حضور آيت الله فاضل لنكراني(دامت بركاته) در برنامه «اين شبها»(شبکه يک سيما)90/10/23
۲۹ دی ۱۳۹۰
۲۳:۱۱
۴,۸۱۱
خلاصه خبر :
من فرا رسيدن اربعين
حسيني(ع) را به جنابعالي و همه بينندگان عزيز كه اين روزها عزادار هستند تسليت عرض
ميكنم و البته شيعيان و همهي مسلمانها ماه محرم و صفر را تماماً عزادارند و
وقتي اربعين فرا ميرسد اين عزا مضاعف ميشود و اين حالت حزن و اندوه بيشتر ميشود.
راجع به اين موضوعي كه بناست صحبت شود در خدمت شما هستم.
س) اصطلاحي كه در جامعه به كار ميبريم ميگوييم «نزولخوري»
يا «نزول دادن» يا «نزول گرفتن»، اگر احياناً تذكر يا توضيحي دارد بفرماييد تا
موضوع بحث روشن شود.
ج) اجازه بفرماييد در مورد اربعين به اندازهاي كه انجام وظيفه كرده باشم و نام ما هم جزو عزاداران و كساني كه اين روز را گرامي ميدارند ثبت شود، مطلبی عرض کنم و إن شاءالله نام همه مردم در زمرهي آنهايي كه اين روز به زيارت امام حسين(ع) موفق ميشوند ثبت شود.
روايت بسيار جالبي از امام صادق(ع) هست كه حضرت فرمود «بَكَتِ السَّمَاءُ عَلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ لَمْ تَبْكِ إِلَّا عَلَيْهِمَا». گاهی مردم سؤال ميكنند كه ريشه أربعين چيست؟ يكي در همين روايت است كه واقعاً حادثه عاشورا آنقدر عالم تكوين را دگرگون كرد كه بر حسب اين روايت امام صادق(ع) ميفرمايد آسمان و زمين چهل روز براي حادثه كربلا و كشته شدن امام حسين(ع) اشك ريخت و گريست. و همچنين در همين روايت راجع به حضرت يحيي هم وارد شده است.
آنگاه از همين جا يك مقداري سرّ اينكه چرا زيارت اربعين يكي از «علائم مؤمن» است، چرا آسمانها و زمين چهل روز گريه كردند؟ مگر آنها درك و شعور دارند؟ برميگردد به آنچه كه ما معتقديم كه «إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُم» كه قرآن كريم بيان ميكند.
اما راجع به سؤالي كه فرموديد؛ مسئلهي «رباخواري» تعبیر دیگر آن؛ همان «نزول» است كه در بازار ميگويند. مردم فكر نكنند كه اينها دو چيز است، «نزول» يعني كم كردن پول در مقابل اينكه انسان پولي را به ديگري ميدهد و آن قرض دهنده يك مقدار زيادي ميگيرد، يا كسي امروز به بازار ميرود كه چكي دارد، اين چك براي صد روز ديگر است و اين را با قيمت كمتري ميفروشد، البته بعضي از صورتهاي اين كار اشكالي ندارد و بعضي از صورتهايش عنوان نزول را دارد. «تنزيل» يعني كم كردن، كه در بعضي از صورتها اشكال دارد، كه إن شاءالله در أثناء بحث عرض ميكنم.
اگر مصلحت بدانيد بحث را از اينجا آغاز كنيم كه اصلاً ديدگاه اسلام راجع به «تجارت» چيست؟ راجع به كسب و كار، داد و ستد، خريد و فروش چيست؟
ما معتقديم كه تجارت به عنوان يكي از مستحبّات است. قبل از اينكه به اين مسئله بپردازم این نکته را عرض کنم که نباید دين را در امور عبادي خلاصه كنيم. ما در باب معاملات آنقدر آیات و روايات و قواعد محكم فقهي داريم كه انسان متحيّر ميشود. يكي از برجستگيهاي امام(رضوان الله عليه) این است كه به نظر من قويترين و مفصلترين كتاب معاملات را ايشان نوشته، كتاب البيع امام، پنج جلد است كه هر كدام حدود700 صفحه است و مشحون از تحقيقات علمي و دقيق فقهي است. يك فقيه برجسته، يك عارفي كه واقعاً در حدّ بسيار بالا بوده است. معلوم ميشود اسلام اين زمينه و بستر را فراهم كرده است.
س) وجه استحبابي تجارت چيست؟ چرا خداوند تجارت را دوست دارد؟
ج) براي استحباب، همين كه در روايات ترغيب به اين مسئله شده، بيش از اين ديگر دليل لازم نداريم.
س) ترغيب به تجارت شده است؟
ج) ترغيب شده كه مردم تجارت كنند، حالا در بعضي از روايات يك فوايدي براي تجارت ذکر شده است. يكي از چيزهايي كه موجب ازدياد و بارور شدن عقل انسان میشود، تجارت است، كه در روايات آمده: «التِّجَارَةُ تَزِيدُ فِي الْعَقْل». همين كه انسان ميخواهد فكر كند كه اين به نفعش هست بخرد يا نه؟ آيا به ضرر جامعه است يا نه؟ در روايات دارد خود تجارت باعث زیادی عقل میشود، از آن طرف كسي كه ترك تجارت ميكند عقلش راكد ميشود. لذا هيچ وقت ما دستوري نداريم كه اگر شخصی به اندازه بخور و نمير دارد، به اندازه خودش و اهل و عيالش دارد، بگوئيم تو برو سراغ عبادات، و با اين مسئله كاملاً در روايات برخورد شده است.
س) پس بحث «قناعت» چيست؟
ج) قناعت؛ در مصرف است، يعني اينكه انسان اگر مقداري كه دارد و فعلاً بيش از آن در اختيارش نيامده، به همين قانع باشد، يعني حرص نزند. اما اسلام ترغيب ميكند كه تو حتّي يك ساعت به آخر عمرت مانده و كارت هم تجارت است، تجارت كن. در يك روايت خيلي عجيبي يكي از ائمه(ع) به يكي از اصحابشان فرمودند اگر يك روز ديدي دو صف جنگ در مقابل هم قرار گرفته، باز تجارت آن روز را ترك نكنيد. اين نشان دهنده این است كه اسلام چقدر به كسب و كار و تلاش و اقتصاد و فكر اقتصادي ... اهمیت میدهد.
متاسفانه اين فرهنگ در جامعه ما نيست، در جامعه ما گاهي اوقات ميگويند وقتي انسانها به سن 50 ـ 60 رسيدند بازنشسته ميشوند. بازنشستگي برايشان باشد، در حالي كه در زندگيشان به هيچ وجهي نيست. حتي بالاتر اينكه در روايات يكي از آثار تجارت را «عزّت» قرار داده است. در روايات دارد که ائمه(ع) به اصحابشان ميگويند برويد سراغ عزّتتان، يعني حضور در بازار، حضور در محل كسب، مشغول شدن به اين كار، مايه عزت است.
