توسل و شب قدر (بخش دوم)
۰۱ شهریور ۱۳۹۰
۰۰:۵۲
۳,۷۶۶
خلاصه خبر :
بسم الله الرحمن الرحيم
شب بيست و يكم ماه رمضان است و احتمال اينكه شب قدر امشب باشد قويتر از شب نوزدهم است، هر چند حسب قرائن و شواهد و سيره ائمهي طاهرين عليهم السلام و علما و بزرگان قرائني وجود دارد كه احتمال شب قدر در شب بيست و سوم از همه قويتر است و ان شاء الله در آن شب بايد عبادات و مراسم احياي خود را قويتر كنيم.
مطالب بحث در دو قسمت است؛ يك قسمت دنبالهي مطالبي است كه در شب نوزدهم عرض كرديم و يك قسمت هم به مناسبت شهادت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) است.
در شب نوزدهم اين بحث مطرح شد يكي از امتيازاتي كه شيعه دارد و اهل سنّت و سنّيها از آن محرومند مسئلهي توسل است.
ما شيعيان به وجود مبارك پيامبر اكرم(ص) و ائمهي طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين متوسل ميشويم و معتقد هستيم كه اين توسل سبب ميشود كه خداي تبارك و تعالي نظر ويژهاي به ما كند، اما اهل سنّت ميگويند همهي اينها شرك است! ميگويند اينكه شما در مراسم احيا «بعليِ، بفاطمة، بالحسن» ميگوييد، اينكه شما به زيارت ائمه اطهار عليهم السلام و امامزادگان ميرويد و حتّي زيارت پيامبر اكرم(ص) را شرك ميدانند و روي همين حساب به شيعه حمله ميكنند و شيعه را مشرك ميدانند.
قطع نظر از بحث توسل نكتهاي را عرض ميكنم كه در گوشه ذهنتان بماند و به وقتش دنبال كنيد، مخصوصاً جوانها مطالعه كنيد، توحيدي كه مكتب شيعه از ائمه خود ياد گرفته اصلاً قابل مقايسه با توحيد اهل سنّت نيست.
اگر يك انسان اهل مطالعه، برود حرفهاي بزرگان از علماي اهل سنت را در مورد خدا بررسي و مطالعه كند، مييابد اساساً خدايي كه سنيها معرفي ميكنند با خدايي كه ما معتقد هستيم بسيار فرق دارد. گاهي اوقات از يك شيعه سؤال ميكنند كه فرق بين ما و اهل سنت چيست؟ در جواب نهايتش اين است كه ميگويد ما در جانشيني پيامبر اختلاف داريم، ما ميگوئيم پيامبر صلوات الله عليه به دستور خدا، اميرالمؤمنين را منصوب كرد و آنها ميگويند نه! پيامبر كسي را جاي خودش نگذاشت، سرنوشت دين به اين مهمي را به عهده مردم رها كرد تا خودشان بيايند هر كسي را خواستند جاي پيامبر قرار بدهند. در حالي كه اختلاف خيلي عميقتر و ريشهايتر از اينهاست؛ انحرافي كه در صدر اسلام بوجود آمد و اميرالمؤمنين را خانهنشين كرد و آن مصيبت و فاجعه را بوجود آورد كه در محراب عبادت با شمشير به فرق مباركش زدند؛
مسئله فقط اين نبود كه ظلمي به اميرالمؤمنين شد و حقّ او را غصب كردند و مسئله تمام شد، نه! ظلم بزرگ به خودِ خدا و به دين خدا شد، بعد از اين انحراف، آنچنان عقايد باطل را در بين مردم ترويج دادند كه واقعاً اگر انسان كتابهايشان را بخواند خيلي تعجب ميكند، يك نمونهي كوچكش اين است كه معتقدند خدا قابل رؤيت و ديدن است، در كتابهايشان روايات متعدد آوردند كه يك كسي گفته من شنيدم از پيامبر(ص) كه فرمودند: من خدا را در عمرم دو بار ديدم، بعد يكي رفته سؤال كرده يا رسول الله! خدا را چطوري ديدي؟ گفته خدا را به قيافهي يك جوان مو فرفري ديدم، خدا را اين چنين معرفي ميكنند!
اما در مكتب اماميه، همه ائمه عليهم السلام با صداي بلند ميگويند خدا ديدني نيست، خدا هست ولي ديدني نيست! خدا يك جسم و موجود محدود كه در يك جايي باشد نيست، او همهي عالم را خلق كرده. يا در مورد آيه شريفه «إنّ الله علي العرش استوي» خدا بر عرش استوي دارد. اينها ميگويند عرش يك تختي است بر آسمانها كه خدا روي آن نشسته، مثل يك پادشاه يا حاكم، حتي در كتبشان دارند كه اين عرش خدا به اندازهي چهار انگشت جايش خالي است، از خدا پرسيدند كه اين جاي خالي را براي چه گذاشتي؟ فرموده براي اينكه رسولم كه روز قيامت ميآيد كنار من بنشيند، از اين نوع مطالب! زياد دارند.
البته عرض كنم، بسياري از اين اعتقادات باطل اهل سنت را يهوديها در كتابهاي اينها وارد كردهاند. اين مطلب نه حرف من، بلكه حرف خودشان است؛ يكي از بزرگان اينها كتابي دارد به نام «الملل و النحل» ميگويد اين رواياتي كه راجع به ديدن خدا و نشستن خدا هست، چون يهوديها در تورات تحريف شدهشان دارند كه خدا از آسمان پائين آمد، با فلان پيامبرش نشست و چه كرد؟ كشتي گرفت.
اين مطالب باطل را وارد كتابهاي اينها كردند، حال ما افتخار ميكنيم در مكتبي هستيم كه اصول و فروع آن از قرآن و از كلمات اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين عليهم السلام گرفته شده است و در آن حتي يك كلمه نسبت به مقام و عظمت خدا كه او را، اينقدر پائين بياورد و در حدّ يك انسان قرار دهد ابدا وجود ندارد «الحمدلله الذي بعد فلا يري و قرُب فشهد النجوي» خداي ما آن خدايي است كه دور است و ديده نميشود، در عين حال اينقدر نزديك است كه اگر انسان آهسته و درِگوشي با رفيقش صحبت كند آن را ميفهمد!
به سنيها ميگوئيم شما كه اين همه به شيعه تهمت ميزنيد چرا قرآن را رها كرديد؟ مگر قرآن نميگويد «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار» قرآن با صراحت تمام ميگويد اين چشمهاي ظاهري قابليّت و قدرت ديدن خدا را ندارد، اما باز ميگوييد خدا در دنيا قابل ديدن است اما فقط پيامبر ديده، و اما در مورد آخرت اينجا چند دستهاند؛ يك دستهشان ميگويند فقط مؤمنين خدا را ميبينند و كفار نميبينند، يك دستهشان ميگويند فقط مردهاي مؤمنين خدا را ميبينند و زنها او را نميبينند! يك دستهشان ميگويند همه ميبينند اعم از مؤمن و كافر و مرد و زن؛ وقتي انسان از حقيقت قرآن دور شود، وقتي از آن سفارشي كه پيامبر فرمود مردم من از بين شما ميروم اما قرآن و عترت را به امانت در ميان شما باقي گذاشتم، از اينها جدا نشويد كه گمراه ميشويد، انسان وقتي جدا بشود همين مزخرفات را ميگويد!
خداي باعظمت را اينطور معرفي ميكنند. با اين توضيحات روشن است چنين خدايي را كه آنها معرفي ميكنند ما قبول نداريم، خدايي كه ديده شود را قبول نداريم، خدايي را كه روي تخت نشسته باشد قبول نداريم، حتي در بعضي از عباراتشان حرفهاي عجيب و غريبي دارند كه خدا مثل بشر ميخندد، تعجب ميكند، گريه ميكند، بنابراين توحيد را بايد از مكتب اهلبيت گرفت، هر چند نميخواستم وارد اين بحث بشوم، چون بحث من راجع به توسل است. ما اين شبها متوسل ميشويم به ائمه اطهار عليهم السلام، ريشه اين توسل را ميخواهيم بيان كنيم، عرض كرديم اين مسئله ريشهي قرآني دارد.
شيعه معتقد است كه نه تنها توسل مشروع و صحيح است بلكه يك پله بالاتر ميگوئيم كه خدا امر به اين كار كرده. باز بالاتر از اين يكي از وظايفي كه خدا براي اينها قرار داده وساطت است، گاهي اوقات روي ذهن عوامانهي خودمان ميگوئيم خدايا تو را به پيامبر قسم ميدهيم، اما نميدانيم پيامبر حرف ما را قبول ميكند يا نه؟ اگر كسي در قرآن و روايات دقت كند، هم خدا بندگان را امر به توسل كرده و هم بالاتر از آن به ملائكه و نبي مكرش امر كرده، اگر بندهي گناهكار من شما را واسطه قرار داد واسطه شويد و براي آنها استغفار كنيد.
يكي از القاءات اهل سنت اين است وقتي به مكه و مدينه ميرويم، كتابي به زبان فارسي پر از دروغ عليه شيعه نوشته و منتشر ميكنند و ميگويند شيعه مشرك است! ميگوئيم چرا؟ جواب ميدهند براي اينكه وقتي ميگويند خدايا به حقّ پيغمبر قسم، يعني اينها سوء ظن به خدا دارند و براي خدا خيلي ارزش قائل نيستند لذا در كنارش نام پيامبر و ائمه را هم ميآورند، در حالي كه اگر انسان حقيقت توسل را درست بفهمد مييابد توسل عين توحيد است، يعني چون معتقديم همهي امور به دست خداست، هيچ پناه ديگري نداريم اما رسيدنِ به او واسطه ميخواهد، خودمان خيلي قابل و لايق نيستيم! شما وقتي بدانيد آدم پولداري است و به مردم قرض ميدهد، ميگوئيد اگر من تنها بروم بگويم به من قرض بده، نميدهد! اما اگر فلاني را واسطه قرار بدهم، پيش او آبرو دارد و اگر به او بگويد قرض ميدهد، به اين معنا نيست كه اين دومي مالك پول است، ما وقتي به امام هشتم عرض ميكنيم مريض ما را شفا بده، معنايش اين نيست كه شفا به دست اوست، شفا به دست خداست، منتهي براي اينكه اين حلقهي ارتباطي بين ما و خدا وصل بشود، يك فرد آبرومندي را بايد واسطه قرار بدهيم و الا كدام آدم متديّني است كه بگويد خود امام رضا(ع) مستقلاً شفا ميدهد! هيچ كس اين حرف را نميزند. حقيقت توسل اين است.
در آيهي نوزدهم سورهي مباركه محمد(ص)، «فأعلم أنّه لا إله إلا الله واستغفر لذنبك وللمؤمنين والمؤمنات» خدا به پيامبر ميفرمايد اي رسول ما، هم براي خودت استغفار كن و هم براي مؤمنين استغفار كن. به سنيها ميگوئيم چه نيازي بود كه خدا به پيامبر بگويد براي مؤمنين استغفار كن، مؤمنين خودشان از خدا بخواهند كه آنها را ببخشد، ولي خدا يكي از وظايفي كه براي پيغمبر قرار داده استغفار براي مؤمنين است، در شب قدر روايات معتبر داريم، خدا ملائكهاش را از آسمان به زمين ميفرستد، ملائكه موظفند به اين مجالس سركشي كنند، ببينند تقاضاي مردم چيست؟ يكي از وظايفي كه اين ملائكه دارند این است كه براي مردم استغفار كنند، حالا ببينيد اين مطلب باز خودش در قرآن آمده، باز نگوئيم يك حديث است و معلوم نيست راوياش چه كسي باشد.
در سوره غافر آيه هفتم ميفرمايد: «الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربّهم و يؤمنون به و يستغفرون للذين آمنوا» خدا صفات ملائكه را در قرآن بيان ميكند. تعداد ملائكه اصلاً قابل شمارش نيست، اگر تمام نفوس بشر را كه الآن از مرز شش ميليارد گذشته و تمام موجودات عالم را شمارش كنند، تعدادشان به تعداد ملائكه نميرسد، آنها خيلي بيشتر از من و شما هستند! يكي از وظايف دائمي آنها استغفار براي مؤمنين هستند منتهي اين استغفار هم مراتب دارد، در بعضي از روايات مربوط به اميرالمؤمنين (ع) آمده كسي كه فضيلت اميرالمؤمنين را بيان كند يا آن را بشنود، يا آن را بنويسد، تا آخر عمر ملائكه برايش استغفار ميكنند، اينها يك مراتب بالاتري از استغفار است. اينها همه توسل است، چرا ملائكه استغفار ميكنند؟ آنها وسيله ميشوند بين انسان و خدا، اين چه مشكلي دارد؟ خود خدا به ملائكه دستور داده براي بندگان مؤمنِ من استغفار كنيد، حالا بالاتر از اين را براي شما عرض كنم؛ تا لطف خدا را ببينيد:
ما مسلمانها و شيعهها خيلي نبايد به خودمان مغرور شويم، گرچه جاي مباهات و افتخار دارد كه سرمايههايي داريم كه ديگران ندارند، در سوره شوري آيه 5 ميفرمايد: «تكاد السموات يتفطرن من فوقهنّ و الملائكة يسبحون بحمد ربّهم و يستغفرون لمن في الأرض» مطلب خيلي وسيعتر است، خدا ميفرمايد ملائكهي من نه فقط براي شما مؤمنين، نه براي مسلمانها، براي هر يك از بندههاي خدا كه روي زمين هستند استغفار ميكنند، يعني حتّي آن كافري كه به دنيا ميآيد و از دنيا ميرود و سرش هم يك بار به سجده نميخورد، اما اين ملائكه براي تخفيف عذاب او هم استغفار ميكنند، او مسلماً اهل عذاب و جهنّم است، جهنّم خدا با آن «هل من مزيد»ي كه دارد و انسان از لفظش وحشت ميكند، اما باز خدا براي همين بندههايش به ملائكه ميگويد استغفار كنيد، از من بخواهيد كه اينها را ببخشم، تا يك مقدار از عذابشان كم شود.
اينها بعضي از آيات قرآن است كه دلالت دارد بر اينكه اولاً توسل يك امر صحيح و درستي است.
ثانياً خدا به پيامبرش امر كرده كه بر مؤمنين استغفار كند «إستغفر لذنبك و للمؤمنين و المؤمنات»، ديني كه ما معتقديم اين است، اينكه پيامبر از دنيا برود اما ارتباط بين او و امّتش كاملاً قطع شود معنا ندارد و انسان وقتي كتابهاي اينها را ميبيند، ميفهمد كه هر چه زمان ميگذرد ظلمي كه به علي بن ابيطالب و اولاد او ميشود از گذشته بيشتر است، يك كتاب همين اواخر براي من از مكه و مدينه آوردهاند، اسمش را هم گذاشتهاند «توحيد از ديدگاه ائمه» حالا بيائيد ببينيد كار ما به كجا رسيده كه يك سنّيِ وهابي بايد بيايد توحيد اميرالمؤمنين(ع) را به ما ياد بدهد، البته ميخواهند به اين وسيله مردم ما را فريب بدهند، اسم كتاب را مينويسند توحيد از ديدگاه ائمه، بعد اوّلش ميگويد ابراهيم(ع) به قومش گفت: شما چرا سنگها را عبادت ميكنيد «تعبدون من دون الله» شما چيزهايي را عبادت ميكنيد كه نه نفعي برايتان دارد و نه ضرري!، بعد ميگويد عين همين حرف را خدا به پيامبر گفته، «قل لا أملك لنفسي نفعاً و لا ضرّا» پيامبر ما به مردم بگو نه قدرت دارم كه نفعي براي خود بياورم و نه ضرري را از خودم دفع كنم، وقتي ميگويند خود خدا به پيامبر فرموده كه بگو «لا أملك لنفسي نفعاً و لا ضرّاً» چرا شما در كنار قبر پيامبر از او چيزي ميخواهيد؟
ببينيد چقدر تنزّل؟ ميايند پيامبر و اميرالمؤمنين و ائمه را مثل يك سنگ قرار ميدهند و ميگويند با سنگ و خاك فرقي نميكند، آيا اين اسلام است؟ ايا پيامبري كه خدا به او فرمود «استغفر للمؤمنين» جايي داريم در قرآن كه خدا به ديوار گفته باشد استغفر للمؤمنين! براي ما توحيد را اينطور مطرح ميكنند! مظلوميّت اميرالمؤمنين الآن به مراتب از صدر اسلام بيشتر شده، روزي نيست كه يكي از فضائل اميرالمؤمنين را انكار نكنند، توسّل يك مطلب خيلي روشني است.
