استقلال حوزه؛ بایدها و نبایدها
۰۴ آذر ۱۳۹۸
۱۸:۳۰
۲,۸۳۴
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) تبریک و تهنیت باد
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
-
برگزاری مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) / فاطمیه دوم
-
یادی از فقیه اهلبیت(ع) و مرجع بزرگ شیعه، در گفتوگوی خبرگزاری ابنا با آیتالله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
-
مسجد کانون تهذیب و رشد استعدادها
*با تشکر از جنابعالی، در ابتداء بفرمایید مقصود از استقلال حوزه از نظر شما چیست؟
من هم از جنابعالی و دوستان محترمتان در صفحه حوزه روزنامه جمهوری اسلامی و نیز از مسئولین محترم این روزنامه تشکر دارم. به نظر من تا معنای حقیقت حوزه روشن نشود، استقلال حوزه هم معنای روشنی پیدا نمیکند و به نظرم بسیاری از نزاعهایی که گاهی در این باره میشود، ناشی از این است که اصلاً خود حقیقت حوزه برای افراد درست روشن نیست و اگر حقیقت، ماهیت و هویت حوزه روشن باشد، آن نزاعها هم بر طرف میشود. لذا ما باید ماهیت حوزه را برای مردم و حتی برای خودمان حوزویان باز کنیم که چه نهادی است و چه جایگاهی دارد.
یک بُعد حوزه که قویترین بعد حوزه است، ارتباط با متون اصلی و منابع دین است، یعنی حوزه نهادی است که مدعی است ما میتوانیم متون اصلی دین و منابع دینی را بحث کنیم و کار ما این است که آن چه را خدای تبارک و تعالی در قرآن فرموده و در سنت پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع)، آمده بشناسیم و در یک کلمه دین شناسی کنیم. البته این نکته در اینجا وجود دارد که آیا پیامبر(ص) و ائمه(ع)، مبدایت برای تشریع دارند یا ندارند، که من معتقدم بله اینها در طول تشریع خدای تبارک و تعالی و به اذن الله، مبدایی برای تشریع هستند که خود این یک افق جدیدی را در دین شناسی باز میکند.
بُعد دیگر حوزه آن است که آنچه را شناخته است، برای مردم تبیین کند و در مرحله سوم، بر اجرای دین مراقبت بکند. یعنی حوزه سه وظیفه اصلی دارد؛ شناخت دین، تبیین دین، اجرای دین. به عبارت دیگر همان وظیفهای که برای نبی اکرم(ص) و ائمه(ع) و انبیاءگذشته بوده، برای حوزه هم وجود دارد. همانطور که در آیه شریفه 13 سوره شوری به پیامبر میفرماید ما آن چه که برای همه انبیاء گذشته، ابراهیم، موسی و عیسی قرار دادیم، این بود که دین را اقامه کنند: «وَ ما وَصَّیْنا بِهِ اِبْراهیمَ وَ مُوسى وَ عیسى اَنْ اَقیمُوا الدِّین». اقامه دین یعنی همان شناخت، بیان و اجرای دین؛ وظیفه اصلی حوزویان است آن وقت ببینید در کدام یک از این سه مرحله گروه، نهاد یا قوه دیگری میتواند دخالت بکند؟ آیا در شناخت دین میتوانند یک عدهای یا حکومتی به حوزویان بگویند شما باید دین را آن طور که ما میخواهیم بشناسید؟
این اصلاً امکان ندارد. بله در مرحله بیان ممکن است یک حکومت طاغوتی جلوی بیان را بگیرد و بگوید شما حق ندارید همه آن چه که از دین فهمیدید، برای مردم بیان کنید. این از جاهایی است که به استقلال حوزه ضربه میخورد؛ چنان که در زمان طاغوت، به خطبا و اهل منبر گفته میشد که شما تنها مسائل عبادی و فردی، نماز و روزه را بیان کنید و حق ندارید مساله مبارزه با ظلم و طاغوت را برای مردم بیان کنید. از جاهای دیگری که استقلال حوزه ممکن است ضربه بخورد، مساله اجرای دین است، یعنی نگذارند دین اجرا بشود.
وقتی میگوییم وظیفه حوزه شناخت دین است، یعنی یک روحانی، مدرس، مجتهد، فقیه و مرجع تقلید آن چه را باید از متن دین بفهمد، بفهمد و در فهم خود عوامل دیگر، خوشآمد و یا ناراحتی هیچ کسی را دخیل قرار ندهد. و هر آنچه که فهمیده را بیان کند؛ حالا یک وقت آن را در درسهای حوزوی و کتابها بیان میکند و یک وقت برای عموم مردم، فرقی ندارد، برای هر کس بیان میکند، بگوید من دین را این گونه فهمیدم و دین این است. در اجرا هم همین است، باید آنچه که فهمیده میشود و بیان میشود، اجرا شود. اگر هر کدام از این سه تا از مرز خود خارج بشود، استقلال حوزه از بین رفته است. لزومی ندارد الآن اتفاق بیافتد، ممکن است در آینده توطئهها و نقشههایی را طراحی بکنند که اصلاً مسیر فهم دین تغییر پیدا کند؛ چنان که در گذشته هم مساله جعل حدیث برای همین بوده که مسیر فهم دین عوض بشود.
چون نمیتوانستند مستقیم بگویند این دین هست ولی حق ندارید اجرا بکنید، گفتند بهتر است مسیر فهم را تغییر بدهیم. الان هم حوزویان باید خیلی بیدار باشند تا مسیر اصلی دین عوض نشود، مسیر اصلی فهم دین همین راهی است که در حوزههای سنتی از قدیم علمای ما داشته اند، پله پله باید این راه طی بشود تا یک کسی به مرتبه اجتهاد برسد.
من گاهی اوقات میگویم اینهایی که اعلامیه میدهند: «اجتهاد در سه سال» یک خیال بافی است، اصلاً چنین چیزی امکان ندارد. ما در مسیر فهم فقه که تنها بخشی از دین است، هیچ چارهای نداریم که بر کلمات تمام فقهای گذشته تسلط داشته باشیم، این تسلط خود یکی از اسباب احاطه بر فقه است و فقیه را راهنمایی میکند به اینکه چگونه عمل کند و فتوا بدهد. من برایم خیلی روشن است که دشمنان اسلام و انقلاب و حتی دشمنان نظریه ولایت فقیه برای آینده طراحیهایی خواهند کرد که اصلاً عدهای را به اسم حوزه یا غیر اسم حوزه، تربیت کنند که بخواهند دین را به گونهای دیگر تبیین کنند و از این طریق به استقلال حوزه ضربه بزنند و این ضربه هزاران بار بدتر از ضربهای است که امروزه در باره استقلال مالی حوزه مطرح است که البته آن هم ضربه میزند، ولی این هویت و جوهره حوزه را نشانه میگیرد و از بین میبرد.
به تعبیر من حوزه مانند یک ورزشکاری است که دائما باید درحال تمرین باشد، ورزشکارهایی که در میدانهای جهانی حضور پیدا میکنند هر روز تمرین دارند برای اینکه برای آن روزی که میخواهند در مسابقات جهانی شرکت کنند، آمادگی حسابی داشته باشند. این نکتهای است که خیلیها از آن غافل هستند. حوزه برای این که بتواند پاسخگوی حوادث واقعه باشد، هر روز باید در جریان مباحث باشد و حتی در بحثهای تکراری که گذشتگان ما کردهاند، قوی و محکم باشد. درست است که ضرورت دارد ما به مباحث نو و جدید بپردازیم، هیچ تردیدی در آن نیست ولی برای اینکه همین مباحث نو را بتوانیم جواب بدهیم، باید در همان مباحث گذشتگان، همان کتاب طهاره و الصلاه این قدر تمرین کنیم که برای مسائل جدید آمادگی داشته باشیم.
البته این را هم بگویم که در همه زمانها حوزههای علمیه با حوادث واقعی آن زمان آشنا بودهاند، حتی در زمانهایی که حکومت اسلامی نبوده و حوادث واقع یعنی مسائل جدید که به صراحت در متون دینی ما نبوده پیش میآمد، فقها با استنباط خود آنها را مطرح میکردند. مثلاً مرحوم سید یزدی در عروهالوثقی مسائل جدید زیادی دارد، مسائلی که در زمان خود آن مرحوم بوده است. مثل این مساله که زکات میتواند مقرض و مقترض باشد، مساله جدیدی است. مقصود خود زکات است، نه موارد مصرف زکات و نه متولی زکات. سید برای زکات یک عنوانی را به صورت استقلالی فرض کرده و میگوید خود زکات میتواند قرض بدهد. ما از همین راه میتوانیم ملکیت دولت را اثبات کنیم و بگوییم دولت یک نهادی است که عقلاء اعتبار میکنند و این نهاد میتواند مالک باشد.
از بحثهای خیلی داغ زمان ما این است که این بانکها مالک میشوند یا نه؟ خود حکومت میتواند مالک بشود یا نه؟. این بحثها در عروه و فروع عروه مطرح است، حتی بحثهای بیمه هم از زمان مرحوم سید مطرح بوده است. این را برای این عرض میکنم که اصلاً تکامل و رشد فقه ما تمرین مسائل گذشته و توجه به مسائل جدید بوده و سبب این تکامل هم همین بوده که علمای ما در هر زمانی براساس حقیقت حوزه به مسائل جدید توجه داشتهاند.
با نکاتی که عرض شد، معلوم میشود، باید کرسیهای درسی حوزه مثل گذشته آزاد وآسان باشد، یعنی کسیکه اهلیت دارد، در فضای آزاد نظراتش را ابراز کند. یک وقت یک افرادی اهلیت برای استنباط ندارند، معلوم است که نباید در این عرصه وارد شوند و همین جا عرض کنم در حوزه باید مرکزی باشد که مشخص کند چه کسی اهلیت برای استنباط دارد وچه کسی ندارد؟. چه کسی اهلیت برای تدریس مکاسب دارد و چه کسی ندارد؟ البته نباید هیچ غرضورزیهای شخصی و سیاسی و جناحی در میان باشد. امروز حرف حوزه فقط به گوش بخشی از جامعه نمیرسد بلکه به دنیا میرسد لذا باید از اهل آن صادر شود. کسیکه میآید احکام ضروری اسلام مثل حجاب را انکار میکند که انکار آن در برخی مبانی موجب ارتداد است، چطور اهلیت برای استنباط دارد؟
بله یک وقت میگوید من اثبات میکنم این ضروری نیست، خب آن یک مطلب دیگری است ولی کسی که امری واقعا ضروری مثل وجوب صلاه را منکر میشود چه اهلیتی دارد؟ حتی در یک مبنا اوقات صلاه از ضروریات است، چون گاهی اوقات در معنای ضروریات میگویند آن است که فریقین بر آن مشترک هستند و هیچ اختلافی در آن ندارند و اوقات صلاه یکی از این موارد است. حالا آقایی که میگوید معنای دخالت عنصر زمان و مکان در اجتهاد این است که ولی فقیه بتواند حتی اوقات صلاه را تغییر بدهد، معنایش این است که اهلیت برای استنباط ندارد. البته آنهایی که میخواهند بگویند زید اهلیت برای استنباط دارد، خودشان باید مسلمالاهل باشند و در اهلیت او احدی تردید نداشته باشد. وقتی اینها اهلیت او را تایید کردند، دیگر کسی حق ندارد به او بگوید، تو این فتوا را بده یا نده. خودش کار میکند، زحمت میکشد، استنباط میکند و اگر یک فتوایی بر خلاف فتوای دیگران داد، ما حق نداریم به او بگوییم چرا؟. چون استقلال علمی حوزه به این است که وقتی اهلیت کسی ثابت بود، دیگر کار نداشته باشند به اینکه نظرشان مورد قبول بقیه حوزویان است یا نیست؟
او میتواند نظر بدهد، ولو نظرش مورد قبول بقیه حوزویان نباشد. مثلاً در حدود اختیارات ولایت فقیه و در تزاحم یا تعارض بین نظر فقیه و مرجع تقلید، ممکن است یکی بگوید این در همه مسائل است و نظر ولی فقیه چه در مسائل حکومتی و چه غیر حکومتی بر مرجع تقلید مقدم است و ممکن است نظر یک نفر دیگر این باشد که نظر ولی فقیه فقط در مسائل حکومتی بر مرجع تقلید مقدم است و مقلد در مسائل غیر حکومتی باید به نظر مرجع تقلید عمل کند. الان مسائل زیادی از این قبیل داریم که باید بگذاریم یک محقق و مجتهد و صاحب نظر در حوزه، مستدل نظراتش را در باره آنها بیان کند. البته ما طعنه زدن و تخریب نظام جمهوری اسلامی و ولی فقیه و حتی یک مسئول را جایز نمیدانیم.
