حديثي است از امام هشتم عليه السلام در کتاب ميزان الحکمه جلد سوم صفحه 465
آمده که حضرت مي فرمايند اتقوا الذنوب فإنّها ممحقةٌ للخيرات إنّ العبد
ليذنب الذنب فينسي به العلما الذي کان قد علمه، در اين روايت يکي از آثار
گناه را امام عليه السلام بيان مي فرمايند گناه آثار بسيار زيادي دارد،
اصلاً ما اگر در خود روايات و ادعيه مراجعه بکنيم، آثار مختلفي براي گناه
ذکر شده، اعم از دنيوي و اخروي، اعم از مادي و معنوي، درست است که حالا
روايت داريم که اگر انسان گناهکار توبه بکند اين توبه التائب من الذنب کمن
لاذنب له، ولي من لاذنب له نمي شود، گناه اثراتي دارد، و با توبه عقوبت
دنيوي اش از بين مي رود و بخشيده ميشود ، خوب آن هم خودش يک مقامي است انّ الله يحب التوابين،
خودش يک مقام بزرگي هم هست، اما نفس انسان بالاخره وقتي مبتلا به گناه شد،
اين نفس آن قابليت و صفا و شفافيت خودش را از دست مي دهد، بعداً هم انسان
هرچي هم زحمت بکشد، معلوم نيست که ديگر واقعاً مثل اول بشود يا نه و نفس
انسان يک حقيقت بسيار عجيبي است، يک عبارتي را من مي ديدم در کلمات يکي از
بزرگان فرموده بود، که نفس انسان حالا شايد هم بر مضمون بعضي احاديث هم
باشد نفس انسان مثل کودک مي ماند، کودک شما وقتي که به دنيا مي آيد کم کم
چشم باز مي کند مي شنود مي بيند، کلمات را کم کم مي شنود، اما بعد از آنکه
شنيد، بعد از دو سال خود اين بچه به زبان مي آيد حرف مي زند، نفس انسان هم
همين طور است اگر انسان نفس را تربيت بکند، نفس انسان به زبان مي آيد
ببينيد آيا فکر کرديد که ائمه سلام الله عليهم اجمعين چگونه دعاها را مي
خوانند مثل دعاي ابو حمزه با اين طولاني و مفصل بودني که هست، اين چطور شده
که اين موجود به اين حد از قرب الهي رسيده که نفس او کلمات را القاء مي
کند، و جاري مي کند بر زبان، اينها که نرفتند جايي اين دعاها را ياد
بگيرند، اين مقام بزرگ روح آنها و نفس آنهاست که اين چنين است.
ما
بايد واقعاً خيلي تلاش بکنيم، خيلي زحمت بکشيم، خوب چرا ما وقتي مي خواهيم
دعا بکنيم، بلد نيستيم دعا بکنيم يکي دو تا آيه يا از مضامين ادعيه را اگر
ما حفظ کرده باشيم، اين را در قنوت نمازمان خيلي هنر بکنيم بخوانيم، اما
آيا واقعاً با قطع نظر از اين دعاها و اين مضامين انسان توانسته که خودش و
آن جانش و آن روحش لب بگشايد و با خدا صحبت بکند، و يک چيزي حالا نمي
توانيم بگوييم وراي اينها ولي در همين مسير مضامين دعاها اين امکانش که هست
اينکه دعا توقيفي نيست به اين معنا که ادعوني اطلاق دارد، هرچه مي خواهيد
شما دعا بکنيد، اين ادعوني يعني فقط دعاي کميل و دعاي ابو حمزه و دعاي سمات
و دعاي صباح بخوانيد، البته افتخارمان به اين دعاهاست و واقعاً يکي از
چيزهايي که شيعه بايد افتخار بکند همين دعاهاست، اصلاً براي عظمت ائمه نياز
به هيچ دليل نداريم همين دعاها را انسان اگر عرضه بکند اين دعاها از يک
قلب معمولي و يک نفس عادي صادر نمي شود، اين بايد يک علوّ روحي خيلي بالايي
در کار باشد، تا يک همچنين دعاهايي صادر بشود، خوب آنچه مي خواهم عرض کنم،
اين نکته است با توجه به آن تشبيهي که در کلام آن عالم بزرگوار بود که يک
وقتي من در گذشته ديده بودم، اين نفس را انسان مي تواند تربيت بکند به
اينجا برسد که خودش شروع کند صحبت کردن با خدا را، در حالت خلوت در حالت
