يك پيشنهادي را بعضي از آقايان دادند و آن اين است كه روزهاي چهارشنبه را ـ
البته در ذهن خود ما هم بود ـ بحث تفسيري داشته باشيم. من در ذهن خودم يك
مطلبي هست و آن اينكه اگر آقايان موافقت كنند ما چهارشنبهها را هم در فقه و
هم در اصول روي مجلّدات تفسير الميزان مرحوم علامه با تعليقاتي كه خودمان
هم داريم بحث كنيم. در اصول از يك جلد و در فقه از جلد ديگر شروع كنيم،
آرام آرام پيش برويم تا اينكه ببينيم چه مقدار توفيق داريم تا با تفسير
ارتباط داشته باشيم. از نظر من مانعي نيست اگر آقايان موافقت كنند به طوري
كه درس اينطور نشود كه به هم بخورد، اعلام كنيم كه چهارشنبهها بحث تفسير
باشد، در اصول از نيمهي دوم قرآن شروع كنيم منتهي چون بحث تفسير چند جور
ميشود مطرح بشود، انسان گاهي اوقات ميتواند در يك آيه يك سال بحث كند،
خيلي حرف راجع به قرآن ميشود زد. اما طوري باشد كه بالأخره يك مبدأ و
منتهايي داشته باشد. در درس اصول از جلد اول شروع كنيم و در درس فقه از جلد
پانزدهم شروع كنيم، در هر سالي ما بتوانيم نيمي از هر جلدي را هم ملاحظه
كنيم خودش پيش ميرود و به نظر من خيلي هم مفيد است. حالا اگر آقايان
موافقت داشتند به ما خبر بدهيد كه تنظيم كنيم.
ذکر الموت از امور مستحبه عبادی دارای اثرات اخلاقی
يك عنواني در روايات هست كه زياد هم شنيديد و شنيديم، اما متأسفانه هر
مقدار هم اينها را انسان ميشنود در مقام عمل از آن غافل ميشود و آن «ذكر
الموت» كه يكي از امور مستحبه است.
نه تنها اثر اخلاقي دارد يكي از
مستحبات و عبادات، بلكه در برخي از روايات دارد «افضل العبادة ذكر الموت» و
بالاتر از آن «كثرة ذكر الموت» است، اينكه انسان زياد به ياد مُردن باشد.
اين در روايات بسيار مورد توجه قرار گرفته.
امام صادق(ع): اثر کثرت ذکر موت، زهد در دنیاست
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ
مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ
الْخَرَّازِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي
جَعْفَرٍ ع حَدِّثْنِي بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ
أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ لَمْ يُكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ
الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا»(وسائل الشيعة/ج2ص 434)
«أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع حَدِّثْنِي
بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ»، به حضرت عرض كرد يك مطلبي بگوئيد كه ما از آن
نفعي ببريم «فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ» ياد
مُردن را زياد كن، ماهها ميآيند و ميروند انسان يك بار هم به ياد اين
نيست كه انسان وقتي از دنيا ميرود چه خواهد شد و چه در پيش دارد اين
«أَكْثِرْ» يعني هر روز و مكرر به ياد مُردن باشد. «فَإِنَّهُ لَمْ
يُكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا» آثار
ذكر موت اين است كه انسان زهد در دنيا دارد، آن كسي كه زهد و بي رغبتي به
دنيا ندارد، معلوم ميشود ياد مُردن نيست، آن كس كه دنبال اينست كه براي
خودش مقامي را دست و پا كند، عنواني را دست و پا كند، اموالي را دست و پا
كند، تكاثر در اموال كند، اين معلوم ميشود كه ذكر موت در وجودش نيست.
امیر المومنین(ع): پس از تقوای الهی توصیه به کثرت ذکر موت.
امير المؤمنين عليه السلام در خطبهاي كه در نماز عيد خواندند: «أُوصِيكُمْ
عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ
الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا» (من لايحضرها لفقيه/شیخ صدوق(ره) ج1 ص51) كه
دنبال تقواي الهي مسئلهي كثرت ذكر موت مطرح است.
