آيتالله بروجردى و تلاشهاى آن بزرگوار زمينهساز انقلاب اسلامى بود
۲۲ مهر ۱۳۹۷
۱۳:۰۲
۳,۴۸۳
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
حوزه: با تشكر از حضرتعالى كه قبول زحمت فرموديد و مصاحبه با ما را پذيرفتيد. لطفاً نقش آيتالله بروجردى را در شكوفايى حوزه بيان كنيد.
در پاسخ به اين سؤال در ابتدا بايد نگاهى اجمالى به وضع حوزه در سالهاى قبل از ورود ايشان داشته باشيم. بنده در اين زمينه مطالبى را كه خود شاهد بودهام و يا شنيدهام، برايتان عرض مىكنم. چنانكه از پدرم و ديگران شنيدم، وضعيت حوزه در زمان رضاشاه وضعيت دشوارى بود. روحانيون در فشار عجيبى بودند حتى در پوشيدن لباس. در حوزه قم تنها چند نفر محدود اجازه پوشيدن لباس روحانى داشتند و باقى بايد طبق قانون متحدالشكل، از لباس روحانيت خارج مىشدند.
از اين رو فضلايى كه در مدرسه فيضه بودند، صبحها بينالطلوعين از شهر خارج مىشدند و به باغها پناه مىبردند و در تاريكى شب مجدّداً به حجرههايشان بر مىگشتند. اگر احياناً كسى در حجره مىماند، بايد طورى وانمود مىكرد كه در حجره كسى نيست. اين شرايط روز به روز سختتر هم مىشد.
پدرم مىفرمود: ما با عدهاى از دوستان از جمله حضرت امام- رحمة الله عليه- جلسهاى تشكيل داديم و در آن جلسه بحث اين بود كه اگر كار به جايى برسد كه ما را خلع لباس كنند، وظيفه چيست؟ در نتيجه تصميم گرفتيم كه اگر از لباس هم خارج شديم، وظيفه تحصيل و ارشاد مردم را به هر صورت كه شده، ادامه دهيم.
تضييقات به حدّى بود كه مرحوم آيتالله حائرى- مؤسّس حوزه قم- وقتى در سال 1335 ق رحلت كردند، براى اين شخصيت بزرگ اجازه برپايى مجلس ترحيم ندادند. شنيدم: در همين قم بنا بود مجلسى تشكيل دهند. مأموران رژيم آمدند سماور و دم و دستگاه را بردند و تنها مسمّايى از مجلس ترحيم به عمل آمد.
بعد از مرحوم آيتالله حائرى آيات: حجت، صدر و خوانسارى كه آن زمان از آنان به «آيات ثلاث» تعبير مىكردند، مسئوليت حوزه را بر عهده گرفتند و حوزه در زمان اين بزرگان هم شرايط بهترى از زمان مرحوم حائرى نداشت. با زحمات بسيار و ارزنده اين بزرگان، حوزه از انحلال نجات يافت؛ ولى رشد و ترقى پيدا نكرد؛ زيرا نكته مهم اين بود كه مرجعيت در نجف مستقر بود و در قم فردى كه حتى هم عرض باشد، وجود نداشت. لذا بزرگان حوزه قم به فكر افتادند تا آيتالله بروجردى را كه آن زمان در بروجرد سكونت داشتند، به قم دعوت كنند.
ايشان اگرچه تا زمان مرحوم آيتالله سيد ابوالحسن اصفهانى مرجعيت نداشت ليكن از نظر مراتب علمى اگر نگوييم بالاتر از آيتالله آقاسيد ابوالحسن بود، حتماً كمتر نبود؛ ولى به دليل اقامت ايشان در بروجرد كه يك شهر غيرعلمى و غيرحوزوى بود، شهرت زيادى نداشتند. در عين حال خواص از بزرگان از مراتب علمى ايشان آگاه بودند. علاوه، در زمان مرحوم آيتالله آقاى حائرى ايشان مدت كوتاهى در قم اقامت داشتهاند و درس و بحث هم شروع كرده بودند. اين مدت كوتاه دوام نيافت؛ اما خواص به مراتب علمى ايشان پى برده بودند. آشنايى به سوابق علمى و تقوايى ايشان، عدهاى از فضلاى قم را واداشت كه به ايشان بنويسند و از آن بزرگوار بخواهند كه در قم اقامت كنند.
در اين خلال جريان مريضى ايشان پيش مىآيد و براى معالجه به تهران تشريف مىآورند. در مدتى كه در بيمارستان فيروزآبادى تحت معالجه بودند، بزرگان و فضلاى قم به عيادت ايشان مىروند. در اين ديدارها باز مسئله اقامت ايشان در قم مطرح مىشود. تا اينكه ايشان تصميم مىگيرند پس از بهبودى به قم بيايند. بالأخره آن بزرگوار با استقبال باشكوه از طرف علما و مردم وارد قم شدند. امام(رحمة الله عليه) از كسانى بودند كه تلاش بسيار نمودند تا آيتالله بروجردى به قم بيايند. مرحوم پدرم فرمود: پس از ورود آيتالله بروجردى به قم، حاج آقا روح الله خمينى به من فرمود: بالأخره ما آقا را به قم آورديم؛ اكنون نگه داشتن ايشان با شماست.
حضرت امام به دليل احساس وظيفه در قبال حوزه، از هيچ تلاشى به عنوان كمك به آيتالله بروجردى كوتاهى نمىكردند. حتى كارهايى كه به ظاهر در شأن ايشان نبود انجام مىدادند؛ مثلًا تلاش مىكردند براى ايشان پشهبند تهيه و آن را نصب كنند و امثال اينها.
ايشان پس از استقرار در قم دو درس شروع كردند: فقه واصول. غير از آيات ثلاث تقريباً همه بزرگان قم به درس ايشان حاضر مىشدند؛ از جمله حضرت امام. آن بزرگوار سالها در درس آيتالله بروجردى حضور يافتند و مباحث را مىنوشتند. گاهى در درس خارج مطالبى را از آيتالله بروجردى نقل مىكردند كه ما در جاى ديگر نمىديديم و معلوم مىشد از نوشتههاى خود ايشان است. درس ايشان از نظر كيفى بويژه فقه به دليل ابتكاراتشان، خيلى جاذبه داشت؛ فوق العاده بود. در ضمن سؤالهاى بعد اين را بيشتر توضيح مىدهم.
در هر صورت حوزه قم به جنب و جوش افتاد. از طرف ديگر حدود يك سال و نيم از ورود ايشان به قم مىگذشت كه مرحوم آيتالله آقا سيدابوالحسن اصفهانى رحلت كردند. من آن زمان يكى، دو سال بود كه طلبه شده بودم. پس از انتشار خبر درگذشت آيتالله آقا سيدابوالحسن اصفهانى، طلبهها به صورت هيئت عزا به سمت منزل آيتالله بروجردى راه افتادند تا هم به ايشان تسليت بگويند و هم جانشينى ايشان را به طور طبيعى اعلان كنند. يادم هست وقتى وارد منزل آيتالله بروجردى شديم، ديدم امام از اندرونى بيرون آمدند و مانند كسى كه بهترين عزيزش را از دست داده باشد، گريه مىكردند. هيچگاه آن منظره از ذهنم بيرون نمىرود.