جلوت، آنهايي که با خدا ارتباط پيدا مي کنند، حتي در حالت شلوغي و در حالت
جلوتشان هم باز ارتباط را دارند اگر يک کسي بگويد من فقط در حالت خلوت مي
توانم با خدا ارتباط پيدا کنم اين معلوم مي شود، آن ارتباطش يک ارتباط
ظاهري است، ارتباط ريشه دار اين است که انسان وقتي درس مي گويد باز توجه اش
به خداوند باشد، ما واقعاً خيلي مغبون و خيلي خسارت زده و خيلي بيچاره
هستيم که سي سال چهل سال پنجاه سال از عمرمان گذشته، اما هنوز نفس ما و روح
ما به اين حد نرسيده و تأسف اين است که تا آخر هم شايد همين طور باشد.
در
اين روايت که عرض کردم اين است که انسان اگر نفسش را مراقب باشد، به يک
همچنين جايي مي رسد، اينکه در روايت دارد که من اخلص لله اربعين صباحاً اگر
کسي چهل صباح اخلاص داشته باشد خداوند چشم هاي حکمت را بر قلب او باز مي
کند همين است يعني نفس او به ثمر مي نشيند، حالا اين نفس لطيف نوراني که
خدا در درون ما اين شيء و اين گوهر با ارزش را قرار داده حالا انسان اگر
آمد گناه کرد، اين آثار زيادي دارد، خوب يکي از اين آثارش اين است که از
اين امور محروم مي شود، اين نفس ديگر مهري بر دهان نفس خورده مي شود که
ديگر هيچ وقت شروع به سخن نخواهد کرد، آن وقت يکي از آثاري که در اين روايت
آمده اين است که إنّ العبد اتقوا الذنوب از گناهان بپرهيزيد فإنّها ممحقة
يعني مفنية، خيرات را از بين مي برد همه را، إنّ العبد ليذنب وقتي عبد گناه
مي کند، فينسي، اين را مي خواهم عرض بکنم فينسي به العلماً الذي کان قد
علمه، آن علمي که انسان ياد گرفته، از علم توحيد گرفته تا علوم عادي، اين از
اين نفس محو مي شود.
امروز يک چيزي ياد مي گيرد اما فينسي آنجايي
که بايد به کار بياندازد در ذهنش نيست يادش مي رود، ما از اين روايت
استفاده مي کنيم که اگر در کنار علممان تقوا و توکل و توسل بر خداوند و
ائمه معصومين عليهم السلام نباشد آنچه که ياد گرفتيم ممکن است در يک لحظه
از ما بگيرند و مي گيرند، و يک سنت الهي است چون قانون خدا اين است کسي که
گناه بکند، خدا علمي که به او داده ازش مي گيرد، حالا مي خواهد جوان باشد
پير باشد روحاني باشد غير روحاني باشد سيد باشد غير سيد باشد هرچه مي خواهد
باشد.
يک گناه ولو گناه صغيره باشد اثر بر آن مترتب است، اختصاص
به ذنب کبير ندارد نگذاريم گناه وارد حريم ما بشود، حالا اگر هم شده و
متأسفانه شده، بياييم تا حد الامکان يک مقداري تطهير بکنيم خودمان را،
زماني ما نداريم وقتي ما نداريم، عمر بسيار کوتاه است، انسان هم وقتي همين
طور سنّش بالا مي رود يک امراض و مشکلات زندگي و خانواده و داخلي و اجتماعي
و اينها اين قدر فراوان است، که آدم را مشغول مي کند همين يک کسالت ظاهري
کافي است، که ديگر انسان حال نماز خواندن ندارد، الان مي توانيم با نماز با
نماز شب که خدا روزي ما بکند واقعاً مي توانيم خودمان را يک مقداري حفظ
بکنيم و اين کار را انجام بدهيم ما خوب از رحمت خدا مأيوس نبايد باشيم و آن
يأس از رحمت خدا هم خودش گناه کبيره است، بايد درد اصلي ما اين باشد که
امروز چه مقدار آلودگي نفس پيدا کرديم چه مقدار تطهير پيدا کرديم چه مقدار
مراقبت کرديم، چه مقداري تقرب به خدا پيدا کرديم اين مي شود اگر انسان اين
درد هميشگي اش باشد تا آخر عمرش.
امروز من چرا نماز اول وقت
نخواندم امروز من چرا نماز شب نخواندم امروز چرا من اين حرف را زدم چرا من
آن آقا را از خودم رنجاندم چرا اين نسبت را دادم، چرا اين فکر بد را راجع
به ديگري کردم، اينها را انسان کاملاً در مهاجّه با خودش انسان اگر باشد يک
اميدي بايد داشته باشد، اميدواريم که خداوند به برکت اين ايام که مصادف با
ولادت پيامبر است و اين سال که به نام مبارک پيامبر اعظم مزيّن شد و
واقعاً بهترين نام البته سال اميرالمؤمنين، آن هم همين طور بوده، ولي آنها
همه شعاع پيغمبرند اميرالمؤنين خودش فرموده انا عبدٌ من عبيد پيامبر، همه
شعاع پيامبر هستند اينها، با اينکه ما مي گوييم اميرالمؤمنين نفس پيامبر
است ولي نفسي است که شعاع پيامبر است، ظلّ پيامبر است، امسال که واقعاً به
اين نام مزيّن شده ما هرچي بيشتر آن پيامبر عظيم الشأن خودمان را بشناسيم،
دستوراتي که و ديني که آورده بشناسيم و بتوانيم انشاءالله در زندگي خودمان
پياده بکنيم. والسلام
عواقب گناه با تکیه بر روایتی از امام رضا
۲۲ دی ۱۳۹۴ و ۰۹:۴۰
حديثي است از امام هشتم عليه السلام در کتاب ميزان الحکمه جلد سوم صفحه 465 آمده که حضرت مي فرمايند اتقوا الذنوب فإنّها ممحقةٌ للخيرات إنّ العبد ليذنب الذنب فينسي به العلما الذي کان قد علمه، در اين روايت يکي از آثار گناه را امام عليه السلام بيان مي فرمايند گناه آثار بسيار زيادي دارد، اصلاً ما اگر در خود روايات و ادعيه مراجعه بکنيم، آثار مختلفي براي گناه ذکر شده، اعم از دنيوي و اخروي، اعم از مادي و معنوي، درست است که حالا روايت داريم که اگر انسان گناهکار توبه بکند اين توبه التائب من الذنب کمن لاذنب له، ولي من لاذنب له نمي شود، گناه اثراتي دارد، و با توبه عقوبت دنيوي اش از بين مي رود و بخشيده ميشود ، خوب آن هم خودش يک مقامي است انّ الله يحب التوابين، خودش يک مقام بزرگي هم هست، اما نفس انسان بالاخره وقتي مبتلا به گناه شد، اين نفس آن قابليت و صفا و شفافيت خودش را از دست مي دهد، بعداً هم انسان هرچي هم زحمت بکشد، معلوم نيست که ديگر واقعاً مثل اول بشود يا نه و نفس انسان يک حقيقت بسيار عجيبي است، يک عبارتي را من مي ديدم در کلمات يکي از بزرگان فرموده بود، که نفس انسان حالا شايد هم بر مضمون بعضي احاديث هم باشد نفس انسان مثل کودک مي ماند، کودک شما وقتي که به دنيا مي آيد کم کم چشم باز مي کند مي شنود مي بيند، کلمات را کم کم مي شنود، اما بعد از آنکه شنيد، بعد از دو سال خود اين بچه به زبان مي آيد حرف مي زند، نفس انسان هم همين طور است اگر انسان نفس را تربيت بکند، نفس انسان به زبان مي آيد ببينيد آيا فکر کرديد که ائمه سلام الله عليهم اجمعين چگونه دعاها را مي خوانند مثل دعاي ابو حمزه با اين طولاني و مفصل بودني که هست، اين چطور شده که اين موجود به اين حد از قرب الهي رسيده که نفس او کلمات را القاء مي کند، و جاري مي کند بر زبان، اينها که نرفتند جايي اين دعاها را ياد بگيرند، اين مقام بزرگ روح آنها و نفس آنهاست که اين چنين است.
ما بايد واقعاً خيلي تلاش بکنيم، خيلي زحمت بکشيم، خوب چرا ما وقتي مي خواهيم دعا بکنيم، بلد نيستيم دعا بکنيم يکي دو تا آيه يا از مضامين ادعيه را اگر ما حفظ کرده باشيم، اين را در قنوت نمازمان خيلي هنر بکنيم بخوانيم، اما آيا واقعاً با قطع نظر از اين دعاها و اين مضامين انسان توانسته که خودش و آن جانش و آن روحش لب بگشايد و با خدا صحبت بکند، و يک چيزي حالا نمي توانيم بگوييم وراي اينها ولي در همين مسير مضامين دعاها اين امکانش که هست اينکه دعا توقيفي نيست به اين معنا که ادعوني اطلاق دارد، هرچه مي خواهيد شما دعا بکنيد، اين ادعوني يعني فقط دعاي کميل و دعاي ابو حمزه و دعاي سمات و دعاي صباح بخوانيد، البته افتخارمان به اين دعاهاست و واقعاً يکي از چيزهايي که شيعه بايد افتخار بکند همين دعاهاست، اصلاً براي عظمت ائمه نياز به هيچ دليل نداريم همين دعاها را انسان اگر عرضه بکند اين دعاها از يک قلب معمولي و يک نفس عادي صادر نمي شود، اين بايد يک علوّ روحي خيلي بالايي در کار باشد، تا يک همچنين دعاهايي صادر بشود، خوب آنچه مي خواهم عرض کنم، اين نکته است با توجه به آن تشبيهي که در کلام آن عالم بزرگوار بود که يک وقتي من در گذشته ديده بودم، اين نفس را انسان مي تواند تربيت بکند به اينجا برسد که خودش شروع کند صحبت کردن با خدا را، در حالت خلوت در حالت جلوت، آنهايي که با خدا ارتباط پيدا مي کنند، حتي در حالت شلوغي و در حالت جلوتشان هم باز ارتباط را دارند اگر يک کسي بگويد من فقط در حالت خلوت مي توانم با خدا ارتباط پيدا کنم اين معلوم مي شود، آن ارتباطش يک ارتباط ظاهري است، ارتباط ريشه دار اين است که انسان وقتي درس مي گويد باز توجه اش به خداوند باشد، ما واقعاً خيلي مغبون و خيلي خسارت زده و خيلي بيچاره هستيم که سي سال چهل سال پنجاه سال از عمرمان گذشته، اما هنوز نفس ما و روح ما به اين حد نرسيده و تأسف اين است که تا آخر هم شايد همين طور باشد.
در اين روايت که عرض کردم اين است که انسان اگر نفسش را مراقب باشد، به يک همچنين جايي مي رسد، اينکه در روايت دارد که من اخلص لله اربعين صباحاً اگر کسي چهل صباح اخلاص داشته باشد خداوند چشم هاي حکمت را بر قلب او باز مي کند همين است يعني نفس او به ثمر مي نشيند، حالا اين نفس لطيف نوراني که خدا در درون ما اين شيء و اين گوهر با ارزش را قرار داده حالا انسان اگر آمد گناه کرد، اين آثار زيادي دارد، خوب يکي از اين آثارش اين است که از اين امور محروم مي شود، اين نفس ديگر مهري بر دهان نفس خورده مي شود که ديگر هيچ وقت شروع به سخن نخواهد کرد، آن وقت يکي از آثاري که در اين روايت آمده اين است که إنّ العبد اتقوا الذنوب از گناهان بپرهيزيد فإنّها ممحقة يعني مفنية، خيرات را از بين مي برد همه را، إنّ العبد ليذنب وقتي عبد گناه مي کند، فينسي، اين را مي خواهم عرض بکنم فينسي به العلماً الذي کان قد علمه، آن علمي که انسان ياد گرفته، از علم توحيد گرفته تا علوم عادي، اين از اين نفس محو مي شود.
امروز يک چيزي ياد مي گيرد اما فينسي آنجايي که بايد به کار بياندازد در ذهنش نيست يادش مي رود، ما از اين روايت استفاده مي کنيم که اگر در کنار علممان تقوا و توکل و توسل بر خداوند و ائمه معصومين عليهم السلام نباشد آنچه که ياد گرفتيم ممکن است در يک لحظه از ما بگيرند و مي گيرند، و يک سنت الهي است چون قانون خدا اين است کسي که گناه بکند، خدا علمي که به او داده ازش مي گيرد، حالا مي خواهد جوان باشد پير باشد روحاني باشد غير روحاني باشد سيد باشد غير سيد باشد هرچه مي خواهد باشد.
يک گناه ولو گناه صغيره باشد اثر بر آن مترتب است، اختصاص به ذنب کبير ندارد نگذاريم گناه وارد حريم ما بشود، حالا اگر هم شده و متأسفانه شده، بياييم تا حد الامکان يک مقداري تطهير بکنيم خودمان را، زماني ما نداريم وقتي ما نداريم، عمر بسيار کوتاه است، انسان هم وقتي همين طور سنّش بالا مي رود يک امراض و مشکلات زندگي و خانواده و داخلي و اجتماعي و اينها اين قدر فراوان است، که آدم را مشغول مي کند همين يک کسالت ظاهري کافي است، که ديگر انسان حال نماز خواندن ندارد، الان مي توانيم با نماز با نماز شب که خدا روزي ما بکند واقعاً مي توانيم خودمان را يک مقداري حفظ بکنيم و اين کار را انجام بدهيم ما خوب از رحمت خدا مأيوس نبايد باشيم و آن يأس از رحمت خدا هم خودش گناه کبيره است، بايد درد اصلي ما اين باشد که امروز چه مقدار آلودگي نفس پيدا کرديم چه مقدار تطهير پيدا کرديم چه مقدار مراقبت کرديم، چه مقداري تقرب به خدا پيدا کرديم اين مي شود اگر انسان اين درد هميشگي اش باشد تا آخر عمرش.
امروز من چرا نماز اول وقت نخواندم امروز من چرا نماز شب نخواندم امروز چرا من اين حرف را زدم چرا من آن آقا را از خودم رنجاندم چرا اين نسبت را دادم، چرا اين فکر بد را راجع به ديگري کردم، اينها را انسان کاملاً در مهاجّه با خودش انسان اگر باشد يک اميدي بايد داشته باشد، اميدواريم که خداوند به برکت اين ايام که مصادف با ولادت پيامبر است و اين سال که به نام مبارک پيامبر اعظم مزيّن شد و واقعاً بهترين نام البته سال اميرالمؤمنين، آن هم همين طور بوده، ولي آنها همه شعاع پيغمبرند اميرالمؤنين خودش فرموده انا عبدٌ من عبيد پيامبر، همه شعاع پيامبر هستند اينها، با اينکه ما مي گوييم اميرالمؤمنين نفس پيامبر است ولي نفسي است که شعاع پيامبر است، ظلّ پيامبر است، امسال که واقعاً به اين نام مزيّن شده ما هرچي بيشتر آن پيامبر عظيم الشأن خودمان را بشناسيم، دستوراتي که و ديني که آورده بشناسيم و بتوانيم انشاءالله در زندگي خودمان پياده بکنيم. والسلام
منبع : ميزان الحکمه،ج 3، ص 465
کلمات کلیدی :
۱,۷۴۹ بازدید