قرائت و حفظ قرآن؛ تضمين کنندهی بقاء قرآن است
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۷
۱۳:۵۱
۲,۹۵۸
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين والصّلوة والسّلام على سيّدنا ومولانا ونبيّنا أبي القاسم محمّد وعلى آله الطّيّبين الطّاهرين المعصومين ولعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن إلى قيام يوم الدّين
الحمد لله ربّ العالمين والصّلوة والسّلام على سيّدنا ومولانا ونبيّنا أبي القاسم محمّد وعلى آله الطّيّبين الطّاهرين المعصومين ولعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن إلى قيام يوم الدّين
قال الله الحکيم في کتابه العزيز:
«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يهْدِي لِلَّتِي هِي أَقْوَمُ»
«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يهْدِي لِلَّتِي هِي أَقْوَمُ»
براي من توفيق بزرگي بود که در اين جلسهی با شکوه ـ که در رابطه با قرآن و کتابالله تشکيل شده و بحمدلله اساتيدِ بزرگواري با عشق و علاقه و محبت و صرف وقت، اينگونه مجالس را اداره ميکنند ـ شرکت کنم.
اين مسئلهاي که ما شيعيان، أعمّ از تودهی مردم و ورحانيون ما، جدّاً نسبت به آن، اهتمام کامل را رعايت نکرديم و روي اين جهت مورد طعن و انتقاد واقع شديم و طعن و انتقاد هم به جا و به موقع است، مسئلهی قرآن و رابطهی با قرآن است. در حالي که اساسِ دينى ما و اساسِ اسلامِ ما و آن ثقل اکبري که رسول خدا تمسّک به آن را واجب کرد، عبارت از قرآن است و ائمهی معصومين ما(عليهمالسلام) هم به عنوان افرادي که آشناي با قرآن، عارف به حقايق قرآن و مُبَيّنِ مفاهيم قرآن هستند، در کنار قرآن قرار گرفتهاند. مع ذلک به اين اصل و اساس، اهتمام شايسته و لازم را رعايت نميکنيم.
عرض کردم اين اشکال نه تنها به تودهی مردم شيعه است، بلکه متأسفانه در حوزههاي علميّهی ما هم نسبت به قرآن، رعايت کاملي وجود ندارد. گر چه حالا يک تحوّلي در اين اواخر ـ که ما مسئوليّتِ شوراي مديريت را به دوش داشتيم ـ تا اندازهاي به وجود آورديم و يک رشتهی تخصّصي قرآن هم تأسيس کرديم. ولي در عين حال من معترفم که اين کافي نيست. شيعه بايد بيش از اين به قرآن اهتمام بورزد. مخصوصاً در سفرهايي که انسان به کشورهايي از قبيل عربستان و کشورهايي که معمولاً غير شيعه در آنجا ساکن است دارد، وضع آنها را ميبيند و احترام و اهتمامي که نسبت به قرآن دارند، گرچه از حقايق قرآن به واسطهی پيروي نکردن از ائمه معصومين(عليهمالسلام) دورند، ولي بالاخره تا يک مرحلهاي براي قرآن احترام خاص قائل هستند.
من همين اواخر، عُمره مشرف شده بودم، ميديدم که در مسجدالحرام يا مسجدالنّبي کمتر مسلماني بيکار نشسته، يا مشغول نمازند يا مشغول تلاوت قرآن، يا مشغول حفظ قرآن. جمعي را ميديدم قرآني همراهشان بود و در همان مسجدالحرام مشغول حفظ قرآن بودند. اين يک عنايتي است و يک احترامي است براي قرآن و يک تعظيمي است از اساس اسلام و يک تکريم است براي اين اثقل اکبري که رسول خدا به عنوان امانت براي ما گذاشته.
