رسالت حوزههاي علميه در حفظ و صيانت از اسلام و دستاوردهای انقلاب اسلامی
۲۳ آبان ۱۳۹۶
۱۲:۲۴
۳,۹۱۰
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
آیةالله محمدجواد فاضل لنکرانی، از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و از مدرسان مبرز دروس خارج حوزه علمیه قم میباشد که ریاست عالیه مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهمالسلام) را هم برعهده دارد. توجه به طرح مسایل نوپیدا و مورد ابتلا از ویژگی دروس خارج وی میباشد.
وی تألیفات بسیاری در قالب کتابها و مقالههای متعدد دارد که مجموعه اینها به بیش از 40 عنوان کتاب و مقاله میرسند. افق حوزه با این استاد عالیقدر حوزه علمیه قم گفتوگویی انجام داده و با او درباره تحول در نظام آموزشي حوزههای علمیه، تعامل و وظیفه متقابل حوزه و نظام، چگونگی مقابله طلاب با چالشهای اجتماعی و سياسي روز، تفکیک بین نظام اسلامی و حوزه علمیه، فقه معاصر و توان اداره جامعه، فقه و پاسخگویی به مسائل مستحدثه، فضای اخلاقی و معنوی حوزههای علمیه و ... به بحث نشسته است.
در ادامه، این گفتگو را با هم میخوانیم.
▪ حضرتعالی در چه سالی تحصیلات حوزوی را شروع کردید؟
بنده پس از اتمام سال اول دبیرستان، در سال 55 یا 56 بود که وارد حوزه علمیه شدم. زمانی که میخواستم پروندهام را از دبیرستان بگیرم مدیر دبیرستان موافقت نمیکردند و به مرحوم والد ما پیغام دادند که یقیناً یکی از کسانی که در کنکور پزشکی موفق میشود ایشان است، مرحوم والد هم فرمودند: ایشان خودش انتخاب میکند و بنده تحمیل نکردهام، و همینطور هم بود؛ چراکه من نسبت به دروس طلبگی از همان دوران کودکی بسیار علاقهمند بودم.
به یاد دارم زمانی که مرحوم والد در یزد تبعید و مشغول نوشتن کتاب بودند، بنده که در کلاس پنجم ابتدایی تحصیل میکردم، به ایشان عرض کردم یک دفتر و قلمی هم برای من آماده کنید تا من هم یک کتاب بنویسم، البته متوجه نبودم که چه کاری میخواهم انجام بدهم. اتفاقاً ایشان هم این کار را کردند و من به ایشان عرض کردم اینکه شما اول مطلب مینویسید الحمدلله رب العالمین و الصلوة... را هم به قلم خودتان برای من بنویسید.
▪ آیا دوران تبعید مرحوم آیةاللهالعظمی فاضل لنکرانی(قدسسره) در طلبه شدن جنابعالی تأثیر خاصی داشت؟
بله، دوران تبعید مرحوم والد در طلبگی بنده بسیار مؤثر بود. ما در یزد در مدرسه آقای وزیری صاحب کتابخانه بسیار مهم وزیری حاضر میشدیم و در آنجا معلمان و مدیران بسیار متدین و انقلابی حضور داشتند و البته انقلابی بودنشان را زیاد اظهار نمیکردند. در آن مدرسه بچهها را به سخنرانی کردن ترغیب میکردند که هرروز بیایند و حدیثی بخوانند و توضیحی بدهند. آقای وزیری هم در مناسبتهای مختلف به کسانی که این کارها را انجام میدادند هدیه میداد و یکی از کسانی که در این برنامه مذهبی زیاد شرکت میکرد من بودم.
به یاد دارم در مجلسی که در یزد و در روز عاشورا در بیت مرحوم شهید صدوقی(رضوان الله عليه) برقرار بود و شبستان و حیات مملو از جمعیت بود، قرار شد قبل از آغاز سخنرانی خطیب مجلس، بنده که اول راهنمایی بودم مقالهای درباره امام حسین(علیهالسلام) بخوانم. من روی پله دوم منبر ایستادم و از آنجایی که موضوع مقاله، مقابله با ظلم بود، لذا آن را با جدیت و قوت فراوانی خواندم. وقتی مقاله من تمام شد مرحوم حاجآقا صالح طاهری خرمآبادی که آن زمان از منبریهای سرشناس کشور بودند مرا صدا زدند و گفتند: بسیار از منبر شما خوشم آمد و هیچ جایزهای همراه من نیست که به تو بدهم، الا یک خودنویس، و ایشان آن را بهعنوان جایزه به من دادند.
در همان مجلس مرحوم والد(قدسسره) کنار آقای صدوقی نشسته و جمعی از علما هم آنجا بودند و چون روز عاشورا بود، رئیس شهربانی و ساواک و مسئولین ادارهجات همه به مجلس میآمدند و اتفاقاً من کنار دست رئیس ساواک نشسته بودم، او سرش را کنار گوش من آورد و گفت: تو هم میخواهی مثل پدرت بیچاره شوی؟!
▪ در کدام مدرسه به علوم حوزوی مشغول شدید و از چه کسانی بهره علمی بردید؟
روز اول ثبتنام حوزه مرحوم والد مرا به مدرسهای بردند که در حال حاضر بیت مرحوم موسوی اردبیلی شده و من درس را از همانجا شروع کردم. مسئله مهم این بود که در آن ایام کم کم تظاهرات و راهپیمایی شروع شده بود و اولین شهید هم از همان مدرسه در راهپیمایی 19 دی به انقلاب تقدیم شد. سعی من این بود که در تمام تظاهرات آن زمان حضور داشته باشم و یکی از کارهایی که در آن زمان انجام دادم این بود که تمام اشعاری که در راهپیماییهای قم وجود داشت، حتی اشعاری که دیگران برای انقلاب و شاه میگفتند را مینوشتم و حاصل آن مطالب در دو دفتر ثبت شد.
