۲۰ دی ۱۳۹۴ و ۱۲:۰۹

روايتي از اميرالمؤمنين(عليه السلام) راجع به عقل و فوائد عقل نقل شده است که واقعاً از چيزهايي که انسان بايد در خودش تقويت کند، عقل است؛ خداوند به هر کسي به اندازه خودش عنايت کرده است، منتهي اين گونه نيست که بگوييم قابل تقويت نيست؛ بلکه اعمال و کارهايي که انسان انجام مي­­دهد در عقل انسان دخالت دارد و قابل تقويت است.

حضرت علي عليه السلام مي­فرمايند:  العقل نوعان،عقل الطبع وعقل التجربة ــــ عقل بر دو نوع است؛ 1) عقلي که در طبيعي هر انساني وجود دارد و 2) عقلي که از راه تجربه به دست مي آيد  ــــ وکلاهما يؤدّيإلي المنفعة ـــ هر دو انسان را به نفع و صلاح مي­رساند ـــ والموثوق به صاحب العقل والدين ــــ آدم رستگار کسي است که هم عقل دارد و هم دين ــــ ومن فاة العقل والمروة ـــ کسي که عقل نداشته باشد، يعني اگر کسي عقلش را کنار گذاشت، مروّت و مردانگي­ اش را هم کنارگذاشت ـــ فرأس ماله المعصية ـــسرمايه چنين شخصي معصيت است؛ يعني همه وجود او را معصيت مي­ گيرد. از اين استفاده مي شود که آدم گناهکار، آدمي است که اهل تعقّل نيست؛ آدم عاقل گناه نمي­کند.

ــــ وصديق کلّ امرإ عقله وعدوّه جهله ـــ دوست هر کسي عقل او است و دشمنش جهالت و ناداني اوست ـــ وليس العاقل من يعرف الخير من الشر ّــــ به کسي که خوب را از بد بتواند تشخيص دهد، عاقل نمي­گويند ـــ ولکن العاقل من يعرف خير الشرّين ــــ بلکه عاقل کسي است اگر دو تا شرّ  در مقابل او قرار دادند، بتواند خير الشرّين را تشخيص دهد ـــ ومجالسة العقلاء تزيد في الشرف ــــ تا مي رسد به اين عبارت که ــــ وعلي العاقل أن يحصي علي نفسه مَساويها ــــ عاقل کسي است که بدي­هاي خود را مي­ شمارد­ آن کسي که فکر مي کند اصلاً کار بد انجام نمي دهد، اين نيز نوع بي­ عقلي است؛ بالاخره انسان محل خطا و بدي است، منتهي بدي مراتب دارد، يک مرتبه­‌اش همين است که در نوع مردم وجود دارد؛ زياد حرف زدن يک بدي است؛ انسان در مجلسي بنشيند و ميل داشته باشد که حرف بزند،زياده گويي يک نوع بدي است؛ کلامي که درآن نفع مالي لازم يا ديني براي انسان، نفع دنيوي يا اخروي نداشته باشد، همه­ اش مي شود زياده گويي.

طبق اين بيان اميرالمؤمنين عليه السلام انسان مَساوي در دينش را حساب کند؛ ببيند امروز نماز صبح را اول وقت خوانده است يا نخوانده، نماز صبح را که خوانده با نشاط خوانده است يا بي­ نشاط، آيا بعد از نماز صبح تعقيبات نماز را انجام داده يا نداده، از اول صبح تا کنون توجهش به خدا کم بوده يا زياد؛ و هم­چنين در اظهار نظر و فکري که مي­کند، ببيند اين فکرش اصلاً درست است يا نه؟

در همه شؤون و مسائل علمي، اجتماعي و سياسي ببيند که واقعاً در داخل منزل، بيرون منزل، برخورد با هم مباحثه و برخورد با استاد چه مي­کند؟ واقعاً اينجا عرض کنم يکي از چيزهايي که در حوزه ما به فراموشي سپرده مي­شود، اين است که آن احترام و حرمتي که در قديم طلبه­اي که مثلاً سال اول بود نسبت به سال دوّمي داشت، حاضر بود برود پيش او بنشيند زانوي ادب بزند و درس ياد بگيرد؛اما اکنون اين طور نيست، طلبه­ اي که سال اول است که وارد حوزه شده، خودش را با کسي که مرجع تقليد است يکي مي داند.

هم­چنين در مورد روابط بين طلبه و استاد که در حوزه استاد کسي است که هيچ وقت فکر نکند استاد است؛ از طرف ديگر هم گفته­ اند استاد کسي است که هر روزي که درس مي دهد، بعد از درسش بين خودش و خدا بگويد أعاذنا الله از جهلي که من دارم.

استاد بايد خضوعش نسبت به خداوند، نسبت به طلبه­ ها و نسبت به ديگران خيلي زياد باشد؛ و الا استاد هم نيست. در مورد طلبه­ ها هم همين­طور، واقعاً تعبدي در حوزه قديم ما بود، (اينکه مي گويم قديم، منظور خيلي قديم نيست، بلکه يعني بيست سال پيش)، اصلاً انسان نسبت به بزرگان حيائي داشت،اما متأسفانه الآن خيلي کم رنگ شده است و لازم است که اينها را حفظ و احيا کنيم.

حضرت در ادامه مي­فرمايند: ــــ فيجمع ذلک في صدره ــــ مي فرمايد اين مساوي را در دلش جمع کند يا يک جايي بنويسد ـــ و يعمل في ازالتها ــــ شروع کند در اين­که آنها را از بين ببرد؛ يعني انسان واقعاً لغزش­ها و مشکلات خودش را دائماً بايد بررسي کند. من يک وقت ديگر هم عرض کردم که به نظر من انسان اگر در دل خودش واعظ نداشته باشد، واعظ بيروني فايده ندارد؛ واعظ بيروني براي اين است که واعظ دروني را ايجاد کند. واعظ دروني است که اگر همراه آدم باشد، مي­خواهد انسان تنها باشد و يا در جمع باشد، انسان را ميتواند حفظ کند. اين هم زمان ميبرد، فکر نکنيم که يک روز و دو روز،يک ماه و دو ماه مي­شود آن را بدست آورد.

از ديگر چيزهايي که انسان بايد فکر کند اين است که حالا در اين سنين، انسان صبح که از خانه بيرون مي رود اميدوار است که باز گردد، اما نسبت به سال­هاي آخر عمر که هر انساني معمولاً پير مي شود، فرقي هم نمي کند پولدار باشد يا غير پولدار، عالم باشد يا غير عالم، آن سنين ايام تنهايي است، از هم­ اکنون است که انسان بايد کاري کند که اشتياقش به لقاء خداوند زياد شود و به فکر آن زمان از هم­ اکنون باشد؛ اين که مي گويند مثلاً در تعقيب نماز صبح صد مرتبه «أ ستجير بالله من النار» و يا آن که صد بار بگويد «أسأل الله الجنة»، براي اين است که ما را تربيت کند تا هميشه به ياد آن زمان باشيم. اگر به ياد آن وقت باشيم همه چيز براي ما آسان مي شود. راهش هم آن است که محاسبه نفس کنيم. اميدواريم که خداوند همه ما را مورد عنايت قرار دهد. والسلام.



منبع : وسوعة العقائد الاسلاميّة، ج 1،ص 166



کلمات کلیدی :

مراتب عقل انواع عقل فواید عقل محاسبه نفس خصوع به استاد احترام به استاد ویژگی طلبه

۸,۴۸۷ بازدید