بزرگان قم نوعاً براى مرجعيت حضرت آيتالله بروجردى تلاش مىكردند؛ از جمله: حضرت امام و پدر من. البته عدهاى هم به مرحوم آيتالله آقاى حاج آقا حسين قمى نظر داشتند. در هر صورت ديرى نپاييد كه با رحلت آيتالله قمى زمينه اختلاف جزئى هم از بين رفت و مرجعيت مطلق در آيتالله بروجردى تعيّن پيدا كرد؛ چيزى كه تا قبل از ايشان و حتى بعد از ايشان كمسابقه بود. اين در حالى بود كه خود ايشان يك وقت سر درس فرمودند: من براى رسيدن به مرجعيت يك قدم برنداشتم؛ اما يك وقت احساس كردم مرجعيت سراغ من آمده و من مسئول هستم بپذيرم.
بد نيست اينجا قضيهاى را از مرحوم والد نقل كنم. مرحوم والد به مسجد جمكران خيلى معتقد بودند. فرمودند: من قبل از آمدن آيتالله بروجردى به قم خواب ديدم كه در مسجد جمكران هستم. آن موقع مسجد جمكران حياطى داشت و در وسط آن حياط يك آبانبار بود كه بام آن يك متر مرتفعتر از حياط مسجد بود. روى همين بام آبانبار، منبرى گذاشته بودند و شيخ طوسى(رحمة الله عليه) روى آن نشسته و تمام روى آن بام و كف حياط مملوّ از طلبه بود.
پدرم فرمود: تعبيرم از خواب اين بود كه شخصيتى به قم خواهد آمد و طلاب گرد او جمع خواهند شد و حوزه رونق خواهد گرفت. طولى نكشيد كه آيتالله بروجردى به قم آمدند.
تعبير اينكه چرا شيخ را خواب ديده و آنهم در مسجد جمكران، بعدها مشخص شد؛ زيرا مرحوم آيتالله بروجردى به شيخ طوسى و آثار او بسيار اهميت مىداد. وقتى عبارات شيخ را از كتاب خلاف يا مبسوط مىخواند، مثل اين بود كه روايتى از امام معصوم (ع) مىخواند. با احترام و دقت در جزئيات كلمات آن همانند كلمات معصومين (ع). مسجد جمكران هم شايد كاشف از اين باشد كه اصل آمدن ايشان به قم و رسيدن به مقام مرجعيت مطلق با عنايت امام زمان (عج) بوده است.
ايشان به امور ظاهرى حوزه نيز توجه داشتند؛ از جمله مسئله امتحانات را پايه گذارى كردند كه تا آن زمان سابقه نداشت. هيئتى مسئول امتحانات بود. عدهاى از آنان مسئول امتحانات خارج و عدهاى ديگر هم امتحانات سطح را به عهده داشتند و بعد بر اساس اين امتحانات شهريه داده مىشد.
حوزه: مرحوم والد در تشكيلات آيتالله بروجردى چه سمتى داشتند؟
مرحوم والد ما ضمن اينكه جزء اصحاب استفتاى مرحوم آيتالله بروجردى بودند، خيلى مورد اعتماد ايشان بودند. به همين دليل، اگر مرحوم والد در باره مسائل حوزوى و ... نظرى مىدادند يا آيتالله بروجردى از ايشان نظرخواهى مىكرد، ترتيب اثر مىدادند. لذا پدرم براى طلاب واسطه خوبى بود جهت رفع حوائجى كه به آيتالله بروجردى مربوط مىشد. ممكن نبود طلبهاى مشكلى داشته باشد و به وسيله مرحوم پدرم حل نشود.
مرحوم پدرم در بيت آيتالله بروجردى سمت رسمى نداشت؛ ولى به سبب همين شدت اعتماد نوعاً مورد مشاوره ايشان قرار مىگرفت. داستانى در اين زمينه يادم آمد. مرحوم پدرم به من فرمود: يك وقت در اطراف يزد فردى بهايى به دست مسلمانى كشته شده بود و دادگاه حكم به اعدام قاتل داده بود. بهاييان زياد فعاليت مىكردند تا اين حكم در يزد اجرا شود و آنهم در روز نيمه شعبان! طبعاً اجراى حكم بويژه در روز نيمه شعبان براى مسلمانان ننگ بسيار بزرگى بود. روز چهاردهم شعبان خبر به آقاى بروجردى مىرسد.
پدرم فرمود: وارد خانه آقا شدم؛ ديدم آيتالله بروجردى در حياط قدم مىزنند و به شدت ناراحت هستند. علت را پرسيدم. فرمود: مگر نمىدانى آبروى اسلام در خطر است؟ همين امروز به ما خبر دادهاند كه روز نيمه شعبان مسلمانى را به جرم قتل يك بهايى مىخواهند در يزد اعدام كنند. فرصت براى انجام كارى هم نيست.
به ايشان گفتم: راه دارد. فرمود: چطور؟ گفتم: همين الآن حاج احمد را بفرستيد تهران پيش شاه تا از او بخواهيد جلو اين اعدام را در روز نيمه شعبان بگيرد. اگر روز نيمه شعبان واقع نشود، بعد مىتوان سر فرصت اقدام نمود و اصل قضيه را پىگيرى كرد. آيتالله بروجردى آرامش پيدا كرد و فرمود: پيشنهاد خوبى است. فورى حاج احمد را به تهران فرستاد. حاج احمد خواسته ايشان را به شاه رساند. شاه هم دستور داد كه اعدام روز نيمه شعبان اجرا نشود. بعد هم مرحوم آيتالله بروجردى وارد ميدان شد و با فعاليت و تلاش بسيار قاتل را تبرئه كرد.
حوزه: لطفاً در زمينه ويژگيهاى علمى بويژه روش استنباط ايشان توضيح بدهيد.
آيتالله بروجردى از نظر علمى فرد جامعى بود. قبل از پرداختن به اين بعد از شخصيت ايشان، به دو نكته مهم از ويژگيهاى آيتالله بروجردى اشاره مىكنم: پركارى و داشتن حافظه بسيار قوى.از جهت پركارى، ايشان با اينكه مسئوليتهاى مهمى بر دوش داشت، مطالعهاش فوق العاده بود.
مىفرمودند: هرگاه از كارهاى ديگر خسته مىشوم، مطالعه مىكنم. با مطالعه رفع خستگى مىكنم! نوع مطالعه او هم متنوع بود. مطالعه ايشان منحصر به فقه و اصول و كتب روايى نبود؛ بلكه در تاريخ، رجال و ... مطالعه مىكرد. حتى از اول تا آخر گلستان سعدى را حاشيه زده بود، با اينكه فقيه و مرجع تقليد بود.
