رسیدیم به این قسمت روایت که بعد از آنچه که بر قلب واجب شده و خدای تبارک و
تعالی معین فرموده آن را ذکر فرمودند، آنچه بر لسان واجب شده را هم بیان
کردند که اینها را توضیح دادیم. میفرماید و فرض علی السمع عن ینتزه عن
الاستماع إلی ما حرّم الله و أن یعرض أما لا یحلّ له مما نهی الله عزوجل
عنه و الاسقا إلی ما اسخط الله عزوجل، میفرماید آنچه را که خدای تبارک و
تعالی بر گوش انسان واجب و لازم فرموده این است که ما حرّم الله را استماع
نکند، یعنی از این تعبیر استفاده میشود که آنچه حرام است مثل غیبت کردن،
تهمت زدن، دروغ گفتن، اینها حرام است.
تنزه از استماع پیدا کند،
یعنی گوش خودش را در معرض استماع اینها قرار ندهد، گوش خودش مبرّا و منزه
باشد اینکه استماع کند غیبت را، تهمت را، دروغ را، حالا راجع به غیبت معروف
همین است که هم غیبت کردن حرام است و هم غیبت شنیدن حرام است. در تهمت هم
همینطور، ولی در باب دروغ این را خیلی مطرح نکردند که آیا شنیدن دروغ،
انسان پای منبر کسی بنشیند که خدای نکرده میداند که او یک مطالب دروغی را
ذکر میکند، پای صحبت کسی بنشیند که میداند او اصلاً عادتش به دروغ گفتن
است.
خود همین خیلی مهم است، حالا عرض کردم در غیبت و تهمت، در فقه
هم مطرح است که هر دو طرفش حرام است، در دروغ خیلی آقایان متعرض نشدند،
خودِ دروغ حرام است ولی شنیدن آن یعنی اینکه من میدانم شخصی دروغ میگوید
آیا میتوانم بنشینم و کلمات او را استماع کنم؟ غیبت نمیکند و تهمتی هم
نمیزند بلکه دروغ میگوید، این ظاهر برخی از ادله از جمله همین روایت است
که استماع کذب هم حرام است، همانطوری که خودِ دروغ گفتن حرام است، استماع
کذب هم حرام است، این مطلبی است که اگر ما خیلی رعایت کنیم واقعاً اجازه
نمیدهیم هر کسی هر حرفی را بزند.
یادم میآید چند سال پیش یکی از
مدرّسین محترم حوزه به من گفت یک آقایی در منبر در مورد یکی از بزرگانی که
از دنیا رفته، که این آقا که خودش از مدرسین حوزه است اصلاً لیلاً و نهاراً
با آن مرد و با آن بزرگ محشور بود، گفت آن آقا که اصلاً در قم نبود، خیلی
به ندرت به آنجا میآمد گفت به قدری در مورد آن آقا دروغ گفت که من
میخواستم در بین جمعیت بلند شوم بگویم از این منبر رسول خدا حیا کن و
اینقدر دروغ نگو، اینهایی که میگوئی تمام دروغ است که متأسفانه امروز یک
مطلبی که باب شده ما برای اینکه یک مقداری منبرمان بگیرد، خوابهای جعلی،
داستانهای خیالی، در مورد بعضی از بزرگان. اگر انسان مراتب علمی آنها را
بخواهد بگوید خودش خیلی مسئلهی مهمی است اینها را آدم کنار میگذارد،
اعراضشان را از دنیا انسان بخواهد تحلیل کند صدها منبر میخواهد که چطور یک
شخصی اینقدر به این مرتبه میرسد که از دنیا و مقامات دنیا اعراض میکند،
از توجه مردم به خودش اعراض میکند، برایش فرقی نمیکند که مردم از او
تعریف بکنند یا نکنند، اینها چیزهای خیلی مهمی است، این واقعیات را آدم
کنار میگذارد و یک سری دروغها و خیالات را مطرح میکند، این مسئلهی خیلی
مهمی است.
