سخن در روایتی است که در باب دوم از ابواب جهاد النفس کتاب وسائل الشیعه وارد شده.
مقداری از این روایت را خواندیم و قبلاً هم عرض کردیم روایت بسیار مهمی است و یک جهت اهمیّتش این است که در این روایت، امام علیه السلام به آیاتی از قرآن کریم استشهاد فرموده است. در این روایت آنچه خدای تبارک و تعالی بر اعضا و جوارح انسان (قلب انسان، چشم انسان، لسان، گوش، دست، پای انسان)، واجب کرده که اینها چیزهایی است که ما باید رعایت کنیم و اگر رعایت نکنیم ایمان خراب و ناقص است.
بیان شد بر خلاف آنچه در اذهان بعضی از عوام و نادانها هست که میگویند قلب انسان پاک باشد، نگاه به حرام کرد کرد، استماع حرام کرد کرد، دست به حرام گذاشت گذاشت، این نمیشود، هر یک از اینها خودش یک ایمان خاصی دارد و باز روایت را ملاحظه کردید باز این جهتش را هم تکرار میکنیم که در روایت میفرماید ایمانی که برای هر عضوی هست، غیر از ایمانی است که برای عضو دیگر است یعنی یک مجموعهای از ایمانها اگر در انسان جمع شد کمال الایمان میشود، ایمان به این نیست که قلباً معتقد باشم به توحید، نبوت، امامت و معاد، بگویم ایمان من کامل شد! بلکه بر حسب این روایات (که در باب دوم هست) اگر هر یک از اعضا و جوارح، آنچه که خدا بر او واجب فرموده عمل نکنند، ایمان ناقص و خراب است.
چگونگی ایمان «سمع» در روایات
قلب و لسان را بیان کردند و فرمود: «و فرض علی السمع أن یتنزه عن الاستماع إلی ما حرّم الله»؛ آنچه که بر گوش انسان واجب است این است که استماع ما حرّم الله را نداشته باشد، آنچه که خدا حرام کرده گوش ندهد (یک). «و أن یعرض عما لا یحلّ له مما نهی الله عزوجل عنه»، از آنچه که برای او حلال نیست، اعراض کند. حالا میتوانیم بگوئیم یک وقتی سؤال میکردند که شنود، حرام است یا نه؟ من گوش بدهم بگویم یک زن و شوهری با هم چه میگویند؟ دو تا برادر با هم چه میگویند؟
استراق سمع، اینکه متعارف و معروف است این حرام است، اگر دو نفر با هم حرف خصوصی میزنند من به گونهای گوش بدهم که اینها چه میگویند، یک راهی پیدا کنم بر اینکه آنها نفهمند که من گوش میدهم، در قسمتی قرار بگیرم که نفهمند، این حرام است و باید اعراض کند؟ «عما لا یحلّ له»، اطلاع بر مسائل خصوصی افراد حلال نیست، واقعاً باید گفت «ویلٌ لنا ویلٌ لنا»، اینقدر نفس ما آماده است که یک کسی بنشیند اسرار خصوصی دیگران را برای آدم بگوید، چه دارد و چه ندارد، کجا رفته و کجا نرفته، به چه کسی چه گفته و چه نگفته! من البته خودم را عرض میکنم، واقعاً چه بلایی سر نفسمان آوردیم که تمایل به این داریم، لذت میبریم. اینکه چقدر انسان غافل بوده؟! این غفلت این نفس را به اینجا کشانده!
دلم میخواهد یک کسی بیاید بگوید خصوصی یک مطلبی را به شما بگویم، شنیدن آن برایم حلال نیست. یک وقتی هست که یک مشکلی هست برای رفع مشکل، من باید اطلاع پیدا کنم ببینم چه راهی برای حل آن هست، اما اگر هیچ کاری از من بر نمیآید ولی میل دارم که این مسئلهای که مربوط به یکی از دوستان و اقربا است، یک مسئلهی خصوصی را برای انسان بگوید! بعد هم پیش خودم میگویم این چقدر برایم اعتبار قائل است که اسرار دیگران را برایم میگوید!
گاهی اوقات هم خودم میگویم من محرم اسرار هستم بگو، تو غلط میکنی که محرم اسراری!! حق نداری محرم اسرار دیگران باشی. یک کسی خودش میخواهد از انسان مشورتی بگیرد حرف خودش را میزند عیبی ندارد، اما اینکه آدم اینطوری خودش را گنجینهی اسرار دیگران قرار بدهد، یکی از محرمات الهی است، وقتی کسی میخواهد سرّ دیگری را برای شما فاش کند اعراض کنید، اعراض وجوب دارد، «أن یعرض عما لا یحلّ له مما نهی الله عزوجل عنه»، حالا اینها باز توضیح دارد، خودتان این روایت را ببینید و امام صادق علیه السلام را مخاطب قرار بدهید.
فکر کنید حضرت نشسته و ما در محضر حضرتیم، از خودشان استمداد کنید که آنچه میخواستید بفرمائید، در قلب ما جاری کنید، بعد ببینید چه نکاتی در قلبتان جاری میشود؟ اینطوری با روایت برخورد کنید نه مثل یک کلام عادی که نقل میکنیم و رد شویم.
در مورد قرآن چطور برخورد میکنیم؟ قرآن را کسی لذت میبرد که گویا صدای جبرئیل در حین نزول بر پیامبر را میشنود، او لذّت میبرد و محو در خدای تبارک و تعالی بشود، بعد انواری به او اشراق میشود و الا اگر انسان قرآن را مثل یک کتاب عادی بخواهد مطالعه کند برایش اثر ندارد، در روایات هم باید همین کار را بکنیم.
چقدر نکته در این کلمات هست! انسان هر چه این کلمات را دقت میکند یک نکتهی جدیدی به ذهنش میآید. بعد میفرماید «و الاصغاء إلی ما اسخط الله عزوجل»، این دیگر چقدر خطر دارد! اگر انسان گوش بدهد چیزی را که سخط خدا را به دنبال دارد، غضب خدا را به دنبال دارد.
حالا خود امام علیه السلام اشاره میکند به این آیه 140 از سوره نساء «و قد نزل علیکم فی الکتاب أن إذا سمعتم» خدای تبارک تعالی میفرماید ما به شما این دستور را دادیم «إذا سمعتم» وقتی شنیدید آیات الله «یکفر بها»، اینجا حق ندارید وقف کنیم. «سمعتم آیات الله یکفر بها» یعنی در یک جلسهای نشستید که کفر به آیات خدا ورزیده می شود، خدا و شئون خدا و احکام الهی را مسخره میکنند «و یستهزء بها»، وقتی شنیدید «آیات الله یکفر بها و یستهزء بها»، ما به شما دستور دادیم «فلا تقعدوا معهم»؛ حق ندارید اینجا بنشینید! «حتی یخوضوا فی حدیث غیره»؛ تا در یک حرف دیگری که اینها وارد شدند بعد بیائید در آن جلسه بنشیدید.
دنبالهی این آیه که در روایت ذکر نشده، ولی ادامهاش خیلی عجیب است، «إنّکم إذن مثلهم»، اگر ما در یک مجلسی نشستیم، در آن مجلس دارند حکم خدا را مسخره میکنند که قصاص چیست؟ حجاب چیست؟ چرا موسیقی حرام است یا فلان شیء حرام است! یک وقت انسان مینشیند جواب میدهد خیلی خوب است ولی فقط نشسته! حتی از آیه استفاده میشود که فقط مجرّد سمع است من تأیید نکردم! گاهی اوقات به کسی میگوییم که شما در فلان مجلس که فلان روحانی مع الأسف یک چنین حکم ضروری را برد در بوتهی انکار، چرا حرفی نزدید، میگوید من که تأیید نکردم، آیه میگوید شما حق نشستن و استماع نداری و باید برخیزی و بروی، اینها چیزهایی است که متأسفانه در ما طلبهها یک مقداری منسوخ شده، اسمش هم گذاشتیم که اگر برویم میگویند این مقدسبازی در میآورد.
این دستور قرآن کریم است «فلا تقعدوا معهم إنکم إذن مثلهم»؛ اگر فقط نشستید و شنیدید ولو تأیید هم نکنید، شما هم مثل اینها هستید. همین عذابی که اینها استحقاق دارند را شما هم استحقاق همان عذاب را خواهید داشت. ببینید چقدر گوش مهم است و چه امانت بزرگی است. انسان نمیتواند در هر جلسهای در اختیار هر کسی، هر گروهی و هر تریبونی، هر سخنرانی قرار بدهد، باید ببیند چه کسی حرف میزند، ما وقتی میخواهیم پای صحبت کسی بنشینیم باید ببینیم چه کسی هست و آیا میتواند آیات قرآن را معنا کند و اهلیّتش را دارد یا خیر؟ اینها چیزهایی است که ما باید انشاء الله مراقبت کنیم. خدای تبارک و تعالی همهی ما را موفق به حفظ این امانات خودش بفرماید ان شاء الله.
ایمان مفروض بر گوش
۰۳ اسفند ۱۳۹۴ و ۰۹:۴۳
بیان شد بر خلاف آنچه در اذهان بعضی از عوام و نادانها هست که میگویند قلب انسان پاک باشد، نگاه به حرام کرد کرد، استماع حرام کرد کرد، دست به حرام گذاشت گذاشت، این نمیشود، هر یک از اینها خودش یک ایمان خاصی دارد و باز روایت را ملاحظه کردید باز این جهتش را هم تکرار میکنیم که در روایت میفرماید ایمانی که برای هر عضوی هست، غیر از ایمانی است که برای عضو دیگر است یعنی یک مجموعهای از ایمانها اگر در انسان جمع شد کمال الایمان میشود، ایمان به این نیست که قلباً معتقد باشم به توحید، نبوت، امامت و معاد، بگویم ایمان من کامل شد! بلکه بر حسب این روایات (که در باب دوم هست) اگر هر یک از اعضا و جوارح، آنچه که خدا بر او واجب فرموده عمل نکنند، ایمان ناقص و خراب است.
چگونگی ایمان «سمع» در روایات
دلم میخواهد یک کسی بیاید بگوید خصوصی یک مطلبی را به شما بگویم، شنیدن آن برایم حلال نیست. یک وقتی هست که یک مشکلی هست برای رفع مشکل، من باید اطلاع پیدا کنم ببینم چه راهی برای حل آن هست، اما اگر هیچ کاری از من بر نمیآید ولی میل دارم که این مسئلهای که مربوط به یکی از دوستان و اقربا است، یک مسئلهی خصوصی را برای انسان بگوید! بعد هم پیش خودم میگویم این چقدر برایم اعتبار قائل است که اسرار دیگران را برایم میگوید!
در مورد قرآن چطور برخورد میکنیم؟ قرآن را کسی لذت میبرد که گویا صدای جبرئیل در حین نزول بر پیامبر را میشنود، او لذّت میبرد و محو در خدای تبارک و تعالی بشود، بعد انواری به او اشراق میشود و الا اگر انسان قرآن را مثل یک کتاب عادی بخواهد مطالعه کند برایش اثر ندارد، در روایات هم باید همین کار را بکنیم.
دنبالهی این آیه که در روایت ذکر نشده، ولی ادامهاش خیلی عجیب است، «إنّکم إذن مثلهم»، اگر ما در یک مجلسی نشستیم، در آن مجلس دارند حکم خدا را مسخره میکنند که قصاص چیست؟ حجاب چیست؟ چرا موسیقی حرام است یا فلان شیء حرام است! یک وقت انسان مینشیند جواب میدهد خیلی خوب است ولی فقط نشسته! حتی از آیه استفاده میشود که فقط مجرّد سمع است من تأیید نکردم! گاهی اوقات به کسی میگوییم که شما در فلان مجلس که فلان روحانی مع الأسف یک چنین حکم ضروری را برد در بوتهی انکار، چرا حرفی نزدید، میگوید من که تأیید نکردم، آیه میگوید شما حق نشستن و استماع نداری و باید برخیزی و بروی، اینها چیزهایی است که متأسفانه در ما طلبهها یک مقداری منسوخ شده، اسمش هم گذاشتیم که اگر برویم میگویند این مقدسبازی در میآورد.
منبع : وسائل الشیعه، ج 15، ص 164
کلمات کلیدی :
۱,۵۳۰ بازدید