داستان عجيبى را خودم از ايشان شنيدهام كه نقل مىكنم: ايشان فرمودند: به سبب همين علاقه به مطالعه انواع و اقسام چيزها، تصميم گرفتم كتاب مثنوى را مطالعه كنم. برنامه را طورى تنظيم كردم كه ظهرها بعد از ناهار و قبل از استراحت دقايقى به مطالعه آن بپردازم. مدتى به مطالعه مشغول بودم تا اينكه يك روز كه از اتاق ناهارخورى به اتاق استراحت مىرفتم تا مثنوى را مطالعه كنم، صدايى را شنيدم كه به من گفت: فلانى، مطالعه مثنوى را رها كن؛ تو را به جايى نمىرساند. از آن به بعد با اينكه به مطالعه مثنوى علاقه داشتم، آن را ترك كردم.
ايشان از نظر حافظه از عجايب روزگار بود. با آنكه پرمطالعه بود، همه آنچه را مىخواند، به خوبى در حافظه نگه مىداشت. شواهد آن بسيار است.
نمونهاى را مىگويم كه براى خود من اعجاب انگيز بود:
روزهاى پنجشنبه و جمعه اول آفتاب، بنده به همراه مرحوم آقا ميرزاحسن نورى، آقا سيد جعفر احمدى (داماد آيتالله بروجردى)، آقا سيد محمدحسن (پسر آيتالله بروجردى) و مرحوم آقا ميرزا مهدى صادقى به خدمت ايشان مىرفتيم. آيتالله بروجردى در باره رجال و اسانيد، مطالبى را به صورت رمز نوشته بودند. ايشان در اين روزها توضيح مىدادند و اين گروه به صورت تفصيلى آنها را در فيشهايى يادداشت مىكردند.
يكى از روزها در باره يك راوى داستانى مفصل نقل كردند. اين داستان با تمام جزئيات حدود نيم ساعت طول كشيد. نقل به گونهاى بود كه به ذهن من آمد حتماً ديشب در باره اين راوى تصادفاً مطالعهاى داشتهاند؛ ولى در پايان داستان فرمودند: من اين جريان را 42 سال قبل در فلان كتاب مطالعه كردهام.
همه تعجب كرديم از اين حافظه قوى. معمولًا افرادى كه حافظه قوى دارند استعدادشان قوى نيست؛ ولى ايشان از كسانى بود كه بين استعداد و حافظه قوى جمع كرده بود.
مرحوم حاج آقا مصطفى خمينى- رحمة الله عليه- هم از اين لحاظ بىنظير بودند. آن مرحوم بين حافظه قوى و استعداد جمع كرده بودند. انصافاً نابغهاى بود. خدا رحمتش كند!
از نظر علمى همانطور كه عرض كردم، ايشان جامع بودند. مىتوان گفت: يك دائرة المعارف بود و در هر زمينهاى اطلاعات دقيق داشت. فلسفه و معقول را در اصفهان پيش جهانگيرخان و آخوند كاشى خوانده بود. سر درس كمتر وارد مباحث معقول مىشدند؛ ولى گاهى كه بحث پيش مىآمد، خيلى جالب مانند يك فيلسوف متبحّر در معقولات بحث مىكردند.
در رجال و اسانيد ابتكاراتى داشت. رجال را طبق تحقيقاتش طبقه بندى كرده بود. از راه اين طبقه بندى در باره افراد داورى مىكرد كه آيا فلان راوى مىتواند از فلان راوى ديگر روايت نقل كند يا نه؟ مثلًا اگر بين اين راوى با راوى قبل از او دو طبقه فاصله وجود داشت، مىفرمود: در اينجا سقطى رخ داده است و امكان ندارد اين فرد بدون واسطه بتواند از آن شخص روايت كند.
اسانيد را نيز تحليل كرده بود؛ به اين صورت كه مثلًا زراره در كتاب كافى چند تا روايت دارد و از چه كسانى نقل كرده است و چه كسانى از او نقل روايت كردهاند. مشايخ و تلامذهاش را مشخص مىكرد. اين كار نيز نقش مهم در تشخيص روايت مسند از غير آن داشت. چه بسا روايتى كه به ظاهر در وسائل فرضاً به صورت مسند آمده است؛ اما با استفاده از اين روش معلوم شد كه انقطاعى رخ داده است.
در فقه در اين جهت نيز تبحّر خاصى داشت. براى هر مسئلهاى از مسائل فقهى تحقيق جامعى داشت از اقوال علما (شيعه و سنى) آيات مربوط به بحث، روايات، احتمالات در مسئله و بالأخره آخرين نظريهاى كه خود به آن رسيده بود. مىتوان تعبير كرد كه ايشان براى هر مسئله فقهى پروندهاى خاص تشكيل داده بود حاوى همان مطالبى كه عرض شد. اين كارى بسيار مهم بود از اين شخصيت بزرگ.
ويژگى مهم ايشان در فقه، شيوه استنباطى بود كه به كار مىبست. تا قبل از آيتالله بروجردى اجتهاد و استنباط به همان روشهاى معمولى پيش مىرفت؛ ولى ايشان تحوّلى در شيوه اجتهاد و استنباط به وجود آورد. آن مرحوم افزون بر اينكه به رجال و اسناد اهميت مىداد، تشخيص جوّ صدور حديث را نيز بسيار مهم مىدانست. معتقد بود: احاديث ما شأن نزول دارند و در محيطى صادر شدهاند كه اقوال و نظريات فقيهان بزرگ اهل سنت حاكم بوده است. اهل بيت ناظر به اين فتاوا سخن گفتهاند. سخنان آنان يا در ردّ نظريهاى است و يا در اثبات آن. بنابراين بايد جوّ مسئله فقهى را به دست آورد تا فهميد كه مقصود از روايت چيست.
من اينجا دو مثال ذكر مىكنم: يكى در باره اينكه شناخت شأن نزول حديث و جوّ صدور آن چه اندازه در فهم درست حديث دخالت دارد و ديگر نمونه فقهى از نقش آن در استنباط در مسائل شرعى.
در باره مثال اول در حديث شريف آمده است: «الجار ثم الدار؛ اول همسايه بعد خانه»؛ مقصود چيست؟ اگر حديث در جوّ بيان مقام و منزلت همسايه در اسلام صادر شده باشد، معنا اين است كه: انسان در مقام رفع حوائج بايد همسايه را بر اهل خانه خويش مقدم بدارد. اگر در جوّ خريدن خانه و مذمت از همسايه بد وارد شده باشد، معناى حديث اين است: اگر خواستيد خانهاى بخريد، اول دقت كنيد ببينيد همسايه آن خانه خوب هست يا خير؟ اگر خوب بود، خانه را بخريد و گر نه نخريد. اين دو معنا با يكديگر متفاوتند. حال آنكه از نظر جملات و ترجمه ظاهرى در هر دو صورت تغييرى حاصل نمىشود. تنها تعيين كننده يكى از دو معنا، آگاهى از شأن نزول حديث است.