داستاني به عنوان حديث اعمي در تمام كتب معتبر اهل سنت آمده، يك كوري آمد خدمت رسول خدا(ص) عرض كرد «ادع لي» من نابينا هستم، چشمم نميبيند، دعا كن از خدا كه من بينا شوم، اين حديث را بايد به نابينايان و آن عزيزاني كه از ديد ظاهري محروم هستند اما دلشان بينايي قوي دارد متذكر شد، پيامبر به آن نابينا فرمود من حرفي ندارم دعا كنم شفا پيدا كني ولي اگر صبر كني و به همين حال بماني برايت بهتر است، بعد اصرار كرد يا رسول الله، نه، دعا كن من ميخواهم شفا پيدا كنم.
پيامبر(ص) به او فرمود برو وضو بگير و اين دعايي كه من ميگويم را بخوان؛ «اللهم إنّي أسئلك و أتوجه إليك بنبيّك نبيّ الرحمة يا محمّد إنّي توجهّت بك إلي ربي في حاجتي هذه لتقضي لي اللهم فشفّعه فيّ» پيامبر فرمود وضو بگير و اين دعا را بخوان: خدايا من به تو توجه كردم و نبيات را كه نبيّ رحمت است واسطه قرار ميدهم و بعد اسم مبارك پيامبر را آورد و گفت اي رسول خدا من به سبب تو به خدا توجه ميكنم كه اين حاجت من را بدهي و بعد در روايت دارد دعايش تمام شد و بلا فاصله بينا شد.
حالا ما ميرويم حرم حضرت رضا (ع)، مگر آنجا چه مي گوئيم؟ «اللهم إني أتقرّب إليك بهم» ما امام رضا را كه نميپرستيم! ما فقط خدا را ميپرستيم، ما به وسيلهي اينها ميخواهيم به خدا نزديك شويم. اين دستور خود پيامبر است، شما وقتي دعاي توسل ميخوانيد مگر غير از اين ميگوييد؟ دعاي توسل عين همين عبارتي است كه پيامبر فرموده، چرا ميگوئيد دعاي توسل شرك است؟ اين دعا هم يك مطلبي است كه پيامبر فرموده، در كتب اهل سنت هست و مفصل هم ذكر شده و خودشان هم گفتهاند حديث الأعمي صحيح السند است.
باز در كتب اهل سنت آمده كه خدا به حضرت آدم فرمود: اي آدم، هر وقت حاجتي از من داشتي، اين پيامبر و علي و فاطمه و حسن و حسين را كه برگزيدگان از بندگان من هستند، اگر واسطه قرار بدهي جوابت را داده و نجاتت ميدهم، هؤلاء صفوتي من خلقي بهم أنجيهم و بهم اهلكهم فإذا كان إليّ حاجة فبهؤلاء توسّل، اصلاً كلمهي توسل در كلام خدا در همين حديث قدسي آمده است..
باز در صحيح بخاري؛ كه كتابي بسيار معتبر نزد آنهاست همانند اصول كافي كه در بين ما معتبر است هر چند نبايد اين تشبيه را بنمائيم چون فرقشان مثل ظلمت و نور است؛ ميگويد يك زماني در مدينه قحطي آمده بود، عربي آمد خدمت رسول خدا عرض كرد يا رسول الله «هلك المال و جاع العيال فدع الله لنا» ما در حال نابودي هستيم و زن و بچهي ما از گرسنگي در حال مرگ هستند، تو دعا كن براي ما! چرا اين اعرابي خودش دعا نكرد، چرا از پيامبر درخواست كرد؟ چرا پيامبر او را نهي نكرد و نگفت اين شرك است، برو خودت از خدا بخواه، بلكه همان جا در خطبه نماز جمعه دستهاي مباركش را بالا برد و دعا كرد و در تاريخ آمده سر سوزني ابر در آسمان مدينه نبود اما وقتي پيامبر دستهايش را بالا برد و شروع كرد به دعا كردن، ابري مثل كوه پديدار شد، آنقدر باران باريد كه پيامبر از منبر پايين تشريف نياورده بودند كه محاسن مباركشان از بارش باران خيس شده بود و تا جمعهي بعد اين بارش ادامه داشت، وقتي اين قضيه را خودتان نقل ميكنيد چرا ميگوئيد توسّل شيعه شرك است!
و اما قسمت دوم عرايضم راجع به اميرالمؤمنين(ع) است كه امشب شب شهادت آن حضرت است.
اينها همين اواخر كتابي را منتشر كردند به اسم «بهترين انسانها بعد از پيامبر خدا» بعد نوشتهاند تمام اصحاب پيامبر بهترين انسانها هستند، در حالي كه ما ميگوئيم بهترين انسانها اهلبيت هستند، بعد از رسول خدا انساني به منزلت اميرالمؤمنين در نزد خدا نيست و نيامده، حتّي فاطمهي زهرا سلام الله عليها! اين اعتقاد ماست، ميگوئيم در درجهي بعد حضرت زهرا سلام الله عليهاست و بعد هم امام حسن(ع) و امام حسين(ع). اما آنها ميگويند همه اصحاب و خلفاي پيامبر، اولي و دومي و عثمان و معاويه و حتي يزيد، مروان و تمام كساني كه خلفاي بني اميه بودند، افراد فاسق و فاجر و جاهل و نادان را ميگويند بهترين افراد در نزد خداوند هستند، آيا اين مظلوميت اميرالمؤمنين نيست؟!
اميرالمؤمنين كه در كتابهاي خودشان آمده اول كسي كه در ميان مردها اسلام آورد اميرالمؤمنين بود، اول كسي كه پشت سر پيامبر نماز خواند و فرمود هفت سال پشت سر پيامبر نماز خواندم قبل از اينكه كس ديگري پشت سر پيامبر نماز بخواند، يعني خديجه بوده و اميرالمؤمنين و شخص ديگري نبوده! اميرالمؤمنين كه در آن ليلة المبيت، آن شبي كه مشركين تصميم گرفتند پيامبر خدا را به قتل برسانند، جاي پيامبر خوابيد، و در حقّش آيه نازل شد، در روايات دارد كه خداي تبارك و تعالي به جبرئيل و ميكائيل در آسمانها فرمود، من بين شما عقد اخوّت برقرار ميكنم و آيا حاضريد كه يكي از شما جاي ديگري باشد تا عمر ديگري طولاني شود؟! جبرئيل نگاهي به ميكائيل كرد و ميكائيل نگاهي به جبرئيل! هيچ كدام حاضر نشدند! اما اميرالمؤمنين حاضر شد جاي پيامبر بخوابد، اين چه فداكاري بزرگ و چه افتخار بزرگي است؟ با وجود اين همه ارزشها الآن بايد صدها، هزاران و ميليونها كتاب چاپ شود و در ماهوارههاي فراوان دائماً فضائل اميرالمؤمنين و فضائل اهلبيت را مخدوش كنند و آن را به صورت وارونه در دنيا نشان دهند، اين چه درد بزرگي است؟
فرض كنيد يك فرد در يك شهري 50 سال زحمت بكشد، بيمارستان بسازد، مدرسه بسازد، به مردم خدمت كند، به همه رسيدگي كند، وقتي از دنيا برود كتابي چاپ كنند و بگويند اين آدم يك قدم خير براي اين شهر برنداشت! اين چه ظلمي است؟ اميرالمؤمنين خودش شهيد شد، همسرش شهيد شد، برادرش شهيد شد، اولادش شهيد شد، آن وقت اين را بياورند در كنار معاويه قرار بدهند! بياورند كنار خلفاي مروان و بني اميه قرار بدهند؟! اين چه ظلم بزرگي است كه اينها ميكنند و حالا ظلم بزرگتر از آن اين است كه تا حالا ميگفتند بحث حكومت و جانشيني است اما حالا ميگويند توحيدي كه اميرالمؤمنين گفته همان توحيدي است كه احمد بن حنبل گفته! اين ظلم خيلي بزرگتر است، آيا خدايي كه اميرالمؤمنين به ما معرفي كرده همان خدايي است كه ابوحنيفه شناسانده؟! اينها ميگويند وقتي يك سوّم از شب گذشت، خدا از آسمان هفتم به آسمان دنيا پائين ميآيد، ببينيد چه اعتقادات باطلي دارند! پائين ميآيد فرياد ميزند كه هر كس دعايي دارد بكند، و قبل از اينكه اذان صبح شود بالا ميرود، آيا اين خدايي است كه علي بن ابيطالب(ع) معرفي كرده؟ در روايات ما آمده كه ملائكه موظفند به آسمان دنيا فرود آيند، اما اينها ميگويند خدا به زمين فرود ميآيد، توحيد را خراب كردند! نبوّت را خراب كردند، قرآن را خراب كردند، ولايت را خراب كردند، معاد را خراب كردند، همه چيز را خراب كردند! آدم براي اين بايد اشك بريزد، همه چيز را اينها خراب كردند.
بعد هم در تلويزيون جمهوري اسلامي يك آدم بيسوادي ميآيد و ميگويد ما با اينها اختلافي نداريم بلكه اختلاف جزئي بين ما و اينها وجود دارد! كدام اختلاف جزئي؟ اين خدايي كه اينها معرفي ميكنند خدايي است كه قرآن گفته؟ اين پيامبري كه اينها معرفي ميكنند و ميگويند خطا ميكند، اشتباه ميكند، پيامبري است كه ما قبول داريم؟! اينها درد بزرگ و ظلم بزرگ است، به شما جوانها عرض ميكنم هر چيزي كه در مكتب شيعه وجود دارد، پشتوانهاش دليل و منطق و استدلال است، از اين اشكي كه ميريزيم، از اين سلامي كه بعد از مراسم احيا رو ميكنيم به كربلا، و خدمت امام حسين(ع) عرض ميكنيم همه اينها دليل دارد، منتهي چشم بينا ميخواهد، قلب پاك ميخواهد، قلبي كه آلودگيها آن را نگرفته باشد، تا اينها را بفهمد!
شب شهادت اميرالمؤمنين است، ما همه دور هم جمع شديم، هم براي اينكه امشب شب احياست، تا بين خودمان و خدا را اصلاح كنيم و به وسيلهي همين موجودات مقدّسه به خدا نزديك شويم، اساساً از ديدگاه شيعه بدون واسطه قرار دادن اين حضرات توحيد امكان ندارد، بدون يا علي گفتن نمي شود به توحيد رسيد، اين اعتقاد ماست، شعار نيست! ريشهي قرآني دارد، ريشه در سنت پيامبر6(ص) دارد، ريشه در روايات دارد. ما ميخواهيم اينها را واسطه قرار بدهيم كه دين را درست بفهميم و درست عمل كنيم، مبادا عمرمان بگذرد و از حقيقت دين در ما خبري نباشد. و همچنين امشب شبي است كه بايد سري به خانه علي بزنيم.
در كتابها مطالب مختلفي نسبت به حوادثي كه در امشب واقع شده، ذكر شده است؛ شيخ مفيد در امالي از اصبغ بن نباته نقل ميكند: وقتي ابن ملجم شمشير را بر سر اميرالمؤمنين(ع) زد من و جمعي از اصحاب (حارث و سويد و جماعتي) قعدنا علي الباب و سمعنا البكاء، رفتيم پشت در خانهي اميرالمؤمنين نشستيم و شنيديم صداي گريه از خانهي حضرت بلند شد، فبكينا، ما هم پشت در شروع كرديم به گريه كردن، فخرج إلينا الحسن بن علي، امام حسن وقتي صداي گريه را از بيرون شنيد، نزد ما آمد «فقال يقول لكم اميرالمؤمنين إنصرفوا إلي منازلكم» فرمود پدرم پيغام داده كه به اين عزيزان بگوئيد گريه نكنند و به منازلشان بروند، فانصرف القوم غيري، اصبغ بن نباته ميگويد همه رفتند ولي من دلم آرام نشد و ماندم، واشتدّ البكاء من منزله، باز ديدم صداي گريه از منزل اميرالمؤمنين شدّت گرفت، فبكيتُه، باز من هم شروع كردم به گريه كردن، فخرج الحسن فقال ألم أقل لكم إنصرفوا؟ امام حسن آمد بيرون فرمود مگر نگفتم به منزلتان برويد! فقلت لا والله يابن رسول الله ما تتابعني نفسي و لا تحملني رجلي، عرض كرد آقاجان فرموديد بروم ولي پاي من توان رفتن ندارد، آقا و مولاي خودم را دارم از دست ميدهم! به من ميگوئيد بروم؟! قدرت حركت ندارم. از شما يك خواهشي دارم، من را ببريد داخل تا در اين لحظات آخر مولاي خودم را ببينم.
امام حسن(ع) رفت داخل اجازه گرفت و آمد فرمود داخل شو، ميگويد وقتي داخل شدم ديدم اميرالمؤمنين در بستر است، يك عمامهي زردي به سر مباركش پيچيده شده «ما أدري وجهه أصفر أم عمامته» آنقدر چهرهي حضرت زرد شده بود كه من نفهميدم اين رنگ زرد مال چهره ايشان است يا مال عمامه؟ فأكببت عليه فقبّلته، افتادم روي پاهاي حضرت و بكيتُ فقال لي لا تبك يا اصبغ، فرمود اصبغ گريه نكن! در بعضي نقلهاي ديگر دارد كه وقتي صداي گريهي فرزندان از داخل خانه بلند شد مخصوصاً ام كلثوم. حضرت فرمود دخترم گريه نكن، آنچه كه من الآن ميبينم اگر تو ميديدي گريه نميكردي «فإنّها والله الجنة» اصبغ من دارم وارد بهشت ميشوم، كداميك از آن خلفا بودند كه در آخر حياتشان بگويند كه دارند وارد بهشت ميشوند؟! اين فضيلتها را چطور شما ميتوانيد مكتوم نگه داريد؟ در نقل ديگر دارد «هذا رسول الله و أخي جعفر و عمّي حمزه» فرمود دارم ميبينم پيامبر و جعفر و حمزهي سيد الشهداء به استقبال من آمدند، «وابواب السماء مفتّحه والملائكة ينزلون يسلّمون عليّ و يبشّرون» ملائكه دائم به هم خبر ميدهند كه علي دارد به اينجا ميايد! دنيا ديگر لايق علي نبود، بايد علي به ملكوت ميرفت..
يك اضافهي ديگري در اين نقل دارد «وهذه فاطمة قطّاف بها» فرمود اين هم فاطمهي زهراست كه منتظر من است تا وارد شوم «وهذه منازلي في الجنة لمثل هذا فاليعمل العاملون» فرمود براي مثل چنين روزي انسان بايد اعمال خودش را انجام بدهد.
خدايا به حقّ اميرالمؤمنين ما را موفق به درك ليلهي قدر بفرما.