بالاخره بايد يک تحوّل کلّي در جهان تشيّع در رابطهی با قرآن به وجود بيايد. اين صحيح نيست به اين سَبک ما با قرآن برخورد کنيم. چه بسا افرادي که در غير ماه رمضان حتي يک سطر از کتاب خدا را نميخوانند و افرادي هم ممکن است حتي در ماه رمضان هم چنين توفيقي نصيب آنها نشود.
آيا زشت نيست براي يک مسلمان، براي مسلماني که چه بسا افتخار ميکند، فلان لغتِ غير فارسي را (مثلاً لغت انگليسي را) کاملاً ميتواند کتابهايش را بخواند و حتّي ترجمه کند و تسلّط بر اين جهت هم پيدا کرده، امّا در مقابل، به قرآن که ميرسد حتّي قرائت قرآن را هم درست نتواند انجام دهد. اين واقعاً زشت است براي يک مسلمان، مسلمان معتقد، مسلمان متعهّد. آن هم کتابي که وقتي انسان حساب ميکند اين مزايايي که در قرآن هست در هيچ کتابي وجود ندارد و اين مزايا ملموس است و مشهود.
در کتابهاي ديگر، هر کتابي را انسان مطالعه ميکند، الفاظش به اصطلاح علمي، موضوعيّت ندارد. انسان الفاظ را براي دستيابي به مفاهيم و معاني آن کتاب مورد نظر قرار ميدهد، کما اينکه در سخنراني هم همينطور است. يک جملهاي را که يک سخنران ميگويد، هدف فقط القاء مفاهيم و معاني است، و اين الفاظ يک ابزاري هستند براي پي بردن به مفاهيم و محتوا.
امّا در قرآن مسئله اينطور نيست. قرآن ضمن اينکه مفاهيمش به اندازهاي بنلد و بالاست و حتّي اگر ارشادات و بيانات و تعليمات ائمه معصومين(عليهمالسلام) در رابطهی با خيلي از مفاهيم قرآن نباشد ـ که آنها هم اتصال به منبع وحي و مرکز وحي دارند ـ عقول ما کوتاهتر از اينست که اکثر مفاهيم قرآن را درک کند و بايد هم چنين باشد. براي اينکه اين قرآن کلام خداست، کلام تنها موجود نامحدود جهان هستي است، آن هم در مقام تکميل همهی اديان و به عنوان معجزهی جاويدان براي خاتم رسولان.
خيلي خصوصيات در اين معنا هست. آنقدر مفاهيم قرآن بالاست که هيچ بشري جز در رابطهی با وحي و اتصال با منبع وحي نميتواند ادعا کند که من ميتوانم به مفاهيم بلند قرآن دسترسي پيدا کنم. حتّي بوعلي سيناها، صدر المتألهينها، فقهاء بزرگ و دانشمندان مشهور جهان، هرچه مقام علميشان بالا باشد جز با هدايت اهل بيت(عليهمالسلام) به خيلي از مفاهيم قرآن نميتوانند دست پيدا کنند.
شاهدش تعبيري است که خود ائمه(عليهمالسلام) دربارهی قرآن دارند: اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در نهج البلاغه، وقتي که در مقام توصيف قرآن برميآيد جملات زياد و تعبيرات بسيار بالايي دارد که اصلاً خودِ علي است که ميفهمد قرآن چيست: «إنَّما يَعْرِفُ الْقُرآنِ مَنْ خُوطِبَ بِه» او ميتواند توصيف بکند. حالا، فرضاً مثل يک ساختمان خيلي مجلّل و با شکوه، کسي که آشنايي به وضع معماري و مهندسي ندارد چيز سطحي و يک مناظر سطحي از اين ساختمان ميبيند، امّا آن که در معماري و ساختمان تخصّص دارد او ميتواند درک بکند که چه خصوصياتي در اين مجموعهی ساختماني به کار رفته. حالا اين تشبيه هم از باب ناچاري است والاّ اين تشبيه هم في نفسه يک تشبيه صحيحي نخواهد بود.