اما مثال در باره نقش آگاهى از شأن نزول در استنباط حكم شرعى، مثالى را از درس آيتالله بروجردى برايتان عرض مىكنم. در حديث آمده: علامت مؤمن چند چيز است؛ از جمله جهر به «بسم الله الرحمن الرحيم». فقها مطابق اين حديث فتوا دادهاند كه در نمازهاى اخفاتيه مثل نماز ظهر و عصر مستحب است «بسم الله الرحمن الرحيم» بلند گفته شود.
مرحوم آيتالله بروجردى براساس همان شيوه تحقيق در شأن نزول و جوّ صدور، در اين استحباب ترديد مىكردند. ايشان مىفرمودند: اين حديث در جوّى صادر شده كه فتواى فقهاى اهل سنت بر اين بوده است كه در نمازهاى جهريه مانند نماز صبح و مغرب و عشا بايد «بسم الله» را آهسته گفت. بنابراين روايت در مقابل اين فتوا مىخواهد بگويد: در نماز جهريه «بسم الله» را بلند بگوييد و بيش از اين را ثابت نمىكند. اما آيا در نمازهاى اخفاتيه هم مستحب است «بسم الله» را بلند گفت؟ دليل خاصى مىخواهد. مثل اينكه براى امام جماعت دليل داريم كه مستحب است «بسم الله» را بلند بگويد؛ اما در غير امام جماعت به استناد اين حديث نمىتوان استحباب را ثابت كرد.
اين نمونهاى بود از به كارگيرى اين شيوه در اجتهاد و نقش آن در استنباط احكام. مرحوم آيتالله بروجردى انصافاً در ريشهيابىِ تاريخىِ مسئله فقهى و دريافت شأن نزول روايات، بسيار متبحّر بود و براى اين منظور به نقل فتاواى عامه بسيار اهميت مىداد.
حوزه: مرحوم آيتالله بروجردى داراى فضايل و ملكات اخلاقى برجستهاى بودند. لطفاً دراين باره صحبت بفرماييد.
قبل از صحبت در باره فضايل معنوى ايشان، ابتدا اين نكته را يادآور شوم:
با اينكه مرحوم آيتالله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى در قيد حيات بودند، بنده از روى تحقيقى كه كرده بودم، از آيتالله بروجردى تقليد مىكردم. از طرفى مرحوم پدرم به آيتالله بروجردى خيلى نزديك بلكه نزديكترين فرد به او بود. بعد هم كه طلبه شدم و به درس ايشان راه يافتم و تقريرات آن بزرگوار را نوشتم، رفت و آمد من هم به بيت خيلى زياد شد. با اينكه سن من كم بود، به بنده عنايت داشتند. اينها كه عرض شد، از يك طرف و حس كنجكاوى طلبگى هم از طرف ديگر مرا وادار مىكرد كه در رفتار و اخلاقيات آيتالله بروجردى بيشتر دقت كنم. ازاين رو به مطالب بسيار آموزنده و خوبى دست يافتم. به نظر من ريشه همه فضايل ايشان اين بود كه مبدأ و معاد را به گونهاى معتقد بود كه گويا مىديد. اين سخن به ظاهر كوچك است؛ ولى در باطن خيلى عميق است.
ذكر همه خصوصيات اخلاقى ايشان الآن نه برايم مقدور است و نه همهاش را به ياد دارم. اما تا آنجا كه در ذهن دارم، برايتان نمونههايى عرض مىكنم:
ايشان وجوه شرعى بسيار در اختيار داشت؛ به گونهاى كه علاوه بر شهريه طلاب قم، شهريه طلاب نجف را نيز مىداد؛ ولى در زندگى داخلى بسيار ساده و زاهدانه بود. در مصارف شخصى، از وجوه شرعى استفاده نمىكرد. مخارج زندگى شخصى خود را از مختصر ملكى كه در بروجرد داشت، تأمين مىنمود و حتى نان منزل را هم از آردى تهيه مىكرد كه از حاصل ملك بروجرد براى ايشان مىفرستادند.
مرحوم پدرم فرمودند: روزى آيتالله بروجردى به من فرمودند: كيفيت نانى كه براى ما مىپزند، خوب نيست. آدرس نانوايى را گرفتم و رفتم تا به نانوا تذكر بدهم كه دقت بيشترى در پخت نان بكند. شكوه آيتالله بروجردى را از كيفيت نان به نانوا گفتم. نانوا گفت: ما مقصر نيستيم. اين آردى را كه بيت ايشان به ما مىدهند، خوب نيست. نان اين آرد بهتر از اين نمىشود. اگر آقا اجازه بدهند، آرد خوب تهيه مىكنم و نان مرغوب براى ايشان مىپزم. آمدم خدمت آيتالله بروجردى پيشنهاد نانوا را مطرح كردم. ايشان فرمودند: اين آرد مال ملك شخصى خودم است و حاضر نيستم آن را تعويض كنم و به همين نان از آرد خودم اكتفا مىكنم.
با اينكه چهار نفر بودند (خود ايشان و عيالشان و يك كلفت و يك نوكر) براى دو وعده اين چهار نفر در شبانه روز تنها شش سير گوشت مىخريدند.
موردى ديگر مرحوم پدرم گفتند: آيتالله بروجردى پادرد داشتند؛ به همين جهت يكى، دو سفر به آبگرم محلات رفتند. در يكى از اين سفرها كه مردم اطراف متوجه شدند، به ديدن ايشان آمدند؛ از جمله عده زيادى از فقرا هم آمده بودند كه آيتالله بروجردى به آنان كمك كند. ايشان ضمن دادن پول به فقرا، دستور فرمودند چند تا گوسفند بخرند و گوشت اينها را بين فقرا تقسيم كنند. پس از كشتن گوسفندان و تقسيم بين فقرا به اندازه نيم كيلو گوشت براى آيتالله بروجردى كنار گذاشته بودند تا يك وعده كباب براى ايشان تهيه كنند. سفره انداخته شد. ماست و خيار را گذاشتند. دو، سه سيخ كباب هم كه از همان گوشت تهيه كرده بودند، خدمت ايشان گذاشتند. فرمود: اين كباب از كجاست؟ گفتند: از همين گوشت مقدارى فقط براى شما درست كردهايم. ايشان فرمود: من اين كباب را نمىخورم؛ اينها را بين فقرا تقسيم كنيد كه آنان بوى آن را شنيدهاند. ايشان همان ماست و خيار را تناول كردند.
گاه مىشد طلبهاى مىآمد خدمت ايشان و اظهار مىداشت: يك دوره كتاب نياز دارم. مىفرمود: هزينهاش چقدر مىشود؟ طلبه مىگفت: مثلًا هزار تومان. فورى پرداخت مىكردند. اما وقتى براى خودشان مىخواستند كتابى بخرند، مدتى چك و چانه مىزدند تا به قيمت كمترى بخرند؛ چون مخارج شخصى را از مال خودشان تهيه مىكردند و آنهم محدود بود. از اين رو در مضيقه بودند.
