علم اصول، منطق فهم دین
۰۵ دی ۱۴۰۳
۲۱:۳۲
۱۱
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
علم اصول، منطق فهم دین
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
-
آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی(ره) فقیهی زاهد، سترگ و آموزنده برای نسلهای آینده
-
برگزاری مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) / فاطمیه دوم
-
یادی از فقیه اهلبیت(ع) و مرجع بزرگ شیعه، در گفتوگوی خبرگزاری ابنا با آیتالله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
ابتدا از حضور شما اساتید محترم، اعضای مکرم انجمن اصول فقه حوزه مقدسه قم تشکر میکنم. امیدوارم این انجمنهای علمی که در حوزه مقدسه تشکیل شده همگی با یک برنامه خیلی قوی و با اهداف معین و کارایی مؤثر در حوزه مقدسه قم حرکت کنند.
آنچه انتظار میرود تأثیرگذاری این انجمنها در شئون علمی و سایر شئون حوزه است و باید همه ما شاهد آثار این حرکتها باشیم و حقاً پویایی حوزه را این انجمنها میتواند رقم بزند که یک گوشهای از آن همین جلسهای است که تشکیل شده است.
در ابتدای سخن چند جملهای راجع به خود علم اصول عرض کنم. واقع مسئله این است که در این دو دهه اخیر ارزش علم اصول خیلی بیشتر از گذشته روشن شده، یکی از ابزارهای بسیار مهم حل مسائل مستحدثهای که به وجود آمده و میآید و یکی از سنگرهای دفاع از دین در برابر عقاید و فرقههای باطلی که امروز در جامعه بروز پیدا کرده علم اصول است. روشن است که اگر علم اصول را از حوزه بگیرند دیگر نمیتواند ابزاری برای بیان دین داشته باشد. در قدیم علم اصول را چنین تعریف میکردند علم به قواعدی که برای استنباط احکام شرعیه به آن نیاز است. اما الآن برای همه مشهود است که علم اصول نه فقط ابزار استنباط احکام؛ بلکه منطق فهم دین است. حتی خود مرحوم شهید صدر رضوان الله علیه با آن همه نبوغ، از اصول تعریف به منطق استنباط احکام نموده و اصول را فقط منطق استنباط احکام قرار داده، البته شاید از باب این بوده که مقدمه فقه بوده است و الا ایشان هم حتماً به این نکته توجه داشته.
امروز منطق فهم دین، علم اصول است. ما اگر بخواهیم دین را دقیق به دنیای امروز معرفی کنیم خصوصاً با این گستردگی که بعد انقلاب از آن ظهور و بروز یافته، محتاج علم اصول هستیم و بدون علم اصول به هیچ وجه امکان ندارد، ما با علم اصول میتوانیم معیار تکالیف اجتماعی از تکالیف فردی را تمییز بدهیم. یکی از ادعاهایی که در این دو دهه اخیر یا بعد از انقلاب بیشتر بروز پیدا کرد و مطرح شد اینست که بالاخره ما یک تکالیف اجتماعی داریم که موضوعش مکلف خاص نیست، موضوعش جامعه، اجتماع و مردم است، موضوعش قوم و اقوام است، تشخیص این تعابیری که در قرآن زیاد هم آمده و تمییز اینکه این آیه و این حکم یک تکلیف اجتماعی است یا تکلیف فردی، با علم اصول است.
با علم اصول میتوان مایز بین فقه و اخلاق را به دست آورد، اگر کسی اصولی قوی نباشد این دو را با هم مخلوط میکند. متأسفانه گاهی شنیده میشود اگر فقه در مسیر اخلاق نباشد خراب است، در حالی که اینها دو ملاک و ضابطه دارند و این ضابطهها را فقط و فقط یک اصولی است که میتواند بفهمد و بگوید حدیثی مثل «انت و مالک لأبیک» اخلاقی است یا فقهی؟ یک اصولی قَدَر مثل مرحوم محقق خوئی رضوان الله علیه میگوید این حدیث اخلاقی است و از حدیث اخلاقی نمیشود احکام فقهی استفاده کرد. برخلاف جمع دیگری از فقها که میگویند این حدیث فقهی است و احکام فقهی هم میشود از آن استفاده کرد.
تعریف علم اصول در یک جمله خلاصه میشود «منطق فهم دین»، این تعبیر خیلی از مسائل را هم برای عالمان و هم برای جامعه و مقلدان، هم برای خواص و هم برای عوام روشن میکند.
نتیجه اینکه وقتی انجمن علمی اصول یک روزی را به نام علم اصول مطرح میکند، آیا در حوزه کنونی ما به این اصولی که باید منطق فهم دین باشد و به این نگاه عمیق و جدید و محققانهای که باید معیار باشد، توجه میشود یا نه؟ چه قدمهایی برای تقویت مبانی اصولی برداشتهایم و چه راهکارهایی اندیشیدهایم؟ اصلاً بعد از مرحوم آقای خوئی و مرحوم امام و این اعلام معاصر، چه مبانی اصولی جدیدی مطرح شده؟ و حوزه علمیه و اساتید معظم در این مسیر چه اندیشههایی داشتهاند؟ ما باید این جهت را دنبال کنیم تا روز علم اصول کما هو حقّه روز علم اصول شود و الا یک عنوان تشریفاتی پیدا میکند نظیر سایر عناوینی که برای روزهای دیگر وجود دارد.
مطلب دوم مربوط به شیخ الفقها و المجتهدین، استاد کل فی الکل، مرحوم شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشریف است، که بیست و یکم جمادی الثانیه مصادف با سالروز وفات مرحوم شیخ است، ولادتش در 1218 بوده و وفاتش در 1281.
درباره مرحوم شیخ اولین نکته این است که ما در طول تاریخ فقها و اصولیین کسی را مثل مرحوم شیخ انصاری مبتکر در علم اصول نداشتیم، حتی در مقایسه با شیخ طوسی. شیخ طوسی عظمت دارد و در آن تردیدی نیست، شاید تنوع علمی شیخ طوسی از یک جهت از شیخ انصاری هم بیشتر باشد چون در تفسیر و غیر تفسیر هم آثار بزرگی دارد ولی در بحث ابتکارات در علم اصول، ما در تاریخ روحانیت شیعه و و در بین اصولیین کسی را در حد شیخ انصاری تا به حال نداشتهایم. لذا عظمت علمی شیخ باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.
ما اگر بخواهیم از مرحوم شیخ تجلیل کرده و برای او نکوداشت بگیریم، راه تجلیل و نکوداشت شیخ انصاری به این است که روش اجتهادی او را از متونی که دارد استخراج کنیم. سؤال اصلی این است که آیا حوزه مقدسه، اساتید و فضلا و یا مجموعهای پژوهشی این کار را انجام داده یا نه؟ البته مقالاتی وجود دارد ولی بایدیک کار بزرگ میدانی عمیق پیرامون روش اجتهادی شیخ انجام گیرد و نتایج آن به صورت مدوّن در اختیار طلبهها قرار داده شود تایک طلبهای که میخواهد وارد درس خارج بشود با روش اجتهادی شیخ آشنا باشد. البته روش اجتهادی صاحب جواهر نیز خیلی نزدیک به شیخ است منتهی به نظر من ابتکارات و دقت شیخ از صاحب جواهر قویتر است، شاید سرّ تأکید امام برفقه جواهری به خاطر آن است که جواهر یک دوره کامل فقه است ولی فقه شیخ انصاری، همین مکاسب است و چند رساله مختلف که منتشر شده. موضوع بحث این روزهای ما مواسعه و مضایقه است که شیخ خیلی قویتر از صاحب جواهر آن را مطرح کرده است.
آنچه مهم است و بر عهده ما و این انجمن محترم است استفاده بهینه از ظرفیت اساتید است، لازم است روش اجتهادی شیخ را استخراج نموده و در اختیار فضلا و محققین قرار بدهیم. مثلاً الآن از شما بپرسیم که بالاخره شیخ راجع به عقل و حجیت عقل چه موضعی و چه مبانیای دارد؟ من نگاه میکردم دیدم شیخ وقتی وارد بحث نزاع اخباریها و اصولیها میشود میگوید: نزاعشان کبروی است. بر خلاف آخوند که میگوید نزاع این دو صغروی است. ولی بالاخره در این بحث که عقل نمیتواند ملاکات احکام را کشف کند یک مقداری تسلیم شده و با اخباریها همراهی می کند ولو اینکه میگوید نزاع کبروی است. شیخ در بحث استصحاب در احکام عقلیه نیزغوغا میکند، حتما در رسائل ملاحظه فرمودهاید.