اين را به تجربه ديديم و در روايات هم آمده، كسي كه محل كار را ترك كند، از درجه اعتبار ساقط ميشود و رأيش در ميان مردم اثر ندارد.
بنابراين تجارت يك امر مستحبي است. یکی از مواردی که اسلام دو طرفش را بيان ميكند، همین جاست؛ كه هم تجارت مستحب است و هم ترك تجارت مكروه است، يعني آن كسي كه قدرت كار و تجارت دارد، اما نكرد، يك عمل مكروه است.
در بعضي از روايات دارد که: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) رَجُلٌ قَالَ لَأَقْعُدَنَّ فِي بَيْتِي وَ لَأُصَلِّيَنَّ وَ لَأَصُومَنَّ وَ لَأَعْبُدَنَّ رَبِّي فَأَمَّا رِزْقِي فَسَيَأْتِينِي. فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) هَذَا أَحَدُ الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ لَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ»؛ شخصي میگوید به امام صادق(ع) عرض كردم من در خانهام نشستم و عبادت ميكنم، روزه ميگيرم، قرآن ميخوانم، خدا هم روزي من را ميرساند. امام(ع) در جواب فرمود: يكي از افرادي كه دعايشان مستجاب نميشود اينها هستند. يعني اينهايي كه شبانهروز گناه را ترك كرده، مشغول عبادت است، اما براي رزقش منتظر است كسي درِ خانهاش را بزند و رزقي به او بدهد، دعایش مستجاب نمیشود.
حتّي باز در يك روايت ديگر امام(ع) فرمود: «أَ رَأَيْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا دَخَلَ بَيْتَهُ وَ أَغْلَقَ بَابَهُ أَ كَانَ يَسْقُطُ عَلَيْهِ شَيْءٌ مِنَ السَّمَاءِ»؛ که امام(ع) او را به عقلش ارجاع داد، که اگر تو در خانه بنشيني و درب را ببندي، خدا از آسمان ميآورد؟
اين كشف از اين ميكند كه واقعاً سنّت خداي تبارك و تعالي بر اين است كه انسان تا آن لحظات آخر كه ميتواند كار كند. حتّي در باب علم هم كه زياد مردم ما شنيدهاند كه علما تا لحظات آخر عمر، تا آن لحظهاي كه نزديك احتضارشان است، مسائل فقهي، اصولي، فلسفي را مطرح ميكنند.
بنابراين ما بايد واقعاً اين باور را داشته باشيم كه اسلام خيلي به تجارت تأكيد كرده است. حتي در باب رزق در روايت وارد شده كه برو يك مالي را بخر، اگر ديدي گران هم ميفروشد بخر، رزق خدا در همين شراء است. يعني گاهی مواقع أهم و مهم ميشود. انسان اگر بگويد من امروز تجارت نميكنم چون مال گران شده، ما متوجه نميشويم كه عنايت خدا در چه چيزي قرار دارد؟ رازق كه خداي تبارك و تعالي هست يكي از راههايش را همين خريد وفروش قرار داده است. گاهي اوقات در بعضي روايات وارد شده كه تو بساطت را پهن كن، درِ مغازهات را باز كن، تو تا اينجا وظيفهات را انجام دادي، بقيه آن به عهده تو نيست. لذا مردم عزيز ما باید به مسئله تجارت توجه كنند كه متأسفانه در جامعهي امروز ما بسيار كمرنگ و ضعيف ميشود.
اين را به عنوان نظر شخصي عرض میكنم؛ يكي از چيزهايي كه در روايات به شدت مذمّت شده، حتّي به عنوان «ملعون» تلقي شده، این است که انسان «كَلّ» بر ديگري باشد، نگاهش به دست ديگري است، خودش اهل كسب و كار نباشد ملعون است. در روايات دارد يكي از افرادي كه ملعون هستند اين شخص است.
س) ملعون يعني چه؟
ج) يعني كسي كه از رحمت خدا دور ميشود. خدا اصلاً به اين شخص نظر نميكند!
آيا واقعاً مسئولين محترم ما راجع به دادنِ اين يارانهها كار كارشناسي کردهاند كه ما مردم را كلّ بر مسئولين ميكنيم؟ مردم را از تجارت دور ميكنيم. من خبر دارم و مواردي را شنيدم که يك جوان روستايي كه كارش زراعت و كشاورزي است، بعد از اينكه يارانه به دستش رسيده، ديگر اصلاً دنبال زراعت هم نرفته است.
اسلام شديداً با اين مسئله مخالف است. يعني حتّي من فكر ميكنم در تاريخ اسلام، حتّي در زمان اميرالمؤمنين(ع) جايي كه ابتداءً به مردم بگويند كار نكنيد ما از بيت المال به شما ميدهيم تا زندگي كنيد(با اينكه ميتوانستند) نداريم.
آن غنائم جنگي را كه ميگرفتند ـ طبق همان ضوابط فقهي كه دارد ـ بين مجاهدين تقسيم ميكردند، و زكات را بايد به فقرا داد. تا يك اندازهاي اين مسائل را داريم. ولي اینکه براي نوع جامعه از جوان و متوسط و پير، بگوئيم ما ماهي اينقدر به تو ميدهيم، با اين کار مردم را «كَلّ» بر دولت قرار ميدهيم! علي أيّ حال به نظر من نمیتوان اين را با فرهنگ ديني و آنچه كه در روايات ما آمده تطبيق دهيم.
س) اتفاقي كه افتاده، سالهاست كه شروع شده و سال به سال هم پررنگ ميشود بحث حرصي است كه در برابر قناعت اشاره فرموديد. واقعيّت این است كه علي أيّ حال سالهاست به هر دليلي دچار حرصي شدهايم كه حدود انتظار ما كه در طبقات مختلف جامعه هم زندگي ميكنيم بهم خورده، يعني همه فقرا ميخواهند غني باشند، همه كارگرها ميخواهند ارباب باشند، مدير و مديرعامل باشند! همه رعيتها ميخواهند ارباب باشند. من دلم ميخواهد كه حقوقي را داشته باشم كه مديرعامل ميگيرد يا همان ماشيني را سوار شوم كه او سوار ميشود و همين الآن هم ميخواهم. يعني حتي پاي زمان هم كه اجتناب ناپذير است صبر نميكنم و اين رفتارهايي را در من ايجاد كرده؛ اولاً عصبانيت، دوم بغض نسبت به دارندگان و برخورداران ثروت و مكنت. بعد هم حتّي خيلي از بزههاي اجتماعي يعني اسلحه كشيدن و خنجر كشيدن، و مدل شیک آن همين قرض گرفتنها و پول نزول كردنها براي اينكه خودم را برسانم. آن وقت در نزول ميمانم، فكر نميكنم كه اين 30 ماهه است و 30 ماه يعني دو سال و نيم، نه امروز و فردا، واقعاً چه كسي ميتواند تضمين كند 30 ماه آيندهاش را كه به هيچ تلاطمي نيفتد و آن را ادا كند.
ج) آنچه كه شما اشاره فرموديد، اگر ما اين را مقداری تحليل كنيم كه چرا آن كسي كه كَلّ بر ديگري است ملعون است، غير از اينكه البته اسلام دنبال این است كه انسان فكر و استعدادش را به ميدان بياورد، اگر اين شخص در خانه نشست و نفهميد كه چه جنسي به بازار ميآيد و چه چيز نياز مردم است، دنبال چه كسب و كار و خريد و فروشي برود، اين در مسائل اخلاقياش هم اثر ميگذارد.
حتی اگر پدر به یکی از دو فرزندش يك تومان بيشتر داد، اينها در مسائل اخلاقيشان كاملاً اثرگذار است. براي او سؤال ايجاد ميشود. شما اگر جامعه را اينطور تربيت كرديد و گفتيد كه شما از ما پول بگيريد، دیگر اين شخص آن فعال بودن خودش را به ميدان نميآورد، فكر خودش را به ميدان نميآورد و اصلاً براي دسترنج خودش مفهومي را نميفهمد. رباخوار بر حسب آيه شريفه قرآن، اصلا خوب و بد را تشخيص نميدهد. قرآن به اين معنا تصريح ميكند، ميگويد رباخوار مثل كسي است كه شيطان او را مس كرده و حالت جنون و غيرمتعادل دارد، ولي ديگر خوب و بد را نميفهمد، دنبال اين است كه سود خودش را بگيرد و لو اينكه خانوادهاي به نابودي كشانده شود، فكر فردا را نميكند كه يك شوهري از همسرش جدا شود، يك خانوادهاي از هم بپاشد.
اينكه در روايات دارد تجارت موجب ازدياد عقل است، وقتي موجب ازدياد عقل شد، من ميگويم من به مقداري كه امروز كار كردم بايد نصيبم شود، من سه ساعت كار كردم، شما ده ساعت كار كردي، پس شما بايد پول بيشتري داشته باشي، حق شماست كه زندگي بهتري داشته باشيد. من اگر روزي يك ساعت كار كنم و شما روزي ده ساعت، من به وجدان خودم كه مراجعه ميكنم به خودم اجازه نميدهم كه بگويم چرا ايشان اين زندگي را دارد و من ندارم. واقعاً اينها يك مسائلي است كه كاملاً به هم مرتبط است يعني اگر كسي تجارت را ترك كند، و تجارت در جامعه ترك شود، مسائل اخلاقي بسيار دشواري ايجاد ميشود، كما اينكه تا يك حدّي متأسفانه در جامعه ما شده است.
شما ببينيد آن كسي كه كار ميكند در روز اول توقع اينكه خانه داشته باشد را ندارد، اما كسي كه كار نميكند آن روز ميگويد من بايد همه چيز داشته باشم، اين يكي از آثار طبيعي و قهري اين كار است.
در روايت آمده كه امام(ع) به اصحابش ميفرمايد چرا امروز به محل عزّتت نرفتی؟ عرض ميكند عزّت من كجاست؟ فرمود بازار، برو بازار. حتي بالاتر؛ اينكه تشييع جنازهي مؤمن خيلي سفارش شده، - بر حسب روايات و ادلهاي كه ما داريم- هم موجب غفران ميّت ميشود و هم غفران براي آن كسي كه تشييع ميكند، ولي امام(ع) به يكي از اصحاب فرمود امروز چرا نرفتي كار كني؟ عرض كرد به تشييع جنازه رفته بودم. امام(ع) فرمود ديگران كه رفته بودند تشييع، تو چرا كارت را ترك كردي؟
در اين روايات؛ ائمهي ما با افرادي كه كسب و كار را ترك ميكردند برخورد ميكردند. «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» يك قاعده مسلمي است كه سنّت خداي تبارك و تعالي است. شما در علم هر چه زحمت بكشي خدا نصيبت ميكند، در تجارت هر چه زحمت بكشي، ماشين خوب، خانه بزرگ، زندگي مرفه خدا به شما میدهد، اما اگر كار نكني، اصلاً به هيچ وجه خدا از آسمان برايت نميفرستد.
س) اينكه من عامل رفع حاجت گروهي از مردم در بازار شوم، يا در مسير تجارتم، به من يك عزتي ميدهد، من ليوان مردم را در بازار ميفروشم باري را از دوش مردم برميدارم يا مايحتاجشان را به بازار ميآورم و توزيع ميكنم، اينجاست كه عزّت ميدهد و بعد مايه اعتبار و رجوع مردم ميشوم. بعلاوه عوامل ديگري كه اسباب عزّت ميشود.
آيا قبول داريد كه ملتهب و ناراحت و مضطربيم، با اينكه حتماً درآمدمان اگر پارسال صد هزار تومان بوده امسال صد و ده هزار تومان شده، ولي چرا ملتهبيم؟ صحبتي كه الآن ميشود سر آن «چرا» است، زود برآشفته نشويد كه شما نفستان از جاي گرم در ميآيد.
من گاهي فكر ميكنم كه به عذاب الهي دچار هستيم، يعني خيلي تحليلش سخت است و پيدا كردن جوابش سخت است، كه يك جامعهاي، دارا و ندار، ناراحت و ناراضي و ناآرام باشيم، بعد از نظر معيشت و در كف زندگيمان و جاري زندگيمان ناراحت باشيم، حالا فقرا ناراحتند، ما هم ناراحتيم كه إنشاءالله ما هم فقير نشويم، اما يك وقت اغنياء هم ناراحتند. تمام 24 ساعت را ميدَوَيم درآمد داريم ولي ناآراميم. به نظرم عذاب خداست، يك كاري كرديم، احياناً إعراض از ذكرش كرديم كه معيشت ما تنگ شده، خيلي به اين چيزها فكر ميكنم كه چرا اينطوري شد؟
ج) من فكر ميكنم به اين شدّتي كه شما ميفرماييد نیست، يك مقداري تخفيف بدهيم. البته نميخواهم از اهميّت بحث كم كنم، اصل اينكه واقعاً همه يك اضطرابي دارند، يك ولعي در جامعه ايجاد شده، يك حرصي در جامعه ايجاد شده، در اين ترديدي نيست. اما بالأخره نميشود گفت كه اين عذاب الهي است.
اين يك مشكلي است كه بالأخره بايد با صحبت و بحث، مردم را متوجه كرد. باید ريشهيابي كنيم. يكي از ريشههاي مسئله این است كه خود تجارت در جامعه كمرنگ ميشود. يكي از عوامل این است كه ما در معيشت تردید نداريم، اقتصاد در معيشت نداريم. اساساً در اسلام نسبت به اين مسئله كه يك انساني براي زندگياش برنامه داشته باشد سفارش شده است. حتّي هر آنچه كه انسان دارد حقّ ندارد يكجا همه را انفاق كند. اگر كسي امروز هر چه پول داشت به فقرا داد، اين مورد مذمّت است و به هيچ وجه مورد تأييد نيست و از آن طرف اگر داشت نه خودش استفاده كند و نه بگذارد اهل و عيالش استفاده كنند هم مورد مذمّت است. انسان بايد يك راه وسط و مقتصدانه را در زندگي پيش بگيرد و مديريت كند.
«تقدير در معيشت»؛ عامل دوم است، يعني «عقل معيشت»، يعني انسان بتواند تنظيم كند، آنچه كه درآمد دارد به مقداري كه درآمد دارد براي مصرفش برنامهريزي كند، يكجا همه را بر باد ندهد و اينطور نباشد كه از آن استفاده نكند. يك حدّ متعادلي را در زندگي خودش نگه دارد.
البته شايد بگوئيم در جامعه يك مقداري عوض شده، شما ببينيد سطح بيماريها بالا رفته و دكترها دائماً دارند سفارش ميكنند، فرض كنيد غذاهاي مختلفي كه در جامعه آمده يا دفعاتي كه افراد غذا ميخورند، يعني فرض كنيد ما نسبت به رعايت تغذيه برنامهاي نداريم، دنبال اين هستيم كه به قول شما آن غذايي كه آن پولدار در سفره رنگيني كه هر روز دارد، يك جواني كه تازه زندگياش را شروع كرده همان سفره رنگين را داشته باشد، مهمانيهايي كه داريم متأسفانه در پذيرايي، اقسام غذاها را قرار میدهیم، اين هم از عواملي است كه در اين مسئله دخالت دارد.
ولي عامل اصلي به نظر من عدم اطلاع جامعه از قوانين معاملات دين است. يعني شما نظرسنجي كنيد ببينيد چند درصد از بازاريهاي عزيز و متديّن ما با احكام قوانين معاملات آشنا هستند؟ اگر ما معتقديم به اينكه يك كاسبي كه از اولي كه كاسبي ميكند روي ضوابطي كه دين براي او معيّن كرده جلو برود، به هيچ وجه ورشكست نميشود.! اصلاً بر حسب ادله ما و منابعي كه ما داريم ورشكست شدن يكي از مسائلش این است كه حرام به زندگي انسان ميآيد. وقتي حرام آمد بالأخره ممكن است خود انسان هم توجه نداشته باشد چطور حرام وارد زندگي شد، حرام كه وارد زندگي ميشود اين آفتي ميشود براي تجارت.
ما باید جامعه را آشنا كنيم، بازار و اصناف و كسبه را آشنا كنيم، اينطور كه بزرگان ما و قديميها ميگويند اين روايت «الفقه ثم المتجر» يك مسئلهاي بوده كه تمام بازاريهاي ما بلد بودند، هر بازاريای قانون خريد و فروش را بلد بود.
یکی از عوامل مهم اين اختلافاتي كه الآن در دادگستريها وجود دارد، عدم اطلاع از قوانين معاملات است.
در آيه شريفه قرآن تصریح میکند که اگر به كسي ديني داري آن را بنويس و شاهد هم بگير. اگر آدم باسوادي نبود رهن(گرو) بگير. در جامعهي ما عمل نميشود، كسي به ديگري قرض ميدهد، او بعد انكار ميكند و نزاعها به وجود ميآيد. او فكر میكند چكار كند اين مال را از او بگيرد، فكر میكند چكار كند كه مال را به او ندهد. اما اگر مردم را با اين ضوابطي كه دين بيان كرده، بيشتر آشنا كنيم، بسياري از اين اضطرابها برطرف ميشود.
س) آنچه كه ميدانيم عمل نميكنيم. اين عبارت دعای افتتاح را خيلي دوست دارم كه «اللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ»؛ يك كاري كن كه ما به حق عمل كنيم و آنهايي را كه نشناختيم را به ما بشناسان!
خيلي نكات دقيقي را اشاره فرموديد و اميدواريم اين آغازي مبارك باشد.
در معامله يا به اصطلاح در اصطلاح فقه اسلامي؛ ما عقد(عقود) داريم. فارسي يا عموميترش را «قرارداد» ميگويند. مردم با هم قرارداد ميبندند. حالا يا قرارداد لفظي يا كتبي. اين موضوع عموميّت پيدا ميكند در مقام حتّي تعامل مردم با حاكميّت. يعني وقتي ميخواهند از بانك وام بگيرند، عملاً قراردادي با او ميبندند، يك عقدي ميكنند و بده بستاني اتفاق ميافتد. لذا اين عقد و عقود را هم توضيح بفرماييد كه احياناً اين اتفاقات مثل نزول و نزولخوري اين وسطها اتفاق ميافتد.
ج) به نكته خيلي خوبي اشاره كرديد؛ ما در فقه يك عنواني داريم به نام «عقد»، «عقد» در جايي است كه دو طرف دارد، دو طرف يك قراردادي را با هم منعقد ميكنند و ملتزمند به اينكه بر طبق اين قرارداد عمل كنند.
س) اینکه متعهد ميشوند، یعنی خدا و پيغمبري متعهد ميشوند؟
ج) نه لزومي ندارد خدا و پيغمبري باشد، بين خودشان. خود اين آقا ميگويد من ملتزمم كه اين را ملك شما قرار دهم و شما ميگوئيد من ملتزمم كه اين را ملك شما قرار دهم. يك نكتهاي را عرض كنم كه اسلام در باب معاملات، بيشتر همان چيزي كه در بين عقلا مرسوم بوده را امضاء كرده است. براي اينكه فرق بين عقد و غيرعقد روشن باشد، مثال ميزنم: يك وقتي من و شما با هم صحبت ميكنيم، ميگويیم من ميخواهم يك مالي را از شما بخرم و شما اگر بخواهي آن را به من بفروشي چقدر ميفروشي؟ شما ميگوئي من يك ميليون ميفروشم. باز با شما يك مقدار صحبت ميكنم كه مبلغ را پائين بياورم، ممكن است جلسه ما دو ساعت طول بكشد، اما هنوز نه از نظر عقلا و نه از نظر دين -چون دين هم در اين جهت همان روش عقلا را پذيرفته-، هيچ التزام و تعهّدي بين من و شما ردّ و بدل نشد. من در هيچ چيزي عهد نكردم كه حتماً اين را بفروشم يا از شما بخرم. اينها را ميگويئم مقاوله(گفتگوي قبل از بيع)، كه اين هيچ اثري هم ندارد. اما عقد آنجايي است كه ما ميخواهيم به نتيجه برسيم، به فعليّت برسانيم.
س) «مقاوله» هيچ تعهدي ايجاد نميكند؟
ج) نه. ممكن است شما در مقاوله بگوئيد من يك ميليون ميفروشم، وقتي پاي عقد رسيد بگوئيد من يك ميليون و نيم فروختم. لذا اسلام ميگويد آن حرفهاي قبل هيچ اثري ندارد. عقلا هم همين را حرف دارند. آنچه كه ملاك است آنست كه در عقد ميآيد.
مثال روشنتر در مورد عقد نكاح است. مردم قبل از اينكه عقد نكاح خوانده شود، مجلس بله برون دارند. صحبت ميكنند كه مهر چقدر باشد، اما باز وقتي ميخواهد عقد خوانده شود، يك تغييراتي ايجاد ميشود. اين ملاك است. يعني بر حسب قوانين ديني و روش عقلا، آنچه كه در عقد ميآيد ملاك است. اگر من به شما گفتم من خريدم يك ميليون و نيم، شما هم گفتيد من فروختم به همين مبلغ، تمام ميشود. حالا قبلش سر هر مبلغي بحث كرده باشيد يا نكرده باشيد.
س) اين كلمه «عقد» كه ما در معاملات به كار ميبريم و آن «عقد» كه براي نکاح به كار ميرود، همان معنا را دارد؟
ج) بله، عقد يعني آنچه كه با لفظ یا عمل، بين دو طرف برقرار ميشود. شما يك وقت ميگوئيد من اين ليوان را به شما فروختم و شما ميگوئيد من خريدم! با لفظ ردّ و بدل ميشود. يك وقت همين را با فعل انجام ميدهيد، ميدهيد و ميگيريد، در بازار بن ميخري و پول ميدهي و چيزي هم نميگويی. اين را در اصطلاح «معاطات» ميگويند.
س) «معاطات» عقد است؟
ج) به «مطالعات»؛ بيع ميگويند، ولي به حسب اصطلاح، عقد نيست. عقد آنست كه در آن «لفظ» وجود داشته باشد، ولي بالأخره تعهد را ميآورد. اين يك «تعهّد عملي» است كه به اصطلاح فقهي ميگوئيم «معاطات»؛ انشاء عملي است و «عقد»؛ انشاء قولي و لفظي است. آن وقت عقد بيع داريم، عقد نكاح داريم، عقد شركت داريم، عقد مضاربه داريم، تمام اينها عقودي است كه در اسلام هست. و ما كتابهاي فقهي فراواني در باب عقود داريم. عقد فقط اختصاص به نكاح ندارد. اين نکته را عرض كنم که يكي از چيزهايي كه قديم خيلي رايج بوده اما الآن نيست؛ این بود که در معاملات مقيّد بودند كه «صيغه عقد» را به كار ببرند، اما الآن ديگر اينطور نيست.
س) اشكالي که ندارد؟
ج) اشكالي ندارد، معاطات هم عنوان بيع را دارد، آثاري هم بر آن مترتب است. ولي در زمان قديم، نزاع در معاملات كمتر اتفاق ميافتاد، چون با اين «گفتار» مسئله را تمام ميكردند. اين گفتاري كه آخر كلام بود كه من فروختم، مشتري هم ميگفت من خريدم. لذا فقهاي ما در باب نكاح ميگويند نكاح بايد با «لفظ» باشد، چون مسئله خيلي مهمي است. حالا اگر جايي هم عربي ممكن نبود، خیلی از فقها فارسي عقد را كافي ميدانند. در طلاق حتماً بايد «لفظ» باشد، نميشود بدون لفظ واقع شود. لذا اين يك بحث جداگانهاي دارد و ارتباط به بحث ما ندارد.
علي أيّ حال؛ عقود يعني آن تعهدي كه بين دو طرف واقع ميشود و در بيع، اين عقد هست، در نكاح، عقد هست، در جعاله، عقد هست، همه اينها عنوان عقد را دارد.
س) اين وامهايي كه ما از بانكها ميگيريم، صحيح هستند؟
ج) بله، اينها تحت يكي از عناوين عقد قرار ميگيرد، يا تحت عنوان «عقد جعاله» است يا «عقد شركت» است. بانك وقتي به شما ميگويد من وام مشاركت به شما ميدهم، در حقيقت با شما شريك ميشود، ميگويد من پول را ميدهم اين جنس را ميخرم، با هم شريك هستيم، ميفروشيم و در سودش با هم شراكت ميكنيم. يك عقد صحيح و شراكت است. «مضاربه» يكي از عقودي است كه در اسلام از همان قديم الايام مطرح بوده، در روايات و فقه ما بسيار وارد شده است. احكام بسيار روشني دارد. كسي الآن به سنّي رسيده كه قدرت اينكه برود با پول خودش كار كند را ندارد، اين پول را در اختيار يك شخصي قرار ميدهد، او قدرت معامله كردن و تجارت دارد و در سود و زيان با هم شريكند، البته اين شرايط را با توافق يكديگر ميتوانند تغيير دهند، يعني آن كسي كه پول ميدهد ميتواند بگويد اگر اين پول ما از بين رفت تو ضامن باشي، جبران كني اين ضرري كه بر اين پول من وارد ميشود.
س) پرسيدهاند كه الآن بعضي از بازاريهاي قديمي كار و كاسبي را رها كردهاند و زمين و ملك و تجارخانهشان را براي فروش گذاشتند و پولش را در بانك گذاشتند و مينشينند سود پول را ميخورند!
ج) من اينجا اين را عرض كنم كه آنچه امروز در بانكهاي ما به عنوان سپردهگذاري گذاشته ميشود، امام(رضوان الله عليه)، مرحوم والد ما، مقام معظم رهبري، اينها قبول دارند كه به عنوان عقود صحيح شرعي است. يك وقتي هم مطرح شده بود كه اين عنوان ربا را دارد. يكوقت من يك مصاحبهاي كردم و گفتم اين عنوان ربا را ندارد، بلکه طبق عقود است و اشكالي هم ندارد.
ولي اينكه امروز اين تبديل به
يك فرهنگ شده، اينكه امروز مسئولين ما نيامدند زمينههايي را فراهم كنند كه افراد
در مسائل تجاري خلاق شوند و آن جواني هم كه اوّل زندگياش است، يك پولي اگر دستش
هست بلافاصله ميخواهد در بانك بگذارد و سودش را بگذارد، اين واقعاً مشکل است، سود
آن بابركت نيست.
من اينجا اين نكته را عرض كنم كه ما؛ هم سود حلال داريم و هم حرام، در سودهاي حلال هم دو جور داريم؛ يك سود حلال بابركت داريم و يك سود حلال بيبركت داريم. اينها اقسامي است كه سودش هيچ بركتي براي انسان ندارد و آن نموّ و رشدي كه بايد در زندگي ايجاد كند را ايجاد نميكند.
س) ضمن اينكه اين عقودي هم كه در اسلام هست، براي این استكه ما بين هم ببنديم، يعني من بشوم كارگزار جنابعالي، با هم شراكت ميكنيم سهمي از كار با من و سهمي از كار با جنابعالي و بعد هم سود را با هم شراكت كنيم. ولي به هر حال دو طرف بايد کار کنیم، اينكه بانك يك طرف معامله شود كه هيچ وقت ما نميبينيم و نميدانيم كي هست و به قول جنابعالي عادتي شود كه حالا همه بدويم، چند ميليوني جمع كنيم بگذاريم اينجا و سودش را بگيريم، واقعاً گرماي كار و فعاليّت و جوش و خروش و كسب و كاسبي و تجارت را در جامعه بخواهد از بين ببرد، ناپسند است.
من فقط يك نكته عرض كنم كه احياناً شايد لازم باشد بر مشتريای كه با بانك قرار ميبندد كه حتماً قرارداد را بخواند و بندهايش را مورد توجه قرار دهد و قرارداد ميبندد نه اينكه وام ميگيرد. الآن مردم ميگويند ما پولمان را به بانك ميدهيم كه پول بگيريم، سودش را بگيريم، نميگويد ميروم معامله كنم كه از آن نان بخورم. اين لفظ را هم اگر بگوئيم خود اين به دنبالش يك حركتي در ما ايجاد ميكند.
ج) مردم ما همينطور كه ميفرماييد نوعاً پول را ميدهند، سپردهگذاري ميشود و دنبال سود هستند. البته يك بخشي هم هستند كه خيلي مقيّدند، چون ما با خيلي از متديّنين ارتباط داريم، با دفتر ما هم تماس ميگيرند، اينها مقيّدند كه ما رفتيم اين قرارداد را بستيم، اين بندش اين را ميگويد.
من همين جا عرض كنم كه
همانطور كه در روايات داريم «نعم الفرار من الحرام إلی الحلال»؛ اين كارهاي مردم
حلال است، ولي ميگوئيم خيلي بركت ندارد. اما از نظر فقهي اطلاع اجمالي هم كافي
است. يعني اگر من بدانم بانك روي يك عقد صحيح شرعي با من قرارداد ميبندد، آن
بندها و خصوصياتي كه دارد، تماماً شرعي است، فقط من اجمالاً بدانم مضاربه يعني چه؟
اين كافي است و بايد بدانم. بايد بداند اصل اين عقد چيست؟
در اين عقود خودش هم در
سود و زيان شريك ميشوند، يعني اگر ضرر كرد هر دو ضرر ميكنند، اگر سود كرد هر دو
سود ميكنند، منتهي در فقه گفتهاند اگر يكي شرط گذاشت و گفت من پولي اينجا
گذاشتم، اگر ضرري كرد شما ضامن ضرر من بشوي، اين هم يك تعبير لطيف فقهي است، غير
از اينكه ضرر بر عهده شما و از جيب شما باشد. مثل اينكه شما الآن ميخواهيد به من
پولي بدهيد و يك شخصي ميآيد ضامن من ميشود، به اين معناست كه اگر من ادا نکردم اين
شخص بايد بپردازد. اين شرط هم شبيه این است.
من ميخواهم محكمكاري كنم و شما دقيق در كار خودت و در عمل خودت و در تجارت خودت كار كني كه ضرر نكنی، حالا اگر ضرر كرد، ميگويم شما وقتي ضرر كردی، ميشوي مثل شخص ثالث و بايد ضرر من را جبران كني و اين يك شرطي است كه ضمن عقد ميكنيم. آن طرف مقابل هم ميتواند قبول نكند و بگويد من شرط را قبول ندارم، پول را ميگيرم كار ميكنم، ولی در سود و زيان با هم شريك باشيم.
س) اينكه سود آن يكسان ميشود.
ج) اين هم يك نكته فقهي دارد و آن اينكه كثيري از بزرگان ما ميگويند نبايد «درصد معيني» را ذكر كرد، بلكه بايد يك «درصد مشاعي» را ذكر كرد. «درصد مشاء» يعني شناور، يعني هر مقدار سود هست، دوازده درصد از آن سود، نه از اين پولي كه ما اينجا ميگذاريم. كثيري از بزرگان اين نظر را دارند. ولي مرحوم والد ما(رضوان الله عليه) معتقد بود كه اگر يك پولي در بازار، وقتي با آن كار كنند يك درصد معيّن به عنوان حداقلي دارد و آن پول دهنده، سرمايهگذار اگر آن حداقل را به عنوان ربح خودش قرار داد، مانعي هم ندارد.
س) يعني بداند كه هميشه 12 درصد سود هست.
ج) بله. لذا ايشان يك وقتي در درسشان ميفرمودند آنچه كه در بانكهاي امروز هست طبق نظر ما درست است و مشكلي ندارد، اما طبق نظر كثيري از فقها اشكال دارد، مگر اينكه عنوان علي الحساب را بگذاريم و بعد هم بگوئيم فعل و انفعالاتي روي آن انجام ميشود، محاسبه كنند كه چقدر سود تعلق ميگيرد.
س) خيلي پيچيده است؛ در بانك امضاء را ميگيرند و اگر ما هم سودش را بگيريم هست، ولي كسي را نميبينيم كه بشود محاسبه مجدد كرد. من تكرار ميكنم عليرغم اينكه اشاره فرموديد كه هستند بعضي از اهل دقّت كه دقت ميكنند و قراردادشان را ميخوانند - كه بايد هم اينطور باشد، بالأخره در عرف عقلا و عاقلان هم هست كه هيچ سندي را ناخوانده امضاء نكنيد-، با اين حال اين هست كه واقعاً نميدانيم خيلي وقتها كه قراردادي را با بانك ميگذاريم، حتّي در اين حدّ كه اسمش مضاربه يا جعاله است، آخرش این است كه اسمش را بدانيم، اما معنا و مفهومش را نميدانيم. يا در برخی موارد مسئولان بانكها هم حال اينكه به ما توضيح دهند را ندارند. اينكه من آيا سوادش را دارم يا ندارم، بخصوص بعضي از الفاظ و عبارات تخصصي و فني است و نياز به يك حدّي از دانش دارد، من بايد تفهيم شوم تا بخواهم اين را امضاء كنم، و بخصوص كه بعضي از اين قراردادها واقعاً بر اساس تراضي نيست، يعني رضايت دو طرف حاصل نميشود و در آن لحاظ نشده؛ بالأخره بانك است و صاحب قدرت و ثروت است، هر دو را دارد. اينها هم يك واقعيتهايي است كه يك وقتي خوب است بحث شود.
با توجه به اينكه تنوع اين قراردادها زياد است، چندتا از آن كه رايج و متعارف و فراوان ديده ميشود را لطفاً معنا بفرماييد؛
ج) يك نوعش همين «مضاربه» است؛ به معناي اينكه دو طرف در آن هست، يك طرف؛ «سرمايهگذار» است و طرف ديگر «عامل» است. مردم كه پول به بانك ميدهند، ميشود «سرمايهگذار» و بانك هم ميشود «عامل». مضاربه يك شرايطي دارد و آن اينكه بانك حق ندارد اين پول را در مسير وام قرار دهد.
س) يعني جزء دارايي عمومياش حساب نكند؟!
ج) بله. بايد در راه تجارت قرار دهد. يعني اگر مضاربه به اين باشد كه من پولي به يك شخصي بدهم بگويد ده درصد به تو ميدهم و او هم اين پول را به ديگري بدهد و دوازده درصد بگيرد، اصلاً اين فايدهاي ندارد. اين اصلاً برخلاف نظر اسلام است، اگر بانكهاي ما امروز اين كار را بكنند، كه واقعاً يك مسئلهي بسيار ناراحت كننده خواهد بود و خلاف شرع است. اگر بانك با اين پول كار كند، اصلاً در مضاربه يكي از شرايط عمومي كه در آن وجود دارد این است كه آن عامل بايد با آن تجارت كند، حتي اگر بگويد من ميروم يك ماشين براي خودم ميخرم و بعد سود پول تو را ميدهم، باز تجارت نيست، بايد داد و ستد كنند، خريد و فروش كند، همين كه چرخه اقتصادي بچرخد. اين يكي از شرايط مهم «مضاربه» است.
يك وقتي مسئول بانك مركزي وقت كه جناب آقاي شيباني بودند؛ از ايشان سؤال كردم كه با اين پولهايي كه مردم به شما ميدهند چكار ميكنيد؟ ايشان ميگفت ما90 درصد اينها را در راهسازيها و پروژههاي عمراني و كارهاي احداث كارخانه استفاده ميكنيم. اگر اين باشد كه خيلي خوب است. علي أيّ حال ميخواهم بگويم اسلام كه مضاربه را اجازه داده، همين دين ميگويد اگر اين پول را شما قرض دادي، اين قرض ميشود ملك آن كسي كه ميگيرد، اگر بگوئي سودي به من بده و لو يك ريال، اين حرام است، ولي در مضاربه، پول هنوز مال شماست، شما پول را در اختيار او قرار ميدهي، آن عامل، عاملِ شماست، پول، مالِ شماست، شما مالك آن پول هستيد و او هم امين شماست و لذا اينجا هم يك قوانيني وجود دارد كه اگر خودش هم تقصيري نداشته باشد كه اين پول از بين برود، خودش هم ضامن نيست. چون عنوان امين شما را دارد و «الأمین لا یضمن». ولي بايد در تجارت مصرف كند، خريد و فروش و داد و ستد ميكند، سودي كه به دست ميآيد بر حسب توافق تقسيم ميكنند.
س) عنوان «تجارت» و «نوع تجارت» هم بايد تصريح شود؟
ج) نه، لزومي ندارد كه آن را بيان كند، مگر آنکه سرمایه گذار نوع آن را معین کند.
س) چرا به آن «مضاربه» ميگويند؟
ج) چون عامل بايد تلاش كند، چون «ضرب في الأرض»، يعني راه رفتن در زمين، آن عامل بايد تلاش كند و بدود.
اگر چيزي نگويد، سود مربوط به مالک است و عامل فقط حق أجرة المثل را دارد.
س) يعني اگر صد تومان ضرر كردند دو تا پنجاه تومان؟ يا به نسبتي كه خودشان خواستند؟
ج) نه، مقتضاي خودش این است كه در سود شريك هستند، اما در مورد ضرر چنانچه مالک شرط کند باید عامل جبران کند.
اما اگر شرط كرد، اين كسي كه پول ميگذارد ميگويد اگر تو سود نكردي و از پول من كم شد بايد جبران كني. باز عرض ميكنم خود عقد، ضمانت عامل را اقتضا نميكند، اين شرط كه ميكند، با اين شرط به او ميگويد تو بايد جبران كني. مثل اينكه شما ميخواهيد به كسي پولي بدهيد، شخص ثالثي را ضامن قرار ميدهيد، او جبران كند، كه اگر مديون به شما پول را نداد، او بدهد، اينجا هم اگر چنين شرطي گذاشته باشد، اكثر فقها ميگويند اين شرط درست است.
س) يعني خود عامل متعهد ميشود در سود كه شريك هستيم، هيچ، احياناً اگر به ضرر و زياني هم خوردم، خودم گردن ميگيرم.
ج) يكي ديگر از عقود؛ «وام مشاركت» است. در «وام مشاركت» هم شخص ميآيد با ديگري شريك ميشود. شركت هم اقسام زيادي در فقه دارد كه نيازي نيست اينجا بيان كنيم. اين هم باز همين نتيجه را دارد كه يك كسي پولي ميدهد، يك وقتي هست كه دو نفر با هم پول ميگذارند كه مثال خيلي روشنش همين است كه دو نفر با هم پول ميگذارند يك جنسي را ميخرند و با هم ميفروشند، اين شراكت خيلي روشني است. در عرف هم ده نفر كه با هم مشاركت ميكنند، پولي را ميگذارند جنسي ميخرند و وقتي اين جنس را فروختند، به حسب قرارداد و چيزي كه موافقت كردند سود اين را تقسيم ميكنند.
در مشارکت هم در سود و هم زیان شریک هستند و این یکی از فرقهای مضاربه و شراکت است. در مضاربه در سود شریک هستند و چنانچه مال خود بخود تلف شود بدون اینکه عامل مقصر باشد این بر عهده ماک است، و اگر عامل مقصر باشد باید خسارت بدهد. اما در شراکت به مقتضای عقد، هم در سود و هم زیان هر دو شریک هستند و میتوانند شرط کنند همه سود برای یک نفر یا همه ضرر به عهده یک نفر باشد. البته در این شرط اختلافی بین فقهاء وجود دارد.
س) «ضرر» در اينجا چطور؟
ج) همينطور به حسب پولي كه گذاشتند ضرر هم تقسيم ميشود.
س) فرقش با مضاربه این است كه همه كار ميكنند؟
ج) بله. در شركت چند نفر پول گذاشتند، در مضاربه يك طرف پول ميگذارد، در مضاربه كسي كه پول ميگذارد اصلاً دخالت در كار ندارد و ميگويد فقط بايد تجارت كني، اما در شراكت چند نفر با هم كار ميكنند و جنسي را تهيه ميكنند، ميخرند و در سود و زيان هم با هم شريك ميشوند. اين هم يكي از چيزهايي است كه در اسلام خيلي روشن است و احكام و اقسام زيادي هم دارد. اقسام مجاز و غيرمجاز هم داريم؛ البته آنها خيلي كم در جامعه اتفاق ميافتد و آنچه كه هست همين است كه الآن بيان كردم.
س) «جعاله» چيست؟
ج) «جعاله» از اينجا نشأت ميگيرد كه يك كسي يك نيازي دارد، مثلاً من دنبال يك جنسي یا کاری هستم، ميگويم هر كسي اين جنس را برايم پيدا كرد یا این کار را انجام داد، اين مقدار به او ميدهم، كه آنچه كه به او داده ميشود را تعبير به «جُعل» ميكنند، يعني چيزي كه معيّن شده، آن كسي كه اين را قرار ميدهد را «جاعل» ميگويند، هر كسي اين كار را كرد اين مقدار به او ميدهم.
س) يعني «گم شده»؟
ج) «گم شده» يكي از مثالهاي جعاله است. الآن بانك «عقد جعاله» را با افراد برقرار ميكند و افراد هم با بانك، يكي از عقودي كه در همين كسب و كار دارند، وام جعاله است. شخص ميگويد هر كس اين پول را به من بدهد تا من اين جنس را بخرم، اينقدر به او ميدهم، نه اينكه به من قرض بدهد.
س) من بروم سرمايهي حجرهام را تأمين كنم اينقدر پول به او ميدهم. الآن بانكها چطور اين را ميبندند؟ آنها كه تعيين ميكنند و ميگويند 18 درصد بايد بدهيد.
ج) در «جعاله» اگر معيّن شود اشكالي ندارد. الآن اينجا معنا ندارد. ميگويم من ميخواهم يك خانهاي بخرم و هر كسي اين خانه را برايم خريد من اينقدر به او ميدهم، بانك براي من ميخرد و بعد حق الزحمهي خودش را ميگيرد.
س) ما هم كار نداريم چقدر خريده؟
ج) چرا، آن يك صورت ديگري پيدا ميكند، من يك خانهاي ديدم كه صد هزار تومان است، ميگويم هر كسي اين خانه را برايم خريد ـ من پول صدهزار تومانش را خودم ميدهم ـ اينقدر به او ميدهم، بانك بعداً ميآيد اين را تهيه ميكند، آن پول را هم به شخص ميدهد، به همان اندازه پولي هم كه داده از او ميگيرد ولي به عنوان حق جُعل خودش يك مقداري ميگيرد كه مانعي ندارد.
س) وامي كه بانك ها ميدهند طبق قراردادي از قبل معلوم، انجام ميشود و گيرنده، اختياري در تغيير آن ندارد، يعني همانطور كه عرض كردم تراضي نيست، فقط مجبور است امضاء كند.
ج) اگر به عنوان اضطرار باشد اشكالي ندارد. يعني من ميروم بانك، مثل این است كه من ميدانم شما امروز اگر بخواهيد اين جنس را به من بفروشيد به اين مبلغ ميفروشيد، هر كاري هم بكنيد مبلغ را تغيير نميدهيد و كمتر از اين نميفروشيد، من بالأخره اضطرار دارم بايد اين جنس را از شما بخرم، اين اشكالي ندارد. بانك ميگويد اگر كسي بخواهد پولي به من بدهد تا من مشاركت كنم يا عقد مضاربه كنم اين اشكالي ندارد، فقط اجمالاً بداند اين شروط چيست؟
س) اين رضايت متقابل كه در قراردادها توصيه ميشود چگونه است؟
ج) تراضي حاصل ميشود؛ دو جور تراضي داريم؛ يكي تراضياي
است كه منشأ آن؛ تمايل نفس است و اضطراري هم در كار نيست، شما ميرويد يك ميوهاي
ميخريد، با يك قيمتي ميخريد، ميتوانستيد آن را نخريد! اگر هم اين ميوه را نخريد،
در زندگيتان مشكلي ايجاد نميشود. ولي يك وقت يك دارويي بايد بخريد كه قيمتش گران
است، اما چون شما به اين دارو نياز داريد، ميگوئيد به هر قيمتي باشد من ميخرم.
اينجا آن تراضي معاملي وجود دارد، يعني آن تراضياي كه در باب معاملات، يعني من در
حين معامله ميگويم آقا من راضيام، ولو اينكه اضطرار ـ اكراه نه ـ من را وادار
كرده كه اين دارو را بخرم.
در اضطرار رضايتي كه شرط صحّت معامله هست وجود دارد، منتهي اين رضايت را اضطرار به وجود ميآورد، ولي در اكراه رضايت وجود ندارد، در اجبار رضايت وجود ندارد. آن يك امر ديگري است. لذا بانكها ميگويند اين شرايط ماست، هر كسي ميخواهد بيايد و اگر هم نخواست نيايد، اجباري در اين جهت نيست. اما اگر بخاطر يك امر حياتي كه برايش بوجود آمده، آمد و امضاء كرد، عقد صحيح شرعي است.
ما طرفداري فقه و قانون را ميكنيم، اگر اينكه شما ميفرماييد باشد، اصلاً هيچ عقدي واقع نميشود، بگوئيم هر چه كه دو طرف ميلشان هست واقع شود، اصلاً هيچ عقدي واقع نميشود. ولي بالأخره بايد بر يك امري تراضي كنند. يك طرف گفت شرايطم اين است، يك كسي اگر خواست يك زني بگيرد، اگر آن زن گفت مهريهام اين مقدار است، اگر كسي اين را قبول كرد متعهد شده و لو اينكه مهريه هم زياد است، ولي وقتي قبول كرد شرعاً بايد بپردازد.
س) يعني متقاعد شده و توافق كرده است.
ج) بله.
از تشريف فرمايي
شما در این برنامه تشکر میکنیم.