بالاخره قرآن علاوه بر اينکه داراي چنين مفاهيم و چنين معاني هست مع ذلک مسائلش محدود به مفاهيمش نيست. الفاظ قرآن هم، موضوعيّت دارد. اينکه قرآن تحدّي کرد، تحدّي به اين معنا، يعني در بدو نزولش گفت: هر کس ميتواند، بيايد به ميدان قرآن، بيايد. اين معناي تحدّي است. گفت: هرکسي ميتواند به ميدان قرآن بيايد، بيايد. اگر آمد ما عقبنشيني ميکنيم، ولي بدانيد: «لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا» اگر جنّ و انس دست به دست هم بدهند و تبادل نظر بکنند و افکارشان را روي هم بريزند و پشت و پشتوانهی يکديگر بشوند نميتوانند حتّي يک سوره بياورند، آن هم نه سورهی بقره، حتي يک سورهی کوثر که با بسماللهاش چهار تا آيه است: «بسمالله» يک آيه، و «إِنَّا أَعْطَينَاكَ الْكَوْثَرَ ...» تا آخر سه آيه. قرآن ميگويد شما مثل اين سورهی چهار آيهاي هم نميتوانيد بياوريد، نه تنها در رابطه با مفاهيم و معاني سورهی کوثر، بلکه از نظر الفاظ هم نميتوانيد مثل اين را بياوريد. خودِ تعبيرش، خودِ عباراتش و خودِ کلماتش، نميتواند کسي مثل قرآن بياورد.
لذا در باب قرآن يک ويژگي مهمّي که وجود دارد اين است که الفاظ تنها براي رسيدن به مفاهيم و به عنوان طريقيّت مطرح نيست، بلکه علاوه بر آن، خود اين آيات، اين ترکيب، اين تعبيرات و اين الفاظ، خودش موضوعيّت دارد. يعني تا به حال هم بعد از بيش از هزار و چهارصد سال و بعد از اين همه رشد و تکامل علمي در جهان عرب در دنيا، آن تحدّي به قوّت خود باقي است.
اين يکي از ويژگيهاي قرآن است و يکي دوتا ويژگي ديگري را هم عرض ميکنم و نکتهاش را، که چرا بايد در قرآن اين ويژگيها باشد.
ويژگي دوّم مسئلهی قرائت قرآن است ولو براي آن کساني که هيچ با ادبيات عرب آشنايي ندارند و هيچ با معاني قرآن، به لحاظي که ادبيات عرب را نخواندهاند آشنايي ندارند.
چه بسا آدم ابتدا در ذهنش اينگونه بيايد که يک کتابي را اگر انسان بخواند و معانيش را نفهمد، اين خواندن چه فايدهاي دارد؟ چه اثري بر اين خواندن مترتب است؟ در کتابهاي ديگر هر کتابي را انسان اگر خواند و معنايش را درک نکرد، فوري آن کتاب را کنار ميگذارد. امّا قرآن اينطور نيست. قرآن حتي براي آن کسي که يک کلمه معناي آن را درک نکند، قرائتش موضوعيّت دارد و ثواب دارد. اگر انسان روايات ثوابِ قرائتِ قرآن را ببيند، اصلاً متحيّر ميشود.
همين امروز روايتي را ميديدم که درهمين مقدمهی البيان مرحوم آيت الله العظمي خويي(قدس سره) نقل کرده ايشان ميفرمايد: فريقين شيعه و سنّي اين روايت را نقل کرده و آن اين است که رسول خدا(ص) فرمود: هر کسي يک حرف از حروف قرآن را به عنوان قرآن بخواند، اين حسنهاي را انجام داده که به مقتضاي خود قرآن «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها»، هر کس که حسنهاي را انجام بدهد خداوند ده برابر به او ثواب ميدهد.
