مرحوم حاج احمد آقا تربيتشدهی امام بود و فکر امام را بخوبي فهميده بود
۱۸ فروردین ۱۳۹۶
۱۲:۳۱
۴,۴۲۱
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) تبریک و تهنیت باد
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
-
برگزاری مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) / فاطمیه دوم
-
یادی از فقیه اهلبیت(ع) و مرجع بزرگ شیعه، در گفتوگوی خبرگزاری ابنا با آیتالله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
-
مسجد کانون تهذیب و رشد استعدادها
* با توجه به رابطهي صميمي که حضرتعالي و پدر بزرگوارتان با امام و بيت محترمشان داشتهايد، لطفاً از شخصيت مرحوم حاج احمدآقا مطالبي براي خوانندگان ما بيان بفرماييد.
** مرحوم حاج احمدآقا شخصيتي به تمام معنا امينِ امام بود و امام(ره) به ايشان بسيار توجه داشتند. بعد از بازگشت امام به ايران و تشريف بردنشان به قم، بعضي از آقايان از روي دلسوزي، به ذهنشان رسيده بود که اصلاً بيت و دفتر امام در قم را افرادي غير از منسوبين امام اداره کنند و حتي خود حاج احمدآقا هم خيلي در امور دخالت نداشته باشد.
به نحو اجمال به خاطر دارم که به نتيجه نرسيدند و معلوم شد که فکر کاملاً باطلي بوده است. مرحوم حاج احمدآقا کاملاً معتمد امام بود و هرگز حرفي را بر خلافِ نظر و فکر و راه امام يا طبق اهداف شخصي خودش مطرح نکرد. وقتي تاريخ انقلاب، خصوصاً بعد از پيروزي انقلاب تا ارتحال امام و بعد از آن را ورق ميزنيم، ميبينيم مرحوم حاج احمدآقا يکي از ارکان نظام و شخصيتي بسيار مؤثر در بحرانهايي بود که براي اين نظام به وجود ميآمد. خودش را وقف امام و انقلاب کرده بود؛ با اينکه ايشان از نظر علمي، استعداد بسيار خوبي داشت.
آنهايي که با ايشان بودند و از نزديک همراهشان بودند، به اين مسئله اذعان داشتند که ايشان از جهت علمي بسيار با استعداد بود و ميتوانست در زمينهي علمي فعاليت کند و شايد اگر عمرش را در مسائل علمي صرف ميکرد، آثار بسيار خوبي از خود به جا ميگذاشت؛ اما واقعاً خودش را تمام وقت و شبانهروز وقف امام و انقلاب و مردم کرد.
اين نکته را بايد هم مردم و هم طلبههاي حوزه بدانند که ايشان در خدمت امام بهعنوان يک آقازاده حضور نداشت؛ بلکه تمام وقت در اختيار امام بود و به همهي امور امام توجه داشت. هم مشاور، هم امين، هم پرستار و هم شاگرد حضرت امام بود. اگر تمام اين نقشها را بخواهيم جمع کنيم، مصداق منحصرش فقط مرحوم حاج احمدآقا بود.
در مسائل مختلفي که لحظه به لحظه براي انقلاب پيش ميآمد و لازم بود مراجع حوزه، جامعهي مدرسين و بزرگان حوزه حرکتهاي مؤثري کنند، حاج احمدآقا نقش کليدي داشت. هنگام برگزاري انتخابات، ايشان از تهران با مرحوم پدر من تماس ميگرفت و سعي ميکرد کاري کند مراجع در انقلاب حضور جدي داشته باشند. اوايل انقلاب مردم آنطور که بايد، با حکومت اسلامي آشنايي نداشتند و حتي بعضي از متدينين ميگفتند آيا انتخابات وجه شرعي دارد يا ندارد. بعضيها هم مقلد ساير مراجع بودند؛ اگرچه اکثريت، مقلد امام بودند.
همان جلسه سبب شد که آن مرجع بزرگوار بپذيرد و بيانيهي بسيار خوبي هم براي دعوت مردم در انتخابات بدهد. نکتهي ديگر، جامعهي مدرسين بود که بازوي قوي امام محسوب ميشدند و مطالبشان را خيلي صريح و شفاف با امام مطرح ميکردند.
يکي از خصوصيات بارز جامعهي مدرسين همين بود که در زمان امام، بيشترِ آنها شاگرد و مريد امام و معتقد به ايشان بودند و برخي از آنها واقعاً در حد فدايي امام هم بودند؛ اما اين مانع نميشد که انتقادها و اشکالاتي که به ذهنشان ميرسيد، از طريقِ نوشتن يا حضور شفاهي خدمت امام مطرح کنند. در رد و بدل اين نوع پيامها حاج احمدآقا نقش پررنگي داشت. گاهي اوقات حاج احمدآقا خدمت بعضي از اعضاي محترم جامعهي مدرسين حضور پيدا ميکرد، هم جواب را ميآورد و هم تذکراتي را خودش ميداد که واقعاً هم درست و مفيد بود.
ميخواهم بگويم حاج احمدآقا چه در مسائل مربوط به حوزه و چه مسائل مربوط به انقلاب و مردم، نيروي بسيار قوي براي امام بود و اين هم از الطاف خدا بود. همانطور که شهادت مرحوم حاجآقا مصطفي از الطاف خفيهي الهيه بود، حضور حاج احمدآقا در کنار امام هم از الطاف الهي بود که با خلوص و عشق و ارادت تمام در کنار امام بود.
فرقي که بين حاجآقا مصطفي و حاج احمدآقا بود، اين بود که حاجآقا مصطفي از نظر علمي به فعليت رسيده بود و بعضي از آراي فقهي يا اصولي امام را طبق اجتهاد خودش نقد ميکرد؛ ولي حاج احمدآقا در همهي جهات کاملاً مقلد امام بود، با اينکه درس خوانده بود. توجهي که مرحوم حاج احمدآقا، اين شخصيت بسيار عزيز و دوستداشتني، به ياران امام داشت، بسيار با ارزش بود. الآن هم اين ويژگي را به خوبي در برادرمان حاج سيد حسنآقا خميني ميبينم که وفاداري او به ياران امام را نشان ميدهد. مرحوم حاج احمدآقا هم به شاگردان و ياران و همراهان امام واقعاً وفادار بود و آنها را تکريم ميکرد.
مدتي مرحوم پدرم کسالت پيدا کرد و مجبور شد 10- 15 روز براي معالجه به خارج از کشور سفر کند. در آن مدت هر روز حاج احمدآقا به ايشان زنگ ميزد و ميگفت: «علاوه بر اينکه وظيفهي خودم ميدانم که از شما احوالپرسي کنم، امام هم مرا به اين کار مأمور کرده است.» واقعاً اينها وقتي به حکومت رسيدند، تمام شئون قدرت در اختيارشان بود؛ ولي انسانيت و اخلاق و کرامت و بزرگواريشان به مرتبهي بالاتري رسيد. اين موضوع در ميان جوامع خيلي کم است.
بعضي از افراد وقتي به منصبي ميرسند، دوستان و نزديکانشان را فراموش ميکنند؛ ولي امام و بيت ايشان همان صفا و برخوردهاي صادقانه و شيريني که از قبل داشتند، حفظ کردند و ادامه دادند. بعد از رحلت امام هم يکي از شخصيتهايي که واقعاً به مرجعيت مرحوم پدرم اهتمام داشت، مرحوم حاج احمدآقا بود. به خاطر دارم بعد از ارتحال امام، روزي ايشان اينجا آمد و ديد اطراف پدر خيلي شلوغ است. به ما اعتراض کرد که چرا از ايشان مراقبت نميکنيم. به ما ميگفت بايد خيلي بيش از اين مراقب ايشان باشيم. يکي از برادران من نقل ميکند که بعد از ارتحال امام، مجلس عقدي در جماران برگزار شد که ظاهراً مرحوم پدرم و آقاي پسنديده هم حضور داشتند و عقد را خواندند.
مرحوم حاج احمدآقا در حضور همه گفت: «حضرت آيتالله فاضل، بيت امام از شما تقليد ميکند.» ايشان اين جهتِ فکري را دنبال ميکرد که يکي از شاگردان امام بر منصب مرجعيت قرار بگيرد و اين خودش فکر متعالي و دقيقي بود. ايامي که من در سالهاي 60 - 61 به جبهه ميرفتم، آنجا معمم ميشدم و وقتي که برميگشتم، تا مدتي لباس نداشتم.
يکبار مرحوم پدرم به من فرمود: «اين بار که جبهه ميروي، معمم بشو و لباس را هميشگي داشته باش. من به حاج احمدآقا زنگ ميزنم و از امام وقتي ميگيريم که خدمتشان برويم تا به دست مبارک ايشان معمم بشوي.» در آن زمان به دلايلي، ملاقات با حضرت امام تعطيل بود و امام چند روزي مطلقاً ملاقات نداشت.
پدرم با حاج احمدآقا تماس گرفت و ايشان گفت: «ملاقات تعطيل است؛ اما به شما نميتوانم نه بگويم. فقط اجازه بدهيد از امام اجازه بگيرم يا به ايشان اطلاع بدهم.» امام هم خيلي منظم و مقيد بود؛ ولي ايشان واقعاً محبت کرد و من هيچ وقت فراموش نميکنم. ما بيسر و صدا و آرام به جماران رفتيم و وقتي به آنجا رسيديم، مرحوم حاج احمدآقا به پدرم گفت: «براي جورکردنِ برنامهي امروز، خودم را به آب و آتش زدهام.»
بنده اين توفيق بزرگ را پيدا کردم که به دست مبارک امام معمم شوم. امام چون ميدانستند هر کسي که خدمتشان ميرود، دستِکم انتظار دارد دست مبارک ايشان را ببوسد، ديگر امتناع نميکردند. وقتيکه خدمت ايشان رسيدم، دست مبارکشان را بوسيدم. ايشان عمامه را بر سر من گذاشتند و دعا کردند. پدرم ميخواست چند دقيقهاي خدمت ايشان بنشيند. من اجازه خواستم که بيرون بروم.
همين که کمي رفتم، امام مرا صدا زدند و فرمودند: «بياييد.» پاکتي کنارشان گذاشته بودند که يادشان رفته بود آن را به من بدهند. آن زمان پنجهزار تومان در آن پاکت گذاشته بودند و به من دادند. اينبار هر کار کردم، نگذاشتند دستشان را ببوسم. اينقدر مراقب بودند.
بار اول انتظاري است که همه دارند و ايشان هم چارهاي نداشتند که اجازهي بوسيدنِ دست را ندهند؛ ولي اينبار چون مسئلهي پولدادن در کار بود، اجازه ندادند. از آنجا که بيرون آمدم، حاج احمدآقا به من گفتند: «شنيدهام ميخواهي به جبهه بروي.» و مرا به اين کار تشويق کردند. آن روز از روزهاي بهيادماندني زندگي من بود و اين محبت را هيچ وقت فراموش نميکنم. حاج احمدآقا بسيار خوشخُلق بود. در مسائل سياسي هم بسيار تيز و باهوش، آيندهنگر و دقيق بود.
در زمان رياستجمهوري مرحوم آيتالله هاشمي رفسنجاني، وزير ارشادِ وقت، صحبتهايي راجع به موسيقي کرده بود. مرحوم پدرم از اين صحبتها مقداري رنجيده بود و در جلسهي مهمي که در فيضيه تشکيل شد، ايشان در اين باره سخنراني کرد. به دنبال آن سخنراني، وزير محترم آن زمان را تغيير دادند.
بنده کار به جزئيات قضيه ندارم؛ ولي به اين نکته ميخواهم توجه بدهم که پس از اين اتفاق، حاج احمدآقا به ديدن مرحوم پدرم آمد. به ايشان گفت: «من از شما يک سؤال دارم. اينهايي که تلاش کردند تا شما سخنراني کنيد و به دنبال تغيير وزير بودند، حالا بعد از اين تغيير، ميآيند با شما مشورت کنند که چه کسي را جايگزين کنيم يا تا همينجا کار را تمام ميکنند و بقيه را هر کار خودشان بخواهند ميکنند؟» پدرم گفت حرف درستي است.
من در آن جلسه از ظرافت فکري مرحوم حاج احمدآقا خيلي لذت بردم که آنقدر در مسائل سياسي دقيق بود. البته اين نمونهي کوچکي بود. ايشان تربيتشدهي امام بود و فکر امام را بهخوبي فهميده بود. ايشان براي امام آينهاي بود که فکر و روش و اهداف امام را به خوبي منعکس ميکرد. اصلاً چرا امام به حاج احمدآقا آنهمه اعتماد داشتند؟ براي همهي ما روشن است که امام در اينگونه قضايا هيچ رعايت رابطهي پدري و پسري يا رعايت نَسَب را نميکردند. چرا اعتماد کامل به ايشان داشتند؟
به نظر من بهترين و دقيقترين جواب اين است که امام به خوبي به اين نتيجه رسيده بودند که حاج احمدآقا فکر امام را در مسائل سياسي، ديني، مردم و مسائل نظام و حوزه و در همهي جهات کاملاً ميداند و باور دارد و پاي آن هم ايستادهاند که کاملاً انجام بدهند. اين خيلي مهم بود. اينکه عرض کردم ايشان از الطاف الهي است، فقط براي اين نبود که ايشان کمک حال امام بود؛ بلکه همهي ابعاد وجودي امام را دريافته بود و بهخوبي ميتوانست تشخيص بدهد که امام در هر مسئلهاي به چه نتيجهاي خواهد رسيد و چه هدفي خواهد داشت و اينها خيلي مهم است.
خدا ايشان را رحمت کند. خدا را شاکر هستيم که الآن که از امام و مرحوم حاجآقا مصطفي و حاج احمدآقا محروم هستيم، خداوند عنايت کرده است و فرزندان حاج احمدآقا خصوصاً برادر بسيار فاضل و عزيزمان حاج سيد حسن خميني، سکان بيت امام را به دست دارد. مخصوصاً از موفقيتهاي علمي ايشان در حوزهي علميه و همچنين در ساير مسائل سياسي و اجتماعي و مسائل مربوط به نظام بسيار خوشحاليم.
در بيت امام اشخاص ديگري هم الحمدلله هستند؛ از جمله آقازادهي مرحوم اشراقي يا نوهي دختري امام، آقاي مسيح بروجردي. اينها امروز چهرههاي بسيار اميدوارکنندهاي در بيت امام هستند که إنشاءالله در آينده آثار بسيار خوبي را از هر کدام خواهيم ديد.
** به خاطر دارم از استعداد ايشان خيلي تعريف ميکرد. مدتي بيش از يک سال، در درسها و بحثهاي مرحوم پدرم شرکت ميکرد. حتي مرحوم طالقاني زماني ميگفت در بعضي از درسها ايشان اشکال ميکند. من آن نوارها را داشتم؛ ولي از بين رفته است. يعني ايشان مستشکل هم بوده است؛ نه اينکه حضور تشريفاتي داشته باشد. بلکه حضورشان با تعمق و دقت همراه بود. معذلک از اين جهت هم مقلد امام بود و اين ويژگي ارزشمند مرحوم حاج احمدآقا بود.
* فرموديد برخي به دنبال اين بودند که ادارهي بيت امام را از حاج احمدآقا بگيرند. آنها چه کساني بودند؟
** جزئيات آن موضوع را به خاطر ندارم؛ چون آن زمان سن من کم بود. در جلسات به گوشم ميخورد. پدرم از کساني بود که همان موقع هم شديداً مخالف بود؛ ولي برخيها بودند که اين موضوع را دنبال ميکردند.
* تلاش ايشان براي حفظ رابطهي حکومت و مرجعيت، چه تأثير مثبتي در بالندگي و حفظ نظام داشت؟
** تلاشهاي ايشان محدود به موضوع انتخابات نبود؛ بلکه حاج احمدآقا حضور مرجعيت در ميدان انقلاب را خيلي ضروري ميديد. اين هم نشأتگرفته از فکر امام بود. امام معتقد نبودند که حالا ولايتفقيه در رأس حکومت اسلامي است و اصلاً نبايد کاري با مراجع داشته باشيم. ايشان واقعاً براي حوزه و مرجعيت احترام و اکرام خاصي قائل بودند؛ همانطور که الآن هم مقام معظم رهبري قائل هستند.
امام عملاً اين تکريم را نشان ميدادند و نمونهها و شاهدهاي زيادي هم وجود دارد. حاج احمدآقا هم متأثر از اين فکر امام بود و ميدانست اگر مراجع در ميدان انقلاب حضور جدي داشته باشند، تأثير زيادي خواهد داشت. درخصوصِ مرحوم آيتاللهالعظمي مرعشي نجفي با اينکه شايد با ايشان رفاقت بيشتري هم داشت، باز تلاش و جديت ميکرد که ايشان نقش بيشتري در انقلاب ايفا کند.
شايد اسناد ملاقاتي که حاج احمدآقا با مراجع داشته است، در خود مرکز نشر آثار امام موجود باشد. همينجا بنده پيشنهاد ميکنم، اگر اين کار انجام نشده است، محققان مرکز نشر پيگيري کنند و ارتباطاتي که مرحوم حاج احمدآقا با مراجع در زمان امام داشت و اهداف و نتايج آنها را بررسي کنند.
مرحوم آيتالله نجفي وقتي به رحمت خدا رفت، با اينکه ايشان شوهرخالهي مرحوم پدرم بود، نماز بر ايشان را پدرم خواند. بعداً با خبر شديم يکي از کساني که بر نماز خواندن بر آقاي فاضل مُصِر بوده، مرحوم حاج احمدآقا بوده است. اين را به آقازادهي آيتالله نجفي، آقاي دکتر محمود مرعشي گفته بود که: «حتماً نماز آقاي فاضل را بايد بخوانم.» اينها توجهاتي است که ريشه در وسعت ذهن و فکر دارد و نشانهي تربيت امام است.
* اين روزها برخي ميگويند که امام از سرِ ناچاري مجبور بودند با برخي از بزرگان حوزه برخورد کنند و اين را ناشي از تأثير مرحوم حاج احمدآقا ميدانند. تحليل شما از اين صحبت چيست؟
** به نظر من اين موضوع، از نشناختن شخصيت امام ناشي ميشود. البته کساني که ميخواهند خودشان را از بعضي نسبتها بَري کنند، هيچ راهي ندارند جز اينکه بگويند به امام مطالب دروغ گفته ميشده است و به همين جهت امام برخي موضعگيريها را کردهاند؛ ولي وقتي ما تمام مراحل زندگي امام را ملاحظه ميکنيم، ميبينيم ايشان شخصيتي بودند که حقايق و قضايا را عميقاً درک ميکردند. وقتي در نجف بودند، تمام اتفاقاتي که در حوزه و در ايران واقع ميشد، کُنه قضايا را متوجه ميشدند. وقتي به پاريس رفتند و همينطور زماني که به ايران بازگشتند، هم اينچنين بود.
اگر بنا بود امام متأثر از کسي باشند، چرا در دورههاي قبل، در هيچ کجاي زندگي امام و دوران سياسي ايشان نميبينيم که دربارهي منافقين يا سرکردهها يا مهرههاي اصلي آنها سرسوزني انعطاف به خرج داده باشند؟ يا مثلاً در خصوص تودهايها با اين توجيه که براي از بين بردن شاه بايد همه يککاسه بشويم، چرا چنين اتفاقي نيفتاد؟ امام از اول روي مسئلهي اسلام و مردم، هدفگذاريشان را خيلي با دقت انجام داده بودند و همهي مسائل را با همين شاخص ملاحظه ميکردند.
امام شخصيتي نبودند که تأثيرپذير باشند و حرف يکي دو نفر را قبول کنند. وقتي زندگي امام را ميبينيم، حتي در زمان جواني، رفقاي همدورهاي خودشان در مسائل عادي هم در ايشان تأثيرگذار نبودند. آنوقت چطور ممکن است چنين شخصيتي در مسائل بسيار مهم، طبق حرف کسي عمل کند؟ اگر بخواهيم در زندگي امام کاوش کنيم، يکي از ابعاد بزرگ امام اين بود که متأثر از حرف افراد و شايعات نميشدند.
همين نکته هم به نظر من يکي از موضوعاتي است که جاي تحقيق دارد. بايد تحقيق کنيم و شواهدش را دربياوريم. همانطور که عرض کردم مرحوم حاج احمدآقا همهي ابعاد وجودي امام را درک کرده بود. من يقين دارم که به هيچ وجه حاضر نبود کلمهاي از امام را کم و زياد کند. امام هم اين را باور داشتند.
بلاتشبيه در اين دوران حدود پانزده سال مرجعيت پدرم، همهي امور ايشان به دست من بود. حدود 4- 5 سال از مرجعيت ايشان گذشته بود که عرض کردم: «همهي امور روي روال افتاده است. استفتائات و مسائل ماليتان هم رو به روال است. اجازه بدهيد من سراغ طلبگيام بروم و از اين قضايا کمي دور باشم.» حتي افرادي را هم پيشنهاد کردم. ايشان فرمود: «اگر کسي يکسوم شما (يا يکدهم، دقيق يادم نيست) توانايي اين کار را داشت، خودم ميگفتم اين کار را انجام دهد و شما وقتتان را تلف نکنيد. ولي خيال من فقط با شما راحت است. ميدانم هيچ کاري که حتي احتمال بدهي با آن مخالف باشم، انجام نميدهي.»
حالا ميخواهم بگويم همين مسئله در مورد امام و حاج احمدآقا خيلي کاملتر و ريشهايتر بوده است. نميتوانيم بگوييم حاج احمدآقا مطلبي را به امام گفت و امام هم قبول کردند و دستور دادند ترتيب اثر داده شود. اصلاً شايد حاج احمدآقا براي خودش گناه کبيره ميدانست که مطلبي را که داراي اختلاف است، براي امام مطرح کند. ايشان عين واقعيات را به امام منتقل ميکرد و امام هم طبق تشخيص خودشان دستور ميدادند؛ لذا به نظر من اينهايي که اين حرفها را ميزنند، امام را نشناختهاند و به امام و به حاج احمدآقا و انقلاب جفا ميکنند. اگر بخواهيم اين حرف را بزنيم، محدود به اين قضيه نخواهد بود؛ هزاران قضيه واقع شده که اين احتمالات در آنها وجود داشته است.