در روايتى از امام سجاد (ع)، در بحار الانوار جلد دوم، صفحه 28 مطلبی با
عنوان «مکتوب فى الانجيل» آمده است و این نشان میدهد گاهى اوقات ائمه ما
(ع) اين مطالب را به صورت اشاره بيان می کردند تا مردم بدانند که احاطه
اينها به کتب آسمانى چقدر فراوان است؛ اينطور نيست که فقط احاطه اينها به
قرآن کريم باشد، همان اندازه که به قرآن کريم احاطه دارند، به کتب آسمانى
هم احاطه دارند. می فرمايند: «مکتوب فى الانجيل لا تطلبوا علم ما لا تعملون
و لما عملتم بما علمتم فان العلم اذا لم يعمل به لم يزدد من الله الا
بعداً» می فرمايند: در انجيل نوشته شده است آنچه را که می خواهيد عمل
نکنيد،به دنبال يادگيرى آن نرويد؛ آنچه را که بنا داريد در مقام عمل پياده
نکنيد، دنبال فراگيرى آن نرويد. استدلالى که حضرت می آورد،این گونه است:
علم حقيقتى دارد که اگر بدان عمل نشود، لم يزدد من الله الا بعدا. اين، جز
دورى از خدا اثر ديگرى ندارد. يعنى بزرگترين حجاب بين انسان و خداوند، همين
علوم انسان خواهد بود. اين نکته مهمى است که گاهى اوقات در مورد علم گفته
می شود که اگر موفق شديم عمل می کنيم، و اگر موفق نشديم، بالاخره خود
علم، علم است؛ اين روايت ما را متوجه می کند که علم حقيقتى دارد و اين
حقيقت بسيار پيچيده است. اگر انسان بدان عمل کند موجب" قرب الى الله" می
شود، اگر انسان هر مقدارى که بر علمش اضافه شد عمل هم کند، یعنی علم خود
را در ميدان عمل پياده کند، آنچه را که می داند، از فقه گرفته تا اخلاق و
عقايد، پياده کند،این موجب تقرب الی الله می شود. اگر علم پيدا کرديم که در
کجا بايد احتياط کنيم و به آن عمل نکردیم، همين موجب بُعد از خداوند می
شود. در مورد قرآن نیز اين تعبير است که - و لا يزيد الظالمين الا خسارا -
علم را از اين جهت می توانيم تشبيه کنيم به اين کتاب الهى که اگر اين علم
در درون يک ظرفى قرار گرفت، داخل قلبى قرار گرفت که در مقام عمل پياده نشد
اين بُعد از خدا می آورد، چرا بُعد می آورد؟ اين ديگر يک امر تعبدى
نيست، يعنى اينطور نيست که خداوند انسان را مؤاخذه کند که حال که تو به
علمت عمل نکردى من هم توفيقات تو را کم می کنم، تو را از خودم دور می کنم،
بلکه اين دائما، اثر وضعى علم بدون عمل است. آن کسى که علم دارد و بر طبق
علمش عمل نمی کند، چه بخواهد و چه نخواهد، اثر وضعى اش دورى از خداوند است.
دست خود انسان هم نيست، عرض کردم اينطور هم نيست که يک امر جعلى باشد، يک
امر تشريعى باشد، يک امر تعبدى باشد. اين اثر وضعى علم بدون عمل است که
موجب بُعد از خدا می شود. انسان وقتى به علم عمل نمی کند، معلوم می شود
که باور ندارد. و براى علم، ارزشى قائل نيست، علم، ناشى از علم مطلق و عالم
مطلق است که خداوند است، بى اعتبار کردن علم، خواه نا خواه منجر به اين می
شود که انسان آن عالم مطلق را بى اعتبار می داند؛ منبع را بى اعتبار می
کند. حالا ممکن است خودش هم به اين توجه نداشته باشد اما اين منتهى به آن
می شود. وقتى انسان دارویی را از دکتر گرفت و اين دارو را استفاده نکرد،
معنايش اين است که باور ندارد اين دارو درست است. نسبت به آن دکتر بى
اعتماد است. علم نیز همینگونه است. حقيقتى دارد که اگر انسان در ميدان عمل
آن را نياورد چه بخواهد و چه نخواهد، موجب می شود که انسان نسبت به خدا
سُست بشود. افرادى هستند که از نظر علم الهيات، بهترين و قويترين براهين را
براى اثبات وجود خدا می آورد حتى در باب عرفان نظرى،به مراتب بالايى دست
یافته اند، اما در عمل، سر سوزنى از آنچه که می دانند در وجودشان تجلى پيدا
نکرده و نمی کند، اين گونه افراد، بُعدشان از خدا بيشتر از يک جاهل
بيسواد است که از اين مسائل خبر ندارد. ممکن است آن جاهل، نزديکى و قربى
داشته باشد اما اين شخص، ميليونها فرسنگ خودش را از حقيقت حق تعالى،دور
کرده است. هر چيزى که هر روز ياد می گيرد، يک درجه بر دورى اش اضافه می
شود. ما بايد مراقب باشيم همين علم حوزوى، همين علم دين، همين علم فقه و
اصول را اگر در ميدان عمل نياوريم، و به آنچه ياد گرفته ایم عمل نکنیم،
همین گونه خواهیم بود. ببينيد! بزرگان ما، مراجع ما، نسبت به اين احکام
خيلى مقيد بودند، اينقدر تقيد داشتند که گاهى اوقات براى انسان باورش مشکل
است. در باره امام (رض) نقل می کنند که ايشان حتى از کفشى که زن ها در
خانه می پوشند تا یکی دو قدم از يک جا به يک جاى ديگر بروند، استفاده نمی
کردند؛ از اين معلوم می شود که در ميدان عمل، اين دقتها و اين ريز بينی
هاست که از امام، عظمت بى نظيری به وجود آورده است، و او را به اوج قله
معنويت و عرفان رسانده است. ما هم بايد در اعمالمان مقيد باشيم، اين همه
حديث می خوانيم، بيان می کنيم که از مال مشتبه اجتناب شود، هر پولى را که
به ما می دهند، نبايد بگيريم، از هر منصبی که به ما داده می شود نبايد
بگيريم. بر سر هر سفره اى که دعوت می کنند، نرویم، هر حرفى را که خواستند
در هر موردى نزنیم، اين معنايش اين است که علمى را که ياد می گيريم در
ميدان عمل بياوريم. اگر ديديم تقيد مان در دايره زندگی، بيشتر شد اين علم
ما نافع بوده است.
لزوم تناسب علم و عمل در کلام امام سجاد
۲۴ دی ۱۳۹۴ و ۱۷:۲۸
در روايتى از امام سجاد (ع)، در بحار الانوار جلد دوم، صفحه 28 مطلبی با عنوان «مکتوب فى الانجيل» آمده است و این نشان میدهد گاهى اوقات ائمه ما (ع) اين مطالب را به صورت اشاره بيان می کردند تا مردم بدانند که احاطه اينها به کتب آسمانى چقدر فراوان است؛ اينطور نيست که فقط احاطه اينها به قرآن کريم باشد، همان اندازه که به قرآن کريم احاطه دارند، به کتب آسمانى هم احاطه دارند. می فرمايند: «مکتوب فى الانجيل لا تطلبوا علم ما لا تعملون و لما عملتم بما علمتم فان العلم اذا لم يعمل به لم يزدد من الله الا بعداً» می فرمايند: در انجيل نوشته شده است آنچه را که می خواهيد عمل نکنيد،به دنبال يادگيرى آن نرويد؛ آنچه را که بنا داريد در مقام عمل پياده نکنيد، دنبال فراگيرى آن نرويد. استدلالى که حضرت می آورد،این گونه است: علم حقيقتى دارد که اگر بدان عمل نشود، لم يزدد من الله الا بعدا. اين، جز دورى از خدا اثر ديگرى ندارد. يعنى بزرگترين حجاب بين انسان و خداوند، همين علوم انسان خواهد بود. اين نکته مهمى است که گاهى اوقات در مورد علم گفته می شود که اگر موفق شديم عمل می کنيم، و اگر موفق نشديم، بالاخره خود علم، علم است؛ اين روايت ما را متوجه می کند که علم حقيقتى دارد و اين حقيقت بسيار پيچيده است. اگر انسان بدان عمل کند موجب" قرب الى الله" می شود، اگر انسان هر مقدارى که بر علمش اضافه شد عمل هم کند، یعنی علم خود را در ميدان عمل پياده کند، آنچه را که می داند، از فقه گرفته تا اخلاق و عقايد، پياده کند،این موجب تقرب الی الله می شود. اگر علم پيدا کرديم که در کجا بايد احتياط کنيم و به آن عمل نکردیم، همين موجب بُعد از خداوند می شود. در مورد قرآن نیز اين تعبير است که - و لا يزيد الظالمين الا خسارا - علم را از اين جهت می توانيم تشبيه کنيم به اين کتاب الهى که اگر اين علم در درون يک ظرفى قرار گرفت، داخل قلبى قرار گرفت که در مقام عمل پياده نشد اين بُعد از خدا می آورد، چرا بُعد می آورد؟ اين ديگر يک امر تعبدى نيست، يعنى اينطور نيست که خداوند انسان را مؤاخذه کند که حال که تو به علمت عمل نکردى من هم توفيقات تو را کم می کنم، تو را از خودم دور می کنم، بلکه اين دائما، اثر وضعى علم بدون عمل است. آن کسى که علم دارد و بر طبق علمش عمل نمی کند، چه بخواهد و چه نخواهد، اثر وضعى اش دورى از خداوند است. دست خود انسان هم نيست، عرض کردم اينطور هم نيست که يک امر جعلى باشد، يک امر تشريعى باشد، يک امر تعبدى باشد. اين اثر وضعى علم بدون عمل است که موجب بُعد از خدا می شود. انسان وقتى به علم عمل نمی کند، معلوم می شود که باور ندارد. و براى علم، ارزشى قائل نيست، علم، ناشى از علم مطلق و عالم مطلق است که خداوند است، بى اعتبار کردن علم، خواه نا خواه منجر به اين می شود که انسان آن عالم مطلق را بى اعتبار می داند؛ منبع را بى اعتبار می کند. حالا ممکن است خودش هم به اين توجه نداشته باشد اما اين منتهى به آن می شود. وقتى انسان دارویی را از دکتر گرفت و اين دارو را استفاده نکرد، معنايش اين است که باور ندارد اين دارو درست است. نسبت به آن دکتر بى اعتماد است. علم نیز همینگونه است. حقيقتى دارد که اگر انسان در ميدان عمل آن را نياورد چه بخواهد و چه نخواهد، موجب می شود که انسان نسبت به خدا سُست بشود. افرادى هستند که از نظر علم الهيات، بهترين و قويترين براهين را براى اثبات وجود خدا می آورد حتى در باب عرفان نظرى،به مراتب بالايى دست یافته اند، اما در عمل، سر سوزنى از آنچه که می دانند در وجودشان تجلى پيدا نکرده و نمی کند، اين گونه افراد، بُعدشان از خدا بيشتر از يک جاهل بيسواد است که از اين مسائل خبر ندارد. ممکن است آن جاهل، نزديکى و قربى داشته باشد اما اين شخص، ميليونها فرسنگ خودش را از حقيقت حق تعالى،دور کرده است. هر چيزى که هر روز ياد می گيرد، يک درجه بر دورى اش اضافه می شود. ما بايد مراقب باشيم همين علم حوزوى، همين علم دين، همين علم فقه و اصول را اگر در ميدان عمل نياوريم، و به آنچه ياد گرفته ایم عمل نکنیم، همین گونه خواهیم بود. ببينيد! بزرگان ما، مراجع ما، نسبت به اين احکام خيلى مقيد بودند، اينقدر تقيد داشتند که گاهى اوقات براى انسان باورش مشکل است. در باره امام (رض) نقل می کنند که ايشان حتى از کفشى که زن ها در خانه می پوشند تا یکی دو قدم از يک جا به يک جاى ديگر بروند، استفاده نمی کردند؛ از اين معلوم می شود که در ميدان عمل، اين دقتها و اين ريز بينی هاست که از امام، عظمت بى نظيری به وجود آورده است، و او را به اوج قله معنويت و عرفان رسانده است. ما هم بايد در اعمالمان مقيد باشيم، اين همه حديث می خوانيم، بيان می کنيم که از مال مشتبه اجتناب شود، هر پولى را که به ما می دهند، نبايد بگيريم، از هر منصبی که به ما داده می شود نبايد بگيريم. بر سر هر سفره اى که دعوت می کنند، نرویم، هر حرفى را که خواستند در هر موردى نزنیم، اين معنايش اين است که علمى را که ياد می گيريم در ميدان عمل بياوريم. اگر ديديم تقيد مان در دايره زندگی، بيشتر شد اين علم ما نافع بوده است.
منبع : بحار الانوار، ج 2،ص 28
کلمات کلیدی :
۱,۴۸۴ بازدید