باز من این نکته را عرض کنم؛ یکی از آقایان دیگر که یک
کتابی راجع به آقایی که در قم نبود نوشته بود یک وقتی آمد خدمت مرحوم والد
ما رضوان الله تعالی علیه، ایشان به او اعتراض کرد که این کتاب چیست که شما
نوشتید؟ پرسید مگر چه اشکالی دارد؟ ایشان فرمود در این کتاب شما دروغ
نوشتی و این مطلبی که مسلم الکذب است را آوردید، ایشان گفت کدام مطلب؟
فرمودند در این کتاب نوشتی وقتی ایشان (آن روحانی بزرگوار که در موردش کتاب
نوشته شده) وقتی در شکم مادرش بود و مادرش او را حامله بود یک غذای
شبههناکی را پدرش آورد و این غذا را این مادر خورد و این در شکم مادر لگد
زد و مادر تهوّع کرد و بیرون ریخت، پدر من به ایشان فرمود شما بعد از این
همه درس خواندن نمیفهمی که این دروغ است؟ اولاً پدر این آقا را متهم به
استفاده از اموال مشتبه به حلال و حرام، فوقش اینست که حمل کنیم او
نمیدانسته! فرمودند این چه حرفی است که شما زدی؟
ما با روایات این
را در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها قائلیم و معتقدیم در شکم مادر با
مادر حرف میزد، از این دایره که خارج شویم این حرفها را باید به دیوار زد
که کسی در شکم مادر این چنین است، بعد ایشان به پدرم عرض کرد شما که شاگرد
امام بودی و این همه ذوب در امام هستید که واقعاً هم همینطور بود، من یک
جملهای را در مقدمه کتاب آوردم و آن اینکه امام فرمودند مقامات عارفین را
انکار نکنید، پدرم فرمودند عجب! پس معنای این جمله را هم نفهمیدی؟! عارف در
شکم مادرش که عارف نیست، عارف بعد از اینکه ریاضتها و زهدها را متحمل
میشود ممکن است خدا به یک مرتبهای برساند او را و الا هیچ کسی در شکم
مادرش عارف نیست.
علی ایّ حال ایشان فرمود شما بدان، چون آن آقا که
خیلی هم محترم بود، بسیار مرد ارزنده و ملایی هست، اما یک چنین کتابی را
نوشته بود، ایشان گفت این کتاب تا حالا چند میلیون تیراژ داشته، پدرم سری
تکان داد و گفت وای وای، به تعداد هر تیراژ آن تو مسئولی، نمیدانی انتشار
یک دروغ چقدر مؤاخذه دارد، شما دارید منتشر میکنید و آنهایی که این را
میخوانند و بالای منبرها میگویند و در جلسات نقل میکنند در تمام اینها
تو مسئول هستی!
ببینید قضیه چیست که خود انسان وقتی دروغی را
میشنود در این باتلاق میافتد، وقتی اجازه میدهید به هر کسی هر حرفی
بزند، او هم شروع میکند به رطب و یابس بافتن و دروغ گفتن، اما انسان بگوید
من در این جلسه نشستم، شما حقّ اینکه مطلب غیر واقعی بگوئی را نداری، مطلبی
که برایت واقعیت دارد و صدقش مسلم هست را بگو، مطلبی که تردید دارید که
آیا درست است یا درست نیست، حق نداری بگوئی، ببینید چقدر این مجلس نورانی
میشود!
خدا رحمت کند آقای احمدی میانجی را، مرد بسیار مُلایی بود،
از همین همدورههای مرحوم والد ما بود شاید چند سالی هم سنشان از والد ما
بیشتر بود، بسیار آدم مهذبی بود، گاهی اوقات سخنرانیهای ایشان را رادیو
معارف پخش میکند، خیلی مقیّد بود وقتی روضه شرکت میکند برود جایی که
پائینترین قسمت مجلس است، با اینکه آدمی بود که وقتی به روضه ما میآمد،
هر چه اصرار میکردیم که نزدیک پدر ما بنشیند نرفت، گفت من همین جا دم در
یک گوشهای مینشینم، رضوان خدا بر او بود. ایشان در مورد روضه حرف خوبی
میزند ما روضه را یک وقت به عنوان زبان قال میگوئیم یک وقت به عنوان زبان
حال میگوئیم، مثلاً میدانیم امام حسین علیه السلام آمده با اهلبیت وداع
کند، حالا اگر جایی ننوشته باشند که سکینه عرض کرده باشد که تو یک وقتی
بچههای مسلم را روی پای خودت نشاندی، الآن هم که میروی من را روی پایت
بنشان، ولی زبان حال این دختر که هست، لذا باید گفت، آنجایی که نمیدانیم
زبان قال هست باید بگوئیم این به عنوان زبان حال مطرح میشود. در روضه چنین
چیزی هست ولی در غیر از این مسلم کذب است، در خودِ همین روضهها هم اگر به
عنوان قال بگوئیم کذب است، فرقی نمیکند.