امّا مهم اين است که رسول خدا(ص) به دنبالِ آن ميفرمايد: اينکه من گفتم در برابر هر حرفي، يک حسنه که ثواب هر حسنه «عشر امثالها»ست، خيال نکنيد که «الف، لام، ميم» يک حرف است، نه الف، لام، ميم، سه حرف است. الفش يک حسنه دارد، لامش يک حسنه دارد و ميمش يک حسنه دارد، و هر حسنهاي هم «له عشر امثالها» سي حسنه در يک قرائت «الف، لام، ميم» مترتب است. اين روايتي است که به اصطلاح، «فريقين» نقل کردهاند (شيعه و سنّي) آن هم از خود رسول گرامي اسلام؛ حساب بکنيد که چقدر براي نَفْسِ قرائتِ قرآن حساب باز کردهاند؟! همين قرائت ولو آنکه معنايش را نفهمد. در اين روايت منظور اين نيست که کسي که آشناي به معناي کلمات قرآن و حروف قرآن باشد، بلکه اين ثوابها مالِ خود قرائت به اصطلاح علمي «بما هي قرآن» است. و همينطور است روايات ديگر راجع به قرائت قرآن.
پس ما ميبينيم که يکي از ويژگيهايي که در قرآن وجود دارد و در هيچ کتاب ديگري اين ويژگي مطرح نيست، اين ارزش و اجر و ثوابي است که در خودِ قرائتِ اين کلمات و اين آيات و اين الفاظ ميباشد، که خود الفاظ قرآن هم نور است تا چه برسد به معاني قرآن.
يکي ديگر از ويژگيهاي قرآن، مسئلهی حفظ قرآن است. حفظ قرآن که الآن يک مسئلهايست که در جهان اسلام مطرح است و تا حدّي هم بحمد لله جوانان ما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تا حدّي موفّق شدند، ولي من در همين سفري که به مکّه داشتم در جدّه به يکي دو جوان برخورد کردم که اسمشان را من فراموش کردم.
آنها گفتند ما در آن مسابقات قرآن، در مکّه شرکت کرده بوديم و خوشبختانه اين جوان ايراني اول شده بود که براي ما مايهی افتخار بود. ولي اين جوان يکي دو مطلب نقل ميکرد که من نسبت به خودمان متأثر شدم. گفت: در بين اينهايي که برندهی مسابقه بودند، يک پسر نُهساله از يکي از کشورهاي اسلامي ـ عربي بود. ميگفت: پسر نُهساله علاوهی بر اينکه حافظ قرآن بود با تمام قراءات، قرآن را ميخواند و آنهم با يک لحن عجيبي که همه را تحت تأثير قرار داده بود. نميگوييد بچههاي نُهساله ما حداکثر کلاس سوّم ابتدائي هستند و هنوز فارسي هم بلد نيستند بخوانند؟! ولي او حافظ قرآن بود.
نکتهی دومي که گفت که اين ديگر خيلي من را ناراحت کرد، ميگفت: فرق اينها با ما اين است که در همين کشور عربستان سعودي شايد متجاوز از 100 هزار حافظ قرآن وجود داشته باشد.
من وقتي که قبرستان بقيه مشرف ميشدم خيلي بر اين معنا متأثر نبودم که چرا قبور ائمهی ما ضريح ندارد، بارگاه ندارد، صحن و سرا ندارد. نه اينها مسئله مهمّي نيست. آن چيزي که مهم بود براي آن کساني که وارد به مسائل بودند و آن چيزي که دردآور بود اين بود که ائمهی ما در مدينه اسلام را به همه جا منتشر کردند؛ اصلِ اسلام را؛ يعني اگر ائمهی ما نبودند اسلامي اصلاً وجود نداشت، نه تنها تشيع وجود نداشت، اسلام وجود نداشت.
کساني که اسلام به برکت اينها به همه جا رسانده شده و تعليماتِ اينها و تبليغات اينها اسلام را منتشر کرده، اينقدر بايد اينها حقشان زير پا گذاشته شود، اينقدر بايد در همان مهد و بلدي که اينها از آن بلاد اسلام را گسترش دادند ناشناخته بمانند، آنقدر مظلوم و گمنام باشند.
اين براي انسان عاقل، دردآور است. واقعاً من از اين متأثر ميشوم، نه براي نداشتن، ضريح، مگر شخصيت ائمهی ما به اين است که گنبد و بارگاه داشته باشند؟ گنبد و بارگاه به انسان شخصيّت نميدهد، که براي اين نبايد متأثر بود. براي آنکه اينها ائمهی ما را نشناختند و حقّ ائمهی ما را درک نکردند و شخصيّت اينها را درک نکردند اين انسان را زجر ميدهد.
به هرحال يکي از ويژگيهاي قرآن مسئلهی حفظ قرآن است. حالا آن نتيجهاي که من ميخواهم بگيرم اينست که چرا آنقدر روي مسئلهی قرائت و حفظ تأکيد شده؟ قرائت قرآن چه فايدهاي دارد براي کسي که معنايش را نميفهمد، و اصولاً حفظ قرآن چه اثري برايش مترتب است؟ اينها تضمين کنندهی بقاء قرآن است. همين جلسات و امثال ذلک، همين ثوابهايي که براي قرائت قرآن ذکر کردند، همين آثاري که براي حفظ قرآن ذکر کردهاند، و مردم را به قرائت و حفظ قرآن تحريص و ترغيب کردهاند براي اين است که اين قرآن نه تنها در کاغذ بماند، بلکه در سينهها بماند. حتي آن کسي که يک کلمه معناي قرآن را نميفهمد، تا يک منبري، يک آيهاي را خواند، ميگويد اين از قرآن است، معنايش را هم نميداند. اين از کجا به اين مقام رسيده؟! از قرائت قرآن، از آشنايي با قرآن، و بالاتر، حفظ قرآن اين يک مسئلهايست.
من ديدهام گاهي هم سؤالاتي در اين رابطه از من شده. اينها همه خيال ميکنند که قرآن يک کتابي است مثل کتابهاي ديگر، کتاب علمي، هرکسي که معنايش را ميفهمد برود آن کتاب را بخواند، هرکسي هم که نميفهمد با آن کاري ندارد؛ اينطور نيست.
مسئله اين است که اساس دين ما قرآن است. اين اساس بايد با تمام ابعادش محفوظ بماند و محفوظ ماندنش با همين مسائل است و الاّ اگر اينها را ما کنار بگذاريم، خداي نکرده يک روزي جامعهی ما بکلّي نسبت به قرآن بيگانه خواهد شد، آن وقت اگر يک عبارت عربي برايش خواندند نميفهمد که اين از قرآن است يا از غير قرآن، چون آشنا نيست با قرآن. امّا آشنا بودن با قرآن اين مسئله را به وجود ميآورد. پس در نتيجه، اين ثوابها و آثار بر قرائت قرآن و حفظ قرآن مخصوصاً قرائت، اگر توأم با آدابش باشد، با تجويد باشد، با خصوصيّات باشد، که به هرحال قرائت خصوصيّاتي دارد.
بحمد لله مخصوصاً حالا، رفقاي ديگر را من شايد اساميِشان را ندانم، جناب آقاي جعفريتبار و آقاي شهيدي و دوستان ديگري که در اين رابطه واقعاً کار کردهاند و هيچ داعي و محرکي جز علاقهی به قرآن و آشنا کردن جوانان و نوجوانان ما با قرآن، هيچ مسئله ديگري مطرح نبوده است. بلکه در اين راه گاهي دچار مشکلاتي هم قاعدتاً بوده و هستند. امّا براي اين جلسات خيلي ارزش قائل بشويد. بايد اين طعنها و انتقادهايي که نسبت به شيعه در رابطه با قرآن ميشود، ما ادّعا نکنيم، بلکه عملاً به آنها پاسخ بدهيم.
اگر در برنامههايي که تشکيل ميشود فرض کنيم که ده تا جوان حافظ قرآن، متخصّص در تجويد و رعايت جهان قرآن بفرستيم، برنامهی بعدي بيستنفر بفرستيم، و ... اين طور شيعه را معرفي کرديم. شيعه معرفي شده که اينها نسبت به قرآن شايد بالاتر از آنها اهتمام داشته باشند.
و من حالا يکي از چيزهايي که خودم جداً برايش متأسف هستم، اين است که ديگر سنّ ما تقريباً کمکم به آخر رسيده، شايد کمکم هم نباشد، قوس نزولي را داريم طي ميکنيم و همهاش متأثرم که چرا در طول زندگي تحصيلي و علمي خودم، بيشتر با قرآن رابطه پيدا نکردم و حتي چرا توفيق پيدا نکرديم که يک تفسيري بر قرآن بنويسيم؟ معلوم ميشود که اين توفيق را خدا به ما عنايت نکرد.
اما من از همهی آنهايي که حالا جوانند، نوجوانند، و سنّشان اقتضا ميکند و هنوز وقتش نگذشته است، ميخواهم که در هر بُعدي ميتوانيد با قرآن رابطه داشته باشيد. آنهايي که فقط با قرائت قرآن سر و کار دارند، اکتفا به ماه رمضان نکنند. خود قرائت قرآن يک نوارنيّتي براي انسان ميآورد که آنهايي که تجربه کردند ميگويند: يک آثار وضعي دارد. اصلاً توسعهی در رزق ميآورد. انسان را عوض ميکند.
انسان به واقعيّات نزديک ميشود. مثل عينکي است که ميزند و واقعيات را درک ميکند. دنبال قرائت قرآن ميرود. ولي به شرطي که انسان مداومت داشته باشد. درست است که ماه رمضان بهار قرآن است، امّا معنايش اين نيست که ماه رمضان که تمام شد ديگر قرآن را کنار بگذاريم. ما بزرگاني داشتيم که در تمام سال هر روز حداقل يک جزء قرآن ميخواندند، تا آخر عمرشان. يعني سالي دوازده بار ختم قرآن ميکردند و نوارنيّت خاصّي در اينها وجود داشت.
آنهايي که در اين رابطه فقط ميتوانند با قرآن سر و کار داشته باشند از قرائت قرآن غفلت نکنند. همين امام بزرگوارمان ـ قدّس الله نفسه الزّکيه ـ يک وقت اين آقاي حاجشيخ حسن صانعي ـ که ايشان از موقعي که امام قم تشريف داشتند خيلي با امام نزديک بود و حالا در رأس بنياد 15 خرداد است ـ يک روز آمد، گفت: فلاني! تو ميداني امام روزي چند نوبت قرآن ميخواند؟ گفتم: مگر هر روز امام قرآن ميخواند؟ گفت حالا من به شما ميگويم، حدّاقل روزي 3 نوبت، قرائت قران دارد. من يقين دارم آقاي صانعي راست ميگويد. آن پيرمرد با آن مشکلات، با آن مسائل، با آن مسائلي که اکثر شما در جريان آن مسائل بوديد، ولي روزي 3 نوبت قرائت قرآن داشته است. حالا چقدر ميخواند، 3 صفحه، 4 صفحه، 5 صفحه، اينها را ديگر نميدانم. امّا ايشان ميگفت: روزي 3 نوبت قرائت قرآن داشت.
مرحوم آقاي بروجردي ـ أعلي الله مقامه الشريف ـ ايشان حافظ 12 جزء قرآن بود و ميفرمود: من اين 12 جزء قرآن را مواقعي که درس ميرفتم و استاد نميآمد يا گاهي هم استاد دير ميکرد؛ ما از آن فرصت استفاده ميکرديم، اين 12 جزء قرآن را در همان وقتها من استفاده کردم و حفظ کردم. اينجور بزرگان ما براي قرآن اهميّت قائل بودند.
آنهايي هم که در رابطهی با حفظ قرآن ميتوانند نقش داشته باشند چه خوب است روزي 5 سطر از قرآن را حفظ کنند. اگر 5 سطر شد شايد چهار پنج سال که بگذرد، تمام قرآنرا از حفظ باشد، و آنهايي هم که بالاتر ميتوانند، در رابطهی با تفسير قرآن گام بردارند، آنها هم بايد سعي بکنند.
يک وقتي براي دوستان اهل علمِمان صحبت ميکردم. اين جمله را گفتم و به اين جمله معتقد هستم. گفتم: واقعاً، بر من و شما زشت نيست که 60 سال 70 سال بر ما بگذرد، بعد بميريم، امّا از اوّل تا آخر قرآن را مجموعاً نفهميده باشيم؟! خداوند در اين کتاب 30جزئي، چه گفته است؟ يعني همهی مطالبش را نفهميده باشيم؟ اين واقعاً زشت است. ما يک کتاب جالب که پيدا ميکنيم، از اوّل تا آخرش را مطالعه ميکنيم. اگر خوشمان آمد دوباره مطالعه ميکنيم، اگر لذّت برديم سه باره، چرا در رابطهی با قرآن يک چنين مسئلهاي نداشته باشيم، که مجموعهی مقاصد قرآن را به آن مقداري که براي ما قابل فهم است، ولو از طريق ارشادات و بيانات اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام)، چرا نبايد آشنا باشيم؟ حال اين يک مسئلهاي است.
لذا من، ضمن تقدير از برادراني که اين نوع جلسات را تشکيل ميدهند، معتقدم اين جلسات واقعاً نورانيّت دارد و محسوس است. نوارنيّت اين جلسات محسوس است.
ضمن تقدير و تشکر از اين برادران، از شما عزيزانم ميخواهم که در هر بُعدي که ميتوانيد با قرآن رابطه داشته باشيد. نه تنها ارتباطتان را قطع نکنيد، بلکه آن را روز افزون کنيد. هر چه بيشتر انسان با قرآن ارتباط داشته باشد خودش حس ميکند که دارد بالا ميرود. رشدش را حس ميکند. علوّ مقامش را خودش حس ميکند. اصلاً، خداوند به او و براي او در جامعه ـ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب ـ يک مقامي قرار ميدهد. آشنايي با قرآن خيلي برکت دارد. ان شاء الله؛ يک ياز دعاهاي مهمّي که مخصوصاً در شبهاي قدر ما بايد داشته باشيم، اين است که از خداوند بخواهيم که توفيق ما را در ارتباط با قرآن روزافزون کند، يعني هر روزي بيشتر از روز قبل.
کسي که قرآن ميخواند مثل اينست که دارد با خدا صحبت ميکند يا خدا با او صحبت ميکند. کتاب هر کسي را که انسان ميخواند، مثل اينست که صاحب آن کتاب دارد با آدم حرف ميزند. ديگر چه کسي از خدا بالاتر، بهتر، رئوفتر، مهربانتر، همه مسائل هم در قدرت او، در احاطهی علمي اوست.
خداوند به برکت اين انقلاب، جوانان ما را واقعاً با قرآن مرتبط کرد و متّصل کرد. براي اينکه يکي از برنامههاي رژيم طاغوت اين بود که بين جوانها و قرآن فاصله ايجاد کند ولي بحمدلله، انقلاب ما بين جوانان ما و قرآن رابطه برقرار کرد. اميداوريم که خداوند، هر چه بيشتر ارتباطمان را با قرآن قويتر بفرمايد. اميدوارم خداوند اين انقلاب ما را روز به روز مستحکمتر بفرمايد.
اميدوارم خداوند امام راحل عظيم الشأن ما را به جدّ گراميش، رسول گرامي اسلام، محشور بفرمايد. اميدوارم خداوند مسئولين اين نظام، مخصوصاً، مقام معظم رهبري را تأييد بفرمايد. اميدوارم خداوند مراجع بزرگوار، آيات عظام، حوزههاي علميّه، مدرسين، فضلاء و طلاّب را در پناه خود محفوظ بدارد.
والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته