز اگر ميتوانستيم نماز شب بخوانيم و نخوانديم، بدا به حال انسان، اين افسوس دارد، مقام و حتي علم و اعتبار و همه اين چيزها، چيزهايي است كه اگر انسان بگويد از كف انسان رفت، يك تخيلي است، چون چيزي نيست، كه بخواهد از كف انسان برود.
آنچه كه از كف انسان ميرود و جاي افسوس دارد، همين مسائل معنوي است و ما اگر بتوانيم با همين حالت تثبت، اين كه در روايات دارد: «لا عقل كالتدبير»، اين كه امير المومنين (عليه السلام) در آن لحظات آخرشان فرمودهاند: «انهيكم عن التسرع في القول و العمل»، من شما را از تسرع در قول نهي ميكنم، بلافاصله آدم يك حرف نزند، بفهمد اين حرفي كه ميزند، ممكن است آبروي يك كسي برود، اين حرفي كه ميزند، ممكن است افتري باشد، اين حرفي كه ميزند، ممكن است يك اختلافي را در يك جامعه ايجاد كند.
منبع : وسائل الشیعه، ج 27، ص 169
کلمات کلیدی :
۱,۶۶۷ بازدید