انتقاد و اشکال جای خودش است اما تخریب و تضعیف درست نیست. من یادم است درسال 89 که رهبری معظم انقلاب تشریف آورده بودند قم در یک جلسهای که از من هم دعوت شده بود، یک آقایی راجع به فقه مقاصدی شدیدا انتقاد کرد، رهبری فرمودند که این بحث یک بحث علمی است، باید خود آقایان در حوزه بحث کنند که چه مقدار میتواند در فتواها تاثیر داشته باشد، نمیشود همینطور یک کسی بگوید هر کسی مقاصدی است از حوزیان نیست. من خودم فقه مقاصدی را قبول ندارم ولی غیر از این است که بگویم آن کسیکه این نظریه را بیان میکند اهلیت ندارد. او اهلیت دارد چه بسا اهلیتش از من و دیگران بهتر باشد.
الان در مرکز فقهی خودمان یک کتابی تحقیق شد، تمام تاریخ فقه مقاصدی و قائلین به آن در اهل سنت و شیعه و معاصرین و غیر معاصرین استخراج شد، دادیم طلبهها خواندند و امتحان گرفتیم برای اینکه طلبه باید وارد این میدانها شود و بفهمد که مساله چیست. از این نمونهها زیاد داریم که حوزه باید به میدان بیاید و حرف بزند وبه راحتی بتواند نظر خودش را ابراز بکند.
*بعد دیگر استقلال حوزه، استقلال سیاسی است، در این باره نظر جنابعالی چیست؟
استقلال سیاسی حوزه خودش وجوهی دارد؛ اولین وجهش این است که حوزه متاثر از جناح بندیهای مختلف نشود، این که یک جناح بخواهد بیاید بخشی از حوزویان را مصادره کند و آن جناح بخش دیگری را، معنایش تخریب اساس روحانیت است. یا در انتخابات این گروه از بخشی از حوزه استفاده کند و آن گروه از بخشی دیگر اینها به استقلال سیاسی حوزه ضربه وارد میکند. استقلال سیاسی حوزه یعنی در یک جناح خاص و زیر یک چتر خاصی از احزاب و گروهها نمیتواند قرار بگیرد. من در صحبتهای دیگر گفتهام ماهیت حوزه این است که هیچ جناحی در حوزه تسلط نداشته باشد، برای اینکه این مانع از آزاد اندیشی اوست، مانع از این است که فقط برای خدا فکر کند و حرف بزند.
آدم وقتی در یک حزب قرار میگیرد، معنایش این است که من مطابق با میل گروه و حزبم حرف بزنم، مطابق با سیاستهایی که اینها ترسیم کردهاند، حرکت کنم ولو یقین دارم اشتباه است. ولی این با مبانی دینی سازگاری ندارد. طبق مبانی دینی، اگر انسان یقین دارد که یک راهی اشتباه است، حق ندارد عمل بکند. در دین چقدر مذمت شده از اینکه انسان یک مطلب باطلی را بگوید یا دنبال کند یا اصرار بر آن داشته باشد.
حوزه باید حرفهای خود را بدون تعلق به جناحها بزند، البته اینجا مرز میان بیان و تخریب کاملا باید روشن باشد. یک جاهایی ممکن است بیان خود به خود منجر به تضعیف بشود، یک مطلب حق است اما اگر بیان آن در جایی قهرا منجر به تضعیف شود باید از بیان آن در آنجا خودداری کند تا زمانش فرا برسد. اما آن جایی که تضعیف نیست، فرض کنید نظام یک حرکت سیاسی دارد و حوزه انتقاد دارد، بتواند حرفش را به راحتی در درجه اول به ولی فقیه و بعد به بقیه مسئولین نظام بگوید و هیچ گروهی حق ندارد مانع از این بشود.
چنان که در اینجا بین نظر و عمل هم فرق است. وقتی رهبری معظم انقلاب یک سیاستی را برای کل نظام ترسیم کردند، مخالفت عملی یک حوزوی حرام است اما اگر بگوید به نظر من این سیاست این دوتا مناقشه را دارد، باید بتواند بیان کند، منتها اگر بیانش هم منجر به تخریب باشد نباید باشد. باید به یک نحوی منتقل کند که تخریب نباشد.
من همین جا این نکته را عرض کنم حوزه در بسیاری از سیاستهایی که در زمان امام بود و الان هم در زمان رهبری است، همراه با نظام است، متاسفانه برخی این همراهی را به معنای عدم استقلال معرفی کرده و میگویند حوزه مستقل نیست؛ چون استقلال معنایش این است که حتی مخالفین نظام فکر نکنند که حوزه باید مثل اینها فکر کند، درحالی که این نکته مهم توجه کنند اگر مخالفین نظام میگویند این حوزهای که به مثل نظام فکر میکند، مستقل نیست و باید به مثل مخالفین نظام فکر کند، پس باز هم حوزه مستقل نیست.
استقلال یعنی اینکه حوزه آن جاهایی که میبیند این سیاست مطابق با متن دین است، کاملا حمایت کند و آن جایی که روی اصول دینی نیست که شاید موردی نداشته باشیم، آنجا مخالفت کند، منتها مخالفت به نحو انتقاد نه تخریب. پس همراهی با نظام را نباید منافی با استقلال حوزه تلقی بکنیم. به نظر من این که گاهی حوزه به حکومتی و غیر حکومتی تقسیم میشود، اساس آن را آنهایی که مخالف با حکومت هستند، طراحی کردهاند برای اینکه بگویند هر کسی از نظام حمایت کرد، حکومتی است.
درحالی که عرض کردم همراهی و حمایت اگر روی مبانی باشد، منافاتی با استقلال ندارد. روحانیت حکومتی آن است که چشم بسته بدون چون و چرا و بدون دقت و چشم بسته بدون اینکه بفهمد این سیاست حاکم بر این نظام، منطبق بر مبانی اسلامی است یا نیست، آن را تایید کند. این کار شرعا جایز نیست. اگر مراد کسی که میگوید حکومتی، این باشد، این حرف مورد قبول نیست و حتی رهبری هم این را قبول ندارد. رهبری در آن سالی که قم تشریف آوردند فرمود حوزه باید حامی ناصح باشد، یعنی آن جایی که اشکال است بگوید. من گاهی اوقات فکر میکنم چرا چنین تقسیم بندی در ادبیات حوزه و انقلاب شکل گرفته است، به ویژه این که آثار هم برایش بار میکنند و میگویند آخوندهای حکومتی مورد قبول مردم نیستند، آخوندهایی که حکومتی نیستند مورد قبول مردم هستند. این افراد متوجه نیستند که آخوند باید بین خودش و خدا دلیل داشته باشد، مردم هم از روحانیت همین انتظار را دارند و همین معنای استقلال روحانیت است.
*یکی از ابعاد استقلال حوزه مساله استقلال در تصمیمگیری است و گاهی دیده میشود که نهادهای حکومتی به ویژه بخشهای امنیتی بهخاطر مسولیتی که برای خود قائلند و گاهی از روی دلسوزی هم میباشد، دخالتهایی میکنند که میتواند امنیت روانی روحانیت را خدشهدار کند.
این نهادهای امنیتی که برخاسته از همین نظام ماست، به قول شما ممکن است روی دلسوزی هم بخواهند این کار را بکنند اما باید به آنها بگوییم این در نهایت هم به ضرر حوزه و هم به ضرر شماست. من گاهی اوقات با همین دوستانی که در این نهادها هستند این بحثها را کردهام، گفتم ببینید شما مدعی هستید که پاسدار و مراقب اسلام و انقلاب هستید، این بزرگترین عنوان افتخار برای شماست اما چه اسلامی؟ اسلامی که از حقیقت این روحانیت و حوزه بجوشد، اگر شما آمدید به یک طلبهای گفتید به اینکه من میگویم فکر کن، این دیگر اسلام نیست، با این کار هم هویت او را از بین بردید و هم هویت خودتان را، مثل این است که من به یک دکتری بگویم آن طور که من میگویم دارو بنویس، این معنایش هم سلب طبابت از آن دکتر است، هم وجود مرض در من.
البته ممکن است از بیرون ایران یک عدهای به فکر نفوذ در داخل حوزهها باشند که هستند، باید به دقت مواظب این نفوذ بود ولی در داخل ایران باید طور دیگر برخورد کرد. آن چه که مهم است این است که نهادهای محترمی که در مجموعه این نظام هستند، بدانند حوزهای به درد این نظام میخورد که مستقل باشد. زمانی یکی از مسئولین عالی رتبه نظام پیش مرحوم والد آمده بود این جمله را والد ما به او گفت. فرمود حمایت حوزه مستقل از نظام ارزشمند است اما اگر حوزه را زیر مجموعه خودتان کردید، حمایت یک زیر مجموعه به چه درد شما میخورد؟ آن آقا هم این را قبول کرد. حالا همین را نسبت به نهادهای مختلف که با طلاب و حوزویان عزیز ما ارتباط دارند عرض میکنم که اگر شما به دنبال انجام وظیفه و استمرار خون شهدا هستید، خون شهدا برای این بوده که اسلام فهمیده شود و برای مردم بیان شود، اگر شما به حوزویان بگویید این چنین فکر کنید و این چنین بگویید و بنویسید این دیگر اسلام نیست. با این کار هم حوزه را خراب کردید و هم خودتان را. در مسائل سیاسی هم اگر به حوزه بگویید اینجا حمایت بکن، آنجا نکن، این حمایتش ارزشی ندارد، اگر یک رئیسی به یک ماموری بگوید از من حمایت کن چه ارزشی دارد؟ حوزه نباید مامور نظام باشد، همین که رهبری فرمود حوزه باید حامی ناصح باشد. حوزه مامور نیست نه برای کل نظام و نه برای نهادهای نظام، حوزه فقط مامور امام زمان(ع) است و هیچ ماموریت دیگری غیر از این ندارد.
*آنچه امروزه بیش از همه موجب نگرانی برای برخی از حوزویان است، مساله استقلال مالی حوزه است، از نظر جنابعالی استقلال مالی به چه معنا است و چگونه حاصل میشود؟
استقلال مالی به این معناست که ارتزاق حوزه از دولت و حکومت نباشد و حوزه جیره خوار دولت نباشد. الان هم به یک معنا همینطور است، یعنی زندگی ما طلبهها از دولت نیست، بله دولت به همه مردم بیمه و خدمات درمانی میدهد و به طلبهها هم میدهد اما غیر از این مسائل، طلبهها یا از طزیق شهریه زندگیشان را اداره میکنند یا از منبر و یا نوشتن کتاب یا ممکن است چندساعت برای ادارهای کار کنند و مثل بقیه مامورین اداره حقوق میگیرند.
نمیشود بگوییم حوزه در زمان فعلی با همه این بودجههایی که میدهند که البته نسبت به دانشگاهها و مراکز دیگر خیلی کمتر است، از دولت ارتزاق میکند. بلکه یکی از ارکان استقلال حوزه از قدیم ارتباط با مردم است. حوزه در طول تاریخ برای توده مردم در مسائل مختلف پناه بوده و مردم در امور دنیا و دینشان به آنها اعتماد داشتهاند؛ معنایش این است که یک روحانی همان گونه که روش حکومتی امام هم همین گونه بود، برای مردم یک اصالتی قائل باشد و مردم را به عنوان رعیت محض تلقی نکند برای مردم ارزش، اعتبار و کرامت قائل باشد. هدف اصلی از حوزهها هدایت جامعه است، همان اهدافی که پیامبران داشتند و اگر بخواهد جامعه را هدایت کند، باید اعتماد جامعه به او محکم باشد. به نظرم اعتماد مردم در یکی دو دهه اخیر آسیب دیده است، باید روشن شود عواملش چیست و به چه علت این طور شده و دارد بیشتر هم میشود. به نظرم همان تقسیم بین آخوند حکومتی و غیر حکومتی، تفکیک بین نظام، مردم، روحانیت جزء همان عوامل است.
یک وقتی مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی در زمان ریاست جمهوری خود برای اولین بار این مساله را مطرح کرد که حوزه باید در بودجههای دولتی یک ردیفی داشته باشد و استدلالش هم این بود با این توجهی که دنیای کنونی به اسلام و انقلاب پیدا کرده است حوزه با این وجوهات جزئیه نمیتواند پاسخگوی دنیا باشد. مرحوم والد ما خیلی از این مطلب ناراحت شد، به من فرمودند شما یک ملاقاتی با ایشان داشته باشید و به ایشان بگویید مساله خمس یک رابطه دو طرفه بین روحانیت و مردم است، از یک طرف مردم به عنوان واجب شرعی خمسشان را به روحانیت میدهند و روحانیت هم تاکنون از این طریق اداره شده است، از طرف دیگر در اثر ارتباط مردم با روحانیت، روحانیت هم با مردم ارتباط پیدا میکند و نیازها و دردهای مردم را میفهمد حال اگر دولت به حوزه پول بدهد و جای خمس را بگیرد، یک ضربه کاری به روحانیت میزند. ایشان هم قبول کردند و گفتند باید در مورد نیازهای مالی حوزه درست فکر شود.
مقصود من این است که بالاخره یک بعد مهم روحانیت با مردم بودن است، اگر ما مردم و روحانیت را به هر نحوی از هم جدا کردیم، این استقلال حوزه را به هم میزند. در زمان طاغوت با مردم بودن معنایش در مقابل حکومت و طاغوت بودن بود اما الان با مردم بودن، معنایش در برابر نظام بودن نیست، معنایش این است که درخواستهای مردم را به مسئولین منتقل میکند. مسئولین که قم میآیند با مراجع ملاقات دارند، مراجع هیچ کدام خواسته شخصی ندارند، درخواستشان این است که مشکلات مردم را حل کنید و مردم هم این انتظار را دارند.
راه دیگر برای استقلال مالی حوزه، احیای موقوفات مربوط به حوزه است که تعداد آن هم زیاد است و میتوان با بهرهبرداری صحیح حوزه را اداره کرد.
*حضرت عالی یک تفکیکی میان شهریه و اصل ارتزاق حوزه و حواشی آن کردید؛ حالا اشکال این است که اگر حواشی از متن بالا بزند و کمکهایی که برای ساختمان سازی، امور خدماتی و اداری صورت میگیرد، سر از میلیاردها در بیاورد، روشن است که استقلال حوزه را تحت تاثیر قرار میدهد.
این مطلب درست است؛ ما با این نحوه از گسترش تشکیلات اداری در حوزه موافق نیستیم. ما دلمان میخواهد که ذرهای از آن مسائل اداری و آن بروکراسیهای اداری که در وزارتخانهها هست، در حوزه نباشد. ما باید به مردم بگوییم این پولهایی که دولت میدهد صرف ارتزاق طلبهها نمیشود، مردم بدانند سفره ارتزاق طلبهها با منبر، شهریه، تالیف کتاب یا کار در ادارات، قوه قضائیه و دانشگاهها است که البته این گروه ده تا پانزده درصد بیشتر نیست.
اکثریت طلبهها ارتزاقشان از شهریهای است که مراجع و رهبری میدهند. البته این را هم عرض کنم که خیلی جای تاسف هم دارد این که اخیرا شنیدم و خدا میداند وقتی شنیدم اشک من جاریشد و بدن من لرزید که یک استاد مقبول مکاسب و کفایه حوزه برای اینکه زندگیاش تامین شود در اوقاتی که وقت دارد دو سه ساعت مسافرکشی میکند. این خیلی عجیب است، مردم بدانند از این نمونه در حوزهها زیاد است. معنایش این است که اگر دولت ارتزاق آن چنانی به حوزهها میداد این مسائل نبود.
*یک اشکال دیگری هم که مطرح است این که با وجود محدودیت منابع سنتی اداره حوزه، آیا این گسترش بیرویه حوزه و ساختن مدارس در شهرستانها، در بخش برادران و خواهران لازم است؟
این هم چند تا مطلب است؛ ما با ورودیهای زیاد شدیدا مخالف هستیم، یعنی حوزه جایی نیست که هر سال افتخار کنیم امسال آمار ورودی این قدر شد؛ اصلاً ما نباید توقع داشته باشیم آمار ورودی به حوزه زیاد بشود. حوزه یک جایی است که علمش بسیار طولانی مدت نتیجه میدهد. الان یک کسی میآید مشورت میکند که من میخواهم بیایم حوزه تا بخواهم مجتهد شوم چقدر زمان نیاز دارد؟ من میگویم لااقل باید سی سال کار کنید. میگوید سی سال که من بازنشست میشوم!. در حوزه علم طولانی مدت، شرایط بسیار سخت و مزایای دنیوی بسیار کمی وجود دارد.
امروز زندگی بسیاری از طلبهها زیر خط فقر است، ولی همین اندکی که برای فهم دین و عشق به دین آمادگی دارند ممکن است در ده هزار نفر یا پنج هزار نفر محقق شود و همین برای ما ارزش دارد و همین را شما گزینش کنید. حتی آیتالله اعرافی که مدیر حوزه شده بودند به ایشان عرض کردم جلوی این را بگیرد. اینکه ما امسال ده هزار نفر و سال دیگر پانزده هزار نفر وارد حوزه کنیم، یک مشکلات عجیب و غریبی برای حوزه ایجاد میکند.
