«اقامه دین»، «مهدویت» و «امر به معروف و نهی از منکر»؛ 3 محور اصلی وحدت و تحقق تمدن اسلامی است
۲۹ بهمن ۱۳۹۶
۱۸:۳۳
۳,۲۴۵
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) تبریک و تهنیت باد
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
-
برگزاری مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) / فاطمیه دوم
-
یادی از فقیه اهلبیت(ع) و مرجع بزرگ شیعه، در گفتوگوی خبرگزاری ابنا با آیتالله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
-
مسجد کانون تهذیب و رشد استعدادها
بسم الله الرّحمن الرّحيم
موضوع اين نشست داراي ابعاد زيادی است که بنده به دو سه نكته كليدی و اساسی آن اشاره ميکنم.اولين نكته اين است مطلبي در ذهن اسلام شناسان و شايد در ذهن فقهاي ما هم هست كه اسلام ناسخ شرايع گذشته است و بر اين مطلب آثاري هم مترتب ميشود اما با مراجعه به قرآن كريم مشاهده ميكنيم گرچه با ظهور پيامبر اكرم محمد بن عبدالله(ص) نبوت خاتم شروع و زمان نبوت ساير انبياء سپري ميشود اما اصل شرايع و اديان گذشته منسوخ نميشود.
ما از آيات قرآن استفاده ميكنيم كه قرآن مصدّق تورات و انجيل است، خود رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) مصدّق تورات و انجيل است.
حال معناي تصديق چيست؟ آيا معنايش اين است كه پيامبر و قرآن فقط قبول ميكنند يك چنين كتابهايي در زمان انبياء قبل بوده؟ يا اينكه معناي تصديق آن است كه قرآن هم به آنچه در تورات و انجيل واقعي آمده صحه ميگذارد؟ در نتيجه اگر امروز ما به يک حکم و قانوني از قوانين تورات يا انجيل واقعي پي برديم، آن حکم براي ما مسلمانان هم معتبر است.
من به برخي از اين آيات اشاره ميكنم، تقاضا ميكنم برادران و خواهران كه همه اهل فضل و مراتبي از علم هستيد خوب عنايت بفرمائيد تا عرض بنده روشن شود.
قرآن کريم راجع به خود قرآن ميفرمايد «كِتابٌ مِنْ عِنْدِاللهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ»(بقره/89) يا «هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ»(انعام/92) آيه «نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجيلَ»(آل عمران/3) آيه «مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ»(آل عمران/4) و در آيه ديگر هم ميفرمايد: «ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ»(آل عمران/81) پيامبر هم تصديق کننده است.
خب فرق اينکه قرآن مصدّق باشد يا رسول در چيست؟
فعلاً به اين نميپردازم، آنچه از اين آيات بر ميآيد اين است كه از نظر قرآن شرط مسلماني اين است كه هر فرد مسلمان بايد هم به آنچه كه بر پيامبر اكرم نازل شده مؤمن باشد و هم به آنچه كه بر انبياء گذشته نازل شده است و اين نكتهي مهمي است. ما مسلمانها نبايد فقط بگوئيم پيامبري به نام حضرت موسي يا عيسي بوده كه شريعتي براي زمان خودش داشته است.
بلکه بايد به فراتر از اين معتقد باشيم قرآن ميفرمايد: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ * وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِاْلآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»(بقره/3و4) اين آيات اول سوره بقره است كه همه با آن آشنايي دارند. ميفرمايد مؤمن و متقي كسي است كه به آنچه بر انبياء گذشته نازل شده، مؤمن و معتقد باشد.
درجاي ديگر ميفرمايد: «قُلْ آمَنّا بِاللهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»(آل عمران/84و 85)؛ نتيجهي بحث اين است كه اسلام جامع همهي اديان گذشته است. ما يك زمان ميگوييم اسلام همهي آنچه را كه بشر لازم دارد مستقلاً با خودش آورده است اين يك معناي جامعيت است، يك وقت ميگوئيم نه، اسلام همهي آنچه را كه بشر لازم دارد اعم از آنکه خودش بيان کرده يا در اديان گذشته بيان شده است معتبر و حجّت ميداند.