در همان ایام که گاهی مدارس تعطیل میشد، مرحوم والد برای من استاد خصوصی میگرفتند و آیةالله بیگدلی که امروز از اساتید خارج حوزه هستند و از شاگردان مرحوم والد بودند یکی از آن اساتید من بودند و همچنین در محضر جناب آقای طالقانی مغنی را خواندم.
یکی از اساتیدی که از محضرشان استفاده کردم جناب آقای عباسی از علمای خرم آباد بود که مرحوم شدهاند. ایشان همین اواخر گاهی به دفتر ما میآمدند و میگفتند من خوشحالم که در میان شاگردان من چند نفر مجتهد وجود دارد و مثال به مرحوم سیدحسن طاهری خرم آبادی که ادبیات را نزد ایشان خوانده بود و بنده که سیوطی را نزد ایشان خوانده بودم میزدند، همچنین لمعه را خدمت آقای اشتهاردی و آقای نظری از علمای میانه که به نظری میانجی معروف بود خواندیم و برخی از ابواب آن را نزد آقای کوه کمرهای تلمذ کردم و کتاب الاجاره را نیز در محضر آقای بیگدلی به اتمام رساندم.
از دیگر اساتید من مرحوم آیةالله اعتمادی در رسائل و آیةالله موسوی تهرانی در کفایه بودند. مکاسب محرمه و بیع را در محضر آقایان قدیری و طاهر شمس و مرحوم آیةالله پایانی خواندم و ایشان آنقدر به من محبت و لطف داشت که حتی در روزهای تعطیل حوزه نیز به منزل ایشان میرفتیم و آنقدر به اشکالات و مطالب بنده توجه نشان میداد که انسان را متعجب میکرد و زمانی به من فرمودند: از آنجایی که شما خوب مکاسب را فهمیدهاید شرحی بر مکاسب بنویسید و من در پاسخ عرض کردم این کار شماست که استاد بنده هستید و ایشان مکاسب را خوب فهمیده بود و از مکاسب هم بیرون نمیرفت.
در مقطع دروس خارج حوزه، حدود پانزده سال در درس فقه و اصول مرحوم والد شرکت مینمودم و حدود هفت الی هشت سال در درس فقه و اصول استاد بزرگوار آیةاللهالعظمی وحید شرکت کردم، در همان ایام که در درسهای ایشان حضور داشتم، گاهی بعد از درس اشکالاتی را مطرح میکردم و ایشان میفرمودند: شما شب با من تماس بگیرید و شبها گاهی تا بیست دقیقه یا بیشتر تلفنی سؤالات را مطرح میکردم و ایشان خیلی عنایت و محبت داشتند و هنوز هم دارند.
همچنین چندین سال در بحث معاملات آیةالله آسیدکاظم حائری شرکت کردم، آقای حائری قصد داشتند که یک دوره اصول را از اول شروع کنند و زمانی که از ایشان درباره زمان شروع آن سؤال کردم، به من فرمودند شما نیازی ندارید که در آن شرکت کنید! با اینکه درس ایشان بسیار سنگین و عمیق بود.
یکی از چهرههای علمی که حوزه باید به او توجه کند و آثار او را مورد توجه قرار دهد، آیةاللهالعظمی آسید کاظم حائری است که خداوند ایشان را شفا و طول عمر عنایت بفرماید.
در دروس عقلی و فلسفی نیز بنده مقداری از اسفار را خدمت آیةاللهالعظمی جوادی آملی بودم، اشارات و هیئت را در محضر آیةالله حسنزاده آموختم. دروس تفسیری را نیز به مدت چند سال از محضر آیةاللهالعظمی جوادی آملی و مرحوم آیةالله شبزندهدار استفاده کردم.
▪ چه جریانهای فکری و سیاسی در آن زمان بر حوزه حاکم بود؟
در حوزه جریانهای فکری زیادی وجود داشت والآن هم دارد، مثلاً جریان موافق یا مخالف فلسفه یا جریان اصولیگری و اخباریگری که شاید در زمان ما زیاد مصداقی نداشته باشد هرچند در مشهد هنوز رگههایی از آن وجود دارد، ولی در جریانات سیاسی دو جریان در حوزه وجود داشت؛ یکی جریان امام و شاگردان ایشان که عنوان انقلابی را داشتند و دوم جریان مقابل آنها که حرکت مقابل شاه را قبول نداشتند، عدهای نیز معتقد بودند که باید در مقابل شاه ایستاد، اما یقین داشتند که اثری ندارد، البته مبانی مختلف بود.
به عبارت دیگر اگر بخواهیم جریانهای سیاسی حاکم بر حوزه آن زمان را دستهبندی کنیم میتوان این تفکر و جریان را در سه گروه دنبال کرد:
الف- یک گروه امام بود که میگفت باید در مقابل طاغوت ایستاد ولو اینکه شهید و خون بدهیم و علما گرفتار حبس، تبعید و زندان بشوند و لذا شاگردان امام همگی بهرهای از حبس و تبعید داشتند. مرحوم والد ما در تیرماه که فصل گرماست در بندر لنگه و بعد هم دو سال و نیم در یزد تبعید بودند.
ب- یک طیف هم میگفتند: نباید سکوت کرد، ولی تا این اندازه اگر بخواهد زندان و تبعید در کار باشد دیگر درست نیست.
ج- اما طیف سوم طیفی بودند که میگفتند ما هیچ وظیفهای نداریم و البته این تفکر بخش نادری را تشکیل میداد و عمده حوزویان طیف اول و دوم بودند و ما هم چون تربیتشده پدرمان بودیم در طیف انقلابیها بودیم و در تمام تظاهرات و جلسات شرکت و حتی خودمان برای تظاهرات برنامهریزی میکردیم و معتقد بودیم که اگر حکومت طاغوت ادامه پیدا کند از اسلام چیزی باقی نمیماند، بنابراین تا حدی که میتوانستیم وظایف خودمان را انجام میدادیم.