پیامبر اکرم(ص): با فضیلت ترین زهد، عبادت و تفکر، کثرت ذکر موت است
در اين روايتي كه از وجود مبارك پيامبر (ص) وارد شده كه حضرت فرمودند
«أَفْضَلُ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا ذِكْرُ الْمَوْتِ وَ أَفْضَلُ
الْعِبَادَةِ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَ أَفْضَلُ التَّفَكُّرِ ذِكْرُ الْمَوْتِ
فَمَنْ أَثْقَلَهُ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَجَدَ قَبْرَهُ رَوْضَةً مِنْ رِيَاضِ
الْجَنَّةِ»(جامع الاخبار/ تاج الدین شعیری/ ص165) اگر كسي وقتي به ياد
مرگ ميافتد يك بار خيلي سنگيني را احساس كند. اين باز يك نكتهي ديگري
است، انسان به ياد مُردن ميافتد كه يك روزي بايد از اين دنيا برود، معلوم
ميشود كه آن ذكر الموتي مراد است كه انسان آن سنگيني اين حادثه را روي دوش
خودش احساس كند، اين ميشود كثرت ذكر الموت. مرحوم صاحب وسائل يك بابي در
کتاب «وسائل الشیعة» دارد به نام: «بَابُ اسْتِحْبَابِ كَثْرَةِ ذِكْرِ
الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَهُ وَ الِاسْتِعْدَادِ
لِذَلِک»(وسائل الشيعةج2ص434) روايات فراواني در آنجا وجود دارد،
امام صادق(ع): ذکر موت نابود کننده شهوات و خاموش کننده آتش حرص و...
يك روايت مفصلي در کتاب «مصباح الشريعة» از امام صادق عليه السلام است كه
نكات خيلي مهمي در اين روايت است، ميفرمايد: «قَالَ الصَّادِقُ(ع) ذِكْرُ
الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَاتِ فِي النَّفْسِ وَ يَقْطَعُ مَنَابِتَ
الْغَفْلَةِ وَ يُقَوِّي النَّفْسَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ وَ يُرِقُّ
الطَّبْعَ وَ يَكْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى وَ يُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ وَ
يُحَقِّرُ الدُّنْيَا وَ هُوَ مَعْنَى مَا قَالَ النَّبِيُّ ص فِكْرُ
سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ مَا يَحُلُّ
أَطْنَابَ خِيَامِ الدُّنْيَا وَ يَشُدُّهَا فِي الْآخِرَةِ وَ لَا
تَسْكُنْ بِزَوَالِ الرَّحْمَةِ عِنْدَ ذِكْرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ
الصِّفَةِ وَ مَنْ لَا يَعْتَبِرْ بِالْمَوْتِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ
كَثْرَةِ عَجْزِهِ وَ طُولِ مُقَامِهِ فِي الْقَبْرِ وَ تَحَيُّرِهِ فِي
الْقِيَامَةِ فَلَا خَيْرَ فِيهِ قَالَ النَّبِيُّ ص اذْكُرُوا هَادِمَ
اللَّذَّاتِ قِيلَ وَ مَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ الْمَوْتُ
فَمَا ذَكَرَهُ عَبْدٌ عَلَى الْحَقِيقَةِ فِي سَعَةٍ إِلَّا ضَاقَتْ
عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَ لَا فِي شِدَّةٍ إِلَّا اتَّسَعَتْ عَلَيْهِ وَ
الْمَوْتُ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ وَ آخِرُ مَنْزِلٍ
مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْيَا فَطُوبَى لِمَنْ أُكْرِمَ عِنْدَ النُّزُولِ
بِأَوَّلِهَا وَ طُوبَى لِمَنْ أُحْسِنَ مُشَايَعَتُهُ فِي آخِرِهَا وَ
الْمَوْتُ أَقْرَبُ الْأَشْيَاءِ مِنْ بَنِي آدَمَ وَ هُوَ يَعُدُّهُ
أَبْعَدَ فَمَا أَجْرَأَ الْإِنْسَانَ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَا أَضْعَفَهُ
مِنْ خَلْقٍ وَ فِي الْمَوْتِ نَجَاةُ الْمُخْلِصِينَ وَ هَلَاكُ
الْمُجْرِمِينَ وَ لِذَلِكَ اشْتَاقَ مَنِ اشْتَاقَ الْمَوْتَ وَ كَرِهَ
مَنْ كَرِهَ قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ
اللَّهُ لِقَاءَهُ وَ مَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ
لِقَاءَهُ» (مِصْبَاحُ الشَّرِيعَةِ/ امام صادق(ع)/ ص171)
«ذِكْرُ الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَاتِ فِي النَّفْسِ»، آرزوها و شهوتها،
هواهاي نفساني را اگر انسان بخواهد نابود كند با ذكر الموت ميتواند نابود
كند «وَ يَقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ» آن روزنههايي كه سبب غفلت انسان
از خدا ميشود را از بين ميبرد «وَ يُقَوِّي النَّفْسَ بِمَوَاعِدِ
اللَّهِ وَ يُرِقُّ الطَّبْعَ» طبع انسان را رقيق ميكند «وَ يَكْسِرُ
أَعْلَامَ الْهَوَى» اعلام هوا و هوس را ميشكند «وَ يُطْفِئُ نَارَ
الْحِرْصِ» آتش حرص و طمع را در انسان خاموش ميكند «وَ يُحَقِّرُ
الدُّنْيَا» دنيا را هم در نزد آدم تحقير ميكند «وَ هُوَ مَعْنَى مَا
قَالَ النَّبِيُّ ص فِكْرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ».
اين
روايت كه «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة»
(مستدرك الوسائل/محدث نوری/ ج11ص 183) امام صادق ميفرمايد: مراد از اين
فكر، اين فكر است. فكر كردن يك ساعت بهتر است عبادت يك سال است مراد اين
است. «وَ ذَلِكَ عِنْدَ مَا يَحُلُّ أَطْنَابَ خِيَامِ الدُّنْيَا وَ
يَشُدُّهَا فِي الْآخِرَة» انسان طنابهاي خيال دنيا را باز كند با ذكر
الموت و در پايگاه آخرت ببندد «وَ لَا تَسْكُنْ بِزَوَالِ الرَّحْمَةِ
عِنْدَ ذِكْرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ الصِّفَةِ وَ مَنْ لَا يَعْتَبِرْ
بِالْمَوْتِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ وَ طُولِ مُقَامِهِ
فِي الْقَبْرِ وَ تَحَيُّرِهِ فِي الْقِيَامَةِ فَلَا خَيْرَ فِيهِ» آدمي
كه موت را وسيلهي عبرت خودش قرار ندهد، آدمي كه موت را سبب قلّت حيلهي
خودش قرار ندهد سبب كثرت عجز خودش قرار ندهد، اين آدم آدمي است كه در وجودش
خيري نيست يعني سعادتمند و خوشبخت نميشود. در ادامه امام صادق (ع) از
پيامبر (ص) نقل ميكند كه پيامبر فرمود: «اذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ
قِيلَ وَ مَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ الْمَوْتُ فَمَا ذَكَرَهُ
عَبْدٌ عَلَى الْحَقِيقَةِ فِي سَعَةٍ إِلَّا ضَاقَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا»
كسي كه در وسعت زندگي ميكند اگر ياد مرگ بيفتد دنيا برايش تنگ ميشود،
اگر در شدّت است دنيا براي او بسيط ميشود «الْمَوْتُ أَوَّلُ مَنْزِلٍ
مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ وَ آخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْيَا
فَطُوبَى لِمَنْ أُكْرِمَ عِنْدَ النُّزُولِ بِأَوَّلِهَا» ذكر موت همين
است كه آدم به ياد اين باشد كه وقتي از دنيا ميرود مورد اكرام مستقبلين آن
عالم قرار ميدهد يا نه؟ چه ميشود براي انسان؟ «وَ طُوبَى لِمَنْ
أُحْسِنَ مُشَايَعَتُهُ فِي آخِرِهَا وَ الْمَوْتُ أَقْرَبُ الْأَشْيَاءِ
مِنْ بَنِي آدَمَ» نزديكترين امور به انسان موت است «وَ هُوَ يَعُدُّهُ
أَبْعَدَ فَمَا أَجْرَأَ الْإِنْسَانَ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَا أَضْعَفَهُ
مِنْ خَلْقٍ وَ فِي الْمَوْتِ نَجَاةُ الْمُخْلِصِينَ وَ هَلَاكُ
الْمُجْرِمِينَ وَ لِذَلِكَ اشْتَاقَ مَنِ اشْتَاقَ الْمَوْتَ وَ كَرِهَ
مَنْ كَرِهَ» چون موت نجات مخلصين است، مخلصين اشتياق به آن دارند و چون
هلاكت مذنبين است آنها كراهت دارند.
حالا نكتهي اصلي كه خيلي بايد به اين اين نكته باشيم.
فرمود:
«مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ» همهي حق در
همين است، همهي سختيها و همهي ظرافتها در همين نكته است كه موت لقاء
خداست و كسي كه لقاي خدا را دوست داشته باشد از موت ناراحت نيست، البته بين
اينكه انسان موت را يك امر ثقيل سنگين بداند و بين اشتياق قابل جمع است،
اما آيا خدا هم از لقاء انسان خوشحال ميشود يا نه؟ چه چيز در دنيا لقاء
خدا نيست، اصلاً لقاء الله در دنيا محقق نميشود، گر چه به يك معناي عرفاني
همهمان در محضر خدا هستيم، عالم محضر خداست، چيزي نيست كه از خدا دور
باشد، (أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ) (16 ق) اما لقاي واقعي تا
موت نرسد نميچشد، موت منزلي براي لقاء الهي است. آن وقت آيا انسان اگر به
اين مرحله و به اين منزل رسيد، خدا هم لقاء او را دوست دارد؟ در اين روايت
«وَ مَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» كسي كه از موت
بدش بيايد، اين بدش بيايد يعني بگويد كاش كه براي هميشه در اين دنيا
ميمانديم، گاهي اوقات انسان غفلتاً خيري از او صادر ميشود، كاشكي در اين
دنيا هميشه ميمانديم، به جاي 50 سال 70 سال ميمانديم و به جاي 70 سال،
100 سال ميمانديم. يك وقت اين مقدمه ميشود بر اينكه انسان عبادت بيشتري
كند، دو ركعت نماز خالصتر بخواند، خدمت بيشتري به دين كند، آن يك امر
ديگري است. اما اگر انسان براي دنيا بخواهد بماند.
خاطره ایی از مرحوم والد(ره): تمایلی به ماندن در دنیا ندارم مگر از دو
جهت، اگر خدا به من عمر و مهلت دهد خوشحال میشوم؛ 1. تکمیل شرح تحریر
الوسیله امام خمینی(ره) 2. ایفای وظیفه در معیشت طلاب و فضلا
من يادم ميآيد يكي از روزها مرحوم والد ما رضوان الله عليه در درس مسجد
اعظم شايد شش هفت سال قبل از فوتشان فرمودند كه من هيچ ميلي و هيچ لذت و
تمايلي بر اينكه يك دقيقه در اين دنيا بمانم ندارم، اما از دو جهت اگر خدا
به من يك عمر و مهلتي بدهد خوشحال هستم؛ يكي اين است كه من دارم شرح تحرير
الوسيله امام را مينويسم، ميخواهم اين يك دوره فقه كامل شود، اگر عمري
خدا داد براي اين از خدا شاكرم و از اين جهت برايم خيلي مطلوب است كه من
اين دوره را بتوانم كامل كنم، كه متأسفانه اين دوره كامل نشد ولو سه چهارم
آن در 28 جلد چاپ شده و يكي از اساتيد حوزه كه از رفقاي ماست به من گفتند
كه من والد شما را خواب ديدم به ايشان عرض كردند اگر برگرديد به دنيا چكار
ميكنيد؟
ايشان فرمود اين شرح تحرير الوسيله را تكميل ميكنم،
معلوم ميشود كه اين كار برايشان در آن عالم خيلي آثار داشته، علي ايّ حال
فرمودند من هيچ حبي به ماندن در دنيا ندارم الا اينكه براي من بسيار افتخار
است كه من در معيشت شما طلاب و فضلا يك سهم كوچكي دارم، اين خيلي براي من
افتخار است.
حب لقای الهی مساوی با حب خدوند بر لقا و کراهت لقای الهی مساوی با کراهت الهی بر لقا
واقعاً كسي كه حبّ به لقاي الهي داشته باشد هيچ وقت دنبال اين نيست كه در
اين دنيا بماند و از لذات و آثار دنيوي بخواهد استفاده كند، دائماً در اين
فكر كنيم كه واقعاً لحظهي مُردن خداوند از لقاي انسان خوشحال ميشود يا
نه؟ از لقاي انسان بُغض پيدا ميكند يا نه؟ همهي حرفها در اين يك جمله
نهفته است. نكتهي اصلي «ياد مردن» در همين نكته است، خود ياد مردن كه
حرص را كم ميكند، همه اينها درست. اما آنچه كه از همه مهمتر است، شما مثل
اينكه به ملاقات يك بزرگي برويد چه دغدغه و فكري داريد؟ تمام فكرتان اين
است كه وقتي به آنجا ميرويد شما را درست احترام ميكند يا نه؟ جواب سلام
شما را ميدهد يا نه؟ به شما اعتنا ميكند يا نه؟ حالا خداي بزرگ ـ آن قدرت
لا يزال، آن خالق ـ انسان ميخواهد با او و عظمت او مواجه شود، چه ميشود؟
خيلي مشكل است، به اين زودي هم انسان نميتواند براي خودش حل كند، كسي
نميتواند به اين زودي بگويد كه براي من روشن است كه خدا از لقاي من خوشحال
است، مگر اينكه خيلي كار كرده باشد و خودش را براي آن عالم مهيا كرده
باشد. اما ما بزرگان را ديديم و افرادي را ديديم كه واقعاً عمرشان را در
دين گذراندند و در اواخر واقعاً مضطرب بودند كه چه ميشود؟ اين ياد مردني
كه ما طلبهها بيشتر بايد به آن توجه داشته باشيم اين جهت قضيه است، انشاء
الله بتوانيم واقعاً اين را در وجود و نفسمان، در بيداري و جوابمان، در
همه لحظات خودمان روز به روز بيشتر كنيم.
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ
الطَّاهِرِينَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ
بَرَكَاتُه
یاد مرگ و آثار آن در روایات
۰۱ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۰:۱۳
يك پيشنهادي را بعضي از آقايان دادند و آن اين است كه روزهاي چهارشنبه را ـ البته در ذهن خود ما هم بود ـ بحث تفسيري داشته باشيم. من در ذهن خودم يك مطلبي هست و آن اينكه اگر آقايان موافقت كنند ما چهارشنبهها را هم در فقه و هم در اصول روي مجلّدات تفسير الميزان مرحوم علامه با تعليقاتي كه خودمان هم داريم بحث كنيم. در اصول از يك جلد و در فقه از جلد ديگر شروع كنيم، آرام آرام پيش برويم تا اينكه ببينيم چه مقدار توفيق داريم تا با تفسير ارتباط داشته باشيم. از نظر من مانعي نيست اگر آقايان موافقت كنند به طوري كه درس اينطور نشود كه به هم بخورد، اعلام كنيم كه چهارشنبهها بحث تفسير باشد، در اصول از نيمهي دوم قرآن شروع كنيم منتهي چون بحث تفسير چند جور ميشود مطرح بشود، انسان گاهي اوقات ميتواند در يك آيه يك سال بحث كند، خيلي حرف راجع به قرآن ميشود زد. اما طوري باشد كه بالأخره يك مبدأ و منتهايي داشته باشد. در درس اصول از جلد اول شروع كنيم و در درس فقه از جلد پانزدهم شروع كنيم، در هر سالي ما بتوانيم نيمي از هر جلدي را هم ملاحظه كنيم خودش پيش ميرود و به نظر من خيلي هم مفيد است. حالا اگر آقايان موافقت داشتند به ما خبر بدهيد كه تنظيم كنيم. ذکر الموت از امور مستحبه عبادی دارای اثرات اخلاقی يك عنواني در روايات هست كه زياد هم شنيديد و شنيديم، اما متأسفانه هر مقدار هم اينها را انسان ميشنود در مقام عمل از آن غافل ميشود و آن «ذكر الموت» كه يكي از امور مستحبه است.
نه تنها اثر اخلاقي دارد يكي از مستحبات و عبادات، بلكه در برخي از روايات دارد «افضل العبادة ذكر الموت» و بالاتر از آن «كثرة ذكر الموت» است، اينكه انسان زياد به ياد مُردن باشد. اين در روايات بسيار مورد توجه قرار گرفته. امام صادق(ع): اثر کثرت ذکر موت، زهد در دنیاست «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع حَدِّثْنِي بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ لَمْ يُكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا»(وسائل الشيعة/ج2ص 434) «أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع حَدِّثْنِي بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ»، به حضرت عرض كرد يك مطلبي بگوئيد كه ما از آن نفعي ببريم «فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ» ياد مُردن را زياد كن، ماهها ميآيند و ميروند انسان يك بار هم به ياد اين نيست كه انسان وقتي از دنيا ميرود چه خواهد شد و چه در پيش دارد اين «أَكْثِرْ» يعني هر روز و مكرر به ياد مُردن باشد. «فَإِنَّهُ لَمْ يُكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا» آثار ذكر موت اين است كه انسان زهد در دنيا دارد، آن كسي كه زهد و بي رغبتي به دنيا ندارد، معلوم ميشود ياد مُردن نيست، آن كس كه دنبال اينست كه براي خودش مقامي را دست و پا كند، عنواني را دست و پا كند، اموالي را دست و پا كند، تكاثر در اموال كند، اين معلوم ميشود كه ذكر موت در وجودش نيست. امیر المومنین(ع): پس از تقوای الهی توصیه به کثرت ذکر موت. امير المؤمنين عليه السلام در خطبهاي كه در نماز عيد خواندند: «أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا» (من لايحضرها لفقيه/شیخ صدوق(ره) ج1 ص51) كه دنبال تقواي الهي مسئلهي كثرت ذكر موت مطرح است.
پیامبر اکرم(ص): با فضیلت ترین زهد، عبادت و تفکر، کثرت ذکر موت است در اين روايتي كه از وجود مبارك پيامبر (ص) وارد شده كه حضرت فرمودند «أَفْضَلُ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا ذِكْرُ الْمَوْتِ وَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَ أَفْضَلُ التَّفَكُّرِ ذِكْرُ الْمَوْتِ فَمَنْ أَثْقَلَهُ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَجَدَ قَبْرَهُ رَوْضَةً مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ»(جامع الاخبار/ تاج الدین شعیری/ ص165) اگر كسي وقتي به ياد مرگ ميافتد يك بار خيلي سنگيني را احساس كند. اين باز يك نكتهي ديگري است، انسان به ياد مُردن ميافتد كه يك روزي بايد از اين دنيا برود، معلوم ميشود كه آن ذكر الموتي مراد است كه انسان آن سنگيني اين حادثه را روي دوش خودش احساس كند، اين ميشود كثرت ذكر الموت. مرحوم صاحب وسائل يك بابي در کتاب «وسائل الشیعة» دارد به نام: «بَابُ اسْتِحْبَابِ كَثْرَةِ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَهُ وَ الِاسْتِعْدَادِ لِذَلِک»(وسائل الشيعةج2ص434) روايات فراواني در آنجا وجود دارد، امام صادق(ع): ذکر موت نابود کننده شهوات و خاموش کننده آتش حرص و... يك روايت مفصلي در کتاب «مصباح الشريعة» از امام صادق عليه السلام است كه نكات خيلي مهمي در اين روايت است، ميفرمايد: «قَالَ الصَّادِقُ(ع) ذِكْرُ الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَاتِ فِي النَّفْسِ وَ يَقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ وَ يُقَوِّي النَّفْسَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ وَ يُرِقُّ الطَّبْعَ وَ يَكْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى وَ يُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ وَ يُحَقِّرُ الدُّنْيَا وَ هُوَ مَعْنَى مَا قَالَ النَّبِيُّ ص فِكْرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ مَا يَحُلُّ أَطْنَابَ خِيَامِ الدُّنْيَا وَ يَشُدُّهَا فِي الْآخِرَةِ وَ لَا تَسْكُنْ بِزَوَالِ الرَّحْمَةِ عِنْدَ ذِكْرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ الصِّفَةِ وَ مَنْ لَا يَعْتَبِرْ بِالْمَوْتِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ وَ طُولِ مُقَامِهِ فِي الْقَبْرِ وَ تَحَيُّرِهِ فِي الْقِيَامَةِ فَلَا خَيْرَ فِيهِ قَالَ النَّبِيُّ ص اذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ قِيلَ وَ مَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ الْمَوْتُ فَمَا ذَكَرَهُ عَبْدٌ عَلَى الْحَقِيقَةِ فِي سَعَةٍ إِلَّا ضَاقَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَ لَا فِي شِدَّةٍ إِلَّا اتَّسَعَتْ عَلَيْهِ وَ الْمَوْتُ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ وَ آخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْيَا فَطُوبَى لِمَنْ أُكْرِمَ عِنْدَ النُّزُولِ بِأَوَّلِهَا وَ طُوبَى لِمَنْ أُحْسِنَ مُشَايَعَتُهُ فِي آخِرِهَا وَ الْمَوْتُ أَقْرَبُ الْأَشْيَاءِ مِنْ بَنِي آدَمَ وَ هُوَ يَعُدُّهُ أَبْعَدَ فَمَا أَجْرَأَ الْإِنْسَانَ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَا أَضْعَفَهُ مِنْ خَلْقٍ وَ فِي الْمَوْتِ نَجَاةُ الْمُخْلِصِينَ وَ هَلَاكُ الْمُجْرِمِينَ وَ لِذَلِكَ اشْتَاقَ مَنِ اشْتَاقَ الْمَوْتَ وَ كَرِهَ مَنْ كَرِهَ قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَ مَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» (مِصْبَاحُ الشَّرِيعَةِ/ امام صادق(ع)/ ص171) «ذِكْرُ الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَاتِ فِي النَّفْسِ»، آرزوها و شهوتها، هواهاي نفساني را اگر انسان بخواهد نابود كند با ذكر الموت ميتواند نابود كند «وَ يَقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ» آن روزنههايي كه سبب غفلت انسان از خدا ميشود را از بين ميبرد «وَ يُقَوِّي النَّفْسَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ وَ يُرِقُّ الطَّبْعَ» طبع انسان را رقيق ميكند «وَ يَكْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى» اعلام هوا و هوس را ميشكند «وَ يُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ» آتش حرص و طمع را در انسان خاموش ميكند «وَ يُحَقِّرُ الدُّنْيَا» دنيا را هم در نزد آدم تحقير ميكند «وَ هُوَ مَعْنَى مَا قَالَ النَّبِيُّ ص فِكْرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ».
اين روايت كه «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة» (مستدرك الوسائل/محدث نوری/ ج11ص 183) امام صادق ميفرمايد: مراد از اين فكر، اين فكر است. فكر كردن يك ساعت بهتر است عبادت يك سال است مراد اين است. «وَ ذَلِكَ عِنْدَ مَا يَحُلُّ أَطْنَابَ خِيَامِ الدُّنْيَا وَ يَشُدُّهَا فِي الْآخِرَة» انسان طنابهاي خيال دنيا را باز كند با ذكر الموت و در پايگاه آخرت ببندد «وَ لَا تَسْكُنْ بِزَوَالِ الرَّحْمَةِ عِنْدَ ذِكْرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ الصِّفَةِ وَ مَنْ لَا يَعْتَبِرْ بِالْمَوْتِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ وَ طُولِ مُقَامِهِ فِي الْقَبْرِ وَ تَحَيُّرِهِ فِي الْقِيَامَةِ فَلَا خَيْرَ فِيهِ» آدمي كه موت را وسيلهي عبرت خودش قرار ندهد، آدمي كه موت را سبب قلّت حيلهي خودش قرار ندهد سبب كثرت عجز خودش قرار ندهد، اين آدم آدمي است كه در وجودش خيري نيست يعني سعادتمند و خوشبخت نميشود. در ادامه امام صادق (ع) از پيامبر (ص) نقل ميكند كه پيامبر فرمود: «اذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ قِيلَ وَ مَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ الْمَوْتُ فَمَا ذَكَرَهُ عَبْدٌ عَلَى الْحَقِيقَةِ فِي سَعَةٍ إِلَّا ضَاقَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا» كسي كه در وسعت زندگي ميكند اگر ياد مرگ بيفتد دنيا برايش تنگ ميشود، اگر در شدّت است دنيا براي او بسيط ميشود «الْمَوْتُ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ وَ آخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْيَا فَطُوبَى لِمَنْ أُكْرِمَ عِنْدَ النُّزُولِ بِأَوَّلِهَا» ذكر موت همين است كه آدم به ياد اين باشد كه وقتي از دنيا ميرود مورد اكرام مستقبلين آن عالم قرار ميدهد يا نه؟ چه ميشود براي انسان؟ «وَ طُوبَى لِمَنْ أُحْسِنَ مُشَايَعَتُهُ فِي آخِرِهَا وَ الْمَوْتُ أَقْرَبُ الْأَشْيَاءِ مِنْ بَنِي آدَمَ» نزديكترين امور به انسان موت است «وَ هُوَ يَعُدُّهُ أَبْعَدَ فَمَا أَجْرَأَ الْإِنْسَانَ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَا أَضْعَفَهُ مِنْ خَلْقٍ وَ فِي الْمَوْتِ نَجَاةُ الْمُخْلِصِينَ وَ هَلَاكُ الْمُجْرِمِينَ وَ لِذَلِكَ اشْتَاقَ مَنِ اشْتَاقَ الْمَوْتَ وَ كَرِهَ مَنْ كَرِهَ» چون موت نجات مخلصين است، مخلصين اشتياق به آن دارند و چون هلاكت مذنبين است آنها كراهت دارند. حالا نكتهي اصلي كه خيلي بايد به اين اين نكته باشيم.
فرمود: «مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ» همهي حق در همين است، همهي سختيها و همهي ظرافتها در همين نكته است كه موت لقاء خداست و كسي كه لقاي خدا را دوست داشته باشد از موت ناراحت نيست، البته بين اينكه انسان موت را يك امر ثقيل سنگين بداند و بين اشتياق قابل جمع است، اما آيا خدا هم از لقاء انسان خوشحال ميشود يا نه؟ چه چيز در دنيا لقاء خدا نيست، اصلاً لقاء الله در دنيا محقق نميشود، گر چه به يك معناي عرفاني همهمان در محضر خدا هستيم، عالم محضر خداست، چيزي نيست كه از خدا دور باشد، (أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ) (16 ق) اما لقاي واقعي تا موت نرسد نميچشد، موت منزلي براي لقاء الهي است. آن وقت آيا انسان اگر به اين مرحله و به اين منزل رسيد، خدا هم لقاء او را دوست دارد؟ در اين روايت «وَ مَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» كسي كه از موت بدش بيايد، اين بدش بيايد يعني بگويد كاش كه براي هميشه در اين دنيا ميمانديم، گاهي اوقات انسان غفلتاً خيري از او صادر ميشود، كاشكي در اين دنيا هميشه ميمانديم، به جاي 50 سال 70 سال ميمانديم و به جاي 70 سال، 100 سال ميمانديم. يك وقت اين مقدمه ميشود بر اينكه انسان عبادت بيشتري كند، دو ركعت نماز خالصتر بخواند، خدمت بيشتري به دين كند، آن يك امر ديگري است. اما اگر انسان براي دنيا بخواهد بماند. خاطره ایی از مرحوم والد(ره): تمایلی به ماندن در دنیا ندارم مگر از دو جهت، اگر خدا به من عمر و مهلت دهد خوشحال میشوم؛ 1. تکمیل شرح تحریر الوسیله امام خمینی(ره) 2. ایفای وظیفه در معیشت طلاب و فضلا من يادم ميآيد يكي از روزها مرحوم والد ما رضوان الله عليه در درس مسجد اعظم شايد شش هفت سال قبل از فوتشان فرمودند كه من هيچ ميلي و هيچ لذت و تمايلي بر اينكه يك دقيقه در اين دنيا بمانم ندارم، اما از دو جهت اگر خدا به من يك عمر و مهلتي بدهد خوشحال هستم؛ يكي اين است كه من دارم شرح تحرير الوسيله امام را مينويسم، ميخواهم اين يك دوره فقه كامل شود، اگر عمري خدا داد براي اين از خدا شاكرم و از اين جهت برايم خيلي مطلوب است كه من اين دوره را بتوانم كامل كنم، كه متأسفانه اين دوره كامل نشد ولو سه چهارم آن در 28 جلد چاپ شده و يكي از اساتيد حوزه كه از رفقاي ماست به من گفتند كه من والد شما را خواب ديدم به ايشان عرض كردند اگر برگرديد به دنيا چكار ميكنيد؟
ايشان فرمود اين شرح تحرير الوسيله را تكميل ميكنم، معلوم ميشود كه اين كار برايشان در آن عالم خيلي آثار داشته، علي ايّ حال فرمودند من هيچ حبي به ماندن در دنيا ندارم الا اينكه براي من بسيار افتخار است كه من در معيشت شما طلاب و فضلا يك سهم كوچكي دارم، اين خيلي براي من افتخار است. حب لقای الهی مساوی با حب خدوند بر لقا و کراهت لقای الهی مساوی با کراهت الهی بر لقا واقعاً كسي كه حبّ به لقاي الهي داشته باشد هيچ وقت دنبال اين نيست كه در اين دنيا بماند و از لذات و آثار دنيوي بخواهد استفاده كند، دائماً در اين فكر كنيم كه واقعاً لحظهي مُردن خداوند از لقاي انسان خوشحال ميشود يا نه؟ از لقاي انسان بُغض پيدا ميكند يا نه؟ همهي حرفها در اين يك جمله نهفته است. نكتهي اصلي «ياد مردن» در همين نكته است، خود ياد مردن كه حرص را كم ميكند، همه اينها درست. اما آنچه كه از همه مهمتر است، شما مثل اينكه به ملاقات يك بزرگي برويد چه دغدغه و فكري داريد؟ تمام فكرتان اين است كه وقتي به آنجا ميرويد شما را درست احترام ميكند يا نه؟ جواب سلام شما را ميدهد يا نه؟ به شما اعتنا ميكند يا نه؟ حالا خداي بزرگ ـ آن قدرت لا يزال، آن خالق ـ انسان ميخواهد با او و عظمت او مواجه شود، چه ميشود؟ خيلي مشكل است، به اين زودي هم انسان نميتواند براي خودش حل كند، كسي نميتواند به اين زودي بگويد كه براي من روشن است كه خدا از لقاي من خوشحال است، مگر اينكه خيلي كار كرده باشد و خودش را براي آن عالم مهيا كرده باشد. اما ما بزرگان را ديديم و افرادي را ديديم كه واقعاً عمرشان را در دين گذراندند و در اواخر واقعاً مضطرب بودند كه چه ميشود؟ اين ياد مردني كه ما طلبهها بيشتر بايد به آن توجه داشته باشيم اين جهت قضيه است، انشاء الله بتوانيم واقعاً اين را در وجود و نفسمان، در بيداري و جوابمان، در همه لحظات خودمان روز به روز بيشتر كنيم. وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه
کلمات کلیدی :
۱,۷۰۴ بازدید