من یادم هست یک وقتی در
جبهه بودم یک کسی داشت روضه میخواند و گفت وقتی حضرت عباس داشت با امام
حسین وداع میکرد دید زینب یک گوشهای ایستاده، آدم شرمش میآید بگوید این
تعابیر را؛ زینب گفت چرا کسی نیست با من وداع کند؟ حسین گفت عباس جان برو
با زینب وداع کن! یک چیزهای غلط و خراب، نه ربطی به هم داد و نه زبان حال
است و نه زبان قال است.
شما ببینید حضرت رقیه سلام الله علیها، بحث
خرابه را وقتی بیان میکنید میگوید عمه جان من از شما غذا نخواستم، این را
هیچ جا هم ننوشته باشند، وقتی در نیمهی شب تشتی میآورند ظاهر حال این
است که دارند برایش غذا میبرند، بچه دارد گریه میکند و دیگران هم
همینطور، بعد روی تشت را کنار میزند میبیند سر بریدهی پدر هست، بیان
کردنش چه عیبی دارد؟! حالا کسی بگوید او فکر کرد غذا برایش میآورند، بعد
بگوئیم کجا نوشته برایش غذا میآورند، او گفت پدرم را میخواهم و بعد یزید
علیه ما علیه و لعنة الله علیه این را فرستاد، دیگر چیزی نگوئیم، زبان حال
مانعی ندارد و امری عقلائی است. خود کذب یک قبح عقلایی هم دارد، کذب در بین
عقلا هم قبیح است اما خودِ عقلا زبان حال را کذب نمیدانند.
یک وقتی والد ما به ما فرمود که شما این را گفتی، ما عرض کردیم که نگفتیم، فرمود در دلت هم نگفتی؟! این عنوان زبان حال است.
علی
ایّ حال این مطلب خیلی مهم است، فرض علی السمع أن یتنزه عن الاستماع إلی ما
حرّم الله، آقایان خودمان را خیلی ملزم کنیم، نشود به اینکه الآن من
میخوانم متأسفانه در خودم اثر ندارد، شما بیائید واقعاً برای خودتان
برنامه بریزید، در خانوادهتان اگر دیدید که همسرتان، بچهتان، خدایی نکرده
دروغ یا غیبت میکند، محکم برخورد کنید، همان که در سیرهی امام رضوان
الله علیه هست و همه میگویند، راجع به امام میگوید حتّی آن رفقای گرمابه و
گلستان امام میگویند جرأت نمیکردیم در حضور امام غیبت کنیم، در منزل
نگذارید دروغ، غیبت، تهمت و ... مطرح باشد.
از خانهی خودمان این
مسئله را شروع کنیم، بیائیم در محیط وسیعتر در بین رفقا، یعنی واقعاً آدم
نمیخواهد مقدسبازی کند، گاهی اوقات میگوئیم غیبت نکن در جواب میگویند
اینقدر مقدس بازی درنیاور، این دستور خداست، شنیدنِ غیبت حرام است، اگر
بخواهی غیبت کنی من باید از اینجا بروم که بعد یک آیهای هست که در یک مورد
دیگری هست اما خدا دستور میفرماید که آنجایی که این حرفها را میزنند
ننشینید، بالأخره از خودمان شروع کنیم، عمر انسان که معلوم نیست چه مقدار
است؟ بیائیم راجع به سمعمان خودمان را تربیت کنیم، انشاء الله خدا توفیق
بدهد که ما این امانتی که خدا به عنوان سمع به ما داده، روز قیامت به
نفعمان شهادت بدهد و به ضرر ما شهادت ندهد.
اهمیت و وجوب ترک کذب و استماع آن
۰۶ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۰:۲۲
رسیدیم به این قسمت روایت که بعد از آنچه که بر قلب واجب شده و خدای تبارک و تعالی معین فرموده آن را ذکر فرمودند، آنچه بر لسان واجب شده را هم بیان کردند که اینها را توضیح دادیم. میفرماید و فرض علی السمع عن ینتزه عن الاستماع إلی ما حرّم الله و أن یعرض أما لا یحلّ له مما نهی الله عزوجل عنه و الاسقا إلی ما اسخط الله عزوجل، میفرماید آنچه را که خدای تبارک و تعالی بر گوش انسان واجب و لازم فرموده این است که ما حرّم الله را استماع نکند، یعنی از این تعبیر استفاده میشود که آنچه حرام است مثل غیبت کردن، تهمت زدن، دروغ گفتن، اینها حرام است.
تنزه از استماع پیدا کند، یعنی گوش خودش را در معرض استماع اینها قرار ندهد، گوش خودش مبرّا و منزه باشد اینکه استماع کند غیبت را، تهمت را، دروغ را، حالا راجع به غیبت معروف همین است که هم غیبت کردن حرام است و هم غیبت شنیدن حرام است. در تهمت هم همینطور، ولی در باب دروغ این را خیلی مطرح نکردند که آیا شنیدن دروغ، انسان پای منبر کسی بنشیند که خدای نکرده میداند که او یک مطالب دروغی را ذکر میکند، پای صحبت کسی بنشیند که میداند او اصلاً عادتش به دروغ گفتن است.
خود همین خیلی مهم است، حالا عرض کردم در غیبت و تهمت، در فقه هم مطرح است که هر دو طرفش حرام است، در دروغ خیلی آقایان متعرض نشدند، خودِ دروغ حرام است ولی شنیدن آن یعنی اینکه من میدانم شخصی دروغ میگوید آیا میتوانم بنشینم و کلمات او را استماع کنم؟ غیبت نمیکند و تهمتی هم نمیزند بلکه دروغ میگوید، این ظاهر برخی از ادله از جمله همین روایت است که استماع کذب هم حرام است، همانطوری که خودِ دروغ گفتن حرام است، استماع کذب هم حرام است، این مطلبی است که اگر ما خیلی رعایت کنیم واقعاً اجازه نمیدهیم هر کسی هر حرفی را بزند.
یادم میآید چند سال پیش یکی از مدرّسین محترم حوزه به من گفت یک آقایی در منبر در مورد یکی از بزرگانی که از دنیا رفته، که این آقا که خودش از مدرسین حوزه است اصلاً لیلاً و نهاراً با آن مرد و با آن بزرگ محشور بود، گفت آن آقا که اصلاً در قم نبود، خیلی به ندرت به آنجا میآمد گفت به قدری در مورد آن آقا دروغ گفت که من میخواستم در بین جمعیت بلند شوم بگویم از این منبر رسول خدا حیا کن و اینقدر دروغ نگو، اینهایی که میگوئی تمام دروغ است که متأسفانه امروز یک مطلبی که باب شده ما برای اینکه یک مقداری منبرمان بگیرد، خوابهای جعلی، داستانهای خیالی، در مورد بعضی از بزرگان. اگر انسان مراتب علمی آنها را بخواهد بگوید خودش خیلی مسئلهی مهمی است اینها را آدم کنار میگذارد، اعراضشان را از دنیا انسان بخواهد تحلیل کند صدها منبر میخواهد که چطور یک شخصی اینقدر به این مرتبه میرسد که از دنیا و مقامات دنیا اعراض میکند، از توجه مردم به خودش اعراض میکند، برایش فرقی نمیکند که مردم از او تعریف بکنند یا نکنند، اینها چیزهای خیلی مهمی است، این واقعیات را آدم کنار میگذارد و یک سری دروغها و خیالات را مطرح میکند، این مسئلهی خیلی مهمی است.
باز من این نکته را عرض کنم؛ یکی از آقایان دیگر که یک کتابی راجع به آقایی که در قم نبود نوشته بود یک وقتی آمد خدمت مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه، ایشان به او اعتراض کرد که این کتاب چیست که شما نوشتید؟ پرسید مگر چه اشکالی دارد؟ ایشان فرمود در این کتاب شما دروغ نوشتی و این مطلبی که مسلم الکذب است را آوردید، ایشان گفت کدام مطلب؟ فرمودند در این کتاب نوشتی وقتی ایشان (آن روحانی بزرگوار که در موردش کتاب نوشته شده) وقتی در شکم مادرش بود و مادرش او را حامله بود یک غذای شبههناکی را پدرش آورد و این غذا را این مادر خورد و این در شکم مادر لگد زد و مادر تهوّع کرد و بیرون ریخت، پدر من به ایشان فرمود شما بعد از این همه درس خواندن نمیفهمی که این دروغ است؟ اولاً پدر این آقا را متهم به استفاده از اموال مشتبه به حلال و حرام، فوقش اینست که حمل کنیم او نمیدانسته! فرمودند این چه حرفی است که شما زدی؟
ما با روایات این را در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها قائلیم و معتقدیم در شکم مادر با مادر حرف میزد، از این دایره که خارج شویم این حرفها را باید به دیوار زد که کسی در شکم مادر این چنین است، بعد ایشان به پدرم عرض کرد شما که شاگرد امام بودی و این همه ذوب در امام هستید که واقعاً هم همینطور بود، من یک جملهای را در مقدمه کتاب آوردم و آن اینکه امام فرمودند مقامات عارفین را انکار نکنید، پدرم فرمودند عجب! پس معنای این جمله را هم نفهمیدی؟! عارف در شکم مادرش که عارف نیست، عارف بعد از اینکه ریاضتها و زهدها را متحمل میشود ممکن است خدا به یک مرتبهای برساند او را و الا هیچ کسی در شکم مادرش عارف نیست.
علی ایّ حال ایشان فرمود شما بدان، چون آن آقا که خیلی هم محترم بود، بسیار مرد ارزنده و ملایی هست، اما یک چنین کتابی را نوشته بود، ایشان گفت این کتاب تا حالا چند میلیون تیراژ داشته، پدرم سری تکان داد و گفت وای وای، به تعداد هر تیراژ آن تو مسئولی، نمیدانی انتشار یک دروغ چقدر مؤاخذه دارد، شما دارید منتشر میکنید و آنهایی که این را میخوانند و بالای منبرها میگویند و در جلسات نقل میکنند در تمام اینها تو مسئول هستی!
ببینید قضیه چیست که خود انسان وقتی دروغی را میشنود در این باتلاق میافتد، وقتی اجازه میدهید به هر کسی هر حرفی بزند، او هم شروع میکند به رطب و یابس بافتن و دروغ گفتن، اما انسان بگوید من در این جلسه نشستم، شما حقّ اینکه مطلب غیر واقعی بگوئی را نداری، مطلبی که برایت واقعیت دارد و صدقش مسلم هست را بگو، مطلبی که تردید دارید که آیا درست است یا درست نیست، حق نداری بگوئی، ببینید چقدر این مجلس نورانی میشود!
خدا رحمت کند آقای احمدی میانجی را، مرد بسیار مُلایی بود، از همین همدورههای مرحوم والد ما بود شاید چند سالی هم سنشان از والد ما بیشتر بود، بسیار آدم مهذبی بود، گاهی اوقات سخنرانیهای ایشان را رادیو معارف پخش میکند، خیلی مقیّد بود وقتی روضه شرکت میکند برود جایی که پائینترین قسمت مجلس است، با اینکه آدمی بود که وقتی به روضه ما میآمد، هر چه اصرار میکردیم که نزدیک پدر ما بنشیند نرفت، گفت من همین جا دم در یک گوشهای مینشینم، رضوان خدا بر او بود. ایشان در مورد روضه حرف خوبی میزند ما روضه را یک وقت به عنوان زبان قال میگوئیم یک وقت به عنوان زبان حال میگوئیم، مثلاً میدانیم امام حسین علیه السلام آمده با اهلبیت وداع کند، حالا اگر جایی ننوشته باشند که سکینه عرض کرده باشد که تو یک وقتی بچههای مسلم را روی پای خودت نشاندی، الآن هم که میروی من را روی پایت بنشان، ولی زبان حال این دختر که هست، لذا باید گفت، آنجایی که نمیدانیم زبان قال هست باید بگوئیم این به عنوان زبان حال مطرح میشود. در روضه چنین چیزی هست ولی در غیر از این مسلم کذب است، در خودِ همین روضهها هم اگر به عنوان قال بگوئیم کذب است، فرقی نمیکند.