در عين حال كه مرد زاهدى بودند، از تظاهر به تقدس و زهدمآبى اجتناب مىكردند. ظاهر ايشان هيچ بيانگر قدس و زهد ايشان نبود حتى انگشتر كه معمول افراد مقدس است، در دست نمىكردند.
پذيرايى از مهمان
مقيد بودند كه خيلى خوب از مهمان پذيرايى كنند. ايشان در سال دو نوبت مهمانى داشت. من در برخى از آنها بودم. دراين مهمانيها از مهمان به گونهاى پذيرايى مىكرد كه من هنوز نظير آن را نديدهام. پذيرايىكنندگان موظّف بودند به مجرد اينكه چند لقمه از ظرف غذاى مهمان خالى شد فوراً آن را پر كنند تا هميشه بشقاب مهمان پر باشد و معلوم نشود هركس چقدر غذا خورده است كه احيانا خجالت بكشد.
فوق العاده مؤدب بودند. دراين باره دو نمونه را ذكر مىكنم. معمول اين بود كه وقتى خدمت ايشان مىرسيديم، دست ايشان را مىبوسيديم؛ ولى گاهى مانع مىشدند كه دستشان را ببوسيم و هرچه اصرار مىكرديم، فايده نداشت. گاهى نه تنها مانع نمىشدند كه دستشان را جلو هم مىآورند.
اين مسئله براى من تا مدتى سؤال برانگيز شده بود كه سرّ اين كار چيست؟ تا اينكه با تكرار سرّ قضيه را فهميدم و معلوم شد آنگاه كه ما خودمان به اختيار خدمت ايشان مىرسيم، مانع از دست بوسيدن ما نمىشوند؛ ولى آنگاه كه ايشان ما را براى كارى احضار مىكنند، به هيچ وجه اجازه نمىدهند دستشان را ببوسيم؛ زيرا برخلاف ادب مىدانستند كه فردى را احضار كنند و بعد به او اجازه دهند دستش را هم ببوسد. اين دقت ايشان در رعايت ادب براى من بسيار اعجابآور بود.
مورد ديگر را يكى از نزديكان ايشان كه با ما هم نسبتى داشت، براى من نقل كرد. ايشان گفت: روزى به همراه آيتالله بروجردى و فرزندشان به منزل آقا مىرفتيم. دم در كه رسيديم، آقازاده ايشان از من زودتر داخل منزل شد. آقا برگشت و با عصبانيت فرياد كشيد: نمىفهمى ايشان مهمان من هستند؟ چرا جلوتر از ايشان وارد منزل شدى؟
پيش از اين عرض كردم: حضرت آيتالله بروجردى به مقام بسيار بىتوجه بودند. مىفرمودند: من براى رسيدن به مقام مرجعيت يك قدم هم بر نداشتهام. ايشان با تمام لياقت و صلاحيتى كه داشت تا وقتى كه آيتالله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى زنده بود، چون زعامت مسلمين به دست ايشان بود، در برابر آن بزرگوار خضوع داشتند و حتى سهم امام را هم براى ايشان مىفرستادند.
آيتالله بروجردى در برابر منكر بسيار حساس بودند. اگر مىديدند خلافى تحقق پيدا مىكند، بسيار ناراحت مىشدند و تا حد امكان در رفع آن مىكوشيدند. در اين مورد نيز چند نمونه را ذكر مىكنم:
از يكى از بستگان ايشان شنيدم: خانمى از اقوام يكى از عروسهاى ايشان به منزل آقازاده آن بزرگوار رفت و آمد مىكرده؛ ولى حجابش را به طور شايسته رعايت نمىكرده است. اين خبر به آيتالله بروجردى مىرسد. ايشان به حدّى عصبانى مىشوند كه بلند مىشوند تا آقازاده را كتك بزنند! فرموده بودند: چرا بايد به خانه پسر من كسى رفت و آمد كند كه حجابش را درست رعايت نمىكند؟
ناراحتى شديد آن مرحوم از حكم اعدام يك مسلمان به دليل قتل يك بهايى، كه نقل كردم، نمونهاى از حساسيت دينى ايشان است.
روزى ايشان مىخواستند جايى بروند. من هم خدمت ايشان بودم. از در منزل كه بيرون مىآمدند، پيرمرد زائرى جلو آمد و افتاد به پاى ايشان كه اظهار ادب كند. آيتالله بروجردى اين كار را حرام مىدانست و معتقد بود: شرك است. از اين رو شديداً عصبانى شد و عصايش را محكم كوبيد به كمر پيرمرد. در همين حال فرياد مىزد: اين عمل شرك است؛ حرام است و ... بعد چند قدمى كه رفتند، برگشتند و پيرمرد را خواستند. ابتدا با نرمى به او فرمودند: اين كار اشتباه و شرعاً حرام است. بعد دستور دادند به پيرمرد پول بدهند. يادم هست آنچه به دستور آقا براى جبران ناراحتى پيرمرد دادند، بسيار زياد بود.
حوزه: آيتالله بروجردى ديدگاه روشنى در مسائل اجتماعى داشت. لطفاً دراين باره توضيح بدهيد.
به نظر من آيتالله بروجردى با اينكه آخوند قديمى بود و در محيط كوچكى مانند بروجرد بيشتر عمر علمى خود را گذارنده بود، واقعاً آدم روشنفكرى بود. آثار روشنفكرى ايشان زياد است؛ از جمله:اعزام مبلّغ به خارج
مى دانيد تا آن زمان اعزام مبلّغ به خارج از كشور هيچ مرسوم نبود.
ايشان به اين امر اهتمام نشان دادند و به اروپا و آمريكا و ... مبلّغانى فرستادند. تأسيس مركز مهمى مانند مسجد هامبورگ در همين زمينه است. وجود چنين تفكرى در آن زمان دليل بر روشنفكرى و آيندهنگرى ايشان است.
حوزه: افرادى را كه ايشان به خارج مىفرستادند، معلومات غيرحوزوى هم داشتند؟
بله؛ ايشان دقت داشتند افرادى را بفرستند كه از هر جهت واجد شرايط باشند. در مورد فرستادن مبلّغ به اروپا در ابتدا پدرم آقاى محمدى گلپايگانى را كه اكنون رئيس دفتر مقام رهبرى است، فرستادند. ايشان، هم فاضل بود و هم روشنفكر و هم اهل قلم. پس از مدتى كه ايشان برگشتند و نتوانستند آنجا بمانند، به لحاظ همين دقت در افراد تا مدتى آيتالله بروجردى كسى را كه واجد شرايط باشد، نيافته بودند.
