درس بعد

کتاب الحج

درس قبل

کتاب الحج

درس بعد

درس قبل

موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 26)


تاریخ جلسه : ۱۳۹۹/۱۰/۱


شماره جلسه : ۵۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • جمع‌بندی روایات

  • بررسی استفاده وجوب از صیغه امر در روایات

  • جمع‌بندی بحث

  • وجوه فقهی عدم وجوب وفای به وعده

  • وجه اول: حرج نوعی

  • وجه دوم: کثرت عصیان در عالم خارج

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين



خلاصه بحث گذشته
بحث ما در این مسئله استطرادی است که آیا وفای به وعد واجب است یا نه؟ تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که از آیات قرآن کریم آیه‌ای که ظهور در وجوب وفای به این وعد (یعنی وعدی که فقط یک طرف می‌گوید: من این کار را انجام می‌دهم و عنوان تعاهد علی امر واحد ندارد، بلکه عنوان وعد ابتدایی را دارد) نداریم.

جمع‌بندی روایات
در روایات، این روایت را معنا کردیم: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلي‌الله‌عليه‌وآله) مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَفِ إِذَا وَعَدَ»[1]، گفتیم برای استفاده وجوب وفا به وعد از این روایت دو راه وجود دارد:

راه اول: یک راه آن است بگوئیم «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» قرینه است بر این‌که مسئله وجوبی است که اگر کسی ترک کند به ایمانش به خدا و یوم آخر خللی به وجود می‌آید، که در این راه اشکال کردیم. گفتیم اگر تتبعی در روایات وارده از ائمه معصمین (عليهم‌السلام) داشته باشیم، عبارت «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر» برای بسیاری از موارد مستحبی نیز ذکر شده، مانند: «فلیکرم ضیفه» یا موارد دیگر.

لذا این عبارت هم در موارد وجوبی آمده و هم در موارد استحبابی. سرّش آن است که گاهی اوقات ائمه(عليهم‌السلام) می‌خواستند اهتمام به یک مطلبی را برسانند، این عبارت را به کار می‌بردند. مثلا در روایت آمده: «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلا یَبِیتَنَّ إلا بِوَترٍ»[2]؛ یعنی اگر کسی ایمان به خدا و روز قیامت دارد بیتوته نکند مگر این‌که نماز وتر را بخواند، در حالی که خواندن نماز وتر مسلماً استحباب دارد ولی همین عنوان برایش آمده است که حتی بعضی، کراهت «ترک الوتر فی کل لیلةٍ» را از آن استفاده کرده و گفتند: از آن استفاده می‌شود که اگر مؤمنی شب بخوابد و نماز شب که عمده‌اش در آن وتر است نخواند، کراهت دارد.

راه دوم: ممکن است کسی بگوید: کاری به صدر روایت نداریم، در روایت آمده: «فلیفِ إذا وعد»، آیا صیغه «افعل» ظهور در وجوب ندارد؟! ما در اصول می‌گوئیم صیغه افعل «ظاهرةٌ فی الوجوب»، منتهی در منشأ ظهورش اختلاف است آیا منشأ ظهورش واضع است یا عقل و یا عقلاست؟ در آن اختلاف وجود دارد.

جوابی که در اینجا می‌دهیم آن است که وقتی یک انس اجمالی و یک ارتباطی با روایات اهل‌بیت(عليهم‌السلام) یا حتی روایاتی که از پیامبر اکرم(صلي‌الله‌عليه‌وآله) رسیده داشته باشیم، به این نتیجه می‌رسیم که استعمال صیغه امر در کلمات اینها در استحباب بیش از وجوب است؛ یعنی موارد زیادی داریم که اینها صیغه «افعل» را در استحباب استعمال کردند که اگر اینها احصا بشود بیش از موارد وجوبی است که البته این را نمی‌شود با کامپیوتر نگاه کرد، بلکه باید تمام صیغه‌های «افعل» در روایات را درآورد و بعد فقیهی بنشیند تک تک ببیند وجوبی است یا استحبابی؟ به نظر ما استعمالش در استحباب بیش از وجوب است.