یادم هست قبل از انقلاب عمده جلسات جامعه مدرسین در بیت ما و در همین دفتری که الآن در سه راه بازار هست تشکیل میشد. چنان شرایطی حاکم بود که گاهی آقای جنتی یا آقای مشکینی و دیگران، به اخویهای ما میگفتند بروید سر کوچه ببینند کجا مأمور ایستاده تا از راه دیگری بروند.
▪ عقاید طیف سوم ریشه در چه تفکری داشت؟
عقاید طیف سوم معلول ضعف علمی و ایمانی آنها بود. آنها افرادی راحتطلب بودند که از آخوندی چیزی جز یک اجتهاد علمی مختصر نداشتند و بهعنوان یک روحانی نگهبان و مدافع دین و بهعنوان کسی که باید سکاندار امور دینی مردم باشد به این مسایل معتقد نبودند.
البته طلبگی امروز خیلی دشوارتر از طلبگی زمان ماست. من باید اشارهای به هویت حوزه و روحانیت و علوم حوزوی داشته باشم که همه اینها بحثهای مفصلی دارد. طلبهای ممکن است بیست یا سی سال از زمان ورودش به حوزه بگذرد، اما هنوز به هویت حوزه و روحانیت واقف نشده باشد.
این از بحثهای کلیدی است و ما معتقدیم که حوزه صبغه الهی دارد و این همهچیز حوزه است؛ یعنی درس خواندن، تبلیغ کردن، حرف زدن یک طلبه و جبهه رفتن و نماز جماعت خواندن و خدمت کردن به مردم و ورود به امور سیاسی و حکومتی یک طلبه بر اساس وظیفه الهی اوست. ما اگر این صبغه را از حوزه بگیریم، دیگر چیزی برای حوزه نمیماند.
▪ جایگاه علوم حوزوی در مقایسه با دیگر علوم را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر ما شاخصهای ارزشی علوم را مطرح کنیم، میبینیم که علوم حوزوی به لحاظ گستردگی در ردیف اول قرار میگیرد مثلاً در علم طب موضوع بدن انسان است یا در فلسفه میگوییم موضوعش وجود است و در ادبیات موضوع کلمه و کلام است، هر علمی را شما بگویید میبینید که یک موضوع محدودی دارد، اما علم دین به همه موضوعات ارتباط پیدا میکند، یعنی هیچ موضوعی وجود ندارد که رگهای از آن در دین نباشد.
گستردگی علوم حوزوی مطلب اول است و مطلب دوم کارآمدی است و بنده همینجا به طلاب عزیز بدون هیچ تعصبی عرض میکنم که کارآمدترین علوم زمان ما علوم حوزوی است از فقه و فلسفه و تفسیر گرفته تا اخلاق و معنویات همه اینها کارآمد است کارآمدی علوم حوزوی در تمام معاملات و ارتباطات و در اشتغالات علمی و نحوه استفاده از موضوعات علمی وجود دارد، مثلاً علم طب به علوم حوزوی نیاز دارد. بنابراین علوم حوزوی کارآمدترین علوم محسوب میشود و خوب است در این زمینه تحقیق صورت پذیرد.
مطلب سوم اینکه علوم حوزوی نهایت ندارد و من گاهی متعجب میشوم که یک آقایی میگوید من یک دوره خارج فقه خواندهام! این عملی نیست. عمر هیچ انسانی برای خواندن یک دوره فقه کفایت نمیکند؛ چراکه هر بابی یک مسئله جدید پیدا میکند و انسان نیاز به استنباط و اجتهاد جدید دارد. شما ممکن است تمام عمرتان را در یک آیه قرآن صرف کنید و آخرش هم بگویید الله اعلم من هیچ نمیدانم ولو صد جلد کتاب در مورد آن آیه نوشته باشید. یک آیه اینچنین است، و یا روایاتی که دریایی از علوم است و در این روایات علومی مخفی است که هنوز حوزه به آن نرسیده است.
در قرآن و روایات قواعد فقهی، تفسیری، اخلاقی و سیاسی وجود دارد که هنوز استخراج نشده است، لذا جای تعجب دارد که یک طلبه در حوزه به مدرک سطح سه یا چهار قانع میشود و میگوید تحصیلات من تمام شد!؛ زیرا در علوم حوزوی هر چه پیش میرویم با عرصههای گستردهتری مواجه میشویم، و ما دیدهایم فقها و بزرگان ما از خدا طول عمر طلب میکردند تا یک بحث فقهی و تفسیری عمیقتری را بررسی کنند.
گاهی دیده بودم برخی پیرمردان از مقلدین مرحوم والد ما وقتی میخواستند وارد دفتر ایشان بشوند درودیوار را میبوسیدند. این مسایل را آنها میدانستند و علمای قدیم برای آنها گفته بودند که نظر به درب خانه عالم عبادت است.
ما طلبهها باید این مسیر را طی کنیم و اگر طلبهای بگوید من چند صباحی مدرکی میگیرم و بعدازآن کار من تمام شد، این مصداق عالمی نیست که «برای خدا درس بخواند و برای خدا سخن بگوید». مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ.، کافی (ط - الإسلامیة)/1/35» البته به نظر من منافاتی ندارد که برای پیمودن این مسیر الهی، ما مسئله مدرک را نیز داشته باشیم برخی آقایان میگویند مدرکگرایی باید از حوزه برداشته شود این راهکار اساسی نیست.
به هر حال امروزه هویت طلبگی و آخوندی در حوزه ما کمرنگ شده است، من باید برای خدا درس بگویم و بخوانم و برای خدا کتاب بنویسم و سخنرانی کنم و موضعگیری کنم و این هویت واقعی حوزه است و ما باید طلاب را قدری نسبت به اصالت حوزه متوجه کنیم که اگر این کار انجام گرفت، مدرک هم در کنارش باشد مانعی ندارد، ولی فراموش کردن صبغه اصلی حوزه، هم به ایمان و علم انسان و هم به عمر انسان ضربه میزند و چیزی را که انسان میتواند استفاده زیادی از آن ببرد بعداً میبیند که آن را از دست داده است.
▪ مشقتهای طلبگی در حال حاضر و گذشته چگونه است و آیا این سختیها نسبت به گذشته بیشتر شده است؟
در گذشته مسئولیت روحانیت خیلی کمتر بود، قبل از انقلاب اسلامی تنها مسئولیت روحانی استخراج دین از منابع و انتقال آنها بود، اما تأسیس حکومت دینی و پیروزی انقلاب اسلامی برای ما هزاران رسالت جدید بهوجود آورد.
الآن هزاران شبهه اعتقادی و فقهی و اخلاقی وجود دارد چه کسی باید به اینها پاسخ بدهد؟ امروز دیگر نمیشود از واجب کفایی بودن علوم حوزوی حرف زد، یعنی بر هر طلبهای که در این مسیر آمده و استعداد و توان دارد واجب عینی است و نمیتوانیم کوتاهی کنیم، لذا دشواریها از این جهات زیادتر شده است. البته هجمهها هم وجود دارد.
الآن در فضای مجازی چه تهمتها و نسبتها و استهزائاتی که نسبت به روحانیت وجود ندارد! در حالی که قبل از انقلاب چنین جوی وجود نداشت. در مسایل اقتصادی هم مشقت طلاب بسیار زیاد شده است. قبل از پیروزی انقلاب تمام شهریهای که ما میگرفتیم، حدود سیصد تومان بود، و میشد با آن سیصد تومان یک زندگی طلبگی را گذراند، ولی امروزه شهریه طلبه درس خارج به یکمیلیون تومان هم نمیرسد و این طلبه حتی اگر فرزند هم نداشته باشد چطور میتواند زندگی کند؟ مشقتهای اقتصادی امروزه گریبانگیر حوزویان ما هست.
اتفاقاً یکی از علتهایی که قدری توجه به مدرک گرایی زیاد شده این است که برخی از طلاب میخواهند از این طریق امرار معاش کنند.
در مجموع امروزه مشقتها و مسئولیتها و وظایف حوزه قابل مقایسه با حوزه قبل از انقلاب نیست، قبل از پیروزی انقلاب، حوزه در مقابل دولت و حکومت بود؛ زیرا دولت طاغوتی بود، اما بعد از پیروزی انقلاب، دولت برخاسته از مردم و حوزه است، واقعاً نمیتوانیم بگوییم حوزه وظیفهای نسبت به انقلاب ندارد و مطلب همانگونه است که رهبر معظم انقلاب فرمودند که حوزه باید ناصح و دلسوز باشد، در جایی که باید حمایت کند حمایت کند و در جایش انتقاد کند.
این مطلب در صورتی عملی میشود که حوزه تمام امورات دولتمردان را رصد کند، و این امر امروزه به عنوان یک وظیفه برای حوزه وجود دارد. امروز طلبه و استاد حوزه نمیتواند بگوید کار من این است که این احادیث را بررسی کنم و امورات جاری مملکت و مسیری که دولت طی میکند به من ارتباطی ندارد، زیرا دولت، یک دولت اسلامی است و باید از آن حمایت و مراقبت کرد.
همین تذکر و هشداری که رهبری معظم راجع به سند 2030 دادند باید دنبال میشد و بزرگان حوزه هم خوب دنبال کردند و مطرح کردند، امروزه ما در مقابل دولت اسلامی وظیفه داریم. مرحوم والد ما میفرمودند: مسئولیت یک روحانی بعداز پیروزی انقلاب قابل مقایسه با گذشته نیست. امروز جامعه، مردم، نهادها و دانشگاهها از حوزه انتظاراتی دارند که البته انتظارات بهجایی هم است و حوزه باید بتواند زبان و ادبیات و احتیاجات دانشگاه را متوجه بشود و پاسخ مناسب بدهد.
▪ آیا حوزه در مسایل انتقادی نسبت به برخی جریانات حکومتی ورود خوبی دارد؟
به نظر بنده این مسئله به خوبی انجام نمیگیرد و خوب مطرح نمیشود؛ زیرا امروزه صبغه حمایت از مجموعه نظام بر مسئله انتقادش غلبه بیشتری دارد. من خبر دارم که جامعه مدرسین در مسایل مختلف نقد و نصحی دارند و از طریق نامه و جلسات به اطلاع دولت میرسانند، ولی این کافی نیست. امروز یک استاد برجسته حوزه به همان نیتی که از انقلاب دفاع میکند و به همان نیتی که برای خدا اگر لازم باشد جانش را برای انقلاب و نظام میدهد، با همان نیت نیز باید آسیبها را بررسی و در مجلس درس خود آنرا مطرح کند، البته باید مراقبت بشود که این امور بهانهای برای دشمن نشود.
میتوان در مجلس درس به صورت گفتوگو با طلاب این مسایل در میان گذاشته شود. بعد از اینکه رهبری فرمودند: حوزه باید انقلابی باقی بماند. عرض کردم یکی از شاخصههای انقلابی بودن این است که به یک استاد میدان داده شود تا به خاطر خدا و نه برای تخریب و بالا و پایین بردن جناحها حرف خودش را بیان کند.
ما کاری نداریم در این جناح چه کسی است، اصولگراست یا اصلاح طلب. خود رهبری فرمودند: چپ و راست برای من معنا ندارد؛ تو بین خودت و خدایت چه میفهمی. انتقاد یک استاد حوزه غیر از انتقاد یک رجل سیاسی است. یک استاد باید روی آن مبانی علمی و فقهی که در اختیار دارد حرف بزند این استاد میداند کلمه به کلمهای که میگوید باید در قیامت جواب بدهد، لذا بنده معتقدم باید این میدان را برای اساتید باز بکنیم در عین اینکه نباید بهانهای به دست دشمن بدهند و نباید از این موضعگیری بوی تخریب استشمام بشود.
استاد انقلابی کسی است که در جای خودش حمایت میکند و در جای خودش انتقاد میکند، و این یکی از شاخصههایی است که ما از مقام معظم رهبری یاد گرفتهایم. مردم نباید این تلقی را داشته باشند که حوزه اصل را بر حمایت میداند، گرچه حمایت واجب است از آنطرف انسان نباید در روش یک استاد حوزه ببیند که اصل را بر انتقاد گذاشته است! انقلاب اینهمه برکات داشته است؛ چه در حوزه و چه در بیرون از حوزه، اگر انقلاب نبود که امروزه آثاری از حوزهها نبود. ما هم باید حمایت کنیم و هم باید انتقاد کنیم. یعنی در جای خودش هم باید حمایت و هم باید انتقاد صورت گیرد.
▪ آیا تفکیک بین نظام اسلامی و حوزه تفکیک صحیحی است؟
این نظام مولود حوزه و از برکات حوزه است و تفکیک بین حوزه و نظام قابل تصور نیست. اگر ما از این نظام، اسلامی بودن و مردمی بودن را کنار بگذاریم، دیگر ربطی به حوزه ندارد، حتی اگر مردمی بودن نظام را از نظام گرفتیم، بازهم با حوزه بیارتباط است به همان اندازهای که اگر اسلامی بودن را از انقلاب گرفتیم ارتباطی با حوزه ندارد مردمی بودنش هم همینطور است.
اما نظامی که اسلامی و مردمی است قابل تفکیک از حوزه نیست. ماهیت حوزه این است مگر درخت میتواند ثمره خودش را از بین ببرد؟ باغبان نمیتواند ثمره کار خودش را از بین ببرد ما باید این ثمره را حفظ کنیم و بارورتر کنیم و به نسلهای آینده منتقل کنیم اینیکی از چیزهایی است که باید به آن توجه داشته باشیم.
و یکی از اموری که به تأخیر افتاده همین مطلب است بنده الآن در مقام بررسی علتها نیستم ولی ما باید بپذیریم ما در این چند سال باید تمام مبادی و مبانی و موضوع و مسایل و غایات و روشهای فقه حکومتی را منقح میکردیم.
یعنی از اول پیروزی انقلاب، حوزه باید متصدی این امر میشد که نشده است، فقه ما باید در گونههای مختلف اعم از فقه پزشکی، فقه امنیت، فقه کودک؛ فقه زنان؛ فقه امور بینالملل؛ فقه هستهای و... منقح بشود و ما چند سالی است که در مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهمالسلام) بحمدالله قدمهای خوبی را در این زمینهها برداشتهایم و به خصوص در فقه پزشکی الآن متون قابل عرضهای داریم و به تمام مراکز پزشکی اعلام کردهایم و در موضوع فقه امنیت نیز مشغول کار هستیم و در فقه هستهای هم به لطف خدا مدت دو سال روی فتوایی که مقام معظم رهبری راجع به حرمت سلاح هستهای دادهاند کار کردهایم و چند مقاله خوب فقهی که یکی از آنها را خود بنده نوشتهام منتشر کردهایم. مبانی این فتوا را استخراج کردهایم و این فتوا در سطح بینالملل خیلی اثرگذار بود.
همچنین دایرةالمعارف خوبی در فقه کودک در هشت جلد که غنیترین کتاب در فقه کودک است با مقارنه و مسایل مختلف ارائه دادهایم همچنین راجع به فقه جزایی و شبهاتی که وجود دارد مثلاً چرا باید مرتد را کشت یا دست دزد را قطع کرد و امثال این مسایل را جواب دادهایم و یا شبهات مربوط به زنان و انتظاراتی که نظام از حوزه داشته است برآورده نشده است و باید خیلی روشن بپذیریم که حوزه کوتاهی کرده است و در این دو دهه حوزه میتوانست در این مسیر قرار بگیرد و کارهای خوبی ارائه بدهد امیدواریم با مدیریت آیةالله اعرافی و صحبتهایی که ایشان در افتتاحیه کردند امیدی را در حوزویان ایجاد کردند با مدیریت و طرح و برنامههایی که ایشان و دوستانشان دارند و با همکاری همه اساتید و در رأس همه ارشاداتی که باید مراجع بزرگوار و رهبری داشته باشند بتوانیم این خلأها را پرکنیم.
▪ چرا برخی از اهل علم اعتقادی به ورود فقه در عرصه مسایل حکومتی ندارند؟
من تعجب میکنم از کسانی که میگویند نباید در عرصه حکومتی ورود پیدا کرد! در حالیکه به برکت نظام اسلامی، فقه ظرفیت و قابلیتهای خودش را پیداکرده است. آیا اگر ما در همان فقه فردی کارکنیم و اگر ارزش فقه را در امور فردی محدود نماییم، تقدس دارد یا اگر فقه را در میدان حکومت، اجتماع، امنیت و اقتصاد وارد نماییم؟!
برای هرکسی که دستی در فقه دارد روشن است که فقه در تمام این مسایل باید وارد بشود. یکی از گروههای پژوهشي ما در مرکز فقهی، گروه فقه اجتماعی است. آنجا گفتیم موضوع فقه را باید عوض کرد و در فقه فقط فرد مکلف نیست، خود اجتماع و حکومت و جامعه موضوعاتی است که باید به موضوع فقه اضافه کنیم. کسانی که این مطلب را میگویند که فقه نمیتواند در این زمینهها حضور داشته باشد یک تصور غیرصحیح از فقه دارند؛ زیرا وقتی به خود آنها میگوییم شما توریه را یکوقت به عنوان فقه فردی مطرح میکنید و میگویید اسلام به من اجازه داده که توریه کنم حالا این سؤال مطرح میشود که اگر مسئول یک حکومت در امور حکومتی توریه کند، آیا این حکم دیگری ندارد؟ قطعاً میگوید حرام است و مسئول حکومت باید شفاف و روشن مطالب را برای مردم بگوید. من یکوقتی عرض کردهام که ما در مکاسب راجع به بیع فضولی صحبت میکنیم و میگوییم بیع فضولی صحیح است، حالا آیا در یک حکومت هم یک حاکم میتواند بگوید بیع فضولی صحیح است؟ اینجا دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود و هرروز یک نفر میرود اموال کس دیگری را میفروشد و این شدنی نیست.
