حل مسائل جدید فقط با تسلط بر اجتهاد سنتی میسر است
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
۱۵:۴۱
۲,۹۱۴
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) تبریک و تهنیت باد
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
-
برگزاری مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) / فاطمیه دوم
-
یادی از فقیه اهلبیت(ع) و مرجع بزرگ شیعه، در گفتوگوی خبرگزاری ابنا با آیتالله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
-
مسجد کانون تهذیب و رشد استعدادها
بسم الله الرحمن الرحیم
«یَرْفَعِ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ، وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»
موضوع جلسه؛ «حوزه علمیه و سنتهای کارآمد» این حوزههاست.
موضوع بسیار مهمی که خیلی دیرهنگام به آن توجه شده و لازم بود که چند دههی قبل حوزه قم، نجف، مشهد و بزرگان آن به این موضوع بپردازند تا حوزه امروز ما از یک راهکار و برنامه خیلی منظم برخوردار میشد. طلبههای حوزه به صورت تدوین شده این سنتها و جوهرهی اصلی و شرایط را لمس میکردند و با وسوسههای نادانها، بیخبران و کسانی که حتی نمیشود گفت از دور دستی بر خرمن فقه و اجتهاد دارند لغزش پیدا نمیکردند ولی بهرحال جای تقدیر دارد که این موضوع را حوزه مقدسهی مشهد و بزرگان آن مورد نظر قرار داده و به بحث گذاشتهاند.
سخن از یکی از ارکان مهم حوزه یعنی ضرورت اجتهاد سنتی و نوآوری بر اساس آن اجتهاد سنّتی است. تعابیر خیلی کلیدی هم در این رابطه وجود دارد مثل تعبیر فقه و فقاهت عمود حوزههای علمیه است.
گرچه ارزش سایر علوم را انکار نمیکنیم ولی ادعای ما این است که بدون اجتهاد سنتی دقیق ما نمیتوانیم در علم کلام به نتایج دقیقی برسیم، بدون اجتهاد سنتی دقیق ما نمیتوانیم در تفسیر وارد شویم و یک مفسر تربیت کنیم، بدون اجتهاد سنتی دقیق عقاید ما کاملاً سست خواهد بود. این مجرد یک ادعای بدون برهان و دلیل نیست.
دو سه ماه پیش در انجمن کلام حوزه قم جلسهای تشکیل شد پیرامون تأثیر علم اصول در مباحث علم کلام. بیش از ده بحث مهم کلامی را به صورت گذرا، مطرح کردم و به این نتیجه رسیدیم همان طوری که مباحث کلامی در اصول، مخصوصاً کلام جدید اهمیت دارد و باید به آن توجه شود خود همین مباحث موجود در اصول هم تأثیر بسزایی در مباحث کلامی دارد.
اگر این علم اصول و مبانی بسیار قوی آن که امروز شیعه دارد، در اختیار بزرگان و قدمای ما مثل شیخ صدوق بود، هرگز شیخ صدوق قائل به سهوالنبی نمیشد! ما بررسی کنیم چه شد که مرحوم صدوق با آن عظمتی که در اسلام و تشیع دارد و با آن همه خدماتی که همهی ما تا قیامت مدیون او هستیم سهو النبی را مطرح کرد؟ اصول امروز ما بسیار اصول ارزشمندی است.
چند مطلب اینجا هست که هر کدام به تنهایی یک سمینار و همایش مجزا میطلبد، میگویند اصول ما متخذ از اصول عامه است، البته در اصول قدما یا برخی از متأخرین ما ممکن است موضوعات یا بعضی از تعابیر عین تعابیر کتب عامه باشد حتی ممکن است بعضی از تعابیر در کفایه الاصول هم شبیه بعضی از تعابیر کتب عامه باشد ولی انصافش این است که این تحقیقاتی که ما در این صد سالهی اخیر در اصول انجام دادهایم هرگز عامه ندارند. عامه اگر اصول قوی داشت امروز فقهاش دچار اضمحلال نمیشد. فقه عامه از بین رفته است.