این بیان قبل از شیخ نبوده و آقایان بعد از شیخ هم از ایشان گرفتهاند که یکی از فوارق بین احکام عقلی و احکام شرعی این است که تمام احکام عقلیه موضوعش مبیّن است چون ملاکش مبیّن است. در احکام عقلیه ملاک و موضوع یکی است، آنگاه بحث عدم جریان استصحاب را مطرح کرده و میگوید: وقتی ملاک حکم عقلی مبیّن باشد دیگر شکی وجود نمیآید. یا ملاک هست یا نیست، دیگر قابلیت استصحاب وجود ندارد. نتیجهای که از این کلام اخذ میشود این است که شیخ در سلسله علل احکام، عقل را هم نافذ میداند اما در بحث نزاع اخباری و اصولی چنین استفادهای از آن نمیشود.
چقدر روی این موضوع کار شده؟ البته ممکن است یک مقالاتی نوشته شده باشد ولی حق مطلب چقدر ادا شده؟ اینکه شیخ میگوید در احکام عقلیه هر ملاکی عنوان حیثیت تقییدیه دارد اما در احکام شرعیه اعم است و ممکن است یک ملاکی تقییدی یا تعلیلی باشد، در اینگونه مباحث نبوغ شیخ کاملاً روشن میشود که میفرماید یکی از فوارق احکام شرعیه و عقلیه در همین است که قیود دراحکام شرعیه اعم است گاهی تقییدی و گاهی هم تعلیلی است ولی قیود احکام عقلیه همیشه تقییدی است و حیث تعلیلی ندارد! این یک بحث است که در روش شناسی شیخ باید به آن پرداخته شود، از جمله بحثهایی که در زمان ما خیلی مورد ابتلاست این است که شیخ در مباحث فقهی و اصولیاش چه مقدار به مقاصد شریعت توجه کرده؟ اصلاً میتوانیم بگوئیم شیخ به مقاصد شریعت توجه نداشته یا نه؟
در مورد بحث از مقاصد الشریعه که امروز در حوزه ما مقداری مطرح شده، اگر از یک مدرس مکاسب و رسائل، یا از یک مدرس خارج بپرسند روش یا نظر شیخ راجع به مقاصد الشریعه چیست؟ کما اینکه همین سؤال درباره صاحب جواهرو مرحوم نراقی و دیگران مطرح هم میشود، نمیشود گفت اصلاً به این موضوع توجه نداشتند و این موضوع مورد غفلت آنها بوده! بالاخره اینها با فقه اهل سنت ارتباط داشتند و کلمات آنها را هم میدیدند. مخصوصاً خود شیخ که در مباحث فقهی واصولیاش به تاریخچه بحث دقت داشته است نظیر همین بحث استصحاب که میفرماید اولین کسی که تمسک به این روایت در استصحاب نموده والد شیخ بهائی بوده. از عبارات شیخ و صاحب جواهر پیداست که اعتنایی به مقاصد الشریعه نداشته و مقاصد الشریعه به عنوان یک روش استنباطی صحیح، مورد قبولشان نبوده است. این برداشت بنده است که عرض میکنم لازم است روی آن کار بشود، یعنی برای انجمن اصول باید مبنای شیخ انصاری در رابطه با مقاصد الشریعه روشن باشد و این را تبیین کند که آیا یک فقیه میتواند به مقاصد الشریعه استدلال کند یا نه؟
مکرر گفتهام و بسیاری از آقایان هم این مسئله را میدانند، استدلال به مقاصد الشریعه در حوزه شیعه بسیار خطرناک است و موجب انهدام فقه ما میشود، اگر به این مسئله توجه نکنیم یک روزی چشم باز کرده و میبینیم هیچ چیزی از فقه باقی نمانده، همانطور که موجب انهدام فقه اهل سنت شده، آنها هم سراغ مقاصد رفتند و دست از نصوص کشیدند و فقه خود را نابود کردند. ما نمی توانیم بگوئیم با حفظ نصوص مقاصد را هم داشته باشیم، چون اگر بگویم مقاصد مبیّن نصوص است یعنی معیار را مقاصد قرار دادهایم. من در کتاب نگاهی به مقاصد الشریعه، بعضی از مواردی را که خود اهلسنت نصوص مسلمه را زیر پا گذاشتهاند، ذکر کردهام. مثلاً مالکیها یا شافعیها در بحث خیار مجلس میگویند ما «البیعان بالخیار ما لم یفترقا» را قبول داریم حدیثی معتبر و فرمایش پیامبر است، اما چون با مقاصد سازگاری ندارد آن را بوسیده و کنار گذاشتهاند! غزالی و دیگران هم حرفهای بسیار عجیبی زدهاند که مجال طرحش نیست.
بالاخره این انجمن محترم یا حوزه در سطح کلان، وقتی روش اجتهادی شیخ انصاری را مطرح میکند یکی از زوایایش همین است که ببیند شیخ انصاری در استدلالها و بحثهایش این مسئله مقاصد را چطور بیان میکند؟
در روش اجتهادی شیخ، خلق دلیل موج میزند، شیخ در مواردی یک ادلهای را به میدان میآورد که قبل از او در کلمات دیگران مطرح نشده. این میراث بزرگی است که از شیخ برای ما باقی مانده، گاهی میگویند مکاسب و رسائل به عنوان کتاب آموزشی نوشته نشده و شئون آموزشی در آن رعایت نگردیده، عرض من این است اتفاقاً روشی که در مکاسب وجود دارد بهترین روش برای آموزش اجتهاد است. یعنی اگر تمام اهل فن آموزش جمع شوند که متنی برای اجتهاد درست کنند به مثل مکاسب نمی شود. مثل متونی می شود که برای دانشگاهها ودبیرستانها درست میکنند که هدفش اجتهاد نیست، اجتهاد یعنی کسی که جمله به جمله عبارات را که میخواند بتواند خلق احتمال و دلیل کند، با خواندن عبارات روزنهای برای تحقیق به روی او گشوده شود، این میشود اجتهاد.
روش شیخ هم همان روش صاحب جواهر است منتهی صاحب جواهر مطالب را خیلی تلگرافی مطرح میکند ولی شیخ به وضوح مسائل را مطرح میکند، واقعاً ما متنی مثل متن شیخ نداریم. چرا باید در زمانه ما، نسبت به این متن که مجتهدان بزرگی از آن برخاستهاند، این مقدار کملطفی شود؟ این متن را کنار گذارده و یک متونی که بسیار اشکال دارد را جایگزین کنیم هر چند مطالب خوبی هم داشته باشد. این متنها به درد این میخورد که به طلبه بگویند این را مباحثه کن، ولی به هیچوجه نمیتوان آن را کنار مکاسب و رسائل قرار داد.
من نمیخواهم وارد این بحث بشوم ولی در محضر شما اعضای معظم انجمن اصول فقه حوزه عرض میکنم که برای حفظ تراث شیخ چه فکری کردهاید؟ آیا بنشینیم نگاه کنیم همینطور آرام آرام اینها را از دست ما بگیرند که همینطور هم خواهد شد. در مورد کتاب رسائل شنیدم که حتی در حوزه نجف هم برای امتحانات حلقات مرحوم شهید صدر را قرار دادهاند که این ضربه بزرگی به فقاهت حوزه است.
یادم آمد در قاعده من ملک که مفصل بحثش را کردهام، این قاعده نه دلیل روایی دارد و نه دلیل قرآنی و تنها دلیلش اجماع است، مرحوم شیخ رسالهای به عنوان قاعده من ملک دارد که در آن برای این قاعده خلق دلیل میکند، فقاهت یعنی کسی که بتواند خلق دلیل کند، در میان ادلهای که در منابع ما وجود دارد خلق احتمال کند.
در کتابهای مرحوم آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری رضوان الله علیه نیز این محور خیلی مشهود است، (در مبانی الاحکام و شرح عروه).