درباره ساخت و ساز مدارس بنده معتقدم که این از ضروریات حوزه است. ما نباید به طلبهها بگوییم بروید در مساجد و حرم و کف بقعههای حرم مباحثه کنید، طلبه مدرسه لازم دارد، منتها باید متعارف باشد یک عدهای از سر جهل و عناد و موارد دیگر میگویند مرکز فقهی آیتالله فاضل مثلاً اشرافی است، حتی عکس کاشی کاری ورودی مسجد را گرفتند و به عنوان اینکه اینجا یک مرکز اشرافی است، منتشر کردهاند. درحالی که تمام کلاسهایی که در این مرکز وجود دارد، نه رنگ دارد و نه کاغذ دیواری، همهاش گچ است، بسیار بسیار متوسط بلکه زیر متوسط است. الان حدود 600 طلبه و 200 تا استاد مشغول درس و بحث هشتند آیا اینها نیاز به ساختمان ندارند؟ به اینها بگوییم در مساجد و بقعهها بروید.
*مقصود من شهرستانها است
البته آن درست است، قم یک حساب دیگر دارد و من هم اینجا این خاطره را عرض کنم ما وقتی خواستیم این مرکز را درست کنیم، یکی از آقایان به من گفت بیایید اینجا را پاساژ درست کنید، با فروش یکی دو مغازهاش میتوانید چند تا مدرسه درست کنید. من این را آن موقع به مرحوم والدمان عرض کردم، ایشان گفت من چه فکر میکنم، اینها چه فکر میکنند. من فکرم این است که یک مرکزی درست بشود که اولا از جهت علمی نقطه تحول در حوزه باشد که واقعا همین هم شده است.
الان 22 سال از عمر مرکز فقهی میگذرد، غیر از تحقیقات، طلبهها و خروجی بسیار خوبی داشتیم. بعد فرمودند باید یک جایی باشد که اگر یک روزی از الازهر مصر آمدند قم خواستند با بزرگان قم جلسهای داشته باشند، آبرویی برای حوزه شیعه باشد و اتفاقا همین هم شد، من خودم در این سه چهار سال گذشته با چند نفر از اساتید درجه اول الازهر آنجا جلسه داشتم. آنها وقتی اینجا میآیند اول میروند بخشهای مختلف را میبینند و بعد با علما ملاقات میکنند، یکیشان این جمله را گفت که خوب است مردم و طلبهها هم این را بدانند. او گفت من امروز با دیدن این مجموعه نظرم راجع به مرجعیت شیعه عوض شد، قبلا فکر میکردم مرجعیت شیعه گوشه خانه مینشینند و کاری به نیازهای مردم ندارند و برنامه و تشکیلات ندارند یک خمسی میگیرند و یک رسالهای مینویسند و تمام میشود اما حالا میبینم شما چقدر جلوتر از ما هستید، شما که تازه 40 سال است حکومت تشکیل دادید، در بخشهای مختلف این مقدار کار کرده اید درحالی که ما با هزار سال حکومت این قدر کتاب نداریم.
این مراکز باید در قم باشد، البته اسراف و اشرافیگری هم نباید باشد، حالا ممکن است یک ساختمان اشرافی هم ساخته شده باشد ولی این مدارسی که مراجع بزرگ درست کردهاند، من سراغ ندارم اشرافی باشد. بله در این شرایط اسراف نباید شود اما وجود حوزهها از ضرورات است اما در شهرهای کوچک، یک شهری که کمتر از صد طلبه دارد چرا به اندازه فیضیه مدرسه درست میکنند؟ آن مسلم قابل قبول نیست.
أهم مطالب:
*باید کرسیهای درسی حوزه مثل گذشته آزاد وآسان باشد، یعنی کسیکه اهلیت دارد، در فضای آزاد نظراتش را ابراز کند
*ماهیت حوزه این است که هیچ جناحی در حوزه تسلط نداشته باشد، برای اینکه این مانع از آزاد اندیشی اوست، مانع از این است که فقط برای خدا فکر کند و حرف بزند
*ما با این نحوه از گسترش تشکیلات اداری در حوزه موافق نیستیم
*اگر ما مردم و روحانیت را به هر نحوی از هم جدا کردیم، این استقلال حوزه را به هم میزند