مراد از اديان گذشته هم کتب آسماني و تورات و انجيل واقعي است که يكي از راههاي رسيدن به تورات و انجيل واقعي براي ما خود قرآن كريم است، قرآن قضايايي را از كتب پيشينيان نقل ميكند نظير «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ» و آيات زياد ديگر.
ما در مباحث فقه و اصول اين مبنا را اختيار كردهايم كه يك مبناي قرآني بسيار محكم است و آثار متعددي را هم بر آن مترتب کرده و موارد زيادي را با اين مبنا توانستهايم استفاده كنيم كه الآن مجال پرداختن به آن نيست و فقط اشارهي کوتاهي به آن ميکنم. برخي افراد ميگويند در قرآن راجع به قتل مرتد آيهاي نيست پس چرا مجازات مرتد را قتل قرار دادهايد؟
جوابش اين است که حکم قتل مرتد در اقوام و شرايع گذشته هم بوده. در قضيهي رفتن حضرت موسي به سوي کوه طور، که ماجراي سامري محقق شد سؤال كردند يا موسي حالا ما كه مرتد و گوساله پرست شده و دست از توحيد خدا برداشتيم جزاي ما چيست؟ قرآن ميفرمايد خطاب به حضرت موسي رسيد که بگويد «فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» كه اين بسيار مهم است.
وقتي براي يك فقيه شيعه روشن بشود كه در تورات و انجيل قوانين و احکامي هست که منسوخ نشدهاند بايد آنها را بپذيرد. بله بعضي از احكام آنها نسخ شده است و برخي از آيات قرآن هم بر آن دلالت دارد ولي اينها به صورت استثناست ما بايد آنچه كه در شرايع آمده است را بپذيريم و اين مطلب نگاه وسيعي به مسلمانان ميدهد. با اين مبنا اسلام اصلاً در مقابل مسيحيت و يهوديت قرار نميگيرد.
ما امروز با اين برهان به دنيا اعلام ميكنيم چون كه صد آمد نود هم پيش ماست، امروز عدهاي بهعنوان روشنفکر در دانشگاهها، مجلات و مقالات نگويند همهي اين اديان هر يک راهي است براي رسيدن به حق و عبادت خدا، خير ما ميگوييم آن راهي كه جامع همهي راههاست، اسلام است، «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللهِ اْلإِسْلامُ» شما اگر بخواهيد مسيحي يا يهودي واقعي باشيد بايد مسلمان باشيد، چون اسلام همان شريعت را دارد با يك اضافات بسيار زيادي.
بالأخره ما وقتي در پرتو تمدن اسلامي مسئلهي وحدت بين شيعه و سني را مطرح ميكنيم تمدن اسلامي نميتواند مسئلهي يهود و نصارا را ناديده بگيرد، با توجه به اينكه بخش وسيعي از بشر را معتقدان به اين اديان تشكيل ميدهند پس بايد با گفتگو، و استدلال اين مسئله را براي آنها طرح كنيم که اسلام جامع همه اديان گذشته است از اين رو شما هم اگر بخواهيد ديندار واقعي باشيد بايد به اسلام معتقد باشيد.
نکته دوم: قرآن كريم در سوره مباركه شوري ميفرمايد: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحًا وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ»(شوري/13) به نظر من يكي از بحثهايي كه از مقومات اصلي وحدت است، چه در بين شيعيان و اهل سنت و يا مسلمانان و ساير اديان عمل به اين آيه شريفه است که ميفرمايد وظيفهي همهي انبياء از نوح و ابراهيم گرفته تا پيامبر اسلام، اقامهي دين در جهان است. ما اگر اين را به عنوان يك تكليف به حساب نياوريم بحث از وحدت بحثي بينتيجه خواهد ماند.
اين آيه هم مؤيد همان نكتهي اول است که اصلاً تشريع دين براي چيست؟ ميفرمايد وظيفهي اوليهي همه انبياء اقامه و اجراي دين است.
اين بحثهايي كه اين روزها با رنگ و لعاب حقوق بشري در جامعه ما مطرح ميکنند كه دين مسئلهاي شخصي است و ما به اعمال و عقايد ديگران چكار داريم؟ حرفي نادرست است. وظيفهي حكومت اسلامي، وظيفه انبياء طبق اين آيه شريفه اقامهي دين است. اگر يك حاكم اسلامي ببيند يك حكمي از احكام دين در جامعه معطل مانده و به آن عمل نميشود وظيفهي او است که آن را اجراء نمايد و مبناي فكري و علمي آن هم همين آيه است.
برگردم به مسئله وحدت؛ ما اگر بخواهيم تمدن اسلامي در پرتو وحدت شيعه و سني و پيروان اديان الهي داشته باشيم بايد اين مؤلفه را بپذيريم كه دين بايد اجرا شود، امروز اگر بخشي از شيعيان بگويند در زمان غيبت ما وظيفهاي براي اجراي دين نداريم يا اهل سنت بگويند ما وظيفهاي براي اجراي دين نداريم، بلكه از هر كسي كه حاكم شد تبعيت ميكنيم، اينها چه زماني ميتوانند فكر بلندي مثل تمدن اسلامي را تصور كنند، البته براساس مباني شيعه اجراء دين به نحو كامل در زمان ظهور حضرت حجت(عج) پياده ميشود اما در محدودهاي كه ما توانايي داريم بايد اين را به عنوان يك اصل قرار بدهيم.
به نظر من بايد در اين همايشها كارگروههايي تشكيل بشود و شيعه و سني مباني فکريشان را نسبت به مسئلهي اقامه دين منقح کنند، اينكه در اين آيه ميفرمايد: «وَ لاتَتَفَرَّقُوا فيهِ» وقتي انسان دنبال اقامه دين باشد بايد مشتركات و اصول و آنچه كه جوهره و اساس دين را تشكيل ميدهد مشخص كند و به سمت اجرا و عمل به آن برود. اقامهي دين بسيار مفهوم عميق مهمي است ولي نياز به بحث دارد.
در راستاي همين مطالب نکته ديگري كه در مسئله وحدت بسيار مهم است اين آيه شريفه است «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»(توبه/33)؛ اين آيه سه بار در قرآن آمده و ميفرمايد خدا رسول خاتم را با دين حق براي هدايت بشر فرستاد تا آن را بر همه اديان آشکار سازد. مشهور مفسرين ميگويند ضمير کلّه به دين برميگردد يعني بايد يك زماني بيايد كه كل دين براي بشر آشكار بشود.
برهان عقلي آيه هم اين است كه خداي تبارك و تعالي حكيم است. ممكن است اين سؤال براي يك مسلمان پيش بيايد که الآن بيش از هفت ميليارد انسان وجود دارد که حدود يک هفتم از اينها مسلمانند؟ آيا فرستادنِ اين همه انبياء و كتب آسماني با اين همه زحمات براي اين است كه يك بخش محدودي از بشر به اسلام آگاهي پيدا كند؟ آيا اين با حكمت خدا سازگار است؟ يا اينكه مقصود خداي حكيم اين است که لااقل بخش وسيعي از بشر متديّن به اين دين شوند؟
عقل همين را ميگويد که بايد يك زماني بيايد که بخش وسيعي از بشر مسلمان بشود، آيه شريفه هم ميفرمايد هدف خداوند اين است که يك زماني دين براي كل بشر با همه ابعادش پياده و اجرا شود و ما شيعيان معتقديم كه آن زمان، زمان ظهور حضرت ولي عصر(عج) است، در تفاسير اهلسنت هم قرطبي كه يكي از مفسران معروف اهلسنت است در الجامع لاحكام القرآن در ذيل اين آيه مينويسد «ذاك عند خروج المهدي لا يبقي أحدٌ إلا دخل في الاسلام أو أدّي الجزيه».
از اين قسمت سخن نتيجه ميگيرم كه از محورهاي اساسي تمدن اسلامي و از محورهاي اساسي وحدت شيعه و سني قضيهي مهدويت است. ما با همين تصريحاتي كه خود اهلسنت در ذيل آيه شريفه نمودهاند که در يك زماني اين دين براي جميع بشر ظاهر خواهد شد آن هم كل دين و نه بخشي از دين، معتقد هستيم كه بايد به اين سمت حركت كنيم، اهل سنت هم بايد همين اعتقاد را داشته باشند، انتظار ما از انديشمندان و دانشجويان اهل سنت اين است همگي به سوي اين هدف والا يعني ظهور و بروز کامل دين براي جميع بشر حرکت کنيم که خداوند تبارک و تعالي طبق اين آيهي شريفه براي ارسال رسل قرار داده است. ولو نسبت به خصوصيات کسي که ظهور ميکند اختلاف هم باشد.
البته در همين جا قرطبي قولي را که ميگويد مهدي همان حضرت عيسي است رد کرده و ميگويد «الاخبار الصحاح قد تواترت علي أنه من عترة رسول الله(ص)» براساس اخبار صحيحهي متواتره آن كسي كه دين را به نحو كامل براي جميع بشر عرضه ميكند از عترت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله است.
افزون بر مسئلهي اقامه دين و مسئلهي مهدويت، محور سوم وحدت مسئله امر به معروف و نهي از منكر است، يكي از ضرورتهايي كه امروز جامعه مسلمين اعم از شيعه و سني، بايد به آن توجه كنند امر به معروف و نهي از منكر است.
امر به معروف و نهي از منكر گاهي شخصي است كه اشخاص بين خودشان وظيفه دارند برادر مؤمن و مسلمان خود را نسبت به معروف امر و نسبت به منكر نهي كند، اما آيهي 104 سوره آل عمران ميفرمايد: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ امت اسلامي بايد دعوت به معروف كند، امروز در حوزههاي شيعه فقهي به نام فقه اجتماعي مطرح است که موضوع آن بر خلاف فقه شخصي اشخاص نيستند.
يعني ما در فقه دو گونه تكليف داريم؛ يك تكليف براي اشخاص است که هر شخصي بايد نماز بخواند، روزه بگيرد و امر به معروف هم بكند، ولي يك تكليف هم متوجه جامعه و امت اسلامي است.
در اين آيه شريفه موضوع تكليف، امت اسلامي قرار داده شده که امت بايد دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منکر کند. امروز امت اسلامي كه يك بخشي از آن شيعه و بخشي هم اهل سنت هستند، بايد نسبت به مجموعه اموري كه در عالم وارد ميشود امر به معروف و نهي از منكر كنند، اگر امروز يك ابرقدرتي با روحيه استكباري خودش بيت المقدس را كه سرزميني اسلامي و پايتخت فلسطين است بهعنوان پايتخت يك مجموعه جعلي و ظالم اعلان ميکند اينجا امت اسلامي و علماي شيعه و سني وظيفه دارند، نميشود امت اسلامي دست روي دست بگذارند تا آنها هر نظر شومي كه دارند دنبال كنند!
بههرحال براي شکلگيري تمدن اسلامي وجود اين سه محور براي وحدت هرچه بيشتر امت اسلام ضروري است؛ «اقامه دين»، «حرکت به سوي جهاني شدن دين» و «وظيفه امت اسلام در امر به معروف و نهي از منکر».
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته