۲۸ دی ۱۳۹۴ و ۱۱:۵۸

حديثي از امام باقر(ع) خطاب به جابر بن يزيد جعفي است که فرمودند:

«يا جابر اوصيک بخمس» پنج وصیت به جابر فرمودند:
«إن ظلمت فلا تظلم» اگر کسي به شما ظلم کرد، شما هم در مقابل به او ظلم نکنيد.
«و إن خانوک فلا تخن» اگر کسي به شما خيانت کرد شما به او خيانت نکن،
«وإن کذبت فلا تغضب» اگر حرف دروغي را به شما نسبت دادند، از قول شما حرف دروغي را نقل کردند، غضبناک نشو،
«و إن مدحت فلا تفرح» اگر از شما تعريف کردند و براي شما القابي ذکر کردند، خوشحال نشو؛
«و إن ذممت فلا تجزع» و اگر نسبت به شما بدگويي کردند، جزع نکن و ناراحت نشو؛
«و فکّر فيما قيل فيک» اگر پشت سر شما بدگويي کردند، فکر کن.
«فإن عرفت من نفسک ما قيل فيک فسقوطک من عين الله عزّ وجل عند غضبک من الحق أعظم مصيبةً مما خفت من سقوطک من أعين الناس» اگر مطلبي در مورد شما گفتند و ديديد که اين مطلب در شما وجود دارد، بدان سقوط تو از چشم خدا، وقتي خدا بر انسان غضب مي‌کند، مصيبتش بسيار بالاتر از اين است که انسان از چشم مردم ساقط شود؛ روي اين مسئله فکر کن.
«وإن کنت علي خلاف ذلک» اگر ديدي حرفي که در مورد تو زدند، در تو وجود ندارد «فثواب اکتسبته من غير أن يتعب بدنک»؛ یک ثوابی بدون زحمت به دست آورده‌ای.
در روايات آمده است کسي که غيبت مي‌کند، کسي که تهمت مي‌زند، انسان نبايد ناراحت شود؛ براي اينکه به ازاي هر غيبت، هر تهمت و بدگويي و هر تعبيري که موجب تحقير شود، خداوند ثوابي را در نامه‌ي اعمال شخصي که به ناحق مورد مذمت قرار گرفته است، مي‌نويسد.

این معنای اجمالی حدیث است گرچه برخی فرازهای آن محتاج به توضیح است:
در اولين قسمت روايت، امام باقر(ع) به جابر فرمودند «إن ظلمت فلا تظلم». مي‌خواهيم يک مقدار راجع به ظلم صحبت کنيم. از مسائلي که قرآن و روايات بسيار به آن پرداخته‌اند، مسئله ظلم است.

شايد بتوان گفت که هيچ گناهي نزد خداوند تبارک و تعالي بدتر از ظلم نيست. در قرآن حدود 24 آيه داريم که فقط عذاب دنيوي ظلم را ذکر کرده است؛ يعني از مسائلي است که مسلماً بر آن گناه، عذاب دنيوي مترتب است. گاهی مراد از عذاب دنيوي، عذاب استيصال است که همه چيز از بين مي‌رود؛ و گاهی هم برخي از امراض، زوال نعمت، به وجود آمدن نزاع‌ها، سلب امنيت، سلب آرامش و غیره است.

ظلم، آثار دنيوي نابود کننده‌ایی دارد؛ در مورد آثار اخروي‌ نيز بسياري از تعابيري که در قرآن به عنوان عذاب اليم مطرح شده، مربوط به ظالم است. وقتي مي‌گوئيم ظلم و ظالم، فکر مي‌کنيم بين اين مفهوم‌ها و نوعِ مردم معمولي، فاصله زیاد است؛ تا مي‌گوئيم ظالم، نظرمان به قاتلین اباعبدالله الحسين(ع) می رود يا کساني که کشتار فجيع انجام مي‌دهند؛ در حالي که ظلم مفهوم خيلي وسيعي دارد. اگر انسان مقداري دقت کند، مي‌بيند متأسفانه و مع الاسف اين ظلم، خود انسان را هم شامل مي‌شود. گاهی انسان ظالم است اما خبر ندارد. مفهوم ظلم دائره‌اش بسيار وسيع است؛ از ظلم به خداوند تبارک و تعالي شروع مي‌شود، از ظلم به انسان شروع مي‌شود تا ظلم به دين، ظلم به جامعه، ظلم به همسر، ظلم به اولاد، ظلم به همسايه، ظلم به رفيق، و شايد ضعيف‌ترين مواردش ظلم به خود انسان باشد.
در روايتي ابن عباس نقل مي‌کند: «أوحي الله عزّ وجل إلي داود عليه السلام: قل للظالمين لا يذکرونني»، به ظالمين بگو مرا ياد نکنند! پس، معلوم مي‌شود که فقط کافر و حاکم ستمگرِ مشرک، ظالم نيستند، بلکه ممکن است کسي ظالم باشد اما ذاکر خدا هم باشد؛ اين خيلي تعبير عجيبي است.

ممکن است کسي مسلمان باشد، روحاني باشد، متديّن به حسب عبادات و مناسک ظاهري دين باشد، اما از يک جهت هم ظالم باشد. حال خداوند مي‌ فرماید: به ظالمين بگو مبادا مرا ياد کنند.

در مورد ذکر خدا چقدر سفارش شده که «أَلَا بِذِکْرِ ٱللَّهِ تَطْمَئِنُّ ٱلْقُلُوبُ»، يکي از موارد استثنايش اينجاست. مي‌فرمايد: «فإنّه حقٌ علي أن أذکر من ذکرني» من بر خودم واجب کردم هرکس به ياد من باشد، من هم به ياد او باشم. اين بناي خداوند تبارک و تعالي است؛ نمي‌شود کسي خدا بگويد و خدا نشنود،یا خدا جواب ندهد. نمي‌شود کسي در دلش به ياد خدا بيفتد و خدا او را ياد نکند. «فَاذْکُرُونِىٓ أَذْکُرْکُمْ».

قبلا عرض کردم اينطور نيست که اگر ما يک لحظه ياد خدا کرديم، خدا هم يک لحظه ياد انسان باشد؛ ياد خدا نسبت به ما، اصلاً قابل مقايسه با ياد ما نسبت به خدا نيست. اما مي‌فرمايد: اگر ظالم، خدا خدا کند، من او را لعن مي‌کنم «و إنّ ذکري إيّاهم أن ألعنهم». پدري است که نسبت به فرزندش ظلم مي‌کند، قدرت مالي دارد که جايي را براي فرزندش اجاره کند، وسائلي برايش تهيه کند، اما از خانه بيرونش مي‌کند؛ الآن اين مسئله فراوان است؛ همين چندي پيش کسي نزد من آمده بود و مي‌گفت: وضع مالي پدر ما بسيار خوب است اما به استدلال اينکه من خودم از صفر شروع کردم، هيچ چيز به ما نمي‌دهد. حتی ما را از منزل بيرون کرده و گفته است: خودتان برويد دنبال معاشتان! اين ظلم است. اين هم از نظر عقلي و عقلايي و هم از نظر شرعي يک ظلم بسيار روشن است.

 همينطور اگر شوهر نفقه‌ي همسر خودش را ندهد، ظلم است؛ هرچند نماز شب هم بخواند، اهل علم باشد، صدها کار بزرگ اجتماعي انجام دهد. حتي دايره‌ي ظلم به اينجا مي‌رسد که اگر ببينيم کسي دارد حق ديگري را تضييع مي‌کند ولي سکوت کنيم، اين سکوت هم ظلم است. هرجا که انسان از مسير اصلي به نحوي خارج شود، ظلم است. کسي زحمت کشيده و پنجاه سال درس خوانده است، حالا منِ تازه وارد در حوزه بگويم او سواد ندارد؛ اين هم ظلم است.

لذا، انسان بايد مراقبت کند که ظلم گاه گريبانش را گرفته و مصداق ظالم است، اما تا به او بگويي ظالم، پرخاش مي‌کند و مي‌گويد من کجا و ظلم کجا؟ انسان خبر ندارد که مصداق ظالم است. گاهی نظريه‌اي را از کسي مي‌بيند،که اگر اين را به عنوان نظر خودش بيان کند، ظلم است. گاهي اوقات ما طلبه‌ها مي‌گوئيم علماي گذشته چه کردند؟ اين همه زحمات علمي، اين همه خدمات، اين همه غور در مسائل فقهي و تفسيري، اين همه کتاب.

يک وقت يکي از مردم معمولي از من پرسيد، علما تا حالا چه کرده اند؟ گفتم يک سر به کتابخانه‌ها بزن ببين چه کساني کتاب‌ها را نوشتند؟ شما بازاري‌ها اين کتابها را نوشتيد؟ شما مردم معمولي، اين کتابها را نوشتيد؟ اين کتابها را علماي بزرگ نوشتند. حال، انسان بيايد بگويد روحانيّت، علما، بزرگان، چه کردند؟ اين خودش بزرگترين ظلم است.

از آن طرف هم همينطور است؛ اگر انسان ببيند کسي دارد براي جامعه زحمت مي‌کشد، شبانه روز خدمت مي‌کند، لکن يکي دو اشکال دارد،یا پنج اشکال دارد، اينجا انسان بيايد به طور کل بر همه اعمالش خط قرمز بکشد، اين ظلم است. ما بايد مراقب باشيم که مبادا خداي ناکرده، در زمره ظالمين قرار گیریم.

روايتی در بحارالانوار  آمده است که اميرمؤمنان (ع) از وجود مبارک پيامبر (صلوات‌الله علیه) نقل مي‌کند که: إيّاکم والظلم فإنّه يخرب قلوبکم يعني کسي که ظالم است قلبش ويرانه شده است؛ یعنی قلب وارونه‌ ويرانه دارد. حال خودتان فکر کنيد اگر قلب خراب شد، چه مي‌شود؟ آيا ديگر خوب و بد برايش فرق مي‌کند؟ زشت و زيبا برايش فرق مي‌کند؟ پدر و غير پدر برايش فرق مي‌کند؟ فرزند و غير فرزند برايش فرق مي‌کند؟ خدا و غير خدا برايش فرق مي‌کند؟ خير.

قلب وقتي منظم باشد، و از نظر نفسي و روحي، فطرت انسان کار مي‌کند؛ و نور الهي بالأخره در سر بزنگاه‌ها، انسان را هدايت مي‌کند؛ اما اگر قلب خرابه شد، اگر قلبي خراب شد، ديگر عاطفه هم در آن معنا ندارد، ديگر انسان، خدا و پيغمبر نمي‌شناسد، ارزشها با بي‌ارزشها هيچ فرقي نمي‌کند.

اگر به ظالمين بگويند يک مورچه کشته شد يا بگويند بمبي انداختند و هزاران انسان کشته شدند، اصلاً برايشان فرقي نمي‌کند. ظلم اينها را به اينجا کشانده است؛ قلبشان به حدّي مي‌رسد که مأمون عباسي حاضر است برادرش را بکشد تا قدرتش باقي بماند. از خدا استمداد مي‌جوييم که وجود ما را از ظلم براي هميشه بري بفرمايد.



منبع : بحار الانوار، ج 75، ص 163



کلمات کلیدی :

عواقب گناه یاد خدا ظلم امام حسین جابر بن یزید عواقب دنیایی و آخرتی ظلم ظلم در‌ قران معنای ظلم

۱,۹۶۵ بازدید