بررسی استفاده وجوب از صیغه امر در روایات
صاحب معالم(قدس‌سره) بعد از این‌که بحث صیغه افعل «ظاهرةٌ فی الوجوب» را مطرح می‌کند می‌گوید: «فائدة: یستفاد من تضاییف احادیثنا المرویة عن الائمة المعصومین(عليهم‌السلام) یستفاد أنّ استعمال صیغة الامر فی الندب کان شایعاً فی عرفهم، بحیث صار من المجازات الراجحة»؛ استعمال صیغه امر در استحباب در عرف ائمه(عليهم‌السلام) از مجازات راجحه شده است، «المساوی احتمالها من اللفظ باحتمال الحقیقة عند انتفاء المرجح الخارجی»؛ احتمال این‌که امام(عليه‌السلام) معنای ندب را اراده کند با احتمال معنای حقیقی (یعنی وجوب) یکی است. بعد می‌فرماید: «و یشکل التعلق (یعنی تمسک) فی اثبات وجوب امرٍ بمجرد ورود الامر به منهم علیهم السلام»؛ اگر در یک روایتی یک امر وارد شده، به مجرد ورود امر ما نمی‌توانیم استفاده وجوبی کنیم.[3]

ما یک پله بالاتر می‌خواهیم بگوئیم و آن این‌که استعمال صیغه امر در استحباب نه تنها به اندازه وجوب نیست، بلکه بیشتر است و در نتیجه این مطلب ما را به این جهت می‌کشاند که برای اراده وجوب قرینه لازم است؛ یعنی وقتی استعمالش در استحباب زیاد بشود برای ارادة الوجوب ما قرینه لازم داریم. چند نمونه در روایات عبارتند از:

1.      نمونه اول آن که کلمه «لاینبغی» در لغت به معنای سزاوار است، ولی در روایات ائمه(قدس‌سره) وقتی بررسی می‌کنیم اگر ده مورد «لاینبغی» استعمال کردند هفت مورد در حرمت استعمال کردند. لذا «لا ینبغی» به معنای «حرامٌ» است، این در حالی است که اگر «لاینبغی» امروزه در عرف یا لغت به معنای سزاوار نیست بوده و از آن کراهت دارد استفاده می‌شود، ولی خود ائمه علیهم السلام در بسیاری از موارد این کلمه را در حرمت به کار بردند. حال اگر در یک روایت و موردی داشتیم که کلمه «لاینبغی» در آن آمده بود، این هم باید حمل بر حرمت کنیم، مخصوصاً که ما قاعده «الظنّ یلحق الشیء بالاعم الاغلب» را در موضوعات قبول داریم.

2.      نمونه دوم کلمه «لایصلح» است که این کلمه نیز امروزه در لغت یا عرف می‌گویند یعنی مناسب نیست، اما در روایات ائمه علیهم السلام «لایصلح» به معنای «حرامٌ» است. پس باید دید تعابیری که خود ائمه علیهم السلام به کار بردند چیست که از این تعبیر می‌کنند به «واژه شناسی». واژه شناسی یعنی کسی که می‌خواهد در اجتهاد نظر بدهد به وسیله اجتهاد اینطور واژه‌شناس نباشد، نگوید که ائمه(عليهم‌السلام) این لفظ را چرا به کار می‌برند؟ این نمی‌تواند به نتیجه برسد.

بنابراین واژه شناسی بسیار مهم است و یک دایره وسیعی هم دارد، یکی دو تا نیست. ما در کتاب حج چند مورد اشاره کردیم، در کتاب معاملات نیز همین‌طور. لذا اینجا ما از «المؤمن اذا وعد وفی» که بگوئیم وفا خبر در مقام انشاء است، از این تعابیر نمی‌توانیم وجوب را استفاده کنیم.

جمع‌بندی بحث
بنابراین برخلاف آنچه مرحوم خوئی قبل و از ایشان شیخ انصاری(قدس‌سره) می‌فرمایند که روایات هم ظهور در وجوب دارد، ما ظهوری در وجوب از روایات استفاده نمی‌کنیم. از مجموع روایات «شدّة الاهتمام بالوفاء بالوعد» را استفاده می‌کنیم و این به معنای استحباب مؤکَّد است.