شما اگر فقه امروز عامه را با قدما که هیچ، با اوایل متأخرینشان هم مقایسه کنید به هیچ وجه قابل مقایسه نیست، چون یک اصول قوی ندارند. اینها با فاصله گرفتن از امامت به دامن قیاس و مصالح مرسله و استحسان، سدّ ذرایع و این عناوین باطله افتادند و امروز هم گرفتار بدتر از همه اینها شده و به دامن مقاصد الشریعه افتادهاند و به راحتی متون از جمله قرآن را کنار میگذارند، روایات که هیچ، میگویند بر اساس مقاصد الشریعه احکام را باید تحلیل کنیم، در این صورت از فقه و شریعت چه باقی میماند؟
لازم است ما ارزش فقه و اصول و اجتهاد سنتی خودمان را درک کنیم، ما وقتی دنبال این هستیم که سنتهای کارآمد در حوزه چیست؟ میخواهیم این سنتها را بیابیم تا به این اجتهاد برسیم و الا این سنتها خودش چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ ما از سنت مباحثه، سنت تقریر نویسی، سنت مرابطه بین استاد و شاگرد، میخواهیم به یک اجتهاد دقیق برسیم.
این اساس حوزه است، اگر بخواهیم حوزهها بماند باید فقه پایدار بماند، حوزهها با فلسفه نمیماند، الآن دانشگاه های غرب در مسائل فلسفی هزاران موضوع دارند که در فلسفه اسلامی نیست. حوزه با فلسفه استمرار پیدا نمیکند، گرچه ما منکر ارزش فلسفه (آن هم در حد خودش) نیستیم، اساس حوزه فقاهت و اجتهاد و کشف احکام خداست.
این همه روایات در مورد ارزش تفقه در دین هست. حالا آقایان هم میگویند در لغت تفقه اعم است و فقط شامل فقه مصطلح نمیشود، تفقه در دین یعنی مجموعه دین، اعتقادیات، اخلاقیات و احکام. ولی باید پرسید آیا شما در غیر فقه هم سراغ دارید که اگر انسان یک کلامی را از یک صادقی در مورد حلال و حرام یاد بگیرد، چه برسد بخواهد او را مبنای اجتهادی قرار بدهد، این «خیر من الدنیا و ما فیها من الذهب والفضة»، ما راجع به کدام علم چنین تعبیری در روایات داریم؟
آیا ائمه ما این مطلب را فقط برای صرف رسیدن به ثواب مطرح کردهاند که ما برای ثواب بردن، آشنا به حلال و حرام شویم؟ یا اینکه معرفت حلال و حرام اساس زندگی بشر است. اگر فقه گرفته شود حوزهای در کار نیست، فقه گرفته شود نظام بشری به حسب واقع مختل است، نظام بشری به حسب ظاهر حرکت خودش را میکند، ولی به حسب واقع این فقه است که نظام بشری را تنظیم میکند. با کدام فقه؟ فقهی که شما در آن اجتهاد دقیق داشته باشید، اجتهاد بزرگانی مثل امام خمینی ره و آیت الله خوئی و معاصرینی که هستند، اجتهاد همین است.
حوزهی ما بحمداله در هر زمانی تحول داشته است. اگر ما فقه زمان شیخ طوسی را هم از جهت فتوایی و هم از جهت استدلالی با زمان معاصر مقایسه کنیم تفاوت بسیاری پیدا کرده است. اصول زمان شیخ مفید با اصول زمان ما خیلی تفاوت کرده است. گاهی اوقات بعضیها میگویند شیخ مفید با همین اصول سه چهار صفحهای شیخ مفید شد که البته این حرف اشتباه است.
شیخ مفید خیلی از بحثهایی که در مباحث فقهیاش ریشه اصولی داشته مطرح نکرده و تدوین نشده ولی آیا با همان اصول سه چهار صفحهای شیخ مفید ما میتوانیم در زمان معاصر مشکلات و مسائل خود را حل کنیم؟ قطعاً نمیتوانیم، مثلاً در بحث قواعد فقهیه به یک قواعدی برخورد میکنیم، مثل قاعده لا حرج، در کتب قدما فروعاتی که تحت عنوان لا حرج است مورد استنباط قرار گرفته و اشاره هم میکنند ولی در آن کتب چیزی به عنوان قاعده لا حرج یا قاعده لاضرر نداریم، این قواعد در اثر همین تتبعات و تحقیقات مطرح شده است.
در مورد قاعده الزام روایت معروفی وجود دارد که آن را مطرح میکنند ولی چیزی به نام قاعده الزام در کتب قدما نداریم. این قاعده فقط در دایره اهل سنت مطرح میشد، ولی بعدها محققین گفتند شامل کفار هم میشود و امروز تحقیقات جدید نشان میدهد که دایرهاش از این هم وسیعتر است.
من عرض کنم بسیاری از مشکلات مهم مسلمانان خارج از کشور که آنها را به استیصال کشانده براساس قاعده الزام قابل حل است، دو سه سال پیش در آلمان، مؤسسه امیرالمؤمنین علیه السلام، در گردهمایی حدود 150 نفر از روحانیون شیعه که سه چهار روز ادامه داشت مباحثی مطرح شد من به همین مناسبت راجع به قاعده الزام نکاتی را بیان کردم بعد از جلسه آن آقایان گفتند این قاعده بسیاری از مشکلات ما را حل میکند، الآن با آنکه در کتب قدما چیزی به نام قاعده الزام نداریم ولی کتاب مفصل 300 صفحهای راجع به قاعده الزام چاپ شده که چه بسیار فروعاتی را میشود از آن استفاده کرد.
فقه و اجتهاد شیعه به برکت فقها و محققین همیشه پویایی و حیات داشته است. تلاش بزرگان ما همیشه این بوده که یک مشکلهای را حل کنند، اینطور نبوده که فقط یک مسئله فرضی را مطرح کنند که هیچ وقت هم مصداق پیدا نمیکند. البته ابتلاء مردم به بعضی از مسائل کمتر و به بعضی بیشتر است، این طبیعی قضیه است. فقها هم آن را مطرح کردند و ما امروز از همین مشی فقهای گذشته باید استمداد کنیم.
وظیفهی امروز ما استخراج روش اجتهادی بزرگان است، اینکه شیخ انصاری چطور اجتهاد میکرد؟ با قرآن چطور برخورد میکرد؟ با روایات، با اجماع و با عقل چطور برخورد میکرد؟ هدف از خواندن مکاسب این است. اشتباه کسانی که میگویند کتاب مکاسب برای آموزش نوشته نشده این است که حوزه را با مراکز آموزشی دیگر مقایسه می کنند که در آن مراکز یک متنی را با عناوین خیلی روشن، به ترتیب مشخص میکنند و مخاطب هم این را حفظ میکند تا نمره بیاورد و مدرک بگیرد و تمام شود! چند روز پیش در یک برنامه تلویزیونی گفته شد در تهران مهندس خیلی زیاد داریم اما گچکار نداریم! آن روش مهندس تحویل میدهد اما یک کسی که بتواند گچکاری و بنایی کند عملاً ندارند.
حالا اگر برنامه حوزه را ترمی و واحدی و مدرکی کنیم؟ بعد هم بگوئیم متن مکاسب را شیخ برای تدریس ننوشته، آن را کنار بگذاریم به کجا خواهیم رسید؟ متن مکاسب طلبه را به فضای ذهنی شیخ میبرد که از کجا شروع و به کجا ختم نمود؟ بدون مکاسب کسی به اجتهاد نمیتواند برسد، بله چنانچه افرادی همهی مکاسب و ضمایرش را واضح و موارد اغلاقش را هم بیان کنند عیبی ندارد. حواشی بسیار دقیقی بر این مکاسب وجود دارد، نظیر حواشی مرحوم محقق اصفهانی که دارای نکات بدیعی است و میتوان مسائل مستحدثهی امروز را با همین نکات حل کرد.
میگویند مکاسب نخوان پس این حواشی را هم نباید نخواند، پس طلبه چطور طعم اجتهاد را بچشد؟ باید زحمت کشید، این همه بزرگان برای ما زحمت کشیدند و این مطالب را آماده کردند، امروز شیخ انصاری با کتاب مکاسب در دست ماست، وقتی مکاسب را فهمیدیم ذهمان فقهی میشود. البته ما نسبت به نظرات شیخ تعصبی نداریم، ولی روی همان روش اصیل اجتهادی ایشان ما به نتیجه میرسیم. ما اگر مسائل جدید امروز را از فقه سنتی و اجتهاد سنتی جدا کنیم منجر به خروج از شریعت میشود، اگر بخواهیم به مسائل جدید دقیق پاسخ بدهیم باید اجتهاد را در خود محقق کنیم، باید روش اجتهادی بزرگان را به میدان بیاوریم در اصول باید زحمت بکشیم من این را در جلسات مختلفی گفتهام این مطلب که علم اصول تورم پیدا کرده به نظر ما مطلب دقیقی نیست ولو برخی بزرگان هم فرموده باشند.
در اصول تورمی وجود ندارد، تازه مباحث زیادی هم پیدا میشود که باید به مباحث علم اصول اضافه شود، من در یک جلسهای که در مدرسه نواب مشهد بود عرض کردم امروز یکی از بحثهای مهم اجتهادی بحث علت و حکمت است، مثلاً در بحث عده طلاق یا فوت این مسئله مطرح میشود که آیا حکمت عده این است که ممکن است زن فرزندی حامله باشد ولی مرحوم اصفهانی در حاشیه کفایه بحث را روی حیث تقییدی و تعلیلی میبرد بهطوری که اصلاً موضوعی در در بحث علت و حکمت باقی نمیماند.
در این اصول امروز راجع به اینکه شاخصههای حیثیت تقییدیه چیست؟ حیثیت تقییدیه جزء موضوع قرار بگیرد یا خارج از موضوع؟ چه شاخصههای دیگری دارد؟ هنوز منقح نیست که باید چکار شود؟ باز رضوان خدا بر مرحوم اصفهانی، واقعاً من معتقدم کسی که حاشیهی کفایه را ندیده نمیتواند کفایه را بفهمد! مرحوم اصفهانی باز در حاشیه کفایه یک بحث مفصلی در فرق میان ملاکات احکام شرعی با ملاکات احکام عقلی دارد. آیا ملاکات اینها یکی است؟ یا فرق دارد؟ آنجا ایشان اثبات میکند که ملاک در احکام شرعی نسبت به احکام عقلیه، توسعه دارد یک چیزی را که شرع ملاک میداند ممکن است عقل اصلاً نفهمد و درک نکند و ملاک نداند.
به نظر من نسبت به بحث ملاکات باید یک باب جدیدی در علم اصول برای فضلا و طلبهها باز شود بحث ملاکات، بحث علل و حکمت، بحث حیثیت تقییدیه و تعلیلیه مطرح شود، شما در بحث استصحاب میگوئید استصحاب در احکام عقلی جریان ندارد آنگاه روی احکام شرعیه مبتنی بر احکام عقلیه، بحث در میگیرد که استصحاب جریان دارد یا نه؟ نگوئیم اصول تورم پیدا کرده است.
مقصود بزرگان ما مثل مرحوم آیت الله العظمی بروجردی که البت من عین عبارت ایشان را هیچ جا ندیدم فقط نقل هست؛ اگر ایشان فرموده باشد اصول تورم پیدا کرده مقصودشان این است که ما از ذی المقدمه خیلی غافل نشویم، اساس فقه است، فقه را بیشتر بها بدهیم، مقصود این است و الا در این اصول تورمی نیست ما نمیتوانیم برگردیم به زمان شیخ طوسی، شیخ مفید. و حتی الذریعه سید مرتضی برای حل مشکلات زمان ما کافی نیست ولو الذریعه در دو جلد مفصل هم هست، قوانین مرحوم میرزای قمی، فصول صاحب فصول هم کافی نیست، نسبت به همین اصولی که امروز بزرگانی مثل نائینی و اصفهانی و عراقی مطرح کردهاند، این سه رکن اصولی که واقعاً نظیر ندارند کمنظیر هستند باید کار بشود، شما ببینید خود مرحوم محقق نائینی در بحث تعارض و تزاحم چقدر زحمت کشیده!
اگر کسی تسلط بر آن نداشته باشد به هیچ وجه نمیتواند فقیه باشد، در بیان ضابطه میان تعارض و تزاحم، یا در مرجحات باب تزاحم یا تعادل و تراجیح چه بحثهای عمیق و دقیقی دارد که اگر بخواهد دقیق بحث بشود چهار پنج سال وقت لازم دارد، بعضی از افراد میگویند ما طلبه را پنج ساله مجتهد بار میآوریم. مگر آدم میخواهد چشمش را ببندد و حرف بزند، چشمتان را باز کنید، این اصول با عظمت و این فقه با عظمت و این اجتهاد به این مهمی مگر با چهار پنج سال حاصل میشود؟
حفظ حوزه به حفظ اجتهاد حوزه است، ما اگر امروز همه را قیچی و خلاصه کنیم اصول قوی را برداریم یک کتاب اصولی ضعیف جایگزینش کنیم طلبه چه زمانی میتواند مجتهد بشود و از پس مسائل مستحدثهی جدید برآید؟ امروز نه هزاران بلکه دهها هزار مسألهی جدید وجود دارد که باید در آن اجتهاد شود، شما یک استفتاءات پزشکی مراجع را ملاحظه کنید چندین هزار سؤال جدید مطرح شده اینها را آدم با چه چیزی جواب بدهد؟ اینها را ما حتی با همان فقه و اصول زمان شیخ طوسی و شیخ مفید، حتی علامه و ... نمیتوانیم جواب بدهیم، اینها را با همین اجتهاد سنتی و پویا میتوانیم پاسخ بدهیم.
خلاصه کلام این است که باید به اجتهاد سنتی بها بدهیم. حل مسائل جدید فقط با تسلط بر اجتهاد سنتی میسر است. امروز نظام جمهوری اسلامی با مسائل بسیار زیادی مواجه است که حل این مسائل بر عهده حوزههاست، فقه حکومتی که رهبری معظم انقلاب مطرح کردند. یک بحث بسیار جدید و عمیق است که معنایش این است باید از اوّل فقه تا آخر نگاه جدیدی از منظر نظام حکومتی به آن بشود. متأسفانه یکی از چیزهایی که باید بر آن تأسف خورد آن است وقتی ایشان این موضوع را مطرح کردند در حوزه قم یک عده آمدند درس ولایت فقیه مطرح کردند، در حالیکه فقه حکومتی در تمام ابواب فقه جاری است.
اگر امروز ابعاد اجتهاد سنتی تدوین نشود یعنی ما سرمایهای در اختیار داریم که نمیدانیم چیست و بلکه در مقام تخریبش هم برمیآییم. فکر نکنید دشمن فقط برای اقتصاد و سیاست و حکومت ما برنامهریزی کرده است. بدون هیچ تردیدی یکی از برنامههای اصلی دشمن تهی کردن حوزه از محتوای اصلی آن است. جدا کردن حوزه از فقاهت و حوزه از اجتهاد اصیل و سنتی است، از راههای مختلف وارد میشوند ممکن است آن طلبه ناآگاه هم نفهمد این حرفی که میزند در همان مسیری است که آنها دنبالش هستند. باید این سرمایههای اصیل را حفظ کنیم درسها باید خیلی عمیق مطرح شود، سنت حوزه عمیق بودن است، تحولی که مراجع و رهبری معظم ما دنبالش هستند بدون عمیق کار کردن به هیچ وجهی میسر نمیشود.
در ضمن این نکته مهم را نیز باید در نظر داشت اجتهاد قوی و صحیح و پویا فقط باید در چارچوب ضوابط اجتهادی فقه باشد و نباید هیچ عامل دیگری در آن دخالت نماید. روشن است که اجتهاد برای اثبات برخی از سیاستها و روشها نمیتواند مورد قبول باشد. فقیه باید حکم صحیح را از منابع دین بدون ملاحظات خارج از ضوابط استنباط نماید. توجه به این نکته در همه مباحث اجتهادی خصوصا در مسائل مستحدثه و جدید بسیار لازم و ضروری است.
امیدوارم این جلسات موجب شود که ما آیندهی خیلی روشن و قویتری را برای حوزه داشته باشیم و حوزهی ما شاهد مجتهدان کارآمد برای جامعه بشری و برای نظام و انقلاب اسلامی باشند ان شاء الله.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
اهم مطالب:
۱ـ اگر این علم اصول و مبانی بسیار قوی آن که امروز شیعه دارد، در اختیار بزرگان و قدمای ما مثل شیخ صدوق بود، هرگز شیخ صدوق قائل به سهوالنبی نمیشد!
۲ـ این تحقیقاتی که ما در این صد سالهی اخیر در اصول انجام دادهایم هرگز عامه ندارند. عامه اگر اصول قوی داشت امروز فقهاش دچار اضمحلال نمیشد. فقه عامه از بین رفته است.
۳ـ ما از سنت مباحثه، سنت تقریر نویسی، سنت مرابطه بین استاد و شاگرد، میخواهیم به یک اجتهاد دقیق برسیم. این اساس حوزه است
4ـ الف: در مورد قاعده الزام روایت معروفی وجود دارد که آن را مطرح میکنند ولی چیزی به نام قاعده الزام در کتب قدما نداریم. ب: بسیاری از مشکلات مهم مسلمانان خارج از کشور که آنها را به استیصال کشانده براساس قاعده الزام قابل حل است.
5ـ وظیفهی امروز ما استخراج روش اجتهادی بزرگان است، اینکه شیخ انصاری چطور اجتهاد میکرد؟ با قرآن چطور برخورد میکرد؟ با روایات، با اجماع و با عقل چطور برخورد میکرد؟ هدف از خواندن مکاسب این است.
6ـ امروز شیخ انصاری با کتاب مکاسب در دست ماست، وقتی مکاسب را فهمیدیم ذهمان فقهی میشود.
7ـ ما اگر مسائل جدید امروز را از فقه سنتی و اجتهاد سنتی جدا کنیم منجر به خروج از شریعت میشود.
8 ـ این مطلب که علم اصول تورم پیدا کرده به نظر ما مطلب دقیقی نیست ولو برخی بزرگان هم فرموده باشند.
9ـ مقصود بزرگان ما مثل مرحوم آیت الله العظمی بروجردی که البت من عین عبارت ایشان را هیچ جا ندیدم فقط نقل هست؛ اگر ایشان فرموده باشد اصول تورم پیدا کرده مقصودشان این است که ما از ذی المقدمه خیلی غافل نشویم، اساس فقه است، فقه را بیشتر بها بدهیم.
10ـ حل مسائل جدید فقط با تسلط بر اجتهاد سنتی میسر است. امروز نظام جمهوری اسلامی با مسائل بسیار زیادی مواجه است که حل این مسائل بر عهده حوزههاست، فقه حکومتی که رهبری معظم انقلاب مطرح کردند. یک بحث بسیار جدید و عمیق است که معنایش این است باید از اوّل فقه تا آخر نگاه جدیدی از منظر نظام حکومتی به آن بشود.
12ـ فکر نکنید دشمن فقط برای اقتصاد و سیاست و حکومت ما برنامهریزی کرده است. بدون هیچ تردیدی یکی از برنامههای اصلی دشمن تهی کردن حوزه از محتوای اصلی آن است. جدا کردن حوزه از فقاهت و حوزه از اجتهاد اصیل و سنتی است.
۱۳ـ سنت حوزه عمیق بودن است، تحولی که مراجع و رهبری معظم ما دنبالش هستند بدون عمیق کار کردن به هیچ وجهی میسر نمیشود.
14ـ اجتهاد قوی و صحیح و پویا فقط باید در چارچوب ضوابط اجتهادی فقه باشد و نباید هیچ عامل دیگری در آن دخالت نماید.
15ـ اجتهاد برای اثبات برخی از سیاستها و روشها نمیتواند مورد قبول باشد. فقیه باید حکم صحیح را از منابع دین بدون ملاحظات خارج از ضوابط استنباط نماید.