اسلام و حکومت از دیدگاه امام خمینی(قدس سره)
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
۱۵:۳۶
۹۰۰
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) تبریک و تهنیت باد
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
-
برگزاری مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) / فاطمیه دوم
-
یادی از فقیه اهلبیت(ع) و مرجع بزرگ شیعه، در گفتوگوی خبرگزاری ابنا با آیتالله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
-
مسجد کانون تهذیب و رشد استعدادها
نشست علمی «اسلام و حکومت از دیدگاه امام خمینی(قدس سره)» مورخ 11 بهمن 1401 در موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) برگزار شد.
در این مراسم که با حضور اساتید حوزه و فضلا و طلاب برگزار شد، آیت الله فاضل لنکرانی به ایراد سخنرانی پرداختند و مبانی امام خمینی(ره) پیرامون حکومت اسلامی را تبیین فرمودند.مشروح بیانات ایشان به شرح ذیل است.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِين
ولادت با سعادت امام جواد(علیه السلام) را خدمت وجود مقدس امام زمان(عج) و همه شیعیان و سروران معظم تبریک عرض نموده و ایام مبارک دهه فجر را كه نقطه عطف تاریخ انقلاب و ایران است گرامي ميدارم. امیدوارم همهی ما در شناخت هر چه بيشتر این نظام و خدمت به آن خصوصاً در شناخت افكار و انديشههاي امام خميني(رضوان الله تعالي عليه) بیش از گذشته موفق باشیم.
موضوع سخن در اين جلسه محترم بحث بسیار مهم و اساسي نگاه امام(قدس سره) به حکومت یا نسبت بین اسلام و حکومت در دین است.
تبيين اين مسئله كه امام چه نگاهی به حکومت داشت و آیا این نگاه امام به حکومت در میان فقهای گذشته هم مطرح بوده یا نبوده نياز به دقت و تتبع دارد. در بررسي تاريخي مسئلهی ولایت فقیه فقها فرمودهاند اعتقاد به ولایت فقیه در طول تاریخ فقها مطرح بوده است. یعنی هيچ فقیهی نداریم که ولایت را برای فقیه ولو فی الجمله انکار كرده باشد. لذا مسئله ولايت فقيه سابقه طولاني در تاريخ فقه دارد و بعضی مثل مرحوم نراقی(ره) و امام خميني(ره) قائل به اطلاق آن شده و عدهی دیگر به صورت مقيد اما اصل اين مسئله در طول تاريخ مطرح بوده است.
اما راجع به حکومت در اسلام؛ نگاهی که امام به حکومت در دین دارد نگاه نو و تازهاي است كه هیچ سابقهاي نداشته و بنده به هیچ نحوی آن را در کتب فقها، از قدما و متأخرین پیدا نکردم.
من زماني فکر میکردم مهمترین مبنای امام در مباحث فقهی و اصولی چیست؟ به نظرم رسید بحث خطابات قانونیه مهمترین مبناي ايشان است. خطابات قانونیه فقه و اصول را خیلی زیر و رو میکند به تعبیر مرحوم حاج آقا مصطفی خميني(رضوان الله علیه) اين بحث از اول تا آخر فقه و همچنین بسیاری از مباحث اصول را متحول میکند. بنده هم این تعبیر را گفته بودم مثل نظریه بنيادين حرکت جوهری ملاصدرا در فلسفه این نظریهی خطابات قانونیه امام هم بسيار تأثيرگذار بر فقه است.
مرحوم والد ما(رضوان الله علیه) میفرمودند بر طبق نظریه خطابات قانونیه باید بسیاری از فتاوای امام تغییر کند، زيرا امام در طول مباحث فقه و اصولیشان به این نظریه رسیدند و توانستند در بعضی از احكام آن را تطبیق دهند و بعد از مدتي که به این نظریه امام در مورد حکومت برخورد كردم و مقداری در مورد آن مطالعه و دقت کردم، دیدم انصافاً این نظريه بر خطابات قانونيه تفوق دارد و بسیار گستردهتر و مهمتر از آن است.