بحث دیگر این است که بر فرض که بپذیریم مسئله وجوب وفا در قرآن یا در روایات ظهور در وجوب دارد، اما وقتی در فقه می‌آییم، فقها قدیماً و حدیثاً فتوای به استحباب دادند مگر عده کمی از متأخرین، شاید دو سه فقیه فقط فتوای وجوب داده باشند، اما اکثر فقها فتوای به استحباب دادند. لذا در اینجا باید دید چه وجه فقهی می‌توانیم درست کنیم؟

وجوه فقهی عدم وجوب وفای به وعده
وجه اول: حرج نوعی
یک وجه فقهی این است که بگوئیم وجوب وفای به وعد مستلزم حرج نوعی است؛ یعنی درست است قرآن مفاد وعد را مطرح کرده و روایات هم مطرح کرده، اما شبیه آنچه پیامبر اکرم(صلي‌الله‌عليه‌وآله) فرمود: «لولا أن اشقّ علی امّتی لأمرتهم بالسواک» است که در اینجا این وجوب یک حرج نوعی دارد، اگر شارع بخواهد وفای به وعد را واجب کند چقدر حرج برای این مردم ایجاد می‌شود؟! بنابراین یک وجه این است که بگوییم فقها «لوجود الحرج النوعی» فتوای به استحباب دادند.

لذا ملاک لزومی وجود دارد که شارع در قرآن و روایات وجوبش را مطرح کرده‌اند، اما چون تا روز قیامت حرج نوعی دارد، اینجا استحباب مطرح شده است؛ یعنی شارع اعلام می‌کند در مسئله وفای به وعد ملاک لزومی وجود دارد، اما من جانبٍ آخر مسئله حرج نوعی وجود دارد، لذا باید فتوای به استحباب داد.

البته باید توجه داشت که مشهور از جمله امام خمینی(قدس‌سره) حرج را حرج شخصی می‌دانند، بعد هم می‌گویند هر جا حرج شخصی شد حکم برداشته می‌شود، ولی ما در رساله «لاحرج» اثبات کردیم اصلاً بعضی از ادله و روایات «لاحرج» موردش حرج نوعی است. حال که ما حرج نوعی را قبول داریم این وجهی که گفتیم درست می‌شود و همین روایت «لولا أن أشقّ علی امّتی» نیز ظهور در حرج نوعی دارد نه حرج شخصی.

وجه دوم: کثرت عصیان در عالم خارج
نکته قابل توجه آن است که در اجتهاد ما می‌توانیم بگوئیم ممکن است یک فعلی ملاک لزومی دارد، اما به جهت «کثرة العصیان فی عالم الخارج» قرینه شود بر این‌که شارع از وجوب آن رفع ید کرده است؛ یعنی ملاک لزومی است و لو خلّی و طبعه باید به فعلیت وجوب برسد و در عِداد واجبات مطرح شود، ولی کثرة العصیان خودش سبب می‌شود که قرینه شود بر این‌که شارع از این وجوب رفع ید کرده است.

به عنوان مثال؛ در مسئله انفاق (البته نه انفاق واجب یعنی زکات) در قرآن متعدد آمده: «انفقوا مما تحبّون»، اما بگوییم انفاق واجب است، به این معناست که هر روز بر هر آدمی انفاق و کمک کردن به فقیر واجب است؛ زیرا ملاک لزومی دارد. آیه «الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ»[4]؛ یعنی شما یک پولی داری که ذخیره کردی و در راه خدا هم انفاق نمی‌کنی، این ملاک لزومی حرمت دارد، ولی از آن طرف خدای تبارک و تعالی می‌داند عده‌ بسیار زیادی «يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ» هستند اما انفاق هم نمی‌کنند.

حال باید بعد از زمان نزول آیه تا زمان ظهور حضرت حجّت(عليه‌السلام) را در نظر بگیریم، تا آن زمان چقدر کثرة العصیان می‌شود؟! آیا خدای تبارک و تعالی می‌خواهد بندگانش را در کثرة العصیان قرار بدهد؟! اصلاً خود همین یک مطلب بسیار مهمی است، شارع متعال حکمتش اقتضا دارد، لطفش اقتضا دارد که بنده‌ او حتی الامکان عصیان او را نکند، مثلاً طوری تکالیف را قرار داده که خیلی سخت نباشد، بتواند انجام بدهد، اگر هم بخواهد عصیان کند واقعاً روی هوا و هوس شیطانی عصیان کند.

آیه 187 سوره بقره رو در گذشته مثال زدیم که «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَائِكُمْ ۚ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ»، اصلاً این خودش یکی از مصادیق این قاعده است؛ یعنی ما می‌خواهیم یک قاعده‌ای را اینجا استکشاف کنیم که در اصول و فقه بسیار مطلب محکمی است. گاهی ذهنمان را فقط منحصر کردیم به این‌که برای اینکه از این صیغه «افعل» رفع ید کنیم قرینه لفظی چیزی داریم یا نه؟ چه قرینه‌ای از این بالاتر؟! جایی که یک حکمی مستلزم کثرة العصیان است بگوئیم خود همین قرینه است بر این‌که با این‌که فعل ملاک لزومی دارد اما شارع وجوب را اراده نکرده است.

در آیه: «الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» ملاک وجوبی وجود دارد اما شارع وجوب را اراده نکرده است. حال اگر امروز کسی صدها میلیون پول دارد در صندوق بانک قرار داده و یک ریالش را هم به افراد نمی‌دهد این را نمی‌شود گفت کار حرامی انجام داده است، هرچند خودم شنیدم یکی از آقایان در صدا و سیما این آیه را می‌خواند و می‌گفت: بله، حتی مجری از او سؤال می‌کرد اگر کسی در صندوقش یک مقدار پول نگه دارد ولو برای یکی دو سال، می‌گفت: بله، آیه می‌گوید حرام است! اینها عدم دقت در آیه است.

بنابراین، اولاً در مورد این آیه یک روایتی داریم که این آیه مربوط به زمان ظهور است؛ یعنی در زمان ظهور امام زمان(عليه‌السلام) حرمت کنز ذهب و فضه مطرح است، می‌گوئید این آیه که تأویلش برای زمان ظهور است چرا الآن خداوند فرمود؟ برای این‌که ملاک لزومی‌اش را خدا می‌خواهد به بشر تفهیم کند.

نظیر آن که، در آیات جهاد ابتدایی مانند آیه: «قَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ»[5] (که امام خمینی(قدس‌سره) زمان دفاع مقدس هم این آیه شریفه را خواندند و از آن جهاد ابتدایی استفاده می‌شود)، روایتی ذیل آن آمده که محمد بن مسلم به امام باقر(عليه‌السلام) عرض کرد محمد بن مسلم از امام باقر درباره آیه 39 انفال سؤال کرد، امام(عليه‌السلام) فرمود: «لم یجئ تأویل هذه الآیة بعدُ»[6]؛ ائمه(عليهم‌السلام) گاهی اوقات نسبت به بعضی از آیات تذکر دادند که هنوز وقت عمل به این آیه فرا نرسیده است.

بعد به امام باقر(عليه‌السلام) عرض کرد: چرا شما به این آیه عمل نمی‌کنید؟ حضرت فرمود: درست است این آیه ظهور در وجوب دارد، اما «رخص رسول الله(صلي‌الله‌عليه‌وآله) لهم لحاجته و حاجة اصحابه»؛ ضرورتی وجود داشته یک ترخیصی دارد که ما الآن به آن ترخیص عمل می‌کنیم. خود مسئله جهاد ابتدایی هم مشمول همین قاعده است؛ یعنی اگر شارع وجوب جهاد ابتدایی را لکل مسلم فی کل زمان قرار می‌داد، لازم می‌آید که اکثر مسلمان‌ها عاصی باشند، اصلاً عقل می‌گوید: مولا باید حریم و حرمت خودش را حفظ کند، تکلیفی نکند که اکثر عبیدش بخواهند مخالفتش کنند، اگر یک چنین تکلیفی می‌خواهد کند که اکثر با او مخالفت می‌کنند شاید این تکلیف قبیح باشد.

بنابراین اولاً، با توجه به آیه: «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ»[7] که یک شاهد خوبی بود، ثانیاً، عقل می‌گوید: اگر یک تکلیفی اکثریت مخاطبین مخالفت می‌کنند، این یا بگوید «لیس من شأن المولی» یا «قبیحٌ للمولی» که چنین تکلیفی کند. می‌گوئیم پس ممکن است بعضی از تکالیف به لسان لزومی هم بیان بشود مثل «انفقوا»، اما این فقط بیان برای ملاک وجوبش است، اما فعلیّت وجوب را به خاطر این قرینه محقق نشده است.

باید توجه داشت که ذهن ما را مأنوس کردند به قرینه، می‌گوئیم قرینه یعنی قرینه لفظی؟ قرینه به این مهمی داریم. قرینه عدم اطاعت اکثر و عصیان الاکثر، «تختانون علی انفسکم»، اینها قرینه می‌شود بر این‌که شارع از این آیه شریفه آن ظهور وجوبی را اراده نکرده، اما به بشر اعلام می‌کند که این ملاک لزومی وجوبی را دارد، در مسئله جهاد ابتدایی همین‌طور است، در مسئله «الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ» همین‌طور است، شاید اگر تتبع کنید شواهد دیگری هم پیدا کنید. لذا به نظر ما تکلیفی که مکلِف، آمر و مولا علم به کثرة العصیان مخاطب و مکلَف دارد این تکلیف قبیح است.

البته باید توجه داشت که طبق مبنای مشهور تکلیف عاصی اشتباه است و فقط از باب اتمام حجّت یا امکان الانبعاث برای کفار است، برای فعلیت تکلیف مشکل است، اما طبق مبنای امام خمینی(قدس‌سره) در خطابات قانونیه تکلیف مجنون، صبی و کفار درست است.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ الكافي 2- 364- 2؛ وسائل الشيعة، ج‌12، ص: 165‌، ح15965- 2.
[2] ـ «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ‌ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(عليه‌السلام): مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَبِيتَنَّ إِلَّا بِوَتْرٍ.» التهذيب 2- 341- 1412؛ وسائل الشيعة؛ ج‌4، ص: 94، ح4603- 1.
[3] ـ «فائدة: يستفاد من تضاعيف أحاديثنا المروية عن الأئمة عليهم السلام أن استعمال صيغة الأمر في الندب كان شائعا في عرفهم بحيث صار من المجازات‏ الراجحة المساوي احتمالها من اللفظ لاحتمال الحقيقة عند انتفاء المرجح الخارجي فيشكل التعلق في إثبات وجوب أمر بمجرد ورود الأمر به منهم عليهم السلام.» معالم الدين و ملاذ المجتهدين ؛ ص53.
[4] ـ سوره توبه، آیه 34.
[5] ـ سوره انفال، آیه 39.
[6] ـ «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ(عليه‌السلام) قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قاتِلُوهُمْ- حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَقَالَ لَمْ يَجِئْ تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ بَعْدُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلي‌الله‌عليه‌وآله) رَخَّصَ لَهُمْ لِحَاجَتِهِ وَ حَاجَةِ أَصْحَابِهِ فَلَوْ قَدْ جَاءَ تَأْوِيلُهَا لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُمْ وَ لَكِنْ يُقْتَلُونَ حَتَّى يُوَحَّدَ اللَّهُ وَ حَتَّى لَا يَكُونَ شِرْكٌ.» الكافي 8- 201- 243؛ وسائل الشيعة؛ ج‌15، ص: 127، ح20132- 2.
[7] ـ سوره بقره، آیه 187.

برچسب ها :

حرج نوعی ملاک وعده ایمان به خدا صیغه «افعل» امر «لاینبغی» «لایصلح» کثرت عصیان

نظری ثبت نشده است .