در اين مورد با مرحوم پدرم مشورت مىكنند. پدرم مىگويد: اين موضوع نياز به تفكر دارد. مرحوم پدر اين قضيه را با من در ميان گذاشتند. بنده عرض كردم: به نظر من آقاى محققى شايستگى اين كار را دارد. ايشان استاد دانشگاه بود و مرد بسيار روشن و آشنا به علوم روز و متديّن. علاوه بسيار خوشقيافه و خوشبيان بود. در تهران سكونت داشت و گاهى به قم مىآمد و براى طلبهها درس هيئت مىگفت. از قبل با هم ارتباطى داشتيم. به تهران رفتم و مسئله را با آقاى محققى در ميان گذاشتم. خلاصه، ايشان را راضى كردم براى رفتن به آلمان.
مرحوم پدرم نتيجه را به آقاى بروجردى گفتند. ايشان هم خوشحال شدند و فرمودند: من بايد آقاى محققى را ببينم. آقاى محققى خدمت ايشان آمدند و پس از توصيههاى ايشان روانه هامبورگ شدند و بسيار هم موفق بودند. مسجد هامبورگ به دستور آيتالله بروجردى و به دست ايشان تأسيس شد و هم اكنون از مراكز مهم اسلامى است.
موضوع ديگر كه بيانگر روشنفكرى آيتالله بروجردى است، توجه خاص ايشان به مسئله وحدت مسلمين بود. پشتيبانى آيتالله بروجردى از دارالتقريب كه به منظور ايجاد وحدت به وجود آمده بود، بسيار چشمگير بود. مرحوم آقا شيخ محمدتقى قمى- عضو شيعه دارالتقريب- همواره با آيتالله بروجردى تماس داشت و از ايشان رهنمود مىگرفت. علاوه بر اين ايشان ملاقاتهايى با شخصيتهاى مصرى داشت و نامههايى با آنان ردّ و بدل مىكرد كه در رساله التقريب، نشريه دارالتقريب منتشر مىشد.
به همّت ايشان زمينه وحدت، به گونهاى مساعد شد كه شيخ شلتوت رئيس جامع الأزهر فتواى بىسابقه خود را مبنى بر جواز عمل به فقه شيعه را صادر كرد.
از طرف ديگر ايشان خيلى نسبت به اهل بيت (ع) ارادت داشت؛ ولى براى حفظ وحدت اجازه نمىداد كسى به مقدسات اهل سنت اهانت كند. از باب نمونه، يكى از علماى قم به نام آقاى وكيلى، منظومهاى در دو جلد در فقه نوشته بود. انصافاً هم زحمت كشيده بود و از اول فقه تا به آخر آن را خيلى خلاصه، به نظم در آورده بود.
جلد اول را كه چاپ كرد، براى مرحوم آيتالله بروجردى آورد.
ايشان با همان شوقى كه به مطالعه داشتند و هرگاه كتاب تازهاى خدمتش مىدادند همه چيز را كنار مىگذاشتند و آن كتاب جديد را مطالعه مىكردند، شروع كردند به مطالعه اين كتاب. مؤلف در بيت دهم و يازدهم به خلفا توهين كرده بود. ايشان فرمودند: حالا در اين شرايط وقت اين حرفها است؟ آنهم به صورت مكتوب در يك اثر شيعى؟ عرض كرد: چه بايد بكنم؟ فرمودند: اين بيت شعر را حذف كنيد؛ آنگاه مجدّداً آن ورق را چاپ كنيد و بچسبانيد. مخارج آنهم به عهده من.
اين جريان كه خود شاهد بودم، نشانگر شدت اهتمام ايشان به مسئله وحدت مسلمين است؛ با اينكه ولايتش نسبت به اهل بيت (ع) فوقالعاده بود. از باب نمونه، مىدانيد ايشان تا همين آخر عمر حتى قرآنهاى خط ريز را بدون عينك مىخواندند. يك وقت علت اين امر را از ايشان پرسيدم. فرمودند: دهه محرمى بود و من به چشمدرد مبتلا بودم. در منزل روضهخوانى داشتيم و دستههاى عزادارى به صورت سينهزنى به منزل ما مىآمدند. مرسوم بروجرديها اين است كه خود را آغشته به گل مىكنند. هيئت گلآلود وارد منزل ما شد. در اين هنگام گويا به من الهام شد كه از اين گلها مقدارى به چشم بمالم. مقدارى گل با انگشتم از بدن يكى از عزاداران برداشتم و به چشمهايم ماليدم. از آن به بعد اصلًا عارضهاى در چشمم احساس نكردهام و از بينايى خوبى هم برخوردارم.
حوزه: لطفاً درباره مواضع سياسى آيتالله بروجردى در برابر دستگاه و جريانهاى سياسى آن روزگار كه اكنون از جريانهاى مبهم زندگى ايشان است، توضيح بدهيد.
مرحوم آيتالله بروجردى بر خلاف آنچه برخى مىپندارند، در برابر رژيم شاه به مقدار تشخيص و در حد توان مبارزه مىكرد. هرجا خلافى تشخيص مىداد، موضعگيرى مىكرد و مثمر ثمر هم بود. از باب نمونه، موضعگيرى ايشان در برابر تغيير خط است كه انصافاً مىتوان گفت كه اين اقدام، از خدمات بزرگ آيتالله بروجردى است. رژيم شاه تصميم گرفته بود خط را از فارسى به لاتين تغيير بدهد. مقدمات آن را هم انجام داده بود. با تبليغات، زمينه را به خيال خود آماده كرده بود.
مرحوم آيتالله بروجردى وقتى متوجه شد با آن روشنبينى كه داشت، فرمود: هدف اينان از تغيير خط دور كردن جامعه ما از فرهنگ اسلامى است. من تا زندهام اجازه نمىدهم اين كار را عملى كنند؛ به هرجا كه مىخواهد منتهى شود. موضع سخت ايشان باعث شد نتوانند مانند تركيه خط را تغيير بدهند.
نمونه ديگر اينكه از جمله حركتهاى سياسى آن مرحوم موضعگيرى در برابر اصلاحات ارضى شاه بود. ايشان با ارسال نامهاى به مجلس، قانون اصلاحات ارضى را متوقف ساختند. شاه طىّ پيغامى، منافع اصلاحات ارضى را برشمرده بود و گفته بود: ممالك ديگر هم اين كار را كردهاند. ايشان در پاسخ فرموده بودند: در جاهاى ديگر كه اصلاحات ارضى شده، اول جمهورى شده، بعد اصلاحات.
اين موضع ايشان در برابر اصلاحات، براى رژيم شاه بسيار ناگوار بود. به عقيده من همين مخالفت منتهى به مرگ آيتالله بروجردى شد. حدس نزديك به يقين دارم كه ايشان به مرگ طبيعى از دنيا نرفته است؛ بلكه توطئه رژيم شاه بود كه به وسيله برخى از دكترها اجرا شد.
حوزه: اگر صلاح مىدانيد، موضوع ايشان را در برابر آيتالله كاشانى و فداييان اسلام تشريح كنيد.
بنده دراين مورد از ذكر جزئيات معذورم؛ ولى به طور كلى مطالبى را عرض مىكنم. بيت و تشكيلات مرحوم آيتالله كاشانى- با آن قداستى كه ما براى شخص ايشان قائل هستيم- با مرحوم آيتالله بروجردى شديداً مخالف بودند و حتى عليه آيتالله بروجردى كار مىكردند؛ در حالى كه هيچ مجوّز شرعى نداشتند. بايد گفت: خود آيتالله كاشانى يا در جريان نبود يا اينكه چه بسا ذهن ايشان را هم تا حدودى منحرف كرده بودند.
اما در مقابل، مرحوم آيتالله بروجردى خدمات زيادى به آيتالله كاشانى كردند؛ از جمله اينكه پس از شكست دكتر مصدق و آيتالله كاشانى، دستگاه تصميم به محاكمه و اعدام آيتالله كاشانى داشت. اين چيزى بود كه آن روزها قرائن به خوبى نشان مىداد. تنها كسى كه از موضع قدرت به مخالف برخاست، آيتالله بروجردى بود. حتى برخى افراد مخالفتهاى تشكيلات آيتالله كاشانى را به آيتالله بروجردى گوشزد كردند؛ اما ايشان در پاسخ فرمودند: من همه اينها را مىدانم؛ ولى اجازه نمىدهم مجتهدكشى باب شود. آنقدر پافشارى كردند تا جلو مسئله را گرفتند.
نمونه ديگر اينكه مرحوم آيتالله كاشانى در اين اواخر، زندگى بسيار تلخى داشت. حتى براى امرار معاشش هم در مضيقه بود؛ ولى مرحوم آيتالله بروجردى به ايشان كمكهاى مادى درخور توجهى مىكرد.
اين قضيه را من از مرحوم آيتالله كاشانى با واسطه شنيدهام كه فرمود: دوازده هزار تومان بدهكار شده بودم و متحير بودم چگونه آن را بپردازم. در اين فكر بودم كه در منزل را زدند. در را كه باز كردم، ديدم شخصى از طرف آيتالله بروجردى پاكتى را برايم آورده است. وقتى پاكت را باز كردم، ديدم دوازده هزار تومان داخل پاكت است.
آن وقتها دوازده هزار تومان، پول بسيارى بود. در هر صورت آيتالله بروجردى به آيتالله كاشانى عنايت داشت؛ اگرچه آيتالله كاشانى برخورد خوبى با آيتالله بروجردى نداشت.
در باره فداييان اسلام هم به صورت كلى مطلبى را عرض مىكنم. همانطور كه گفتم: بيت آيتالله كاشانى نسبت به آيتالله بروجردى نظر مخالف داشت. فداييان اسلام با اينكه افراد مؤمن و داراى هدفى مقدّس بودند، تحت تأثير بيت آيتالله كاشانى قرار گرفته بودند. به دليل تحريكات از ناحيه تشكيلات آيتالله كاشانى، اينان در برابر آيتالله بروجردى و حوزه خيلى بد عمل مىكردند؛ به طورى كه قضاوت عمومى اين بود كه اينان مخالف حوزه و آيتالله بروجردى هستند. طبعاً در ذهن آيتالله بروجردى اين بود كه اينان با حوزه و مرجعيت مخالفند. اين امر، باعث مسائل جزئى ديگر شده بود. در هر صورت به نظر من كه شاهد جريانات بودم، اين فداييان اسلام بودند كه با درست عمل نكردن، خود را مخالف آيتالله بروجردى وانمود كردند. طبيعى است كه چنين عملى عكسالعملهايى را هم به دنبال خواهد داشت.
حوزه: نظر حضرت آيتالله بروجردى درباره ولايت فقيه چه بود؟
آيتالله بروجردى در قم بحث ولايت فقيه را مستقلًا مطرح نكردند؛ ولى نظر ايشان همانند امام بر ولايت مطلقه براى فقيه بود. شاهدم اين است كه ايشان هنگام تأسيس مسجد اعظم ناچار شدند حياطى را كه وضوخانه آستانه و در كنار آن بقعههايى بود و دراين بقعهها قبرهايى وجود داشت، خراب كنند و جزء صحن مسجد اعظم قرار دهند. ايشان وضوخانه و بقعه را- بدون از بين بردن اصل قبرها- خراب كردند و جزء مسجد اعظم قرار دادند. كسى به ايشان اعتراض مىكند: حياط مربوط به آستانه است و بقعهها مربوط به ديگران؛ شما به چه مجوّزى آنها را تصرف كرديد؟ ايشان لبخندى مىزنند و مىفرمايند: «معلوم مىشود اين آقا هنوز ولايت فقيه درست برايش جا نيفتاده است.» معناى سخن ايشان اين است كه: فقيه ولايت مطلقه دارد. كارى را كه مصلحت ببيند به حكم اين ولايت انجام مىدهد.
حوزه: لطفاً در بار رابط امام با آيتالله بروجردى كه ظاهراً درابتدا خيلى خوب بوده است؛ ولى در آخر به سردى گراييده، اگر ممكن است توضيح بدهيد.
به نظر من رابطه بين آيتالله بروجردى و حضرت امام به جز مدت اندكى آنهم به سبب سوء تفاهمى كه پيش آمده بود و بعد هم رفع شد، هميشه در حد بسيار خوبى بوده است. براى اين امر دليل دارم كه اينك عرض مىكنم:
همانطور كه اشاره كرديم، امام در دعوت از آيتالله بروجردى به قم بيش از همه بزرگان نقش داشت. براى مرجعيت آيتالله بروجردى بويژه بعد از وفات مرحوم آيتالله آقاسيد ابوالحسن اصفهانى تلاش بسيار كرد و در نامه به علماى شهرستانها ايشان را به عنوان مرجع معرفى مىكرد. امام جزء كسانى بود كه به طور فعال در درس آيتالله بروجردى شركت مىكردند. رابطهشان با آيتالله بروجردى بسيار نزديك بود و آيتالله بروجردى هم به ايشان فوقالعاده احترام مىگذاشت.
به عنوان نمونه، آيتالله بروجردى دستور داده بودند: يك منشى معمّم و خوشخط برايشان پيدا كنند. پس از گشتن بسيار، فردى را خدمتشان معرفى كرده بودند. فرموده بودند: بيايد تا من از نزديك او را ببينم. وقتى اين شخص خدمت آيتالله بروجردى مىرسد، امام هم آنجا حضور داشتهاند. اين آقا در اين جلسه بالادست امام مىنشيند. بعد كه آن شخص رفته بود، حضرت آيتالله بروجردى فرموده بودند: من اين منشى را نمىخواهم. علت آن را پرسيده بودند؛ فرموده بودند: كسى كه بالادست حاج آقا روح الله بنشيند، به درد من نمىخورد. اين بيانگر شدت احترام ايشان به حضرت امام بود.
شخصى در بيت آيتالله بروجردى رفت و آمد داشت و خيلى هم به ايشان نزديك بود. حضرت امام نظرشان اين بود كه وجود او براى مرجعيت آيتالله بروجردى نه تنها مفيد نيست كه مضر است و صلاح مىديدند كه اين فرد نباشد. اين شخص به لحاظ نزديكى با آيتالله بروجردى، افرادى را تحريك كرده بود تا خدمت آيتالله بروجردى از امام سعايت كنند و چنين بنمايانند كه امام با مرجعيت و موقعيت آيتالله بروجردى موافق نيست. من هم آن افراد را مىشناسم و هم نحوه تحريك آنان را مىدانم؛ ولى ذكر آن را صلاح نمىدانم. طبعاً اين سعايتها بىتأثير نبود و احترامها از جانب آيتالله بروجردى كم شد. امام هم رفت و آمد خود را به منزل ايشان خيلى كم كردند و كمكم درس ايشان هم نيامدند.
اين برخورد تنها در ظاهر بود. حضرت امام عقيدهاش به شخص آيتالله بروجردى و موقعيت ايشان هيچ تغييرى نكرده بود. امام حفظ موقعيت آيتالله بروجردى را شرعاً لازم مىدانست. شاهد بر اين، قضيهاى است كه مرحوم آقاى اشراقى برايم نقل كرد. ايشان كه از دوستان قديمى من بود و مدتى هم با مرحوم حاج آقا مصطفى خمينى سه نفرى مباحثه مىكرديم، گفتند: تازه با امام وصلت كرده بودم. تابستان بود و حضرت امام براى ييلاق به همدان رفته بودند.
همان وقتى كه به حسب ظاهر روابطشان با آيتالله بروجردى خوب نبود، من براى ديدن ايشان به همدان رفتم. با خودم فكر كردم: حالا كه امام قدرى از آيتالله بروجردى رنجش خاطر دارد، بد نيست انتقادى از آيتالله بروجردى بكنم. تا شروع كردم به صحبت كردن، امام قيافهاش را درهم كشيد؛ سرش را پايين انداخت و بعد سرش را بلند كرد و گفت: آقاى اشراقى، من به كسى اجازه نمىدهم به زعيم مسلمين اهانت كند؛ هركس و در هر مقامى كه باشد.
معلوم شد مبناى امام در حب و بغضها با آنچه ما داريم، فرق مىكند. وقتى با دامادش آنهم تازهداماد و بزرگترين، اينگونه برخورد كند، برخوردش با ديگران معلوم است.
از آن طرف كدورتى كه براى آيتالله بروجردى نسبت به امام پيش آمده بود نيز طولانى نبود. مدتى بعد ايشان فهميده بودند كه براى امام سعايت شده و آنطور كه برخى گفته بودند، نيست. لذا برخورد ايشان هم فرق كرد. به عنوان مثال، حدود سه سال قبل از وفات آيتالله بروجردى، حضرت امام در تابستان به كرج رفته بودند. يك روز آقاى اشراقى به من گفتند: فلانى! ميل دارى با هم برويم كرج خدمت حاج آقا؟ گفتم: بله. بعد ايشان گفت: چطور است به آيتالله بروجردى هم بگوييم: ما پيش حاج آقا مىرويم. گفتم: اين هم خوب است.
به اتفاق ايشان خدمت آيتالله بروجردى رفتيم و عرض كرديم: مىخواهيم خدمت حاج آقا روحالله برويم و احوالشان را بپرسيم. ايشان خيلى خوشحال شدند. فرمودند: حتماً از قول من هم خدمت ايشان سلام برسانيد و احوالپرسى كنيد و از طرف من بگوييد كه اگر كارى داشته باشند، برايشان انجام دهيم. ضمناً مبلغ قابل توجهى به آقاى اشراقى دادند و فرمودند: اين مبلغ را هم به ايشان بدهيد. اين قضيه به خوبى نشان مىدهد آن كدورت سابق برطرف شده است.
به هرحال ما خدمت امام رسيديم؛ سلام آيتالله بروجردى را به ايشان رسانديم و پول را تقديم كرديم. ايشان هم خوشحال شدند. ناهار ظهر هم به اصرار حضرت امام خدمتشان ماندم و بعد از ظهر كه خواستم برگردم، شخصى آمد به ديدن امام كه با من هم آشنايى داشت. مرا دعوت كرد به خانهاش بروم. اما نمىپذيرفتم. امام فرمود: شما بپذير؛ من هم شب مىآيم آنجا پهلوى شما. آن شب تا صبح خدمت حضرت امام بوديم.
حوزه: استاد، در پايان اگر توصيهاى براى ما و ديگر طلاب عزيز داريد، بفرماييد.
نكتهاى كه همواره موجب نگرانى من و دوستان دستاندركار مسائل حوزه شده، اين است كه متأسّفانه مسائل اخلاقى شايسته يك طلبه و روحانى، در حوزه روز به روز سير نزولى دارد. به مسائل اخلاقى توجه نمىشود. شايد منشأ آن غرور پيروزى در انقلاب اسلامى باشد كه دامنگير شده است. به جاى اينكه به شكرانه اين نعمت بزرگ الهى سعى كنيم خودمان را روز به روز بيشتر با مسائل اسلام بويژه آنچه در شأن يك روحانى است منطبق سازيم، متأسّفانه فاصله بيشتر مىشود.
به طلاب عزيز توصيه مىكنم كه از مطالعه در زندگى شخصيتهايى مانند مرحوم آيتالله بروجردى، هدف تربيتى را دنبال كنند؛ نه صرفاً اطلاع بر حالات و خصوصيات آيتالله بروجردى. آن مرد بزرگ را اسوه خود قرار دهند؛ درس خواندنش را، مطالعه و تحقيقش را (كه حتى يك ساعت عمر خود را به بطالت نگذراند) زهدش را، اهتمام به فضايل اخلاقى و ... كه شمّهاى از آن را در اين گفتگو بيان كردم.
از شما هم كه به اين فكر افتاديد و براى ايشان ويژهنامهاى ترتيب داديد تا گوشهاى از فضايل و شخصيت اين مرد بزرگ را نشان بدهيد و با اين كارتان علاوه بر آگاهى دادن به طلاب و جلوگيرى از تحريف چهره اين عالم بزرگ قصد ارزشدهى به خدمات ايشان را داريد، به سهم خودم بسيار سپاسگزارم. اين عمل شما خدمتى است هم به حوزه و هم به مرجعيت و هم به شخصيت مرحوم آيتالله العظمى بروجردى.
طلاب بايد در مورد شخصيت آيتالله بروجردى توجه داشته باشند كه آيتالله بروجردى و تلاشهاى آن بزرگوار زمينهساز انقلاب اسلامى بود؛ زيرا آيتالله بروجردى به حوزه قم رشد و شخصيت داد. مبارزات حضرت امام در پرتو اين شخصيت حوزه بود كه به ثمر نشست. اگر نبود اين هويت و عظمت حوزه كه آيتالله بروجردى بدان بخشيده بود، مسلماً انقلاب و حركتى سازنده پاى نمىگرفت.