امام در همین کتاب البیع که واقعاً مايه تأسف است که حق این کتاب هنوز نه در حوزه علمیه قم و نه در حوزه علمیه نجف روشن نشده و مجهول مانده است. با اینکه مرحوم آیت الله العظمی خوئی(رضوان الله علیه) شاگرد مرحوم محقق اصفهانی بوده اما این مقدار که امام در فقه و اصول به نظریات مرحوم حاج شیخ محمدحسين اصفهاني پرداخته، مرحوم آقای خوئی نپرداخته! از جمله در همین بحث کتاب البیع و از همينجا قوّت فقهی و احاطهی علمی امام در کتاب البیع بیشتر روشن میشود. اين مطلب را كه بنده ذكر ميكنم حاصل دقت مفصل در پنج جلد کتاب البیع است كه امام نظرات بدیعی در آن دارد.
در يك فصل از جلد دوم بعد از بحث ولایت اب و جد، نخست مسئله ضرورت حکومت اسلامی را مطرح میکند، عباراتی كه به عنوان مقدمه ذكر فرمودهاند اين است: هر کسی نظر اجمالی به احکام اسلام در عبادات، معاملات و سیاسیات بيندازد به راحتي ميتواند به ضرورت حکومت پي برد و بفهمد اسلام حکومت دارد و بعد هم مسئله را منتهی به بداهت عقل كرده و مينويسد عقل بدیهی هم مسئله حکومت را مطرح میکند، البته عبارات ايشان بسيار متقن، پرمطلب و پرنکته است و ای کاش همین بحث را در حوزههای علمیه متن درسي قرار بدهند.
ما معتقدیم امام بعضی از کتابها مثل مناهج را اصلاً به عنوان متن درسي حوزه نوشته است، بنده تردیدی ندارم که در ذهن امام این بوده که بعد از کفایه مناهج كتاب درسي قرار داده شود. انصافاً قلم مناهج هم با کتب دیگر امام فرق میکند. بسيار مناسب است كه این قسمت از کتاب البیع جدا شود، گروهي از اساتيد روی آن کار کنند و تعلیقاتی بر آن نوشته و توضيحاتي داده شود، تاكنون شاید فقط ترجمهای از این قسمت منتشر شده باشد، در حاليكه قرار دادن آن به عنوان يك متن درسي در حوزه بسیار لازم است.
امام در قسمت اول؛ مسئلهی بداهت عقل و بعد هم مسئله تمسک به بعضی از روایات را مطرح میکنند و در نهايت بعد از اين کلام كه اسلام حكومت دارد و روشن هم میسازد كه ادله آن بسيار واضح است و خيلي نياز به دقت ندارد، مينويسد «بل يمكن أن يقال الاسلام هو الحكومة بشئونها، و الاحكام قوانين الاسلام و هي شأنٌ من شئونها» بلكه ميتوان گفت اسلام، همان حكومت با تمام شئون آن است، احكام هم كه قوانين اسلام است، شأني از شؤون حكومت ميباشد. آنچه مهمتر است اين است كه امام از اين هم ترقي كرده و ميفرمايد «بل الاحكام مطلوباتٌ بالعرض وامور آلية لإجراءها و بسط العدالة»، احكام وجوب نماز، روزه، حج و هر چه كه به عنوان احكام تشريع شده همگي مطلوب ثانوي هستند، بلکه مطلوب اول؛ مسئلهي حكومت است و اسلام را اصلاً به معناي حكومت ميگيرند.
توجه به نكاتي راجع به همين عبارت لازم است.
گاهي ميگويند امام انقلاب را با اجتهادشان در حديث مقبوله عمر بن حنظله و بعضي روايات ديگر مربوط به ولايت فقيه آغاز كرد، كه سند و دلالت اين روايات محل بحث است.
البته اين سخن بسيار اشتباه است. آيا يك مجتهد ميتواند بر اساس اجتهاد شخصي خود چنين حركت عظيمي را ايجاد كند؟
امام انقلاب را نه بر اساس مقبوله عمر بن حنظله، بلكه بر مبناي ضرورت حكومت در اسلام ايجاد كرد و مستند آن هم مسئله بداهت عقلي، هم روايات و فوق همه؛ آيات فراواني از قرآن است كه به آن اشاره خواهد شد. امام چون اين نگاه را به حكومت و دين داشت، اين انقلاب را بنيان نهاد.
به نظر من وقتی انسان همهی حرفهای امام را ببیند، درمييابد كه امام میخواهد بگوید دین یعنی حکومت و اين حتي از تعبیر عینیت دین و سیاست مرحوم مدرس بسیار قویتر و عمیقتر است.
امام عینیت دین و حکومت را مطرح ميسازد و مدعایشان این است که از اول ارسال رسل، انزال کتب و تمام تشریعها برای تشکیل حکومت بوده است. در جای خودش گفتهایم چهار احتمال در این جمله «الاسلام هو الحكومة» وجود دارد، احتمال اول آنكه حکومت یکی از مقدمات آلی، عرفی و عقلائی برای اسلام است. بالأخره اسلام دستوراتی در باب حدود، دیات، قصاص، اجتماعیات، اخلاقیات و ... دارد و اجراي اين احكام متوقف بر حکومت است.
احتمال دوم این که حکومت مقدمه عقلی دین است، عقل حکم میکند كه دین بدون حکومت نمیتواند به اهدافش برسد، در مورد اين احتمالات قرائني در عبارات امام وجود دارد. مثلاً در مورد احتمال اول که حکومت مقدمه عقلائی دين است امام در بحث ولایت فقیه میفرمایند برای اجرای احکام اسلام حکومت لازم است و این تعبیر معروفشان که حکومت فلسفه عملی فقه است بر همین احتمال اول دلالت ميكند.
اما در مورد احتمال دوم كه حكومت مقدمه عقلي براي قوام دين باشد ميفرمايد اگر حكومت نباشد هرج و مرج لازم ميآيد، همانند تعبير اميرالمؤمنين(علیه السلام) كه ميفرمايند «لابد للنّاس من اميرٍ» براي تنظيم امور مردم نياز به حاكم است، عقل نيز حكم ميكند احكام كه براي نظم بخشيدن به همهي ابعاد فردي و اجتماعي بشر است پس اجرايش نياز به حكومت دارد.
به نظرم امام در اين احتمالات هم عين قضيهي نظريه خطابات قانونيه داراي يك تطور در انديشه بوده است. يعني اول در بحث شرطيت ابتلاء در اطراف علم اجمالي فرمود «و في النفس شيءٌ» به نظرم چنين چيزي كه شيخ انصاري(اعلي الله مقامه الشريف) ميگويد درست نيست بعد در مباحث دیگر اين فكر را دنبال کرده تا در نهايت به ضرس قاطع تفکیک بین خطابات شخصی و قانونی را مطرح ميفرمايد.
در مسئله حکومت هم زماني در ذهن امام این بوده که حکومت، مقدمهی عقلائی است، گاهی هم در ذهنشان بوده که مقدمه عقلی است.
احتمال سوم در فكر امام این است که حكومت یکی از اجزاء دین است، یعنی در مرکب دین نگوئیم حکومت مقدمه و خارج از این مرکب است، بلكه در این مركب یکی از اجزاء و حتي مهمترین جزء، حکومت است، یعنی اسلام در کنار امور فردی، حکومت را هم بخشی از دین معرفي كرده است.
جملهای را در آن نامه معروف خطاب به رهبری معظم نوشتهاند كه حکومت شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله(صلی الله علیه و آله) و یکی از احکام اولیهی اسلام است كه بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج مقدم است.