پس فقه ما این قابلیت و ظرفیت را دارد که بتواند به این مطالب پاسخ بدهد. اگر ما انقلابی هم نداشتیم، حرکت علمی حوزه انسان را وادار میکرد تا به این عرصهها ورود کند، البته باید در یافتههای فقهی خود استقلال داشته باشیم؛ با این توضیح که یکوقت میگوییم امروز اقتصاد کشور را میخواهند بر اساس یک فرمولی درست کنند و به یک فقیه بگویند شما این فرمول را بر اساس فقه درست کنید، این غلط است و به استقلال حوزه ضربه میزند.
امروز در بانکها دیرکرد را مطرح کردهاند، همه فقها میگویند دیرکرد ربا است. نظر مرحوم والد ما این بود که ربا است و خیلی تأکید بر این قضیه داشتند حالا اگر بگویند شما این را از جهت فقهی تصحیح کنید این موجب زوال علم فقه است، این همان بلایی است که سر علمای اهل سنت درآمد که دنبال تصحیح کارهای حکومتی شدند و از فقهشان چیزی باقی نمانده، مبادا ما هم خدایناکرده به همان بلا مبتلا شویم. ما جدای از اینکه امروز دنیا راجع به سلاح اتمی چه میگوید و مجامع بینالمللی چه میگویند این را بررسی کنیم و آیات و روایات را ببینیم، خود بنده در رسالهای که در این زمینه نوشتم، عرصههای جدید زیادی واضح و روشن شد و بعد نتیجه را در اختیار نظام قرار بدهیم حالا هر نتیجهای که باشد. این اگر باشد نهتنها به استقلال حوزه ضربه نمیزند، بلکه آن را تحکیم میکند.
▪ آیا نظام آموزشی حوزه نیازمند تحول است؟
در اینکه هر نظام آموزشی در روند موفقیتش محتاج به تحول است تردیدی نیست. اگر علوم حوزوی را یک علوم مشخص بدانیم و بگوییم اولش این و آخرش آن است و چیزی به آن اضافه نشود، منجر به رکود علمی میشود.
یک نظام آموزشی باید مراقب باشد تا در آن، رکود علمی به وجود نیاید که لازمهاش ایجاد تحول است. لذا تحول یک امر ضروری است؛ به این معنا که ما بخواهیم به علوم حوزوی غنا بدهیم، در فقه هزاران موضوع را اضافه کنیم و در تفسیر صدها نظریه جدید مطرح بشود.
در فلسفه ابداعات و استدلالات جدید داشته باشیم و در اخلاق مطالب جدیدی را ارائه کنیم. اینیک امر مسلم و رکن اول تحول است و تحول در اصل موضوعات علمی حوزه است؛ یعنی ما موضوعات را گسترده کنیم و به موضوعاتی که جامعه نیاز دارد بهای بیشتری بدهیم و آنها را مطرح کنیم و این یک امر گریزناپذیر است. اگر تحول نظام آموزشی صورت نگیرد، دچار توقف و رکود علمی خواهیم شد و به تعبیر رهبری این توقف موت علمی است.
اما در این نکته اساسی چند مسئله مطرح است، مسئله اول اینکه ما در این تحول بخشی از روش سلف را از دست دادهایم؛ یعنی چیزهایی قبلاً بوده که از دست رفته و باید احیا بشوند معنای تحول این است که آنچه موجب پیشرفت مجموعه علمی است را در همه ابعاد محقق کنیم. اسلاف ما روشی داشتند که در حوزه کنونی بسیار ضعیف شده است.
روش سلف این بود که علوم را بسیار دقیق و عمیق و مبسوط میخواندند. الآن متأسفانه ما همان علوم را فشرده و مختصر کردیم و به حفظ کردن مطالب بسنده میکنیم و این ضربه بسیار مهلکی به حوزه است که عدهای نام آن را تحول گذاشتهاند! اینکه کتب بسیار غنی را مختصر کنیم و آن مختصر را هم به صورت تستی مطرح کنیم، به حوزه ضربه میزند و این موجب تحول نیست؛ تحول این است که ما روش گذشتگان را احیا کنیم و روش گذشتگان این بود که هر مسئله چه فقهی و چه فلسفی و... را عمیق کار میکردند.
عرض بنده این است که دروسی که کارآیی بیشتری دارند را باید بیشتر کار کنیم، اینیکی از نکات تحول است، ولی متأسفانه امروز حوزویان ما عمیق درس نمیخوانند. غنیترین و دقیقترین و مشکلترین درس در نجف مربوط به آشیخ محمدحسین اصفهانی بود و از درس ایشان چه کسانی بیرون آمدند؟ مرحوم آقایان میلانی و خویی و طباطبایی و از این ردیف بزرگان خروجی مباحث ایشان بودند، آن درسها بوده که اینها را تربیت کرده است، درس آقای حائری بوده که امثال امام را تربیت کرده است، درس آقای بروجردی بوده که بزرگانی مثل مرحوم والد ما و دیگر بزرگان را تربیتکرده است.
اگر درس عمیق نباشد، چه کسی از آن درس بیرون میآید؟ از درس غیر عمیق که مجتهد بیرون نمیآید. لذا تعمیق و گستردگی و حوصله، نیاز ماست. امروزه حوصله طلاب کم شده است، طلبههای زیادی میگویند میخواهیم به درس شما بیاییم، ولی درس شما مفصل است و خسته میشویم، این حرف چه معنی دارد؟ مگر ما این درس را برای چه امری میخوانیم؟ آیا صحیح است که من درس را آسان و خلاصه کنم تا جمعیت بیشتر بشود؟ این یک جهت است، الآن طبق آماری که شنیدهام حدود سی هزار طلبه درس خارجخوان داریم حالا اگر یک آمار میدانی بگیریم که چند نفر از اینها میتوانند به عربی بنویسند؟ به نظر میرسد درصد بالایی قادر به این کار نیستند! چرا اینطور شده؟ این میفهماند که یک چیزهایی از برنامه طلاب مفقود شده، مثلاً تقریر خودش یکی از راهکارهای پرورش ذهن طلبه بوده است که باید احیا بشود.