به این نکته نیز توجه شود در عین اینکه روشن است بالاخره شیخ انصاری و آخوند خراسانی و بعد هم محققین ثلاث، نائینی و اصفهانی و مرحوم عراقی، دارای مبانی ای هستند که تردیدی نیست اگر امروز کسی بخواهد اصولی بشود باید مسلط بر این مبانی باشد، ولی این غفلت از سوی حوزه علمیه و مکتب قم نسبت به مبانی مرحوم محقق حائری که به حق اسم کتابش را درر الفوائد گذاردهاند صورت گرفته که باید مبانی ایشان نیز مورد توجه و تأکید واقع میشده. مرحوم محقق حائری در حدّی است که مرحوم حاج شیخ محمدحسین در حاشیه کفایه همانطوری که به مبانی نائینی اعتنا دارد به مبانی حائری هم اعتنا نموده و مبانی ایشان را نیز نقل میکند البته نه به اندازه نایینی، ولی متأسفانه در حوزه ما اساتید درسهای خارج اصول، مبانی محقق حائری را مطرح نمیفرمایند.
همچنین نسبت به مبانی اصولی مرحوم آقای بروجردی. در عظمت آقای بروجردی همین بس که شخصیتی مثل امام خمینی تقریرات اصول ایشان را نوشته، امام که خودش محضر آقای حائری بوده در درس آقای بروجردی نیز شرکت میکرده، بعضی گفتهاند این کار برای حفظ احترام آقای بروجردی بوده اما اینطور نبوده! چون امام تقریرات ایشان را با قلم متقن به نام لمحات الاصول نوشته، حال این حوزه ما نباید ابداعات آقای بروجردی را مطرح کند؟ البته پیداست مرحوم آقای بروجردی به مبانی بزرگان نجف هم احاطه داشته و اتفاقا گاهی برخی از مبانیاش با مبانی اصفهانی هم یکی است ولی مبانی منحصربه خود نیز دارد. بالاخره اگر دنبال این هستیم که حق اصول را آنطور که واقعاً در شأن و فراخور حالش هست ادا کنیم و آن را تکمیل و تقویت نمایم، باید مسیر این انجمن به این سمت و سو باشد که در حوزه افرادی بر کرسی درس خارج اصول تکیه زنند که در اصول صاحب مبنا باشند تا مبانی جدید منضبط بر ادله را پیدا کنند، این آن چیزی است که واقعاً باید دنبالش باشیم.
من خدمت آقای محمدی قبلاً گفتهام آیا انجمن علمی اصول توجهی دارد که در این درسها قوت وجود دارد یا نه؟ بالاخره این انجمن نباید فقط به این بسنده کند که یک کسی بیاید در این جمع نظریهای بدهد و تمام! بلکه باید در میدان علم اصول حوزه مؤثر باشد. یک مورد این است که درسهای حوزه را بررسی کند، ببیند در سالهای گذشته کدامیک از اساتید خارج اصول حرف تازهای به میدان آوردهاند؟ ولو نقد یک دلیل باشد. خود مرحوم آقای بروجردی(رضوان الله علیه) یک مبنای محکم در باب اخذ قصد امر در متعلق دارد که غیر از مبانی نجفیها و مکتب نجف است. این مبنا کجا نقل و مطرح شده است؟ آدم جایی را پیدا نمیکند یا اگر مورد توجه قرار گرفته باشد خیلی کمرنگ بوده است.
در هر صورت عرض بنده این است که به مناسبت روز علم اصول و طرح عظمت شیخ انصاری، روش اجتهادی شیخ استخراج شود، امروز حوزه ما به این مبانی نیاز دارد. یکی از نقاط قوت علمی شیخ بحث منصب تشریع ائمه(ع) است که بحث بسیار مهمی است و از کلمات ایشان در بحث تعادل و تراجیح همین مبنا استفاده میشود متأسفانه وقت گذشته و فرصت طرح آن نیست. این مبانی باید استخراج شده و به اساتید داده شود که روی آن کار کنند و منقحش گردانند تا بیشتر مورد استفاده قرار بگیرد.
همه فقها و اصولیین برای حفظ و فهم مکتب اهلبیت زحمات فروانی متحمل شدهاند که سرآمد آنها شیخ اعظم انصاری رضوان الله تعالی علیه است، یاد همه فقها و مجتهدین را گرامی میداریم. امیدوارم این میراثی که برای ما باقی گذاردهاند را ضایع نکنیم، حفظ این میراث به فهم دقیق و تقویت آن و انتقال صحیحش به نسلهای آینده است.