من یادم هست یک وقتی در جبهه بودم یک کسی داشت روضه میخواند و گفت وقتی حضرت عباس داشت با امام حسین وداع میکرد دید زینب یک گوشهای ایستاده، آدم شرمش میآید بگوید این تعابیر را؛ زینب گفت چرا کسی نیست با من وداع کند؟ حسین گفت عباس جان برو با زینب وداع کن! یک چیزهای غلط و خراب، نه ربطی به هم داد و نه زبان حال است و نه زبان قال است.
شما ببینید حضرت رقیه سلام الله علیها، بحث خرابه را وقتی بیان میکنید میگوید عمه جان من از شما غذا نخواستم، این را هیچ جا هم ننوشته باشند، وقتی در نیمهی شب تشتی میآورند ظاهر حال این است که دارند برایش غذا میبرند، بچه دارد گریه میکند و دیگران هم همینطور، بعد روی تشت را کنار میزند میبیند سر بریدهی پدر هست، بیان کردنش چه عیبی دارد؟! حالا کسی بگوید او فکر کرد غذا برایش میآورند، بعد بگوئیم کجا نوشته برایش غذا میآورند، او گفت پدرم را میخواهم و بعد یزید علیه ما علیه و لعنة الله علیه این را فرستاد، دیگر چیزی نگوئیم، زبان حال مانعی ندارد و امری عقلائی است. خود کذب یک قبح عقلایی هم دارد، کذب در بین عقلا هم قبیح است اما خودِ عقلا زبان حال را کذب نمیدانند.
یک وقتی والد ما به ما فرمود که شما این را گفتی، ما عرض کردیم که نگفتیم، فرمود در دلت هم نگفتی؟! این عنوان زبان حال است.
علی ایّ حال این مطلب خیلی مهم است، فرض علی السمع أن یتنزه عن الاستماع إلی ما حرّم الله، آقایان خودمان را خیلی ملزم کنیم، نشود به اینکه الآن من میخوانم متأسفانه در خودم اثر ندارد، شما بیائید واقعاً برای خودتان برنامه بریزید، در خانوادهتان اگر دیدید که همسرتان، بچهتان، خدایی نکرده دروغ یا غیبت میکند، محکم برخورد کنید، همان که در سیرهی امام رضوان الله علیه هست و همه میگویند، راجع به امام میگوید حتّی آن رفقای گرمابه و گلستان امام میگویند جرأت نمیکردیم در حضور امام غیبت کنیم، در منزل نگذارید دروغ، غیبت، تهمت و ... مطرح باشد.
از خانهی خودمان این مسئله را شروع کنیم، بیائیم در محیط وسیعتر در بین رفقا، یعنی واقعاً آدم نمیخواهد مقدسبازی کند، گاهی اوقات میگوئیم غیبت نکن در جواب میگویند اینقدر مقدس بازی درنیاور، این دستور خداست، شنیدنِ غیبت حرام است، اگر بخواهی غیبت کنی من باید از اینجا بروم که بعد یک آیهای هست که در یک مورد دیگری هست اما خدا دستور میفرماید که آنجایی که این حرفها را میزنند ننشینید، بالأخره از خودمان شروع کنیم، عمر انسان که معلوم نیست چه مقدار است؟ بیائیم راجع به سمعمان خودمان را تربیت کنیم، انشاء الله خدا توفیق بدهد که ما این امانتی که خدا به عنوان سمع به ما داده، روز قیامت به نفعمان شهادت بدهد و به ضرر ما شهادت ندهد.
منبع : وسائل الشیعه، ج 15، ص 164
کلمات کلیدی :
۱,۳۴۶ بازدید