مسئله تفکر از اموری است که باید به آن توجه بیشتری نمود ما متفکر نداریم، ما مطالبی را که دیگران گفتهاند حفظ میکنیم و در درس میگوییم، اینکه درس نیست، انسان باید اهل فکر باشد و یکی از خصوصیات حوزه فکر کردن است.
نکته سوم اینکه حوزه باید در مباحث کاربردی بیشتر کار کند. ما در مباحث فقه و اصول مسئلهای که ثمره نداشته باشد نداریم، ولی مسایلی داریم که کارآیی بیشتری دارند. ما در بحث خارج اصول و خارج فقه، آنجاهایی که محل تعارض قواعد و روایات است را مطرح کنیم، نه اینکه مسایل ساده را مطرح کنیم یکی از نکات اساسی در تحقق تحول این است که ما مسایلی را که کارآیی بیشتری دارند را مطرح کنیم.
نکته چهارم مربوط به مسایل مستحدثه است و یکی از نقاط تحول این است که حوزه در مسایل مستحدثه کار کند. من همین جا عرض کنم در این دوران گذشته در این جهت حوزه موفق بوده است؛ یعنی در مسایل مستحدثه مسئلهای نیست که بگوییم مراجع یا حوزه نظری روی آن ندارند در بحث تغییر جنسیت، فقه کودک و... موفق بودهایم ولی آنقدر آمار مسایل مستحدثه زیاد است که حوزه لازم است بیشتر به آن بپردازد.
▪ چرا برخی در مسایل مستحدثه ورود فقهی ندارد؟
به همان جهتی که عرض کردم استقبال نمیشود؛ یعنی در ذهنشان اینطور است که فقه قادر به ورود به این زمینهها نیست، مثلاً بنده سال گذشته در همایشی که راجع به فقه هنر بود سخنرانی کردم و در مورد فقه هنر نظریهای دادم، به دنبال آن برخی از دوستان که از اساتید فاضل حوزه هستند به بنده گفتند: آقای فاضل! فقه هنر یک پارادکسی دارد، فقه هنر یعنی چه؟ علت تشکیک در این مسئله این است که این افراد روی این موضوع فکر نکردهاند که فقه در ساحت هنر میتواند حرف داشته باشد و حرف هم دارد و فقیه باید این حرفها را استخراج و به دیگران منتقل کند، ولی متأسفانه استقبال نمیشود، چراکه موضوع و محمول برایشان روشن نیست.
ما باید این جهت را هم نادیده نگیریم که متأسفانه هنرمندان هم به خوبی قداست هنر را حفظ نکردهاند و هنر در مجامع غیردینی حضور پیدا کرده است و بروز هنر با روشهای ضد دینی بوده است.
چاره این مشکلات این است که ما باید با هنرمندان ارتباط داشته باشیم و معیارها را به آنها بدهیم و جاهایی که از راه فقهی میتوان کارهایی کرد را بازگو کنیم؛ مثلاً ما در فقه میگوییم تشبه مرد به زن حرام است و اینجا دو نظریه وجود دارد یک نظریه این است که مرد لباس زنانه بپوشد و آرایش زنانه کند و بالعکس، برخی هم میگویند: «تشبه رجال به نساء؛ یعنی اینکه مرد خودش را به وضعیتی که از زن استفاده میشود قرار بدهد و بالعکس»، بر مبنای نظریه اول در فقه برخی فتوا دادهاند که اگر مرد لباس زن را بپوشد حرام است، این در فقه فردی درست است اما وقتی در فقه هنر وارد میشوید، شما میخواهید داستان پیامبری را بگویید، و لذا هنرمند چارهای ندارد که در بخشی از فیلم مردی را به صورت زن در بیاورد که هدف واقعی او این نیست که خودش را به صورت زن نشان بدهد، بلکه او میخواهد یک واقعیت تاریخی را نشان دهد و بین این دو نگاه تفاوت است، لذا ما باید این مسایل را به هنرمندان منتقل کنیم و هنوز هم مسایل اختلافی فراوانی در فقه هنر وجود دارد که باید مورد بحث و بررسی قرار داد.
بهعنوان مثال اینکه چهره یک پیامبر را میتوانیم در فیلم نشان بدهیم یا خیر، ملاک ما اینجا وهن نمودن مقدسات است، درست است ما روایت و آیهای نداریم که نشان دادن چهره یک امام معصوم یا پیامبر حرام است، ملاک این است که ما باید قداست اینها را حفظ کنیم. ما باید ملاک را به دست هنرمند بدهیم و آنها در مرحله عمل شاید خیلی بهتر از ما بتوانند عمل کنند. هم حوزه باید به آنها نزدیک بشود و هم هنرمندان باید خودشان را حفظ کنند.
▪ یک طلبه چگونه میتواند با چالشهای اجتماعی و سیاسی پیش رویش مقابله کند؟
به همین اندازه که الآن چالشهای زیادی وجود دارد و تعداد مذاهب زیادی که در این چند دهه به نسبت تاریخ ادیان ایجاد شده، ما در آینده نیز با نحلههای جدید و با ادیان و افکار جدید روبرو خواهیم بود.
دشمن یک زمانی طالبان را ایجاد کرد و بعدازآن داعش را ایجاد کرد و قطعاً برای آینده هم برنامه دارد و لذا ما باید برای آینده آماده مواجهه با چهرهها و افراد و مکاتب و افکار جدید باشیم و راهش هم این است که درس را عمیق بخوانیم، با آموزش خلاصه رسائل و خلاصه مکاسب و خلاصه تفسیر کسی نمیتواند کارشناس دینی بشود، باید اینها را عمیق بخوانیم، اگر ما این درسها را عمیق بخوانیم از عهده همه اینها برمیآییم.
الآن بحث فضای مجازی مطرح است که در آن هزاران سؤال مطرح میشود؛ اولاً آیا ورود یک طلبه در فضای مجازی واجب است؟ یا مستحب است؟ و یا حرام است؟ طلبه در مقابل سیل اهانتها و خوشآمدها چه کند؟ اطلاع یک طلبه از فضای مجازی لازم است، ولی فضای مجازی فضای خطرناکی است و ممکن است همین طلبه را ببلعد، فضای مجازی باتلاقی است که ممکن است دین و اخلاق او را از بین ببرد.
گاهی من در فضای مجازی جملهای را میبینم که اگر یک انسان صاحب مبنا و فکر آن را مطالعه نکند قطعاً او را به اشتباه میاندازد. این فضا ده سال قبل وجود نداشت، و لذا باید بدانیم ده سال آینده چیزهایی به وجود میآید که از فضای مجازی امروزی پیچیدهتر خواهد بود و ما این مسایل را در آینده خواهیم داشت.
بحرانهای فکری، بحرانهای اخلاقی و سیاسی و بحرانهای اقتصادی در آینده هزاران درجه شدیدتر از وضع فعلی خواهد بود و یک طلبه اولاً باید توسل به خدا و ائمه داشته باشد و ما باید جنبههای معنوی خودمان را قویتر از گذشته کنیم و اهل نماز شب باشیم، البته بنده در مقام صدور فتوا نیستم، اما عرضم این است که طلبه به نماز شب به دید وجوب نگاه کند تا خودش را حفظ کند.
▪ فضای اخلاقی و معنوی حوزه را چگونه ارزیابی میکنید؟
فضای اخلاق و معنویات در حوزه نسبت به گذشته بسیار کمرنگتر شده است و از نقاط تحول حوزه بازگشت به گذشته در زمینه اخلاق است. در گذشته دروس طلبگی برای رسیدن به مقام و ثروت نبوده و به آن رزقی که خداوند به آنها میداد قانع بودند، اما الآن بخشی از طلاب دنبال مادیات و مقامات دنیایی هستند.
بنده روحیه معنوی و اخلاقی را در طلبهها کمرنگتر میبینم و همین امر هم عامل کمتر درس خواندن آنهاست؛ چراکه جنبه اخلاقی و ایمانی قوی به طلبه میگوید تو باید در محضر خدا پاسخگو باشی که جنبه تحصیل در تو کمرنگ شده است. یکی از نقاط روشن تحول در حوزه این است که ما فضلا را به تقیداتی که در گذشته بوده است برگردانیم.
یکی از علمای گذشته میگفت: در مدرسه فیضیه آقایی میآمد در اول زمستان پشت حجره طلبهها زغال میگذاشت و طلاب اگر یقین میکردند که این زغال از مال حلال تهیه نشده است به آن دست نمیزدند، اما امروزه این تقیدات خیلی کمرنگتر از گذشته شده است. در روایات داریم «قف عندالشبهه» اما امروزه به این روایت عمل نمیشود، موسیقی مشتبه را گوش میدهیم، مال مشتبه را مصرف میکنیم، لااقل خطاب اولیه این روایات به ما طلاب است. بنابراین حوزه نیازمند تحول در جهات اخلاقی است که اگر این اتفاق بیفتد در مسایل دیگر هم تأثیرگذار میشود.
محور سیر معنوی؛ انجام واجبات و ترک محرمات و انجام نوافل است و روایاتی داریم که هیچ چیزی مانند نوافل انسان را به خدا نزدیک نمیکند و ما همین را ملاک قرار بدهیم. نقل میکردند در همین مدرسه فیضیه دو ساعت مانده به نماز صبح تمام طلاب مشغول نماز شب بودند و همین مسئله باعث شده بود که از میان آنها افراد بزرگی تربیت شوند. حوزه باید طلاب را هدایت کند و این هدایت هم روشن است و نیازی به بیان هم ندارد.
اگر طلبه به روایات مراجعه کند، آنقدر مواعظ و نصایح از پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمه اطهار(علیهمالسلام) در روایات وجود دارد که بی نیاز خواهد بود. گاهی میگویند برویم دستورالعمل بگیریم، ما نیازی به دستورالعمل نداریم؛ چراکه دستورالعمل در روایات ما آمده است.
در وصایایی که پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) یا اباذر فرموده، یا وصایایی که اهلبیت به اصحابشان فرمودهاند وجود دارد. دستورالعملهایی راجع به نوافل و راجع به قرائت قرآن و تطهیر و تهذیب نفس وجود دارد، ولی ما تنبل شدهایم و میگوییم من باید یک استاد اخلاق را برای جهات اخلاقی خودم محور قرار بدهم.
درست است که به ما سفارش شده در این راه استادی هم داشته باشیم، لکن این استاد هم برای این است که اطلاعات موجود را در اختیار ما قرار بدهد، نه اینکه خودش ذاتاً برای ما محوریت داشته باشد؛ و لذا بنده معتقدم کسی که ضعف علمی نداشته باشد این مسایل برایش حل میشود، علم انسان را به سمت عبادت میکشاند و نمیشود کسی علم داشته باشد و عبادت نداشته باشد؛ آیه شريفه «إنما یخشی الله من عباده العلماء» (فاطر/28) ميفرمايد این عالم است که از خدا خشیت دارد جاهل که خشیتی ندارد. بنابراین هرچه جهات علمی را قویتر کنیم جنبههای معنوی و عرفانی ما قویتر میشود، اگر جنبه علمی ما ضعیف باشد عبادات و معنویات ما خراب میشود.
یکوقتی از مرحوم والدمان سؤال کردم ویژگی مهم آیةاللهالعظمی بروجردی(قدسسره) چه بود؟ ایشان فرمود او قیامت را میدید و باور داشت. بنابر این اگر بخواهیم تحول اخلاقی در حوزه به وجود بیاید، باید سعی کنیم جنبه علمی حوزه را تقویت کنیم، منظور بنده فقط اصطلاحات و قواعد علمی نیست، باید به همه ابعاد علمی توجه کنیم.