وقتی میگوئیم اسلام مرکبی از حکومت و غیر حکومت است يعني همانطور که در باب حج و دین بحث تزاحم و تعارض مطرح میشود چنانچه بین حکومت و وجوب حج هم تزاحم ايجاد شود حكومت مقدم بر حج ميشود و در مقام عمل هم این کار را در رابطه با حج انجام دادند.
به نظر میرسد که در عبارت «بل يمكن أن يقال الاسلام هو الحکومة»، هیچ يك از این سه احتمال وجود ندارد. ایشان با اين «بل» ترقي میفرماید نگوئیم حكومت یکی از احکام اولیه دین و مقدم بر سایر احکام است، بلکه اصلاً ماهيت دین یعنی حکومت، جوهر اصلی دین حکومت است. انبیا برای حکومت آمدهاند نه فقط براي ابلاغ دين. انبیاء نیامدند بگویند ما فقط دستوراتی از طرف خدا آوردهایم حال هر کسی خواست بر مردم حکومت کند کاری به او نداریم! چه طاغوت باشد یا نباشد چه موافق ما باشد یا نباشد، اینطور نیست.
در احتمال سوم كه احکام مطلوب بالذات هستند نه بالعرض، مسئلهی تزاحم مطرح میشود. لذا چنانچه بین حفظ حکومت اسلامی و وجوب حج تزاحم پيدا شود حکومت را مقدم میکنیم. اما بر اساس احتمال چهارم که احکام آلي و مطلوب بالعرض هستند تا دین سیطره و حکومت بر بشر داشته باشد، ديگر عنوان تزاحم معنا ندارد، مثل این که بین دین و غیر دین هيچگاه تزاحم واقع نميشود چون مطلوب اولی و مطلوب ثانوی در یک رتبه نیستند که بخواهند تزاحم کنند. تزاحم فرع وحدت رتبه است و باید هر دو در عرض یکدیگر باشند تا بين آنها قابلیت تزاحم یا تعارض پيدا شود، اما اگر حکومت، جوهر دین و عین دین شد، ديگر هيچ حكمي نمیتواند با آن تزاحم کند.
آنچه ما به آن رسیدهايم این است، باید برای این جمله امام همايشها و جلسات علمي برگزار شود و کتابهایی پیرامون همین جمله البته با احاطه به ساير مبانی امام نوشته شود. این چه نگاه عمیقی بود که خدا به این مرد داد. من با اینکه عشق وافری به امام دارم اما آقایانی که در بحثهای فقهی و اصولی خدمتشان هستیم میدانند در مباحث علمي هيچ تعصبي ندارم گاهی كه نظریات مرحوم امام را نقل میکنم در كنارش اشکال طلبگی خود را هم مطرح مينمايم. همانند طرح نظریات مرحوم والد و ديگر بزرگان، چون در مباحث علمی هیچ تعصبی ندارم.
اینکه عرض شد من این مطلب را در کلام هیچ فقیهی ندیدم، چون آن مقداری که ممکن بود تتبع كردهام. کدام فقیه است که نگاهش به دین اینطور باشد؟ امام میفرماید از اول زماني كه خدای تبارک و تعالی انبیا را فرستاد، هدفش «لیقوم الناس بالقسط»، یا «لیحکم بین الناس» و حکومت بوده است و اين در حالي است كه در طول بیش از1400 سال اين نگاه حاكم بوده كه دين مجموعهاي فراگير از احكام و اخلاقيات است و مبارزهي با ظلم هم در آن وجود دارد، اما بحثي از حكومت در آن نيست.
من دنبال كردم ريشه و مستندات قرآني فرمايش امام را دريابم بالأخره مظهر دين، كتاب دين است. آيا در اين كتاب ميتوان آياتي به عنوان مستند اين مطلب پيدا كرد؟ در اين تتبع بسيار تعجب كردم كه چه مقدار آيات فراوان در قران به صورت يك منظومه درباره حكومت وجود دارد كه تا به حال نه در تفاسير و نه در كتب فقهي به آن اشاره نشده است.
به عنوان شاهد مثال در بعضي آيات خداوند ميفرمايد ما انبيا را فرستاديم براي اقامه دين. در برخي آيات مردم را از تحاكم به طاغوت منع ميكند، «يرِيدُونَ أَنْ يتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يكْفُرُوا بِهِ» در يك سري آيات مردم را نهي ميكند از اينكه يهود و نصاري را رئيس خود قرار دهند. يك سؤال بسيار روشن اين است اگر يهود و نصاري نبايد رئيس و حاكم بر مسلمين باشند پس چه كسي بايد حاكم باشد؟ آن جا كه ميفرمايد: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِياءَ» در چند آيه بعد ميفرمايد: «إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا».
قرآن نقشهي مهندسي حکومت دین را کاملاً بیان کرده است.
همينطور آیات حکم كه ميفرمايد «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»، «يا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَينَ النَّاسِ»، قبلاً در ذهنم اين بود که حکم در اين آيات همان قضاوت است اما در تتبع لغوی به اين نتيجه رسيدم كه حکم یک معنای عامی دارد، حکم یعنی فصل الخطاب بودن و حرف آخر را زدن، حاکم هم آن کسی است که حرف اول و آخر را باید بزند. قضاوت یک بخشی از حکم است و الا حکم منحصر به قضاوت نیست.
همچنين آیات «مُلک» و آیات «خلافت» هم خیلی عجیب است «وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ»، «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»، استفادهای که ما از آيات «خلافت» کردیم این است که برخی از آیات فقط خلافت تکوینیه را بيان ميكند مثل «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»، هرچند در اين آيه بحث زیادي شده كه این خلافت مربوط به شخص آدم است، يا منظور نوع آدم است؟ ولی قبل از این، بحث در اصل نوع خلافت است كه این خلافت تکوینیه است.
تنها کسی که تصریح به این مطلب نموده مرحوم شهید حاج آقا مصطفی خميني(رضوان الله علیه) است، كه فرموده اين آيه ربطی به خلافت تشریعی ندارد، خلافت تشریعی در آيات فراوان ديگري ذكر شده است.
اكنون آیه مهمي که میخواهم برای مدعای خود استفاده كنم آیه 13 سوره شوری است كه راجع به اقامه دین ميباشد. «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ»، خدا برای شما دين را تشریع کرد مجموعه دستوراتي كه به نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و آنچه که به تو در قالب وحی فرستادیم، که البته خود همین دلالت دارد اسلام مجموعهای از شرایع انبیاء اولوالعزم است، اینطور نیست که احكام مهم دارای ملاک در شرایع آنها بوده و در اسلام نباشد، مگر مواردی که نسخ شده باشد. خب غایت از این تشريع چیست؟
خدا میفرماید من این تشریع را کردم تا پیامبران دین را اقامه کنند، اقامه دین هم یعنی اجرای دین. بین «اقامه دین» و «بیان دین» خیلی فرق است.
یک حرف باطلی که هنوز هم در حوزههای ما از برخي روشنفکران شنيده ميشود اين است كه به ظاهر برخی از آیات قرآن تمسک میکنند و این آیات مهم را رها كرده و میگویند پیامبر فرموده «إن أنا إلا نذیرٌ»، پيامبر آمده تا فقط انذار کند يا «ما علینا إلا البلاغ» ما فقط آمدیم تا دستورهاي خدا را بیان کنیم. ميپرسيم پس آیه «اقیموا الدين» چیست؟ «أقیموا» یعنی وظيفه پيامبران درست است كه بلاغ و بيان است همانطور كه قرآن بيان است «هذا بيانٌ للناس» اما علاوه بر بيان و بلاغ باید این دین را هم اقامه کنند. هم مرحوم طبرسی در مجمع البحرين و هم مرحوم طباطبائی در المیزان، در معناي اقامه آن را به معنای اجرای کامل دین بیان میکنند كه اين یعنی حکومت دینی. طبرسی میگوید «الاقامة الدین التمسک به و العمل بموجبه و الدوام علیه و الدعا إلیه»، علامه طباطبائی هم نظیر همین مطلب را ميفرمايد.
«أن أقیموا الدین وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ»، آنچه که شما مشرکین را به آن دعوت میکنید بر آنها سنگین است، چه چیزی بر مشرکین سنگین بوده؟ آيا بيان توحيد و «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا» سنگین است؟ آيا روزه گرفتن و نماز خواندن سنگین است؟ ابدا، مگر با مشرکین زمان ما نماز و روزهی مسلمین معارضهای دارد؟ «ما تدعوهم إلیه» یعنی آياتي كه به آنها میگويد کنار بروید تا اسلام حکومت کند، این برای مشرکین سخت و سنگین است و إلا معنای دیگری نمیشود از آن استفاده کرد.
در یکی دو آیه بعد میفرماید «فَلِذَلِكَ فَادْعُ» مشارٌ إلیه این ذلک همان اقامه دین است، و بعد هم ميفرمايد «وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ»، چيزي كه استقامت میخواهد اقامه دين و تشكيل حكومت است والا براي بیان احكام و فروع جزئی مثل نماز و روزه که لازم نبود خدا به پیامبر امر به استقامت بفرماید.
مهمترين چیزی که امام خمینی(رضوان الله علیه) برای ما آورد همین است، غير از آنكه رژيم طاغوتی را از بین برد، جدای از اینکه ذهن بشر و حوزهها را نسبت به دین تغییر داد.
یکی از مباحثی که بايد به عنوان اصل موضوعی برای این بحث در نظر گرفته شود این است که آیات اجتماعی فراوانی در قرآن وجود دارد که بدون حکومت معنا نمييابد.
خلاصه آنكه تا به حال بنده نتوانستم در مباحث علمی امام نظریهای را بالاتر از بحث حكومت پیدا کنم و بعید میدانم پیدا شود. مسئلهی حکومت دین، ریشه در آیات فراوان قرآن دارد.
زماني فکر میکردم علت موفقیتهای امام(ره) در طرح بعضی از اينگونه أنظار بديع چیست؟ به ذهنم رسيد انس زيادي که امام با قرآن داشت ايشان را به این نظریات بديع منتهی کرده است. امام با قرآن خیلی مأنوس بود و آن را با تدبّر و دقت زياد میخواند و هر وقت هم كه میخواند یک نکتهای از قرآن به دست میآورد.
در بحث «اقامه دین» آيه 66 سوره مائده ميفرمايد «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ»، اگر پيروان اديان الهي تورات و انجیل و ما انزل إلیهم را اقامه ميكردند یعنی حکومت تورات و انجیل، يا به عبارتي حکومت خدا حاكم گردد، برکات آسمان و زمین زیاد میشود.
امام مجتبی(علیه السلام) بعد از شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به مسجد تشریف آورده و فرمودند اگر بعد از رحلت جدّم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حکومت را در جایگاه صحیح خودش قرار داده بودید و این حق را از پدرم نگرفته بودید برکات خدا از آسمان و زمین بر شما هزاران برابر نازل میشد و به همین آیه هم تمسک فرمود، اين نتيجه و ثمر حکومت ديني است.
اين مبناي امام در بحث حكومت ريشه در قرآن دارد. حتماً محققين و مخصوصاً اين مجموعه نشر آثار امام بايد نسبت به اين ابداعات و ابتكارات امام بيشتر كار كنند. در مورد پيشنهادي كه عرض كردم كارگروههايي تلاش دهند، نسبت به اين قسمت از كتاب البيع به طور مستقل كار كنند و بر آن تعليقه بزنند. اكنون بعد از چهل و چند سال لااقل بايد دهها شرح بر اين قسمت نوشته شده باشد.
مستندات قرآني «الاسلام هو الحكومة» جمعآوري شود حتي افرادي هم كه نظر مخالف دارند به ميدان بيايند. متأسفانه برخي افراد اين «الاسلام هو الحكومة» را به فقه حكومتي نسبت دادند كه اصلاً ربطي به آن ندارد. «فقه حكومتي» مطلب ديگري است. احتمالات بسيار دوري نسبت به فرمايشات امام مطرح كردند كه صحيح نيست.
باید اظهار تأسف کنیم از اینکه رسانههای ما خصوصاً رسانه ملی در طول اين مدت، این مبانی محکم فقهی امام را درست تبیین و منتشر نکردهاند. گاهی یک طلبه یا یک استاد دانشگاه میگوید چه اشکالی دارد یک فرد عاقل و زیرک ولو متدین نباشد اما توان اداره جامعه را دارد حاكم بر مسلمين باشد؟!
اين سخن برای این است که گويندهاش از این فکر قرآنی بیخبر است، از نقشه حکومتی که قرآن ترسیم کرده بیخبر است. قرآن میگوید انسان فقط باید تحت حکومت خدا باشد و كساني كه خدا تعيين كرده است.
در جلسهای به مناسبت همين ایام دهه فجر که عدهای از علمای اهلسنت پاکستان به مرکز فقهی آمده بودند، گفتم این حکومت اسلامي كه امام مطرح فرمود ریشه قرآنی دارد و به آیاتش هم اشاره کردم. یکی از پیرمردهایشان پرسید در زمان پيامبر مردم توجه به حكومت اسلام داشتند و بعد از پيامبر هم در زمان خلفاي راشدين اين حكومت ادامه داشت اما بعد از آن كاملاً اقامه دين متزلزل گرديد، تا اين زمان كه در ایران آقای خمینی حکومت دینی به وجود آوردند. آيا اميدي هست كه در كشورهاي ديگر مثل پاكستان حكومت اسلامي به وجود آيد؟
گفتم این سؤالی است که ما از شما علماء اهل سنت داریم. ما معتقدیم پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در غدیر تکلیف حکومت را تا روز قیامت مشخص کرده، اتفاقاً یکی از حرفهای نابی که امام به ما یاد داده اين است كه در غدیر، بحث حکومت و ولایت باطنی ائمه بر بشر مطرح نبوده، بلكه بحث این بوده که حاکم مسلمين باید تا قيامت امیرالمؤمنین و فرزندان او باشد. حال شما به ما جواب دهید که دستور مذاهب شما الآن برای حکومت چیست؟ رفتید سراغ «الحق لمن غلب»، که هیچ وجه عقلی و دینی ندارد. او هم منصفانه اين حرف را قبول کرد.
در این ایام دهه فجر تلاش كنيم امام و مبانی فکری ايشان را که از عمق جان به آن اعتقاد داشت را بشناسيم.
مرحوم والد ما(رضوان الله علیه) میفرمود از آن لحظهای که امام فریاد انقلاب سر داد ما معتقد به امام بوده و پشت سر امام بودیم و من در ضرورت کار امام تا این لحظه كه دو سه ماه آخر عمرشان بود ذرهاي تردید نکردم، بلكه روز به روز يقينم بيشتر شده است.
این خیلی حرف مهمی است آن هم از جانب مجتهد برجستهای مثل مرحوم والد ما. امام نه فقط بر ما بلكه بر جهان و بالاتر از آن، بر دين حق پيدا كرده است. در زمان ما دین را او احیا کرد، چرا اینها برای نسل امروز ما و حتی حوزویان ما بیان نشده؟! چرا نسبت به مبانی انديشههاي امام آن طور که باید و شاید در حوزهها کار علمی و پژوهشی انجام نمیشود؟
امیدواریم بتوانیم امام و مباني این انقلاب را بشناسیم و دستاوردهاي آن را با همه وجود حفظ کنیم إن شاءالله.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته