فقه نوين در اصلاح مسائل ازدواج
۱۳ بهمن ۱۳۹۰
۰۷:۵۴
۴,۵۴۸
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
مقاومت؛ تنها راه عزت مسلمین و غلبه بر مستکبرین
-
گزارش دیدار آیت الله فاضل لنکرانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دامت برکاته)
-
آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی(ره) فقیهی زاهد، سترگ و آموزنده برای نسلهای آینده
-
برگزاری مراسم سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) / فاطمیه دوم
-
یادی از فقیه اهلبیت(ع) و مرجع بزرگ شیعه، در گفتوگوی خبرگزاری ابنا با آیتالله شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی
-
مسجد کانون تهذیب و رشد استعدادها
اين همايش روز پنجشنبه، ۱۳ بهمنماه در
سالن همايشهای دانشگاه امام رضا(ع) مشهد برگزار شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت شما سروران، برادران و خواهران محترم. تشکر میکنم از این جلسهای که پیرامون تأثیرات فقهی در مباحث مربوط به زنان و بالخصوص در باب ازدواج تشکیل دادید.
ما میتوانیم ادعا کنیم که هیچ مکتبی مانند اسلام نسبت به زنان دستور و برنامه و احکام ندارد. حالا بنده در مقام مقایسه بین اسلام و سایر مکاتب در این جهت نیستم و این خودش یک بحث جداگانهای میطلبد و یک همایش جداگانه نیاز دارد که مقایسه بشود بین اهتمامی که اسلام برای زنان، این قشر مهم از جامعه، دارد با سایر ادیان حتی ادیان سماوی گذشته مثل یهود و نصاری و اینها اصلاً قابل مقایسه نیست.
این مقدار که در کتاب آسمانی ما از زنان به عنوان الگو یاد شده، در سایر کتب مطرح نشده اما آنچه که من میخواهم عرض بکنم دو تا مطلب مهم است.
مطلب اول این سؤالی است که همیشه در اذهان بانوان ما بوده و شاید آنهایی که دنبال انتقاد در اسلام هستند این سؤال را مطرح میکنند که چرا در دین بین زنان و مردان تبعیض وجود دارد، از باب تقلید و مرجعیت گرفته که مشهور فقها میفرمایند نمیتواند مرجع تقلید باشد، گرچه میتواند مجتهد باشد و رأیش برای خودش حجیت دارد، اگر خودش به مرتبه اجتهاد رسید حرام است که از دیگران تقلید کند، تا برخی از احکام عبادی مثل طهارت و صلاة.
شما در باب حج، در محرمات احرام میبینید یکسری از محرّمات مختص زنان میباشد و همین طور در اقوال مختلفی که در فقه داریم در باب ازدواج و طلاق یکی از سؤالهای مهمی که معمولاً بانوان محترم دارند این است که در این دوران، زنان دوشادوش مردان در صحنههای علمی، تحقیقی و پژوهشی حضور دارند، ما باید دست از این احکام برداریم؟ در باب ارث اینکه میگویند زن باید نصف مرد ارث ببرد این برای زمانی بوده که زن نقشی برای اداره زندگی خودش نداشته، اما الآن که بعد از ازدواج زن برای خودش کار میکند و زندگی را با هم پیش میبرند، ما باید در این احکام تجدید نظر کنیم. قوانینی که بعضی از آنها به صراحت در قرآن کریم آمده است.
خوب اینها سؤالهایی است که مطرح میشود گاهی میگویند این عنوان ظلم دارد و گاهی میگویند اینها برای زمانهایی بوده است که رشد علمی نداشتهاند و مخصوصاً میگویند با تمدنی که اکنون با سرعت در حال رشد است و زنها حضور خیلی قوی دارند.
در این تمدّن باید یک اندیشه دیگری اندیشیده شود و فکر دیگری مطرح شود و حتی از فقها و مراجع میخواهند که تجدید نظری در مسائل فقهی و اجتهادی این بحث بکنند، و این سؤال بسیار مهم است و اگر برای ما چه آقایان و چه بانوان این سؤال حل نشود دیگر نمیتوانیم برویم دنبال فروع و مسائل دیگر.
من برای پاسخ به این سؤال نکتهای میگویم ولو از نظر علمی بحث فراوانی دارد و نمیشود در یک یا دو ساعت ابعاد آن بحث را کاملاً روشن کرد ولی به صورت اشاره عرض میکنم و آن این است که اساساً در باب تشریع که همین احکام، احکامی است که خدای تعالی برای ما جعل فرموده است تمام احکامی که خداوند برای ما جعل کرده از قبیل عبادات و معاملات و سیاسات که نام آن را تشریع میگذاریم، فعلاً در باب تشریع اخلاقیات را کار نداریم، چون در باب مسائل اخلاقی و انسانی و در باب سلوک معنوی ملاکهای دیگری وجود دارد، اما در مسائل تشریع باید ببینیم خداوند متعال به چه ملاکی احکام را جعل کرده است.
نزد علمای شیعه، امامیه و معتزله اهل سنت تمام احکام تابع مصالح و مفاسد است یعنی اگر در شیئی ملاک وجوبی دارد خداوند آن را واجب کرده است اگر ملاک مستحبی دارد آن را مستحب میکند و اگر ملاک مفسده خیلی شدید دارد آن را حرام میکند. متعلقات احکام باید دارای ملاک باشد و لذا میگویند احکام تابع ملاک خواهد بود و شارع این ملاکها را در نظر میگیرد و با در نظر گرفتن این ملاک حکمی را جعل میکند مثلاً در باب وجوب نماز، نماز خود یک فعلی است شارع ملاکش را در نظر میگیرد و آن را واجب میکند خود ازدواج یک عمل طرفینی است در بعضی از شرایط واجب میشود در شرایط عادی به عنوان مستحب اکید مطرح میشود.
حال احکامی که خداوند تبارک و تعالی جعل میکند آیا باید بر پایه عدالت باشد؟ بسیاری از سؤالها به این برمیگردد که در ذهن سؤالکننده چنین پیشفرضی است که خدای تبارک و تعالی احکام را بر ملاک عدالت جعل میکند این پیش فرض را داریم و بعد میگوییم چرا خدای تبارک و تعالی در باب ارث عدالت را رعایت نکرده است (للرجل مثل حظ الانثیین) در باب ازدواج یک اموری برای مرد جایز دانسته و برای زن جایز دانسته نشده، چرا مرد وقتی میخواهد بیرون برود، نیاز به اجازه ندارد، ولی زن نیاز به اجازه دارد اگر ما این پیش فرض را داشته باشیم، به طوری که حتی در برخی از کلمات بزرگان و معاریف ما این مسائل مطرح میشود و میگویند که خدای تبارک و تعالی باید بر مبنای عدالت حکم بکند همه حرف ما اینجاست و سؤال ما اینجاست به چه دلیل باید جعل احکام بر مبنای عدالت باشد.
احکام ملاک باید داشته باشد، اما به چه دلیل باید بر مبنای عدالت باشد مثلاً در باب ارث اگر خداوند از اول میفرمود: اگر کسی از دنیا رفت هیچ کس بر اموال او حقی ندارد خدا ظلم کرده بود؟ یا اگر میفرمود همه اموالش صرف خودش شود و به خیرات داده شود و هیچ یک از پسران و دختران نه زن، نه مادر و نه پدر نمیتواند در مال او تصرف کند، چه اشکالی داشت آیا کسی میتوانست بگوید این ظلم است؟ کما اینکه خداوند اکنون میفرماید میت در یک سوم اموال خود حق دارد تصرف کند. حال اگر خداوند آن را یک دوم یا یک چهارم قرار میداد، آیا این تغییرات سبب میشد ظلمی از ناحیه خداوند تبارک و تعالی مطرح شود عمده این است که ما اول میآییم برای این گونه احکام میگوییم: احکام باید تابع عدالت باشد. در باب دیه اگر یک مجتهد درجه یک را بکشند یا یک آدم بیسواد مضر به جامعه را بکشند هیچ فرقی در دیه نیست.
اگر بخواهیم به عقل ظاهری خودمان مراجعه کنیم بگوئیم او یک مجتهد درجه یک است و برای میلیونها انسان مفید بود چرا باید در دیه با دیگری مساوی باشد منشأ همه این سؤالها این پیشفرض که احکامی که خداوند تنظیم میکند باید بر مبنای عدالت تنظیم شود ما این سؤال را مطرح میکنیم چرا؟
احکام ملاک دارد ولی چه لزومی دارد که آن ملاک حتماً باید عدالت باشد. خداوند کار عبث و لغو نمیکند حتماً یک جهتی وجود دارد. آن جهت هم رعایت مصلحت در یک کشور و زمان و مملکت و جامعه نیست خداوند مصلحت کلی را این دیده که زنها در درجه اول مسئولیت خانه را داشته باشد. مسئولیت یک خانه به مراتب از مسئولیت یک دفتر توی دانشگاه و یا یک میز با یک عنوان اعتباری، خیلی بیشتر است مسئولیت خانه مسئولیت تربیت هم مرد خانه است، یعنی همان مردی که به حسب ظاهر الآن رئیس خانه است. اما این زن است که فرهنگ دینی او را حفظ میکند، به او خط میدهد، زمینه را برای رشد او فراهم میکند، بچه های خودش را تربیت میکند، یک کانون مفیدی را به جامعه عرضه میکند. خداوند متعال همه اینها را در نظر میگیرد.
فرض کنید حالا کنار این مسأله، عدم جواز خروج زن از منزل بدون اجازه شوهر را مطرح میکند که این اذن خروج از طرف شوهر، محرومیتی برای زن نیست، مسئولیتی است برای شوهر. اسلام به مرد میگوید: تو آنقدر باید مسئولیت شناس باشی، آنقدر باید امانت دار باشی، آنقدر باید حساس باشی، تو باید بدانی که زن تو وقتی از خانه بیرون میرود کجا رفته، حفظ او و مسئولیت او جزء وظایف مرد است.
لذا خود فقهاء استثناء میکنند مواردی که خروج زن ضرورتی داشته باشد، مثل آنکه عمل واجبی را میخواهد انجام دهد، حتی اگر مرد بخواهد به قصد ایذاء مانع خروج زن شود، میفرمایند حرام است.
پس اینها را هم در کنارش داریم. ولی ببینید آن نکتهای را که میخواهم در پاسخ این سؤالات عرض کنم آن است که: اول این پیش فرض را از ذهن خود خارج کنیم اینکه بگوییم خداوند تبارک و تعالی باید به ملاک عدالت احکام را جعل کند، چون بر مبنای ملاک عدالت، باید بین زنها فرق باشد. زن پیر، زن جوان، زن شهری، زن روستایی، زن پولدار و زن بیپول، اگر این مسأله را مطرح کنیم خیلی مسئله شاخ و برگ پیدا میکند.
اگر بخواهیم این قوانین را براساس این اصل تنظیم کنیم به نظر من خیلی از مشکلات حتی برای قشر بانوان پیش میآید. مثلاً همین قانون ارث چنانچه براساس عدالت باشد، باید بگوییم اگر مردی که از دنیا میرود، زنش بیسواد است این مقدار پول باید ارث ببرد اگر پولدار است این مقدار اگر سالم است این مقدار پول باید به او برسد چون عدالت وضع الشئ فی محله است یک زن بیسواد اگر پول زیادی از شوهرش به او به ارث برسد بلد نیست که با آن پول چکار کند در همین بحث ارث اگر تأمل کنیم خیلی روشن است اساساً خدا میتواند از اول بفرماید میت نیمی از مالش متعلق به خودش است، چون بر مبنای آموزههای اصلی که ما داریم همه چیز مال خداست العبد و ما فی یده لله تبارک و تعالی خدا میتواند از اول بفرماید کسی که از دنیا برود حقی بر مالش ندارد اما آمده براساس مصالح و مفاسدی که برآن مترتب است، احکامی را معین فرموده.
بشر وقتی میخواهد قانونی را جعل کند امروز قانون وضع میکند فردا ده تا تبصره به آن میزند مجلس شورای اسلامی هرسال قانون سال قبل را تبصره میزند تازه همه اش هم ناقص است، قانونی را که بشر ارائه میدهد، نمیتواند کامل باشد اما خداوندی که محیط بر همه بشر و محیط بر تمام شرایط او است همه شرایط بشر را میتواند حساب کند و یک قانون فراگیر و جامع و صحیح را جعل کند و ارائه دهد. لذا برای پاسخ به این سؤالات نباید پای عدالت را به مسائل فقهی بکشانیم، بله خداوند برای جزا دادن باید عدالت داشته باشد خدا هر وقت میخواهد جزا به بشر بدهد باید فرقی وجود نداشته باشد (فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره) فرقی وجود ندارد هر کس به اندازه عملش باید به او جزا داده شود بین زن و مرد فرقی نیست اما در جعل احکام مخصوصاً در باب عبادات مثل اینکه ما صبح زود برای نماز صبح بلند شویم اصلاً اینجا نمیتواند بر مبنای عدالت باشد، احکام شرعی برای تنظیم امور بشر و جامعه است.
در تنظیم امور بشر لازم نیست مسأله عدالت مطرح باشد البته در بعضی جاها میشود مطرح باشد ولی لزومی ندارد در تنظیم قوانین بشری عدالت را در نظر بگیریم. بله خداوند بر طبق ملاکات احکام را جعل میکند، بنابراین اگر این پیشفرض را از ذهن خود خارج کردیم، دیگر نمیتوانیم بگوییم مثلاً حق طلاق که در دست مرد است ظلم به زن است نه، ازدواج یک قرارداد است مگر از اول زن مجبور شده به این قرارداد، مگر مرد مجبور شده به این قرارداد، خوب در این قرارداد زن میتواند شرط کند که حق طلاق به دست زن باشد اشکالی هم ندارد.
البته همین جا داخل پرانتز عرض کنم این را مخصوصاً افرادی که در باب حقوق کار میکنند در دانشگاهها، توجه کنند این شروطی که در دفترچههای ازدواج از اوائل انقلاب قرار دادهاند، برای بانوان و برای تحکیم خانوادهها بیان شده، این شروط از ابتدا به نیت خدمت برای قشر بانوان قرار داده شده است، اما اکنون سؤال کنید آیا آمار طلاق بیشتر شده یا کمتر آیا این شروط توانسته آمار طلاق را پایین بیاورد؟ اساساً این حق تأثیری در تحکیم خانواده ندارد آنجایی که زن نتواند با مرد زندگی کند زندگی نمیکند برای تحکیم بنیان خانواده باید به سراغ ملاکهای ارزشی برویم.
برای تحکیم خانواده نمیتوانیم فقط به ملاکهای فقهی استناد کنیم، چون با این ملاکهای فقهی محض نمیتوانیم تحکیم خانوادهها را تضمین کنیم. اگر به مجموع دستورات اسلام عمل شود، به مسائل معرفتیاش، مسائل اخلاقیاش، مسائل اجتماعیاش، مسائل روانشناسیاش، این مجموعه است که میتواند یک خانواده محکمی را تنظیم کند، لذا اگر بخواهیم به صرف ملاکهای فقهی پیش برویم این در اصلاح بنیان خانواده کافی نیست.
قسمت دوم عرایض بنده در مورد مهریههای سنگینی است که امروزه در ازدواجها وجود دارد مسئله مهریه که در بین مردم هست باید مورد تراضی طرفین باشد. اسلام نمیگوید هرچه مرد گفت زن باید گوش کند نه باید تراضی طرفین باشد خوب حالا که متأسفانه در جامعه روز به روز این فرهنگ غلط ریشهدارتر میشود و مهریه های سنگینتری را مطرح میکنند که این یک بحث فقهی و یک بحث اجتماعی دارد. از نظر بحث فقهی مشهور فقهاء و تقریباً مورد اجماع است که در مهریه حد معینی وجود ندارد.
همه فقها میگویند در باب مهریه یک مبلغ مشخص وجود ندارد. در زمان خلیفه دوم، او دید مهریه ها دارد از زمان پیامبر بالاتر میرود، آمد حدی را معین کند. به مسجد رفته و صحبت کرده بود که آمدیم برای مهریه حد معین کنیم دیگر هیچ کس حق ندارد بیش تر از پانصد درهم مهریه بگیرد. تاریخ میگوید زنی از پشت پرده گفت مگرای خلیفه تو قرآن نخواندهای «وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً»(نساء: 20) خدا میفرماید اگر مردی میخواهد زن دیگری بگیرد و به آن زن اول قنطار میخواهد بپردازد قنطار به مقدار خیلی زیاد میگویند، قنطار در بعضی از کتب تفسیری به هفتاد هزار یا هشتاد هزار دینار گفته شده و در بعضی از کتب تفسیری قنطار یعنی پوست گاوی را پر از طلا بکنند خدا میفرماید: اگر به زنت قنطار دادی حق نداری و جایز نیست از او بگیری.
خلاصه آن زن آمد گفت مگر این آیه را ندیدی؟ پس از نظر دینی مهر زیاد چه اشکال دارد؟ بله در بین فقها بعضی مثل سید مرتضی گفتهاند مهریه از مهرالسنه نباید بیشتر باشد فقط باید همان پانصد درهم باشد اما غیر از سید مرتضی بقیه این نظر را ندارند. البته روایت هم داریم «مِنْ بَرَكَةِ الْمَرْأَةِ خِفَّةُ مَئُونَتِهَا وَ تَيْسِيرُ وِلَادَتِهَا وَ مِنْ شُؤْمِهَا شِدَّةُ مَئُونَتِهَا وَ تَعْسِيرُ وِلَادَتِهَا»(من لا يحضره الفقيه3: 387) اگر یک زنی مهرش کم باشد، این زن زن بابرکتی است و زنی که مهر زیاد برای خودش قرار میدهد به عنوان شوم از او تعبیر شده. پس از نظر فقهی مهر زیاد اشکالی ندارد و قابل تشریع است، حالا اینکه در بعضی از نوشتهها آمده که مردی که تا آخر عمر هم کار کند نمیتواند صدتا سکه به زنش بدهد یا بعد از بیست سال قدرت خرید یک سکه را هم ندارد، اگر بیاید هزارتا سکه مهر قرار دهد، بعضیها فرمودند که این فرد اراده جدی نمیتواند داشته باشد، پس این کار اشکال دارد.
جواب این است که چرا میتواند اراده جدی داشته باشد، یقین دارد که نمیتواند بپردازد میگوید میخواهم این را مهر قرار دهم نسبت به قرار دادن مهریه اراده جدی دارد. یا گاهی اوقات قدرت بر تسلیم را مطرح میکنند اینجا قدرت بر تسلیم وجود دارد، ولو خودش فعلاً قادر بر تسلیم نباشد، اما اگر مثلاً بگوید من ماهی در اقیانوس آرام را مهر این زن قرار دادم این قدرت بر تسلیم نیست اما اگر چیزی که ذاتاً قابلیت بر تسلیم را دارد مطرح کرد، اشکالی ندارد.
نکتهای که اینجا میخواهم عرض کنم تقسیمی است که در احکام داریم. یک سری احکام ثابت داریم و یک سری احکام متغیر. این مسأله تعیین مهریه از مواردی است که فقیه جامع الشرایط میتواند در آن تصرف کند این نکته را ولو وقت هم گذشته من به اختصار عرض میکنم. ما در اسلام کذب را حرام میدانیم توریه را میگوییم اشکالی ندارد و مباح است. حال اگر فقیه جامع الشرایط ببیند همه مردم و بازار مسلمین رفتند سراغ توریه و انسان به هیچکس نمیتواند اعتماد کند میتواند جلوش را بگیرد. اگر فقیه دید مردها نکاح دائم را کنار گذاشتند فقط دارند میروند سراغ نکاح موقت چون آن هم هزینه اش کمتر است و هم مسئولیتش کمتر است میتواند جلوی آن را بگیرد.
در باب مهریه نیز اگر فقیه جامع الشرایط ببیند مهریه های سنگینی در جامعه قرار داده میشود و مردم به سمت و سویی پیش میروند که مشکلاتی در جامعه ایجاد میشود میتواند در آن تصرف کند و برای مهریه حد معینی را مشخص نماید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته