۱۹ دی ۱۳۹۴ و ۱۱:۳۶

يك داستاني كه براي خود من واقع شده، عرض كنم، كه ببينيد كه واقعاً چقدر مسئله مهم است.
ما در همان ادبيات، اوائل طلبگي بود، درس آقايي شركت مي‌كرديم، آن موقع، همان بحث را، يكي از معاريف ادبي حوزه هم شروع كرد. آن آقا با اينكه خيلي هم به ما احترام مي‌كرد، خيلي هم براي ما وقت مي‌گذاشت، خيلي هم دقت مي‌كرد، اما ما گرفتار شهرت آن شخص دوم شده و به آن آقا خيلي صريح گفتيم كه: اين درس براي ما خيلي استفاده ندارد، اجازه دهيد که درس ديگري برويم.
اوائل طلبگي بود ما هم خيلي مثل حالا، حالا هم همينطور هستيم، واقعاً پختگي نداشتيم، در گفتار و زبانمان دقت نداشتيم. ايشان هم با كمال بزرگواري فرمودند: بسيار خوب است، من هم مي‌خواهم شماها رشد كنيد، برويد درس هر كسي كه مي‌توانيد از آن استفاده كنيد. ما هم درس آن آقا رفتيم.
چند سالي گذشت، همان درس را خود من براي پنج، شش نفر، در همين بالا سر شروع كردم. همان درسي كه از ادبيات بود و آن پنج، شش نفر هم، همه از جهت سني و از جهت لحيه از ما خيلي بزرگتر بودند. همان درس را شروع كردم و تقريباً دو، سه هفته‌اي كه گذشت، در آن دو سه هفته هم، اين طلبه ها خيلي تعريف و تشكر مي‌كردند. باز يكي از معاريف همان بحث را شروع كرد، اين طلبه‌هايي هم كه آنجا بودند، درست عينه همان تعبيري را كه خودمان قبلاً گفته بوديم، به ما گفتند که: آقا فلان آقا شروع كرده و ايشان واردتر است و ما مي‌خواهيم كه بيشتر استفاده كنيم و مي‌خواهيم درس ايشان برويم.
اين واقعاً خيلي مهم است و انسان مي‌تواند به يك تعبير و لحن ديگري، مسئله را بيان كند، اما اينچنين بيان كردن، اين اثر را دارد.

کلمات کلیدی :


۱,۲۲۵ بازدید