ما معتقدیم جامعيتی كه در اسلام هست در هيچ دینی وجود ندارد
۱۶ مهر ۱۴۰۱
۱۴:۰۵
۸۱۷
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت شما بزرگواران، سروران روحانی، فضلای محترم که از هندوستان به قم تشریف آورده و مدیران مدارس، ائمه جمعه و جماعات و کافلین ایتام آل محمد(صلی الله علیه و آله) در آن منطقه هستيد خیرمقدم عرض میکنم. امیدوارم این سفر برای شما سفر بسيار پر مایهای باشد و انشاءالله با دست پر از ایران و قم برگردید و به کار اصلی ما و شما که خدمت به دین اسلام است ادامه دهید.
شايسته است ياد علمای بسیار بزرگی که بذر تشيع را در هندوستان و کشورهای دیگر کاشتند گرامي بداريم. امروز از برکت هجرت و جهاد و تبليغ آنهاست كه اين حوزههای علمیه در آن مناطق باقی مانده است. برای همه آنها از خدای تبارک و تعالی رفعت مقام و علو درجات طلب میکنیم.
با انقلاب اسلامي دین در سطح جهان مطرح و از یک وجود خاموش پنهان بیاثر یا کماثر خارج گرديد و به میدان اجتماع در آمد.، در ایران اسلامي بناء مسئولين بر اين است که همهی امور بر اساس دین تنظیم شود هر چند هیچ کسی هم تا الآن مدعی نشده که همه امور بر اساس اسلام تنظیم شده! ولی بنا بر این است. قانون اساسی ما بر اساس دین است، مجلس ما، ریاست جمهوری ما، همه نهادها بر اساس دین تنظیم شده.
اكنون بعد از گذشت چهل و چند سال از انقلاب همانطور که رهبری معظم در بیانیه گام دوم فرمودند باید قدمهای بزرگتری برداشته شود.
اما آنچه مربوط به ما طلبهها و روحانیت ميشود اینست حالا که امروز دین به صحنه اجتماع آمده، آیا ميتوان با همان دانش، اندوختهها و سرمایهی گذشته به میدان بیائیم؟ یا اینکه این حضور نیاز به تعمق و اندیشه قویتر در مسائل دینی دارد؟ نياز به یک اجتهاد محکمتر است نه اجتهادی که پایه نداشته باشد و بلا فاصله حرام را حلال و حلال را حرام کند، اینکه اجتهاد نشد. امروز ارتباط صحيح و قوي با دنیا و سایر اقوام و مذاهب میطلبد بر اساس همين ضوابط اجتهادي ما یک مقدار دقیقتر وارد صحنه شویم.
مثلاً بحث نجاست کفار و مشركين ـ نه اهل كتاب ـ از جمله مباحثي است که از قدیم الایام در کتب فقهی ما تقریباً جزء مسلمیات بوده و ادلهاش هم در جای خودش مطرح شده است. حال یک وقت یک مرجع تقلید با يك دليل محكم در ادله آن مناقشه میکند، اين قابل قبول است اما فرق ميكند با اینکه كسي بگويد دنیا از ما این را نمیپذیرد، پس دست از حکم خدا برداریم! این حرف بسیار غلطی است.
خداوند پيرامون احكام فراوان در ارث، نکاح، طلاق و احکام مختلف میفرماید اينها حدود الهي است «تلک حدود الله و من یتعدّ حدود الله فاولئک هم الفاسقون» يا «فاولئک هم الکافرون»، يعني ما حق نداریم این احكام را تغییر بدهیم، اينكه زن نصف مرد ارث میبرد عرف خداست، حالا به چه ملاک و قانونی بوده؟ ما نميدانيم. «للذکر مثل حظ الانثیین» قانون خداوند و از حدود الهی است تا قیامت هم ثابت است، ما نمیتوانیم بگوئیم زمانه زمانهای است که زنها اين حكم را از ما نمیپذیرند پس دست از این حکم خدا برداریم. این كار مخالف نص قرآن است، با نصوص قرآن نمیتوان مخالفت کرد و آن را تغییر داد.
خدای تبارک و تعالی دستور داده، نماز را در این وقت معين بخوانید، حالا کسی بگوید من میخواهم اجتهاد کنم و بر اساس عنصر زمان و مکان بگویم تعيين زمان نماز يا روزه در اختیار حاکم مسلمین باشد، این احكام قابل تغییر نیست. زمان روزه از اذان صبح تا اذان مغرب است، همه علمای اسلام هم جمع بشوند بخواهند یک ثانیهاش را کم و زیاد کنند به هیچ وجه نميتوانند. این نص و قانونی است که در خود قرآن به آن تصریح شده است: «اتمّو الصیام إلی اللیل».
البته یک سری احكام از مصرحات هستند نه از نصوص، لذا قابل بحث هستند و ميتوان گفت در «انما المشرکون نجس» احتمال دارد مراد نجاست باطنی باشد نه ظاهری. اینجا باید بحث بشود.
مرحوم حاج آقا رضا همدانی در مصباح الفقیه یا صاحب حدائق، اهلسنت را هم نجس میدانند، همان زمان از ایشان سؤال شده شما که اهلسنت را نجس میدانید ما در کشوری زندگی میکنیم که با میلیونها نفر اهلسنت رفت و آمد داریم، ایشان گفته بود پس از قاعده لا حرج استفاده کنید. چون شستن دست بعد از دست دادن با هر کافر برای انسان حرج دارد، مخصوصاً هندوستان كه با جمعيت یک میلیارد و سیصد میلیون نفري مواجه است.
بنابراين از جهت فقه راه بسته نیست، وقتی در مورد زنی كه بچه شیر میدهد میگوئیم لازم نیست برای نماز لباسش را عوض کند، ولو اجمالاً ميداند بچه لباس او را نجس كرده اين براساس قاعده لا حرج است كه نظایرش در فقه زیاد است. در مورد نجاست كفار نيز شما ميتوانيد بر مبناي قاعده لا حرج به مردم بگوئید با آنها رفت و آمد کنید و دست بدهید، لازم هم نیست دستتان را بشوئید، نگوئید دستم به دست او خورد و دستم یا غذای من نجس شد.
وقتی در فقه راهکار وجود دارد بايد تلاش كرد آن راهكار را پيدا كرد یک فقیه نباید بلافاصله بگوید دست از حکم خدا برداریم و اصل نجاست کافر را خراب کند، البته ممكن است یک فقیهی بگوید «إنما المشرکون نجس» مربوط به نجاست باطنی است و دلیلی بر نجاست ظاهری نداریم و رفت و آمد ائمه با برخی از آنها دلیل بر همين امر است.
مقصود بنده از این عرایض آن است که از شما خواهش کنم در عین اینکه در كشور خود منشأ آثار هستید، مدیر حوزه، امام جمعه یا جماعت هستید، اما از دروس حوزوی فاصله نگیرید. من این مطلب را خدمت فضلا و روحانیونی هم که در ایران هستند و از قم هجرت نموده و در شهرها خدمت میکنند، عرض کردهام. لااقل روزی دو ساعت با دروس خارج معتبر حوزه، فقه، اصول، تفسیر، حتماً ارتباط داشته باشید.
اگر ارتباط علمی خود را قطع کنید هم به خود ضربه ميزنيد، چرا كه یک درختی که باید هزاران میوه بدهید دو میوه خواهد داد و هم به مردم ضربه میزنید. بنابراین ارتباط علمی خود را بسیار قوی کنید، حتی اگر در حوزههاي آنجا درس خارج برگزار نمیشود، به اساتیدی که لمعه يا رسائل میگویند، بگوئيد با دروس خارج حوزه که بحمدلله اين روزها همان لحظه بر پايگاههاي اطلاعرساني قرار داده ميشود به صورت همزمان و به اصطلاح آنلاين درس را گوش بدهد، اگر نشد فردا به صورت غير مستقيم و آفلاين گوش بدهند. نگوئيم از حوزه بيرون آمديم مستغني و بينياز از دروس هستيم، اين اشتباه بزرگي است.
در راه علم هر چه جلو برويم لذتش بيشتر است و هر چه جلو برويم به عمق اسلام بيشتر پي برده و از حيث علمي تنومندتر و قويتر ميشويم.
ما معتقديم جامعيتي كه در اسلام هست در هيچ ديني وجود ندارد. ما نمیگوییم با ظهور اسلام، دين حضرت موسي و حضرت عيسي كاملاً نسخ شده كه آن را بطور کامل بوسيده و كنار گذاريم. به دليل آنكه در علم اصول بحثي هست به نام استصحاب شرايع سابقه، علاوه بر آن يك بحث قرآني كلامي هم داريم كه مسلمان آن كسي نيست كه فقط به رسالت پيغمبر اكرم محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) و خاتميت او اعتقاد داشته باشد، يا در يك مرحله بالاتر به نبوت همه انبياء گذشته، يعني نبوت حضرت ابراهيم و موسي و عيسي و ... هم معتقد باشد بلكه مسلمان كسي است كه به اين مرحله سوم هم كه شريعت آنهاست اعتقاد داشته باشد.
«الذين يومنون بما أنزل أليك و ما أنزل من قبلك» يعني به آنچه كه در شريعت موسي و عيسي هم بوده بايد ايمان داشته باشيم. يعني مسلمان واقعي كسي است كه يهودي و مسيحي واقعي هم باشد منتهي مسيحيت و يهوديتي كه ملاك و معيارش تورات و انجيل واقعي است نه تورات و انجيل تحريف شده.
برخي از طلاب ميگفتند در دنياي امروز طرح اين انديشه، در تسهيل ارتباط مسلمانان با اهل كتاب، بسيار كارساز است. شما الان چقدر با مسيحيان و يهوديان در هند ارتباط داريد؟ قرآن ميفرمايد ما كتابي بر پيامبر فرستاديم كه «مصدقاً لما بين يديه» است. آنچه در پيش روي پيامبر از تورات و انجيل است قرآن مصدِق آن است، يعني همه آنچه در تورات واقعي است را ما بايد قبول كنيم و به آن ايمان داشته باشيم.
شما وقتي به يك يهودي اين مطلب را بگوئيد چه ديدي نسبت به اسلام پيدا ميكند؟ تعبير ديگر غير از مصدِق، تعبير مهيمن است، ميگوئيم قرآن مهيمن همه كتب آسماني است، مهيمن يعني چه؟ مهيمن يعني قوّتش بيشتر است؟ بله، مسلم اين است، ولي مهيمن فقط معنايش اين نيست، مهيمن يعني اين كتاب تمام آنچه كه در تورات و زبور و انجيل بوده را همراه با يك اضافاتي دارد، البته همانطور كه در شريعت اسلام نسخ داريم نسبت به بعضي از احكام كه در شرايع سابقه بودند هم نسخ وجود دارد، ولي براي اين نسخها بايد دليل پيدا كنيم كه در چه مواردي نسخ واقع شده است. اما مادام كه دليل نداشته باشيم قاعده اين است كه ما بايد به ما انزل الي موسي(علي نبينا و آله و عليه السلام) و جميع انبياء گذشته مؤمن باشيم.
چنين فقهي اسلام را جهاني ميكند، اين فقه ديگران را هم جذب به اسلام ميكند به آنها ميگوئيم چنانچه مسلمان شوي همان شريعت را داري با يك اضافاتي، با پذيرش اسلام در دين خود تعالي و ترقي پيدا ميكني. اصلاً اين حرف كه اديان يهوديت، مسيحيت و اسلام را قسيم هم قرار دهيم حرف غلطي است. اسلام در بر دارندهي همه اديان است همان كه در عرف ميگوئيم چون كه صد آمد نود هم پيش ماست، جامعيت اسلام از همين جا براي ما يك معناي روشني پيدا ميكند، ما اسلام را بايد اينطور مطرح كنيم.
پس ما بايد اطلاعات خود را نسبت به دين قويتر كنيم. يكي از مطالب ديگري كه به نظرم شما علمايي كه در هندوستان زندگي ميكنيد و كار ديني انجام ميدهيد، بايد نسبت به آن آگاه باشيد توجه به قاعده الزام است، اين قاعده از قواعد سياسي بسيار مهم شيعه است.
استحضار داريد مفاد قاعده الزام اين است «الزموا الناس بما الزموا به انفسهم» آنچه كه ديگران (اهل سنت يا كفار) خود را ملزم به آن ميدانند شما به همان الزامشان كنيد، اين قاعده قبلاً در سطح اول علماي شيعه مختص به احكامي بود كه اهل سنت داشتند مخصوصاً كلمه ناس در كتب روايي ما بيشتر در مورد اهل سنت مطرح ميشود، بعدها علما گفتند درباره ساير كفار هم قاعده الزام جريان دارد، ما راجع به اين قاعده فقط تعبير الزموا الناس را نداريم، شش تعبير وجود دارد كه من در كتاب قاعده الزام مفصل مطرح كردهام.
نتيجه قاعده اين است وقتي ميخواهيد به يك كافري كه كارش فقط خريد و فروش خمر است خانهتان را بفروشيد، او هم ميخواهد پولي را كه از خريد و فروش خمر جمع كرده به عنوان بهاي خانه به شما بدهد، چكار ميكنيد؟ آيا ميگوئيد اين پول به درد من نميخورد و معامله باطل است؟ نه، قاعده الزام به ميدان ميآيد و ميگويد چون او به حسب اعتقاد خودش آن پول را حلال و مشروع ميداند لذا ميتوانيد از او بگيريد و مانعي هم نداريد، در مورد كسي كه كارش خريد و فروش ميته است. طبق فقه ما اگر مسلمان شيعه ميته را به مسلماني بفروشد معاملهاش باطل است، اما بر اساس قاعده الزام ميتوان ميته را به من يستحل يعني كسي كه آن را حلال ميداند فروخت.
همچنين اگر كافري زنش را بر طبق اعتقاد خودش طلاق داد، طلاق كفار اين است كه در دفترخانهاي آن را ثبت و امضا ميكنند و تمام ميشود، نه حضور عدلين در كار است نه طهر غير مواقعه، قاعده الزام ميگويد همين طلاق براي شما كافي است و ميتوانيد آثار صحت بر آن بار كنيد. خلاصه قاعده الزام ميگويد اگر كسي عملي را بر طبق اعتقاد خودش صحيح انجام دهد، كافي است.
شما با اهل سنت رفت و آمد داريد، سنيها خمس نميدهند آيا ميتوانيد بگوئيد چون خمس نميدهيد من از غذاي شما نميخورم! چه بسا گفتن اين حرف جايز نباشد شما شرعاً ميتوانيد از اين غذا بخوريد چون او طبق اعتقاد خودش نبايد خمس بدهد.
خلاصه كلام آنكه قاعده الزام ميگويد هر كسي طبق اعتقاد خودش عملي را صحيحاً انجام ميدهد شما نسبت به خودت بر عمل او آثار صحت بار كن و اين توسعههاي ديگري هم دارد كه ما در كتاب قاعده الزام ذكر كردهايم. اگر يك روحاني از قاعده الزام خبر نداشته باشد به نظر من تسلط بر يك بخش مهمي از فقه نخواهد داشت چون سؤال مهم در كشورهاي غير مسلمان اين است كه اين دين اسلام و مكتب اهل بيت كه ادعاي جامعيتش را داريم در روش برخورد ما با كفار چه دستور العملي دارد؟ دستور العمل قاعده الزام است.
پس اولاً باور ما باشد که دين اسلام يك دين جامع و قابل پیاده شدن در همه اعصار است. دو: باید مطالعاتمان را قوی کنیم. سه: باید این قواعد مهم را که امروز مخصوصاً در کشورهای خارجی مورد نیاز است را از درون منابع و متون ديني استخراج كنيم. چند سال قبل در مسجد مرکز امام علی(علیه السلام) آلمان كه حدود 150 نفر از علمای شیعه اروپا حضور داشتند راجع به قاعده الزام مفصل بحث کردم، آنها ميگفتند طبق این قاعده بسیاری از مشکلات ما که در اروپا زندگی میکنیم حل میشود.
این مطلب را هم اضافه کنم ولو اینکه در هند دسترسی به علما وجود دارد چنانچه در یک ایالتی مرد شیعهاي برای طلاق همسرش به مركز قانوني آنجا مراجعه و فقط یک امضا کرده و رفته كه رفته و چندين سال است از او خبري نيست. شما به حسب اولی میگوئید چون این دو شیعه بودند و طلاقشان باید در حضور عدلین باشد كه نبوده پس طلاق باطل است، خب این زن چه گناهی کرده؟ ميگوئيد بايد سراغ طلاق ولایی رفت. بايد از یک مجتهد جامع الشرایط اجازه بگیرید که ولایتاً از طرف آن مردی که زنش را رها کرده و فقط طلاق قانونی داده این زن را طلاق بدهيد، من در همین کتاب قاعده الزام اثبات کردم که میتوانیم آثار صحت بر اينگونه طلاقها بار کنیم، چون آن مرد به اعتقاد اینکه این طلاق صحیح است طلاق داده و تمام شده است.
بنابراین وقتی میگوئیم فقه ما میتواند در همه شرایط و در همه کشورها حضور پیدا کرده و اجرا شود، صرف يك ادعا نیست، ادعایی است که پشتوانه علمی دارد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته