گفتارهاى حسينى

ويرايش دوم

برگزیده سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی(مدّظله)


مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلَى عَلِى بْنِ الْحُسَيْنِ

وَعَلَى أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَعَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن‏

از که بپرسیم:

1. امام حسین(عليه السلام) کیست و چرا قیام کرد؟

2. تحلیل صحیح از قیام امام حسین(عليه السلام) کدام است؟

3. عوامل جاودانگی حادثه عاشورا چیست؟

4. وظیفه ما در قبال فداکاری‌های حضرت سیدالشهداء(عليه السلام) و اصحاب و یارانش چیست؟

5. هدف از برپایی مجالس عزاداری چیست؟

6. برای چه باید بر مصائب اهل‌بیت(عليهم السلام) گریست و عزاداری کرد؟

7. ارزش عزاداری‌ و اشک بر مصائب اهل‌بیت(عليهم السلام) چیست؟

8. از مجالس عزاداری چگونه باید بهره‌برداری کرد؟

9. سبک و سیره عزاداری بزرگان دین چگونه است؟

و بسیاری از سؤال‌های دیگر که در ذهن جوانان عزیز و مردم متدین ما وجود دارد.

کتاب حاضر پاسخ مختصری به این سؤالات است که توسط استاد معظم، حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی(مد ظله)، فقیهی ژرف‌اندیش، ولایی، انقلابی، آگاه به مسائل روز و مشکلاتی که اسلام و نظام اسلامی با آن مواجه است، خلف صالح مرجع فقید جهان تشیع، حضرت آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی(قدس سره)، در مجالس مختلف و در قالب سخنرانی، مصاحبه و نوشتار به عزاداران حسینی عرضه گردیده و اینک با کسب اجازه از محضر معظم‌له به صورت یک مجموعه تقدیم عاشقان معرفت و رهپویان راه ولایت و علاقمندان اهل‌بیت عصمت و طهارت(عليه السلام) می‌شود.

بدون شک یکی از وظایف دوستداران امام حسین(عليه السلام) شناخت عمیق و معرفت نسبت به ایشان می‌باشد. شیخ صدوق(ره) در کتاب امالی به سند خود از حذيفة بن یمان روایت کرده است که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را دیدم که دست حسین بن علی(عليهما السلام) را در دست خود گرفته و می‌فرمود:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ هَذَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِى فَاعْرِفُوهُ فَوَ الَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ إِنَّهُ لَفِى الْجَنَّةِ وَمُحِبِّيهِ فِى الْجَنَّةِ وَمُحِبِّى مُحِبِّيهِ فِى الْجَنَّةِ».(1)

ای مردم این حسین بن علی است. او را بشناسید. سوگند به آن خدایی که جانم به دست اوست، به


1. امالی صدوق، ص 597.

راستی او در بهشت است و دوستدار او نیز در بهشت است و دوستدار دوستدار او نیز در بهشت است.

امید آنکه این اثر مقبول درگاه الهی و مورد رضایت ولی دم و منتقم خون سیدالشهداء(عليه السلام) حضرت بقية الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد و نام ما را در زمره عزاداران جد بزرگوارش ثبت بفرماید.

در پایان از عزیزانی که در تنظیم این اثر ما را یاری نمودند تشکر و تقدیر می‌نمایم.

مرکز فقهی ائمه اطهار(عليهم السلام)
ماشاءالله استادمیرزا

فصل اول

سخنرانی

عزاداری بر حضرت سید الشهداء(عليه السلام)
تجلّى مودت اهلبيت(عليهم السلام)(1)

(قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى‏).(2)

بحث از اهل‌بیت(عليهم السلام) و بالخصوص بحث از عاشورا و امام حسین(عليه السلام) یکی از موضوعات بسیار مهم در مباحث اعتقادی ما است، چون مباحث مربوط به اهل‌بیت(عليهم السلام) هویت و حقیقت تشیع را تشکیل می‌دهد. لذا ضرورت دارد نسبت به اهل‌بیت(عليهم السلام) در هر سال و هر ماه و بلکه هر روزی که بر ما می‌گذرد توجه بیشتری داشته باشیم، این چه قضیه‌ای است که این همه اهمیّت دارد و این چه اصلی است که این همه خدای تبارک و تعالی بر آن تأکید فرموده است.

مسأله امامت از اصول دین ما است. برخلاف آنچه که متأسفانه از


1. سخنرانی در مراسم عزاداری انجمن اسلامی جوانان خیابان 19 دی (11/9/91).

2. سوره شوري، آيه 23.

زمان کودکی در کتاب‌های دینی و مذهبی به ما گفته‌اند و آن را از اصول دین جدا کرده، به عنوان اصول مذهب یا از فروع دین مطرح کرده‌اند. این تقسیم‌بندی که اصول دین سه تا است (توحید، عدل و نبوت) و امامت را از اصول دین تفکیک نموده‌اند یک تقسیم‌بندی غلط است که متأسفانه به صورت یک فرهنگ درآمده است.

این مطلب را که امامت از اصول دین است مى‌توان از آیات قرآن کریم استفاده کرد. در آیه شریفه (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ)(1) خدا می‌فرماید ای رسول ما اگر امامت را برای مردم بیان نکنی رسالت خود را انجام نداده‌ای، هر آنچه که تاکنون زحمت کشیده‌ای، جنگ‌ها، اذیت و آزارها، ناسزاها، شعب ابی‌طالب‌ها، همه این‌ها کنار می‌رود، گویا هیچ کاری انجام نداده‌ای «فما بلغت رسالته» اگر مسأله امامت را به مردم اعلام نکنی اصلاً رسالت خود را انجام نداده‌ای، پس معلوم می‌شود امامت همه دین است نه اینکه از فروع یا اصول مذهب باشد. نه تنها از اصول دین بلکه اصل الاصول در دین است.

به عبارت دیگر باید گفت خداشناسی و توحید بدون امامت امکانپذیر نیست. اعتقاد به نبوت رسول خدا بدون اعتقاد به امامت امکانپذیر نیست؟ اعتقاد شیعه بر این است که نمی‌شود کسی بدون پذیرفتن امامت بگوید من موحّد و معتقد به توحید و یکتاپرستی هستم.

اینکه در روایات آمده(2) اگر کسی تمام عمرش را نماز بخواند،


1. سوره مائده، آيه 67.

2. ارشاد القلوب دیلمی، ج 1، ص 69.

روزه بگیرد، هر سال حج برود، تمام اموالش را در راه خدا انفاق کند، اما ولایت ما را قبول نداشته باشد تمام این اعمال هباءً منثورا است، این مطلب از همین آیه استفاده شده است. متأسفانه گاهی اوقات بعضی افراد در نوشته‌هایشان استبعاد می‌کنند که این چه روایاتی است؟ شاید از روایاتی باشد که سند محکمی ندارد، در حالی که این روایات اتفاقاً سند محکم هم دارد.

وقتی خدا به رسول خود می‌فرماید اگر مسأله امامت را برای مردم مطرح نکنی، (فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ) تو که رسول من، خاتَم انبیاء و اشرف انسانها هستی، و مهمترین کتاب آسمانی را توسط تو برای این مردم فرستاده‌ام، هیچ کاری انجام نداده‌ای. وقتی رسالت رسول خدا متوقف بر امر امامت می‌شود دیگر توقف قبولی نماز، روزه، حج و انفاق و امثال این‌ها بر امامت که خیلی آسان است.

آیه شریفه مودت هم یکی از آیاتی است که ما اصل بودن امامت را در دین از آن استفاده می‌کنیم (قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى)(1) به نظر بنده هر فرد شیعه باید این آیه را با معنایش و یک مقدار از نکاتی که پیرامون آن هست در حدّ فهم خود کاملاً بداند! این آیه از آیاتی است که استوانه‌هایی از علمای علم تفسير در بین اهل‌سنت از پاسخ به استدلال شیعه به آن درمانده‌اند و نتوانستند پاسخ مناسبی به آن بدهند، کسانى که دنبال این هستند با یافتن آیه‌ای در قرآن کریم شیعه را محکوم کنند وقتى به این آیه می‌رسند متزلزل می‌شوند، چون آیه آیه خیلی محکمی است.


1. سوره شوري، آيه 23.

خداوند مى‌فرمايد اى رسول ما به این مردم بگو (لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى) به تفاسیر مراجعه کنید در مورد انبیاء دیگر در سوره مبارکه شعراء پنج آیه مربوط به پنج پیامبر نازل شده است حضرت نوح، لوط، صالح، هود و شعیب. آن‌ها به مردم می‌گویند ما از شما اجری نمی‌خواهیم، اجر ما فقط بر خدای تبارک و تعالی است.

(إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ، إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ، فَاتَّقُوا اللهَ وَأَطِيعُونِى، وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِى إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ)(1) این کلام پنج پیامبر از پیامبران بزرگ الهی است، اما آن‌ها هیچ کدام مسأله ذوی القربی خود را مطرح نکردند، هیچ کدام نگفتند بعد از ما مودّت خویشان و اقربای ما را داشته باشید، همه آنها می‌گفتند (إِنْ أَجْرِى إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ) اگر منِ نوح 900 سال زحمت کشیدم اجر من با خداست و چیزی از شما نمی‌خواهم، اما وقتی مسأله به رسول گرامی اسلام می‌رسد لسان آیات عوض می‌شود.

در مورد رسول خدا در یک آیه می‌فرماید (قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ)(1) رسول خدا می‌فرماید اگر من از شما پاداشی می‌خواهم برای نفع خودم نیست بلکه نفعش برای خود شماست.

در آیه دیگر می‌فرماید (مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنْ الْمُتَكَلِّفِينَ)(3) من از شما مزد دنیوی نمی‌خواهم، شما را به زحمت نمی‌اندازم که برای من کاری انجام دهيد.


1. سوره شعراء، آيه 106 ـ 109.

2. سوره سباء، آيه 47.

3. سوره ص، آيه 86.

در آیه دیگر می‌فرماید (مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً)(1) تنها اجری که می‌خواهم اینست که فردی باشید که راه‌تان به سوی خدا باشد.

مهمترین آیه هم این است که می‌فرماید (لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى)(2) اگر اين آيات را کنار آیاتى بگذاريم که برای پیامبران دیگر است، تنها پیامبری که مأمور می‌شود مسأله مودّت فی القربی را مطرح کند رسول خدا است. پیامبران دیگر مأمور به این امر نبودند و اصلاً حق نداشتند بگویند، چون در دوران آن‌ها امامت در کار نبوده، اوصیاء داشتند ولی این امامتی که ما معتقدیم نبود! به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) که می‌رسد در یک آیه می‌فرماید من شما را به زحمت نمی‌اندازم و چیزی از شما نمی‌خواهم، برای من کاری نکنید، من مُزدی از شما نمی‌خواهم، نه مقامی می‌خواهم، نه پستی و نه پولی.

در یک آیه می‌فرماید فقط می‌خواهم شما افرادی باشید که راهتان راه خدا باشد، بعد هم در این آیه می‌فرماید اجر من فقط مودّت فی القربی است، این‌ها را کنار هم بگذارید. نتیجه این می‌شود که اگر انسان بخواهد راهی به سوی خدا پیدا کند آن راه مودّت فی القربی است، غیر از این راهی وجود ندارد.

اگر انسان بخواهد یک راه بیابد که راه مطمئن و صراط مستقیم او به سوی خدا باشد، آن راه امامت است. همان که ائمه خود فرموده‌اند «نَحْنُ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيم‏»(3) خود قرآن بر اين امر دلالت


1. سوره فرقان، آيه 57.

2. سوره شوري، آيه 23

3. بحارالانوار، ج 24، ص 12.

دارد، ما باید روایاتی که مربوط به شئون ائمه طاهرین(عليهم السلام) است را از آیات قرآن استخراج کنيم. همه این‌ها در بطن قرآن وجود دارد.

در بحث آیات مربوط به مهدویت، در مورد روایت «مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»(1) که روایت محکمی برای شیعه است، یک وقت به یکی از علمای اهل‌سنت گفتم شما می‌گوئید از امیرالمؤمنین بیعت گرفتیم یا بیعت کرد (که واقعاً به زور گرفتند، آن هم بعد از مدّتی) ولی حضرت زهرا دختر پیامبر که از دنیا رفت با چه کسی بیعت کرد؟ آیا می‌توانید بگوئید حضرت زهرا که سیدة النساء العالمین است و این همه تعابیر از پیامبر در مورد او وجوددارد به مرگ جاهلی از دنیا رفته؟

علی أیّ حال این دو آیه را وقتی کنار هم قرار دهیم در یک آیه خدا می‌فرماید اجر رسالت فقط مودّت قربی است، در آیه دیگر هم می‌فرماید اجر رسالت اتخاذ راه به سوی خداست (أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا)(2) یعنی راه به سوی خدا فقط از طریق مودّت و محبّت به اهل‌بیت(عليهم السلام) می‌گذرد و غیر از این راهی وجود ندارد، نتیجه می‌گیریم خداشناسی بدون مودّت به اهل‌بیت(عليهم السلام) امکان ندارد، حالا کاری به آن تفاسیر باطل برخی از علمای اهل‌سنت نداريم که گفته‌اند مودة فی القربی یعنی مودّت به نزدیکان و ذوی القربی خودتان، یعنی پیامبر می‌خواهد بفرماید اجری که من از شما در مقابل رسالتم می‌خواهم این است که بین خودتان صله رحم کنید، این چه ربطی به رسالت پیامبر دارد؟


1. وسائل الشيعه، ج16، ص246.

2. سوره فرقان، آيه 57.

آیا پیامبر می‌فرماید رسالت من اجرش این است که بین خودتان صله رحم کنید؟! معانی دیگری هم کرده‌اند که انسان حیفش می‌آید وقت خود را صرف این حرف‌های باطل کند که تماماً تفسیر به رأی محض هستند.

مودت اهلبيت واجب است

ما طبق این آیه می‌گوئیم مودّت فی القربی واجب است، (لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً) پرداخت اجر و مزد از امور واجب است، کسی که یک زحمتی کشیده اجر دارد، پیامبر هم نمی‌فرماید اگر خواستید مزد مرا بدهید محبت به اهل‌بیت من داشته باشید و اگر نخواستید هم انجام ندهید، نه، مى‌فرمايد بر هر انسانی مودّت فی القربی واجب است، امام حسن(عليه السلام) وقتی امیرالمؤمنین شهید شد خطبه‌ای خواند و فرمود ما از اهل‌بیتی هستیم که خدا مودّت ما را برای هر انسانی واجب کرده، اینکه بگوئیم محبّت به اهل‌بیت خوب است حرف غلطی است، محبّت به اهل‌بیت بر اساس این آیه قرآن واجب است.

اگر انسانی مودّت نداشته باشد ترک واجب کرده است. در روایاتی(1) که در ذیل این آیه شریفه وارد شده همان زمان افرادی از رسول خدا سؤال کردند «يَا رَسُولَ اللهِ مَنْ قَرَابَتُك‏؟» ‌این قرابتی که خدا محبت و مودت آن‌ها را واجب کرده چه کسانی هستند؟ فرمود «عَلِى وَ فَاطِمَةُ وَ ابْنَاهُمَا»، در روایت دارد پیامبر سه بار این را فرمود. اگر مودّت این‌ها واجب باشد اطاعت از این‌ها هم واجب است، برخی از بزرگان گفته‌اند از همین آیه ما امامت أمیرالمؤمنین(عليه السلام) و


1. الکافي، ج8، ص93 (طبع اسلاميه).

حتی وجوب اطاعت از حضرت زهرا(عليها السلام) را استفاده می‌کنیم، حضرت زهرا بر حسب اعتقادات ما امام نبود ولی قولش حجّت است. امام عسکری(عليه السلام) فرمود: «نَََحْنُ حُجَجُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةُ اللهِ عَلَيْنا»(1). این مطلبی است که از این آیه به خوبی استفاده می‌شود.

مجالس عزادارى مصداق مودت اهلبيت(عليهم السلام)

ما در این عزاداری‌ها ميزان مودّت خود به اهلبيت را محک می‌زنیم. این عزاداری‌ها نه تنها مصداق شعائر است که قرآن می‌فرماید (وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ)(2) بلکه بالاتر از این است، این عزاداری‌ها مصداق ابراز مودّت به ذوی القربی است.

یکی از راه‌های محبت قربی همین است و اتفاقاً این مطلب را بعضی از علمای اهل سنت که متعصب هم هستند، وقتی به این آیه رسیدند گفته‌اند این آیه احترام به اهل‌بیت و اظهار محبّت به آن‌ها را واجب کرده، می‌پرسیم پس برای چه بر ما خُرده می‌گیرید چرا مجلس عزاداری برپا می‌کنید، این مجالس یکی از مصادیق مهم مودّت به اهل‌بیت است.

وقتی امام سجاد(عليه السلام) به شام می‌رسد پیرمردی که آن‌ها را نمی‌شناخت، چون تبلیغ شده بود این‌ها بر امام زمان خود خروج کرده و خارجی هستند، گفت «الْحَمْدُ للهِ الَّذِى قَتَلَكُمْ وَ اسْتَأْصَلَكُم‏»،(3)


1. عوالم العلوم والمعارف، ج11، قسم2، ص1030 (نَََحْنُ حُجَجُ اللَّهِ عَلى خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْنا) متن روايت.

2. سوره حج، آيه32.

3. بحار الانوار، ج23، ص252.

حضرت به او فرمودند این آیه از سوره شوری را خوانده‌ای؟ عرض کرد کدام آیه؟ حضرت فرمود آیه (قل لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى)(1) بعد فرمود ما قُربای رسول خدا هستیم، ما ذوی القربایی هستیم که مودّتشان واجب است. این عزاداری‌ها مصداق بزرگ اظهار مودّت به ذی القربی است.

نگوییم چه خبر است؟ چرا اینقدر مفصل؟ گاهی اوقات بعضی‌افراد مدعی روشنفکری ایراد می‌گیرند که چرا برای عزاداری دو ماه وقت بگذاریم؟ دو ماه که چیزی نیست، 20 سال هم چیزی نیست، اگر خدا به آدم عمر 200 ساله هم بدهد کم است، اگر انسان هر لحظه عمرش هم در این مصیبت عزادار باشد کم است، ما نمی‌فهمیم چه خبر است؟ نمی‌دانیم چه خبر بوده؟ یک قسمتی از آن را فهمیده‌ایم حالا به اندازه توان خود عزاداری می‌کنیم.

فضيلت گريستن و اشک بر امام حسين(عليه السلام)

در یک روزنامه‌ای اول محرم نوشته بود که به جای گریستن، خوب نگریستن! متأسفانه نمی‌دانم از چه منبعی بود که این را برای افراد پیامک می‌زدند، حرف ما این است که می‌گوئیم در قضیه امام حسین(عليه السلام) بدون گریستن و بکاء، نگریستن امکان ندارد، اگر انسان بخواهد وارد این وادی شود و خود را به هدف قیام امام حسین(عليه السلام) نزدیک کند، بدون بکاء نمی‌شود، اگر امکان داشت ائمه ما که عقل کل بودند چرا شیعیان را این همه به گریه کردن تشویق کردند؟ روایات باب بُکاء را ببینید، روایات خیلی عجیبی است، ما عزادارها


1. سوره شوري، آيه23.

هنوز از حقیقت بُکاء بر امام حسین(عليه السلام) خبر نداریم، ببینید در بعضی از روایات چه تعابیری درباره بُکاء آمده است.

به اين روايات دقت کنید و بعد این سوال را برای خود مطرح کنید که آیا می‌شود بدون بکاء به این حقیقت رسید یا نه؟ ما معتقدیم امکان ندارد، نمی‌شود گفت بنشین فقط فکر کن امام حسین چه کسی بوده و هدفش چه بوده؟ آنگاه شما هم می‌توانی به آن هدف برسی، چنین امری امکان ندارد! هرچه بُکاء بیشتر باشد راه آشنا شدن و رسیدن به حقیقت این واقعه و حادثه بازتر می‌شود. در کامل الزیارات آمده «أحبّ العيون إلی الله عين بکت عليه»، محبوب‌ترین چشم‌ها نزد خدا چشمی است که برای امام حسین گریه کند، چقدر معنا در این جمله خوابیده؟ کسی که برای امام حسین گریه ‌کند محبوب خدا می‌شود و خدا حبّ به او پیدا می‌کند.

«إن العين تصير محل مسّ الملائکة» خوشا بحال عزادارها و آن‌ها که اهل بکاء هستند، این روایت می‌فرماید: چشمی که برای امام حسین(عليه السلام) گریه ‌کند محل مسّ ملائکه می‌شود، ملائکه این اشک‌ها را در شیشه‌ای جمع می‌کنند. «فَلَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنْ دُمُوعِهِ سَقَطَتْ فِى جَهَنَّمَ لَأَطْفَأَتْ حَرَّهَا حَتَّى لَا يُوجَدَ لَهَا حَر»(1) اشک در عزای امام حسین(عليه السلام) دارای یک حقیقت است. و غیر از اشکی است که انسان حتّی برای فوت نزدیکترین افرادش می‌ریزد، اصلاً با آن‌ها قابل مقایسه نیست، فقط با اشک خوف از خدا قابل مقایسه است، نمی‌شود آنرا با سایر اشک‌ها مقایسه کرد، می‌فرماید یک قطره از این اشک اگر روی آتش جهنم ریخته شود حرارتش را خاموش


1. کامل الزيارات، ص 102.

می‌کند، ما نمی‌دانیم چه حقیقتی دارد! ما با این فکر مادی می‌گوئیم اگر یک مساحتی آتش گرفت باید چند برابر آب پاشیده شود تا آن را خاموش کند ولی یک قطره اشک برای امام حسین(عليه السلام) آتش جهنم را خاموش می‌کند، آیا درک این حقیقت در حدّ فکر ماست؟ نه، فقط یک خبر اجمالی به ما می‌دهند و یک پرده‌هایی را کنار می‌زنند تا ما مقداری توجه پیدا کنیم «إنّه لا تقدير لثوابها» باز در بعضی از روایات آمده برای همه طاعت‌های خدا ثوابی مقدّر و مشخص است اما برای اشک بر حسین(عليه السلام) حدّ و مقداری نیست.

اگر می‌خواهید واقعاً این بحث را دنبال کنید کتاب خصائص الحسینیه مرحوم شیخ جعفر شوشتری را ببینید، آن‌جا این بحث‌ها را خیلی خوب بيان کرده است رضوان خدا بر او باد. در یک باب می‌گوید یکی از آثار اشک بر امام حسین(عليه السلام) از لحظه مردن شروع می‌شود تا ورود به بهشت. همه مراحل مرگ را یکی پس از دیگری با مدرک و روایات مطرح کرده، می‌گوید آن زمانی که روح می‌خواهد از بدن خارج شود که امیرالمؤمنین(عليه السلام) فرمود «وَ إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَات‏» می‌فرماید گریه بر امام حسین انسان را نجات می‌دهد، يا این روایت را نقل می‌کند که امام صادق(عليه السلام) به مسمع بن عبد الملک فرمود «يا مِسمَعُ أنتَ مِن أهلِ العراقِ أما تأتى قَبرَ الحُسين‏؟»(1)، تو اهل عراق هستی، آيا ‌قبر امام حسین را زیارت می‌کنی؟ مسمع عرض کرد نه آقا، شرایط طوری است که اگر من به زیارت بروم، برای حاکم خبر می‌برند و حاکم مرا گرفتار کرده و از بین می‌برد، امام صادق(عليه السلام) فرمود «أما تذکر ما صنع بالحسين؟» حالا


1. کامل الزيارات، ص101.

که به زیارت امام حسین نمی‌توانی بروی در خانه که تنها نشسته‌ای، آیا مصیبت‌هایی را که بر حسین(عليه السلام) وارد کردند یاد می‌کنی؟

به خاطرم آمد جناب آقای انصاریان گفتند یک روزی آمدم پیش والد شما در همین منزل تنها بود، یک مقدار که نشستیم فرمود آقای انصاریان تا حالا شده برای یک آدم تنها هم روضه بخوانی؟ گفتم بله آقا، گفت برای من یک روضه بخوان، گفت روضه‌ای خواندم، این مرد در آن جلسه‌ای که دو نفری بودیم اشک بسیاری ریخت.

امام صادق به مسمع فرمود وقتی تنها هستی یاد مصیب‌های جد ما می‌افتی یا نه؟ عرض کردم بله، بعد بالاتر فرمود، «أفتجزع» جزع هم می‌کنی یا نه؟ جزع در مقابل صبر است، یعنی بی‌تابی.

امام می‌فرمایند وقتی یاد مصیبت امام حسین(عليه السلام) می‌افتی جزع هم می‌کنی یا نه؟ بی‌تاب می‌شوی یا نه؟ بی‌تابی همین است که به سر و سینه خودمان بزنیم، «قلت أی والله» مسمع گفت: قسم به خدا این کار را انجام می‌دهم و اهل خانه من هم آن را می‌بینند، امام صادق(عليه السلام) فرمود «إنّک ستری عند موتک حضور آبائی لک» هنگام مردن اجدادم به سراغ تو می‌آیند و به ملک الموت توصیه می‌کنند که روح این فرد را آرام از بدنش خارج کنید، این فرد باکی و گریه‌کن حسین است.

گریه بر امام حسین(عليه السلام) موقع دیدار ملک الموت اثر می‌گذارد، وقتی می‌خواهند وارد قبرش کنند، و نیز وقتی از قبر بیرون می‌آید «يخرج من قبره والسرور علی وجهه والملائکة تتلقاه بالبشارة لما أعدّه الله له»(1) باکیِ بر امام حسین(عليه السلام) وقتی از قبر بیرون می‌آید با سرور و


1. الخصائص الحسينية، المقصد التاسع، في خواص البکاء لنيل الأجر والثواب.

شادمانی بیرونی می‌آید، ملائکه به او بشارت می‌دهند که خدا برای او چه آماده کرده است، همین‌طور در روز قیامت.

این روایت خیلی جالب است، ببینید ریشه‌های عزاداری به کجا برمی‌گردد؟ حضرت زهرا(عليها السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سؤال کرد پدر جان ثواب آن کسی که برای حسین من اشک می‌ریزد و اقامه عزا بر حسین من می‌کند چیست؟ پیامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود «كُلُّ مَنْ بَكَى مِنْهُمْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْنِ أَخَذْنَا بِيَدِهِ وَ أَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّة»(1) کسی که برای امام حسین گریه می‌کند روز قیامت دستش را می‌گیریم و او را وارد بهشت می‌کنیم، همین‌طور هنگام حساب و کتاب و رسیدگی اعمال انسان‌ها.

صاحب خصائص حسینیه می‌گوید امیرالمؤمنین(عليه السلام) با آن عظمتش، با آن معرفت و مقامش، گاهی اوقات به صحرا می‌رفت و گریه و نوحه می‌کرد، «و قَالَ آهِ إِنْ أَنَا قَرَأْتُ فِى الصُّحُفِ سَيِّئَةً أَنَا نَاسِيهَا وَ أَنْتَ مُحْصِيهَا»(2) در دل شب در بیابان آهی می‌کشید که شاید همه کوهها به لرزه درمی‌آمدند، عرض می‌کرد ای خدا آه از آن روزی که نامه اعمال مرا باز کنند ببینم یک سیئه از من صادر شده آن را نوشته و من فراموش کرده‌ام!

بعد می‌گویند «خُذُوهُ فَيَا لَهُ مِنْ مَأْخُوذٍ لَا تُنْجِيهِ عَشِيرَتُه‏»، امیرالمؤمنین از خوف این صحنه خواندن نامه اعمال که همه با آن مواجه خواهیم شد، اینقدر گریه می‌کرد که مثل انسان مار گزیده به خود می‌پیچید تا غش می‌کرد و مانند یک تکه چوب خشک می‌افتاد، چون قیامت را می‌دید. در قیامت همه مردم مشغول به


1. بحار الانوار، ج44، ص293.

2. الامالي صدوق، ص78.

حساب خود هستند، ‌غیر از گریه‌کنندگان بر حسین(عليه السلام) که سرگرم عزاداری بر حسین(عليه السلام) هستند. «فإن الباکين علی الحسين يکونون فی ظل العرش مشغولين بحديث الحسين»(1).

می‌خواهم این را عرض کنم؛ این همه روایت درباره بُکاء داریم، اینکه گریه‌کننده بر حسین «صلةٌ لرسول الله»، احسان به اهل‌بیت دارد، این تعابیر بلند راجع به بکاء چرا در روایات آمده؟ آیا واقعاً خدا، رسول خدا و ائمه فقط می‌خواهند ما به جنبه عاطفی مسأله توجه پیدا کنیم؟ مسلماً این‌طور نیست.

در قُم منازلی برای عزاداری سیدالشهداء(عليه السلام) وجود دارد که نقل می‌کنند بزرگانی مثل مرحوم علامه طباطبائی(رضوان الله تعالی علیه) گاهی اوقات می‌رفتند و دست به دیوار آن خانه ‌مالیده و به سر و صورت خود می‌کشیدند، چون آن مجلس محل آمد و شد ملائکه است، نه تنها محل رفت و آمد ملائکه بلکه منظر الحسین(عليه السلام) است، در روایت دارد أبی عبد الله الحسین(عليه السلام) در یمین عرش همان‌طور که به زوارش نگاه می‌کند به مجلس عزای خود هم نگاه می‌کند.

خيمه عزاى امام حسين؛ قبه الحسين است

مرحوم والد ما فرمودند مجلس عزای امام حسین(عليه السلام)؛ قبة الحسین است. در روایت آمده که خدا دعا تحت قبه امام حسین را اجابت می‌کند. قبة الحسین تنها اختصاص به مرقد شریف آن حضرت


1. بحار الانوار، ج45، ص207؛ الخصائص الحسينية، المقصد التاسع.

2. الخصائص الحسينية، المقصد السابع، في خواص البکاء من حيث الصفات.

3. کامل الزیارات، ص 103.

4. وسائل الشيعه، ج14، ص538.

ندارد بلکه هر کجا خیمه عزای حسینی برپا شود قبة الحسین است و دعا در آن مکان مورد اجابت قرار می‌گیرد إن شاء الله.

مرحوم شیخ جعفر شوشتری هم در خصائص این مطلب را ذکر فرموده است، جهتش هم این است که امام حسین(عليه السلام) به آن مجلس نظر می‌کند، جایی که امام نظر کند مگر می‌شود دعا مستجاب نشود، این نظر که نظر عادی نیست! بنابراین بدون بُکاء نمی‌شود به حسین(عليه السلام) و به حقیقت عاشورا رسید، بدون بکاء انسان را در این قضیه راه نمی‌دهند! بکاء یکی از مظاهر بزرگ مودّت امام حسین(عليه السلام) است که خدا را باید شاکر باشیم از این فضل و لطف و منّتی که بر ما نهاده و ما را درِ خانه اهل‌بیتش قرار داده، ما را در این کوی و مسیر قرار داده و سر از جای دیگر در نیاوردیم. امیدواریم این توفیق اظهار ارادت به اهلبیت(عليه السلام) که از این عالم شروع می‌شود اما حقیقتش در عالم بزرخ و در قیامت تبلور می‌یابد، همیشه بر ما باقی بماند و روز به روز بیشتر شود.

شکوه، عقلانیت و بندگی در شهادت امام حسین(عليه السلام)

ایام عزاداری سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(عليه السلام) و شام هفتم شهادت امام حسین(عليه السلام) و ایام اسارت اهلبیت آن حضرت است.

سخن در این است که ما اگر بخواهیم حادثه عاشورا را با دید عقل و عقلانیّت بررسی کنیم، آیا کار صحیحی است یا خیر؟

این مطلبی که مشهور شده و می‌گویند در حادثه عاشورا عقل عاجز است، میدان میدانِ عقل نیست، نباید سراغ توجیهات عقلی برای حادثه عاشورا رفت بلکه باید از عشق و ابزار عشق و آثار عشق سخن گفت، آیا کلام درستی است و با معارف دینی ما سازگاری دارد یا خیر؟ عرض بنده بطلان این مطلب مشهور است ولو اینکه بيان آن مجال وسيع مى‌طلبد. اما این بحث خیلی مهم است و عاشوراییان باید به نقش عقل که یکی از رموز عاشوراست توجه کنند.

در قرآن کریم مکرّر خدای تبارک و تعالی آیات و نشانه‌های خود را بیان می‌کند و بعد می‌فرماید: «أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»، اشخاص را

مذمت می‌کند چرا تعقّل نمی‌کنید؟! واقعاً عجیب است. افرادی به دنیا می‌آیند و از دنیا می‌روند اما یک آن به این نعمت بزرگی که خدا به بشر داده، یعنی «عقل»، توجه نمی‌کنند و انسانی که غافل از این نعمت بزرگ باشد اصلاً حیات انسانی را درک نکرده و مفهوم اصلی زندگی را نمی‌فهمد.

ما وقتی به آیات و روایات مراجعه می‌کنیم می‌بینیم در مورد عقل مطالب فراوانی مطرح شده، عقل چیست؟ آنچه موجب تکامل عقل است چیست؟ آنچه مانع از رشد عقل و موجب فساد آن است چیست؟‌ اجزاء عقل چیست؟ این‌ها مطالبی است که واقعاً ما باید به آن توجه پیدا کنیم و راهش همین آیات و روایات است.

مرحوم کلینی در اصول کافی قبل از شروع به بحث از توحید و مباحث اعتقادی، اولین مطلبش کتاب العقل است، و در این کتاب روایات مهمى در مورد عقل وجود دارد.

به کلمات امیرالمؤمنین(عليه السلام) در کلمات قصار نهج البلاغه مراجعه کنید، با یک احصاء اجمالی امیرالمؤمنین(عليه السلام) 258 کلمه در مورد عقل دارد که واقعاً راجع به هر یک از این‌ها باید ساعت‌ها بحث کرد و حیف است ما که در طریق دین هستیم و این سفره آماده برای ما مهیاست، از آن استفاده نکنیم، فقط باید یک مقدار با آیات و روایات ارتباط پیدا کنیم و مفاهیم آن را درک کرده و در خود محقق کنیم تا مسیر زندگی‌مان را یک مسیر عقلانی کنیم.

زندگى برپايه عقل بهترين سبک زندگى

امروز مطالبی به عنوان سبک زندگی مطرح می‌شود ما اگر به آیات و روایات مراجعه کنیم اولین و مهمترین عامل برای سبک زندگی

دینی اینست که زندگی بر پایه عقل باشد. زندگی که بر پایه عقل نباشد این زندگی زندگیِ دینی نیست، حالا هر اسم دیگری انسان بخواهد برای آن قرار بدهد.

در یک روایت صحیحه امام باقر(عليه السلام) فرمود «لَمَّا خَلَقَ اللهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ»(1) خدا وقتی عقل را آفرید، آن را به سخن درآورد. مراد از عقل در این روایات یعنی آن قوه‌ای که شما توسط آن خیر را از شر، خوبی را از بدی، حق را از باطل تشخیص بدهید، وقتی انسان سؤال می‌کند چه شد حادثه عاشورا به وجود آمد؟ تمام ریشه‌یابی‌ها به این برمی‌گردد که مردم آن زمان عقل خودشان را پوشاندند، اصلاً دنبال تشخیص حق از باطل نرفتند! عقل آن قوه‌ای است که انسان می‌تواند حق را از باطل تشخیص بدهد، خدای تبارک و تعالی وقتی عقل را آفرید استنطقه، آن را به زبان درآورد و گویا کرد، به او قوه تکلم داد.

«ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ» به او فرمود روى کن، بیا، آمد، فرمود روى برگردان برو، رفت. این جا بحث‌ زیادی وجود دارد که این اقبال و ادبار چیست؟ مراد همین است که در روایات وارد شده انسانی که اطاعت خدا می‌کند انسان عاقل است، انسانی که معصیت خدا می‌کند انسان غیرعاقل است، یعنی اگر انسان در زندگی عقل را ملاک قرار بدهد، عقل می‌گوید به خدا اقبال کن، برو به سمت اطاعت خدا، حال اگر عقل را کنار گذاشت سراغ شهوات، فساد و بی‌بند و باری، جنگ و خونریزی می‌رود، این که خدا به او فرمود


1. الكافي ج‏1، ص 10.

بیا جلو آمد، فرمود برو عقب، رفت. کنایه از این است که عقل قوه‌ای است که به وسیله آن خدا اطاعت می‌شود.

محبوب‌ترين مخلوق خدا عقل است

«ثُمَّ قَالَ وَعِزَّتِى وَجَلَالِى مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَى مِنْكَ» سپس با قسم به عزّت و جلالش خطاب به عقل فرمود در میان تمام مخلوقاتی که من آفریدم، ملائکه‌ای که دائماً خدا را عبادت می‌کنند، دنیا، مجرّدات، مادیات، همه چیز، محبوب‌ترين مخلوق من تو هستى. این خیلی حرف است! این کلام اهتمام زیاد خدا را به عقل می‌رساند و بعد جمله مهمتری را فرمود: «وَلَا أَكْمَلْتُكَ إِلَّا فِيمَنْ أُحِبُّ» هر کسی از بندگانم را که بیشتر دوست داشته باشم تو را در او کامل‌تر می‌کنم. برای اینکه هرچه عقل کامل‌تر بشود اطاعت و تقرب انسان به خدا بیشتر می‌شود.

باز از روایات استفاده می‌شود که اگر عقل باشد تمام خصلت‌های پسندیده‌ در انسان محقق می‌شود، اما اگر عقل را کنار گذاشتیم، حیا کنار می‌رود، عفّت کنار می‌رود، غیرت کنار می‌رود، ظلم به میدان می‌آید.

شاهدش هم روایتی است از اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین، که حضرت فرمود جبرئیل بر حضرت آدم(عليه السلام) نازل شد و گفت «هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَى آدَمَ(عليه السلام) فَقَالَ يَا آدَمُ إِنِّى أُمِرْتُ أَنْ أُخَيِّرَكَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَيْنِ»(1) امر شده‌ام که تو را مخیّر سازم یکی از سه چیز را اختیار نمایی؛ حضرت آدم فرمود این سه تا چیست که


1. همان.

می‌گوئی یکی از آن‌ها را انتخاب کنم؟

«فَقَالَ لَهُ آدَمُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ مَا الثَّلَاثُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَيَاءُ وَ الدِّينُ» فرمود یا عقل را اختیار کن یا حیا و یا دین را! «فَقَالَ آدَمُ إِنِّى قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ» آدم گفت من عقل را اختیار کردم «فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لِلْحَيَاءِ وَ الدِّينِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ» جبرئیل به حیاء و دین گفت آدم عقل را اختیار کرد پس شما بروید، آن دو به جبرئیل گفتند «فقالا يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَكُونَ مَعَ الْعَقْلِ» خدا ما را مأمور کرده همراه عقل باشيم هر جا عقل باشد ما هم هستيم. بنابراين وقتی عقل باشد دین هم هست، حدیث من لا عقل له لا دین له، هم بر طبق همین روایت است. وقتی عقل باشد حیا هست من لا عقل له لا حیاء له، کسی که عقل ندارد حیاء هم ندارد.

پس عقل محبوب‌ترین مخلوق خداست، خدا هر کسی را که خیلی دوست دارد عقلش را کامل‌تر می‌کند، حالا ببینید کمال عقل به چیست؟ و عقل هر جا باشد تمام صفات پسندیده انسانی هست، در بعضی از روایات دیگر وارد شده.

کمال عقل تبعیت از حق

فرد عاقل قانع است، آدمی که حرص و طمع دارد عقلش را کنار گذاشته، اما آن کس که عقل دارد به همان چه خدا از مال دنیا، از اعتبار و مقام به او داده قانع است، این‌ها به قول امروزی‌ها کُدهایی است برای شناخت انسانیت خودمان. ببینیم واقعاً قناعت در زندگی ما هست یا نه؟ اگر قناعت نیست معلوم می‌شود که از عقل خود استفاده نمی‌کنیم!

کسی که عاقل است دائماً خدا را شکر می‌کند، در روایات از يقين به عنوان يکى از صفات بسیار مهم که اولیاء خدا به دنبال آن هستند نام برده شده است، در روایات آمده کسی که عقلش را به کار بیندازد به مرحله یقین می‌رسد، کسی که عقلش را به کار نیندازد به مرحله یقین نمی‌رسد، اصلاً انسان بدون عقل به یقین و تسلیم إلی الله نمی‌تواند برسد. اطاعت خدا از آثار کمال عقل است، یکی از چیزهای بسیار مهمی که باید به آن برسیم همین است.

امام حسین(عليه السلام) فرموده «لَا يَكْمُلُ الْعَقْلُ إِلَّا بِاتِّبَاعِ الْحَق‏» عقل فقط با تبعیت از حق کامل می‌شود یعنی آن‌ها که دنبال تبعیت از حق می‌روند افراد عاقلی هستند، آنان که جانشان را به میدان شهادت می‌آورند، اعقل انسانها هستند. امام حسین(عليه السلام) عاقل‌ترین انسان‌های دوران است، شهدای ما هم همین‌طور.

عقل برای همگان تکلیف‌آور است برخلاف عشق

از زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصومین(عليه السلام) در تمام بحران‌ها یک عده‌ای در جنگ شهید می‌شدند، دیگران می‌گفتند این‌ها بی‌خود رفتند جانشان را دادند، این‌ها عقل نداشتند، می‌ماندند و زندگی دنیوی‌شان را ادامه می‌دادند. این سخن برخلاف منطق دین و بر خلاف منطق امام حسین(عليه السلام) است، این مطلب خيلى مهمی است، ما نگوئیم امام حسین(عليه السلام) را عشق به خدا به میدان کربلا آورد، اگر فقط پای عشق به میان آید اين سؤال مطرح مى‌شود که چه لزومی دارد ما تبعیت کنیم، عشق الزام‌آور و تکلیف‌آور نیست، اگر انسان در مراحل معنوی به مرتبه عالیه‌ای برسد و با معشوق خود (خدای

تبارک و تعالی) معاشقه ‌کند، این اصلاً برای دیگران قابل تحصیل نیست! آنان که حادثه عاشورا را در این عنوان و قالب طرح می‌کنند با صدها سؤال بى‌پاسخ مواجه شده و آنگاه مجبور مى‌شوند یک سری خرافات و بدعت‌ها و اضافات را به این حادثه عظيم تاريخى اضافه کنند. روی همین مبنا است که می‌گویند حالا که مسئله عشق در میان است پس هر کاری می‌شود کرد، حالا که باید دین و عقل را کنار گذاشت، ما بر مبنای عشق‌مان باید کار کنیم ببینیم عشق ما چه فرمانی می‌دهد؟

خرافاتی مطرح مى‌کنند که واقعاً این حادثه را موهون می‌کند. ما اگر امروز می‌خواهیم حادثه عاشورا را به دنیا معرفی کنیم، باید روی همین جنبه عقلانی آن تکیه کنیم، بگوئیم کار امام حسین(عليه السلام) از شهادت خودش تا شهادت طفل شیرخواره‌اش مبتنی بر مسائل عقلی مسلّم بود، اصلاً در فرهنگ دینی ما اطاعت خدا موجب کمال عقل انسان است، آن فردی که در خانه می‌نشیند و کاری ندارد که امروز دین از بین می‌رود یا نمی‌رود، هجمه به اسلام درکار هست یا نیست! این آدم اصلاً آدم عاقلی نیست، آدم عاقل آنست که به میدان می‌آید فریاد می‌زند، دفاع می‌کند، آنجایی هم که لازم باشد جان خودش را می‌دهد.

امام حسین(عليه السلام) به معاویه فرمود «لَا يَكْمُلُ الْعَقْلُ إِلَّا بِاتِّبَاعِ الْحَق‏»،(1) ای بشر اگر می‌خواهی در دنیا عقل تو به کمال برسد، بايد فاصله‌‌ات را با حیوانات و بهائم زياد کنى. ما دل خود را خوش کردیم به اینکه فاصله ما با بهائم اینست که ما عقل داریم و آن‌ها ندارند، ما اگر از


1. بحار الأنوار ج‏75، ص 127.

عقلمان استفاده نکنیم با آن‌ها چه فرقی می‌کنیم؟ مثل اینکه در تاریکی یک کسی چراغ قوه دارد و دیگری ندارد، حال اگر صاحب چراغ آن را روشن نکند فایده‌ای ندارد، عقل باید تکامل پیدا کند، یک انسان مسلمان باید ببیند امروز نسبت به روز قبل چقدر تکامل و رشد عقلی پیدا کرده، این تکامل عقل است که موجب حیات و عزّت و عروج اوست، «لَا يَكْمُلُ الْعَقْلُ إِلَّا بِاتِّبَاعِ الْحَق».

کم‌عقلی مرز ایمان و کفر

امام صادق(عليه السلام) فرمود «لَيْسَ بَيْنَ الْإِيمَانِ وَالْكُفْرِ إِلَّا قِلَّةُ الْعَقْل‏»،(1) یعنی آنچه انسان را از مرز ایمان به کفر می‌اندازد کم عقلی است، یعنی اگر انسان از عقلش درست استفاده نکند گرفتار انحراف می‌شود، اگر از عقل درست استفاده نکند و سراغ تبعیّت از شهوات برود، در دایره کفر قرار می‌گیرد، آنچه انسان را در میدان ایمان نگه می‌دارد عقل انسان است.

امروز کسانی که بحث سبک زندگی را دنبال می‌کنند که بسیار بحث ضروری و لازم برای جامعه ماست؛ باید به این امر توجه داشته باشند. جامعه ما ولو اينکه جامعه‌اى اسلامی و انقلابی است ولی از سبک زندگی دینی فاصله‌اش فراوان است. براى کاهش اين فاصله باید توجه به عقل محور قرار گیرد. این مطلب از رسول خدا صلوات الله علیه و ائمه معصومین(عليه السلام) مکرر نقل شده که خدمت آن بزرگواران از یک فردی تعریف می‌کردند که به‌به چه آدم خوبى است، نماز شب و نافله‌هایش ترک نمی‌شود، هر سال حج می‌رود،


1. الكافي ج‏1، ص 28.

دائماً روزه مى‌گيرد و چه و چه! رسول خدا پرسیدند «كَيْفَ عَقْلُه‏»،(1) این سؤال بسيار مهمى است، عقلش چه میزان است؟ آیا در زندگی خود عقلش را به میدان می‌آورد؟ اگر انسان عقل خود را راهنما قراردهد عقل به او خواهد گفت که ارتباطت با خدا چطور باید باشد؟ حق ندارى انسان‌ها و موجودات دیگر را آزار دهى.

آثار عقل

در یک روایت مهم، امام باقر از پیامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل مى‌فرمايد؛ «لَمْ يُعْبَدِ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ»(2) خدا به چیزی بالاتر از عقل عبادت نمی‌شود، یعنی چه؟ یعنی اگر انسان عقلش را به کار بگیرد، این خود عبادت است، هرچه انسان از عقلش در میدان‌های مختلف (شخصی، اجتماعی، سیاسی ...) استفاده کند این عبادت است. در ادامه فرمودند: «وَلَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ عَاقِلًا حَتَّى تَجْتَمِعَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ» یک مؤمن اگر بخواهد عاقل باشد باید ده خصلت داشته باشد اول آنکه «الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ» از او اميد خير برود، همیشه دنبال کار خیر باشد و آرزویش این باشد که کار خیر انجام دهد، همّ و غمّش این باشد که من چه کار خیری از دستم برمی‌آید انجام بدهم.

دوم: «وَالشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ» از او به کسی بدی نرسد، دنبال بدی کردن به دیگران نباشد. سوم: «يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ»‌ اگر کسی براى او کار خیر کوچکى انجام داد آدم عاقل کار او را بزرگ می‌شمارد، و مى‌گويد چه کار بزرگی انجام دادی؟! فرض کنید در یک هيئت يا


1. الكافي ج‏1، ص 26.

2. الخصال، ج‏2، ص 433.

مجلسی، جوانى استکانی را از سر راه برداشته و جای خودش بگذارد نبايد گفت این کاری نبود که تو انجام دادی؟ آدم عاقل آن است که کار خیر دیگران را ولو کم باشد بزرگ می‌شمارد. چهارم: «يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ» کار خیر خودش را ولو زیاد است ناچیز انگارد بگويد من ولو پنجاه سال است که نماز شب می‌خوانم ولی این چیزی نیست و کار مهمى نکرده‌ایم. يا بگويد من با آنکه سی سال است برای انقلاب سینه می‌زنم، اما کاری برای آن نکردم.

امام خمينى رضوان الله تعالی علیه با آن همه زحمات علمی و آن زحماتی که نه فقط برای مردم ایران، بلکه برای بشریّت کشید، با این انقلاب عظیمی که انجام داد، اما در وصيت نامه‌اش می‌گوید خدایا اگر از من قصوری یا تقصیری سر زده، طلب بخشش می‌کنم و اعتراف می‌کند که من کاری انجام نداده‌ام، این کار عقل است. اما اگر کسى یک کار کوچک انجام بدهد و دائم درصدد باشد آنرا به رخ دیگران بکشد، که من بودم این کار را برای این جلسه کردم، و چه و چه... معلوم می‌شود که اين فرد عقلش را کنار گذاشته است.

پنجم: «وَ لَا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ» در طول عمرش دنبال علم است و از کسب علم خسته نمی‌شود، من یک نکته‌ای را عرض کنم؛ باید خانواد‌ه‌ها، خصوصاً پدر و مادرها بیشتر سراغ یادگیری بروند، باید سطح علمی خانواده‌ها بالا بیاید، یکی از چیزهایی که در سبک زندگی مطرح است همین یادگیری است. باید معارف خودمان را، احکام و عقاید خودمان را درست بلد باشیم، متأسفانه باید گفت آنچه که از جامعه دینی ما انتظار مى‌رود

الآن وجود ندارد. آدم عاقل آن است صبح که از خواب بلند می‌شود در فکر تعالى روحش باشد بگوید من امروز چه یاد بگیرم، چه آیه و حدیثی و چه مطلب اخلاقی را یاد بگیرم؟ ششم: «الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ الْعِزِّ» عزت واقعی را نزد خدا جستجو می‌کند، لذا دنبال کسب عزّت ظاهری دنیوی نيست بلکه اگر در دنیا به او خیلی توجه نکنند، برایش محبوب‌تر است. هفتم: «وَ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنَى» فقیر بودن برایش محبوب‌تر از ثروتمندی باشد.

تا می‌رسد به مطلب دهم که می‌فرماید «وَالْعَاشِرَةُ وَمَا الْعَاشِرَةُ لَا يَلْقَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّى وَأَتْقَى» ديگران را از خودش بهتر و باتقواتر بداند، امام در تبیین این عبارت می‌فرماید بالأخره غیر از خود این فرد مردم دو گروه هستند؛ یک گروه واقعاً متقی‌تر از او هستند که باید در مقابل آن‌ها خضوع کند، بگوید خدایا من را هم مثل این‌ها قرار بده، گروه دیگر افرادی هستند که به حسب ظاهر فاسق‌اند، انسان عاقل بايد این فرد فاسق را هم از خودش بهتر بداند، چرا؟ در روایت دارد ممکن است که عاقبت این فاسق ختم بخیر شود اما این فرد عاقبت بخیر نشود! این اثر عقل است، اینکه انسان نسبت به خاتمه زندگی و عاقبت امرش نگران باشد و همین سبب شود که همیشه دیگران را بر خودش مقدم و بهتر بداند.

حب دنیا عقل را فاسد می‌کند

عرض کردم در کلمات قصار نهج‌البلاغه 258 کلمه از کلمات امیرالمؤمنین راجع به عقل است، شایسته است انسان هر روز یکی از این‌ها را بخواند و روی آن فکر کند. می‌فرماید: «سَبَبُ فَسَادِ الْعَقْلِ

حُبُّ الدُّنْيَا»،(1) آنچه که عقل انسان را فاسد می‌کند حبّ دنیاست، شما ببینید حادثه عاشورا را حبّ دنیا و علاقه رسیدن به مُلک ری، طلا و نقره به وجود آورد، با اینکه یقین داشتند امام حسین بر حق است، با اینکه می‌دانستند فرزند رسول خداست اما عقلشان را کنار گذاشتند، حبّ دنیا آن‌ها را بیچاره کرد و در مقابل، امام حسین(عليه السلام) کاملاً در اوج فهم و عقل حق را از باطل تشخیص داده بود، همچنان که حضرت علی اکبر به پدرش فرمود پدر جان هيچگاه بد نبينى آيا ما برحق نيستيم؟ «يَا أَبَتِ لَا أَرَاكَ اللهُ سُوءاً أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ. قَالَ: بَلَى وَالَّذِى إِلَيْهِ مَرْجِعُ الْعِبَادِ. قَالَ: فَإِنَّنَا إِذاً لَا نُبَالِى أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّين‏»،(2) حضرت پاسخ فرمود: قسم به پروردگارى که بازگشت بندگان به سوى اوست بلى. آنگاه على اکبر گفت: هنگامى که ما بر حق هستيم پس چه باک از مرگ داشته باشيم. امام حسين(عليه السلام) ملاحظه نمود که برای حفظ دین خدا جز شهادت راهی وجود ندارد باید خود و فرزندان و اصحابش شهید شده و اهل‌بیتش اسیر شوند تا دین باقى بماند، لذا با آگاهی کامل به میدان آمد و هیچ تزلزلی هم به خود راه نداد.

«لَا يَكْمُلُ الْعَقْلُ إِلَّا بِاتِّبَاعِ الْحَق»، باید ببینیم حق چیست؟ اگر واقعاً می‌خواهیم عقل ما کامل شود بايد در هر زمان و در هر شرایطی در پی تبعیت از حق باشیم، در همین روایت وقتی امام حسین(عليه السلام) این کلام را به معاویه فرمود، معاویه اعتراف کرد و گفت: شما افرادی هستید که غیر از حق چیزی در وجودتان نیست.


1. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 65.

2. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 82.

تحلیل قیام اباعبدالله(عليه السلام) بر پایه عشق تحریف عاشوراست

راجع به عقل، تکامل عقل، اسباب کمال عقل، موانع عقل، اسباب فساد عقل، آیات و احادیث فراوانى در قرآن و روایات بیان شده است، و اینکه خدا می‌فرماید محبوب‌تر از عقل مخلوقی نیافریدم! می‌فرماید هر کسی را که دوست دارم عقلش را کامل‌تر می‌کنم، آیا ما با وجود این مطالب غنیّ و معارف اصیل دینی می‌توانیم بگوئیم در قیام امام حسین(عليه السلام) اصلاً مسئله عقل در کار نبوده و آن حضرت برپايه عشق به میدان آمد، این حرف غلطی است و به نظر من یکی از بدترین تحریف‌های عاشوراست که ما عمل حسین بن علی(عليه السلام) را بر پایه‌ای قرار دهيم که این پایه برای دیگران تکلیف‌آور نیست، اما اگر آن را بر پایه عقل قرار دهيم، این برای دیگران تکلیف می‌آورد.

امام حسین(عليه السلام) حتّی علیّ اصغرش را که در راه خدا داد بر مبنای عقلانیت بود، نه عشق. آنچه که متأسفانه در شعر بعضی از شعرا مشاهده مى‌شود، این‌ها می‌خواهند قضیه امام حسین(عليه السلام) را از مدار عقلانیت خارج کنند، این به نظر من از بدترین تحریف‌هایی است که در قضیه عاشورا صورت گرفته است، باید به مردم بگوئیم نهضت امام حسین(عليه السلام) بر اساس عقل بوده، عقل انسان را وادار به اطاعت خدا می‌کند، عقل انسان را وادار می‌کند که به میدان جهاد رفته و شهید شود، شهدای انقلاب ما هم بر همین مبنای دینی و تعقل جان خود را فدا نمودند، عاقل‌ترین انسان‌ها شهدا هستند، برای اینکه به اوج و کمال عقل رسیده‌اند.

ما که از قافله شهيدان عقب ماندیم عقل‌مان را به میدان نیاوردیم درست استفاده نکردیم و به کمال و اوج عقلانیّت نرسیدیم، اگر ما

عقل صحیح و سلیم را به میدان آوریم، جلوی خیلی از خرافات، بدعتها و انحرافها گرفته می‌شود.

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِى حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّى سَلَامُ اللهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِى اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّى لِزِيَارَتِكَ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلِى بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلَى أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَعَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن‏.

مصیبت این روزها مصیبت اسارت اهل‌بیت است، انسان وقتی به حادثه عاشورا نگاه می‌کند هر مصیبتش یک سوز خاصی دارد، مصیبت کودک شش ماهه حضرت علی اصغر یک آتش در دل و ذهن انسان برپا می‌کند، مصیبت علی اکبر یک نحو دیگر ومصیبت اسارت اهل‌بیت هم آتش و سوز خودش را دارد.

این جمع پریشان از زنان و کودکان را که در يک روز آن همه مصیبت دیدند، از کنار قتله‌گاه و اجساد پاره پاره شهدا عبور دادند که این‌ها همه‌اش مصیبت است، تاریخ نقل می‌کند که بعد عاشورا حضرت زینب دو روز بود که امام حسین را ندیده بود، وقتی به دروازه کوفه رسیدند، یک وقت نگاه شریفش بر نِی افتاد، دید سر أباعبدالله الحسین بر بالای نِی است با صدای جانسوز فرمود:

يَــا هِـلَالًا لَمَّا اســْتَتَمَّ كَمَـالاً غَــالَــهُ خَـسْفُهُ فَأَبْدَا غُـرُوبَا
مَـا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِــيقَ فُؤَادِي كَــانَ هَــذَا مُـقَدَّراً مَكْتُوبَــا
يَا أَخِـى فَاطِمَ الصَّغِيرَةَ كَـلِّمْهَا فَقَـدْ كَــادَ قَـلَبُهَا أَنْ يَـذُوبَـا
يَــا أَخِى قَلْبُكَ الشّـَفِيقُ عَـلَيْنَا مَــا لَهُ قَدْ قَسَى وَ صَارَ صَلِـيبَا
يَا أَخِى لَوْ تَرَى عَلِيّاً لَدَى الأَسْرِ مَـعَ الْـيُتْمِ لَا يُـطِيـقُ وُجُـوبـَا
كُلَّمَا أَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نَــادَاكَ بِـذُلٍّ يــَغـِـيضُ دَمْـعاً سَكُوبَا
يَــا أَخِـى ضُـمَّهُ إِلَيْكَ وَقَـرِّبْهُ وَسَـكِّـنْ فُــؤَادَهُ الْـمَرْعُوبَــا
مَــا أَذَلَّ الْـيَتِيمَ حِينَ يُنَــادِي بِــأَبِــيهِ وَلا يَـــرَاهُ مُــجِيبَا

فرمود: ای هلالی که وقتی به سرحد کمال رسید، ناگهان خسوف او را درربود و غروب کرد. ای برادر من ای عزیز دل من هیچ وقت فکر نمی‌کردم که سرنوشت ما اینگونه باشد و اسارت جزء مقدّرات ما باشد.

أم ایمن همه چیز را به من گفته بود ولی هیچ فکر نمی‌کردم اسارت جزء مقدرات ما باشد.

ای برادر چند روز است این دختر کوچکت صدای تو را نشنیده، و قلبش دارد از بین می‌رود، و ذوب می‌شود. لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم

نقش مظلوميت در نهضت امام حسين(عليه السلام)(1)

موضوع بحث تأثیر عنصر مظلومیت در حرکت امام حسین(عليه السلام) و نقش آن در حادثه کربلا و جاودانگی این حادثه و بقای آن است.

اين سوال هميشه مطرح است که چرا حادثه کربلا جاودانه شد؟ چرا هیچ‌گاه به فراموشی سپرده نمی‌شود و بلکه هر سال آن‌طور که ملاحظه می‌کنیم گرایش و توجه مردم به این حادثه بیشتر می‌شود، اينکه در روایت مى‌فرمايد: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا»،(2) همانا قتل حسين در قلب‌هاى مؤمنين حرارتى شعله‌ور مى‌سازد که هرگز سرد نخواهد شد»، منشأ این امر چیست؟

در پاسخ بايد گفت یکی از علل بسیار مهم آن، عنصر مظلومیت است، عنوانی که زیاد به گوش‌ما رسيده و آن را بسيار مطرح می‌کنیم اما برای بررسی این عنصر تامل و درنگی نکرده‌‌ایم. این مقداری که من اطلاع دارم کمتر تأمل و درنگ شده که مظلومیّت امام حسین(عليه السلام) در چه بود؟


1. سخنرانی در مؤسسه بوی سیب (17/8/1393)

2. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص 318.

آیا سایر ائمه معصومین(عليه السلام) یا خود امیرالمؤمنین(عليه السلام) که در رأس ائمه است مظلوم نبود؟‌ اين تعبیر از امیرالمؤمنین(عليه السلام) است که فرمود به اندازه ریگ‌های بیابان به من ظلم شده، نسبت به سایر ائمه هم همین‌طور. ولی مظلومیت امام حسین(عليه السلام) با سایر ائمه معصومین(عليه السلام) خیلی تفاوت دارد.

لذا ما باید در اين بحث تأمل و بررسی کنیم و از آن درس‌ها بگیریم که بحث عمیق و گسترده است و آثار فراوانی دارد.

به‌عنوان مقدمه بايد گفت برخورد دین با ظلم چیست؟‌ ما که می‌گوئیم اسلام یک دین جامع و کامل است، چه برخوردی با ظلم، ظالم و مظلوم دارد؟

حکم عقل به قبح ظلم

در بحث‌های کلامی و فلسفی یک اصل مسلّم به‌نام قبح ظلم وجود دارد که همه آن را قبول دارند إلا اشاعره.

امامیّه و معتزله قبول دارند که عقل می‌گوید ظلم بد است و قبیح. دین هم خیلی گسترده‌تر و وسیع‌تر از عقل، ظلم را تقبيح مى‌کند. بطورى که اگر تمام عقول بشر هم جمع شود، آن حدّت و شدّتی را که دین در تقبيح حرمت ظلم بيان نموده است نمی‌توانند درک کنند.

آثار سوء دنيوى و اُخروى ظلم در قرآن و روايات

همین‌جا ارزش دین روشن می‌شود؛ کسانى که می‌گویند ما عقل داریم پس نیازی به دین و کتاب نداریم، آیا عقل بشر در مورد ظلم

این نکات را که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنم می‌تواند درک کند یا نه؟ قرآن کريم براى ظلم یکسرى آثار دنیوی و اُخروى ذکر کرده است.

ظلم منشأ هلاکت مردم

در آیاتی مى‌‌فرمايد اقوام و گروههایی را هلاک کردیم نه بخاطر اينکه حرف نبی ما را قبول نکردند یا انکار کردند يا احکام ما را اجرا نکردند، بلکه می‌فرماید هلاکشان به اين جهت بود که ظلم کردند، «فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِى ظَالِمَةٌ»،(1) چه بسيار شهرهايى که نابود کردیم چون مردمش ظلم کردند، این آيه مى‌فرمايد: يکى از آثار ظلم؛ عذاب و عقاب دنیوی است، (وَأَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ)؛(2)(هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ)؛(3)(فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثَاء فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)؛(4)(فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَهُمْ ظالِمُونَ)(5) قرآن منشأ اصلی هلاکت اقوام را ظلم بيان مى‌‌نمايد.

حتی در مسائل شخصی ریشه هلاکت و نابودى یک انسان، به ظلمی برمى‌گردد که بر خودش می‌کند.

اما در مورد آثار اخروی می‌فرماید (فَوَيْلٌ لِلَّذينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَليمٍ)(6)، ظالم منتظر عذاب دردناک روز قیامت باشد، خیلی‌ها


1. سوره حج، آيه 45.

2. سوره اعراف، آيه 165.

3. سوره انعام، آيه 47.

4. سوره مؤمنون، آيه 41.

5. سوره عنکبوت، آيه 14.

6. سوره زخرف، آيه 65.

ظلم کردند و شاید هم به مرگ طبیعی از دنیا رفتند ولی عذاب ألیم منتظر آنهاست. (يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدّارِ)(1) از کسانی که در روز قيامت مورد شفاعت قرار نمی‌گیرند ظالم است، لا ینفع معذرتهم یعنی هر چه هم عذر بیاورند در پیشگاه خدا مورد قبول قرار نمی‌گیرد.

عقل کجا می‌تواند اين آثار دنيوى و اخروى ظلم را بفهمد، عقل چگونه ارتباط بین طوفان و ظلم را می‌تواند درک کند؟ رابطه بین عذاب الهی و ظلم یک جامعه را عقل چه مقدار می‌تواند درک کند؟ عقل این‌ها را درک نمی‌کند، آن به همین اندازه می‌فهمد که ظلم کار بدی است، اما عواقب ظلم را قرآن بیان کرده است.

تجسم ظلم در قيامت به تاريکى‌ها

اما در روایات؛ قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله)‏: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُمَاتُ يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛(2) پيامبر اکرم به همه انسان‌ها خطاب می‌کند از ظلم بپرهیزید، کاری که مصداق ظلم است نکنید.

تجسّم ظلمی که انسان در دنیا مرتکب مى‌شود در روز قیامت ظلمت و تاريکى است. و اين شامل ظلم به نفس، ظلم به خانواده، ظلم به جامعه و دین، ظلم به نظام می‌شود، هر ظلمی ظلمات است، تجسّم هر ظلمی در قیامت ظلمات است. ظلمات یعنی چه؟ قیامت روزی است که به حسب طبیعتش ظلمات است ولی در مورد ظالم ظلمات مضاعف است که دستش از همه‌جا کوتاه می‌شود و کسی را نمی‌تواند صدا کند.


1. سوره غافر، آيه 52.

2. الكافي ج‏2، ص 332.

امیرالمؤمنین(عليه السلام) فرمود: «سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يقول: مَنْ أَخَذَ شَيْئاً مِنْ أَمْوَالِ أَهْلِ الذِّمَّةِ ظُلْماً فَقَدْ خَانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ»(1) اگر مسلمانی از اموال غير مسلمانانى که تحت ذمه مسلمین هستند. ظالمانه چیزی را بردارد، به خدا و رسول خدا و به همه مؤمنین خیانت کرده است. برخورد اسلام با ظلم آن هم نسبت به یک کافر ذمی چنين است.

در روایتی که در کافی آمده، خدای تبارک و تعالی به یکی از انبیاء خود فرمود برو به این حاکمی که حکومت می‌کند بگو، «إِنَّنِى لَمْ أَسْتَعْمِلْكَ عَلَى سَفْكِ الدِّمَاءِ وَ اتِّخَاذِ الْأَمْوَالِ وَ إِنَّمَا اسْتَعْمَلْتُكَ لِتَكُفَّ عَنِّى أَصْوَاتَ الْمَظْلُومِينَ فَإِنِّى لَمْ أَدَعْ ظُلَامَتَهُمْ وَ إِنْ كَانُوا كُفَّاراً»؛(2) من تو را به اين کار نگماردم که خونریزی کنی و مال مردم را چپاول نمايى، بلکه من تو را قرار دادم بر اینکه صدای مظلوم را بشنوی.

یکی از تکالیف مهم حاکم اغاثه مظلوم است، هر حاکمی‌ که می‌خواهد باشد. لذا در ادامه روایت می‌فرماید من نمی‌پذیرم که تو به این‌ها ظلم کنی ولو اینکه کافر باشند. این حديث یک مقدار از روایت قبلی توسعه‌اش بیشتر می‌شود یعنی اسلام حتى اجازه ظلم به کفار را هم نمی‌دهد.

این کلمات رسول خدا و امیرالمؤمنین است، بعد از ذکر اين مقدمه خوب تصویر کنید مردمی که قرآن را شنیدند، کلمات رسول خدا را شنیدند، موضع‌گیری‌های دین راجع به ظلم را می‌دانستند نمی‌توان گفت آن‌ها که به جنگ امام حسین(عليه السلام) آمده بودند اين


1. الجعفريات (الأشعثيات)، ص 81.

2. الكافي ج‏2، ص 333.

مطالب را فراموش کرده بودند، خير، این کلمات در اذهان و افکار آن‌ها بود اما چطور همه را یک‌جا کنار گذاشتند و این ظلم بزرگ را به امام حسین(عليه السلام) و اولاد آن حضرت انجام دادند.

جریان امام حسین(عليه السلام) را از زاویه مظلوميت یک مقدار تحلیل کنیم و آثارش را برای خود درس قرار دهیم. حال بحث امامت و خلافت و ... را هم کنار می‌گذاریم، که آن هم در جای خودش از بحث‌های مسلم است.

فرزند رسول خدا را با بدترین وجه به شهادت رساندند، فوق این ظلم قابل تصور نبوده و نیست، و این ظلم متأسفانه امروز هم وجود دارد. امروز اگر حادثه کربلا را درست بیان و تحلیل نکنیم، اگر بخواهیم حادثه کربلا را حادثه‌‌اى از سر عشق و در مقابل عقل و عقلانیّت قرار دهیم ـ که در بعضی از گفته‌هایی که همین روزها منتشر شده آمده ـ ، این هم خودش ظلم بزرگی است. اصلاً به نظر می‌رسد فهم قضیه عاشورا یکی از واجبات بر انسان است، البته انسانی که قدرت فهم و تحلیل داشته باشد.

قيام امام حسين(عليه السلام) چون عقلانى بوده است براى انسان‌ها تکليف‌آور است

امام حسین(عليه السلام) یک حرکتی را انجام داد که برای ما تکلیف می‌آورد. حرکت امام حسین یک حرکت کاملا عقلانی بوده است. چنان‌چه ما حرکت امام حسین را فقط بر اساس عشق به شهادت و ... تحليل کنيم که البته این‌ها هم بوده، اما اگر آن‌را فقط در این دایره قرار بدهیم برای ما تکلیف‌آور نمى‌شود. باید جریان امام حسین را طوری تحلیل کنیم که برای همگان تا روز قیامت تکلیف‌آور باشد. چیزی که برای ما تکلیف‌آور باشد فهمش واجب است.

فهم قضیه امام حسین(عليه السلام) از دید فقهی یکی از واجبات برای ماست، چرا امام حسین کشته شد؟ باید بفهمیم، درست تحلیل کنیم، نیائیم خود ما هم در اين زمان باز بر مظلومیت امام حسین اضافه کنیم مثل اینکه یک کسی در مقام دفاع از حق کشته شود و دیگران بگویند بخاطر مسائل مادی و دنیوی بوده! این هم یک ظلم به آن مقتول است.

اگر امروز ما حادثه امام حسین را درست نفهمیم و خدای ناکرده غلط تحلیل کنیم ما هم در ظلم نسبت به حضرت سهیم خواهیم بود.

اسلام ظلم به کفّار و بهائم را هم قبيح مى‌داند

اسلام این همه در مذمت ظلم مطلب دارد، اصلاً محدوده ظلم را از دایره بشر هم فراتر مى‌برد و می‌گوید حق ظلم به بقاع و بهائم هم ندارید، امیرالمؤمنین فرمود: «اتَّقُوا اللهَ فِى عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم‏»(1)، حقوق الهى را در مورد مخلوقاتش رعايت کنيد چون شما مورد سؤال قرار خواهيد گرفت حتى نسبت به مکان‌ها و حيوانات. این‌ها به گوش مردم آن زمان خورده بود که اسلام اجازه ظلم به یک حیوان هم نمی‌دهد! کدام دینی را سراغ دارید راجع به بهائم چنین موضع‌گیری داشته باشد؟ انسان حق ندارد به آن حیوانی هم که از آن استفاده می‌کند ظلم کند.

در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) یک کسی بارى را روی شتر خودش گذاشته بود و آن شتر را ایستاده نگه داشته بود. حضرت فرمود


1. نهج البلاغة، خطبه 167.

صاحب این شتر کیست؟ عرض کردند فلانى. حضرت به او فرمود چرا به اين شتر ظلم می‌کنی؟ اکنون که بار روی دوش این حيوان است باید نشسته باشد، همین اندازه به این حیوان ظلم می‌کنی و روز قیامت نسبت به همين ظلم از تو سؤال خواهد شد.

شدت قبح ظلم نسبت به اهلبيت(عليه السلام)

بالاتر عرض کنم رسول خدا می‌دانست امّتش به اهل‌بیتش ظلم می‌کنند لذا اين تعبیر را به کار برد. «حُرِّمَتِ الْجَنَّةُ عَلَى مَنْ ظَلَمَ أَهْلَ بَيْتِى وَقَاتَلَهُمْ وَالْمُعِينِ عَلَيْهِمْ وَمَنْ سَبَّهُم‏»،(1) ما آيه مودّت را زياد شنيده‌ايم که رسول خدا فرمود (لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى)، من در مقابل این همه زحمتى که براى شما کشیدم هیچ اجر و مزدى نمی‌خواهم، فقط نسبت به خويشاوندان من مودت داشته باشید. آن هم مودتی که باز منشأ هدایت انسان و خود شما خواهد بود، نه یک محبت عاطفی و ظاهری.

اما این طرف قضیه را هم فرموده کسی که به اهل‌بیت من ظلم کند بهشت بر او حرام است، می‌دانست یک روزی روی منبر خودش علی بن ابیطالب را سب می‌کنند، فرمود بهشت بر این‌ها حرام است (أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِى الْآخِرَةِ وَلا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليم)(2)، نصیبی از بهشت ندارند. خدا روز قیامت با این‌ها حرف نمی‌زند نگاه‌شان هم نمی‌کند، یعنی چه؟ روز قیامت روزی است که اگر انسان دستش از


1. صحيفة الإمام الرضا(عليه السلام)، ص 49.

2. سوره آل عمران، آيه 77.

تمام شفيعان کوتاه بشود باز به خود خدا و رحمت واسعه او امید دارد، اگر دستش از قرآن، پیامبر و شهداء و اولياء کوتاه شد باز می‌گوید خدا هست که من را نجات دهد، ولی رسول خدا(صلى الله عليه وآله) می‌فرماید کسانى که به اهل‌بیت من ظلم کنند خدا روز قیامت به این‌ها نگاه نمی‌کند، یعنی مشمول رحمت و شفاعت خدا نمی‌شوند.

این آيات قرآن در مورد ظلم و اين روایات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در خصوص اهل‌بیت(عليه السلام)، را مردمی که به جنگ با امام حسین آمده بودند می‌دانستند، بسيارى از آن‌ها سال‌ها کنار امیرالمؤمنین(عليه السلام) و پیامبر(صلى الله عليه وآله) بودند و می‌دانستند که امام حسین(عليه السلام) از اهل‌بیت رسول خداست. اما این ظلم بزرگ را بر امام حسین انجام دادند. همه ائمه ما در طول تاریخ مظلوم بودند ولی مظلومیّت امام حسین(عليه السلام) یک وجه دیگری دارد که نظیرش را در میان ائمه دیگر نداریم.

وجه شدت مظلوميّت أبا‌عبد‌الله(عليه السلام) بر ديگر امامان

الف: درخواست بيعت با فاجر فاسق

یک جهت مظلومیت حضرت اين است که یزید به فرماندار مدینه دستور داد که حسین بن علی و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را بخواه و از آن‌ها بیعت بگیر، اگر بیعت نکردند آن‌ها را بکش. همین صحنه که امام حسین(عليه السلام) در دار الحکومه مدینه نزد فرماندار یزید بيايد و او به فرزند رسول خدا بگوید بیا با یک شارب الخمر، با کسى که چيزى از دین را قبول ندارد بیعت کن، ظلم بسيار بزرگی است. لذا امام می‌فرماید «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام‏» این اوج مظلومیت امام حسین است که چنین خواسته‌ای از او داشته باشند.

شما ببینید از یک انسانی که در مرحله عصمت است، ذریه رسول خداست، خلافت هم حق آنهاست، یک آدمی که صد در صد مقابل او و دشمن دین است بیعت می‌خواهد، این خودش اوج مظلومیت است.

ب: بى‌وفايى دعوت‌کنندگان

باز از مظاهر مظلومیت این است که عده زیادی نامه نوشتند که حضرت آن نامه‌ها را همراه خود آورده بودند و در جریان حر، حضرت آن‌ها را نشان داد. 12 هزار نامه، نه 12 هزار شخص، هر کدامشان نماینده یک قوم بودند، همه نامه نوشته بودند و دعوت کرده بودند، شما همین را تصویر کنید که اگر انسان را به یک مهمانی معمولی دعوت کند انسان تا دم درب برود و درب را به رویش ببندند، انسان دیگر قراری ندارد! عده‌ای به اسم دین، به اسم امامت، به اسم اینکه ما همراه تو هستیم و می‌خواهیم با تو بیعت کنیم، نامه نوشتند و حضرت را دعوت کردند، البته حضرت از اول می‌دانست که این‌ها آدم‌هایی هستند که خیانت می‌کنند، سابقه‌شان را داشت و می‌دانست وفا نمی‌کنند ولی خود همین یک جهت بزرگی از مظلومیت امام حسین(عليه السلام) است که در ائمه دیگر چنین قضیه‌ای وجود نداشت.

زيارت عاشورا و ظلم به اهلبيت(عليهم السلام)

چرا در زیارت عاشورا نسبت به مسئله ظلم به اهلبيت(عليهم السلام) اين همه تکیه شده، «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» معلوم می‌شود هر انسانی که بخواهد حادثه عاشورا را نگاه کند اگر عمق

مظلومیت امام حسین(عليه السلام) را درک نکند نمی‌تواند به حقيقت حادثه برسد.

صدر اسلام جنگ زیاد واقع شد، مسلمان‌ها با کفار می‌جنگیدند و بعد از رسول خدا هم در زمان امیرالمؤمنین جنگها واقع شد ولی در هیچ جنگی ما مسئله عنصر مظلومیت را نداریم، حتی در جنگ جمل باز عنصر مظلومیت اين‌چنين نمود ندارد، بالأخره در جنگ جمل اصحابی از رسول خدا با امیرالمؤمنین همراهی کردند و حضرت یاران فراوانی داشت و در آن جنگ هم پیروز شد، اما در جریان عاشورا مظاهر عنصر مظلومیت فراوان است.

وقتی به حرم امام حسین(عليه السلام) می‌رویم می‌گوئیم «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُوم‏»، قبل از بيان القاب «شهید» و «أَسِيرِ الْكُرُبَات‏» و «قَتِيلِ الْعَبَرَات‏»، امام حسین(عليه السلام) را با اين لقب صدا مى‌‌زنیم «الْحُسَيْنِ الْمَظْلُوم». معلوم می‌شود ائمه ما روی این نکته خیلی تکیه داشتند تقدم و تأخر اين القاب حساب شده است، از چیزهایی نيست که بگويیم اگر اول بیاید يا آخر یکسان است!

در زیارتهای دیگر و همین‌طور در زیارتی که عید سعید فطر و قربان برای امام حسین(عليه السلام) وارد شده است «السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِى الْمَظْلُومِ الشَّهِيد، السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَظْلُومُ الشَّهِيد، فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ»، مظلوميت حضرت بسيار مورد توجه قرار گرفته، این زیارتها برای ما درس است، عناوینی که در این زیارتها آمده پیام دارد. همان‌طوری که روی عنوان شهید درنگ می‌کنیم روی عنوان مظلوم هم باید درنگ کنیم و از آن، نکته‌‌ها بیرون آوریم.

اوج مظلومیت امام حسین(عليه السلام) را ببینید، تاریخ می‌گوید از یاران امام حسین هر چه کشته می‌شد معلوم بود چون عده‌شان کم بود اما از گروه دشمن هرچه هم کشته می‌شدند مشهود نبود. وقتی که ظهر عاشورا می‌شود ابو ثمامه صیداوی در گرماگرم جنگ به حضرت عرض کرد «يا أبا عبد الله نفسى لنفسك الفداء هؤلاء اقتربوا منك ولا والله لا تقتل حتى أقتل دونك وأحب أن ألقى الله ربى وقد صليت هذه الصلاة»؛(1) عرض کرد جانم به قربان تو، دشمن درحال نزدیک شدن است. قسم به خدا تا من زنده‌ام نباید شما شهید شوید! دلم می‌خواهد وقتی خدا را ملاقات می‌کنم نماز ظهر را با شما خوانده باشم.

«فرفع الحسين رأسه إلی السماء، وقال ذکّرت الصلاة جعلک الله من المصلّين، نعم هذا اول وقتها»، امام (عليه السلام) سر مبارکش را به آسمان بلند کرد و فرمود: نماز را یاد کردى خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد بله الآن اول وقت نماز ظهر است.

«ثم قال سلوهم أن يکفّوا عنا حتّی نصلّی»، به ابوثمامه فرمود به دشمن بگوئید جنگ را متوقف کنند تا ما نماز بخوانیم (اینجای تاریخ را ببینید) حسين بن نمير در پاسخ گفت برای چه حسین می‌خواهد نماز بخواند؟ نمازش قبول نیست! چقدر سخت است، کسی که خودش تجسم نماز است، فرزند نماز است، فرزند رسول خدايى است که نماز را آورده و نماز را به همین مردم یاد داده، بعد به او بگویند براى چه مى‌خواهى نماز بخوانی؟ نمازت به درد نمی‌خورد و مقبول نيست. چه مظلومیتی از این بالاتر.

در ادامه حبیب بن مظاهر عصبانی شد فرمود نماز تو قبول است


1. بحار الأنوار ج‏45، ص 21.

ولی نماز فرزند رسول خدا قبول نیست؟ این‌ها اوج مظلومیت امام حسین(عليه السلام) است.

به امام حسین(عليه السلام) می‌گفتند اگر نماز هم بخواند مورد قبول واقع نمی‌شود. وقتی کاروان را وارد شام می‌کردند آن‌طوری که مرحوم مجلسی در بحار نقل فرموده است هنگامى که رأس امام حسین(عليه السلام) و زنها و اسرا نزدیک دمشق شدند «دَنَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ مِنْ شِمْرٍ وَ قَالَتْ لِى إِلَيْكَ حَاجَةٌ»(1)؛ ام کلثوم نزدیک شمر شد و گفت من یک درخواست دارم. شمر گفت «مَا حَاجَتُك‏؟». «قَالَتْ إِذَا دَخَلْتَ الْبَلَدَ فَاحْمِلْنَا فِى دَرْبٍ قَلِيلِ النَّظَّارَةِ»؛ حضرت فرمود: حالا که این همه بلا سر ما آوردی، این همه از افراد و رجال ما کشتی، وقتی می‌خواهی ما را وارد شهر کنی، از دری وارد کن که اینقدر افراد به ما نگاه نکنند، «وَ تَقَدَّمْ أَنْ يُخْرِجُوا هَذِهِ الرُّءُوسَ مِنْ بَيْنِ الْمَحَامِلِ وَ يُنَحُّونَا عَنْهَا فَقَدْ خُزِينَا مِنْ كَثْرَةِ النَّظَرِ إِلَيْنَا»، حاجت دیگرم اینست که وقتی ما را وارد می‌کنی این نیزه‌دارهایی که سرها را به نیزه کرده‌اند از راه دیگری وارد شوند، از بس نگاه‌های بد به ما کردند ما خوار شدیم!

این آدم خبیث، بدذات و ناپاک عکس آنچه ام‌کلثوم خواست عمل کرد گفت نیزه‌دارها وسط کاروان قرار گيرند. اگر قبلاً جلو بودند و اسراء پشت سر بودند، گفت حالا هر نیزه‌داری در یک قسمت از این کاروان قرار بگیرد تا مردم بیشتر به این‌ها نگاه کنند. ببینید کجای تاریخ یک زن اسير حاجتی می‌خواهد آن هم حاجتی که در جنگ تأثیری ندارد ولی با او این‌طور برخورد می‌کنند.

بیايیم مسئله مظلومیت امام حسین را درک کنیم از خود امام


1. مثير الأحزان، ص 97.

بخواهیم و به خود امام(عليه السلام) متوسل شویم که گوشه‌ای از مظلومیتش را درک کنیم چون قدرت درک کامل آن را نداریم.

لااقل ما با تحلیل‌ها و حرفهایمان ظلمی نسبت به وجود مقدّس امام حسین(عليه السلام) و این حادثه عاشورا روا نکنیم.

حسين بن على(عليهما السلام) کلمه تام خدا (1)(1)

بسم الله الرحمن الرحيم

(وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ إِنَّهُمْ لَهُمْ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ)(2)

جلسه بسيار باشکوه و با عظمتى است، محور اصلى جلسه آمادگى براى ورود به ماه محرم الحرام و عزادارى حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) و نيز تجليل و بزرگداشت خاطره شهداى دفاع مقدس است که از مصاديق بارز انصار ابى عبدالله الحسين(عليه السلام) هستند. حضور خانواده‌هاى محترم شهدا و جانبازان عزيز حيات انقلاب را به ما اميد مى‌دهد. حضور پررنگ آن‌ها در صحنه دفاع از ارزش‌ها و آرمان‌هاى انقلاب نمايانگر زنده بودن انقلاب و حرکت صحيح انقلاب است.

در بررسى آيات و روايات به يک عنوان برخورد مى‌کنيم به نام «كَلِمَةُ اللَّه‏» که از مفاهيم ارزشى بسيار پرمعناست و فقط در مکتب اهل‌بيت اين مفهوم مهم قرآنى و روايى معنا دارد. در سجده آخر


1. سخنراني در جمع جانبازان و خانواده شهداي هيئت خادم الشهداء ـ 17 / 7 / 94.

2. سوره صافات، آيات 171تا 173.

نماز جعفر طيّار عرض مى‌کنيم: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ وَ مُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ كِتَابِكَ وَ اسْمِكَ الْأَعْظَمِ وَ كَلِمَاتِكَ التَّامَّةِ الَّتِى تَمَّتْ صِدْقاً وَ عَدْلًا».

هم‌چنين در زيارت امام حسين(عليه السلام) وقتى به اصحاب حضرت خطاب مى‌کنيم، مى‌خوانيم «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ وَ أَنْصَارٌ أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَنْصَارُ اللهِ جَلَّ اسْمُهُ وَ سَادَةُ الشُّهَدَاءِ فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ صَبَرْتُمْ وَ احْتَسَبْتُمْ وَ لَمْ تَهِنُوا وَ لَمْ تَضْعُفُوا وَ لَمْ تَسْتَكِينُوا حَتَّى لَقِيتُمُ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ نُصْرَةِ كَلِمَةِ اللهِ تَعَالَى التَّامَّةِ»؛(1) شما انصار خدا و سيد و آقاى شهدا در دنيا و آخرت هستيد. شما در راه خدا هيچ ضعف و سستى نشان نداديد، هر چه از دست شما برآمد براى اعتلاى دين خدا انجام داديد شما در راه حق گام نهاده و در صدد يارى کلمه تام خدا برآمديد.

شهدا براى يارى کلمات تام خدا قيام کردند، يارى دين خدا، دفاع از دين خدا، امر به معروف و نهى از منکر تعابيرى است که زياد شنيده‌ايد، اين عناوين هم در قيام امام حسين(عليه السلام) و هم در انقلاب عزيز ما مصداق دارد. آن رزمندگان عزيزى که رفتند و اينقدر افتخار آفريدند که هر چه در مورد آن‌ها گفته شود باز نمى‌توان حق آنان را در دفاع مقدس ادا کرد، این‌ها براى چه بود؟ براى اينکه دين خدا بماند،‌ براى انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منکر و مقابله با ظلم بود، انقلاب ما براى اين بود که ظلم از بين برود و دين خدا حاکم شود، ولى اين تعبير که شما براى نصرت کلمة الله قيام کرديد، اين کلمة الله چيست؟ اگر بخواهيم به عمق


1. بحار الأنوار ج‏98، ص 217.

محرم و عاشورا برسيم، اگر بخواهيم گوشه‌اى از حقّ شهداى عزيزمان را در چنين جلساتى ادا کنيم بايد ببينيم آن‌ها چه فهمى داشتند، دنبال چه بودند؟

اگر امام خميني(رضوان الله عليه) تأکيد مى‌کردند که وصيتنامه شهدا را بخوانيد، مقصودشان اين نبود که آن‌را بخوانيد تا فقط آن امور ظاهرى را که شهداء وصيت کردند انجام بدهيد، بلکه بايد از مطالعه وصيت‌نامه شهداء آن رمز اصلى را به دست آوریم که يک انسان را آن‌چنان در برابر دشمن مقاوم قرار مى‌دهد سپس آن را در اختيار نسل جوان امروز قرار بدهيم.

حقيقت محرم و عاشورا در این‌ها خلاصه مى‌شود، امام حسين(عليه السلام) کلمة الله است، اميرالمؤمنين(عليه السلام) و ائمه معصومين همه کلمة الله هستند.

در فرهنگ قرآن خداى تبارک و تعالى از امورى به‌عنوان کلمة الله ياد کرده است. حضرت عيسى کلمة الله است، احکام کلمة الله است، معارف جزء کلمة الله است ولى در ميان تمام این‌ها کلمه تام خدا أئمه معصومين(عليهم السلام) هستند، اين مطلب بسيار مهمى است که بايد خوب به عمق آن برسيم گرچه رسيدن به کنه آن از حد فهم نوع ما خارج است.

غايت و هدف از خلقت معرفت امام است

آنچنان اعتقادات و معارف شيعه عظيم است که همه مکاتب دنيا در مقابل آن خوار و ناچيز هستند، ما معتقديم که خداوند داراى کلمات است و اين کلمه‌ها مراتب دارند، مرتبه بالا و والاى آن که

کلمه تام، ناميده مى‌شود امام معصوم(عليه السلام) است، در روايتى امام حسين(عليه السلام) به اصحابشان فرمودند «إِنَّ اللهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى فَمَا مَعْرِفَةُ اللهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِى يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ»؛(1) خداوند متعال بندگانش را خلق کرد تا او را بشناسند، اگر خدا را شناختند او را عبادت مى‌کنند، اگر خدا را به‌درستى بشناسند و عبادت کنند، بى‌نياز از عبادت غير خدا خواهند شد. کسى سؤال کرد يا ابن رسول الله معرفت خدا چيست؟

حضرت فرمود: معرفت خدا معرفت به امام زمان‌شان است، اگر در هر زمانى مردم امام زمان خود را يعنى آن کلمه تامه را بشناسند، کلمه تام يعنى وجود شريفى که در تمام اسماء و صفات مظهر تام خداست. در علم، در قدرت، در شجاعت، در همه چيز، نقصى در او نيست. امام حسين(عليه السلام) فرمود: اگر مى‌خواهيد خدا را بشناسيد امام‌تان را بشناسيد. معرفت امام مساوى با معرفت خداست نه اينکه مقدّمه معرفت خدا باشد.

همه سرّ مطلب در اين است با اينکه امام یک انسان و بنده و حجّت خداست، اما اگر امام را بتوانی بشناسی خدا را شناخته‌‌اى، چون امام هيچ‌گاه کسى را به‌ سوى خودش دعوت نمى‌کند بلکه به انسان مى‌گويد تو فقط يک خدا دارى و بايد او را بپرستى همان‌طورى که من او را مى‌پرستم.

اين از اعتقادات شيعه است که امام معصوم کلمه تامّ خداست،


1. علل الشرائع، ج‏1، ص 9.

در هيچ مذهبى يک چنين مطلب و سرمايه‌اى اصلاً وجود ندارد. آن‌ها که در کنار امام حسين(عليه السلام) جنگيدند امام را شناختند ولى ديگران نشناختند! چرا که طمع دنيا، پول و قدرت و ... يک عده‌اى را در مقابل امام حسين(عليه السلام) قرار داد. ولى چرا اين انسان اين‌طورى مى‌شود؟ چرا اين انسان دنياپرست مى‌شود و دنبال هوا و هوس مى‌رود، دنبال خيانت و جنايت مى‌رود، چرا عربستان امروز يمن را اين‌طور به اسم اسلام بمباران می‌کند؟ چون اين محور اساسى که معرفت امام است را ندارند. هرچند بگويند ما خدا را قبول داريم، نماز بخوانند، روزه بگيرند، قرآن بخوانند، اما این‌ها فايده ندارد.

بدون معرفت امام نمى‌شود خدا را شناخت، معرفت امام نبود که حادثه عاشورا به وجود آمد، يک عده‌اى فهميدند امام و امامت چيست به يارى حضرت شتافتند. و يک عده کثیری هم نفهميدند و با ایشان به مقابله برخاستند یا از همراهی وی سر باز زدند و حضرت را تنها گذاشتند.

شهداء عارفين حقيقى امامت

اگر بخواهيم شهدا را معرفى کنيم بايد بگوييم شهدا کسانى بودند که امامت را خوب و عميق شناختند، در وصيتنامه‌هايشان،‌ در صحبتهايشان، مصاحبه‌هايشان که گاهى اوقات پخش مى‌شود، از ايشان سؤال مى‌شود چرا به جبهه آمديد؟ مى‌گويند به اطاعت از دستور امام و رهبرمان.

رهبر انقلاب پرتويى از آن عظمت امامت است و إلا بين او و امام معصوم حتى اگر بگوئيم فاصله زمين تا آسمان وجود دارد، باز

هم کم است. عصمت ائمه(عليه السلام) چيزى است که کسى نمى‌تواند به آن نزديک شود.

آن شهيدان والا مقام مى‌گفتند: نائب امام امروز به ما تکليف کرده به جبهه برويد و ما هم آمديم، کسى که چنين حرفى را مى‌زند قطعاً خود امام زمان را قبل از رهبرش قبول دارد، معرفتش به امام زمان درست شده که اطاعت از نائب او مى‌کند.

شناخت امامت راه‌حل مشکلات بشر

اگر بخواهيم امروز مشکلات جامعه‌مان را حل کنيم، مشکلات جوانها را حل کنيم، اگر بخواهيم انقلاب‌مان به مسير صحيح خودش ادامه بدهد، راهش اين است که فهم‌مان را نسبت به امامت قوى کنيم اين‌طور نيست که فرق ما با بقيه مذاهب اين باشد که ما بگوئيم اين کس جانشين رسول خدا بوده و ديگرى بگويد شخص ديگر جانشين بوده، خير. بحث کلمه تامه و بحث حجّت خدا مطرح است.

در حديث قدسى خداى تبارک و تعالى در مورد امام حسين(عليه السلام) فرمود: «فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَأَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِى التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِى الْبَالِغَةَ عِنْدَه‏»؛(1) خدا فرمود امام حسين با فضيلت‌ترين کسى است که شهيد شده، و هيچ شهيدى از او بالاتر نداريم. بعد از آن وقتى مى‌خواهد تعبیری براى امام حسين(عليه السلام) ذکر کند مى‌گويد من کلمه تامه خودم را با اين وجود عزيز قرار دادم. لذا نسل امامت از امام حسين(عليه السلام) است. ما بايد این‌ها را بشناسيم.


1. الكافي ج‏1، ص 528.

اگر بخواهيم هر سال محرم براى ما اثر داشته باشد بايد ببينيم در اين محرم چقدر به امامت نزديک شديم؟ همه حرفها در اين کلمه است، چقدر به امام حسين(عليه السلام) و به حقيقت کربلا نزديک شده‌‌ايم؟‌ ما که مرتب مى‌گوئيم «يَا لَيْتَنِى كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما»، خداى ناکرده اين لقلقه لسان نباشد، بلکه به حقيقت امامت و به حقيقت امام حسين، نزديک شويم.

در اين حديث شريف که در بحار الانوار نقل شده دقت و تأمل کنيد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) به سلمان و اباذر فرمود: من کسى هستم که به دستور خدا نوح را در کشتى بردم، من يونس را به اذن خدا از شکم نهنگ بيرون آوردم، من به اذن خدا موسى را از دريا عبور دادم، من ابراهيم خليل را از آتش نجات دادم، من نهرها و چشمه‌هاى بهشت را جارى ساختم، من آن خضرم که همره موسى بود، همین‌طور تا رسيد به اينکه فرمود و من محمّدم و محمّد من است.(1)

همين آيه مباهله که در روز مباهله آن‌را مى‌خوانيم خودِ خداى تبارک و تعالى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) تعبير به نفس پيامبر نموده است و گفته «أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم‏»(2).

مى‌توان در صف ياران أبا ‌عبد‌الله(عليه السلام) قرار گرفت

يک کسى در جنگ جمل به اميرالمؤمنين عرض کرد من برادرى داشتم که مُرد. خيلى دلش مى‌خواست در کنار شما شمشير بزند. حضرت فرمود: واقعاً همین‌طور بود و دلش مى‌‌خواست با ما باشد؟


1. بحار الأنوار، ج‏ 26، ص 5.

2. سوره آل عمران، آيه 61.

عرض کرد بله. فرمود: اگر قلباً مى‌خواسته با ما باشد با ماست و بدان آيندگان، آنهايى که هنوز در أصلاب رجال و ارحام مادرانشان هستند و مى‌خواستند با ما باشند در اين جنگ با ما شريک هستند.(1)

طبق اين کلام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه تمام بچه‌هاى دفاع مقدس در تمام جنگ‌هاى اميرالمؤمنين، جنگهاى رسول خدا، حادثه عاشورا سهيم هستند.

اين يک امر اعتقادى است براى اينکه محور جنگ؛ کلمة الله است. چرا راه دور برويم؟ قرآن مى‌‌فرمايد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمات‏...» آدم وقتى مى‌خواست توبه کند کلماتى که از خدا تلقى کرد همين است که خود شما هميشه در دعاها مى‌خوانيد: «يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّد...»، حضرت آدم خدا را به اين کلمات تامش قسم داد. ما بايد اين محور را «يعنى کلمة الله را» بفهميم و ايمان به او بياوريم و به آن توسل پيدا کنيم.

بزرگان ما، مرحوم علامه طباطبائي(رضوان الله تعالى عليه) بر حسب آنچه نقل شده فرمود هيچ بابى از معنويت براى من باز نشد مگر به زيارت امام حسين(عليه السلام)، مگر به اشک بر امام حسين و توسل به حضرت.

اين نشانه آن است که ما در ماه محرّم به کلمه تام خدا حسين بن علي(عليه السلام) بايد توسل پيدا کنيم.

خدايا معرفت خودت، معرفت رسول خودت، معرفت کلمات تامه خودت را نصيب ما بفرما.


1. نهج البلاغة، خطبه 12.

شهداى اين انقلاب را با امام حسين(عليه السلام) محشور بفرما، ما را قدردان شهدا قرار بده، به ما قدرت فهم راه شهدا را عنايت بفرما، انقلاب ما را از هر آسيبى محفوظ بفرما، خدايا دست دشمنان اين نظام و انقلاب را کوتاه بفرما، مسئولين خدمتگزار به اين نظام و رهبرى معظم انقلاب را موفق و مؤيد بفرما.

والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته

حسین بن على(عليهما السلام) کلمه تام خداوند (2)(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

شب هفتم عزای سالار شهیدان حضرت أباعبدالله الحسین(عليه السلام) را تسليت عرض مى‌نمايم.

مطلبی را که در این زمان کوتاه به صورت اشاره عرض می‌کنم یکی از مسائل کلیدی و از بحث‌های بسیار مهم و پرفایده است.

ضرورت آشنايى با مبحث امامت

روشن است که از نظر اعتقادی و کاربردی چيزى مهم‌تر از مبحث امامت نداریم و هرچه ما در طول دوران زندگی خود بحث امامت را روشن‌تر کنیم و بيشتر به این حقیقت برسیم برای رشد و حرکت تکاملی ما در این مسيرى که طى مى‌کنيم بسیار مؤثر است، اساساً همه این عزاداری‌ها، سینه‌زدن‌ها و اجتماعات نه فقط برای اینست که ما بر اين مصيبت بگرییم که البته باید تا قيامت گریست اما این یک بُعد قضیه برای آشناتر شدن به امامت است، این جلسات باید فکر و دل ما را به امامت نزدیک کند.


1. سخنرانی در مراسم عزاداری مؤسسه بوی سیب (7/8/1394)

توطئه يهود در انحراف مسير اسلام

امامت مسئله‌ای است که در صدر اسلام با توطئه یهود انحرافی در آن به وجود آوردند تا اسلام قدرت حرکت نداشته باشد. عامل و علت انحرافی که بعد از رحلت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به وجود آمد فقط قدرت طلبی، جاه‌طلبی و دنیاطلبی برخی افراد نبود، بلکه ریشه اصلی در دست یهود بود که دريافتند اگر امامت آن‌طور که خدای تبارک و تعالی از رسول خودش و اين امت خواسته، استقرار پيدا کند دیگر مجالی برای آن‌ها باقی نمی‌ماند لذا این انحراف را ایجاد کردند.

بنابراين ما باید امامت را بشناسیم. در بحث امامت واژه‌های کلیدی وجود دارد که ما افتخار مى‌‌کنيم غیر از شیعه، مذهب دیگرى حتى قدرت درک و تفسیر آن را ندارد.

در مورد امامت یک وقت می‌گوئیم باید اعتقاد به ائمه داشته باشیم، چون خدا آن‌ها را به عنوان جانشین و وصى رسول خدا معين فرموده لذا اطاعت از آن‌ها هم واجب است. این نگاهى است که نوع مردم دارند و شیعه اصلاً بر همین هویّت است، شیعه آن کسی است که وقتی امام به او امر فرمود داخل تنور شو، بدون هيچ تأمل و تردیدی اطاعت کرد و درون تنور رفت.

اطاعت ائمه واجب است ولی آیا امامت فقط در همین خلاصه می‌شود؟ آیا این ذوات مقدسه و انسان‌های کامل، این حجج الهی و انوار مضیئه در همین دایره خلاصه می‌شود که به ما امر و نهی کنند و ما اطاعت و امتثال کنیم، يا مطلب فراتر از این است؟

معرفت به امام معرفت خداست

برای رسیدن به حقیقت امامت و ولايت باید سراغ آن واژه‌های کلیدی و اساسی بحث امامت رفت.

امام حسین(عليه السلام) فرمود خدای تبارک و تعالی انسان را آفرید تا او را بشناسند. از حضرت سؤال شد معرفت خدا چیست؟‌ فرمود «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِى يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ»؛(1) اهل هر زمان، امامی که اطاعت از او بر آن‌ها واجب است را بشناسند. یعنی اولاً بدانند امامی هست، دوم اينکه اطاعتش واجب است.

امام حسین(عليه السلام) می‌فرماید معرفت خدا يعنى انسان‌ها به این امام واجب الاطاعة معرفت پیدا کنند.

البته نه اینکه فقط بدانند اسمش چیست و فرزند کیست؟ بلکه حقیقت او را بشناسند. انسان اگر حقیقت امامت را شناخت، به حقیقت توحید و به حقیقت نبوت می‌رسد.

توحيد، رسالت، و امامت جدايى ناپذيرند

اساساً در جای خودش ثابت شده وقتی ما در اذان و اقامه شهادت به توحید و شهادت به نبوت و امامت می‌دهیم، این‌ها از هم جدا نیستند، یعنی نمی‌شود کسى بگوید من شهادت به توحید می‌دهم اما نبوت و امامت را قبول ندارم. این غلط است، این فرد شهادت به توحیدش هم صحيح نيست. کسی بگوید من شهادت به توحید و نبوت می‌دهم اما شهادت به امامت نمی‌دهم، اين فرد شهادت به توحید و نبوتش هم ادعای باطلی است. این‌ها یک حقیقت قابل انفکاک از یکدیگر ندارند.


1. علل الشرائع، ج‏1، ص 9.

امام حسین(عليه السلام) در این روایت می‌فرماید لازمه توحيد؛ شناخت امام است. پس ما بايد امام خود را بشناسيم.

یکی از خصوصيات ائمه ما(عليهم السلام) اين است که وجه الله هستند، لذا فرمودند: «نَحْنُ وَجْهُ اللهِ نَتَقَلَّبُ فِى الأرضِ بَيْنَ أَظْهُرِكُم»(1) يا آن وجه اللّهی که قرآن مى‌فرمايد از بين نمى‌رود ما هستيم (كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَه)(2). (نَحْنُ عَيْنُ اللهِ فِى خَلْقِه)(3) ما چشم خدا در بين خلق او هستیم. اين ويژگى‌ها در روایات آمده است. اما به نظر می‌رسد یک عنوان کلی‌تر وجود دارد که تمام اين عناوين تحت پوشش آن قرار می‌گیرد و آن اینکه؛ ائمه معصومين(عليهم السلام) «کلمه تامه خداوند تبارک و تعالی» هستند. بحث من روی این عنوان است.

مصاديق کلمه الله در قرآن

البته اگر بخواهد از جهت علمی حق مطلب تا اندازه‌ای ادا شود نیاز به سی چهل جلسه بحث است. منتهی یک سرنخی را عرض مى‌کنم تا راه را بیشتر پیدا کنیم.

در قرآن خدای تبارک و تعالی از برخى انبیاء گذشته، تعبیر به «كَلِمَةُ اللَّه‏» مى‌کنند. در مورد حضرت‌ عیسی مى‌فرمايد: (إِنَّ اللهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَم)(4) ، خدای تبارک و تعالی به حضرت مریم بشارت می‌دهد که من می‌خواهم کلمه‌ای را


1. الكافي ج‏1، ص 143.

2. سوره قصص، آيه 88.

3. پيشين.

4. سوره آل عمران، آيه 45.

به تو بدهم. يا در مورد حضرت يحيى مى‌فرمايد: (أَنَّ اللهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ الله)(1).

انبیاء؛ «كَلِمَةُ اللَّه‏» هستند. معنای سطحی «کلمه»، یعنی لفظی که ما را به یک معنایی برساند. وقتی می‌گوئیم حسن، این اسم ما را به یک معنایی می‌رساند. «کلمه» یعنی آنچه دال بر یک حقیقتی است. وجود انبیاء؛ کلمه هستند، یعنی حاکی از صفات و أسماء خدای تبارک و تعالی هستند. این‌ها تجلّی خدا هستند. اگر انسان بخواهد به خدا برسد این‌ها صراط الی الله هستند.

البته در اصطلاح قرآنی؛ خود قرآن هم «كَلِمَةُ اللَّه‏» است، احکام الهی، واجبات، محرمات، این‌ها هم «كَلِمَةُ اللَّه‏» است، معجزات تمام انبیاء؛ و امتحان‌های الهی، همه عنوان کلمة الله دارند.

اهلبيت کلمه تام خدا

نکته مهم این است که ائمه(عليه السلام) نه فقط «كَلِمَةُ اللَّه‏»، بلکه «کلمه تام خدا» هستند.

در حدیث لوح، خدای تبارک و تعالی نسبت به امام حسین(عليه السلام) می‌فرماید «وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِى وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِى التَّامَّةَ مَعَهُ وَحُجَّتِى الْبَالِغَةَ عِنْدَه»(2)؛ می‌فرماید من حسين را خازن وحى خود قرار دادم و او را با شهادت اکرام نمودم. حسین(عليه السلام) بافضیلت‌ترین شهداست، سپس می‌فرماید من کلمه تامه خود را در حسین و اولاد حسین قرار دادم.


1. سوره آل عمران، آيه 39.

2. الكافي ج‏1، ص 528.

یعنی ائمه(عليهم السلام) از انبیاء گذشته به مراتب بالاتر هستند. آن‌ها کلمه خدا بودند، اما کلمه تام خدا نبودند. لذا ممکن بود که از آن‌ها ترک اولایی صادر شود، ولی ائمه(عليهم السلام) هیچ نقص و جهل و هیچ عیبی در حریم‌شان راه پیدا نکرده است.

شما ببینید امام حسین(عليه السلام) در این قيام و حرکتی که می‌کند یک لحظه تردید ندارد، یک لحظه ضعف در او به وجود نمی‌آید، با آنکه فرزندانش را شهید کردند، اصحابش را شهید کردند، طفل کوچکش را شهید کردند، بلکه هر چه مصیبت بیشتر می‌شود آن عظمت وجودی امام بیشتر نشان داده می‌شود. ریشه اين امر در چیست؟ ریشه‌اش در این است که امام حسین(عليه السلام) کلمه تام خداست، مظهر و تجلی تام در علم، قدرت، تقوا و در همه اسماء و صفات خداست.

ما اگر گوشه‌اى از معناى کلمه تام خداوندى را بفهميم که چیست، بسيارى از سؤالات و شبهات و جهالت‌ها زدوده ‌شده و از بین می‌رود. شما در زیارت وارث، مى‌خوانيد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِى اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُوسَى كَلِيمِ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِيسَى رُوحِ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِيبِ الله»، اينکه ائمه ما وارث همه انبیاء اولوالعزم هستند، وارث در چه چیز هستند؟ اصلاً وراثت یعنی چه؟

امام حسین(عليه السلام) زمانش با حضرت نوح و آدم چقدر فاصله دارد؟ اما چرا می‌گوئیم وارث آن انبياء هستند؟

چرا هنگام زيارت امام رضا(عليه السلام) بعد از اینکه می‌گوئیم «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِى اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللهِ فِى

ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ»، می‌گوئیم «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صِفْوَةِ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِى الله»، اصلاً این عنوان وارث بودن چیست؟ آيا بدين معناست که امام حسین(عليه السلام) مثلاً یک بخشی از خصوصیات حضرت آدم و حضرت نوح و ابراهيم را به ارث برده است؟ بعضی اين چنين معنا می‌کنند.

اما به نظر ما این‌طور نیست، «کلمه تام خدا» یعنی حقیقتی که تمام حقایق گذشته را در بردارد. شما آن نورى هستيد که هزاران نور در دل آن وجود دارد، حقیقت ابراهیم در امام حسین(عليه السلام) است، حقیقت موسی در امام حسین(عليه السلام) است، حقیقت عیسی در امام حسین(عليه السلام) است. ائمه ما جامع‌ تمام حقایق انبیاء گذشته هستند، لذا تمام خصوصيات آن‌ها را دارند.

ما وقتی می‌گوئیم این‌ها افضل از انبياء هستند دلیل بسيار روشنى دارد. چون این‌ها کلمه تامه خدا هستند. وارث یعنی آن حقیقتی که ابراهیم و موسى و عيسى داشته، در امام حسین جمع است. تمام آن‌ها هست با یک اضافاتی.

ما اگر به «کلمه تامه» توجه پيدا نکنيم، در معناى این زیارت‌ها مى‌مانيم. آن را زیاد می‌خوانیم ولی معنایش را نمی‌فهمیم.

این روایت را در جلسه‌اى خواندم برای بعضی خیلی تازگی داشت، با من تماس گرفتند و آدرس این روایت را خواستند، امیرالمؤمنین(عليه السلام) که هر حرفی را به همه کسی نمی‌زنند، به سلمان و اباذر فرمود: من کسی هستم که به دستور خدا نوح را در کشتی بردم.(1) موجودی که کلمه تامه باشد محصور در زمان نیست. کجا


1. بحار الأنوار ج‏26، ص 5.

هستند آن افراد جاهلی که می‌گویند امام حسین(عليه السلام) 1400 سال قبل کشته شده، پس چرا ما الآن عزاداری کنیم؟ این از روی جهل و نادانی و دور بودن از حقیقت امامت است. وقتی یک موجودی کلمه تام خداوند شد، محدود به زمان و مکان نیست.

ما معتقدیم امام حسین(عليه السلام) و همه معصومين(عليهم السلام) نسبت به همه ما احاطه کامل دارند. وقتی ما باور داشته باشيم که امام(عليه السلام) کلمه تام خداست، می‌گوئیم امام زمان(عليه السلام) در هر لحظه و آنی بر درون ما، قلب و فکر و عمل ما احاطه دارد و ما را می‌بیند.

اينکه امام خميني(ره) می‌فرمود عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنیم، به همین استدلال است که ائمه «کلمه تام خدا» هستند، علم به اعمال ما دارند. ببینید چقدر مسئله عمیق می‌شود.

اگر امامت را چنين معنا کنیم که امام يعنى کسى که اگر دستوری داد بگوئیم چشم، سمعاً و طاعةً، اين خوب است. اما بايد فراتر از این رفت و گفت امامی که مکتب ما معنا می‌کند؛ آن حقیقتی است که خداوند بعد از رسول خدا در میان بشر قرار داده؛ وجود شريفى که کلمه تام خداست و احاطه بر جمیع افعال و امور همه بشر دارند، و خداوند هم به واسطه آن‌ها امور عالم را تدبير مى‌فرمايد.

چرا وقتی خدای تبارک و تعالی می‌خواهد توبه آدم را قبول کند، آدم بايد اين کلمات الهى را واسطه بين خود و خدا قرار دهد؟ (فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْه‏)(1) در روایات دارد که به واسطه این خمسه طیبه، توبه آدم قبول شد.

آنچه امیرالمؤمنین(عليه السلام) به سلمان و ابوذر گفت همین مسئله کلمه


1. سوره بقره، آيه 37.

تامه است که مى‌فرمايد: من کسی هستم که به دستور خدا نوح را در کشتی بردم، من یونس را به اذن خدا از شکم نهنگ خارج کردم.

وقتی کلمه تامه شدند به اراده الهى دست قدرت پروردگار در آسمان و زمين مى‌شوند. البته گاهی اوقات بعضی از افرادی که نمی‌توانند این بحث‌ها را هضم کنند می‌گویند این‌ها غلو و مبالغه است. نخیر مبالغه نیست. این‌ها چیزهایی است که در متون دین ما وجود دارد. عمر ما در شرف اتمام است و از آن خبر نداریم. این حقیقت اهلبيت(عليه السلام) است.

من به اذن خدا موسی را از دریا عبور دادم، من ابراهیم را از آتش نجات دادم، یعنی اگر ابراهیم از آتش نجات پیدا کرد، با توسل به حقیقت من است، حقیقت من آن کلمه تامه خداوند است.

قرآن را بخوانیم (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً الَّذى لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيى وَ يُميتُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِى الْأُمِّى الَّذى يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون‏)،(1) تاکنون از این مطلب خبر داشتید؟ یکی از چیزهایی که ایمان به آن واجب است، ایمان به کلمات خداست. کلمات خدا مصادیقی دارد؛ قرآن است، احکام و انبیاء است، اما مظهر تام کلمات خدا؛ ائمه معصومین(عليه السلام) هستند. قرآن می‌فرمایند به خدا و رسولش ایمان بیاورید، بعد می‌فرماید رسول، آن نبى أمّى است که ايمان به خدا و کلمات او آورده است. آن گروه سومی که باید به آن ایمان بیاورید «کلمات خدا» است، که رسول خدا به آن‌ها ايمان آورده است.


1. سوره اعراف، آيه 158.

اين چه حقيقتى است که قرآن مى‌فرمايد رسول‌خدا به آن ايمان آورده است؟

اعتقاد به امامت راه تقرب به خدا

حال اگر ما به اين کلمه تامه خدا ايمان نداشته باشيم، ایمان‌مان ضعیف است. اين صریح آیه قرآن است. ایمان به کلمات تامه الهی واجب است و باید به این‌ها متوسل شویم. همین «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ» به این معناست که انسان اگر بخواهد تقرّب به خدا پیدا کند، راهی جز توسل به کلمات تامه خدا ندارد.

خیلی ساده و روشن عرض کنم، آيا کسی بدون امامت می‌تواند به خدا تقرّب پیدا کند؟ هرگز. این‌ها کلمه تام خدا هستند. شما چطور می‌خواهید به خدا تقرب پیدا کنید، بدون اینکه معرفت به کلمه تام خدا داشته باشید؟ تا انسان معرفت به امام پیدا نکند، فکر و قلب و ذهنش را با او آشنا نکند امکان ندارد تقرب به خدا پیدا کند.

وقتی ما علم به این موضوع پیدا کنیم، بسيارى از سوال‌هاى ما پاسخ داده می‌شود. اينکه در زیارتها می‌خوانیم «اللَّهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ... بِالْمُوَالاةِ لِنَبِيِّكَ وَ آلِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِمُ السَّلَام»، یعنی راه تقرب به خدا همین است. انسان اگر بخواهد تکامل در این دنیا پیدا کند، راه تکامل فقط شناخت امامت، اين کلمه تام الهی و نزدیک شدن به این کلمه تام است، راه دیگری وجود ندارد. هر چه انسان نماز بخواند و روزه بگيرد فايده ندارد.

شما ديديد این علمای از خدا بی‌خبر سعودی را که به اصطلاح حافظ قرآن هستند، مراقب نمازهای اول وقت هستند، اما به‌راحتى

فتوا مى‌دهند کودک‌های یمنی، زنها و انسان‌های بی‌گناه کشته شوند. چرا؟ برای اینکه این‌ها از حقیقت امامت دور هستند. تمام مشکل این‌ها در مسئله امامت است.

ما بايد این حدیث لوح(1) را دائم بخوانیم، که خداوند مى‌فرمايد: من کلمه تام خودم را در حسین و اولاد حسین قرار دادم، این‌ها مظهر تام خدا شده و کلمه تام خدای تبارک و تعالی هستند. به نظر من اين یکی از واژه‌های بسیار مقدس است که شیعه باید به آن افتخار کند. نباید شیعه‌گری را در اشک و یکسری از کارهای ظاهری خلاصه کنند، که البته این‌ها هم مقدمه است، کسی حق ندارد این‌ها را تخطئه و تضعیف کند، يا خداى ناکرده تحریف کند و تغییر بدهد، ولی در حد این هم نبايد خلاصه کنیم. شیعه‌گری در این خلاصه نمی‌شود. هزاران عالم سنی بنشینند در کنار یک شیعه، قدرت درک مطالب اعتقادی شیعه را اصلاً ندارند، چه برسد به اینکه بخواهند به آن ایمان بیاورند مگر آنکه مورد لطف و عنايت خداوند متعال قرار گيرند.

بحمد الله به برکت ائمه(عليهم السلام) این عنایت به ما شيعيان شده و یک مقداری از این حقایق را به ما نشان داده‌اند.

امیرالمؤمنین(عليه السلام) فرمود من ابراهیم را از آتش نجات دادم، من آن خضر دانشمندم که همراه موسی بودم، من معلم سلیمان بن داودم، من ذوالقرنین هستم، من قدرت خدا هستم. انسان وقتی مسائل را نمی‌فهمد، می‌گوید این‌ها مبالغه است، در حالی که این‌ها واقعیت است و اين بزرگواران به اراده و اذن خدا، به مقام کلمه تامه


1. الكافي ج‏1، ص 527.

رسيده‌اند. یعنی یک موجودی که در طول حيات شريفش هیچ عیب، جهالت و گناهی در او وجود ندارد، تاریخ سراغ ندارد در مورد یک امام از ائمه ما خطا يا گناهی ثبت شده باشد، تاریخ سراغ ندارد از کسی از آن‌ها سؤالی شده باشد و نتوانسته باشند جواب آن‌را بدهند، اين کلام «سَلُونِى قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏» اختصاص به امیرالمؤمنین نداشت، بلکه همه ائمه(عليه السلام) همین‌طور بودند.

تاریخ سراغ ندارد که در این‌ها نقصی وجود داشته باشد، تاریخ سراغ ندارد که این‌ها پیش کسی درس خوانده باشند، تمام علمای اهل‌سنت اساتیدشان مشخص است، احمد بن حنبل، ابوحنیفه و مالک و شافعی تمام استادها و مدارس‌شان مشخص است، اما در کجای تاریخ آمده که امام صادق(عليه السلام) پیش کسی یک دقیقه نشسته باشد تا چیزی را از او یاد بگیرد؟ برای اينکه این‌ها کلمه تام خدا هستند.

ائمه نور واحد هستند و هیچ اختلافی بین آن‌ها نیست

در ادامه حديث امیرالمؤمنین(عليه السلام) کلامى مى‌فرمايند که بعضی از آیات قرآن هم مؤید این جمله است، فرمود: من محمّدم و محمد من است. وقتی خدا این وجودات را کلمه تام خود قرار دهد، در این انسان‌ها دیگر اختلافی وجود ندارد. شما در کلمات ائمه ما(عليهم السلام) نمی‌توانید دو کلام پیدا کنید که مخالف هم باشند، بگویید امیرالمؤمنین این را و امام رضا(عليه السلام) آن را فرموده و این‌ها با هم مختلف هستند و با هم جمع نمی‌شوند. چنین چیزی نمی‌شود، چون این‌ها به یک منبع واحد متصل هستند. لذا هيچ اختلافى بين آن‌ها مشاهده نمى‌شود.

حالا در قیام امام حسین(عليه السلام) که کلمه تام خداست، جای سؤال

وجود ندارد. معنا ندارد بپرسیم چرا؟ چون این کلمه تام خداست و هر چه انجام داده به اذن و اراده خدا انجام داده. این‌طور نبوده که بگوئیم امام حسین(عليه السلام) می‌توانست این کار را بکند و یا نکند.

یک سؤال: ‌امام حسین(عليه السلام) می‌توانست کربلا نرود؟! البته در بعضی روایات داریم که او اختيار داشت و می‌توانست اختيار نکند و به این درجه نرسد، ولی به مقتضای کلمه تام بودن اختیار کرد، تا تجلى بخش تامه اسماء و صفات الهى باشد.

در یک قضیه(1) پیامبر(صلى الله عليه وآله) به أم سلمه فرمود من می‌خواهم بروم داخل اتاق و هیچ کس نیاید.

پیامبر(صلى الله عليه وآله) داخل اتاق تشريف بردند. امام حسین(عليه السلام) کودک بود و دوید داخل اتاق، أم سلمه نتوانست ممانعت از ورود او کند. بعد از چند لحظه داخل اتاق رفت و ‌دید امام حسین(عليه السلام) روی سینه پیامبر خوابیده و پیامبر مشغول گریه است. عرض کرد یا رسول الله! چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: أم سلمه جبرئیل به من خبر داد که این فرزند تو به دست امت تو کشته خواهد شد.

ام سلمه دید چیزی در دست مبارک پیامبر است. پرسید این چیست؟ پیامبر فرمود این همان خاکی است که فرزندم روی آن شهید خواهد شد. این را نگه دار و هر روزی که دیدی این خاک تبدیل به خون شده، بدان آن روز فرزند من کشته شده است.

شاید تا این‌جا را غالباً شنیده باشید. اما روايت اين اضافه را هم دارد: أم سلمه عرض کرد «يَا رَسُولَ اللهِ سَلِ اللهَ أَنْ يَدْفَعَ ذَلِكَ عَنْهُ»، از خدا بخواه این بلا را از فرزند تو دفع کند و گرفتار این بلا نشود.


1. الأمالي( للصدوق)، ص 139.

پیامبر فرمود «قَدْ فَعَلْتُ فَأَوْحَى اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى أَنَّ لَهُ دَرَجَةً لَا يَنَالُهَا أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ»؛ پیامبر فرمود به خدا عرض کردم این بلا را از حسین من دور کن، خدا فرمود این فرزند تو درجه‌ای دارد که هیچ کسی از بشر به پاى آن نمی‌رسد.

«وَأَنَّ لَهُ شِيعَةً يَشْفَعُونَ فَيُشَفَّعُونَ» این هم بشارتی برای شيعيان حسين است، همان موقع خدا از طریق جبرئیل به پیامبر فرمود این حسین تو شیعیان و عزادارانى دارد که شفاعت مى‌کنند، یعنی یکی از کسانی که روز قیامت به مقام شفاعت نائل می‌گردد، شيعه و عزادار امام حسین(عليه السلام) است، یعنی عزادار امام حسین(عليه السلام) خودش یک عنوان است.

قرآن شفیع است، خدای تبارک و تعالی شفیع است، شهید شفیع است، عالم و مؤمن شفیع است، اما یک عنوان هم خدا به برکت امام حسین(عليه السلام) می‌فرماید عزادار امام حسین، شفیع است و شفاعتشان هم قبول می‌شود.

خدا به رسول خودش جواب می‌دهد ای رسول من فرزند تو مقامی دارد که به غیر از شهادت نمی‌تواند به این مقام برسد. عزاداران و شیعیانش شفاعت می‌کنند و شفاعتشان هم قبول می‌شود و بعد فرمود «وَأَنَّ الْمَهْدِى مِنْ وُلْدِهِ فَطُوبَى لِمَنْ كَانَ مِنْ أَوْلِيَاءِ الْحُسَيْنِ وَشِيعَتِهِ هُمْ وَاللهِ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ مهدی از اولاد او است. حال جمله بعدى یا کلام پيامبر یا کلام خودِ خداست، هر دو احتمال وجود دارد.

مى‌فرمايد خوشا برحال دوستان و شيعيان حسين. بخدا قسم آن‌ها روز قيامت رستگار هستند. قدر عزاداری‌ها را بدانید، قدر امامت را بدانیم و خود را به حقيقت آن آشنا کنيم.

امام معصوم(عليه السلام) شاهد بر اعمال همه مردم(1)

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم (وَجَاهِدُوا فِى اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِى هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ).(2)

سخن در مورد یکی از موضوعات بسیار مهم معارفی است. یکی از اوصاف ائمه معصومین(عليهم السلام) این است که شاهد بر اعمال مردم هستند. اگر اين مطلب درست فهميده شود تحول عجیبی در مسير زندگی انسان به وجود می‌آيد.


1. سخنرانی در کانون فرهنگي بوی سیب ـ 26 / 7 / 95.

2. سوره حج، آيه 78.

بیان اوصاف ائمه(عليهم السلام) در قرآن کریم

خوشبختانه اوصاف امامان شيعه ریشه در خود قرآن کریم دارد. يعنى اگر مى‌گوييم علم ائمه يک علم وسيع و گسترده است، يا ائمه ما خطا نمى‌کردند و معصوم بودند يا همين عنوان شاهد که مورد بحث ماست، در آیه 78 سوره حج بیان شده است. اينطور نيست که بگوييم اين خصوصيات در يک روايت يا يک کتابى آمده و بايد بررسى شود سندش درست است يا نه، گرچه روايات فراوانى هم در اين زمينه داريم، اما اين از افتخارات شيعه است که صفات پيشوايان آن و هر آنچه درباره‌ى اين بزرگواران قائل است ريشه در قرآن کريم دارد.

متأسفانه در بخشی از جامعه‌ی روشنفکری ما افرادى تحت تأثیر برداشت‌هاى غلط تاریخی، مقام ائمه‌ی معصومین(عليهم السلام) را تنزل داده و می‌گویند ائمه معصومین علمای ابرارى هستند که احکام را بلدند، هر حکمی از ایشان بپرسیم می‌توانند جواب بدهند اهل گناه هم نیستند اما به همین اندازه. یکی از مسائلی هم که انکار می‌کنند همین بحث شهادت بر اعمال امت و مردم است که محل بحث ماست.

اعتقاد ما بر این است که اولاً رسول اکرم6 شاهد و گواه بر همه‌ی انبیاء گذشته و بر ائمه‌ی معصومین(عليهم السلام) است. ثانياً ائمه معصومین(عليهم السلام) شاهد بر اعمال همه مردم هستند چه شیعه و چه غیر شیعه، منظور از اعمال هم همه آن چيزى است که مربوط به سعادت و شقاوت انسان در دنيا و آخرت می‌شود. می‌دانند اين فرد اهل نماز هست یا نیست، اهل گناه است يا صواب ولو صدها فرسخ فاصله داشته باشد. اينکه اعتذار می‌جوئیم خدمت امام

زمان(عج) و عرض می‌کنیم اعمال ما قلب شما را آزرده می‌کند، ریشه در این فکر اعتقادی دارد که ما حضرت را شاهد بر اعمال خود می‌دانیم.

پس‌ ائمه ما می‌دانند چه کسی مؤمن و چه کسی غیر مؤمن است! چه کسی ولایت آنها را قبول دارد و چه کسی قبول ندارد! چه کسی اهل بهشت و چه کسی اهل جهنم است؟!

تجلی شاهد بودن امامان درقیامت و موضوع شفاعت

ثمره اصلى این مسئله که ائمه شاهد بر اعمال ما هستند در بحث شفاعت در قیامت ظاهر می‌شود. ما معتقدیم یکی از گروه‌هایی که در قيامت شفیع انسان می‌شود ائمه‌ی معصومین علیهم السلام هستند. اینطور نیست که فقط در محشر حضور يابند و بپرسند حساب و کتاب شما چی شد؟ مشکلی دارید یا ندارید؟! تکليف گناهانت چه شد؟ به سمت بهشت مى‌روى یا جهنم؟ بعد بگویند حالا ما یک فکری برای تو مى‌کنیم! خير، چون اعمال ما در دنیا مشهود ائمه است آنها کاملاً واقف اند چه کسی استحقاق شفاعت دارد و چه کسی ندارد؟! و در قیامت خود آنها برای شفاعت می‌آیند نه اینکه انسان‌ها فریاد بزنند و از آنها استمداد بطلبند و آنها براى کمک بيايند. گرچه فریادها در قیامت بلند است ولی آنها خود برای شفاعت می‌آیند، چون شاهد بر اعمال بندگان هستند و مى‌دانند چه کسانى نياز به شفاعت دارند.

بعضی از بزرگان مفسرین و فقها مثل مرحوم آیت‌الله العظمی سبزواری در تفسير مواهب الرحمن این سؤآل را مطرح می‌کند که

روز قیامت روزی است که خداى تبارک و تعالى قبل از هر کسی بر همه‌ی اعمال آدم، صغیر و کبیر شاهد است (لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً)(1)، روز قیامت روزی است که همه‌ی اعمال انسان حاضر است، (فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ)، آدم اگر ذره‌اى عمل خوب يا بد انجام داده باشد آن را می‌بیند ملائکه‌اى همچون رقیب و عتید که در قرآن آمده (مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ)(2) شاهد بر اعمال انسان هستند و آنرا ثبت مى‌کنند. البته در اينکه اینها دو تا هستند یا یکی بین اهل نظر اختلاف است و معروف این است که دو ملک مراقب اعمال انسان هستند. آنها که قائل‌اند یکی است مى‌گويند از یک جهت رقیب است و از جهت ديگر عتید.

حال با وجود این که در قيامت اعمال انسان حاضر است و خدا و ملائکه هم از آن آگاهند، براى چه بگوئیم خدا ائمه را شاهد بر اعمال ما قرار داده؟ مرحوم سبزوارى در پاسخ‌ می‌گوید این از باب اتمام حجت خدا بر مجرمين است، منتها بايد از ايشان پرسيد مگر چقدر اتمام حجت لازم است؟ این فرد همه اعمالش حاضر است مثل اینکه در این دنیا مجرمى را بگیرند و بگویند شما فلان عمل را انجام دادید و این هم فیلمش هست، چکار می‌تواند بکند؟ می‌تواند انکار کند؟ عمل در روز قیامت حاضر است آنجا جای حضور است، (يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ)(3) است، حتى باطن افراد، کفر، نفاق و شرک، ایمان و مراتب معنوی و درونی انسان در قیامت آشکار می‌شود.


1. سوره کهف،‌ آيه 49.

2. سوره ق، آيه 18.

3. سوره طارق، آيه 9.

لذا نباید مسئله‌ی اتمام حجت را مطرح کنیم، پاسخ سؤال اين است که طرح موضوع شاهد بودن ائمه دو جهت دارد یکی اینکه هر چه افراد و عواملی که شاهد بر اعمال انسان باشند زیادتر بشود خود این یک نوع از عذاب است، همينکه می‌بیند نزد ملائکه مفتضح است، پیش خدای تبارک و تعالی مفتضح است، نزد انبیاء و ائمه طاهرین مفتضح است عذابی برای اوست. جهت دوم همین بحث مورد اشاره ماست که براى تحقق مقام شفاعت، خدا این قدرت را در دنیا در اختیار ائمه قرار داده که شاهد بر اعمال بندگان باشند. اين شهادت هم بر تمام اعمال است و هم بر تمام نيات و آنچه در قلوب آنها مى‌گذرد.

تفاوت شهادت و آگاهی ائمه(عليهم السلام) با سایر مردم

شهادت در بين ما معمولاً در امور ظاهری است، آدم مى‌بیند يا مى‌شنود کسی کارى کرد يا سخنى گفت شهادت بر آن می‌دهد ولی این شهادتی که قرآن مطرح می‌کند حتی بر آنچه در قلب و درون انسان می‌گذرد، جارى است. روایات فراوانی هست که فردى خدمت امام آمده بدون آنکه حرفى بزند امام می‌فرمایند صبر کن تو می‌خواهی این سؤال را بپرسی، او هم تعجب می‌کند می‌گوید شما از کجا با خبر شديد؟

تقویت اعتقادات دینی بهترین راه برای دوری از گناه

آیا می‌شود ما به این مسئله اعتقاد پیدا کنیم آنگاه بتوانيم حتی فکر گناه کنیم؟ نمی‌شود، یعنی اگر انسان به این مسئله اعتقاد داشته باشد که ائمه ما شاهد بر اعمال و افکار، عقاید و آنچه که در قلب او

مى‌گذرد هستند دیگر عليه ديگران نقشه نمی‌کشد! کینه‌ی دیگران را به دل نمی‌گیرد، به فکر گناه نمى‌افتد و افکار شیطانی را از خود دور می‌کند.

گاهی اوقات بعضی می‌پرسند چکار کنیم تا فکر گناه نکنیم؟ جواب اين است اعتقاداتمان را قوی کنیم، ما این همه معارف ناب در مکتب اهل‌بيت(عليهم السلام) داریم، که يک مورد از آنها مسئله شاهد بودن ائمه بر اعمال ماست.

به نظرم از نظر فنی و علمی روایات اين مسئله در حد تواتر است، می‌دانید نسبت به روایت متواتر، آقایان می‌گویند بررسى سند لازم نیست. شما وقتی قضیه‌ای را حسن بگويد علی و حسین و تقی و 20 نفر دیگر هم بگويند اين به حد تواتر می‌رسد و برای شما یقین به وجود می‌آید. ديگر نمى‌گوييد حسن فرد راستگويى هست يا نه؟

عرضه اعمال انسان خدمت امام معصوم در حیات و ممات

در کتب روايى بابى به عنوان عرضه اعمال ما توسط ملائکه بر ائمه(عليهم السلام) است که از روایات آن استفاده می‌شود حتی بعد از شهادت و فوت ائمه(عليهم السلام) باز اعمال ما بر آنها عرضه می‌شود، درست است که حجّت حیّ و زنده خداوند اکنون امام زمان(عج) است ولی از ادله استفاده می‌شود که اعمال ما بر رسول اکرم6 و ائمه طاهرین هم عرضه می‌شود! در هر صورت اين بحث دو نتیجه‌ی خیلی خوب دارد یکی ثمره‌اش در بحث شفاعت در روز قیامت است، یکی هم در بحث برقرارى ارتباط با ائمه اطهار(عليهم السلام) است

که قرآن مى‌فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ)(1) و هم پاسخ به این سؤال است ما که به کربلا و حرم امام حسین(عليه السلام) مى‌رويم حضرت از کجا می‌فهمد ما زائرش هستیم؟ کسانى که از علم دین، قرآن و کلام پیامبر دور هستند می‌گویند آنها هم مثل مردم افراد معمولی‌اند، مردم معمولی وقتی از دنیا رفتند دیگر متوجه این چیزها نمی‌شوند در حالی که در همين حرف هم اشتباه می‌کنند. ما بر اساس اعتقادات خود و بر مبناى ادله‌ی محکم قرآنى و روايى مى‌گوييم انسان وقتی از دنیا می‌رود نابود نمی‌شود، شما هر وقت سر قبر مرده برويد روح او را در آن قبر حاضر می‌کنند و او می‌فهمد چه کسى بر سر قبرش آمده است.

یکی از قمی‌ها مرحوم حاج حبیب خان خیاط که بسیار مرد مهذبی بود ـ والد استاد معظم حوزه آیت‌الله بیگدلی ـ آدم بسيار خودساخته‌ای بود که پای درس امام زیاد نشسته بود. من همين‌جا به قمی‌ها و جوانان قم عرض مى‌کنم از بزرگانی که در این حوزه حضور دارند استفاده کنید، هر موقع فرصت کردید بروید پای درس‌شان بنشینید تا نفس اینها به انسان بخورد، می‌گفتیم فلان آدم چطور است؟ می‌گفت من نشنیدم نماز شب بخواند، خیلی خودساخته بود. ایشان نقل می‌کرد من خاله‌ای داشتم که فوت کرده و در فلان جا مدفون بود هر روز می‌رفتم فاتحه و قرآنى براى او می‌خواندم، یک روز که رفتم چون عجله داشتم با سرعت فاتحه‌اى خواندم و رد شدم، شب به خوابم آمد و گفت فلانی امروز ننشستی قرآن بخوانی؟ اینقدر مسئله روشن است!


1. سوره توبه، آیه 119.

وقتی ما معتقدیم ائمه ما(عليهم السلام) شهداء علی الناس هستند، به این معناست که وقتی شما حرم امام رضا(عليه السلام) می‌روید حضرت می‌فهمد، زیارت امامان از دور چطور درست اسـت؟ به همین دلیل براى آنها دور و نزديک معنا ندارد و همه را متوجه می‌شوند، در اذن دخول زيارت امام رضا(عليه السلام) همين مطلب آمده که ما هر چه بگوئیم متوجه می‌شوند، سلام می‌کنیم جواب می‌دهند ولی ما روی مصالحی نمی‌توانیم جواب سلام‌شان را بشنویم! پس نتیجه‌ی دوم این است که ائمه معصومین(عليهم السلام) چه در زمان حيات و چه بعد از آن شاهد بر اعمال همه‌ی ما هستند.

دلیل قرآنی بر شهادت و آگاهی امامان معصوم از اعمال امت

یک دلیل روشن و محکم بر آگاهی ائمه بر جمیع اعمال انسان آیه 78 سوره حج است، در آیه قبل چهار دستور به مسلمان‌ها مى‌دهد (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)، رکوع کنید، سجده کنید، خدا را عبادت کنید و کار خوب انجام بدهید تا رستگار شوید. سپس می‌فرمایند: (وَجَاهِدُوا فِى اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ)، مجاهده کنید در راه خدا آن هم حق جهاد را. خداوند می‌داند همه‌ی مسلمان‌ها نمی‌توانند حق جهاد را داشته باشند، مگر انجام حق جهاد آسان است؟ رکوع و سجده و کار خير را همه می‌توانند انجام دهند، اما حقّ جهاد بر حسب آنچه که مفسرین بيان کرده‌اند این است که در تمام اعمال ما ذره‌ای اثر از ریا و شرک نباشد و تمام عمل خالصاً لوجه الله باشد. از اين قسمت آيه معلوم مى‌شود فقط افراد خاصى مى‌توانند حق جهاد را انجام

دهند. بعد می‌فرمایند (وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ....) خدا شما را انتخاب کرده و این دینی هم که در اختیار شما قرار داده دین سختی نیست. اين دین آيين ابراهیم پدر شماست، که اسم شما را مسلمان گذاشت اشاره به دعایی است که حضرت ابراهیم بعد از بنای کعبه کرد و از خدا خواست که ذریه‌ی من را از مسلمانان قرار بده (رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ...).(1) شاهد کلام این قسمت از آيه است؛ (لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ)، آیه سه گروه را مطرح می‌کند: 1. رسول، 2. ناس، 3. گروه واسط بين رسول و مردم.

خدا می‌گوید من که می‌گویم حق جهاد را انجام بدهید براى اين است که اولاً لیکون الرسول شهیداً علیکم، رسول شاهد بر شما باشد. ثانياً «تکونوا شهداء» شما شاهد باشيد. ثالثا «على الناس» شما شاهد بر مردم باشيد.

شهداء علی الناس چه کسانی هستند؟

بنابراين سه طايفه مطرح شد رسول، ناس و گروهی که بین رسول و ناس هستند. حال اين گروه چه کسانی هستند؟ روشن است اگر ما روایتی هم در ذیل این آیه شریفه نداشتیم، آیه می‌فرماید رسول شاهد بر شما ائمه معصومین است. روز قیامت پیامبر اکرم شهادت می‌دهد که ائمه معصومین آنچه را از ناحیه خدای تبارک و تعالی بر عهده‌شان بود کاملاً انجام دادند.

واقعا وقتی انسان یک مقدار با قرآن مأنوس شود این


1. سوره بقره، آیه 128.

زیارت‌نامه‌ها و دعاها برای او معنا پیدا می‌کند. در زیارت ائمه عرض می‌کنیم «اشهد أنک جاهدت فی الله حق جهاده»، این فقط مخصوص ائمه ماست، هیچ کس قدرت انجام حق جهاد را غیر از ائمه ندارد حتی مراجع و بزرگان دين ما، تمام زحمات و تلاش‌هاى مراجع را روی هم بگذارند باز نمی‌شود گفت شما حق جهاد را انجام داديد. حتى نسبت به امام خميني(قدس سره) با آن عظمتش که نقطه‌ی عطفی در تاریخ روحانیت شیعه و مرجعیت است انسان نمی‌تواند بگوید «اشهد أنک جاهدت فی الله حق جهاده»، با اینکه از کسانی بود که تمام عمرش را برای اسلام قرار داد، ولی این حق جهاد چیزی است که مخصوص ائمه ماست.

در روایات هم آمده که این آیه مخصوص ماست، البته اگر روایت هم نباشد معلوم است که اين افراد گروه خاصی هستند که پیامبر شاهد بر آنهاست و آنها هم شاهد بر اعمال مردم هستند، طبق اين آيه شريفه شيعيان معتقدند این گروه ائمه معصومین علیهم السلام هستند و قرآن ويژگى آنها را مطرح می‌کند.

در این شبکه‌های ماهواره‌اى و فضاهای مجازی یکی از حرف‌هایی که وهابیت مطرح می‌کند این است که می‌گویند در کجای قرآن مسئله‌ی امامت مطرح شده؟ بگذريم از آیات مربوط به غدیر که می‌گویند آن را قبول نداریم اما یکی از آیات دال بر امامت که نیاز به هیچ روایتی ندارد همين آيه است که ما مى‌پرسيم این گروه وسط بين رسول و مردم چه کسی است؟ گروهی که پیامبر شاهد بر آنهاست و آنهاهم شاهد بر اعمال مردم هستند.

آیا کل امت اسلام می‌تواند شاهد بر همه امت‌ها باشد؟

ممکن است کسی بپرسد سنی‌ها این آیه را چطور معنا می‌کنند؟ آنها آیه را اینطور معنا می‌کنند که رسول شاهد بر همه‌ی امت اسلامی است و امت اسلام هم از زمان رسول اکرم تا قیامت همگى شاهد بر یهود، نصاری و مشرکین هستند. يعنى کل امت اسلام شاهد بر همه امت‌ها هستند.

این کلام یک مطلب کاملا باطلى است. مگر خدا می‌تواند همه‌ی امت را شاهد قرار بدهد؟ در این امت همه‌جور افراد اعم از فاسق، متدین و عادل داریم، عالم و جاهل، دیوانه و عاقل وجود دارند، آيا همه اينها شاهدند؟! اصلاً عقل چنين معنايى را قبول نمى‌کند. اینها نمی‌فهمند در مسئله شهادت، شاهد باید با مشهود علیه و آنچه می‌خواهد بر آن شهادت بدهد لااقل در یک فطره‌ی زمانی مقارن باشد. چطور مى‌توان گفت اين امت شاهد بر امت‌های گذشته است در حاليکه تقارن با هم ندارند. لذا براى توجيه حرف خود به یک سری تأویل‌ و تفسیرهای باطل مى‌افتند.

در تفسیر عیاشی(1) اين روايت از امام صادق(عليه السلام) آمده که حضرت فرمودند «فَإِنْ‏ ظَنَنْتَ‏ أَنَ‏ اللهَ‏ عَنَى بِهَذِهِ الْآيَةِ جَمِيعَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ» آيا شما خیال می‌کنید در اين آيه خدا همه‌ی مسلمان‌ها را اراده کرده است؟ ببینید امام چقدر قشنگ و دقیق، دليل مى‌آورند. مى‌فرمايد: «أَفَتَرَى أَنَّ مَنْ لَا يَجُوزُ شَهَادَتُهُ فِى الدُّنْيَا عَلَى صَاعٍ مِنْ تَمْرٍ يَطْلُبُ اللهُ شَهَادَتَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَقْبَلُهَا مِنْهُ بِحَضْرَةِ جَمِيعِ الْأُمَمِ الْمَاضِيَةِ كَلَّا»، آيا خيال کرده‌ايد کسی که در این دنیا شهادتش بر مقدار کمى از خرما،


1. تفسير عياشي، ج 1، ص 63.

پذيرفته نمى‌شود، خدا در روز قيامت شهادت او را نسبت به اعمال همه مردم قبول می‌کند؟ هرگز. این شاهدين عده‌ی خاصی از امت رسول خدا هستند که ما هستیم.

اینجا این نکته از روايت استفاده مى‌شود که مسئله شاهد بودن بر اعمال مردم يک امر تشريفاتى نيست که خداوند يک مقامى به اينها داده تا فقط شاهد بر اعمال مردم باشند، بلکه اين مقام کاربرد دارد و کاربردش در اين است که روز قیامت این شهادت را اعمال مى‌کنند، لذا امام می‌فرماید یک فردى که در این دنیا شهادتش بر یک مقدار خرما مورد قبول نیست آيا خدا شهادت او را بر اعمال مردم قبول می‌کند؟ هرگز!

قرآن نور است، آدم باید اين آيات را بخواند و از خدا استمداد کند تا یک گوشه‌ای از آن برايش روشن شود. در بحث آگاهى امام از اعمال مردم، ما هم دليل قرآنى داريم و هم روایات فراوان، نظير آيه شريفه (قُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ)(1) که با صراحت مى‌فرمايد خدا، رسول خدا و گروهى از مؤمنین عمل شما را می‌بینند.

ما اگر به این مسئله واقعاً اعتقاد پیدا کنیم در گفتار، حرکات، زندگی و کسب و کارمان تأثير بسيارى می‌گذارد. قدیمی‌ها می‌گفتند این آیه «ما یلفظ من قولٍ إلا لدیه رقیب عتید» را در اتاق و محل‌ کار خود قرار دهيد تا جلوی چشم‌تان باشد، در مورد این آیه هم باید همینطور باشد و هميشه مدّ نظر داشته باشيم که اینها شاهد بر اعمال ما هستند.


1. سوره توبه، آيه 105.

خود این جلسه، حضور ما و شما و حرف‌هاى‌مان همه مشهود امام زمان و ائمه‌ی معصومین علیهم السلام خصوصا حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام است.

السلام علیک یا ابا عبدالله

این ایام مصائب زیادی بر اهلبيت وارد شد. هر چه از مصیبت کربلا گفته شود کم است، اما جانگدازترین ماجرا آن لحظه‌ای است که امام حسین(عليه السلام) در قتله‌گاه افتادند. با آن مصائبی که بر حضرت قبل از سقوط در قتله‌گاه پیش آمد. راوی می‌گوید امام در لحظات آخر «انقلب علی یمینه فلم یتمکن» مى‌خواست به طرف راست قرار بگیرد اما نمى‌توانست. چرا؟ حتماً به خاطر تیرهایی بود که در بدن حضرت فرو رفته بوده. «انقلب علی شماله فلم یتمکن» مى‌خواست به طرف چپ بغلطد باز نمی‌توانست، در نقل آمده با دستان مبارکش یک مقداری خاک جمع کردند و سر مبارکشان را روی آن خاک گذاردند و عرض کردند «الهی رضاً لقضائک تسلیماً لأمرک لا معبود سواک» (وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَى مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ).(1)

خدایا به برکت این مجالس هر چه بیشتر ما را با امامت آشنا بفرما.


1. سوره شعرا، آيه 227.

«إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِى مِصْبَاحُ هُدًى»(1)

حسين بن على چراغ هدايت و بهترين راه تقرب به خدا(2)

جلسه بسيار معنوى، حسينى و يكى از رشحات كربلاست. جلسه‌اى كه براى تجليل از هيئات محترم مذهبى قم، از مداحان، شاعران، سخنرانان و وُعاظ و عزيزان و سرورانى كه در پرپايى خيمه امام حسين(عليه السلام) دخيل‌اند و عنوان و حيثيت آن‌ها در اين استان و شهر در گروى همين کار است، عزيزانى كه در اين جلسه حضور دارند قبل از هر عنوان ديگر افتخار بزرگشان پيرغلام بودن امام حسين(عليه السلام)، خادم اباعبدالله و خدمتگزارى عزاداران حسينى است.

اين مجلس باشكوه اينك در يكى از خيمه‌های امام حسين(عليه السلام) برقرار شده، چون اين مركز فقهى منوّر به نام مبارك ائمه اطهار(عليه السلام) است، از اين جهت خيمه ائمه و متعلق به امام زمان(عج) است، اين هم مزيد بر اهميّت اين جلسه است، از اشعار بسيار خوب و


1. عيون أخبار الرضا(عليه السلام)، ج‏1، ص 60.

2. سخنراني در مراسم تجليل از شورآفرينان حسيني (28/10/1391).

پرمحتوا كه از اعماق دل شيفتگان اهلبيت برخاسته است بهره‌مند شديم.

براى ما واقعاً افتخار است كه از برکت نظام جمهورى اسلامى در ميان جوانان عزيز چنين شاعرانى تربيت شده‌اند كه تاريخ را از اُحُد به غدير و از غدير به كربلا و از كربلا به ظهور حضرت حجت(عج) متصل مى‌كنند.

واقعش اينست كه در هر سال با آمدن محرّم و صفر يك پرده از حقيقت عاشورا كنار زده مى‌شود و خداى تبارك و تعالى دل‌ها، قلوب و افكار را متوجه حقيقتى از حقايق عاشورا مى‌كند. به نظرم اين روايت معروف كه همه آن را حفظ هستيد «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا»(1) زيربنا و اساس آن اراده الهى است، يعنى از زمانى كه اين حادثه عجيب تاريخ به وجود آمد و اين مصيبت بزرگ بر آسمان و زمين و انسان و همه موجودات عالم وارد شد که تا چهل روز آسمان و زمين بر اين مصيبت گريست «بَكَتِ السَّمَاءُ عَلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(عليهما السلام) أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَلَمْ تَبْكِ إِلَّا عَلَيْهِمَا»(2) از آن زمانى كه اين حادثه به وجود آمد اراده خدا بر احياى اين حادثه قرار گرفته است، يعنى قبل از اينكه بشر به دنبال عزادارى براى امام حسين(عليه السلام) باشد، خداوند قلوب را آماده و دل‌ها را متوجه حضرت مى‌كند.

قطعاً افرادى كه در سال‌هاى اوليه اين حادثه بودند اين مقدار توجهى كه امروز مردم ما و شيعيان جهان به عمق حادثه عاشورا


1. مستدرك الوسائل ومستنبط المسائل، ج‏10، ص 318.

2. مناقب آل أبي طالب(عليهم السلام)، ج‏4، ص 54.

دارند آن موقع نمى‌توانستند توجه پيدا كنند! درست است قيام مختار، توابين و حركت‌هاى ديگر به وجود آمد، اما آن معرفتى كه امروز نسبت به حسين بن علي(عليه السلام) وجود دارد، قابل مقايسه با زمان‌هاى گذشته نيست و اين نكته‌اى است كه بايد مورد توجه مردم باشد مخصوصاً افرادى كه در ميدان عزادارى فعال هستند. معرفتى كه امروز در ميان شيعيان وجود دارد، همين عزادارى‌هاى ميليونى و پياده‌روى‌هاى ده‌ها ميليونى از اقصى نقاط عراق به سوى کربلا، كشف از اين مى‌كند كه خداوند اراده کرده است روز به روز جلوه حقانيّت امام حسين(عليه السلام) و حقيقت حادثه عاشورا بيشتر بروز و ظهور پيدا نمايد.

عرض بنده اينست كه «باب الحسين» بابى است به سوى قلوب مردم که روز به روز بيشتر باز مى‌شود؛ اين چه معنا و نتيجه‌اى دارد؟ نتيجه‌اش برمى‌گردد به اينكه درست است که خداى تبارك و تعالى براى هدايت بشر كُتُب آسمانى و انبياء الهى را فرستاد، اما آنچه كه تا قيامت رمز اصلى هدايت بشر مى‌باشد قضيه عاشورا و كربلاست.

معناى اين حرف اينست چنان‌چه انسان خودش را به واقعه عاشورا و حادثه كربلا نزديك كند، قربش به خدا بيشتر مى‌شود. گرچه هنوز هم ما مى‌توانيم بگوئيم بسيارى از حقايق عاشورا در حجاب است، خيلى از حقايق آن واقعه هنگام ظهور حضرت حجّت(عليه السلام) براى بشر روشن مى‌شود، ما هنوز عمق فاجعه عاشورا را نفهميديم و نمى‌توانيم بفهميم.

هرچه انسان با اين حادثه آشناتر شود معرفتش بيشتر مى‌شود، بالاتر از اين بر طبق مبانى اعتقادى ما بدون ائمه طاهرين(عليهم السلام) هدايت

معنا ندارد، توحيد و اعتقاد به خدا معنا ندارد، اين خيل عظيم انسان‌ها را كه در كشورهاى به ظاهر اسلامى مى‌بينيد و با مبانى اعتقادى شيعه فرسنگ‌ها فاصله دارند، این‌ها از اين حقيقت دورند، این‌ها فقط مدّعى اسلام‌و قُرب به خدا هستند، خيال مى‌كنند تقرّب به خدا دارند، در حالى كه بدون حسين بن علي(عليه السلام) تقرب به خدا امكان ندارد.

«إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا» چه كسى نمى‌گذارد اين حرارت سرد شود؟ چه كسى اراده مى‌كند عشق مردم هر سال و هر زمان به حسين بن علي(عليه السلام) بيشتر شود؟ خداوند اراده مى‌كند، خدا براى چه اراده مى‌كند؟‌ آيا فقط همين عشق ظاهرى و عرض ارادت و خاكسار بودن ظاهرى به اين باب کافى است؟ نه، بدون معرفت به اين مشعل هدايت امکان رستگارى بشر وجود ندارد.

محک رشد انسانيت نزديک‌تر شدن به اهداف عاشورا است

بدون اين اساساً فلسفه خلقت يعنى عبادت بر مبناى معرفت امكان‌پذير نيست، (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون‏)،(1) ما اگر بخواهيم فلسفه خلقت را جستجو كنيم، تمامش را در همين قضيه عاشورا مى‌توان يكجا مشاهده کرد و ديد كه اسلام چقدر عزيز است؟ دين چقدر عزيز است، حكم خدا چقدر محترم است؟ حدود خدا چقدر اهميّت دارد كه حجّت خدا بايد جانش را براى حفظ آن فدا كند، ظلم و ذلّت چقدر قبيح است؟ كه بايد حجّت خدا و اهل‌بيت و يارانش در مقابل آن بايستند و مبارزه کنند. محك رشد


1. سوره ذاريات، آيه 56.

انسانيّت هر فرد به اين است كه هر سالى كه از عمر او مى‌گذرد و هر محرمى که فرا مى‌رسد ببيند به امام حسين(عليه السلام) و اهداف او نزديكتر شده، يا نه؟ ببيند چه مقدار روح دين در قلب او بيشتر نفوذ كرده؟ چقدر به دين نزديكتر شده؟ چقدر عشق به نماز پيدا كرده، چقدر به دفاع از اسلام بيشتر توجه پيدا كرده است؟

غايت خلقت، اطاعت از حجّت خداست

اينها نتيجه اين سرّ الهى است، همان نتيجه‌ای است كه در آن روايت خود امام حسين(عليه السلام) فرموده و فهمش هم خيلى مشكل است «وَ اللهِ مَا خَلَقَ اللهُ شَيْئاً إِلَّا وَ قَدْ أَمَرَهُ بِالطَّاعَةِ لَنَا»(1) امام حسين(عليه السلام) مى‌فرمايند: قسم به خدا، که خداوند چيزى را در عالم خلق نكرده مگر اينكه آن را مأمور كرده كه از ما اطاعت كند! اطاعت حجّت و ولى خدا، غايت تمام اين حركت‌هاست، دفاع از دين، دفاع از قرآن، دفاع از احكام خدا، پياده شدن دستورات الهى در جامعه، مى‌تواند نتيجه ارتباط با امام حسين(عليه السلام) باشد.

قيام امام حسين(عليه السلام) منشأ بيدارى و قيام انسان‌ها عليه ظلم و ستم

نكته ديگر اين است كه بعد از قيام امام حسين(عليه السلام) ريشه هر بيدارى كه در عالم به وجود آمد به حادثه كربلا برمى‌گردد، يعنى خداى تبارك و تعالى هدايت را، بيدارى انسان‌ها را، به اين قضيه مرتبط كرده است. بدون نزديك شدن به عمق قضيه امام حسين(عليه السلام) انسان هدايت نمى‌شود.

از همان ابتدا دشمنان اباعبدالله الحسين(عليه السلام) تلاش كردند اين نور


1. مناقب آل أبي طالب(عليهم السلام)، ج‏4، ص 51.

را خاموش كنند، لذا در توجيه کار خود گفتند اين افراد خارجى بوده و عليه حاکم مسلمين خروج کرده‌اند يك زمانى نيز از منظر روشنفكرى وارد شده و گفتند گريه كردن چه معنا دارد؟‌ اگر امام حسين(عليه السلام) براى اسلام كشته شده که اين مايه فخر و عزّت است، پس گريه چه معنايى دارد؟ حتّى بعضى از اهل سنّت رواياتى را جعل كرده و به خليفه دوم نسبت دادند و گفتند پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرموده است نبايد بر كسى كه از دنيا رفته گريست، چون اگر بگرييد او اذيت و عذاب مى‌شود، به خيال خام خودشان گفتند با اين بهانه گريه را از شيعيان بگيريم.

آن‌ها جاهل به اين امر هستند که در اعتقادات ما گريه‌ و اشك براى امام حسين(عليه السلام) در کنار اشك براى خوف از خدا قرار داده شده، يك قطره از اين اشک گناهان انسان را تماماً تطهير مى‌كند و از بين مى‌برد. آمدند اين را از شيعه بگيرند، كتاب‌ها نوشتند، حرف‌ها زدند، اما نتوانستند و نمى‌توانند.

اين روايت جعلى به قدرى جعلى بودنش آشکار بود كه فرياد عايشه درآمد كه اين روايت درست نيست و پيامبر چنين نگفته است. چطور مى‌شود فردى این‌جا اشك بريزد، خدا آن كسى را كه از دنيا رفته عذاب كند! اين با آيات قرآن كه مى‌فرمايد (وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏) ‌سازگارى ندارد! وهابيت امروز به شدّت دنبال خاموش كردن اين عزادارى‌ها و توسل به اهلبيت است. اما جاهل‌اند و نمى‌دانند، كه اين حركت در اختيار ما نيست.

اراده خدا بر اينست كه سال به سال اين جلسات و عزادارى‌ها با شكوه‌تر شود، ميليون‌ها كتاب مى‌نويسند و به اين طرف و آن طرف

مى‌فرستند اما با يك اربعين تمام توطئه‌هايشان خنثى مى‌شود و با يك عزادارى به تمام شبهات آن‌ها پاسخ داده مى‌شود، پير و جوان، زن و مرد، با پاى تاول‌زده به سمت مرقد اباعبدالله الحسين(عليه السلام) حركت مى‌كنند، اين چه رمزى است و چه سرى در آن وجود دارد؟ هيچ عقلى نمى‌تواند اين را در دايره اختيارات بشر تفسير كند! اين در دايره اراده خداى تبارك و تعالى است.

ما معتقديم اين بيدارى‌هايى كه امروز در دنياى اسلام و حتى در جوامع غير مسلمان به وجود مى‌آيد اگر ريشه‌يابى شوند به همين قضيه برمى‌گردد.

خلاصه اينکه هدايت بدون ارتباط با امام حسين امکان‌پذير نمى‌باشد هر كه حسينى‌تر بشود هدايتش هم قوى‌تر مى‌شود، هر حركت و بيدارى، هر جنب و جوشى كه براى رهايى انسان صورت می‌گیرد در اثر ارتباط با اين حادثه واقع مى‌شود. در خاتمه تذّکر چند نکته مفيد است:

اولين نكته آن كه هيئات مذهبى قم با توجه به خصوصيّات و ويژگى‌هايى و اشخاص محترمى كه در هر هيئت وجود دارد بايد الگوى مجموعه هيئات كشور باشد. قم «عُش آل پيامبر» و حرم اهلبيت است و هيئات مذهبى هر چيزى را كه احتمال مى‌دهند مورد رضاى اهل‌بيت(عليه السلام) نيست نبايد اجازه دهند در حريم آن‌ها واقع شود.

خداوند شيعيان را براى نصرت اهل‌بيت(عليهم السلام) برگزيد

در روايت(1) بسيار خوبى اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرموده «إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا»


1. الخصال، ج‏2، ص 635.

خداى تبارك وتعالى يك نظر به زمين كرد و ما چهارده معصوم را اختيار كرد. آنچه كه براى ما شيعيان مهم است اينست كه مى‌فرمايد «وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا» براى ما شيعيانى را اختيار كرد كه ما را يارى ‌كنند، يعنى هر هيئت و گروهى كه در اين زمينه قدم برمى‌دارد مصداقى است از آنچه كه اميرالمؤمنين در اين روايت بيان كرده، ما بايد اهل‌بيت را نَُصرت كنيم، حداقل به همين اندازه كه نگذاريم غيبت‌ها، تهمت‌ها، حرف‌ها، مطالبى كه واقعاً ربطى به مسائل دين ندارد، در هيئت‌ها مطرح شود چرا در مسجد صحبت از دنيا مكروه است؟

در قضاياى امام حسين و در قضيه عزادارى هم بايد با همين نگاه وارد شويم، وقتى جمعى براى عزادارى تشکيل شده، اخلاص‌مان را بيشتر كنيم، نگذاريم آنچه كه مربوط به دنياست در آن راه يابد ولو يك مطلب خيلى كوچك باشد. چون ارزش اين مجلس بسيار زياد است و مجلس متعلق به سرّ و اراده خدا و ثار الله است، هر چه ما به اين جهات توجه بيشترى داشته باشيم عنايت خدا به ما بيشتر خواهد بود.

گسترش هيئات و مراسم عزاداري

نكته دوم اين‌كه اين هيئات بايد روز به روز گسترده‌تر شود؛ هماهنگى بسيار خوب است، بايد هماهنگ باشند، بايد هر سال با شكوه‌تر از سال قبل برگزار شود، اينكه عزادارى امسال خيلى باشكوه‌تر از سال گذشته بوده، واقعاً جاى شكر دارد و بايد ما خدا را شاكر باشيم مخصوصاً هيئاتى كه جوان‌ها و رزمندگان برگزار

می‌کنند كه شكوه و عظمتش اصلاً قابل توصيف نيست! ولى نبايد به همين تعداد اکتفاء نمود.

اساس عزادارى ابا عبدالله الحسين(عليه السلام) بر اينست هر شخصى که بخواهد خود را داخل اين خيمه كند كسى حقّ ممانعت از او را ندارد ولو بخواهد در يك خانه يا مدرسه‌اى، يا جايى يك هيئت داشته باشند، نگوئيم كه اين هيئت پارسال اسمش نبوده، يا اين شخص پارسال اسمش جزء مداح‌ها و خطبا نبوده، پس امسال هم به قول ما طلبه‌ها استصحاب كنيم و نباشد! نه، مخصوصاً در بيرون قم، شهرهاى ديگر و روستاها، هر چه بيشتر اين هيئات را گسترش بدهيم که اين‌کار در ابقاء دين و در تحقّق اراده خداى تبارك و تعالى اثر دارد.

اميدوارم كه اين جلسه باشكوه هم مورد عنايت خاصّ اباعبدالله الحسين(عليه السلام) قرار بگيرد ما معتقديم كه هر چه در رابطه با امام حسين(عليه السلام) تلاش كنيم در ابقاء نظام مقدّس جمهورى اسلامى و حفظ اين نظام كوشيده‌ايم، چرا كه اين نظام را رشحه‌اى از حركت اباعبدالله(عليه السلام) مى‌دانيم، حركتى كه امام خمينى رضوان الله تعالى عليه انجام داد، برگرفته از محرّم و عاشورا بود، در درجه اول هدايتى كه امام پيدا كرد و بعد هدايت جامعه همه در پرتو حادثه عاشورا بود.

اميدواريم كه بر هر قدمى که ما براى عزادارى اباعبدالله الحسين(عليه السلام) برمى‌داريم آن حضرت عنايتش را بيشتر كند و اين انقلاب را از شرّ دشمنانى كه با تمام وجود در صدد صدمه زدن به اين نظام‌ و تخريب آن هستند، مصون و محفوظ بفرمايد.

ابعاد سياسى ـ اجتماعي زیارت أربعین أباعبدالله الحسين(عليه السلام)(1)

چون ايّام اربعين در پيش است و این ایام مناسب با زیارت حضرت اباعبدالله الحسین(عليه السلام) است بيان چند نکته در مورد زیارت آن حضرت ضرورى است.

یکی از مباحث خیلی مهم روایی و اعتقادی ما بحث زیارت امام حسین(عليه السلام) است که محدثين بزرگ ما روایات فراوان و ابواب متعددی را برای این زیارت مطرح کرده‌اند. خسارت بزرگی است که باوجود چنين روایاتى یک مرور اجمالی بر آن نداشته باشیم. بر همه علاقمندان آن حضرت لازم است این روایات را ببينند و نکات بسيار مهمی را از آن استفاده کنند.

استحباب مؤکد يا وجوب کفايى زيارت امام حسين(عليه السلام)

عناوينى که صاحب کتاب وسائل الشيعه براى این ابواب ذکر کرده تعابیرش بسیار مهم است، مثل «بَابُ تَأَكُّدِ اسْتِحْبَابِ زِيَارَةِ الْحُسَيْنِ


1. درس خارج فقه 1394.

بْنِ عَلِيٍّ(عليه السلام) وَ وُجُوبِهَا كِفَايَة»، یعنی ايشان از اين روايات هم استحباب مؤکد و هم عنوان وجوب کفایی را استفاده کرده است.

در این روایات تعابیر بسيار عجیبی وجود دارد، اولاً خود ائمه(عليهم السلام) بر این زیارت تأکید می‌کردند. در باب 37 وسائل حدیث 7 آمده: مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: اسْتَأْذَنْتُ عَلَى أَبِى عَبْدِاللهِ(عليه السلام) فَقِيلَ لِى ادْخُلْ فَدَخَلْتُ فَوَجَدْتُهُ فِى مُصَلَّاهُ فِى بَيْتِهِ فَجَلَسْتُ حَتَّى قَضَى صَلَاتَهُ فَسَمِعْتُهُ يُنَاجِى رَبَّهُ وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ يَا مَنْ خَصَّنَا بِالْكَرَامَةِ وَ وَعَدَنَا بِالشَّفَاعَةِ وَ خَصَّنَا بِالْوَصِيَّةِ وَ أَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا بَقِى ـ وَجَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْنَا اغْفِرْ لِى وَ لِإِخْوَانِى وَ زُوَّارِ قَبْرِ أَبِى الْحُسَيْن‏(صلوات الله عليه)»(1).

معاوية بن وهب مى‌گويد: از امام صادق(عليه السلام) اجازه ورود گرفتم. حضرت اجازه فرمودند و من وارد شدم. حضرت در حال نماز بود. منتظر ماندم تا از نماز فارغ شدند. در آن حال شنيدم که دعا مى‌فرمودند: اى خدايى که ما را به کرامت مخصوص گردانيده و وعده شفاعت به ما دادى، از علم گذشته و آينده برخوردار ساخته و دلهاى مردم را متوجه ما نمودى، مرا و برادرانم را و زوار قبر پدرم حسين(عليه السلام) را مورد مغفرت خويش قرار ده.

سپس در مورد ويژگى‌هاى زائرين امام حسين(عليه السلام) می‌فرماید «الَّذِينَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِى بِرِّنَا وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَكَ فِى صِلَتِنَا»؛ این‌ها کسانى هستند که اموالشان را برای زیارت امام حسین(عليه السلام)، انفاق کرده و بدن‌هاى خود را در اين راه به رنج و زحمت می‌اندازند به اميد رسيدن به پاداشى که شما برای ارتباط با


1. وسائل الشيعة، ج‏14، ص 411.

ما مقدّر کرده‌اید «وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَى نَبِيِّكَ وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا وَ غَيْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَى عَدُوِّنَا» مى‌خواهند با زيارت حسين(عليه السلام) قلب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را شاد کنند. این‌ها دستور ما را انجام می‌دهند و دشمنان ما را به خشم در مى‌آورند. یعنی در زیارت امام حسین(عليه السلام) هردو عنوان تولّی و تبرّی با هم وجود دارد. سپس حضرت در حال سجده براى زوّار جدّش دعاهايى مى‌کند که بسيار مهم است. می‌فرماید «فَارْحَمْ تِلْكَ الْوُجُوهَ الَّتِى غَيَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْخُدُودَ الَّتِى تَتَقَلَّبُ عَلَى حَضْرَةِ أَبِى عَبْدِ اللهِ الْحُسَيْنِ(عليه السلام) وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْأَعْيُنَ الَّتِى جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا» چهره‌هاى سوخته از حرارت خورشيد و صورت‌هايى که بر قبر امام حسين(عليه السلام) نهاده مى‌شود و چشم‌هاى گريان زوّار امام حسین را که اشک از آن جاری است مورد رحمت خود قرار ده. در آخر روایت می‌فرمایند «يَا مُعَاوِيَةُ مَنْ يَدْعُو لِزُوَّارِهِ فِى السَّمَاءِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَدْعُو لَهُمْ فِى الْأَرْض‏» کسانى که برای زوار امام حسین در آسمان دعا می‌کنند بیش از کسانى است که در زمین براى آن‌ها دعا مى‌کنند.

کراهت ترک زيارت أبا عبد الله(عليه السلام)

در حديث ديگر معاوية بن وهب مى‌گويد: «قَالَ لِى يَا مُعَاوِيَةُ لَا تَدَعْ زِيَارَةَ الْحُسَيْنِ(عليه السلام) لِخَوْفٍ فَإِنَّ مَنْ تَرَكَهُ رَأَى مِنَ الْحَسْرَةِ مَا يَتَمَنَّى أَنَّ قَبْرَهُ كَانَ عِنْدَهُ»؛(1) امام به من فرمود هرگز به خاطر ترس زيارت حسين(عليه السلام) را ترک مکن زيرا کسی که آن را ترک کند روز قیامت گرفتار حسرت بزرگی شده و آرزو می‌کند که ای کاش قبرش در


1. كامل الزيارات، النص، ص 117.

نزد أباعبدالله الحسین بود، «أَمَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ بِالْمَغْفِرَةِ لِمَا مَضَى وَ يُغْفَرَ لَكَ ذُنُوبُ سَبْعِينَ سَنَةً» آيا دوست ندارى از جمله کسانى باشى که اعمال بد گذشته و گناهان هفتاد سال او مورد مغفرت قرار گرفته است. «أَمَا تُحِبُّ أَنْ تَکُونَ غَداً مِمَّنْ يُصَافِحُهُ الْمَلاَئِکَة» آيا دوست ندارى از زائرينى باشى که ملائکه در روز قیامت با آن‌ها مصافحه می‌کنند «أَمَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَيْسَ عَلَيْهِ ذَنْبٌ يُتْبَعُ بِهِ أَمَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ غَداً مِمَّنْ يُصَافِحُهُ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله)» آيا نمى‌خواهى از زمره کسانى باشى که از دنيا مى‌روند و گناهى بر آن‌ها نمى‌ماند تا مورد پيگيرى و عقاب قرار گيرد. آيا دوست ندارى در روز قیامت با رسول خدا مصافحه کنى. بنابراين زیارت امام حسين(عليه السلام) استحباب مؤکد بلکه وجوب کفایی دارد و از طرف دیگر ترک آن هم مکروه است، یعنی کسی که براى او مانعى وجود ندارد و توان زيارت دارد اما آن را ترک کند این از مکروهات است و حتی تعبیر این چنين است اگر کسی تمام عمرش به حج رود اما به زیارت امام حسین(عليه السلام) نرود حقى از حقوق رسول خدا را ترک کرده است «لکان تارکاً حقاً من حقوق رسول الله(صلى الله عليه وآله)»،(1) در روایت دیگرى تعبیر شده که این فرد عاق رسول الله خواهد شد.

استحباب زيارت امام حسين(عليه السلام) بر بانوان

یکی ديگر از ابوابی که بالخصوص در زیارت امام حسین(عليه السلام) ذکر شده تشویق زنان به رفتنِ زیارت امام حسین(عليه السلام) است.


1. كامل الزيارات، النص، ص 122.

اسلام که برای محفوظ ماندن زن از نگاه نامحرم اين همه به آنان توصیه می‌کند حتى الامکان از خانه خارج نشوند ولی برای زیارت امام حسین(عليه السلام) آن‌را مستحب مى‌نامد. ام سعید احمسیه زنی است که امام صادق(عليه السلام) به او فرمود «يا أُمَّ سَعِيدٍ تَزُورِينَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ؟ قَالَتْ: قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ لِى زُورِيهِ فَإِنَّ زِيَارَةَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ وَاجِبَةٌ عَلَى الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ»،(1) این واجبةٌ به معنای وجوب فقهی نیست بلکه همان استحباب مؤکدی است که برای زیارت امام حسین(عليه السلام) در مورد مردان هست. زن که در اسلام معاف از جهاد در راه خداست، جهاد در راه خدا جایی است که انسان برای حفظ و دفاع از دین خدا قيام کند. زن از اين جهاد معاف است، اما در مورد زیارت امام حسین(عليه السلام) ترغیب شده که زن‌ها هم بروند و قبر ابی عبدالله(عليه السلام) را زیارت کنند.

فضيلت پياده رفتن به زيارت أبى عبدالله(عليه السلام)

يک نکته ديگر استحباب مشی و پياده‌روى است، بعضی از آقایان احتمال داده‌اند اینکه در روایات وارد شده خدای تبارک و تعالی در ازاء هر قدم «بِكُلِّ خُطْوَة» یک حسنه به زائر امام حسین(عليه السلام) مى‌دهد، این برای کسی است که وارد کربلا شده و در منزلش استقرار پیدا کرده و بعد از منزل می‌خواهد به حرم برود. این حرف کاملاً مخالف با روایات است.

از روایات استفاده می‌شود که اين ثواب براى هر زائرى است که از هر نقطه‌ای راهى کربلا و زيارت امام حسين(عليه السلام) شده است ولو هزاران فرسنگ فاصله داشته باشد. این‌طور نیست که مختص


1. كامل الزيارات، النص، ص 122.

زوّارى باشد که در کربلا حضور يافته‌اند. چون در بعضی از روایات کلمه من منزله را دارد، نظير «مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يُرِيدُ زِيَارَةَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي‏(عليه السلام) إِنْ كَانَ مَاشِياً كَتَبَ اللهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَة»،(1) منزل در این‌جا یعنی از وطن خودش و جایی که در آن زندگی می‌کند نه در مکانى که در کربلا استقرار پیدا کرده است. در همین باب استحباب مشی روایات فراوانی وجود دارد.

اخيراً بعضی افراد جاهل که اطلاع از روايات ندارند، و روشنفکر بازى درمى‌آورند می‌گویند اين چه بساطی است که در اين ايّام همه راه افتاده و مردم را برای پیاده‌روی تشويق مى‌کنند. بعضی هم پا را فراتر گذارده و می‌گویند اين یک چیز جدید است که تازگى به راه انداخته‌اند. در حالى که در روایات ما تعبير ماشياً يعنى ترغیب به زيارت با پاى پياده فراوان است. عکس‌هایی از صد سال پیش وجود دارد که افراد با پاى پياده از نجف به کربلا می‌رفتند، قبلش هم حتماً بوده و ما اطلاع نداریم، چون از زمان خود ائمه معصومین(عليهم السلام)، پیروان ائمه به این روایات عمل می‌کردند و شاید مقیّدتر از ما در عمل به این روایات بوده‌اند.

حضرت مى‌فرمايد کسی که ماشیاً می‌رود «كَتَبَ اللهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَيِّئَة»، در ازاء هر قدم يک حسنه به او داده مى‌شود و یک سیئه از او پاک مى‌گردد. «حَتَّى إِذَا صَارَ فِى الْحَائِرِ كَتَبَهُ اللهُ مِنَ الْمُصْلِحِين‏» وقتی به حائر امام حسین می‌رسد خدا مهر صالحین را بر وى می‌زند و وقتی حضرت را زیارت کرد «كَتَبَهُ اللهُ مِنَ الْفَائِزِين‏»


1. وسائل الشيعة، ج‏14، ص 439.

خدا نام او را جزو رستگاران مى‌نويسد. « حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَكٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّه‏(صلى الله عليه وآله) يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَكَ مَا مَضَى‏»(1) هنگامى هم که قصد بازگشت کند فرشته‌اى به سويش آيد و گويد رسول‌خدا به تو سلام مى‌رساند و مى‌فرمايد اعمال خود را از نو آغاز کن که پروردگار گناهان گذشته‌ات را بخشيد.

روایات مشى و پياده‌روى فراوان است و تعابیر بسیار خوبی هم دارد. اگر یک محققی فقيهانه در این تعابیر تأمل کند نکات بسیار خوبی را از آن استفاده می‌کند. هم‌چنین نسبت به خصوص روز اربعین باز تأکيد استحباب زیارت امام حسین بيشتر است. یعنی زیارت امام حسین(عليه السلام) فی نفسه در همه اوقات و زمان‌ها استحباب مؤکد دارد، به اربعین که می‌رسد باز این استحباب مؤکد تأکيدش بيشتر می‌شود.

در مورد عبارت زيارت اربعين در روایت معروف از امام عسکری(عليه السلام) که مى‌فرمايد: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِينَ وَ زِيَارَةُ الْأَرْبَعِينَ و...»(2) یک احتمال خواندن زیارت اربعین است که انصافاً خود فرازهای زیارت اربعین نياز به بحث فراوان دارد تا انسان راجع به تک‌تک آن فرازها صحبت کند ولی ظاهر روایت و احتمال قوى مى‌رساند مراد از زيارت اربعين، رفتن به کربلا و زیارت در روز اربعین است و شاهدش هم روایاتی است که در همین زمینه آمده.


1. همان.

2. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص 788.

انگيزه زيارت اظهار محبت به رسول‌خدا(صلى الله عليه وآله) و أميرالمؤمنين(عليه السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام) باشد

یکی از نکات در استحباب زیارت امام حسین(عليه السلام) اینست که تأکید شده اين زيارت را از روى حبّ به رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، امير المؤمنين(عليه السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام) انجام دهيد. این عجیب است که چه سرّی در این مطلب وجود دارد. انسان وقتی می‌خواهد امام حسين(عليه السلام) را زیارت کند حبّاً لرسول الله و أمیرالمؤمنین و فاطمه زهرا(عليهم السلام) باشد. همچنان که امام صادق(عليه السلام) می‌فرماید: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ زُوَّارُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ» روز قيامت ندا مى‌شود زائرين حسين(عليه السلام) کجا هستند؟ ببینید این چه عنوان عجیبی است که در روز قيامت خود زائر امام حسين بودن موضوعیت دارد مثل أین الرجبیون. «فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ لَا يُحْصِيهِمْ إِلَّا اللهُ تَعَالَى فَيَقُولُ لَهُمْ مَا أَرَدْتُمْ بِزِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ(عليه السلام)»؛ عده بسيار زيادى بر مى‌خيزند از آن‌ها سؤال مى‌شود شما از زیارت امام حسین چه چیز اراده کردید؟

گاهی اوقات قصد ما از زیارت اين است که دو رکعت نماز در حائر بخوانیم و حاجت خود را گرفته و گرفتاری‌ها را حل کنیم، این‌ها درست اما آنچه که مهم است اینست که انسان همان‌طور که گاهی(بلا تشبیه) به فرزند يک بزرگى اظهار ارادت مى‌کند تا به آن بزرگ بگوید من به شما علاقه دارم، در این روایات هم اینچنین آمده. «فَيَقُولُونَ يَا رَبِّ أَتَيْنَاهُ حُبّاً لِرَسُولِ اللهِ وَ حُبّاً لِعَلِى وَ فَاطِمَةَ وَ رَحْمَةً لَهُ مِمَّا ارْتُكِبَ مِنْهُ»، وقتی روز قیامت از زوار امام حسین(عليه السلام) سؤال می‌شود شما به چه قصدی به زیارت امام حسین رفتید؟ می‌گویند بخاطر محبت رسول الله، فاطمه و علی، خطاب مى‌آيد:

«فَيُقَالُ لَهُمْ هَذَا مُحَمَّدٌ وَ عَلِى وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَالْحَقُوا بِهِمْ فَأَنْتُمْ مَعَهُمْ فِى دَرَجَتِهِمْ الْحَقُوا بِلِوَاءِ رَسُولِ اللهِ فَيَنْطَلِقُونَ إِلَى لِوَاءِ رَسُولِ اللهِ فَيَكُونُونَ فِى ظِلِّهِ وَ اللِّوَاءُ فِى يَدِ عَلِيٍّ(عليه السلام) حَتَّى يدخلون الْجَنَّةَ جَمِيعاً»(1). این‌ها خمسه طيبه هستند ملحق به آن‌ها شويد. شما با آن‌ها و در درجه‌شان هستيد. برويد تحت لواء رسول الله قرار گیرید که در دست اميرالمؤمنين است تا همگى وارد بهشت شويد.

زيارت امام حسين(عليه السلام) و وجهه اجتماعى شيعه

از این عبارات چند مطلب استفاده مى‌شود: اولین نکته این است که انسان به خوبی می‌فهمد که این استحباب و این ترغیب و تشویق براى یک امر شخصی و فردى نيست، به‌طورى که ائمه ما برای اینکه اشخاص به ثواب برسند، برای آن‌ها مثل نافله‌هاى نماز باب ثوابی را باز کنند و بگويند نوافل موجب می‌شود که کسی که نافله ظهر و عصر و مغرب و عشاء را بخواند به فلان ثواب برسد خواه ديگرى بخواند يا نخواند، یا ثوابهای ديگرى که موضوعش افراد و اشخاص است، ولی انصاف اینست با تأمل در این روایات مى‌يابيم ائمه(عليهم السلام) می‌خواهند شکوه شیعه و عظمت اهل‌بیت(عليهم السلام) با محوریت قبر امام حسین(عليه السلام) محقق شود، اینکه در این روایات آمده زن‌ها هم بروند، چه بسا از بعضی روایات دیگر استفاده شود بچه‌ها هم که از دایره تکلیف خارج‌اند بروند، دلیل بر این است که مسئله استحباب زیارت امام حسین یک امر شخصی نیست بلکه وجهه اجتماعی شیعه و اهل‌بیت(عليهم السلام) است، اینکه مى‌فرمايد امام حسین را زیارت


1. كامل الزيارات، النص، ص 141.

کنید « حُبّاً لِرَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) وَحُبّاً لِفَاطِمَة »، برای اين است که همانند آیه تطهیر (إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْت) محوریت اهل بيت(عليهم السلام) مشخص باشد.

بنابراين فقط بحث استحباب شخصی مطرح نیست بلکه يک مسئله اجتماعی است لذا بايد هر چه باشکوه‌تر برگزار شده و گروهها، محافل، اشخاص و جمعیت‌ها ترغيب به اين زيارت شوند. چنين زيارتى مطلوب ائمه معصومین(عليهم السلام) است، پس کسی خرده نگيرد که تشویق و ترغیب براى چيست؟ یک عده به زیارت می‌روند و برمی‌گردند، نه! امروز ما به خوبی مشاهده مى‌کنيم که این پياده‌روى اربعين در چند ساله اخیر چه عظمتی برای شیعه و اهل‌بیت(عليهم السلام) در جهان ایجاد کرده است.

غلبه بعد سياسى زيارت امام حسين(عليه السلام) بر بُعد عبادى آن

نکته دوم که به نکته اول مرتبط است اینست که جنبه سیاسی بودن زیارت امام حسین(عليه السلام) بر جنبه عبادی بودنش غلبه دارد، وقتى در روایات ائمه ترغیب می‌کنند به زیارت امام حسین برويد تا موجب سرور رسول خدا و خشم دشمنان ما شويد، بُعد سیاسی‌اش اين است: همان‌طور که کعبه محور و قطب برای اظهار توحید و نفی شرک است، قبر مطهر امام حسین(عليه السلام) هم قطب پیوند با رسول خدا و همه اهل‌بیت و ائمه معصومین و محور اظهار بغض، کینه و دشمنی با دشمنان اهل‌بیت است. امیدواریم زائرينى که موفق به حضور در اين مراسم هستند به احسن وجه حضرت را زیارت کنند و محبت نموده به نيابت از کسانی که موفق نشدند، برای آن‌ها هم زیارت کنند.

استحباب نيابت در زيارت امام حسين(عليه السلام)

یکی از مستحباب استنابه برای زیارت امام حسین(عليه السلام) است، آن‌ها که توان و قدرت و فرصت زیارت حضرت را ندارند، کسی را نایب بگیرند و به نیابت از خود یا والدین به کربلا بفرستند و این توفیق بسیار بزرگی است. در شرایط خطيرى که اسلام و تشيّع در زمان کنونی قرار دارد، این عظمتی که اکنون ايران دارد به حول قوه الهی و به برکت اهل‌بیت پیدا کرده است، به‌طورى که رئیس جمهور یک بخش مهمى از دنیا، این‌طور خاضعانه خدمت رهبر معظم انقلاب می‌آید تمام این‌ها به برکت اهل‌بیت(عليهم السلام) است، تمام این‌ها در پرتو این است که ما معتقد به امری هستيم به نام ولایت فقیه و آن را هم از روایات ائمه اطهار(عليهم السلام) گرفته‌ايم که فرمودند در زمان غیبت محور امور مسلمين باید ولی فقیه باشد.

امیدواریم که امسال همه زائرین از گزند دشمنان محفوظ بمانند و روز به روز بر عظمت شیعه افزوده گردد.

اربعین ظرف معرفی امامت(1)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

موضوع اربعین چند سالی است که یک تجلی جدید از تشيع به وجود آورده و شیعه را با یک وجهه حسينى خیلی روشن به دنیا معرفی می‌کند، لذا باید کاملاً به این مهم پرداخته شود و از این ظرفیت بسیار بزرگ، گسترده و مؤثر استفاده شود.

محور مطالب بر مبناى متن دین است. بايد سراغ متن دین رفت و از این منظر ملاحظه کرد که اکنون دین در چه برهه‌ای از تاریخ قرار دارد و وظیفه دینداران چیست؟

در دین ما هیچ اصلی، بزرگتر و هیچ حقیقتی، محکم‌تر و ریشه‌دارتر از حقیقت امامت وجود ندارد. خدای تبارک و تعالی آغاز امامت را این‌چنین به پیامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) ابلاغ فرمود (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ)(2) و انجام آن را نيز فرمود: (هُوَ الَّذى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَدينِ الْحَقِّؤ/سحشدك


1. سخنرانی در همایش نظام اربعین در حرکت به سوی جامعة آرمانی در مسجد مقدس جمکران، 13/8/1394.

2. سوره مائده، آيه 67.

لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون)؛(1) یعنی آنچه که بشر باید برای رشد خود به آن دست یابد، به‌وسيله حقیقت امامت به آن می‌رسد. هر فرد و هر گروهی، هر جامعه‌ای، هر امّتی که با این حقیقت ارتباط برقرار نمايد، حیات طیبه پیدا می‌کند و هرچه اين ارتباط بيشتر شود راه سعادت برای او بیشتر هموار می‌گردد و هر چه هم از آن فاصله بگیرد گرفتاری‌ها، ‌نابسامانی‌ها، مشکلات، جهالت‌ها و آلودگی‌هايش بیشتر خواهد شد.

تمام بحث در اين است که اکنون دین در دوره‌ای قرار گرفته که به برکت نظام جمهوری اسلامی و مسئله ولایت فقیه ما می‌خواهیم امامت را به بشریت معرفی کنیم، انقلاب ما فقط یک انقلاب سیاسی نبود که يک نظام سياسى را تبدیل به نظام سياسى ديگر کند. بلکه یک انقلاب معنوی و الهی است و وجهه معنویتش هم در امامت است و ما موظف هستيم که آن را به برکت این انقلاب به دنیا معرفی کنیم.

معرفی شیعه به دنیا مهم‌ترین دستاورد انقلاب

مرحوم آيت‌الله العظمى فاضل لنکراني(رضوان الله تعالی علیه) حدود بيست سال پيش می‌فرمود: اگر از من سؤال کنند که مهم‌ترین دستآورد انقلاب چیست؟ مى‌گويم به نظر من مهم‌ترین دستآورد انقلاب؛ معرفی شیعه به دنیا بود. وجهه دیگر اين کلام یعنی معرفی امامت، که ما بايد درصدد معرفى امامت به جهانيان باشيم.

حتى این بحث هم که ما دنبال حکومت جهانی حضرت


1. سوره توبه، ‌آيه 33.

حجت(عج) هستیم نه فقط برای اینست که طواغیت از بین بروند و ظلم ظلمه پايان يابد، اين یک طرف سکه است، اما جهت عمده‌اش تجلی حقیقت امامت است.

به اعتقاد ما به برکت امامت همه چیز آسمان، زمین، انسان و همه موجودات تحول پيدا مى‌کند، این جزء عقاید ماست که تکامل علم به برکت امامت است، تکامل عقل به برکت امامت است، اینکه آسمان و زمین برکات خود را در حدّ نهایت ارائه بدهند به برکت امامت است.

مى‌‌بايست اربعین را ظرف معرفی امامت به دنیا قرار دهیم و روی این برنامه‌ریزی، فکر و کار شود. الحمدلله تحوّل عظیمی اتفاق افتاده و هر سال هم گسترده‌تر از سال قبل مى‌شود. ميليون‌ها نفر اعم از زن و مرد، پير و جوان و خردسال این راه طولانی را پیاده طى مى‌کنند تا روز اربعین به زیارت امام حسین(عليه السلام) برسند.

آیا اين حرکت بدين جهت است که در روایت امام حسن عسگري(عليه السلام) به آن اشاره شده است که: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ... وَ زِيَارَةُ الْأَرْبَعِين‏»، اين جهت هست و درست هم است، اما این جریان که در اربعین سیلی از انسان‌ها به سوی امام حسین(عليه السلام) حرکت می‌کند قطعاً این پیام را دارد که زیارت امام(عليه السلام) محور است، نمايانگر محوريّت اصل امامت است که هم در برگيرنده خودِ امام حسین(عليه السلام) است و هم آن کسی که می‌خواهد منتقم خون حضرت باشد.

بنابراين قضیه عاشورا با قضیه مهدویت کاملاً مرتبط است؛ منتقم خون امام حسین(عليه السلام) حضرت حجت(عج) است. بايد این روشن شود. پس نگوئیم از نجف تا کربلا چقدر راه است؟ هر یک متر چند قدم

است؟ بر هر قدم چند حج و عمره مترتب است؟

آن‌گاه با وسائل امروزی حساب کنیم که ثواب چند حج و عمره بر زائر مترتب است. این بُعدی بسيار کوچک از این قضیه است، اگر ما موفق شويم مسئله امامت را تبيين کرده و بشريت را یک قدم به امامت نزدیک کنیم، توفیق بسيار بزرگی را کسب کرده‌ايم.

قضیه‌ای را مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار(1) نقل مى‌کند که میثم تمار می‌گوید همراه عده‌ای از شیعیان، خدمت امیرالمؤمنین(عليه السلام) نشسته بوديم. سربازی از طرف معاویه آمد و در همان جمع شروع کرد به تعریف کردن از معاویه، سپس خطاب به امیرالمؤمنین(عليه السلام) کرد و گفت: «يَا أَبَا تُرَابٍ أَنَا إِلَيْكَ رَسُولٌ جِئْتُكَ بِرِسَالَةٍ تُزَعْزِعُ لَهَا الْجِبَالُ مِنْ رَجُلٍ حَفِظَ كِتَابَ اللهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ وَ عَلِمَ عِلْمَ الْقَضَايَا وَ الْأَحْكَامَ وَ هُوَ أَبْلَغُ مِنْكَ فِى الْكَلَامِ وَ أَحَقُّ مِنْكَ بِهَذَا الْمَقَامِ فَاسْتَعِدَّ لِلْجَوَابِ وَ لَا تُزَخْرِفِ الْمَقَال‏»؛ من برای تو نامه‌ای آورده‌ام که کوهها را تکان می‌دهد. از طرف مردی که کتاب خدا را از اول تا آخر حفظ کرده، علمش هم علم وسیعی است و در صحبت کردن هم از شما أبلغ و برای خلافت هم أحق از شماست. بعد به حضرت گفت جواب من را درست بگو و حرفى غیر واقعی اما با ظاهر آراسته به من نگو!

حضرت ناراحت شدند، به عمار فرمودند: «إرْكَبْ جَمَلَكَ وَ طُفْ فِى قَبَائِلِ الْكُوفَةِ وَ قُلْ لَهُمْ أَجِيبُوا عَلِيّاً لِيَعْرِفُوا الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِل وَ الْحَلَالَ وَالْحَرَامَ».

انسان وقتی با دقت اين روايت را می‌بیند درمى‌يابد موضوع


1. بحار الأنوار ج‏54، ص 344.

چقدر مهم است. حضرت به او جواب ندادند، بلکه به عمار خطاب کردند و فرمودند سوار شتر شو و به مردم قبائل کوفه بگو بياييد که علی می‌خواهد با شما حرف بزند و حق را از باطل و حلال را از حرام روشن نمايد. عمار هم رفت و طوری مردم را دعوت کرد که مردم گفتند چه خبر شده؟ لذا قیامتی از جمعیت بر پا شد و جمعیت زیادی مثل مور و ملخ آمدند.

امیرالمؤمنین بالای منبر رفته و نخست دعا فرمودند «رَحِمَ اللهُ مَنْ سَمِعَ فَوَعَى»، خداوند مورد رحمت قرار دهد هر کسی که این حرف را گوش بدهد و آن‌را حفظ کرده و در فکر و ذهنش قرار بدهد. یعنی مطلب اینقدر مهم است. سپس فرمود: «اَيُّهَا النَّاسُ مَنْ يَزْعُمُ أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ اللهِ لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِمَاماً حَتَّى يُحْيِى الْمَوْتَى أَوْ يُنْزِلَ مِنَ السَّمَاءِ مَطَراً أَوْ يَأْتِى بِمَا يُشَاكِلُ ذَلِكَ مِمَّا يَعْجِزُ عَنْهُ غَيْرُهُ»، در بین شما چه کسی فکر می‌کند معاویه امیرالمؤمنین است؟ معاویه می‌گوید امیرالمؤمنین و حجّت خدا هستم.

و حال آنکه امام کسی است که از قدرت الهى برخوردار باشد، بتواند مُرده را زنده کند. وقتی ما می‌گوئیم أئمه معصومين(عليه السلام) کلمه تام خدا هستند؛ یعنی تمام آن حقایقی که همه انبیاء داشتند در امام معصوم وجود دارد.

حضرت عیسی اگر می‌توانست مُرده را زنده کند، ائمه ما به راحتی می‌توانند. امام کسى است که بتواند از آسمان باران بباراند، چیزی که دیگران از انجام آن عاجز هستند او بتواند انجام بدهد.

بعد فرمود «وَفِيكُمْ مَنْ يَعْلَمُ أَنِّى الْآيَةُ الْبَاقِيَةُ وَالْكَلِمَةُ التَّامَّةُ وَالْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ»؛ شما می‌دانید من آیه باقیه و کلمه تامه و حجّت بالغه خدا هستم که هر يک از اين عبارات بحث مفصل لازم دارد.

باید عرض کنم با آنکه سی و اندی سال از پيروزى انقلاب گذشته و همه انقلاب ما پرتویی از امامت است، اما راجع به امامت کار نکرده‌‌ایم. حوزه‌ها هم آن‌طور که باید و شاید کار نکرده‌‌اند. البته در متون ما مطالب خیلی زیاد است، لکن نه در رسانه‌ها، نه در حوزه‌ها و نه مراکز فرهنگی مطرح نشده است.

امامت محور حل مشکلات جهان اسلام

سال گذشته یکی از علمای الازهر مصر در ملاقاتی که با من داشت در مورد قضیه تکفیری‌ها گفت به نظر شما در این شرایط راه‌حل چیست؟ گفتم برگشت به قضیه امامت. تنها راه حل این است که فرقه‌های اسلامى اعم از شيعه و سنى محور را اهل‌بیت و امامت قرار دهند تا همه مشکلات حل شود. شما از این محور جدا شدید و امروز این شاخ و برگ‌ داعش و طالبان و القاعده از شما به وجود می‌آید، در حاليکه چنين چيزى در شیعه به وجود نیامده؟!

به هرحال اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: «وَاللهِ لَوْ شِئْتُ لَمَدَدْتُ يَدِى هَذِهِ الْقَصِيرَةَ فِى أَرْضِكُمْ هَذِهِ الطَّوِيلَةِ وَ ضَرَبْتُ بِهَا صَدْرَ مُعَاوِيَةَ بِالشَّامِ» من اگر بخواهم این دست کوچکم را در این مسافت طولانی کوفه تا شام که محل استقرار معاویه است امتداد می‌دهم و به سینه معاویه زده «وَ أَجْذِبُ بِهَا مِنْ شَارِبِهِ»؛ و از صورت او تارهاى شاربش را می‌توانم جدا کنم و بیاورم، سپس دست مبارکش را بلند کرد و برگرداند و در ميان آن موهاى زيادى بود که تعجب افراد را برانگيخت. بعد از مدتى خبر رسيد که در آن روز معاويه از تختش

بيهوش فرو افتاده و وقتى به هوش مى‌آيد موهايى از ريش و سبيلش کنده شده بود «مَدَّ يَدَهُ وَ رَدَّهَا وَ فِيهَا شَعَرَاتٌ كَثِيرَةٌ فَتَعَجَّبُوا مِنْ ذَلِكَ ثُمَّ وَصَلَ الْخَبَرُ بَعْدَ مُدَّةٍ أَنَّ مُعَاوِيَةَ سَقَطَ مِنْ سَرِيرِهِ فِى الْيَوْمِ الَّذِى كَانَ(عليه السلام) مَدَّ يَدَهُ وَ غُشِى عَلَيْهِ ثُمَّ أَفَاقَ وَ افْتُقِدَ مِنْ شَارِبِهِ وَ لِحْيَتِهِ شَعَرَاتٌ».(1)

یک مرد شامى می‌آید حرفی می‌زند امیرالمؤمنین دستور می‌دهد مردم را جمع کنید و مهم‌ترین مسئله را تبيين امامت و قدرت نمايى او قرار می‌دهد.

ما اگر بخواهیم مشکلات جامعه خود و بشریت را حل کنیم، اگر بخواهیم واقعاً پيشرفت کرده و به سمتی برویم که وعده‌های الهی تحقق يابد و مؤمنين خلافت در زمين پيدا کنند، بايد امامت را بشناسيم و معرفى کنيم و تا «امامت» به دنیا معرفی نشود، اين مقصود حاصل نمی‌شود.

من گاهی اوقات به بعضی از این آقایانی که می‌گویند ظهور نزدیک است، و علائم ظهور فراوان شده می‌گویم این سؤال را جواب بده، خود مردم شیعه ایران چقدر از امامت می‌دانند؟ نمی‌توانیم جواب دقیقی بدهیم. نباید خود را در عوالمی قرار دهيم و بگوئیم چون قضیه سوریه این‌طور شده و قضیه یمن آن‌طور پس عالم در آستانه ظهور حرکت می‌کند. إن شاء ‌الله که چنين باشد، اما مهم‌تر از همه آن است که بدانيم ريشه ظهور؛ در «معرفت امام» نهفته است.

اگر ما نسبت به مسأله امامت کار کردیم و یک بخش مهمی از


1. همان.

دنیا با آن آشنا شدند، آن موقع شرایط ظهور فراهم مى‌شود و الا اگر امامت براى مردم حل نشود اصلاً آمادگى و زمینه‌ای براى ظهور وجود ندارد.

نکته دیگر اینکه در يکى از فرازهاى زیارت اربعین، بحث رجعت مطرح است. مى‌گوييم «وَ أَشْهَدُ أَنِّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِن»، سؤال بنده اين است چه مقدار مسئله رجعت جزء امور اعتقادی و ایمانی مردم ما هست؟ اصلاً روی آن کار نشده. در روایات دیگر مى‌فرمايند «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِكَرَّتِنَا»،(1) کسی که ایمان به رجعت ما ندارد اصلاً شیعه نیست.

روی این موضوع کار نشده. الآن یک استقرائی شود، از خود شیعيان سؤال کنید که چه تعداد از شما به رجعت اعتقاد دارید؟ ما در زیارت اربعین این فراز را می‌خوانیم، اما این‌ها همه لقلقه لسان است. بیائیم در قضيه اربعین، به تبيين زیارت اربعین بپردازيم. «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلَالَة» به مردم بگويیم که هدف از پیاده‌روی اینست که جهل ما نسبت به حقيقت امامت کنار برود و اساساً ائمه ما برای همین آگاهى بخشى آمده بودند.

على أیّ ‌حال به نظرم می‌رسد ما باید در بحث امامت خیلی جدّى کار کنیم. این بنای عظیم مسجد جمکران با این عظمت و شکوهی که امروز پیدا کرده باید طوری برنامه‌ريزى داشته باشد که افرادی که این‌جا می‌آیند معرفتشان نسبت به امامت بیشتر شود. دیگر دوران بنى اميه و بنى عباس گذشت که هر کسی می‌خواست راجع به ائمه صحبت کند می‌گفتند غلو می‌کند، این‌ها غلو نیست بلکه واقعیت‌هايى است که در متون دين ما و آيات قرآن وجود دارد.


1. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 458.

از اشتباهات بسیار بزرگی که در ذهن ما کرده‌اند این است که «امامت» از فروع دین است، در حالی که امامت از اصول دین است. ما معتقدیم وقتی خدا می‌فرماید (وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ)؛ یعنی تمام توحید، نبوت، معاد و احکام همه مرهون امامت است. چون پیامبر راجع به توحید و نبوت و معاد و فروع مطالبش را فرموده بود، اما خدا می‌فرماید اگر امامت نباشد همه این‌ها کالعدم است. لذا امامت به‌عنوان يک اصل از اصول دین ماست. اصلاً این تقسیم اصول دین و اصول مذهب یک تقسیم غلطی است، امامت از اصول ماست. علت اينکه شیعه می‌گوید نماز بدون ولایت، قبول نیست، ریشه‌اش در همین آیه است، نه فقط روايتى که در کتاب کافی آمده: «بُنِى الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ تُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ مَا نُودِى بِالْوَلَايَة»،(1) آن روايت سر جای خود محفوظ است اما ریشه قرآنى این مطلب که نماز بدون ولایت قبول نیست، اين آيه تبليغ است.

هر مقدار درجه ولایت انسان بالاتر باشد، نماز انسان مقبول‌تر است، جهاد، روزه، و همه واجبات هم همین‌طور. جوهره همه آن‌ها به «امامت» گره خورده، پس وظيفه داريم نسبت به موضوع امامت کار کنیم.

در این‌گونه جلسات و نشست‌ها که دور هم مى‌نشينيم صحبت شود و راهکار ارائه دهیم که چه کنیم جامعه‌مان را با امامت آشناتر کنیم. إن شاء الله.


1. المحاسن، ج‏1، ص 286.

بهره‌برداری صحیح از عاشورا(1)

اين ايام مصادف با حلول ماه محرم‌الحرام است. ظاهراً حسب نقل در همين ايام 27 و 28 ماه ذى‌حجه بوده که ريان بن شبيب قمى خدمت امام هشتم(عليه السلام) مى‌رسند. حضرت به او مى‌فرمايند: «يَابْنَ الشَّبِيب إِنْ کُنْتَ بَاکِياً عَلَی شَيء فَابکِ عَلَی الْحُسَيْن»؛(2) اگر مى‌خواهى بر کسى اشک بريزى براى جدّ ما حسين بن علي(عليه السلام) اشک بريز.

بنده به تناسب فعاليت فرهنگى شما چند روايت از حضرت ابا عبدالله الحسين(عليه السلام) قرائت مى‌کنم. حضرت مى‌فرمايند: «مَا مِنْ شِيعَتِنَا إِلاّ صِديقٌ شَهِيدٌ»(3).

پيروان ابراهيم حنيف شيعيان هستند

در توضيح حديث شريف اولاً بايد گفت حسب روايات ما آن جمعيتى که بر دين ابراهيم حنيف بوده و به اسلام واقعى اعتقاد


1. تذکراتی به اعضاء هیأت جوانان و ایستگاه صلواتی حضرت سیدالشهداء(عليه السلام) (6/10/1387)

2. بحار الانوار، ج44، ص286.

3. بحار الانوار، ج64، ص53.

دارند شيعيان هستند، ما در اين معنا هيچ ترديدى نداريم و از اين مطلب هم سر سوزنى کوتاه نخواهيم آمد. اصلاً اين مطلب قابل تنزل نيست چون در اختيار ما نيست که بخواهيم بگوييم گروه‌هاى غيرشيعه مى‌توانند بر ملت ابراهيم حنيف باشند.

روايتى از امام حسين(عليه السلام) در تفسير عياشى آمده که حضرت فرمودند: « مَا أَحَدٌ عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْهَا بُرَآء»(1). دينى که ابراهيم، بنيانگذار توحيد و اسلام واقعى، آورد و با خاتميت پيامبر اسلام تکميل شد فقط در اختيار شيعه است و گروه‌هاى ديگر بهره‌اى از اين حقيقت ندارند. در روايت براى آنکه کسى خيال نکند که ممکن است ديگران بهره‌اى از آن داشته باشند، حضرت مى‌فرمايند ساير مردم و گروه‌ها از اين دين برى و دور هستند.

اکنون ما در يک شرايط بسيار حساس تاريخى قرار گرفته‌ايم، به‌خوبى مى‌دانيد که اين انقلاب بر پايه مبانى اعتقادى مکتب اهل‌بيت(عليهم السلام) شکل گرفته است. کسانى‌که قائل به وجوب اطاعت از هر سلطانى هستند چه عادل باشد چه غيرعادل هرگز نمى‌توانند بگويند در شکل‌گيرى انقلاب اسلامى نقش اساسى فکرى و ايدئولوژيک داشته‌اند.

انقلاب اسلامی نشأت‌گرفته از قیام امام حسین(عليه السلام)

اين انقلاب بر اساس مبانى فکرى که امام امت و بزرگان ما از اهل‌بيت(عليهم السلام) و از نهضت امام حسين(عليه السلام) گرفته‌اند پايه‌ريزى شده و در ادامه آن نيز در پرتو عاشورا ما توانسته‌ايم آن را پيش ببريم.


1. تفسير العياشي، ج1، ص388.

هشت سال جنگ و دفاع مقدس در پرتو عاشورا پيروز شد و الا اگر قضيه عاشورا نبود يک ساعت نيز نمى‌شد مقاومت کرد. اکنون نيز تمام توطئه‌هاى نظامى، اقتصادى، سياسى، فرهنگى و مفاسد اخلاقى را با الهام از عاشوراى حسينى مى‌توان خنثى کرد.

تلاش دشمن در ایجاد فاصله بین جوانان و آموزه‌های عاشورا

به همين جهت امروز تنها پرونده‌اى که روى ميز سياسى دشمن براى مقابله با اين نظام اسلامى قرار دارد، تهى کردن مردم و جوانان اين کشور از اعتقادات اصيل خود و دور ساختن آن‌ها از آموزه‌هاى عاشورايى است. اخيراً شنيديد که در تهران حدود چهارصد گروه شيطان‌پرست را دستگير کرده‌اند. اين چهارصد گروه در کجا و در کدام محله‌هاى تهران شکل گرفته‌اند؟ کلاس‌هايى تحت عنوان روانشناسى يا کلاس‌هاى ورزشى با عناوين خاص تشکيل داده و اساتيدى را که در آمريکا و اسرائيل دوره ديده‌اند به‌عنوان استاد و مربى در قالب رنگ و لعاب مسائل عرفانى مى‌آورند و به افراد القاء مى‌کنند که تو خود خداى خودت هستى، حرف‌هاى ديگران را رها کن، براى چه نماز مى‌خوانى و... .

دشمن به‌خوبى متوجه شده است براى آنکه انقلاب و اسلام را از ما بگيرد بايد جوهره اصلى اسلام که اهل‌بيت(عليهم السلام) است از بين برود و قداست آن بزرگواران و ابهت و عظمت آنان را در ميان جامعه بشکند و راه‌هاى متعددى نيز براى اين منظور خود پيدا کرده‌اند.

حال ما بايد از عاشورا درست بهره‌بردارى کنيم، اين سرمايه عظيم و نور خاموش ناشدنى است که حضرت ابا عبدالله

الحسين(عليه السلام) در اختيار ما قرار داده است. دشمن نيز متوجه اين نکته شده است و از طرق مختلف مى‌خواهند اين سرمايه تمام نشدنى را از ما بگيرند. يک وقت اصل عزادارى را زير سؤال مى‌برند، در زمان طاغوت اين حرف را مى‌زدند که اين عزادارى‌ها و سر و سينه زدن‌ها براى چيست؟ يک کسى 1400 سال پيش با زن و بچه‌اش رفت کربلا و کشته شد، حالا چرا ما بياييم عزادارى کنيم؟ يا آنکه اين مجالس روضه‌خوانى براى چيست؟ در قالب ارائه طرح نو يکى از مسؤولين هنرى کشور در يکى از روزنامه‌ها گفته بود: بجاى آنکه پول بدهيم به منبرى يا مداح که روضه‌خوانى و مداحى کند بهتر است آن پول را صرف تئاتر بکنيم. این‌ها حرف‌هاى جاهلانه‌اى است که زده شده و فکر مى‌کنند تأثير تئاتر بيشتر از تأثير منبر است، چون از نفوذ معنوى منبر و مرثيه‌سرايى خبر ندارند.

عزاداری‌ها به سبک سنتی خود برگزار شود

در اوايل انقلاب نيز چنين افکارى مطرح شد که ما حالا انقلاب کرده‌ايم و بايد بعضى از مظاهر تحجر را کنار بگذاريم. امام خمينى (رضوان الله تعالى عليه) شديداً به مقابله برخاسته و فرمودند: عزادارى بايد به همان نحو سنتى خود انجام شود، و بالاتر از آن فرمودند: اين محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. اين جملات عميق و ريشه‌دار امام(ره) امروز بايد مدّ نظر همه ما باشد، عزادارى به همان نحو سنتى خود با گريه کردن، سينه‌زدن، بيرون آمدن دسته‌جات بايد انجام شود.

راه ديگرى که دشمن براى مقابله با نفوذ فرهنگ عاشورا اتخاذ

کرده است، انحراف در مسير عزادارى و وارد کردن خرافات در اشعار و حتى در منبرهاست. از اين‌رو رهبر معظم انقلاب و مراجع بزرگوار تقليد و بزرگان و دلسوزان و اهل فهم، آنهايى که چشمان تيزبين داشته و مراقب توطئه‌هاى دشمن هستند هشدار مى‌دهند که مراقبت کنيد، نگذاريد اين حقيقت ارزنده، شفاف و نورانى عزادارى حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) را با خرافات از مسير اصلى خود منحرف سازند.

شما عزيزان که بحمدالله در عرصه فرهنگى فعال هستيد تلاش کنيد مانع نفوذ دشمن در افکار جوانان شويد. الآن وهابيت در سراسر دنيا به‌شدت تبليغ مى‌کند و شبهات زيادى را القاء مى‌نمايد. شما مى‌توانيد از اين مجالس عزادارى استفاده کنيد. پيشنهاد مى‌کنم از جوانان بخواهيد هرکس شبهه و سؤالى در ذهن دارد آن را مطرح کند و شما نيز پاسخ آن را آماده کرده و ارائه نماييد، اين کار ثواب عظيمى دارد.

فضیلت و ارزش کار فرهنگی

در رابطه با اهميت، ارزش و فضيلت کار فرهنگى اين حديث نورانى از امام حسين(عليه السلام) وارد شده است. حضرت از يکى از اصحابشان مى‌پرسند: از بين اين دو نفر کداميک نزد تو محبوب‌تر هستند؟ کسى‌که جان شيعه ضعيفى را از چنگ دشمن که قصد قتل او را کرده نجات مى‌دهد يا آن کسى که جوان ضعيف الفکرى را از دام شبهات گمراه‌کننده يک فرد ناصبى که عداوت با اهل‌بيت دارد نجات دهد و با برهان و استدلال شبهه او را جواب داده و او را از انحراف دور مى‌سازد؟ آنگاه امام مى‌فرمايند: «فَضْلُ كَافِلِ يَتِيمِ آلِ

مُحَمَّدٍ، الْمُنْقَطِعِ عَنْ مَوَالِيه‏...كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى السُّهَا»؛(1) برترى آن‌کس که يتيمان آل محمد را که دستانشان از دامان ائمه خود کوتاه است سرپرستى کند و فکر و انديشه آن‌ها را از ظلمت جهل رها سازد، نسبت به کسى که جان آن‌ها را از مرگ نجات دهد همانند برترى خورشيد است به کم‌فروغ‌ترين ستاره آسمان.

پس ارزش کار خود را بدانيد و جمع خود را فعال‌تر و بانشاط‌تر از گذشته حفظ نماييد.


1. الاحتجاج (للطبرسي)، ج1، ص16.

محرم و درسهايى از نهضت حسينى(1)

در آستانه ماه محرم الحرام؛ ماه عزادارى اباعبدالله الحسين(عليه السلام) قرار داريم. به عنوان تذكر چند نكته را عرض مى‌كنم.

الگوپذیری روحانیت از حرکت امام حسین(عليه السلام)

اولين نکته اين‌كه در اين دهه محرم، در حقيقتِ اين حماسه حسينى بيشتر تأمل كنيم، تا معرفت بيشترى به آن پيدا كنيم و خود روحانيت از اين حركت الگو بپذيرد. يعنى قبل از آنكه دنبال اين باشيم كه جامعه و نوع مردم از اين حركت الگو بگيرد، نهضت حسينى و نهضت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) بايد الگويى براى روحانيت باشد و روحانيت در هر زمانى به اين الگو بيش از هر الگوى ديگر احتياج دارد.

شما اگر الگوى حركت امام خميني(رضوان الله تعالى عليه) و تأسيس نظام جمهورى اسلامى را در غير از تأثير‌پذيرى از نهضت اباعبدالله(عليه السلام) تفسير كنيد، تفسيرتان باطل است. چون امام(ره) به واسطه


1. ایرادشده در درس خارج فقه 21/9/1388.

آن درک عميقى كه از حركت امام حسين(عليه السلام) پيدا كرده بود اين نهضت را آغاز و اين حکومت و نظام را تأسيس کرد.

امام خميني(ره) متوجه اين نكته شد آن زمانى كه دين در خطر است، آن زمانى كه همه هجمه‌ها و توطئه‌ها متوجه ريشه‌كن كردن دين است، انسان بايد آمادگى براى همه مصائب پيدا كند. لذا در زندگى ايشان از همان اول كه فرياد برآورد مى‌بينيم که کاملاً خود را براى شهادت در راه خدا آماده كرده بود و اگر آن آمادگى نبود، ‌ايستادگى امام محقق نمى‌شد و اگر ايستادگى و مقاومت امام نبود انقلاب ما به پيروزى نمى‌رسيد.

اين الگوپذيرى بايد براى ما هم باشد، يعنى روحانيت هميشه بايد در جلوى چشم خود حضرت اباعبدالله را به عنوان يك الگو، آن هم الگوى هميشگى قرار دهد. در جايى كه نياز به حضور در ميدان است، در جايى كه نياز به اين است كه ما براى حفظ دين، وجود و هستى خود را هم فدا كنيم، واقعاً آمادگى داشته باشيم.

تمام زحمات ما و دقت‌هاى در بحث‌هاى فقهى و اصولى و اين إن قلت و قلت‌ها براى اين است كه بتوانيم يك قدم براى شناخت دين برداريم. بعد از آن چه كنيم؟ دين را حفظ و تقويت كنيم و امانت‌دار رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه طاهرين(عليه السلام) باشيم. لازم است اين روحيه هميشه در ما زنده باشد.

در دهه محرم، قبل از اينكه توجّه روحانيّت به جامعه باشد و بخواهد ارائه الگو به مردم دهد بايد به دنبال اين باشد كه خود متأثر از اين الگو و پذيراى آن باشد. بنابراين؛ بايد در حركت امام حسين(عليه السلام) دقت بيشترى شود و نسبت به حقيقت اين حركت، آگاهى بيشترى پيدا کنيم.

هدف اصلی قیام اباعبدالله(عليه السلام) مبارزه با دشمنان دین و بدعتگزاران

در تاريخ حوزه‌هاى علميه گاهى افرادى پيدا شده‌اند كه در ذهنشان وسوسه‌هاى غير صحيح ايجاد شده، مثلا چنين تحليل کرده‌اند که امام حسين(عليه السلام) فقط براى تشكيل حكومت قيام كرد. بعد با اين سؤال مواجه شدند امام حسين(عليه السلام) كه مى‌دانست با يك عده كم نمى‌تواند حكومت تشكيل دهد، پس چطور اين حركت را آغاز كرد؟ جواب اين است که جانمايه و روح اصلى حماسه حسينى مبارزه با دشمنان دين و بدعت گذارانى بود که دنبال تحريف در دين، براى از بين بردن معالم و آثار پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند.

هدف اصلى قيام امام حسين(عليه السلام)؛ از بين بردن ظلم و كسانى بود كه قصد داشتند دين را از بين ببرند.

اين نكات، نكاتى است كه بايد کاملاً مدّ نظر قرار گيرد. يعنى اگر همين دو مطلب را در دو كفّه ترازو بگذاريد، يكى اين كه بگوييم امام حسين(عليه السلام) براى ايجاد حكومت اسلامى قيام كرد، كفه ديگر اين كه امام حسين(عليه السلام) ديد شرايط، چنان است كه از دين هيچ چيز باقى نمانده، نه از حقيقت قرآن چيزى باقى مانده و نه از آثار پيامبر(صلى الله عليه وآله) از اسلام هم فقط يك اسم باقى مانده. ظلم به نحو وفور و جامع در جامعه رواج دارد، از حاكم گرفته تا غير حاكم. با ملاحظه اين شرايط دريافت تنها راه براى از بين بردن ظلم و نشان دادن رسوايى آن‌ها به مردم، اين است كه در اين راه خون اولاد و اصحاب خود را نثار کند و اسارت اهلبيت خودش را بپذيرد، انسان اگر حفظ دين را در يک كفه ترازو بگذارد ديگر نياز به اين همه بحث‌هاى علمى و تاريخى ندارد. گاهى اوقات از بعضى تعابير امام

حسين(عليه السلام) مى‌خواهند استفاده كنند كه امام(عليه السلام) براى تشکيل حکومت قيام فرمود مثل عبارت: « أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّى وَ أَبِى عَلِى بْنِ أَبِى طَالِب‏(عليهما السلام)»؛(1) امّا اين تعبير ايهام دارد كه حضرت براى اقامه حكومت اسلامى حركت كرد. ولی اين معنا به‌صورت صحيح و روشن در آن وجود دارد كه براى انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منکر و رفع ظلم قيام کرد.

نياز به اين نيست كه روى تعابير دقت كنيم، خود اينكه اين دو مطلب را در دو كفه ترازو قرار دهيم نتيجه را روشن مى‌کند؛ يكى اينكه حضرت ديد بايد ظلم از بين برود و لو حكومت اسلامى ايجاد نشود، دوم اينكه حركت كند براى تشکيل حكومت اسلامى، کاملاً واضح بود نه فقط براى خود حضرت، بلکه ديگران هم مى‌دانستند كه حضرت موفق به تشکيل حکومت نمى‌شود. لذا ديگر نيازى به طرح بحث علم امام نمى‌باشد که اين افراد وارد آن شده‌اند.

افرادى که ضعف علمى داشتند به اين مرحله رسيدند كه علم امام را هم در اين حادثه انكار كنند، با وجود اين همه قرائن فراوان كه تمام جزئيات حادثه قبلاً از زبان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) و حضرت زهرا(عليها السلام) و امام حسن(عليه السلام) در شرايط مختلف بيان شده بود.

خود اين قضيه به ما درس مى‌دهد كه امام حسين(عليه السلام) آن زمانى كه احساس کرد دين جدّش در خطر است و اگر يك حركت خونين و شهادت آفرين انجام نشود، ديگر چيزى از اسلام حقيقى باقى نمى‌ماند، قيام کرد. اين روح حركت امام حسين(عليه السلام) بود. اين را ما بايد هميشه براى خود به عنوان الگو و سرمشق قرار دهيم، در


1. بحار الأنوار ج‏44، ص330 -329.

زمان‌هاى مختلف، شرايط مختلفى براى دين بوجود مى‌آيد. اين يك فكر باطل است، که کسى تصوّر کند دين فقط در يك زمان در معرض خطر قرار گرفت، آن هم در زمان اباعبدالله الحسين(عليه السلام) و ديگر تا قيام آخرين حجت خدا(عليه السلام) چنين خطرى احساس نمى‌شود و پيشوايان دينى و مردم و روحانيت بايد مشغول كارهاى معمولى خود باشند و كارى به اين امور نداشته باشند. نه! انسان هر زمانى كه ببيند دين در خطر است، بايد آمادگى براى حضور در همه ميدان‌ها داشته باشد.

تلاش دشمن برای نابودی ریشه اسلام و تشیع

دقت کنيد! در زمان ما دشمن به اين نتيجه رسيده كه بايد ريشه اسلام و مذهب تشيع را بزند، بحث اينكه در يك نقطه‌اى از نقاط دنيا به نام ايران، يك جمعيتى، حكومتى به نام حكومت اسلامى يا انقلاب اسلامى ايجاد کرده و فقط بخواهند اين حكومت را براندازند تا خداى نكرده در اين منطقه به اهداف خودشان برسند، نيست. اگر فكر كنيم كه دشمنى آن‌ها در همين اندازه است، بسيار ساده‌نگرى است، اتاق‌های فكرى این‌ها بيش از سى سال است بعد از تأسيس انقلاب اسلامى به خطر وجود اسلام ناب توجه پيدا كرده‌اند.

شما ببينيد امروز در کشور سوئيس که کانون آزادى غربى شمرده مى‌شود حاضر نيستند براى مسجد، يك مناره ساخته شود. چرا؟ مگر مناره مسجد چه قدرتى در مقابل قدرتهاى آن‌ها دارد؟ حاضر نيستند اين مقدار اثر از اسلام را ببينند. این‌ها كشف از اين مى‌كند كه دشمن در حال طراحى نقشه‌هاى عظيم براى مسلمين است. قضيه‌اى كه امروز در سوريه و يمن و بحرين واقع شده در پرتو همين است.

شما فكر مى‌كنيد يمن كه همسايه عربستان است، هر دو کشور هم عرب هستند و بحث عرب و عجم هم بين آن‌ها مطرح نيست، هر دو هم مسلمان هستند، اما اين حمله‌هاى عجيب و غريب وحشتناك و بسيار درنده‌اى كه عربستان نسبت به مردم بى‌گناه يمن دارد، این‌ها تحت چه برنامه‌اى طراحى شده است؟

قضاياى افغانستان، قضاياى عراق، قضاياى پاكستان، همه كشف از يك طراحى مى‌كند كه مى‌خواهند اسلام را از بين ببرند. نقشه این‌ها هم اين‌طور نيست كه اسلام را براى امروز و فردا از بين ببرند، از الان اين نقشه را تهيه مى‌كنند تا اسلام را به زعم باطل خودشان؛ در 50 يا 100 سال آينده از بين ببرند.

درس‌هایی که باید از حرکت عاشورا گرفت

پس درس اول از حرکت عاشورا اين است كه مردم انقلابى مخصوصاً روحانيّت آماده حضور در هر ميدانى براى دفاع از اسلام باشند.

درس دوم اين‌كه دشمن و توطئه‌هايش را درست بشناسيم و باورمان باشد كه دشمن دنبال ريشه كن كردن اساس اسلام و تشيّع است.

مطلب سوّم که نكته بسيار مهم و در ادامه درس اول و دوم است، اين است كه جامعه‌مان را درست آگاه كنيم، حقايق نهضت حسينى را براى مردم صحيح بيان كنيم. مخصوصاً آن‌ها كه منبر مى‌روند و براى مردم صحبت مى‌كنند، قضيه اباعبدالله‌الحسين را به صورت محرّف ذكر نكنيم. يكى از تحريفات عاشورا اين است كه بگوييم عاشورا اختصاص به آن زمان داشت و تمام شد.

يكى از خيانت‌ها و ظلم‌ها به حركت أباعبدالله الحسين(عليه السلام) اين است كه بگوييم حركت حضرت مخصوص آن زمان بود و انجام شد و تمام شد و بايد در بايگانى تاريخ ثبت شود.

خير؛ حركت اباعبدالله(عليه السلام) امروز براى مردم زمان ما مسئوليت‌ساز است، آن كسى كه امروز از آن حركت درس نگيرد، او هم به اباعبدالله الحسين(عليه السلام) ظلم كرده است.

اميدواريم إن شاء ‌الله در اين دهه محرم، همه ما به وظيفه دينى و انقلابى خود به نحو أحسن عمل كنيم و دعاى همه ما و مردم اين بايد باشد كه انقلاب‌مان از توطئه‌ها و هجمه‌هايى که به سويش هجوم آورده مصون بماند و ما براى مقابله با آن توطئه‌ها و هجمه‌ها همه گونه فداكارى را داشته باشيم.

فصل دوم

مصـاحبـه

تحلیلی از قیام حضرت اباعبدالله الحسین(عليه السلام)

سؤال: هدف امام حسین از عدم بیعت با یزید چه بود؟

جواب: این سؤال بسیار مهم است و در طول تاریخ بزرگان از فقهاء و مورّخین و محققان پاسخ‌های مختلفی به آن داده‌اند و هرکدام برای نظریه خویش به برخی از زوایای حادثه عاشورا استشهاد نموده و در این میان برخی مدعی شده‌اند که نمی‌توان یک هدف معین را ذکر نمود. بلکه حادثه دارای دو یا سه هدف بوده است و برخی دیگر این اهداف متعدد را به صورت عرضی و برخی به صورت طولی مطرح نموده‌اند.

توجه به این نکته لازم است که نباید انتظار داشت چنین حادثه عظیمی که در تاریخ اسلام رخ داده است و برای آن نه قبل و نه بعد از آن نظیری خواهد بود، با یک بیان و تحلیل ساده تفسیر نمود. حادثه‌ای که دست تدبیر حق آن را به صورت خاص رقم زده است و بسیاری از جهات آن ممکن است از قدرت تحلیل ظاهری متفکّرین و محققین خارج باشد، ممکن است به مرور زمان ابعاد عمیق‌تری از آن کشف شود و هرچه معرفت به ولایت و امامت

تقویت شود، آثار و پیامد‌ها، درس‌ها و عبرت‌ها، اهداف و غایات این حادثه بیشتر روشن شود.

در این‌جا ابتداء به نظریات و آرایی که ارائه شده اشاره‌ای اجمالی خواهیم داشت، عمده اقوال این‌ چنین است:

الف‌) حرکت حضرت امام حسین(عليه السلام) به جهت شهادت بود و ایشان از این شهادت استقبال نمود و در این حرکت هدف دیگری مطرح نبود، بلکه حضرت در آن شرایط بسیار عجیب به استقبال شهادت که خداوند برای او مقدّر فرموده بود شتافت، افرادی مانند سید بن طاووس و بسیاری از محقّقین چنین نظریه‌ای را پذیرفته‌اند.

ب‌‌) حرکت امام حسین(عليه السلام) دو مرحله داشت، در مرحله اوّل برای تشکیل حکومت اسلامی بود، اما بعد از خبر کشته شدن مسلم بن عقیل، در مرحله دوم به هدف شهادت به سوی کربلا حرکت نمود مرحوم استاد شهید مطهری این نظر را اختیار نموده است.

ج‌) حرکت امام حسین(عليه السلام) دارای دو جهت بود، اول قصد شهادت و دوّم دعوت مردم برای مقابله با حکومت یزید برای تغییر اوضاع مسلمین که مدت‌ها بود سنّت پیامبر از بین رفته و بدعت‌ها زنده شده بود. مرحوم علامه عسکری‌ این نظریه را پذیرفته است.

د‌) برخی از نویسندگان معاصر حرکت امام را به صورت طولی دارای سه مرحله می‌دانند، هدف اوّلی حضرت پیروزی نظامی و تشکیل حکومت اسلامی بود و چون ملاحظه فرمود که این هدف تحقق پیدا نمی‌کند در مرحله دوّم به دنبال صلح شرافتمند رفت و چون نشد برای این‌که گرفتار ذلّت نشود، راه شهادت را اختیار نمود کسانی مانند صاحب شهید جاوید، این نظریه را اختیار نموده‌اند.

این نظریه به تحلیل و توجیه بسیاری از اهل‌سنت که معتقدند، حسین بن علی(عليه السلام) از ابتداء برای خلافت و حکومت حرکت کرد نزدیک است و همان‌طوری که شمس‌الدین ذهبی در تاریخ الاسلام و وفیات‌ المشاهیر و الاعلام به این مطلب تصریح نموده(1) و ابن جوزی هم در کتاب الردّ علی المتعصب العنید همین نظریه را دارد.(2) در میان علمای امامیه شیخ مفید و سید مرتضی تصریح نموده‌اند که امام حسین(عليه السلام) نخست به جهت امتناع از بیعت با یزید از مدینه به سوی کوفه حرکت کرد و هنگامی که مسلم بن عقیل حمایت مردم کوفه را به ایشان رسانید به قصد تشکیل حکومت حرکت کرد، شیخ مفید در پاسخ به یک سؤال در المسائل العکبریه(3) تصریح می‌کند به این‌که علم قطعی ندارد که حسین(عليه السلام) می‌دانست کوفیان او را تنها می‌گذارند؛ زیرا دلیل عقلی و نقلی برای آن وجود ندارد.

هـ‌) برخی معتقدند که امام حسین(عليه السلام) از ابتداء به قصد شهادت حرکت نکرد، بلکه به هدف تشکیل حکومت اسلامی حرکت نمود، امّا می‌دانست که چنین امری محقق نمی‌شود و علم به شهادت خویش داشت.

و‌) از برخی از عبارات کتاب پاسداران وحی مرحوم آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی و آیت‌الله اشراقی0 استفاده می‌شود که برحسب ظاهر به دنبال حکومت اسلامی بود اما در باطن استقبال از شهادت بود.


1. وفیات‌ المشاهیر و الاعلام، ج 5، ص5.

2. الردّ علی المتعصب العنید، ص71.

3. المسائل العکبریه، ص 69 ـ 71.

ز‌) عمل امام حسین(عليه السلام) یک تکلیف شخصی بود. صاحب جواهر به این نظر معتقد است و فرموده است برای او تکلیفی خاص بود که بدان اقدام نماید.(1) برخی از نویسندگان مانند صاحب مقصدالحسین نیز همین نظر را دارد.

ح) مرحوم ملا مهدی نراقی در محرق القلوب قائل شده است که شهادت فدیه است. امام(عليه السلام) شهید شد تا گناهان امت را بشوید و شفیع‌شان شود، امام حسین(عليه السلام) برای رسیدن به شفاعت کبری که مقتضی استخلاص همه شیعیان است به شهادت راضی شد.

آنچه که در میان این انظار باید مورد بررسی قرار گیرد، آن است که آیا حضرت ابا عبدالله الحسین(عليه السلام) به قصد حکومت اسلامی حرکت کرد و آیا مسأله تشکیل حکومت اسلامی در این حرکت عظیم مطرح بوده است یا خیر؟

سؤالی که قبل از این سؤال باید پاسخ داده شود این است که، با وجود شرایط آن زمان از نظر حکومت و عمال آن و از نظر مردم و عدم استقامت آنان در دین، آیا امکان حرکت برای تشکیل حکومت اسلامی بوده است؟ یا این‌که قرائن و شواهد نشان می‌دهد معاویه آنچنان مردم را از نظر دینی مسخ نموده بود که برخلاف باور خویش به آسانی از مردم برای یزید بیعت گرفت و از طرفی امام(عليه السلام) مردم کوفه را به خوبی می‌شناخت و برخورد آنان را با پدر و برادر خویش دیده بود و علاوه بر امام افراد زیادی مانند ابن عباس و عبدالله بن عمر و جمع دیگری قبل از کشته شدن مُسلم به خوبی از نتیجه و فرجام کار آگاه بودند، افزون بر این‌که هیچ‌گاه


1. جواهر الکلام، ج 21، ص 296.

چنین ترکیبی که در کاروان امام حسین(عليه السلام) وجود داشت مناسب برای تشکیل حکومت نبود بنابراین با قطع نظر از علم امام(عليه السلام) به شهادت خویش می‌توانیم بگوییم، مسأله تشکیل حکومت ثبوتاً ممکن نبوده است و اگر به مسأله نحوه حرکت امام(عليه السلام) توجه بکنیم دیگر بسیار واضح است که این حرکت عظیم نمی‌تواند برای به دست آوردن حکومت باشد و دیگر نیازی به اثبات آن نخواهد بود.

حال اگر فرض هم کنیم که امکان حرکت در آن زمان برای تشکیل حکومت بوده است، امّا هیچ قرینه و شاهدی در مقام اثبات برای این امر وجود ندارد. در تمام کلمات امام حسین(عليه السلام) هیچ تعبیری که ظهور یا اشعار داشته باشد که این حرکت برای تشکیل حکومت اسلامی است وجود ندارد.

آری در کلمات حضرت تصریح به این مطلب هست که آن کسی که سزاوار به خلافت است ایشان است امّا این مطلب بدان معنی نیست که حضرت برای همین خروج فرمودند. در این‌جا مناسب است برخی از کلمات آن حضرت را که دیگران ممکن است برای مدعای خویش بدان استناد نمایند و از آن، حرکت برای تشکیل حکومت اسلامی را استنباط کنند، ذکر و بررسی ‌نماییم:

الف‌) امام خطاب به فرماندار مدینه فرموده‌اند: «أَيهَا الأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَمُخْتَلَفُ الْمَلَائِکةِ وَبِنَا فَتَحَ اللهُ وَبِنَا خَتَمَ اللهُ وَيزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَمِثْلِی لَا يبَايعُ بِمِثْلِهِ وَلَکنْ نُصْبِحُ وَتُصْبِحُونَ وَنَنْظُرُ وَتَنْظُرُونَ أَينَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَالْبَيعَةِ»(1) در این عبارت حضرت مسأله امتناع از بیعت با


1. بحار الأنوار، ج‏44، ص 325.

یزید را مطرح فرموده و این‌که او سزاوار خلافت و جانشینی پیامبر نیست و خود آن حضرت سزاوار آن است. این مطلب بدان معنی نیست که حرکت حضرت برای تصاحب خلافت باشد.

ت) حضرت امام حسین(عليه السلام) در دیدار با مروان بعد از استرجاع فرمود: «عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّى رَسُولَ اللَّه‏6 يَقُولُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِى سُفْيَان‏، فَإِذَا رَأَيْتُم مُعَاوِيَة عَلَى مِنبَرِى، فَابقَرُوا بَطنَهُ وَقَدْ رَآهُ أَهْلَ الْمَدِينَة عَلَى المِنبَر فَلَم يَبْقَرُوا بَطْنُه فَابْتَلاهُمُ اللهُ بِيَزِيد الفَاسِق»(1).

ج‌) امام در کلامی دیگر فرمود: «وَأَنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً، وَلا بَطِراً، وَلا مُفْسِداً، وَلا ظالِماً، وَإِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی، أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعرُوفِ وَ أَنْهى‏ عَنِ الْمُنْکرِ، وَ أَسيرُ بِسيرَةِ جَدِّی وَ أَبی عَلىِّ بْنِ أِبی طالِبٍ(عليه السلام)، فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللهُ أَوْلى‏ بِالْحَقِّ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَىَّ هذا أَصْبِرُ حَتّى‏ يقْضِىَ اللهُ بَينی وَ بَينَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيرُ الْحاکمينَ»(2).

د) در نامه به بزرگان بصره فرموده است: «وَنَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّا أَحَقُّ بِذلِک الْحَقِّ الْمُسْتَحَقِّ عَلَينا مِمَّنْ تَوَلّاهُ... وَقَدْ بَعَثْتُ رَسُولی إِلَيکمْ بِهذَا الْکتابِ، وَأَنَا أَدْعُوکمْ إِلى‏ کتابِ اللهِ وَسُنَّةِ نَبِيهِ(صلى الله عليه وآله)، فَانَّ السُنَّةَ قَدْ أُميتَتْ، وَإِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْييتْ، وَانْ تَسْمَعُوا قَوْلى وَ تُطيعُوا أَمْرى اهْدِکمْ‏ سَبيلَ الرَّشادِ»(3).

حضرت در این عبارات به هیچ نحو مردم را به سوی تشکیل


1. بحار الأنوار، ج‏44، ص 326.

2. بحار الأنوار، ج‏44، ص 329.

3. مكاتيب الأئمة(عليهم السلام)، ج‏3، ص 132.

حکومت دعوت نفرموده است و در عین این‌که تصریح فرموده «من أحقّ به خلافت هستم و خلافت حق مسلّم من است و من استحقاق آن را دارم»، اما مردم را دعوت فرمود به کتاب خدا و سنّت پیامبر و این‌که سنّت پیامبر از بین رفته است و مردم باید با مقابله با ظلم و حکومت آن را زنده نمایند.

هـ) در یکی دیگر از کلمات که در پاسخ به مردم کوفه است فرمود: «فَلَعَمْرِى مَا الإِمامُ إِلا الْعامِلُ بِالْکتابِ، وَالآخِذُ بِالْقِسْطِ الدائِنَ بِدِينِ الحِقِّ، وَالْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى‏ ذاتِ الله»؛(1) فرمود: امام فقط کسی است که عامل به قرآن کریم و قیام‌کننده به قسط و عدل باشد و دعوت به دین حق کند و کسی است که خودش را وقف و حبس برای خدا نموده باشد.

در این عبارت هم حقیقت امام و امامت را و هم شرایط آن را ذکر فرموده و این بدان معنی نیست که این حرکت برای رسیدن به این هدف است.

ممکن است برخی بگویند که وظیفه تبیین دین و حفظ و مراقبت از تحریف آن که از شؤون امامت است، اقتضاء می‌کند که این حرکت در راستای همین امور تفسیر شود و لااقل مسأله تشکیل حکومت هم یکی از اهداف و یا لایه‌های این حرکت باشد.

لیکن باید در پاسخ گفته شود که بحث در این نیست که آیا شؤون امامت چنین اقتضایی دارد یا خیر، بلکه بحث در این است که این حرکت آیا چنین صبغه‌ و هدفی را دارا بوده است یا خیر؟ همان‌طوری که ذکر شد از هیچ‌کدام از عبارات و کلمات حضرت نه


1. وقعة الطف، ص 96.

به نحو صریح و نه به نحو اشاره چنین مطلبی استفاده نمی‌شود و نمی‌توان در این حرکت عظیم و جاودانه مسأله حکومت و تشکیل آن را یکی از اهداف حضرت قرار داد.

بررسی نظریه شهادت‌طلبی

آیا می‌توان پذیرفت که چون امام(عليه السلام) علم به نتیجه و فرجام این حرکت داشتند از اوّل به قصد این غایت حرکت نمودند؟

مشهور از محققین معتقدند که امام حسین(عليه السلام) نه تنها از بدو حرکت بلکه قبل از آن نسبت به شهادت خویش آگاهی کامل داشته است و از ابتداء به همین قصد شهادت حرکت نمود. در هنگام خروج از مدینه این پیام را برای بنی‌هاشم فرستاد: «أَمَّا بَعْد فَإِنّّ مَنْ لَحِقَ بِى ‌اِسْتَشْهِدَ وَمَنْ لَمْ يُلْحَقُ بِى لَمْ يُدْرَکِ الْفَتْحُ وَالسَّلاَم»؛(1) عده‌ای از بنی‌هاشم چون نتیجه را می‌دانستند به طمع دنیا دنبال آن حضرت نیامدند و برخی از آنان از دودمان ابوطالب با امام همراه شدند بنابراین امام(عليه السلام) و جمعی دیگر علم کامل نسبت به نتیجه عمل داشتند و از این‌رو نمی‌توان پذیرفت با چنین آگاهی و اطلاعی معتقد باشیم که امام(عليه السلام) برای تأسیس حکومت اسلامی قیام نمود چگونه امکان دارد کسی که معتقد است در این راه کشته می‌شود و در این معنی هیچ تردیدی نداشته است اما در عین حال به دنبال تأسیس حکومت اسلامی باشد.

مرحوم آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمد فاضل لنکرانی(رضوان الله علیه) و مرحوم آیت الله آقای شهاب‌الدین اشراقی(رضوان الله علیه)


1. كامل الزيارات، ص 75.

در کتاب پاسداران وحی تصریح نموده‌اند که امام حسین(عليه السلام) به قصد کشته شدن حرکت کرد و نه به قصد کوفه و نه به انگیزه برانداختن حکومت یزید و تأسیس حکومت اسلامی، و در تبیین این نظریه آورده‌اند که از طرفی یزید بر اساس طرح‌های از پیش تعیین شده به دنبال از بین بردن اسلام بود و از این جهت فریاد مظلومیت و دادخواهی مردم بلند شده بود و مردم دست به سوی امام حسین دراز نمودند و از آن حضرت خواستند تا رهبری امت اسلام را عهده‌دار شوند و این فریاد را لازم بود امام حسین(عليه السلام) به نحوی پاسخ دهد و به صورت علنی آمادگی خود را برای مقابله با یزید اعلام نماید و چون از طرف دیگر با آگاهی از سرنوشت خویش، متوجه بود که با فداکاری در راه احیای دین درخت اسلام تنومند خواهد شد.

روشن است که آگاهی امام(عليه السلام) از شهادت خویش هیچ‌گاه آن حضرت را از انجام تکلیف الهی خود باز نمی‌دارد، لذا هدف اصلی امام(عليه السلام) در این قیام شهادت برای حفظ اسلام بود.

امام حسین(عليه السلام) با این اقدام، حجت را بر آن‌ها که مدعی مبارزه علیه ظلم و جور بودند تمام فرمود. امام حسین دریافته بود که احیاء اسلام و سنت پیامبر اسلام جز با شهادت در راه خدا امکان ندارد.

این آقایان معتقدند که اگر این حرکت امام و شهادت او و اصحاب و فرزندان و اسارت خاندانش نبود و حکومت اموی با شیوه مخصوص خود به کار خویش ادامه می‌داد چه بر سر اسلام و مسلمانان می‌آمد؟ امام حسین(عليه السلام) خود و یارانش را به کام مرگ فرستاد تا اسلام را از مرگ حتمی نجات بخشد. شواهدی که بر این

نظریه وجود دارد عبارتست از:

1ـ طبری در تاریخ خود از ابومخنف درباره زهیر و دیدار او با امام آورده است که زهیر پس از بازگشت از دیدار خود با امام(عليه السلام) به یاران خود گفت: «مَنْ أَحَبَّ مِنْکُم أَنْ يَتَّبِعْنِى وَإِلاّ فَهُوَ آخِرُ الْعَهْدِ إِنِّى سَاُحْدِثُکُمْ حَدِيثاً»(1)؛ راز دلی را با یاران خود در میان گذاشت، گفت در جنگ بحر در نبرد با کافران بر آنان پیروز شدیم و غنیمت‌های بسیاری به دست آوردیم. سلمان گفت آیا از این که در این جنگ پیروز شده و غنیمت بسیار به دست آورده‌اید شاد و مسرورید؟ گفتیم: آری، گفت: آینده‌ای در پیش رو دارید که در کنار جوانان خاندان محمد6 در راه هدف بزرگتری با دشمن می‌جنگید و غنیمت‌های بسیار نصیب‌تان خواهد شد و شادمانی شما بیشتر خواهد بود. سپس زهیر به همراهانش گفت: من اکنون از شما جدا می‌شوم؛ «وَاسْتَوْدِعُکُمُ الله»، شما را به خدا می‌سپارم، «قَالَ ثُمَّ وَاللهِ مَازَالَ فِى أَوَّلِ الْقَوْمِ حَتَّی قُتِلَ». در خط مقدم جنگ بود تا کشته شد.

بالاخره این‌که زهیر پس از بازگشت از مراسم حج در راه با امام دیدار کرد و آنچنان دگرگون شد که وقتی به خیمه خود بازگشت با همسر و همراهانش خداحافظی کرد، می‌رساند قطعاً امام به او وعده بهشت و شهادت در راه خدا را داده بود.

2ـ در منزل ثعلبیه خبر شهادت مسلم و در منزل زباله خبر شهادت برادر رضاعی‌اش عبدالله بن یقطر به امام داده شد، امام از حرکت نایستاد فرمود: «قَدْ خَذَلَنَا شِيعَتُنَا فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يُنْصَرِفَ


1. تاريخ الطبري، ج 5، ص 396.

فَلْيَتْصَرِفَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِنَّا ذِمَامٌ»(1).

3ـ در درّه عقبه پیرمردی از عشیره عکرمه به امام عرض کرد به کوفه نرو، که شمشیرهایشان علیه شما است و اگر مردم کوفه با عبیدالله جنگ کردند و پیروز شدند آنگاه برو و إلاّ نرو امام فرمود: «إِنَّهُ لاَ يَخْفَی عَلَی مَا ذَکَرْتَ وَلَکِنَّ الله لاَ يغَلبُ عَلَی أَمْرِه» و این جمله سخن از شهادت است نه تأسیس حکومت.

4ـ ابن اثیر نقل می‌کند: چهار نفر در عذیب الهجانات حضور امام شرفیات شدند امام(عليه السلام) از آنان خواست هرچه را که در مورد مردم کوفه می‌دانند بگویند. مجمع بن عبید الله عائذی گفت؛ اما اشراف کوفه پیمانه‌های طمع‌ورزی‌شان از رشوه‌ها، پر شده و سخت فریب خورده‌اند و به دشمنی با تو از هر سو گرد آمده‌اند و امّا دیگران دل‌هاشان خواهان تو است و شمشیرهایشان برکشیده از نیام برای کشتن توست، سپس امام(عليه السلام) در مورد قیس بن مسهر سؤال کرد گفتند کشته شد، امام اشک ریخت و این آیه را خواند: (مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ينْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً)(2).

5ـ شیخ مفید به روایت سالم بن حفصه می‌گوید: عمر بن سعد به امام حسین عرض کرد: ‌ای ابا عبدالله در میان ما مردمانی سفیه و کم خرد هستند که گمان می‌کنند من قاتل تو هستم. امام فرمود: «إِنَّهُمْ لَيْسُوا بِسُفَهَاء وَلَکِنَّهُمْ حُلَمَاء أَمَّا انَّهُ يقرّ عَيْنِی إِلاَّ تَأکُل بِرّ العَرَاق بَعْدِی إِلاَّ قَلِيلاً»؛(3) معلوم می‌شود شهادت امام و این‌که قاتل او عمر سعد است زبانزد مردم بوده است.


1. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 75.

2. سوره احزاب، آيه 23.

3. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 132.

6ـ خطبه امام حسین(عليه السلام) در مکه در هشتمین شب ماه ذی الحجه در حضور اصحاب و یاران: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ وَ مَا أَوْلَهَنِى إِلَى أَسْلَافِى اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ وَخُيِّرَ لِى مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِيهِ كَأَنِّى وَ أَوْصَالِى يَتَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمْلَأَنَّ مِنِّى أَكْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَةً سُغْباً لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَيُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِين‏»(1) و در آخر فرمود: «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَمُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ فَإِنِّى رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّه‏»(2). این کلمات به خوبی از آگاهی امام از شهادت خبر می‌دهد خصوصاً عبارت كَأَنِّى وَ أَوْصَالِى يَتَقَطَّعُهَا... نصبر على بلائه و ذیل آن مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ ـ .

7ـ امام سجاد(عليه السلام) فرمود: «خَرَجْنَا مَعَ الْحُسَيْن‏(عليه السلام) فَمَا نَزَلَ مَنْزِلًا وَ لَا ارْتَحَلَ مِنْهُ إِلَّا ذَكَرَ يَحْيَى بْنَ زَكَرِيَّا وَ قَتْلَهُ وَ قَالَ يَوْماً وَ مِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اللهِ أَنَّ رَأْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا أُهْدِى إِلَى بَغِى مِنْ بَغَايَا بَنِى إِسْرَائِيل‏»؛(3) معلوم می‌شود امام در صدد آماده نمودن فرزندان و یاران نسبت به شهادت بوده و این با فکر تأسیس حکومت هیچ سازگاری ندارد.

8 ـ تلاوت آیه استرجاع: (إنَّا للهِ وإنَّا إليْهِ رَاجِعون‏‏) را سه بار خواند و به فرزندش علی فرمود: «يا بُنَى إِنّى خَفَقْتُ بِرَأْسى خَفْقَةً


1. بحار الأنوار، ج‏44، ص 366.

2. همان.

3. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 132.

فَعَنَّ لى فارِسٌ عَلى فَرَس ، فَقالَ : القوم يسيرون والمنايا تسرى إليهم، فَعَلِمْتُ أَنَّها أَنْفُسُنا نُعِيَتْ إِلَيْنا»(1).

9ـ در برخورد با حر: «إِنِّى لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما»(2).

بررسی و نتیجه نهایی

نظریه شهادت‌طلبی را که طرفداران فراوانی دارد و شواهد و قرائن متعددی بر آن دلالت دارد که به آن‌ها اشاره شد، نمی‌توان به همین صورت پذیرفت بلکه باید نکته‌ای را به عنوان تکمیل به آن اضافه نمود و آن نکته تعبیری است که در زیارت امام حسین(عليه السلام) وارد شده است: «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيکَ لِيَسْتِنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَة» حضرت مهجه و خون قلب خویش را نثار فرمود تا بندگان خدا را از جهالت و سرگردانی گمراهی نجات دهد.

این تعبیر به صورت روشن دلالت دارد بر این‌که با وجود فاصله کمی که از ارتحال پیامبر(صلى الله عليه وآله) با این حادثه بود، اما امت اسلامی در یک خواب عمیق و جهالت وسیع و گمراهی گسترده قرار گرفته بودند، جهالت و گمراهی که به‌راحتی فاسدترین افراد را به‌عنوان حاکم مسلمین می‌پذیرفتند و او را بر مسند پیامبر می‌نشاندند، نادانی و حماقتی که در سایه آن براحتی دین را می‌توانستند تحریف کنند و احکام خدا را کنار بگذارند و حدود الهی را تعطیل نمایند، با عقب‌ماندگی و بیچار‌گی فرمایشات پیامبر را عمل ننمودند و دهها


1. وقعة الطف، ص 176.

2. تحف العقول، ص 245.

سال خلفای غاصب در مسند حکومت باقی ماند و به فرمایش امام حسین(عليه السلام) چون مردم این دستور پیامبر(صلى الله عليه وآله) را عمل ننمودند، خداوند آنان را به بدتر از خودشان یعنی یزید گرفتار نمود.

بسر بن ارطاة زنان مسلمان را به اسارت برد و ساق پای آن‌ها را برای جلب مشتری در بازار عریان نمود.(1)

سید قطب در مورد فتوحات معاویه در جنگ‌ها آورده‌: «قد تکون رفعة الاسلام قد امتدت علی يد معاوية ومن جاء بعده ولکن روح الاسلام قد تقلهت وهزمت الروح الاسلامية الحقيقية فى مهدها وانطفأت شعلتها بقيام ذلک الملک الغصوص فتلک غلطة نفسيه وخلقه دخليه لا شک فيها»؛ یعنی گرچه به دست معاویه و حکومت‌های بعد از او برگستره سرزمین‌ اسلامی افزوده گردید، اما روح اسلام به نقصان گرائید و جمع شد و حقائق دین از بستر خود کوچ کرد و شعله‌های آن خاموش گردید. انس بن مالک به صراحت گفت: هرچه را که در عهد پیامبر(صلى الله عليه وآله) بود امروز نمی‌بینم، به او گفتند: حتی نماز؟ گفت: آری، در آن هم تصرّف کردید.(2)

معاوية بن قره گفت: «ادرکت سبعين من الصحابه لو خرجوا فيکم اليوم ما عرفوا شيئاً مما انتم فيه»؛(3) یعنی هفتاد نفر از صحابه پیامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را درک کردم که اگر آن‌ها در میان شما بودند از آنچه که شما انجام می‌دهید هیچ نمی‌دانستند.

ابن ابی الحدید نقل می‌کند: معاویه به‌طور خصوصی به مغیرة بن


1. فتوح البلدان، ج 2، ص 433.

2. صحیح بخاری، ج 1، ص 134، باب تضییع الصلاة.

3. صحیح بخاری، کتاب الاذان، شماره 650.

شعبه فرمود: به خدا سوگند تا هستم سعی و تلاش می‌کنم نام محمد را دفن و به خاک بسپارم.(1)

زمانی که امام بیهقی شنید بعضی می‌گویند معاویه در اثر جنگ با علی از ایمان خارج شده گفت: خیر، اینچنین نیست، چون معاویه مؤمن نبود و داخل در ایمان نشده بود تا از آن خارج شود بلکه در زمان پیامبر(صلى الله عليه وآله) از کفر به نفاق آمد و پس از رحلت پیامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به کفر اصلی برگشت.(2)

امت اسلامی در این زمان خود را ملزم به اطاعت از شیطان می‌دانستند و اطاعت خدای رحمان را ترک نموده‌ بودند: «اَلا و اِنَّ هؤلاء قَد لَزُموا طاعَةَ الشَيطان وتَرَکوا طاعَةَ اَلرَّحمنِ واَظهِرو الفَساد وعَطَّلَوا اُلحُدود واَحَلّوُا حَرامَ الله وحَرِّمُوا حَلالَه»(3). این عبارت گرچه اشاره به حکّام آن زمان است، اما مردم هم همین روش را پذیرفته بودند و این روش در حال شیوع و گستردگی بود.

در عبارت دیگری در ذی حسم فرمود: «اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا يعْمَلُ بِهِ وَاَنَّ الْباطِلَ لا يتَناهی عَنْهُ لِيرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَاِنِّی لا اَرَی الْمَوْتَ اِلَّا شَهادَةً». در این عبارت گرچه در آخر به مسأله شهادت اشاره فرموده است، اما چون در صدر کلام فرموده در زمانی که در جامعه به حق عمل نمی‌شود و از باطل و منکر نهی نمی‌شود باید شهادت را برگزید، هم‌چنین در عبارت دیگری فرمود: «فَلَعَمْرِی مَا الاِمامُ اِلاَّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ، وَالاْخِذُ بِالْقِسْطِ، وَالدَّايِنُ بِالْحَقِّ،


1. شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج 5، ص 129.

2. الکامل طبری، ج 2، ص 204 باب 27، فصل 2.

3. وقعة الطف، ص 172.

وَالْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللهِ». فرمود: قسم به جانم که امام نیست مگر کسی که این خصوصیات چهارگانه را داشته باشد. در این‌جا این سؤال مطرح می‌شود که چرا امام حسین(عليه السلام) لازم دیدند که امام و خصوصیات امام را بیان نمایند، آیا فقط برای نفی یزید و یزیدیان است یا این‌که مطلب مهمتری در ذهن مبارک ایشان بوده و آن این است که جامعه و امت اسلامی به اندازه‌ای انحطاط پیدا نموده بود که دیگر قدرت تشخیص امام واقعی از امام غیر واقعی را نداشتند. از این رو، حضرت خصوصیات امام را برای مردم بیان فرمودند.

خلاصه آن‌‌که امت اسلامی در یک خواب بسیار بسیار عمیق فرو رفته بود. یک جهالت بسیار تاریک و وسیع در همه ابعاد بر فکر و عقل آن‌ها پرده افکنده بود گرفتار گمراهی‌ها و آلودگی‌ها و حرام‌ها و ترک واجب‌های فراوانی بودند، در این شرایط هیچ راهی برای بیدار کردن و رفع جهالت و گمراهی غیر از این وجود نداشت که امام خود و یاران خود را به میدان آورد و با نثار خون امت زمان خود و بلکه همه امت‌ها را تا قیامت بیدار نماید البته در این راه با شهادت خویش به مقامی نائل گشت که هیچ‌کس حائز آن رتبه نگردیده بود.

بنابراین کسانی که معتقدند امام برای شهادت حرکت کرد چنان‌چه این تفسیر مورد نظر آنان باشد که شهادت برای بیداری امت بود نه برای خود شهادت، مطلبی است صحیح و مورد قبول.

بنابراین نتیجه و هدف اصلی حضرت از این حرکت نه تشکیل حکومت اسلامی و نه از بین بردن حکومت یزید و نه فقط شهادت بود، بلکه هدف اصلی جاری ساختن خون پاک اسلام در رگهای

خشکیده امت اسلام بود، کالبد اسلام از حقیقت تهی گردیده بود و در این جسم هیچ روح اسلامی و هیچ حیات و حقیقتی نبود. اسلام اینچنینی چگونه می‌‌تواند به عنوان یک دین جهانی استمرار پیدا کند؟ چگونه خاتمیت پیامبر در پرتو چنین اسلامی تحقق پیدا ‌کند؟ چگونه قرآن کریم به عنوان سند حیات بشر و جامعه بشری می‌تواند زنده و پویا باشد؟ چگونه ابواب سعادت و هدایت برای بشر آینده مفتوح ‌شود؟ این اسلام مردم را از جاهلیت قبل از اسلام بدتر ساخته بود؟ این اسلام مردم را به هزاران سال قبل از تشریع شرائع و انزال کتب و ارسال رسل برگردانده بود. از این تحلیل نتایجی بدست می‌آید:

نتیجه اول: حرکت امام حسین(عليه السلام) یک حرکت انتخابی و استحبابی نبود که حضرت بتواند آن را ترک کند. هر کلام یا عبارت منقول از آن حضرت که از آن استشمام شود قصد واقعی نسبت به انصراف از این حرکت داشت را نمی‌توان پذیرفت و اگر در موردی هم ثابت باشد که در برابر دشمن فرموده‌اند بگذارید از همان جا که آمده‌ام به همان جا برگردم، این کلام در فرض ثبوت برای اتمام حجّت است و برای این‌که دنیا و همه انسان‌های تاریخ نظاره کنند که معاویه و عمّال او، یزید و پیروانش از مردم چه هویتی ساخته بودند که با همه امور عقلایی مخالفت می‌کردند؛ این حرکت یک فریضه بسیار مهم و بلکه اهم فرائض در آن زمان بوده است. فریضه‌ای که فرض حکومت اسلامی و مبارزه با یزید از فروعات آن محسوب می‌شود و در اهمیت از همه این‌ها مهم‌تر است. تکلیف بیداری امت یک تکلیفی است که در پرتو آن حکومت

اسلامی و مبارزه با ظلم معنی پیدا می‌کند، در سایه آن احکام اسلام زنده می‌گردد و حلال و حرام واقعی معنی پیدا می‌کند.

نتیجه دوم: امام مسلمین در مقابل پویایی و عدم پویایی، بیداری و یا غفلت جامعه مسئول است و نباید اجازه دهد که جامعه مسلمین به سمت بی‌تفاوتی و لاابالی‌گری و غفلت پیش برود و این از خصوصیات و ویژگی‌های تفکر دینی و خصوصاً قاموس فکری تشیع است که در طول تاریخ رهبران و پیشوایان این مکتب همیشه به این جهت توجه داشته‌اند.

نتیجه سوم: در پرتو این تحلیل مسأله عزاداری امت اسلامی تا روز قیامت معنی و مفهوم دیگری پیدا می‌کند. صرفنظر از این‌که عزاداری از شعائر الهی است و از مصادیق (وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب‏)(1) محسوب می‌شود و با قطع نظر از این مطلب که اشک ریختن و بکاء و جزع و فزغ و هرگونه عزاداری برای آن حضرت ثواب فراوان دارد، عزاداری پاسخی است به آن همه فداکاری‌ها و از خودگذشتگی‌ها که امام حسین و فرزندان و اصحاب آن حضرت برای احیاء دین و بیدار نمودن امت اسلامی نمودند.

اگر امت اسلام در طول تاریخ در مقابل ظالمین و ستمگران توانسته است و می‌تواند ایستادگی کند همه در پرتو قیام عاشورا است، امام حسین با این حرکت بر همه امت‌های اسلام تا قیامت حق بزرگ و غیر قابل فراموش دارد.

نتیجه چهارم: چنین حرکتی تنها راه برای بیدار نمودن امت اسلامی است یعنی هیچ راه دیگر و هیچ عامل دیگری نمی‌‌تواند


1. سوره حج، آيه 32.

مانند شهادت این اثر را داشته باشد و فقط شهادت است که می‌تواند قلب‌های منکوس و آلوده و افکار منحرف و تاریک مردم را بیدار کند، در این حرکت هر کسی می‌داند شهادت یک امر مسلّم و غیر قابل دفع است و دیگر برای شهادت حتی نیازی به علم لدنی که از اختصاصات معصومین(عليهم السلام) است نداریم.

همه می‌دانند چنین حرکتی همراه با شهادت است و هر مصلحی با علم به این جهت قیام می‌کند.

پاسخ به چند سؤال پیرامون شناخت حادثه عاشورا و کیفیت عزاداری بر امام حسین(عليه السلام)(1)

سوال: منابع تاریخی معتبر و غیر قابل خدشه یا کمتر مخدوش در زمینه قیام امام حسین(عليه السلام) کدام هستند؟

جواب: حادثه عاشورا در کتب تاریخی به سه نحو آمده است؛ یک قسم به صورت عام همه حوادث تاریخ از جمله قضایای عاشورا را نقل نموده است. نظیر تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر؛ قسم دوم کتاب‌هایی است که در خصوص زندگی ابا عبدالله الحسین(عليه السلام) به رشته تحریر درآمده است و قسم سوم کتاب‌هایی است که در خصوص حادثه روز عاشورا و وقایع مربوط به آن در قبل و بعد از آن به رشته تحریر درآمده است.

از قدیم مقتل‌های فراوانی نوشته شده است که برخی از آن‌ها به صورت مختصر و برخی مفصل و در برخی اساس حوادث و ذکر


1. مصاحبه پیرامون شناخت حادثه عاشورا وکیفیت عزاداری بر امام حسین(عليه السلام). (16/7/1390)

برخی از انصار امام حسین(عليه السلام) آمده است و برخی به صورت عمده به ثبت اسامی ياران امام اهتمام ورزيده‌اند مانند مقتل فضیل بن عمر رسانی در قرن دوم که مقتلی را نوشت به نام «تسمية من قتل مع الحسين(عليه السلام)».

به طور کلی اگر بخواهیم منبع و مقتلی را که با دقت و به صورت مستند جزئیات حادثه را بیان نموده ذکر کنیم، مى‌توانیم آن چه را که مرحوم شیخ مفید(ره) در کتاب ارشاد نوشته و تاریخ معتبری است و به فارسی هم ترجمه شده است ذکر کنیم و هم‌چنین کتاب خاتم المحدثین مرحوم شیخ عباس قمى(ره) به نام «نفس المهموم». البته برخی از کتابهای مقتل به صورت مختصر هم وجود دارد، مانند لهوف سید بن طاوس و همین‌طور کتاب ديگر مرحوم محدث قمی به نام «نفثة المصدور فیما یتجدد به حزن یوم العاشور» که تکمیل کتاب نفس المهموم است.

سوال: بیان تواریخ یا مقاتل مشکوک در زمینه عاشورا چه حکم شرعی دارد؟

جواب: این سؤال را از دو جهت می‌توان مورد بحث قرار داد هم از جهت فقهی و هم از جهت آثار مترتبه بر آن. اما از جهت فقهی این بحث مطرح است که آیا مطلبی را که انسان به صحت آن اعتماد و یقین ندارد می‌تواند نقل نماید و یا در مداحی و مرثیه خوانى از آن استفاده کند؟

روشن است که پاسخ این سؤال منفی است، یعنی در دین اسلام انسان حق ندارد مطلبی را که در آن تردید دارد و یا فقط از کسی شنیده است به مجرد شنیدن نقل نماید. در برخی از روایات وارد

شده است که چنان چه انسان چیزی را بشنود و به مجرد شنیدن آن را برای دیگران نقل کند و خود نداند که آیا این مطلب صحیح است یا خیر، این از موارد کذب و دروغ محسوب می‌شود: «كَفَى بِالْمَرْءِ كَذِباً أَنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ مَا سَمِع‏».(1)

از این جهت لازم است که گوینده یا مداح و ذاکر ابا عبدالله مطالبی را که اعتماد به صحت آن دارد ذکر کند. به عبارت دیگر نسبت به ائمه معصومین(عليه السلام) همان‌طوری که نمی‌توانیم کلامی را بدون استناد و مدرک به آنان نسبت دهیم هم‌چنین نمی‌توانیم افعالی را بدون دلیل و به صورت شک به آنان نسبت دهیم. اگر بخواهیم بگوییم حضرت در روز عاشورا این عمل را انجام داد، نمی‌توانیم بدون مدرک آن را بگوییم و الا از مصادیق و موارد کذب و چه بسا افتراء شود.

از این جهت است که بزرگان ما همیشه در نقل مطالب و حوادث، مدرک و مستند آن را ذکر می‌نمودند. و حتی برخی از بزرگان مصیبت را از روی کتاب‌های مقتل می‌خواندند. و اما از نظر آثاری که بر آن مترتب می‌شود باید توجه نمود با قطع نظر از کذب بودن ممکن است یک مطلبی اساس بسیاری از سنت‌ها و اعمال و حتی تأثیرگذار در فرهنگ یک جامعه باشد. نقل یک مطلب يا یک عمل و یک حادثه ممکن است شکل فرهنگی جامعه را تحت تأثیر قرار دهد و اگر عواقب آن به صورت منفی و خدای ناکرده در مسیری برخلاف مسیر و هدف اساسی دین باشد تمام آن‌ها بر ذمه گوینده است.


1. وسائل الشيعة، ج‏12، ص 188.

یک خطیب و کسی که اهل منبر است يا یک ذاکر امام حسین(عليه السلام) باید بداند که کلام و ذکر او ممکن است در نسلهای متعددی تأثیرگذار باشد و مسؤولیت خوب و بد آن همه به عهده او است.

باید این نکته را تذکر دهیم که تحریف در حوادثی که با دین ارتباط مستقیم دارد مانند حادثه عاشورا همان آثار زیان باری را دارد که تحریف در اصل دین دارد. روشن است که تحریف در اصل دین از نظر حکم فقهی و به ادله اربعه یک امر حرام و ممنوع است و عنوان آن بدعت است. حال حوادثی که ریشه دینی دارد و اصول محکم دینی اساس آن را تشکیل می‌دهد، چنان چه تحریفی در آن‌ها صورت گیرد، قطعاً همان حکم تحریف در اصل دین را خواهد داشت.

برخی از مادحین اهل بیت یا اهل سخن چه بسا برای جذب بیشتر مردم و توجه عمیق تر و تهیج بیشتر احساسات آنان ممکن است تفسیرهایی را از حادثه عاشورا بنمایند یا نسبت به بعضی از فرازهای روز عاشورا به عنوان زبان حال یا عناوین دیگر تحلیل‌هایی بنمایند. به نظر ما، چنین امری هم صحیح نیست؛ باید حادثه عاشورا را به همان نحوی که واقع شده است بدون هیچ کم و کاستی و بدون هیچ اضافه و پیرایشی بیان نماییم.

چه بسا تحلیل‌هایی که جنبه ذوقی و شخصی دارد و هیچ شاهد و مستندی بر آن وجود ندارد، تأثیر فراوان و درازمدتی در مردم داشته باشد و در عین حال، از اموری باشد که مشکل آفرین هم باشد. آری این معنی صحیح و لازم است که باید درسها و عبرتها و رازهای عاشورا را آشکار کنیم.

سوال: بیان مطالب سخیف و دون شأن ائمه معصومین(عليه السلام) به ویژه در قالب مداحی و عرض ارادت به ساحت امامان و خاندان پاکشان، نظیر این که گفته می‌شود: «دوست دختر من رقیه است»، «کاپیتان حسین» (با استناد به حدیث إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وسَفينَةُ النَّجاةِ) و... یا متهم کردن ابا عبدالله(عليه السلام) به تقلب در ادعای تعویض شمشیر حضرت ابوالفضل(عليه السلام) یا درمانده و ذلیل جلوه دادن ایشان مثل آنچه درباره بیماری امام سجاد(عليه السلام) یا درماندگی حضرت زینب(عليها السلام) گفته می‌شود و نظیر این‌ها چه حکمی دارد؟

جواب: افتخار مذهب شیعه آن است که ائمه طاهرین(عليه السلام) در همه شؤون انسان، برای ما الگو هستند. از مسئله بسیار مهم توحید و عقاید گرفته تا کوچک ترین حادثه زندگى، آنان الگو هستند همان‌طوری که قرآن پیامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را الگو و اسوه برای همه معرفی نموده است: ( لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)(1)، همین‌طور اوصیاء آن حضرت الگوى انسانيت هستند. از این جهت حفظ حرمت این انوار الهی بر همه واجب است، یعنی همان‌طوری که هتک دین و به سخریه گرفتن دین و آثار و ظواهر دین حرام است، همین‌طور هتک حرمت ائمه معصومین(عليه السلام) یکی از محرمات مهمه است.

ائمه ما سفارش اکید فرموده‌اند بر این‌که «كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْنا»(2)؛ شیعه همیشه باید زینت آنان باشد و نباید با حرکات و رفتار و گفتار ناشایست دیگران را از مذهب اهل بیت(عليهم السلام) دور کند. هتک ائمه طاهرین هتک پیامبر(صلى الله عليه وآله) است که از


1. سوره احزاب، آيه 21.

2. الأمالي(للصدوق)، النص، ص 400.

اعظم کبائر است، باید از جملات و تعبیراتی که در بین اهل فسق و فجور رائج است خودداری نماییم. هیچ گاه در برخورد با ائمه طاهرین و خصوصاً حادثه عاشورا نباید از تعابیر ناشایست که مناسب انسان‌های معمولی نیز نیست، استفاده کرد.

در سیره ائمه معصومین(عليهم السلام) اصل حکمت به صورت بسیار درخشنده وجود دارد، همه امور آنان و همه گفتارشان بر این اساس بوده است.

اساساً کشته شدن ابا عبدالله الحسین(عليه السلام) و اسارت اهل بیت بر اساس حکمتی بود که حضرت آن را دریافته بود و چه بسا دیگران از آن بی‌اطلاع بودند. بنابراین اصل نمی‌توان اعمالی را که حتی در انسانهای عادی مستبعد است به آنان نسبت دهیم. به عنوان مثال نسبت دادن ذلت و خواری به حضرت زینب(عليها السلام) که الگوی عزت و شجاعت و صبر و مقاومت و تسلیم در برابر رضای خداوند بودند، از مواردی است که خواسته یا ناخواسته موجب هتک مقام این بزرگوار می‌شود و حتماً باید از این‌گونه مطالب خودداری شود و به جای آن کلام این بانوی بزرگوار که در مجلس یزید با کمال سربلندی فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»(1)، یعنی چیزی جز زیبایی ندیدم که اشاره به عزت شهادت و افتخار دفاع از حق و دین خداست به عنوان بیت الغزل عزاداری و بیان عزت اهل بیت ترویج و تبلیغ شود.

سؤال: بیان عباراتی که مستلزم نفی توحید است، مثل این‌که گفته می‌شود: «لَا إِلَهَ إِلا...» (به جای نقطه‌چین اسامی امام حسین(عليه السلام)، حضرت ابوالفضل(عليه السلام)، حضرت زهرا(عليها السلام)، حضرت زینب(عليها السلام) می‌آید)


1. بحار الانوار، ج 45، ص 116.

چه حکم شرعی دارد؟

جواب: روشن است که از نظر فقهی چنان چه کسی چنین عباراتی را با توجه به معنای آن و از روی اختیار و اراده بگوید شرک واقعی است. باید توجه داشت که به کار بردن چنین تعابیری با قطع نظر از این که انسان را از وادی توحید خارج و به وادی شرک داخل می‌کند و با قطع نظر از این که خود آن بزرگواران راضی به چنین امری نیستند و همیشه از این گروه که در تاریخ شیعه به عنوان غلات معروف هستند تبرّی می‌جستند، باید توجه داشت چنین تعابیری دین و مذهب اهل بیت را متهم به شرک می‌کند.

به عبارت دیگر چنین کلمات و تعابیری نه تنها خود گوینده را در وادی شرک داخل، بلکه اساس مذهب را متهم به شرک می‌کند. کسانی که چنین عبارت‌هایی را به کار می‌برند، در پیشگاه امام زمان(عليه السلام) چه جوابی دارند؟ کسانی که این‌گونه تحریف‌ها را در اساس دین که عبارت از توحید است به کار می‌برند، چه جوابی در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی دارند؟ این دین و مذهب که به صورت امانت در اختیار ما قرار داده شده است و با خون ابا عبدالله الحسین(عليه السلام) باقی مانده چنین اشخاصی با چنین تعابیری تیشه به اصل آن می‌زنند و آیا می‌توان آنان را پیرو اباعبدالله و حضرت فاطمه و زینب(عليهم السلام) دانست؟

سوال: وظیفه مراجع، روحانیون و علما در قبال تحریف و تخفیف وقایع و تواریخ مذهبی مثل آنچه که در سخنرانی‌ها یا مداحی‌ها درباره حادثه عظیم کربلا صورت می‌گیرد چیست؟

جواب: وظیفه بزرگان دین و روحانیت معظم آن است که در مقابل

هرگونه انحراف و بدعتی ایستادگی کنند. یکی از وظایفی که در اسلام بر دوش علما و بزرگان قرار داده شده است آن است که هنگامی که بدعتی را در جامعه ملاحظه کردند از علم و دانایی خود استفاده کنند و در مقابل آن بایستند.

باید روشنگری نمایند و به مردم عزیز ابلاغ کنند و به آنان آگاهی دهند. خوشبختانه درمورد همین تحریف‌هایی که در مورد حادثه عاشورا اتفاق افتاده است بزرگانی مانند شهید مطهری روشنگری نموده‌اند. در زمان ما نسبت به برخی از تعابیر هنگامی که از مراجع بزرگ تقلید مانند حضرت آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی و سایر مراجع عظام سؤال شده همه در پاسخ‌های محکم چنین تذکرهایی را داده‌اند و تصریح فرموده‌اند که برخی از این عبارت‌ها از مصادیق واضح شرک است.

حتی در یکی از استفتاءاتی که از معظم له شده است و سؤال شده برخی می‌گویند در جریان عاشورا نباید فقه را داخل کرد چون حادثه عاشورا از دایره فقه خارج است. فرموده‌اند: هیچ امری از امور عالم از دایره فقه خارج نیست چطور امام حسین(عليه السلام) برای احیاء امر به معروف و نهی از منکر که دو اصل از فروع دین است قیام کنند آنوقت بگوییم حادثه عاشورا ربطی به احکام فقهی ندارد. چطور می‌توان گفت این حادثه جدای از فقه است با این که اساس آن مبارزه با ظلم و فساد بوده است که یکی از مسائل مسلم در فقه است.

آیا مگر امام حسین(عليه السلام) نفرمود: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِى أُمَّةِ جَدِّي‏»(1) و آیا طلب اصلاح غیر از دستورات پیامبر و همان حلال و حرام است که پیامبر فرمود؟


1. بحار الانوار، ج 44، ص 329.

سوال: وظیفه مردم در برابر تحریفات یا بیان مقاتل ساختگی و دون شأن معصوم چیست؟

جواب: مردم عزیز باید توجه کنند که از سخنرانان معتبر، یعنی کسانی که اطلاعات صحیح و دقیق و کامل دینی دارند استفاده کنند و همین‌طور از ذاکرینی استفاده کنند که اشعار دقیق و مصائب صحیح را به کار می‌گیرند.

چطور مردم برای معالجه یک کسالت جزئی در مورد دکتر متخصص تحقیق می‌نمایند، پس باید برای تغذیه روحی و تهذیب نفس و تکامل و عروج روح و فکر از کسانی استفاده کنند که اطمینان به صلاحیت آنان داشته باشند.

ما به مردم عزیز توصیه می‌کنیم همان‌طوری که پیشینیان مقید بودند و از سخنران و یا ذاکر و مداح، مستند قول او را می‌پرسیدند، اکنون هم از هر سخنرانی مدرک و سند مطالبه نمایند. می‌توانیم بگوییم یکی از معیارهای صحیح برای تشخیص خطیب توانا از غیر آن، همین امر است، یعنی کسی که کلام خود را به صورت مستند و همراه با مدرک آن بیان می‌کند، این چنین شخصی قابل اعتماد است و خطیبی است توانا.

سوال: نغمه‌سرایی درباره مصائب اهل بیت(عليه السلام) با الحان مشکوک به غنا در مجالس عزاداری چه حکمی دارد؟

جواب: همان‌طوری که قبلاً گفتیم در مراسم عزاداری باید ملاکات فقهی را مدنظر قرار دهیم و هیچ‌گاه از دایره فقه خارج نشویم. در فقه اسلام، خواندن قرآن به صورت غنا و یا همراه با

ادوات موسیقی حرام و غیر جایز است، بلکه حرمت آن اشدّ است.

نغمه‌سرایان ابا عبدالله الحسین(عليه السلام) باید سعی نمایند که صوت و صدای آنان به صورت غنا نباشد که در این صورت مرتکب حرام شده‌اند.

البته در موردی که شک داشته باشیم که صدایی عنوان غنا دارد یا نه، خواندن و شنیدن آن اشکالی ندارد، اما باتوجه به شأن و منزلت چنین مراسمی و این که باید سعی کنیم به صورتی برگزار شود که کاملاً مورد رضایت خداوند تبارک و تعالی باشد، باید از الحان مشکوک هم خودداری نماییم.

نکته قابل توجه آن است که ذکر حادثه عاشورا حتی به صورت عادی و بدون این که تکیه بر صوت داشته باشد خود جانگداز است. مردم عزیزی که تا نام امام حسین(عليه السلام) را می‌شنوند آن حادثه را تصویر می‌کنند و از خود بیخود می‌شوند دیگر نیازی نیست که از صداهای مشکوک برای تحریک آنان استفاده کرد.

سوال: بهترین صورت عزاداری برای اهل بیت(عليه السلام) به ویژه برای مصائب امام حسین(عليه السلام) و خاندانش باتوجه به سنت ائمه معصومین(عليه السلام) در این زمینه چیست؟

جواب: همان‌طوری که بزرگان ما فرموده‌اند، عزاداری باید به همان نحو سنتی باشد. در این شیوه تکیه اساسی بر بیان زندگی ائمه معصومین و بیان دستورات آنان و اهمیت دادن آنان به دین و احکام دین بوده است. عزاداری در صورتی چهره واقعی خود را پیدا می‌کند که عزادار و سوگوار را متوجه اهداف اصلی حادثه عاشورا کند.

با هر یک از امور گریستن و گریاندن و سینه زدن و زنجیرزنی به بُعد خاصی از این اهداف توجه می‌شود. باید در این امر مهم از

افراط و تفریط خودداری نمود. لازم است طبق دستورات خود ائمه(عليه السلام) که نسبت به گریه و بکاء اهمیت می‌دادند توجه نموده و در کنار آن به ظلم‌ستیزی و مقابله با کسانی که در صدد هدم دین هستند تأکید نمود.

باید به مردم گفت یکی از واجبات برای انسان مؤمن، حفظ دین است و در زمانی که احساس کند دین در خطر است برای بقاء آن باید جان خود را تسلیم نماید. به هر صورت باید عزاداری جهت‌دار باشد و در کنار عزاداری بلکه در متن آن شعرها و شعارها از تبیین اهداف عاشورا غفلت نشود، و اینکه امامان معصوم(عليه السلام) تأکید بر حفظ عزاداری و بیان واقعه عاشورا و گریستن بر امام حسین(عليه السلام) و اصحاب و اولاد آن حضرت داشته‌اند به جهت آن بوده است که اهداف این قیام مقدس باقی بماند، چرا که در این صورت است که مردم با تمسک به کشتی نجات وسیله هدایت خود را فراهم کرده‌اند.

سؤال: نظر حضرتعالی درباره حدیث منتسب به حضرت زهرا(عليها السلام) مبنی بر «الیوم رفع القلم» که زمینه ارتکاب انواع فعل حرام را در قالب جشن موسوم به «عید الزهرا» فراهم می‌سازد، چیست؟

جواب: چنین حدیثی در اين مورد به هیچ وجه نداریم و هیچ یک از بزرگان چنین مطلبی را نفرموده‌اند و اساساً بر طبق حدیث مشهور که «حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»(1) هیچ کدام از دستورات الهی نه قابل تغییر است و نه قابل تعطیل. بنابراین چنین نسبتی اولاً افتراء به دین است و ثانیاً حضرت زهرا(عليها السلام) قطعاً از آن مبرّا است. پیروان و محبان


1. الكافي ج‏1، ص 58.

حضرت فاطمه(عليها السلام) باید اعمالی را که موجب خشنودی ايشان است انجام دهند و چطور گناه می‌تواند خشنودی آن حضرت را فراهم نماید؟

سوال: نظر حضرت تعالی درباره این سخن که «خون امام حسین(عليه السلام) کفاره گناهان ما شیعیان است» چیست؟

جواب: به طور کلی می‌توانیم بگوییم که شهادت امام حسین(عليه السلام) دارای برکات فراوانی است، بر طبق روايات عزاداری و گریستن و حضور در مجالس آن حضرت ثواب فراوانی دارد، علاوه بر آن موجب نجات انسان از عذاب جهنم و آگاهی آنان به حقیقت و معارف دین می‌شود. مردم متوجه می‌شوند آن حضرت برای اقامه نماز و سایر احکام دین کشته شد و الگویی می‌شود برای همه دینداران.

شیعه واقعی در اثر اطلاع بر این امور است که می‌تواند به دستورات اسلام عمل نماید و خود از مصادیق نمازگزاران واقعی شود. اگر کسی بگوید مثلاً شیعه هرکاری را می‌خواهد انجام دهد، نعوذ بالله نماز نخواند و محرمات را مرتکب شود و درعوض خون امام حسین(عليه السلام) موجب نجات او است، این همان برداشت غلطی است که مسیحیت در مورد حضرت عیسى(عليه السلام) دارند و می‌گویند او بر صلیب رفت تا گناهان مردم آمرزیده شود.

به هرحال ما بر حسب روایات معتقدیم شیعه در اثر ارتباط قوی با جریان عاشورا و حضرت اباعبدالله(عليه السلام) می‌تواند خود را از عذاب جهنم دور کند و نجات دهد، به این معنی که با گریستن در مصیبت آن حضرت و عمل نمودن به آنچه که حضرت برای آن شهید شد، قطعاً از اهل نجات خواهد بود. البته بررسی مفصل این بحث و احادیثی که در این زمینه وارد شده، نیاز به مجال وسیعی دارد.

سبک و روش آيت‌الله العظمى فاضل لنکراني(ره)
در برگزارى عزادارى حضرت سيّد‌الشهداء(عليه السلام)(1)

بسم الله الرحمن الرحيم

بينندگان عزيز امروز توفيق پيدا کرديم در محضر جناب آيت الله محمد‌جواد فاضل لنکرانى فرزند بزرگوار مرجع فقيد عالم تشيع حضرت آيت‌الله العظمى فاضل لنکرانى باشيم.

خدمت اين بزرگوار سلام عرض کرده و تشکر مى‌کنم از اين‌که وقت خود را به ما اختصاص دادند.

حاج آقا يک سؤال که در اين ايام مى‌خواستم از محضر شما بپرسم اين است که مراجع بزرگوار ما و بخصوص اين مرجع عاليقدر رحمة الله عليه با آن مقام علمى و آن تلاش و همت والا که نسبت به نشر ارزشهاى مکتب تشيع داشتند به زمان ماه محرم که مى‌رسيدند دچار يک دگرگونى مى‌شدند مى‌خواهم مقدمتاً از شما در رابطه با اين مرجع بزرگوار سؤال کنم بعد اگر اجازه بفرماييد سؤال‌هايى را مطرح خواهم کرد.


1. مصاحبه با شبکه دو سيماي جمهوري اسلامي ايران. (6/9/1391)

بسم الله الرحمن الرحيم

بنده هم خدمت جنابعالى و همه بينندگان عزيز عرض سلام داشته و ايام محرم را که روزهاى حزن و اندوه اهل بيت و همه شيعيان است به همگان تسليت عرض مى‌کنم.

مراجع بزرگوار تقليد رويه بسيار مشهودى را در ايام عزادارى دارند بطورى که اين بر همه حوزويان و شيعيان کاملاً مشهود است. اولاً بر حسب روايات ائمه ما در ايام محرم خنده و شادى و رفتار و گفتارى که موجب فرح و خوشحالى باشد از خود بروز نمى‌دادند. و حزن و اندوه از چهره مبارکشان نمايان بود. بر همين اساس اين بزرگواران هم تبعيت از اين مشرب و روش داشتند.

گفتارشان کاملاً تغيير پيدا مى‌کرد. با اين‌که در غير از ايام محرم مجالس ايشان معمولاً همراه با مزاح و مطايبات بود اما در ايام محرم به اين نکته توجه داشتند و فراموش نمى‌کنم که والد راحل ما (رضوان الله عليه) با شروع ماه محرم لباس عزا بر تن کرده و سر تا پا مشکى پوش مى‌شد عبا، قبا، پيراهن، فقط عمامه ايشان چون سيّد نبودند سفيد بود.

به همين جهت در پاسخ به استفتاءاتى که در اين زمينه از ايشان مى‌شد مى‌فرمودند: در فقه ما وارد شده در موارد عادى بدون جهت پوشيدن لباس مشکى مرجوح است اما وقتى عنوان بسيار مهمى در ميان باشد مثل عزادارى اباعبدالله الحسين(عليه السلام) نه تنها مرجوح نيست بلکه رجحان هم دارد. حتى ايشان نقل مى‌کردند که نه تنها ما بلکه مراجع و اساتيد گذشته ما از جمله مرحوم آيت الله العظمى بروجردى رويه‌شان بر همين منوال بوده است که در ظاهر علاوه بر اينکه در کلام خود

رعايت حزن اهلبيت(عليهم السلام) را مى‌کردند در لباس و پوشاک هم اين دقت را داشتند تا ظاهرى غمگين و عزادار به خود بگيرند.

نکته سوم آن است که حوزه‌هاى علميه در دهه محرم تعطيل است يعنى بخش تعليم و آموزش آن تعطيل مى‌شود اما معناش اين نيست که همه امور دينى و علمى طلاب و فضلاء تعطيل باشد بلکه وظيفه مهمترى را بر دوش دارند. به اين نکته اشاره کنم که بزرگان ما تا مسئله بسيار مهمى در کار نباشد به آسانى درس را تعطيل نمى‌کنند و در اين مورد داستان‌ها و قضاياى فراوانى در تاريخ حوزه وجود دارد.

سؤال: يعنى در حقيقت برقرارى کلاس درس جزء واجبات است.

جواب: در حقيقت بعنوان يک امر لازم تلقى مى‌شود چون تحصيل و تعليم يک واجب کفايى است آن را به عنوان يک امر واجب تلقى مى‌کنند. اين‌طور نيست که امروز اگر ميل ما باشد درس بگوييم و اگر ميل ما نباشد درس نگوييم. حتى والد راحل ما (رضوان الله عليه) در همين اواخر عمرشان با وجود کسالت‌هاى بسيار فراوان که گاهى اوقات صحبت کردن برايشان خيلى مشکل بود اما در مجلس درس حضور پيدا مى‌کردند. مراجع بزرگ ما حتى در سنين 90 سالگى که الان هم برخى از آن‌ها الحمدلله در قيد حيات هستند مشغول تدريس هستند.

مى‌خواهم به مردم عزيز اين نکته را عرض کنم که حوزه‌هاى علميه دهه محرم کاملا تعطيل است هيچ درسى در حوزه علميه نيست و در ازاى آن به مسئله عزادارى مى‌پردازند معلوم مى‌شود که مسئله عزادارى حضرت ابا عبدالله(عليه السلام) در اين ايام امرى است اهم.

اهتمام به برپايى مجلس روضه و عزاداري

طلاب و فضلاء به تبليغ مى‌روند و برنامه خود مراجع که در قم حضور دارند اين است که در بيوتشان مجالس عزادارى برگزار مى‌کنند و اين‌هم نکته‌اى است که بايد به آن توجه داشته باشيم. والد ما به لحاظ اين جهات عمومى که در حوزه وجود داشته و هم به لحاظ آنکه پدر‌شان از مجتهدين طراز اول و از هم‌بحث‌هاى امام خمينى رضوان الله عليه بودند، مقيد به اقامه مجلس عزا در بيت خود بوده و اهتمام به اين سنت حسنه داشتند يعنى از همان ايام که جدّ ما بعنوان يک مدرّس در حوزه مطرح بودند در منزل و بيت ما مجلس عزادارى برگزار شده است. شايد تاريخ عزادارى در بيت ما به حدود 70 سال پيش برگردد. البته در قم بيوتات بزرگان ديگرى هست که تاريخش بيشتر از اين است اما اهتمام جد و همچنين والد ما نسبت به مجلس عزادارى در اين بود که در طول اين هفتاد سال حتى يک بار هم تعطيل نشد و خود ايشان هم سعى مى‌کردند مرتب در مجلس حضور پيدا کنند.

حضور در مجلس زودتر از ديگران

بنده از حضور ايشان در مجلس عزادارى خاطرات عجيبى دارم که به بعضى از آن‌ها اشاره مى‌کنم. مثلاً اگر اعلام مى‌کرديم که مجلس ساعت ده تشکيل مى‌شود ايشان غالباً ده دقيقه يا يک ربع به ده حضور پيدا مى‌کرد به ايشان مى‌گفتم اجازه بدهيد يک مقدار جمعيت بيشتر جمع شود. (با اينکه در روضه بيت ما مرحوم آقاى بروجردى، مرحوم امام و مرحوم علامه طباطبايى و مراجع بزرگ

شرکت مى‌کردند و همین‌طور استمرار پيدا کرده تا حالا) من مخصوصاً در دوران مرجعيت ايشان مى‌گفتم اجازه بدهيد جمعيت که آمدند بعد تشريف بياوريد چون قبل از شروع مجلس مى‌آييد و خسته مى‌شويد. ايشان تبسمى کرده و فرمودند: عجب من خودم را به عنوان صاحب عزا قرار بدهم اما ديرتر از ديگران شرکت بکنم؟ من وظيفه دارم که زودتر از همه این‌جا بيايم و تأدباً بنشينم. دقت فرماييد اين مسئله‌ مطلب مهمى است که ما نبايد در مجلس عزادارى حتى دير بياييم.

پايين مجلس نشستن

خاطره ديگر اين است که ايامى بخاطر کسالت ايشان يک صندلى گذاشته بوديم تقريبا بالاى مجلس تا از ماشين که پياده شدند زودتر بتوانند وارد مجلس شوند. اما ايشان قبول نکردند و فرمودند چه معنا دارد که من بروم بالاى مجلس بنشينم من بايد کنار درب ورودى مجلس آن‌جا که مردم وارد مى‌شوند بنشينم.

وصيت به برپايى مجالس روضه

واقعاً تمام حرکات ايشان نسبت به عزادارى حضرت اباعبدالله الحسين براى ما بسيار عجيب بود. الان شما و همه مؤمنين و مقلدين ايشان در وصيت نامه ايشان مى‌خوانيد که مرقوم فرمودند ميل دارم بعد از من دهه محرم و دهه فاطميه و روزهاى جمعه در اين حسينيه روضه برقرار شود که تا کنون علاوه بر اين ايام، در مناسبت‌هاى ديگر بحمدالله مجلس برقرار بوده است. اين که يک

مرجع تقليد در وصيت‌نامه خود تصريح به چيزى کند يعنى نزد او مسائلى از آن مهم‌تر وجود ندارد. حتى ما دفترى در مشهد مقدس داريم که بيش از ده دوازده سال از تاريخ احداث آن مى‌گذرد. اين دفتر در ايام مرجعيت ايشان و بنا به درخواست مقلدين در مشهد تأسيس شد ايشان سفارش و وصيّت فرمودند دفتر ما در مشهد باقى بماند و من مى‌خواهم در آن دفتر روزهاى پنج‌شنبه در کنار قبر حضرت على بن موسى الرضا عليه آلاف التحية و الثناء روضه خوانى بشود. اهميت مسئله احياء عزادارى اباعبدالله اصلاً همه وجود مراجع را در برگرفته است. ما اگر زندگى مراجع را بررسى کنيم تمام زندگى علمى و دينى و سياسى این‌ها با مسئله عاشورا و عزادارى حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) پيوند عميق خورده است.

سؤال: فرزندان بسيارى از مراجع به همين نکته اشاره نموده‌اند که در وصيت‌نامه اين بزرگواران بر اقامه عزاى امام حسين(عليه السلام) تأکيد شده و اين نشان مى‌دهد که چقدر اين مسئله مهم است حالا با توجه به اهميتى که اين بزرگواران نسبت به اقامه عزاى امام حسين(عليه السلام) داشتند حتماً تذکراتى داشته‌اند که در مجلس عزادارى امام حسين(عليه السلام) چه نکاتى بايد رعايت شود و مردم و مومنين چه نکاتى را بايد لحاظ کنند که در حقيقت بتوانند در بزرگداشت مقام شامخ حضرت حسين بن علي(عليهما السلام) سهيم باشند؟

جواب: قبل از پاسخ به سوال جنابعالى باز يک قضيه‌اى را در همين رابطه عرض کنم چندين سال قبل در حوزه علميه قم کتابى در رابطه با قيام امام حسين(عليه السلام) به نام شهيد جاويد نوشته شد و در آن يک اظهار نظرهايى به اعتقاد آن‌ها نو و جديد مطرح شد.

پدرم مى‌فرمودند ما اين کتاب را که خوانديم ديديم اشکالات بسيار فراوانى از جهات متعدد هم از نظر تاريخى و هم از نظر فهم عبارات احاديث و هم از جهات ديگر در آن وجود دارد. با مؤلف آن تماس گرفتيم که اين کتاب شما اشکالاتى دارد و چندين بار وعده داد که جلسه‌اى داشته باشيم اما نيامد.

پدرم مى‌فرمودند از جمله کسانى که مثل من همين اعتراضات را بر آن کتاب داشتند مرحوم آيت الله آقاى شهاب الدين اشراقى داماد امام خمينى رضوان الله عليه بود. بعد از اينکه از تشکيل جلسه مأيوس شديم گفتيم حالا وظيفه ما اين است که همين اشکالات را در قالب يک کتاب جديد منتشر کنيم و لذا کتاب پاسداران وحى توسط ايشان و داماد امام در سال‌هاى حدود حدود دهه چهل و پنجاه منتشر مى‌شود. خب هم کتاب آن آقا که اول نوشته شده بود و هم رد آن کتاب توسط اين دو نفر در شرايط سياسى آن زمان و آن فضايى که حتى حاکم بر حوزه هم بود مسائل مختلفى را بدنبال داشته به طورى که ايشان مى‌فرمودند ما از نشر کتاب نسبت به جان خود از جهات متعدد احساس خطر مى‌کرديم.

از جمله کسانى که بسيار نگران شده بودند با اين‌که خيلى هم ارادت به حضرت اباعبدالله حسين(عليه السلام) داشت پدر من بود. به من گفتند نگران شما هستم که اگر اين کتاب چاپ شود جان شما در خطر بيافتد. پدرم سه بار اين جمله را به من گفت. بار سوم به ايشان عرض کردم اگر ما احساس تکليف کرده باشيم شما چه مى‌فرماييد؟ پدرم گفتند اگر بحث از تکليف در ميان باشد ديگر من حرفى ندارم. اگر واقعاً وظيفه شرعى تشخيص داديد اين کار را

انجام دهيد. به اين صورت کتاب پاسداران وحى چاپ و منتشر شد و در آن زمان هم موجى ايجاد کرد و تقريباً مى‌شود گفت جلوى رشد کتاب آن فرد کاملاً گرفته شد. البته بزرگان ديگرى هم بر آن کتاب رديه نوشته بودند.

مى‌خواهم اين جمله را عرض کنم پدرم نقل می‌کردند که وقتى پدر من در بستر بيمارى افتاد و روزهاى آخر عمرش را مى‌گذراند به من مى‌فرمود محمد بيا اين کتابت را براى من بخوان و من مى‌رفتم اين کتاب را براى ايشان و در آن حال که در بستر بيمارى بود مى‌خواندم و بعد که تمام مى‌شد در حالى که اشک از ديدگانش سرازير بود مى‌گفت اميد من در عالم قبر به همين چند کلمه‌ايست که شما نوشته‌ايد. يعنى به آنچه پسر در حمايت از قضيه عاشورا و امام حسين(عليه السلام) نوشته بودند، و اين مسئله بسيار مهمى است. زندگى ايشان از ابتداء به حمايت از ولايت ائمه معصومين(عليهم السلام) و خصوصاً قضاياى مربوط به عاشورا و محرم و فاطميه گره خورده بود.

اما راجع به سوالى که فرموديد اتفاقاً به نکته بسيار مهمى توجه داديد مردم ما بايد بدانند عزادارى‌هايى که در حضور مراجع ما انجام مى‌شود چگونه است به نظرم اين بهترين راه براى آشنايى با سبک عزادارى صحيح است. آيا هر منبرى و واعظى در حضور مرجع تقليد مى‌تواند صحبت بکند؟ شايد کمتر کسى در منزل ما منبر رفته باشد و بعد از منبر پدرم او را صدا نزده باشد که تو اين دو تا مطلب را اشتباه گفتى يا اين روايت را درست نخواندى. با اينکه کسانى که آن‌جا منبر مى‌روند از مشاهير حوزه و خطبا هستند و واقعاً هم افراد بسيار ارزنده‌اى هستند. اما اين يک رويه در بين

مراجع است. اين‌طور نيست که هر کسى در حضور این‌ها بتواند سخن بگويد. مراجع ما به منبر بيشتر از مداحى اهميت مى‌دهند. اين را بايد به مردم عرض کنيم که در اهتمام به قضيه عاشورا ما از مراجع بالاتر نداريم. و اين مسأله‌اى نيست که بخواهيم تعصب داشته باشيم. يک چيز مشهودى است که آن‌ها به منبرى اهميت بيشترى مى‌دادند. منبرى بايد ريشه‌هاى مسائل دينى را از عمق قضيه عاشورا بيرون بياورد و بشکافد. ما بايد هر سال از صدف قضاياى عاشورا، دُرهاى درخشان آن را بيرون بياوريم و به مردم نشان بدهيم. عاشورا آن قدر گستردگى دارد که مى‌توان گفت با وجود همه کتابهايى که تاکنون در مورد محرم و عاشورا نوشته شده هنوز حرفهاى ناگفتنى زياد است. اگر بخواهيم شرحى بر کلمات حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) بنويسيم شايد بالغ بر دهها جلد کتاب بشود. بحمدالله حوزه‌هاى علميه دائما دنبال اين قضايا هستند.

رکن عزادارى بيان حقايق دين توسط اهل منبر است

آن‌چه که رکن عزادارى است اصل ايرادِ سخنرانى و ابراز حقائق دينى و بيانِ ابعاد گسترده دين است البته در کنار آن راجع به مصائبى که حضرت اباعبدالله و اصحاب و اولادش متحمل شدند چنان‌چه شخصى با صداى بسيار خوب اشعار خوب و با محتوا بخواند اين هم بسيار خوب است ولى اين در مرتبه دوم و از فروعات عزادارى است. متأسفانه در جامعه ما در بعضى از جاها عکس اين عمل مى‌شود. خيلى روشن عرض کنيم در بعضى از شهرها و استان‌ها بعضى از تکايا اول سراغ اين مى‌روند که کدام

مداح را دعوت کنند فکر و سرمايه‌يشان را بر مسأله مداح گذاشته و بعد مى‌گويند حالا سخنران کى باشد؟ به مردم عزيز و عزاداران حضرت اباعبدالله که واقعاً خاک پاى آن‌ها را بايد توتياى چشم خود کنيم و مراجع ما اين کار را کرده‌اند، بايد عرض کنيم از اين مسير اصلى که روش بزرگان ما بوده خارج نشوند. اول ببينيد چه کسى مى‌توانديک ساعت صحبت کند و دين شنوندگانى را که پاى منبر او نشسته‌اند محکم کند. آن‌هم در اين وانفساى روزگار ما و با اين ابزارهاى تبليغاتى که دنيا عليه اسلام و انقلاب و شيعه بکار مى‌برد. آيا آنچه که جوانان ما را مى‌تواند نگه دارد آن حرکات و آن ريتم‌ها و فرم‌هايى است که هر سال توسط بعضى از مداح‌ها به سبک جديدى ايجاد مى‌شود؟ يا آن مطالبى است که توسط عالمان محقق و پرمطالعه بيان مى‌شود؟ عرض نمى‌کنم هر کسى منبر رفت مورد تأييد است بلکه مى‌گويم ببينيد مراجع ما به چه کسانى منبرى مى‌گفتند. در زمان قديم برخى از منبرى‌هاى ما از مجتهدين درجه يک بودند. مردم ما تحقيق کنند کدام منبرى مطالعه بيشترى دارد و او را دعوت کنند.

لزوم مطالعه بر خطيبان و اهل منبر

باز اين نکته هم مهم است که والد ما مى‌فرمودند منبرى حق ندارد بدون مطالعه منبر برود و از محفوظات گذشته‌اش استفاده بکند. وقتى مخاطب جديد است يا افراد ديگرى سخن را مى‌شنوند بايد مطالعه کند و مطالعاتش هم به روز باشد، منبر بايد به روز باشد. پدر ما راجع به منبر مرحوم آقاى فلسفى قدس سره اين تعبير را

داشتند که خيلى جالب است مى‌فرمودند آقاى فلسفى هرگاه منبر مى‌رفت يکى از اصول و ابعاد و مسائل مسلمه دينى را کاملاً روشن تشريح و اثبات مى‌کرد و از منبر پايين مى‌آمد. اين منبر ارزش دارد.

پرهيز اهل منبر از نقل خواب‌ها

ايشان شديداً مخالف نقل خواب در منبر بودند گاهى اوقات که مى‌شنيدند حتى از همين صدا و سيما که بحمدالله اکنون کمتر شده سخنرانى کسى پخش مى‌شود و 60 ميليون بيننده و شنونده دارد آن وقت از اول تا آخر منبر نقل خواب مى‌کند يا به بيان دو سه تا از کشفيات و مشاهدات مى‌پردازد که صبغه عرفانى دارد و خيلى‌شان هم اساسى ندارد و توى پرانتز تخيل قرار مى‌گيرد، بسیار ناراحت می‌شدند.

سؤال: اگر هم داشته باشد براى عموم مردم حجيت ندارد يعنى ممکن است من اين خواب را ديده باشم اما براى ديگران حجيت ندارد.

جواب: بله. خواب اولا ابعاد زيادى دارد و بايد ديد کدام يک اعتبار دارد و کدام اعتبار ندارد. حتى خواب براى بيننده ممکن است يک خصوصياتى داشته باشد که براى ديگران هيچ اثرى نداشته باشد. نکته مهم اين است که ايشان مى‌فرمودند منبرى که پناه به ذکر خواب و امثال آن مى‌آورد بى‌سواد است. اين‌همه معارف و حقائق در قرآن و مکتب اهل بيت وجود دارد که اگر بخواهيم این‌ها را از اول تا آخر عمر خود بگوييم نياز به يک منبر تکرارى ندارد پس چرا سراغ نقل خواب برويم.

ما بايد قدردانى کنيم از برخى از خطبا که منبر تکرارى ندارند براى اينکه پيوسته مطالعه کرده و مطلب جديدى را بر معلومات

خود اضافه مى‌کنند و سپس آن را براى مردم بيان مى‌کنند. پس ببينيد بزرگان ما شرايط منبر و منبرى را متذکّر شده‌اند. منبرى کسى است که مطالب متقن و مستند بگويد از نقل خواب و اين جور چيزها احتراز کند. يک زمان يکى از منبرى‌ها در بالاى منبر گفت من اين مطلب را از يک کسى شنيده‌ام بعد از اينکه از منبر پايين آمد والد ما فرمودند شما مجاز نيستيد به مجرد شنيدن از کسى آنرا در بالاى منبر نقل کنيد، بلکه بايد خودت احراز کنى که مطلب تا چه مقدار اساس دارد. منبر جايى نيست که در آن اکتفاء به شنيده‌ها کنيم. بله يک وقت مى‌گويد اين مطلب را از يک مجتهد بزرگ يا از يک محقق بزرگ شنيدم اين صحيح است. منبر بسيار اهميت دارد و مراجع ما نسبت به منبر اهميت فوق العاده قائل بودند و معمولاً در حضور آن‌ها وقتى منبرى سخن مى‌گفت سعى مى‌کرد مطالب بسيار محکم را بگويد.

پرهيز مداحان از اشعار شرک‌آلود

مداحان عزيز و مرثيه‌سرايانى که واقعاً وجودشان براى ما و مردم مغتنم است بدانند محتواى اشعارى که مى‌خوانند چيست؟ مبادا خداى نکرده محتوايى داشته باشد که زمينه شرک را در انسان به وجود بياورد. مبادا محتوايى داشته باشد که انسان را از حقيقت دين جدا کند. اجازه دهيد عرض کنم اول کسى که در ميان مراجع به استفتايى که از ايشان راجع به اشعار مداحان شد بسيار محکم پاسخ دادند مرحوم والد بودند. يکى از مداح‌ها که اکنون به رحمت خدا رفته و خداوند رحمتش کند اين حرف را مى‌زد که من زينب

اللهى ام و امثال اينها. اين مطلب از ايشان استفتاء شد. ايشان محکم فرمودند که اين حرف حرام است و شرکت و حضور در مجلس اين فرد حرام است و اگر خودش هم بفهمد چه مى‌گويد، مرتد است. اين‌چنين محکم برخورد کردند و اين استفتاء در همان زمان در سايت ايشان قرار گرفت و منتشر شد.

پرهيز از بيان مطالب بدون سند

بنابراين کسى که بعنوان منبرى يا مداح مى‌خواهد مجالس دينى مردم را اداره بکند اگر خودش از زاويه دين کار نکرده باشد اين جرم بسيار بزرگى است. اگر منبرى براى آنکه مجلسش پرجمعيت بشود بخواهد يک مصيبتى را که هيچ سندى ندارد بخواند اين روز قيامت در پيشگاه خداوند و اهل‌بيت جوابى نخواهد داشت.

شما ببينيد امام حسين(عليه السلام) در کربلا شهيد شده با آن مصيبت‌هايى که نه قبلش نظير داشته و نه بعدش، تا قيامت هم نظير نخواهد داشت ما ديگر مثل قضيه کربلا نخواهيم داشت آن وقت من چطور به خود اجازه بدهم که از اين حادثه عظيم به نفع خودم براى اينکه توجه مخاطب بيشترى را به خود جلب کنم بهره‌بردارى نمايم. آن حضرت از همه چيز خود گذشت براى اينکه اسلام بماند آن وقت من بيايم از اين قضيه براى خودم استفاده بکنم چه خيانتى از اين بالاتر. لذا تقاضاى من اين است که هم منبرى‌ها و هم مداح‌ها و هم همه کسانى که مى‌خواهند راجع به حضرت اباعبدالله(عليه السلام) قلم بزنند مطالب محکم و عميق را بيان کرده يا بنويسند که موجب خشنودى آن‌ها بشود نه اينکه مطلب دروغى مطرح شود که موجب ناراحتى آن‌ها گردد.

سؤال: در بعضى از همين مداحى‌ها يا روضه‌خوانى‌ها بعضى از افراد که الحمدلله همان‌طور که فرموديد خيلى کم شده براى اينکه طرف مخاطب را تحت تأثير قرار بدهند و بقول خودشان گريه‌اى بگيرند و اشکى در آورند، براى بيان مظلوميت امام حسين و اطرافيان مثل حضرت زينب و رقيّه سلام الله عليها کلماتى را به کار مى‌برند که به نظر بيان مظلوميت نيست بلکه کوچک کردن آن‌ها است. آيا در اين مورد استفتائى از معظم له بوده که ايشان فتوا داده باشند چون اين نکته خيلى مهم است که ما مظلوميت را بايد بگوييم ولى نبايد آن چنان بيان شود که خداى نکرده باعث گردد تلقى مخاطب اين شود که حضرت زينب(عليها السلام) انسان ضعيفى بوده است.

جواب: در اين مورد يادم نيست که استفتاء خاصى از ايشان شده باشد اما ببينيد در قضاياى کربلا چيزهايى نقل مى‌شود مثل اينکه امام حسين(عليه السلام) طلب آب کرد خب بعضى‌ها مى‌گويند که امام با آن عظمت اولاً مى‌دانست شهيد مى‌شود و ثانياً مى‌دانست که دشمن به او آب نمى‌دهد پس چرا طلب آب کرد يا چرا بچه شش ماهه را آورد و از دشمن خواست که به او آب بدهند آيا اين عمل حضرت خود يک تحقير نيست؟ يا قضايايى که راجع به حضرت زينب و فرزندان حضرت هست.

اعتقاد بنده اين است نبايد مطالبى نقل شود که موجب تضعيف و تحقير اين حرکت عظيم گردد اما بايد بدانيم که خيلى از کارها براى اتمام حجت بوده است يعنى با اينکه حضرت ابا عبدالله(عليه السلام) مى‌دانست که این‌ها آب نمى‌دهند و مى‌دانست که چه برخوردى مى‌کنند اما اين کار را کردند چون خود اين قضيه تا قيامت يک حجت بسيار قوى عليه ظلم آن‌ها مى‌شود و لذا انجام امور ديگر هم

از اين باب اشکالى ندارد چون اتمام حجت است. يعنى يک وقت کسى کارى مى‌کند که ممکن است اين کار فى نفسه تحقير و تذليل او باشد اما اگر به عنوان اتمام حجت باشد مانعى ندارد.

قضاياى عاشورا يک جهتش اتمام حجت هست که بايد باشد يک جهتش هم که مراجع ما هم با آن مخالفت ندارند بيان زبان حال است يعنى ممکن است که کسى يک مطلبى را با زبان قال نگفته باشد اما يک نويسند يا گوينده يا تحليل‌گرى مى‌گويد آقا این‌جا زبان حال فرزند اباعبدالله با امام حسين اين بوده البته بايد به مردم تذکر بدهيم آنچه که بيان مى‌کنيم زبان حال است نه زبان قال.

سؤال: به عنوان سوال پايانى مى‌خواستم از محضر شما سؤالى بپرسم که يک مقدار جنبه شخصى‌تر دارد بعنوان فرزند يک مرجع بزرگوار که سالها در دامان تربيتى ايشان بزرگ شديد تعريف حسى شما از حماسه عاشورا و واقعه کربلا و شهادت امام حسين(عليه السلام) و يارانش در زندگی ایشان چيست؟

جواب: تلقى شخصى بنده از حضور عاشورا و کربلا و حضرت ابا عبدالله(عليه السلام) در زندگى والدمان رضوان الله تعالى عليه اين است که احساس نکردم زمانى بين اين دو جدايى افتاده باشد يعنى چه آن‌وقتى که مجلس عزادارى برپا بود چه آن‌وقتى هم که مجلس نبود. اصلاً همه شئون وجودى پدرم را قضيه امام حسين(عليه السلام) تحت الشعاع قرار داده بود. ايشان گاهى اوقات در بستر بيمارى با اينکه اهل شعر نبودند شعر مى‌سرودند. الان نوشته‌هايى از ايشان پيدا کرده‌ايم که بسيارى از قضاياى کربلا را به نظم در آورده و اين کشف از عجين بودن ايشان با توسل به امام حسين(عليه السلام) مى‌کند.

مصيبت آن حضرت براى ايشان هميشه تازگى داشت به طورى که حضور در يک مجلس روضه يا چند مجلس روضه براى ايشان فرقى نمى‌کرد. حتى در آخرين مجلس روضه هم که تشريف مى‌آوردند براى اباعبدالله(عليه السلام) مى‌گريستند. درست مثل اين بود که مصيبت برايش تازه است. ما هيچ‌گاه احساس نکرديم اندوه اين مصيبت در وجود ايشان کم‌رنگ شده باشد. در يک ماه آخر عمرشان آخرين بارى که براى مجلس روضه حضور يافتند با اين‌که بين بيمارستان اول و دوم او بود و از بستر بيمارى نمى‌توانستند بلند بشوند، فرمودند مرا در ماشين بگذاريد و به دفتر ببريد. مى‌خواهم همانجا توى ماشين بنشينم و مصيبت حضرت زهرا‏(عليها السلام) و حضرت أبا عبدالله(عليه السلام) را گوش دهم.

آن روز مرثيه‌خوان جناب آقاى عاصى بود که از جمله شاعران و مداح‌هاى بسيار ارزنده است و اشعار بسيار خوبى سروده‌اند. ايشان براى ما نقل کرد بعد از آنکه خواندن مرثيه‌ام تمام شد کسى به من گفت آقا آن طرف داخل ماشين با شما کار دارند و من رفتم پيش ايشان و ديدم که ايشان با آن حال ضعف بيمارى به روضه آمده گفتند آقاى عاصى چه من باشم چه نباشم مبادا اين مجالس را ترک کنيد. اين مربوط به مراسم فاطميه اوّل و تقريباً 20 روز آخر عمر ايشان يا کمتر بود.

خب اين چيست که بين گريه‌هاى روزهاى آخر ايشان با 50 سال پيش هيچ فرقى نکرده بلکه بالاتر عرض کنم خوشبختانه فيلم خيلى از اين مجالس موجود است، خود منبرى‌ها مى‌گفتند که ما هنوز ذکر مصيبت را شروع نکرده مى‌ديديم اول کسى که شانه‌هاى

او تکان مى‌خورد و اشک از چشمان او جارى مى‌شود ايشان است. پاسخ اين سؤال که اين کار چه تأثيرى در زندگى اين مرجع بزرگ داشته که واقعاً هيچ‌وقت اين محبت و اين ارادت و اين علاقه نه تنها کم نشده بلکه روز به روز بيشتر هم شده است. اين رازى است که ما هم بايد دنبالش بگرديم و خود را بيشتر با حضرت اباعبدالله الحسين و اصحابش و عاشورا پيوند دهيم. مى‌توان گفت هنوز خيلى از ابعاد آن قضايا در وجود ما تجلّى نکرده است.

مراجع به‌سبب آن سعه دينى و وجودى که داشتند بسيارى از ابعاد عاشورا همه وجود آن‌ها را تسخير کرده بود. ان‌شاء الله ما هم بايد به همين سمت پيش برويم.

سؤال: در ادامه پرسش قبل اين سؤال را مطرح مى‌کنم. در بعضى از مجالس عزادارى براى اينکه بقول خودشان گريه‌اى بگيرند و مخاطب را بيشتر تحت تأثير قرار بدهند قضايايى را مطرح مى‌کنند، مثل اينکه حضرت زينب‌‏(عليها السلام) يا حضرت سکينه‏(عليها السلام) موهاى خودش را کند. آيا حضرت زينب با آن مقام بزرگ معنوى در حضور نامحرم اجازه مى‌دهد که موهاى خودش را بکند و يا شيون و زارى بکند با توجه به اينکه امام حسين(عليه السلام) در وصيت آخر به هنگام خداحافظى گفته بود که شما گريه بلند نکنيد، شيون نکنيد، موهاى خودتان را پريشان نکنيد. آيا اين حرف به نوعى ضعيف کردن مقام والاى حضرت زينب نيست؟

جواب: به نظر مى‌رسد يکى از جهاتى که بايد در قضيه عاشورا يک مقدار روشن شود همين مطلبى است که اشاره کرديد. ببينيد ما شخصيتى را در عالم مهم‌تر از رسول خدا نداريم و اين شخصيت

وقتى فرزندش از دنيا مى‌رود آنهم فرزند کوچک او گريه مى‌کند و اشک مى‌ريزد. ما اگر در قضيه عاشورا با چنين صحنه‌هايى برخورد مى‌کنيم همان‌طور که در زيارت ناحيه مقدسه آمده «ناشرات الشعور» موهاى خودشان را پريشان کردند اين را بايد براى مردم تحليل کنيم که مقصود چيست. به نظر من نبايد بلافاصله گفت شأن حضرات بالاتر از اين است که اين کارها را بکنند يعنى چه؟ نه. اولاً اين کار به صورت آشکار و در معرض نامحرمان نبوده در زير همان چادر اين کار انجام شده ثانياً زن‌هاى عرب وقتى که مصيبتى بر آن‌ها وارد مى‌شود براى اين‌که شدت مصيبت را نشان بدهند اين کار را انجام مى‌دهند و حاضر مى‌شوند موى خود را که مظهر زيبايى و جمال زن است در اين مصيبت اين‌طور پريشان کنند و حتى آن را بکنند. يادم است وقتى حاج احمد آقاى خميني(ره) در حال کما رفته بود رهبرى تشريف برده بودند بيت امام. به خانم امام پيغام داده بودند که شما برويد خودتان را پريشان بکنيد و از خدا شفاى ايشان را بخواهيد.

لذا اگر ما اين ماجرا را درست تحليل و بيان کنيم منافاتى با شئون حضرت زينب‏(عليها السلام) ندارد اين‌طور نبوده که در منظر نامحرمان اين کار شده باشد. امام سجاد(عليه السلام) وقتى وجود مبارک و جسم شهيد حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) را ديد آنقدر منقلب شد که حضرت زينب(عليها السلام) به ايشان عرض کرد شما جان خود را از دست مى‌دهيد. خب بالاخره این‌ها هم انسان‌اند منتهى انسان کامل. اما انسان کامل معنايش اين نيست که در مقابل مصيبت اشک نريزد اتفاقا اگر اشک نريخت محل سوال است و بايد بپرسيم که چرا اين کار را نکرد؟

چون به هر‌اندازه که کمال انسان بالا رود عواطفش نيز کامل‌تر خواهد شد. جهت ديگر آن است که اين شدت حزن و ضجه و زارى به دنيا اعلام مى‌کند اين مصيبت چنان عظيم است که افرادى که مظهر استقامت و صبر هستند اين اعمال را انجام دادند. اين کار براى بيان عظمت مصيبت است نه بيان عدم صبر آنها. يک وقت ما مى‌گوييم اين کار نشانه ضعف است خب نبايد انجام بشود اما اگر حاکى از ضعف نباشد بلکه براى بيان عظمت مصيبت باشد هيچ اشکالى ندارد که اين کارها واقع شده باشد.

مصاحبه‌گر: اميدوارم که دست من و شما هيچ‌گاه از دامان اهل بيت کوتاه نباشد و ان‌شاء الله روح آن مرجع فقيد و آن عالم ربانى با ائمه اطهار محشور باشد.

خون‌بهاى يك آيين(1)

وقتى وارد شهر مقدس قم مى‌شوى، گنبد طلايى حضرت معصومه(عليها السلام) آرامت مى‌كند و بى‌اختيار غربت برادرش امام رضا(عليه السلام) در ذهنت مجسم مى‌شود. كوچه‌هاى سنتى شهر را طى مى‌كنى و نزديكى‌هاى حرم، سه راه بازار و سرانجام به كوچه‌اى مى‌رسى كه ساليان سال، نفس قدسى مردى در آن استشمام مى‌شد و همسايگان و عاشقان را طراوت مى‌بخشيد كه اكنون سر بر آستان خاك نهاده و حالا تو مى‌مانى و باز هم همان سادگى، خلوص و عشقى كه از آن زمان و ديدار با مرجع بزرگ تقليد شيعيان، مرحوم آيت‌الله العظمى فاضل لنكرانى در همين مكان ساده و محقر به ياد داشتى. اتاق‌هاى سنتى را كه خاص بيوت مراجع است طى مى‌كنم تا به اتاقى مى‌رسم كه قرار است با فرزند بزرگوار ايشان، يعنى آيت‌الله حاج شيخ محمدجواد فاضل لنكرانى، عضو محترم جامعه مدرسين حوزه علميه قم، استاد درس خارج حوزه و رئيس مركز فقهى ائمه اطهار(عليهم السلام) ملاقات و گفتگو كنم؛ ايشان دعوت روزنامه جام‌جم را


1. مصاحبه با روزنامه جام‌جم (15/11/1388).

پذيرفته تا به مناسبت اربعين اباعبدالله با هم گفتگويى درخصوص علل قيام امام حسين(عليه السلام) داشته باشيم.

ارزيابى شما در باب علل قيام امام حسين (عليه السلام) چيست و از نگاه شما زمينه‌هاى وقوع حادثه كربلا و قيام سيدالشهدا (عليه السلام) چگونه قابل تحليل است؟

علل قيام اباعبدالله الحسين(عليه السلام)، بحث بسيار مهمى ‌است كه جنبه‌هاى گوناگونى دارد و انسان از هر جنبه‌اى که بخواهد بررسى كند، بحث‌هاى طولانى را به دنبال دارد و اساساً براى مسلمانانى كه بعد از اين حادثه، تاريخ را ملاحظه مى‌كنند اين پرسش مطرح است كه چرا اباعبدالله الحسين(عليه السلام) قيام كرد؟

1. شهادت‌طلبی

بنده در ابتدا عرض مى‌كنم كه آراى مختلفى در تحليل قيام امام حسين(عليه السلام) وجود دارد. برخى قائلند اباعبدالله الحسين(عليه السلام) فقط براى شهادت، خودش و اصحاب و اهل بيتش را به ميدان آورد تا به اين مرتبه عاليه از شهادت برسند. وقتى ما تاريخ را ملاحظه مى‌كنيم از همان زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى‌بينيم كه نبى اكرم(صلى الله عليه وآله)، شهادت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) را خبر داده بود.

يا اين كه اميرالمومنين(عليه السلام) وقتى در قضيه صفّين به نزديکى کربلا رسيد گريه کرد و به اصحابش فرمود: «قُتِلَ فِيهَا مِائَتَا نَبِى وَ مِائَتَا سِبْطٍ كُلُّهُمْ شُهَدَاءُ وَ مُنَاخُ رِكَابٍ وَ مَصَارِعُ عُشَّاقٍ شُهَدَاءَ لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُم‏»(1) اشاره كردند به سرزمين كربلا و


1. بحار الانوار، چاپ بيروت، ج41، ص295.

فرمودند این‌جا قتگاه دويست نبى و دويست وصى نبى است که جملگى به شهادت رسيده‌اند. این‌جا محل خواب شتران آنان و مکان زمين افتادن عاشقان است. و شهيدانى که در عظمت و بزرگى، نه پيشينيان و نه آيندگان به پاى آن‌ها نخواهند رسيد.

شهادت اباعبدالله الحسين(عليه السلام)، امر بسيار روشنى بوده است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امير المومنين(عليه السلام) از آن خبر دادند و خود امام حسين(عليه السلام) هم در اين حركت منزل به منزل براساس نقل كتاب كشف الغمّه از امام زين‌العابدين(عليه السلام) قضيه شهادت يحيى بن زكريا را يادآورى مى‌كرد. پس شهادت بحث روشنى بوده است.

بنابراين يک تحليل اين است که ما بگوييم حادثه عاشورا فقط براى اين بود كه امام حسين(عليه السلام)، اولاد و اصحابش به آرزوی خود که شهادت در راه خداست، برسند.

2. تشکيل حکومت

تحليل دوم اين است كه اباعبدالله الحسين(عليه السلام) براى تشكيل حكومت حركت كرد براى اين كه حكومت را از دست بنى‌اميه خارج و يك حكومت صالح بر پا كند. يكى از امتيازات دين اسلام اين است كه چنين شخصیتی مدعى تشكيل حكومت است. يعنى ما در تاريخ نداريم كه انبياى گذشته، حكومت تشكيل داده باشند، چون دين اسلام، دين جامع است و بايد تشكيل حكومت، يكى از جزييات اين دين باشد. يعنى همان‌طور كه يكى از واجبات ما نماز، روزه و حج است، يكى از امور لازم و واجب هم اين است كه حكومت اسلامى‌تشكيل شود و اگر بگوييم دين نمى‌تواند حكومت كند و

چيزى به نام حكومت ندارد اساساً معنايش اين است كه ما دين را‌ ناقص معرفى بكنيم. بنا بر اين تحليل امام(عليه السلام) براى تشكيل حكومت آمد، در حالى كه تمام سياسيون و آن كسانى كه با حضرت(عليه السلام) صحبت كردند مثل ابن عباس، محمد بن حنفيه و ديگران، همه مى‌دانستند به هيچ وجه امكان تشكيل حكومت براى حضرت نيست؛ يعنى اين مساله نه فقط براى امام حسين(عليه السلام) بلكه براى همه روشن بود. در آن جو خفقان و ظلم و ستم بنى اميه، مردم به دنبال دين و پياده شدن و اجراى احكام دين نبودند و به تعبير حضرت «النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا»(1). مردم بنده دنيا بودند حالا اين كه بگوييم حضرت با وجود اين فضاى حاکم مى‌خواست تشكيل حكومت بدهد، تحليل صحيحى نيست چون براى همه روشن بود كه امکان تشكيل حكومت نيست.

3. امتثال امر الهي

تحليل سوم اين است كه بگوييم بر اساس يك امر الهى خاص و دستور شخصى بوده است و اباعبدالله از طرف خداوند تبارك و تعالى، يك مأموريت شخصى داشته که بايد اين راه را برود. حال اين پرسش مطرح مى‌شود كه اگر در آن زمان، امام و ولى واقعى، شخص ديگرى بود، آيا اين دستور را نداشت؟

بنابراين روشن است كه نمى‌توانيم اين را به عنوان يك دستور خصوصى و شخصى تلقى كنيم. براى اين كه هر امام ديگرى جاى ايشان بود بايد اين حركت را انجام مى‌داد. امام وقتی مى‌فرمايد «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِرا...»، یعنی قيام بر همه واجب است.


1. بحار الانوار، ج44، ص384.

بنابراين به نظر مى‌رسد كه نمى‌شود علت واقعى و مهم قيام امام را در مساله شهادت‌طلبی يا تشكيل حكومت يا به عنوان يك امر و دستور شخصى تلقى كنيم.

4. احياء دين و مقابله با فسق يزيد

آنچه به نظر مى‌رسد اين است كه اباعبدالله(عليه السلام) ملاحظه كرد آنچه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به بشريت به عنوان دين اسلام عرضه كرد، آنچه را به عنوان شاكله و هويت دينى از راه قرآن و از راه سنت پيامبر به جامعه ارزانى داشته بود، از اعتقادات، احكام و اخلاق، همه در حال از بين رفتن بود.

يعنى هويت جامعه دينى زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) تغيير ماهيت مى‌يافت. اگر از اين زاويه به علت قيام عاشورا بنگريم، حضور فردى مثل يزيد در راس حكومت اسلا‌مى، عنصرى تعيين كننده در پيدايش قيام خواهد بود.

دقيقاً! پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن‌ها كه حاكم وقت بودند، ولو صلاحيت حكومت و ولايت را نداشتند، اما به حسب ظاهر نماز را برپا مى‌كردند، به حسب ظاهر رعايت حدود اسلامى مى‌كردند، اما از زمان خليفه سوم، زمانه خيلى تغيير كرد. بى‌بند و بارى‌ها، حيف و ميل‌ها، ظلم‌ها، بخصوص پس از شهادت حضرت علي(عليه السلام)، به حد اعلا رسيد. حقوق مردم رعايت نمى‌شد، ظلم و اختناق به حدى بود كه هيچ كس جرات اعتراض نداشت و او را حبس و در بند مى‌كردند و بسيارى از صالحان را همچون ابوذر و ديگران به شهادت رساندند. در زمان

معاويه، افرادى بودند كه اسمشان در كتب رجال هم آمده است. این‌ها پول مى‌گرفتند تا آياتى را كه در شأن على بن ابى‌طالب بوده به مردم اين‌گونه بازگو كنند كه در شأن ديگران نازل شده است. ببينيد چقدر تغيير ماهيتى در افراد پيدا شده است.

معاويه در دوران خود مختصرى از ظواهر را رعايت مى‌كرد، اما هنگامی که با نيرنگ و تطميع و زور در صدد برآمد در زمان خودش براى يزيد بيعت بگيرد و او را به ولايت‌عهدى معرفى كند در حالی که يزيد، جوانى بود كه هيچ ظاهرى از دين را حفظ نمى‌كرد، فسق علنى داشت، قماربازى و شرب خمر علنى داشت. يعنى با تمام محرماتى كه قرآن نسبت به آن‌ها اهتمام ورزيده، به مخالفت برخاسته بود.

وقتى چنين فردى بخواهد حاكم مسلمين بشود ديگر چه چيزى از دين باقى مى‌ماند؟ با وجود يزيد، وضعيت به سويى پيش مى‌رفت كه اسمى‌از دين هم نباشد، چون معاويه آرزو داشت زمانى برسد كه شهادت به نبوت پيامبر از مأذنه‌ها برداشته شود. در زمان يزيد، يهودى‌ها و مسيحى‌ها، سياست اصلى دربار يزيد را تعيين مى‌كردند و این‌ افراد در بارگاه حضور داشتند. يزيد اين خصوصيات را داشت و در زمان او، اسلام كاملاً رو به اضمحلال مى‌رفت. امام حسين(عليه السلام) ديد تمام زحماتى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امير المؤمنين(عليه السلام) كشيدند در حال از بين رفتن است.

علت اساسى قيام،‌ فسق علنى يزيد به عنوان خليفه مسلمين بود. بدينسان پذيرش اين شرايط و بيعت با وى مساوى بود با ختم كامل اسلام.

در زمان امام حسين(عليه السلام) همه چيز دين از ميان رفته و از دين، جز اسم چيزى باقى نمانده بود. كسى مثل يزيد مى‌خواست جاى پيامبر بنشيند. اگر حاكمى‌مشرك، كافر و فاسد شود بتدريج در بدنه جامعه تأثير مى‌گذارد. حالا تصور كنيد يزيد مى‌خواست به اسم اسلام، حكومت كند. در اين صورت ديگر چه چيزى از اسلام باقى مى‌ماند؟ يعنى ما مى‌توانيم علت اساسى قيام امام حسين(عليه السلام) را در اين خلاصه كنيم كه حضرت مشاهده كرد همه مظاهر و ابعاد دين از ميان رفته است و الان براى احياى دين غير از قيام و حضور در صحنه، هيچ راهى وجود ندارد.

وقتى وليد، حضرت را به استاندارى دعوت كرد، دو راه به حضرت پيشنهاد کرد: بيعت يا قتل. محققان بايد به اين مساله توجه داشته باشند كه حضرت، غير از اين دو راه، راه ديگرى نداشت. بعد كه حضرت وارد مكه شد عده‌اى به حضرت پيشنهاد كردند براساس آيه قرآن مكه محل امن است «و من دخله كان امنا»(1) اگر شما این‌جا باشيد هم با يزيد بيعت نمى‌كنيد و هم آن‌ها نمى‌توانند به شما دسترسى پيدا كنند. حضرت فرمود من در خانه هر جنبنده‌اى كه باشم آن‌ها من را پيدا مى‌كنند و به قتل مى‌رسانند و اگر من در این‌جا باشم آن‌ها مى‌آيند و هتك حرم کرده و حرمت حرم را از ميان مى‌برند. علّت مخالفت من با يزيد اين است كه او هتك دين مى‌كند؛ بنابراين نمى‌خواهم بخاطر حضور من در مکه هتك خانه خدا کنند. از اين رو بلافاصله از آن‌جا بيرون آمد و فرمود اگر من در بيرون آمدن از مكه عجله نكنم من را در همينجا به قتل خواهند رساند.


1. سوره آل‌عمران، آيه 97.

من نظرم اين است كه نياييم قيام اباعبدالله را فقط در يك بُعد خلاصه كنيم بگوييم بُعد شهادت، تشكيل حكومت يا دستور ويژه خداوند به اين كه «فَإِنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا». بلكه به نظر مى‌رسد حضرت با ديدن تزلزل در دين و به منظور احياى دين قيام كرد.

درست است كه معاويه در حد و اندازه پسرش فسق علنى نداشت ولى از شواهد تاريخى مى‌توان نتيجه گرفت كه وى نيز اعتقاد چندانى به اسلا‌م نداشت .چطور با اين كه حضرت امام حسين(عليه السلام) ده سال از زمان امامت خود را در دوران معاويه سپرى كردند و همزمان بودند، در آن موقع عليه معاويه قيام نکرد؟

در زمان معاويه، برخى ظواهر دين محفوظ مانده بود برخلاف زمان يزيد. لذا نكته اساسى در اين حركت عدم بيعت با يزيد است. اگر اباعبدالله مى‌آمد ولو با اجبار يا برحسب شرايطى كه اقتضا مى‌كرد از روى اضطرار با يزيد بيعت مى‌كرد، آن وقت همين بيعت باعث مى‌شد دين به طور كلى از ميان برود و هيچ چيزى از آن باقى نماند.

حضرت در همان اولين جملات مى‌فرمايد: يزيد، كسى است كه در علن، فسق و فجور انجام مى‌دهد. يعنى حاكمى‌كه حتى برحسب ظاهر هم رعايت حلال و حرام را نمى‌كند. هرچند که روشن بود وی به موازين اسلام ا‌صلاً اعتقادى ندارد. يزيد در آن شعر معروف گفته بود: «فلاَخَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ». نه وحى درکار بوده و نه خبرى. او اصلاً اعتقادى به این‌ها نداشت و فسق‌اش علنى بود.

اگر حضرت سيد الشهدا(عليه السلام) كه نوه رسول خداست، با چنين كسى كه دارای فسق علنى است و هيچ چيزى از دين را قبول ندارد، بيعت مى‌كرد، ديگر چيزى از اسلام باقى نمى‌ماند و معناى

آن، ختم اسلام و از ميان بردن كل اسلام و دين بود. لذا امام در این‌جا راه دوم را كه همان قتل و شهادت بود، انتخاب كرد و نه بيعت با چنين شخصى كه موجب از ميان رفتن دين اسلام شود.

حضرت وقتى مى‌خواست از مدينه به سوى مكه حركت كند در وصيتنامه‌اى به برادرش محمد بن حنفيه نوشت هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهى از منكر است. نقش اين عنصر را در قيام امام حسين(عليه السلام) چگونه مى‌توان ارزيابى و تحليل كرد؟

براى پاسخ، كلماتى را كه اباعبدالله به اصحابش فرمود بيان مى‌كنم. حضرت كلماتى را از پيامبر نقل كردند: اگر كسى سلطان جائرى را ديد كه محرمات الهى را حلال مى‌شمارد، عهد خدا را مى‌شكند، با سنت پيامبر مخالفت مى‌كند، به مردم ظلم مى‌كند و كسى نيايد با اين حاكم مخالفت كند،«كانَ حَقَّاً عَلى اللهِ أَن يُدخِلَهُ مُدخَلَه‏»،(1) بر خدا لازم است كه او را به آتش جهنم بفرستد.

در مورد بخشش الهى بايد گفت اين گناهان شخصى، حقّاً على الله نیست و ايجاب حق بر خدا نمى‌کند تا آن گناه‌کار را به جهنم داخل كند. اگر خداى ناكرده، كسى دروغى گفت، غيبتى كرد، اين استحقاق جهنم را دارد، اما در روز قيامت ممكن است خداوند از او بگذرد، اما يكسرى از محرّمات هستند که خداوند به هيچ وجه از آن اغماض نخواهد کرد مثل شرك كه خداوند مى‌فرمايد: «إِنَّ اللهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ»،(2) يكى ديگر هم همين مساله است.


1. مکاتيب الائمة، ج3، ص143.

2. سوره نساء، آيه 48.

اگر انسان ببيند يك حاكم، به نام اسلام، عهد خدا را مى‌شكند، ظلم مى‌كند، با پيغمبر مخالفت مى‌كند، و امثال اينها، و انسان سكوت محض بكند، اين ديگر جاى بخشش در قيامت ندارد: «كانَ حَقَّاً عَلى اللهِ». يعنى مسلّماً و قطعاً خدا اين كار را انجام مى‌دهد. و بعد مى‌فرمايد «أنَّ هؤلاءِ لَزِموا طاعَةَ الشَّيطانِ، وَتَوَلَّوا عن طاعَةِ الرَّحمن‏»؛ كسانى كه در برابر حاكم ظالم سكوت مى‌كنند، از ملازمين شيطان هستند كه اطاعت از شيطان کرده و اطاعت خدا را كنار مى‌گذارند، «وأظهَروا الفَسادَ، وَعَطَّلُوا الحُدودَ... وَأحَلُّوا حَرَامَ اللهِ، وَحَرَّموا حَلالَه‏» اظهار فساد مى‌کنند و حدود را تعطيل کرده و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مى‌نمايند. بعد امام حسين(عليه السلام) مى‌فرمايد اين كلام پيغمبر است و به مردم مى‌فرمايد «أَيُّهَا النَّاس‏» چه كسى در ميان جامعه، در زمان ما، احقّ و سزاوارتر از من است كه به اين كلام رسول خدا عمل كند.(1)

پس مسلّماً ثابت مى‌شود كه انگيزه قيام يك دستور شخصى از جانب خداوند به حضرت نبوده است؟

بله! ببينيد وقتى ما اين جملات را مى‌بينيم، روشن مى‌شود كه مساله، دستور شخصى نبوده چون مى‌فرمايد «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِرا»؛ يعنى همه مردم بايد مخالفت كنند و اين دستور اختصاص به من نوه پيامبر ندارد، ولى من سزاوارترم. من براى حفظ سيره پيامبر و دين جدّ خودم، تكليفم از شما بيشتر است. اين تكليف براى من از شما بيشتر است، اما معنايش اين نيست كه شما تكليف نداريد، بلكه شما هم تكليف داريد و همه بايد به اين تكليف عمل كنند؛ بنابراين، چون هيچ معروفى بالاتر از دين نيست و هيچ منكرى


1. مکاتيب الائمة، ج3، ص143.

بالاتر از تغيير دين نيست. با روى كار آمدن يزيد، دين كاملاً تغيير پيدا مى‌كرد و هيچ منكرى بالاتر از اين نبود؛ لذا اباعبدالله(عليه السلام) همين را به عنوان يكى از ملاك‌هاى قيامشان قرار دادند.

اباعبدالله مى‌فرمايد: «مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْعَامِلَ بِالْكِتَاب‏»؛(1) يعنى آن كسى كه مى‌خواهد امام مسلمين باشد، بايد عامل به كتاب باشد. «الْقَائِمَ بِالْقِسْطِ الدَّائِنَ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسَ نَفْسَهُ فِى ذَاتِ اللَّه‏»؛ يعنى آن كسى كه مى‌خواهد خليفه مسلمين باشد بايد قرآن را بفهمد. يزيدى كه يك نقطه از قرآن را نمى‌فهمد چطور مى‌خواهد خليفه مسلمين باشد؟ يزيدى كه تمام زندگى‌اش را فسق و فجور و ظلم و جور تشكيل داده، چگونه مى‌تواند خليفه مسلمين باشد؟ امام مسلمين بايد عادل باشد و مردم را به دين حق دعوت کند و خودش را دائما در مقابل ذات پروردگار ببيند.

در زمان غيبت هم افرادى که به عنوان نوّاب عامه حضرت ولى عصر(عج) هستند، بايد در يك مرتبه نازل‌ترى، اين عناوين را داشته باشند و عنوان مهم آن «الْحَابِسَ نَفْسَهُ فِى ذَاتِ اللَّه» است يعنى جز خدا، هيچ چيزى در زندگى او نباشد. خواب او، خوراك او، حرف او، نگاه او، تمام این‌ها رنگ خدايى داشته باشد، هيچ گاه به فكر اين كه خودش را برتر از ديگران بداند، یا زور و ظلم به دست او محقق شود، نباشد. در هر قضيه اى و در هر واقعه‌اى ببيند خدا چه مى‌خواهد.


1. وقعة الطف، ص96.

فصل سوم

نـوشتـار

پیرامون اعتبار زیارت ناحیه مقدسه

محضر شریف حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد فاضل لنکرانی(دامت برکاته)؛ احتراماً با توجه به مطالبی که پیرامون سند زیارت ناحیه مقدسه مطرح می‌شود، مستدعی است نظر شریف خود را در این مورد مرقوم فرمایید. با تشکر.

بسم الله الرحمن الرحيم

در مورد زيارت اول ناحيه مقدسه(1) چند نکته را بايد توجه داشت:

1. اين زيارت مورد توجه و اعتناء بزرگان از محدثين و فقهاء بوده است و حتى برخى از فقها به برخى از فقرات آن در مسائل فقهى استناد جسته و به آن فتوى داده‌اند.

2. ابن‌‌مشهدى که از علماء بزرگ است، اين زيارت را در المزار الکبير نقل نموده و در مقدمه آن آورده است: «فَإِنِّى قَدْ جَمَعْتُ فِى كِتَابِى هَذَا مِنْ فُنُونِ الزِّيَارَات.... مِمَّا اتَّصَلَتْ بِهِ مِنْ ثِقَاتِ الرُّوَاةِ إِلَى السَّادَات‏».

اين عبارت ظهور بسيار روشنى در توثيق همه رواتى که در سند اين روايات هستند دارد و علت عدم ذکر آن‌ها و مرسل بودن به


1. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص 496.

جهت وضوح وثاقت همه آنان، نه فقط نزد وى، بلکه نزد جميع محدثين است و بسيار بعيد است مراد وى از ثقات الرواة، ثقات در نزد خودش باشد. بنابراين، آنچه را که برخى پنداشته‌اند که مقصود ابن مشهدى، توثيق مشايخ بلاواسطه است، صحيح نيست و بسيار دور از عبارت و اذهان است و اگر مراد وى اين بود، لازم بود به اين مطلب تصريح مى‌نمود و مشايخ بلاواسطه را از غير آن‌ها جدا می‌ساخت. بنابراين، عبارت ظهور در اين دارد که همه رواة اين روايات در نزد همه يا غالب اهل فن از ثقات هستند و از جهت اشکال ديگر که ابن‌مشهدى از متأخرين است و توثيق اينان حجيت ندارد هم پيش نمى‌آيد، گرچه در محل خود روشن نموده‌ايم که توثيق متأخرين تا مادامى که با قدح قدماء معارض نباشد معتبر است.

3. شيخ مفيد در مزار قديم در آغاز اين زيارت فرموده: زيارة اخرى فى يوم عاشوراء برواية اخرى. اين عبارت دلالت روشنى دارد که اين زيارت در نزد ايشان از طريق امام معصوم(عليه السلام) وارد شده است. علاوه ايشان در ابتداى کتاب فرموده است: اين منتخب براى ادعيه مأثوره و اقوال مرويه وضع شده است و اين عبارت هم دلالت روشنى بر مدعى دارد که در نزد ايشان صدور اين زيارت از امام معصوم(عليه السلام) ثابت است.

4. بايد توجه داشت که داعى و انگيزه بر جعل يا کذب در ادعيه خصوصاً در زيارات و بالاخص در اين زيارت منتفى است و اگر ابن مشهدى ادعا کند که رواة در اين زيارت‌ها و دعاها و نظاير آن‌ها که مرتبط به فروع و احکام و اعتقادات نيست، همه موثق هستند نبايد استبعاد نمود.

5. زيارت ناحيه مقدسه ويژگى‌هاى منحصر به فردى دارد:

الف. در اين زيارت ذکر مصائب امام حسين(عليه السلام) به طور دقيق و گسترده بيان شده که در هيچ‌جا به چشم نمى‌خورد.

ب. اين زيارت داراى مضامين عالى و اطلاعات دقيق و معارفى بلند است و علاوه بر اينکه پرسوز و گداز است، مرثيه‌اى پرمحتوا و معرفت‌افزا و مسئوليت‌آفرين است.

بنابراين، زيارت ناحيه مقدسه يک مقتل مأثور است و صدور آن از فرد عادى بسيار بعيد است و بايد از لسان شخصى که محيط بر همه خصوصيات عاشورا و حوادث کربلا است صادر شده باشد.

والله العالم
محمدجواد فاضل لنکراني
محرم الحرام 1432

پیرامون لعن و استحباب آن

زيارت يكى از راه‌هاى بسيار مؤثّر و مفيد در برقرارى ارتباط معنوى و قلبى و دينى با سرچشمه همه حقيقت‌ها يعنى حضرت حقّ ـ جلّ و علا ـ است، اگر براى حضور در مشاهد شريفه و بقاع متبرّكه انبياء و اوليا، راه مى‌پيماييم و هنگام حضور در مزار پاك آنان متنى را به عنوان زيارت‌نامه قرائت مى‌كنيم، همه و همه براى تكميل مراتب توحيد و تقويت ايمان و يكتاپرستى و تقرب جستن به حق تبارك و تعالى است. يكى از مضامين مهم اين متون، اظهار عبوديت و بندگى، و بى‌زارى از شرك و دوگانه‌پرستى است، و چه‌بسا بتوان گفت اين آموزه و پيام، روح همه زيارتنامه‌ها است. زائر به هنگام حضور و زيارت در انديشه آن است كه جان خويش را به بالاترين درجه عبوديت زينت بخشد و آن را از هرگونه كدورت و آلودگى پاك و منزّه سازد.

سخنى پيرامون لعن

روشن است توحيد خالص، مقرون به محبّت خداوند و برائت از هر چيزى است كه به عنوان باطل و دشمن حقّ شناخته مى‌شود، از

متون قرآنى و روايى كاملاً استفاده مى‌شود كه راه رسيدن به محبّت خدا، داشتن محبّت انبياء و اولياى اوست، بلکه بدون آن هرگز محبّت خدا امكان‌پذير نمى‌باشد.

زائر با اظهار دوستى و موالات نسبت به انبيا و ائمه معصومين(عليهم السلام) و نيز تنفّر و بى‌زارى از دشمنان آنان، خود را به خداوند متعال نزديك مى‌سازد. ترديدى نيست كه فهم درست حقيقت زيارت آنگاه ميسّر خواهد بود كه معنا و حقيقت امامت را درك کرده باشيم. مى‌توان گفت زائر به هنگام زيارت، خود را در محضر آن معصوم مى‌بيند و او را آگاه بر باطن و درون خود مى‌يابد: «وَ أَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَكَ وَ خُلَفَاءَكَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ أَحْيَاءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ يَرَوْنَ مَقَامِى وَ يَسْمَعُونَ كَلَامِى وَ يَرُدُّونَ سَلَامِي‏». گويا زائر حضورى چهره به چهره با شخصيّتى که او را زيارت مى‌کند، دارد؛ و معتقد است كه او از اين جهت كه از برترين بندگان صالح خدا است، مى‌تواند بين او و خدا وسيله باشد و به آيه شريفه (وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الوسيلة)(1) عمل مى‌نمايد.

در ميان زيارت‌هاى ائمه طاهرين(عليهم السلام)، زيارت معروف عاشورا، علاوه بر آنكه به تصريح برخى از بزرگان مانند مرحوم حاجى نورى عنوان حديث قدسى دارد، از ويژگى‌هاى خاصى برخوردار است؛ مضامين بسيار مهم و ظلم‌ستيز آن، مسؤوليت در برابر احياى دين و مقابله با بدعت‌گزاران در دين و نيز عظمت مصيبت روز عاشورا، ـ به نحوى كه اين مصيبت بر تمام اهل زمين و آسمان بسيار گران بودـ ، از جمله ويژگى‌هاى آن است.


1. سوره مائده، آيه 35.

اما در ميان همه آن‌ها اين ويژگى به چشم مى‌خورد كه دربردارنده لعن و نفرين بر نامردمانى است كه اساس ظلم و ستم را بر اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بنيان گذاشتند، نفرين و خشم بر ناجوانمردانى كه خاندان پيامبر را از مقام و منزلت خويش دور ساختند.

در اين زيارت، برائت از دشمنان خدا و خاندان پيامبر و امامت تجلّى ويژه دارد: «بَرِئْتُ إِلَى اللهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِيَائِهِم‏».

در اين زيارت، پيوند دائمى و بيعت هميشگى با سالار شهيدان حسين بن علي(عليهما السلام) و اعلان جنگ دائمى با دشمنان او هويدا و آشكار است: «إِنِّى سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة».

در اين زيارت، بر جميع افراد و گروه‌هايى كه از ابتدا در اسلام انحراف به وجود آوردند و باعث دور شدن جمع كثيرى از مسلمانان و انسان‌ها از حقيقت اسلام شدند، لعن و نفرين شده است.

در اين زيارت، يكى از بهترين راه‌هاى وجاهت و منزلت در نزد خداوند چنين ترسيم گرديده است: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِى عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَيْن‏(عليه السلام)»؛ با دوستى حسين(عليه السلام) مى‌توان محبوب خدا گرديد.

با اين زيارت، انسان دين و ايمان خويش را استوار و تا فرجام كار تضمين مى‌كند و خود را در مرتبه قدم صدق و صادقش قرار مى‌دهد: «أَنْ يُثَبِّتَ لِى عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة».

و بالاخره با اين زيارت، زائر به دنبال آن است كه حيات و ممات خويش را همانند زندگى و شهادت ائمه طاهرين(عليهم السلام) قرار دهد.

ما معتقديم تا كسى از خصوصيات و تفسير زيارت شريف عاشورا آگاه نگرديده، نبايد لب به اعتراض گشايد و خود را تسليم جهالت و نادانى خويش سازد و خاطرات و خواطر ذهنى و قلبى خويش را بدون آنكه پشتوانه علمى و مستندات فكرى و دقيق داشته باشد، بيرون ريزد. متأسفانه گاه ديده مى‌شود برخى افراد كم اطلاع درباره متن اين زيارت شبهه‌افكنى مى‌كنند و مى‌گويند اين همه لعن و نفرين چرا؟! گاه مى‌گويند آيا اساساً در دين اسلام لعن و نفرين وجود دارد؟! آيا با لعن مى‌توان در خود حالت معنوى را ايجاد كرد؟!

اينان غافل از آن هستند كه تبرّى جستن از غير خدا و شرك و ظلم و گناه، از فروع دين محسوب مى‌گردد و چه بسا دو اصل مهم تولّى و تبرّى بر همه فروع ديگر از قبيل نماز و روزه مقدّم باشد.

اين گروه غافل‌اند از اينكه اساساً براى تقرّب به موجود واقعى و محبوب حقيقى، بايد از آنچه كه انسان را از آن واقعيت دور مى‌سازد، تبرّى جست. تبرّى و تولّى به منزله دو بال هستند كه هر كدام با ديگرى معنا مى‌پذيرد.

اين دسته غافل‌اند از اينكه آگاهى اجمالى به قرآن كريم، انسان را متوجه اين كار حكيمانه حق‌تعالى مى‌سازد كه آنان‌كه هيچ اميدى به هدايتشان نيست و سدّ راه ايمان مؤمنان و اسلام مسلمانان مى‌شوند، بايد از رحمت حق‌تعالى دور گردند و اساساً سنت خداوند متعال بر اين است كه چنين افرادى در متن واقع عالم هميشه از رحمت الهى دورند و پيوسته مورد لعن خداوند مى‌باشند و اين نفرين مؤمنان بر آنان، همسو با اين سنت خدا تغييرى را ايجاد نمى‌كند، بلکه تأکيدى بر سنّت لا يتغيّر الهى است.

سنّت الهى بر آن است كه عالمان و دانشمندانى كه به وقت لزوم اظهار حقايق، عزلت و سكوت را اختيار، و از افشاى حق خوددارى مى‌نمايند، براى هميشه، تا روز قيامت مورد لعن خداوند قرار گيرند. همانگونه كه در آيه 159 سوره بقره آمده است: (إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَالْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ).

در شأن نزول اين آيه از ابن عباس نقل شده كه چند نفر از مسلمانان مانند معاذ بن جبل و فرزند او سعد بن معاذ و شخصى ديگر، در ارتباط با نبوّت نبى خاتم، از دانشمندان يهود، مطالبى را از تورات پرسيدند و آن‌ها در پاسخ، واقع را كتمان کردند؛ چنين افرادى بر طبق اين آيه شريفه مورد لعن دائمى خدا و ملائكه قرار گرفته و بر طبق اين آيه، پنهان داشتن حقّ، علت براى استحقاق لعن است و در هر موردى كه چنين ملاكى وجود داشته باشد، چنين حكمى نيز وجود خواهد داشت؛ زيرا حکم تابع ملاک خود است.

كسانى كه بر لعن و نفرين چنين افرادى خرده مى‌گيرند، بايد بدانند اساساً در فرهنگ اسلامى، حقيقت لعن متوقف بر اين نيست كه انسان يا افرادى با زبان ظاهرى و يا ذکر باطنى، فرد و يا گروهى را لعن نمايند، بلكه كسانى كه كتمان حق مى‌كنند، هميشه مشمول لعن الهى و ملائكه خداوند مى‌باشند و با عدم لعن انسان‌ها، واقعيت تغيير نخواهد کرد.

در این‌جا اين سؤال مطرح است: آيا كسانى كه در مقابل ابا عبدالله الحسين(عليه السلام) ايستاده و آن حادثه عظيم و مصيبت فجيع تاريخ

را آفريدند و نيز كسانى كه از قبل زمينه اين واقعه را فراهم نموده، جمعى از مردم را در جهالت و نادانى نگه داشته، مانع از افشاى حقايق شده، و به نحوى عمل نمودند كه برخى پنداشتند، اينان از اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) نبوده و خارجى‌اند، مشمول اين آيه شريفه نمى‌شوند؟ آيا بر چنين افراد و گروهى عنوان پنهان كنندگان حق، صادق نيست؟!

بنا بر احاديث و روايات معتبر، دانشمندان و عالمانى كه علم خود را كتمان مى‌كنند و در اختيار مردم قرار نمى‌دهند، مصداق اين آيه شريفه‌اند. از امير المؤمنين عليّ(عليه السلام) سؤال شد: بدترين مردم پس از شيطان و فرعون كيست؟ فرمود: «الْعُلَمَاءُ إِذَا فَسَدُوا، هُمُ الْمُظْهِرُونَ لِلْأَبَاطِيلِ، الْكَاتِمُونَ لِلْحَقَائِقِ، وَ فِيهِمْ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُون»(1).

علاوه بر اينكه قرآن، در آيات متعدّدى، لعن را مورد توجه قرار داده است، در كلمات و سيره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، اين مطلب به وضوع ديده مى‌شود:

الف: هنگامى كه پيامبر اسامه را در جنگ موته به عنوان امير قرار داد، برخى از اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) از همراهى با او سر باز زدند؛ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «جَهِّزُوا جَيْشَ أُسَامَةَ لَعَنَ اللهُ الْمُتَخَلِّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَة حتّى قالها ثلاثاً».(2) راستى، چه‌کسانى متخلّفان از لشکر اسامه بودند؟ آيا آنان کسانى غير از صحابه پيامبراند؟ تاريخ چه کسانى را رقم زده و معرّفى مى‌کند؟


1. تفسير برهان، ج 2، ص 171.

2. فتح الباري للعسقلاني، ج 7، ص 87؛ كنز العمال، ج 10، ص 572، ح 30266.

ب: عائشه به مروان بن حکم گفت: «إنّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) لعن أباك وأنت فى صلبه».(1)

در حديث ديگر نيز عائشه به او مى‌گويد: شنيدم پيامبر(صلى الله عليه وآله) به پدر و جدّ تو ابوالعاص بن اميّه فرمود: «إنّكم الشجرة الملعونة فى القرآن».(2)

بنابراين، اگر در زيارت عاشورا بنى اميه صريحاً مورد لعن و نفرين قرار گرفته‌اند، اين امر ناشى از رفتار و گفتار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است.

الف) تفاوت ميان لعن و سبّ

از برخى كتاب‌هاى لغت استفاده مى‌شود كه بين لعن و سبّ، فرقى نيست؛ ولى برخى ديگر از واژه‌نگاران گفته‌اند: لعن و سبّ، از حيث معنا فرق دارند.

لعن به معناى دور ساختن از رحمت خداوندى بوده، اما سبّ به معناى دشنام دادن و بدگويى نمودن است. در مصباح المنير، لعن به طرد و سبّ تفسيرشده، و فرقى بين اين دو قائل نشده است، ولى در بسيارى از كتاب‌هاى لغت، لعن را به معناى دور ساختن از رحمت حق و دورى از خير و جنت دانسته‌اند و در حقيقت، لعن را يك نوع عذاب قرار داده‌اند، اما سبّ، مشتمل بر معناى عذاب نبوده، بلكه ناسزاگويى است، وشيطان را از اين ‌جهت ‌لعين مى‌گويند كه ‌از آسمان طرد شده ‌است.

از کاربرد اين دو واژه در قرآن به‌خوبى استفاده مى‌شود كه بين این‌ها فرق است، در آيه 108 انعام آمده است:


1. ارشاد الساري، ج 7، ص 325؛ الدر المنثور، ج 6، ص 41.

2. السيرة الحلبية، ج 1، ص 327؛ تفسير آلوسي، ج 15، ص 107.

(وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).

در اين آيه شريفه، خداوند از سبّ و دشنام دادن معبود مشركين نهى فرموده است، چرا كه آن‌ها نيز مقابله به مثل کرده و خداوند متعال را از روى ظلم و جهل سبّ مى‌كنند.

چه بسا، برخى چنين پندارند که در آيه شريفه، سبّ به صورت مطلق، اعم از اينكه نسبت به معبود مشركين باشد يا غير آن، مورد نهى قرار گرفته و در نتيجه سبّ حتى نسبت به غير اين مورد نيز حرام است. در حالى‌كه به نظر مى‌رسد ظاهر آيه شريفه نهى از مطلق سبّ نبوده، بلكه در خصوص معبود مشركين و بت‌هاى آنان است؛ و اين دلالت بر حرمت مطلق سبّ حتى نسبت به ستمکاران كه داخل در مورد آيه شريفه است، ندارد.

از ديگر سو، ادامه آيه شريفه دلالت دارد هر موردى كه شخص مقابل، ممكن است در اثر سبّ نمودن، خداوند متعال را از روى ظلم و جهل مورد سبّ قرار دهد، سبّ حرام است؛ و به عبارت ديگر، علّت تحريم سبّ، سبّ نادانان نسبت به خداوند متعال است. اما در موردى كه ‌چنين پيامدى ندارد و طرف مقابل، خداوند را مورد سبّ قرار نمى‌دهد، سبّ حرام نيست.

و خلاصه، ترديدى نيست كه از آيات شريفه قرآن استفاده مى‌شود كه لعن ظالمين جايز و بلكه سنّت خداوند تبارك و تعالى است؛ اما سبّ معبود كفار جايز نيست و بين اين دو از نظر متعلّق فرق است؛ يعنى متعلّق رجحان، لعن ظالمين است، امّا متعلّق حرمت سبّ، معبود كفّار است.

از طرفى، امکان تحقّق سبّ نسبت به خداوند تبارك و تعالى از سوى کفّار وجود دارد، ولى امکان تحقق لعن نسبت به خداوند تبارك و تعالى از طرف مخالفان و کفّار موجود نمى‌باشد؛ چرا که اين معنى قابل تصوّر نيست.

از تفاوت‌‌هاى بين سبّ و لعن آن است که در مفهوم و معناى سبّ، اهانت و تنقيص دشنام داده شده معتبر است، و بايد عنوانى باشد که موجب اهانت ديگرى باشد؛ مانند اينکه به او «حمار» يا «کلب» يا «حيوان» خطاب شود؛ و از اين جهت، در سبّ، قصد هتک و اهانت نيز معتبر است. مرحوم محقّق خوئى در مصباح الفقاهه(1) آورده‌اند: «الظاهر من العرف واللغة إعتبار الإهانة والتعبير فى مفهوم السبّ وکونه تنقيصاً وإزراءً على المسبوب وأنّه متّحد مع الشتم». مرحوم شيخ انصارى، تشخيص مصاديق سبّ را به عرف واگذار نموده است، که ما با مراجعه به عرف، مى‌توانيم چنين شرطى را استفاده نماييم.

تفاوت ديگر، آن که سبّ از مصاديق قول زور است و از آيه شريفه (وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ)(2) حرمت آن استفاده مى‌شود؛ چرا که مراد از «قول زور» کلام قبيح بوده و بهترين مصداق آن سبّ است؛ در حالى که روشن است «لعن» از مصاديق قول زور به‌شمار نمى‌رود. آرى، اگر قول زور را به باطل تفسير نموده و بگوييم مراد از آن، کلام باطل و آن‌چه که متضمن معناى باطل‌است، مى‌باشد؛ در اين‌صورت، منحصر به افترا و دروغ خواهد بود. البته اين مطلب، خالى از مناقشه نيست.


1. مصباح الفقاهه، ج 1، ص 441.

2. سوره حج، آيه 31.

با مراجعه به روايات نيز مى‌توانيم اين تفاوت را استفاده نماييم؛ در روايتى که از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) رسيده، دو عنوان «برائت» و «سبّ» جداى از يکديگر آمده است؛ در روايت صحيحى، داود بن سرحان از امام صادق(عليه السلام) نقل مى‌کند: « قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّه(صلى الله عليه وآله) إِذَا رَأَيْتُمْ أَهْلَ الرَّيْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِى فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِيهِمْ وَ الْوَقِيعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ كَيْلَا يَطْمَعُوا فِى الْفَسَادِ فِى الْإِسْلَامِ وَ يَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا يَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبِ اللهُ لَكُمْ بِذَلِكَ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِى الْآخِرَة».(1)

نتيجه اين‌كه از نظر قرآن و روايات، لعن و سبّ از جهات مختلفى متفاوت‌اند، كه به آن‌ها اشاره شد؛ و شايد از همين جهت است که مرحوم شيخ حرّ عاملى صاحب وسائل الشيعه، عنوان حرمت لعن مؤمن را جداى از حرمت سبّ مؤمن قرار داده، و این‌ها را در دو باب جدا ذکر نموده است.(2)

با اين مطلب روشن مى‌شود آنچه را كه اميرالمؤمنين على بن ابى‌طالب(عليه السلام) در ايام جنگ صفّين به ياران خود فرمودند: «إِنِّى أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِين‏»؛(3) من كراهت دارم كه شما سبّاب و دشنام دهنده باشيد. با مسأله لعن كاملاً تفاوت دارد؛ چرا كه اگرچه لفظ كراهت در روايات غالباً در حرمت استعمال شده و دلالت بر كراهت اصطلاحى ندارد، اما بالأخره آنچه كه مورد نهى واقع شده،


1. الکافي، ج 2، ص 278؛ الوسائل، ج 16، ص 267.

2. باب 160 و 138 از کتاب العشرة.

3. بحار الانوار، ج 32، ص 561؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 11، ص 21؛ نهج البلاغه، ص 322.

دشنام دادن معاويه و ياران او است؛ و چه بسا حضرت انتظار داشتند در آن شرايط حساس كه بايد همه به فكر جنگ و پيروز شدن بر دشمن باشند، خود را مشغول به امور لفظى و كلامى نكنند.

در برخى ديگر از منابع(1) به جاى واژه «سَبَّابِين»، تعبير «لَعَّانِين» نيز آمده است: «قَالَ كَرِهْتُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا لَعَّانِين‏»؛ در اين فرض نيز علاوه بر پاسخ فوق مى‌گوييم: ممکن است در آن شرايط، اصحاب، کثرت لعن داشته‌اند و از اين جهت، به صيغه مبالغه آمده است؛ لذا، حضرت کراهت خويش را از اين‌گونه عمل کردن ـ زيادى در لعن ـ اعلام داشتند؛ و اين مطلب روشن است که کثرت لعن، امرى مرجوح است.

ب) حکم فقهى لعن

از بحث‌هايى كه لازم است در این‌جا به آن اشاره اجمالى شود، اين است كه لعن از نظر فقهى چه حكمى دارد؟

ظاهر آن است كه بر حسب ادلّه فقهى مى‌توان گفت لعن صادر از انسان نسبت به دشمنان دين به عنوان يك عمل مستحب و ارزشمند است و براى اثبات اين مطلب مى‌توان به اين ادلّه استدلال نمود:

الف: استدلال به عمومات ادلّه رجحان دعا؛ زيرا، لعن از مصاديق دعا و درخواست از خداوند است، و لعن دعا بر ضرر ديگرى و دور ساختن شخص از رحمت خداوند است؛ بنا براين، مشمول ادله دالّه بر رجحان ‌دعا مى‌شود و نمى‌توان گفت اين ادلّه از مورد لعن انصراف دارد.


1. بحارالانوار، ج 32، ص 399؛ شرح نهج‌البلاغه، ج 3، ص 181؛ مستدرک ‌الوسائل، ج 12، ص 306.

ب: لعن از مصاديق تبرّى است و تبرّى از دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به طور مسلّم رجحان و بلكه در برخى موارد وجوب و لزوم دارد.

بله، مى‌توان گفت تبرّى در صورت لزوم در دايره قلب است و چنان‌چه آدمى در دل تبرّى بجويد، كافى است؛ ولى لعن متقوّم به اظهار به زبان و الفاظ است و اين دليل وجوب و يا رجحان اين مرحله از تبرّى که اظهار زبانى است را اثبات نمى‌کند.

ج: لعن يك نوع انزجار از ظلم است و اگر ما به دليل دوم توجه نکرده و مسأله تبرّى را عنوان نكنيم، مجرد اين معنى كه لعن يك نحو مخالفت با ظالم و انزجار از او است، براى عدم ترديد در حکم به رجحان لعن دشمنان دين کافى است.

د: مى‌دانيم رفتار و کردار پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و ساير معصومين(عليهم السلام) حجّت است و مى‌توان از فعل آنان به صورت مطلق بر جواز به معنى اعمّ، استدلال کرد؛ لکن در موارد خاص با توجه به موضوع و قرائن موجود، مى‌توان نوع خاصى از انواع سه‌گانه جواز را به اثبات رساند. و در مورد بحث، با توجه به موضوع حکم، مى‌توان گفت: اگر از قرائن، وجوب هم قابل اثبات نباشد، حدّاقل مطلق رجحان ثابت است.

هـ : بعيد نيست كه بتوان گفت لعين و دور از رحمت خداوند بودن از صفات بارز شيطان است و چيزى كه مناسب با اوصاف شيطانى است، اظهار به آن به هر نحوى رجحان دارد؛ چرا كه اين اظهار، در واقع مخالفت با شيطان و هر عمل شيطانى است.

و: از برخى آيات شريفه قرآن، چه‌بسا بتوان وجوب لعن را استفاده کرد. مى‌توان گفت آيه شريفه (أولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ)(1) جمله خبرى است و در مقام امر و انشاء ظهور در وجوب دارد، يعنى بر همه لعنت کنندگان، لعنت چنين افرادى واجب است.

در این‌جا مناسب است به کلامى که ابن ابى الحديد در اين زمينه آورده، بپردازيم:

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه(2) مطالبى از ابو المعالى جوينى و نيز اعتراض استادش ابوجعفر نقيب بر ايشان را نقل نموده که خلاصه‌اى از آن را در این‌جا ذکر مى‌نمايم:

در مطلب اول ابو المعالى مى‌گويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله) از قضاوت ديگران در مورد اصحاب خويش و آنچه که بين آنان واقع شده است و اختلافاتى که ميان آنان بوده نهى کرده و فرموده است: إيّاکم وما شجر بين صحابتى. سپس آورده است: ما از حقايق قضايايى که در صدر اسلام بين صحابه واقع شده است، به جهت فاصله زمانى بسيار زيادى که با آن‌ها داريم، بى‌اطلاع بوده و نبايد پيرامون آن‌ها بحث نماييم و اگرچه فردى از آنان گرفتار خطا شده باشد؛ و بر ما لازم است حداقل زوجه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) يعنى عائشه و پسر عمّه آنحضرت يعنى زبير و نيز طلحه را حفظ نموده و پيرامون آن‌ها سخن ناسزايى نگوييم.

در مطلب دوم او مى‌گويد: چه چيزى بر ما واجب مى‌کند که شخصى از مسلمانان را لعن نماييم يا از او تبرّى بجوييم؟! و اساساً


1. سوره بقره، آيه 159.

2. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 20، ص 413.

چه ثوابى بر لعنت و برائت مترتّب است؟! و آيا خداوند در قيامت از کسى که ديگرى را لعن نکرده، بازخواست مى‌کند و يا از کسى که لعن فرستاده است؟ اگر انسان در تمام طول زندگى‌اش ابليس را هم لعن ننمايد، نمى‌توانيم بگوييم اين شخص گناهکار است. بلکه بايد گفت اگر مسلمانى به جاى لعن، استغفار نمايد، اين عمل براى او از لعن کردن بهتر است.

سپس در مطلب سوم آورده است: چگونه جايز است کسانى را که خداوند بين رسول‌اش و بين آنان مودّت قرار داده لعن کنيم؟ و حال آنکه به تصريح مفسّرين عامّه آيه شريفه (عَسَى اللهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَينَ الَّذِينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً)(1) در مورد ابوسفيان و آل او نازل شده است، افزون بر اين، جميع آنچه را که شيعه نقل مى‌کند يعنى اختلاف بين اصحاب و مشاجره بين آنها، هيچکدام ثابت نيست و اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مانند فرزندان يک مادر بوده‌ و هيچکدام در باطن از ديگرى کدورتى در دل نداشته و بين آن‌ها هيچ اختلاف و نزاعى نبوده است.

ابن ابى الحديد مى‌گويد: در محضر استاد ابوجعفر نقيب يحيى بن محمد العلوى البصرى بودم، او پس از نقل کلام جوينى گفت: در گذشته ايام از برخى از علماء زيديه در ردّ کلام ابو المعالى مطالبى را ديده‌ام که به خط خود يادداشت نموده‌ام؛ سپس از ميان کتاب‌هايش، نوشته‌اى را به ما داد که در همان مجلس خوانديم و همه تحسين نمودند و خلاصه آن چنين است:

1ـ خداوند تبارک و تعالى دشمنى با دشمنانش را واجب نموده، همان‌طورى که دوستى با دوستانش را واجب فرموده است، به همين جهت در قرآن کريم آمده است:


1. سوره ممتحنه، آيه 7.

(لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ)(1) و همین‌طور در آيه‌اى ديگر نيز فرموده است: (وَلَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالنَّبِى وَما أنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أوْلِياءَ)(2) و در کريمه ديگر نيز آمده است: (لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللهُ عَلَيْهِمْ)(3).

افزون بر اين آيات شريفه، اجماع مسلمين بر وجوب دشمنى با دشمنان خدا و دوستى با اولياء اوست و در روايات نيز، حبّ در راه خدا و بغض در راه خدا واجب شمرده شده است.

آرى، اگر اين آيات و روايات و اجماع در کار نبود، با هيچ‌کس دشمنى نمى‌داشتيم و از هيچ‌کس تبرّى نمى‌جستيم.

2ـ اينکه جوينى به دليل دور بودن زمان صحابه از ما، مى‌گويد: نبايد در مسائل آنان اظهار نظر کنيم در جواب مى‌گوييم: اگر خداوند در قيامت بفرمايد: اگرچه آن‌ها از ديدگان ظاهرى شما دور بودند، اما از قلوب و گوش‌هاى شما غايب نبوده و شما اخبار صحيح و معتبرى در مورد آنان داشتيد و با همان اخبار صحيح بايد خود را ملزم به دوستى نبى و دوستى کسانى که او را تصديق کرده‌اند و دشمنى کسانى که با او دشمن بوده‌اند، مى‌نموديد. در آن روز چه جوابى خواهيد داشت؟ آيا شما نمى‌ترسيد که از مصاديق


1. سوره مجادله، آيه 22.

2. سوره مائده، آيه 81.

3. سوره ممتحنه، آيه 13.

اين آيه شريفه باشيد: (رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ)(1).

3ـ با مراجعه به قرآن کريم از آيات شريفه آن وجوب لعن استفاده مى‌شود. چرا که در قرآن آمده است: (أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ)(2) خبر در اين آيه شريفه در مقام امر و انشاء است، يعنى بر همه لعن‌کنندگان لعن چنين افرادى واجب است. در آيه ديگر خداوند تبارک و تعالى مى‌فرمايد: (لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِى إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ)(3) در اين آيه خداوند متعال، گنهکاران و کافران از بنى‌اسرائيل را به زبان پيامبر بزرگوارش حضرت داود(عليه السلام) مورد لعن قرار داده است و همین‌طور آيات 78 سوره ص و 57 و 61 سوره احزاب. و به دنبال اين آيات فرموده: (إِنَّ اللهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً)(4). پس در مقابل سؤال جوينى که مى‌گويد: چه چيزى بر ما لعن را واجب مى‌کند، بايد گفت: آيات متعددى از قرآن بيان‌گر وجوب لعن نسبت به برخى از افراد است.

4ـ اين مطلب که ابوالمعالى مى‌گويد چه ثوابى بر لعن مترتّب است و همین‌طور مطالب بعدى او، ناشى از عدم اطلاع و جهالت او است، چرا که بر حسب آيات قرآن، لعن از مصاديق اطاعت خدا است و اگر به نحو صحيح انجام گيرد، فاعل او استحقاق ثواب دارد و ملاک صحت آن اين است که لعن از روى ميل نفسانى نبوده و


1. سوره احزاب، آيه 67.

2. سوره بقره، آيه 159.

3. سوره مائده، آيه 78.

4. سوره احزاب، آيه 64.

شخص ملعون از نظر خداوند استحقاق لعن را نيز داشته باشد. آرى، اگر نزد خداوند، لعن برخى جايز نمى‌بود، هرگز آن را از معالم شرع قرار نمى‌داد و در قرآن به‌صورت مکرّر از آن ياد نمى‌کرد و نمى‌فرمود: (وَغَضِبَ اللهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ)،(1) زيرا مراد از کلمه «لعنه» آن است که ديگران را امر به لعن مى‌فرمايد و اگر مراد هم اين نباشد بايد گفت، از اين آيه شريفه استفاده مى‌شود که ما نيز مى‌توانيم و بلکه بايد لعن نماييم، چرا که خداوند آنان را لعن فرموده است. و آيا مى‌توان گفت که خداوند انسانى را لعن فرموده اما بر ديگران لعنت فرستادن بر او جايز نيست؟! چنين مطلبى را عقل اجازه نمى‌دهد.

سپس آورده است که آيا جوينى نمى‌داند که خداوند به ولايت و محبت دوستان خود و دشمنى دشمنان خويش امر فرموده است؟! آيا نمى‌داند همان‌طورى‌که از تولّى سؤال مى‌کند، از تبرّى نيز مى‌پرسد؟ او بايد بداند: نتيجه دوستى با دشمن خدا، خروج از ولايت خداوند است و اگر مودّت با آنان باطل باشد به ناچار، ضرورت برائت و دشمنى با آنان ثابت است، چرا که اجماع مسلمين بر آن است که بين مودت و برائت، شق سوم و واسطه سومى وجود ندارد.

5ـ اينکه جوينى گفته است به جاى لعن، سفارش به استغفار کرده است؛ بايد در جواب او گفت: بر طبق مبانى قرآنى در موارد وجوب لعن، استغفار بى‌فايده است، چرا که چنين شخصى ترک واجب کرده و عاصى است و نسبت به کسى که خداوند امر به


1. سوره نساء، آيه 93.

تبرّى از کرده است و با امر او مخالفت نموده و مصرّ بر معاصى است، توبه و استغفار براى او مورد قبول واقع نمى‌شود و تارک لعن بر شيطان با عدم اعتقاد به وجوب لعن، کافر و با اعتقاد به وجوب لعن، خطا کار است.

سپس در ادامه نوشتار مطالب مفصّلى پيرامون لعن بر يزيد و امثال او آورده است و مى‌گويد: در ميان اصحاب پيامبر افرادى مانند مغيرة بن شعبة بوده‌اند که عده‌اى شهادت بر ارتکاب او به زنا داده‌اند و عمر بن الخطاب نسبت به شهود او انکارى نکرد و نگفت نسبت به اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و کارهاى زشت آن‌ها بايد از قضاوت خوددارى نمود، بلکه شهادت شهود را استماع کرده، ليکن چون به چهار نفر نرسيد، ترتيب اثر نداد. اگر واقعاً روايت «أَصْحَابِى كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُم‏» صحيح مى‌بود بايد مغيره به اين روايت تمسّک مى‌جست، در حالى‌که چنين حرفى را نزد.

و همین‌طور شخص ديگرى به نام قدامة بن مظعون در زمان عمر مرتکب شرب خمر شد و عمر بر او حدّ را جارى کرد، در حالى‌که او از اصحاب پيامبر بلکه از اصحاب بدر بود و مشهور آن است که بدريون از اهل بهشت مى‌باشند. و خود او نيز در مقابل اعتراض نکرد و به کلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) تمسک نجست.

همین‌طور موارد ديگرى را به‌عنوان نقض بيان نموده است و در ادامه آورده است: کسانى که مى‌خواهند از اختلاف صحابه و طعنه زدن برخى از آنان نسبت به يکديگر و قدح آنان نسبت به هم اطّلاع بيشترى پيدا کنند به کتاب نظّام مراجعه نمايند و نکته مهم و قابل توجه در این‌جا اين است که جاحظ در مورد نظّـام گفته است: او

شديدترين مردم مخالفت با شيعه بوده است، به اين دليل که شيعه طعن فراوان بر صحابه دارند. ولى با آن‌که اينکه مطاعن زيادى در مورد شيعه نقل مى‌کند، چند برابر آن را در مورد صحابه وارد مى‌نمايد و جاحظ از برخى از رؤساء معتزله نقل نموده که اشتباه ابوحنيفه در باب احکام بسيار است چون جماعت کثيرى از مسلمين را گمراه نموده و اشتباه حمّاد بن ابى سليمان از او بزرگتر است چون ابوحنيفه شاگرد او در حديث بوده است تا مى‌رسد به اينکه اشتباه ابن مسعود که از اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده، از همه این‌ها بزرگتر و بيشتر است، زيرا او اول کسى است که مبادرت به قياس نمود و دين را با رأى خودش تنظيم کرد.

ثمامة بن اشرس که در خراسان از ملازمين رشيد بن مهدى بود کتابى در رد ابوحنيفه نسبت به مسأله قياس و اجتهاد به رأى نوشت و هنگامى که در مورد اين کتاب از او سؤال شد، در جواب گفت: اين کتاب را فقط در ردّ ابى‌حنيفه ننوشته‌ام، بلکه در ردّ همه کسانى که قبل از او در اسلام مسأله رأى را مطرح نمودند از قبيل علقمه بن قيس و اسود بن يزيد و عبدالله بن مسعود نيز نوشته‌ام.

جاحظ در کتاب معروف خود به نام توحيد آورده است: ابوهريره شخص موثّقى در نقل حديث از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نبوده است و على بن ابى‌طالب(عليه السلام) او را توثيق ننمود، بلکه متّهم و مورد قدح قرار داد و همین‌طور عمر و عائشه نسبت به او چنين نظرى داشتند. در پى آورده است: حال چگونه مى‌توانيم بگوييم تمام صحابه عادل‌اند در حالى‌که از جمله آنان حکم بن ابى العاص است که دشمن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود و نيز وليد بن عُقبه مى‌باشد که به تصريح

قرآن در آيه شريفه (إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)(1) فاسق شمرده شده است و همین‌طور بُسر بن أبى ارطاة که عدوّ خدا و رسول بوده است.

سپس آورده است: تعجّب از حشويه و اصحاب حديث از اهل سنت است که از طرفى معتقد به معصيت انبياء الهى هستند و در مقابل کسانى که اين عقيده را انکار مى‌کنند ايستاده و آن‌ها را مورد طعن قرار مى‌دهند و آنان را مخالف نص قرآن مى‌دانند. و از طرف ديگر اگر نسبت به عمرو بن عاص يا معاويه و يا امثال این‌ها حرفى زده شود و معصيتى به آنان منسوب گردد، چهره‌هاى آن‌ها برافروخته و گردن‌ها کشيده و چشم‌ها از حدقه بيرون مى‌افتد و با عنوان اينکه اين شخص رافضى است و صحابه را سبّ مى‌کند با او برخورد مى‌نمايند.

او مى‌گويد: اگر آنان در مورد اعتقاد به معصيت پيامبران بگويند که ما از نصوص قرآن تبعيت مى‌کنيم؛ ما در جواب مى‌گوييم نسبت به برائت از جميع گنهکاران نيز بايد از نصوص قرآن تبعيت کنيد. زيرا در قرآن مجيد مى‌فرمايد: (لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ).(2)

اين بود اجمالى از نوشتار مفصّلى که ابن ابى الحديد در اين زمينه نقل مى‌نمايد. او با نقل مفصل اين نوشتار گويا اساس مطلب را پذيرفته و در مورد لعن هيچ تعليقه‌اى را نياورده، اگرچه نسبت به برخى از موارد در مقام توجيه برآمده است و در ادامه مى‌گويد:


1. سوره حجرات، آيه 6.

2. سوره مجادله، آيه5.

علي(عليه السلام) در نزد ما به منزله پيامبر(صلى الله عليه وآله) است و قول و فعل او حجت است و اطاعت او واجب است و چنان‌چه او از شخصى تبرّى جسته باشد ما هم از او، ـ هرکسى که باشد ـ تبرّى مى‌جوييم، حال بايد ديد که آيا از طريق خبر صحيح چنين امرى واقع شده است يا خير؟ در پاسخ مى‌گوييم: آرى برائت علي(عليه السلام) از مغيره و عمرو بن عاص و معاويه ثابت و به منزله خبر متواتر است، از اين‌جهت هيچ‌يک از اصحاب ما آن‌ها را دوست ندارند و بر آن‌ها درود نمى‌فرستند.

ولى امروزه در ميان جامعه اسلامى ما، افرادى تحت عنوان روشنفكرى به دنبال زدودن لعن و حذف آن از فرهنگ دينى مسلمانان‌اند؛ گاه با اين پندار که لعن با فطرت و حقيقت انسانيت سازگارى ندارد؛ و گاه با اين فرياد كه بايد به دنبال احيا و بيدارى مبتنى بر هم‌زيستى با ساير مذاهب و اديان و حتى با كفّار و بت‌پرستان بود؛ و آنقدر دايره آزادانديشى خود را توسعه مى‌دهند كه با جهالت تمام مى‌گويند: دينى كه در او لعن و نفرين نسبت به ديگران باشد، دين جامعى نيست.

آيا مى‌توان گفت طرفداران حق و حقيقت و يكتاپرستى، نبايد كسانى را كه طرفدار بى‌دينى و بت‌پرستى‌اند و يا كسانى كه به دنبال ترويج اباحه‌گرى و لامذهبى در جامعه‌اند را لعن و نفرين کنند؟!

ما بر اين باوريم كه انسان بر حسب فطرت خدايى خود در مرحله‌اى قرار مى‌گيرد كه راه مقابله با باطل و كفر و الحاد را لعن مى‌داند، و با اين عمل، به ايمان و اعتقاد خود صلابت و استحكام بخشيده، و بر باطل‌ بودن ‌افكار ملحدين ‌و مخالفين، مهر دائمى ‌بطلان ‌مى‌زند.

لعن در حقيقت يك شعار برخاسته از شعورى ريشه‌دار و عميق است؛ لعن فريادى است كه از اعماق ايمان و ژرفاى آگاهى سر داده مى‌شود؛ لعن، اعلام نااميدى هميشگى از ملعون، و مطرود بودن دائمى اوست: (وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِى إِلَى يَوْمِ الدِّينِ).(1)

در خاتمه، يادآور مى‌شويم:

آنچه بيان شد، اشاره‌اى به مبانى علمى اين بحث بود، امّا در شرايط كنونى كه وحدت امّت اسلامى از هر امرى لازم‌تر و واجب‌تر است، و ممكن است با چنين عملى به صورت آشکار، به اختلافات ميان مسلمانان دامن زده شود، هرگز به لعن آشکار نسبت به کسانى که گروهى از مسلمانان به اشتباه از آنان طرفدارى مى‌کنند، توصيه نمى‌کنم؛ زيرا، مراقبت از اساس اسلام لازم است. و اين امر، رهين اتحاد و يكپارچگى امّت اسلامى است.


1. سوره ص، آيه 78.

گفتارهاى حسينى

مقدمه

فصل اول

سخنرانی

عزاداری بر حضرت سید الشهداء(عليه السلام)
تجلّى مودت اهلبيت(عليهم السلام)(1)

مودت اهلبيت واجب است

مجالس عزادارى مصداق مودت اهلبيت(عليهم السلام)

فضيلت گريستن و اشک بر امام حسين(عليه السلام)

خيمه عزاى امام حسين؛ قبه الحسين است

شکوه، عقلانیت و بندگی در شهادت امام حسین(عليه السلام)

زندگى برپايه عقل بهترين سبک زندگى

محبوب‌ترين مخلوق خدا عقل است

کمال عقل تبعیت از حق

عقل برای همگان تکلیف‌آور است برخلاف عشق

کم‌عقلی مرز ایمان و کفر

آثار عقل

حب دنیا عقل را فاسد می‌کند

تحلیل قیام اباعبدالله(عليه السلام) بر پایه عشق تحریف عاشوراست

نقش مظلوميت در نهضت امام حسين(عليه السلام)(1)

حکم عقل به قبح ظلم

آثار سوء دنيوى و اُخروى ظلم در قرآن و روايات

ظلم منشأ هلاکت مردم

تجسم ظلم در قيامت به تاريکى‌ها

قيام امام حسين(عليه السلام) چون عقلانى بوده است براى انسان‌ها تکليف‌آور است

اسلام ظلم به کفّار و بهائم را هم قبيح مى‌داند

شدت قبح ظلم نسبت به اهلبيت(عليه السلام)

وجه شدت مظلوميّت أبا‌عبد‌الله(عليه السلام) بر ديگر امامان

الف: درخواست بيعت با فاجر فاسق

ب: بى‌وفايى دعوت‌کنندگان

زيارت عاشورا و ظلم به اهلبيت(عليهم السلام)

حسين بن على(عليهما السلام) کلمه تام خدا (1)(1)

غايت و هدف از خلقت معرفت امام است

شهداء عارفين حقيقى امامت

شناخت امامت راه‌حل مشکلات بشر

مى‌توان در صف ياران أبا ‌عبد‌الله(عليه السلام) قرار گرفت

حسین بن على(عليهما السلام) کلمه تام خداوند (2)(1)

ضرورت آشنايى با مبحث امامت

توحيد، رسالت، و امامت جدايى ناپذيرند

مصاديق کلمه الله در قرآن

اهلبيت کلمه تام خدا

اعتقاد به امامت راه تقرب به خدا

ائمه نور واحد هستند و هیچ اختلافی بین آن‌ها نیست

امام معصوم(عليه السلام) شاهد بر اعمال همه مردم(1)

بیان اوصاف ائمه(عليهم السلام) در قرآن کریم

تجلی شاهد بودن امامان درقیامت و موضوع شفاعت

تفاوت شهادت و آگاهی ائمه(عليهم السلام) با سایر مردم

تقویت اعتقادات دینی بهترین راه برای دوری از گناه

عرضه اعمال انسان خدمت امام معصوم در حیات و ممات

دلیل قرآنی بر شهادت و آگاهی امامان معصوم از اعمال امت

شهداء علی الناس چه کسانی هستند؟

آیا کل امت اسلام می‌تواند شاهد بر همه امت‌ها باشد؟

حسين بن على چراغ هدايت و بهترين راه تقرب به خدا(2)

محک رشد انسانيت نزديک‌تر شدن به اهداف عاشورا است

غايت خلقت، اطاعت از حجّت خداست

قيام امام حسين(عليه السلام) منشأ بيدارى و قيام انسان‌ها عليه ظلم و ستم

خداوند شيعيان را براى نصرت اهل‌بيت(عليهم السلام) برگزيد

گسترش هيئات و مراسم عزاداري

ابعاد سياسى ـ اجتماعي زیارت أربعین أباعبدالله الحسين(عليه السلام)(1)

استحباب مؤکد يا وجوب کفايى زيارت امام حسين(عليه السلام)

کراهت ترک زيارت أبا عبد الله(عليه السلام)

استحباب زيارت امام حسين(عليه السلام) بر بانوان

فضيلت پياده رفتن به زيارت أبى عبدالله(عليه السلام)

انگيزه زيارت اظهار محبت به رسول‌خدا(صلى الله عليه وآله) و أميرالمؤمنين(عليه السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام) باشد

زيارت امام حسين(عليه السلام) و وجهه اجتماعى شيعه

غلبه بعد سياسى زيارت امام حسين(عليه السلام) بر بُعد عبادى آن

استحباب نيابت در زيارت امام حسين(عليه السلام)

اربعین ظرف معرفی امامت(1)

معرفی شیعه به دنیا مهم‌ترین دستاورد انقلاب

امامت محور حل مشکلات جهان اسلام

بهره‌برداری صحیح از عاشورا(1)

پيروان ابراهيم حنيف شيعيان هستند

انقلاب اسلامی نشأت‌گرفته از قیام امام حسین(عليه السلام)

تلاش دشمن در ایجاد فاصله بین جوانان و آموزه‌های عاشورا

عزاداری‌ها به سبک سنتی خود برگزار شود

فضیلت و ارزش کار فرهنگی

محرم و درسهايى از نهضت حسينى(1)

الگوپذیری روحانیت از حرکت امام حسین(عليه السلام)

هدف اصلی قیام اباعبدالله(عليه السلام) مبارزه با دشمنان دین و بدعتگزاران

تلاش دشمن برای نابودی ریشه اسلام و تشیع

درس‌هایی که باید از حرکت عاشورا گرفت

فصل دوم

مصـاحبـه

تحلیلی از قیام حضرت اباعبدالله الحسین(عليه السلام)

بررسی نظریه شهادت‌طلبی

بررسی و نتیجه نهایی

پاسخ به چند سؤال پیرامون شناخت حادثه عاشورا و کیفیت عزاداری بر امام حسین(عليه السلام)(1)

چه حکم شرعی دارد؟

سبک و روش آيت‌الله العظمى فاضل لنکراني(ره)
در برگزارى عزادارى حضرت سيّد‌الشهداء(عليه السلام)(1)

اهتمام به برپايى مجلس روضه و عزاداري

حضور در مجلس زودتر از ديگران

پايين مجلس نشستن

وصيت به برپايى مجالس روضه

رکن عزادارى بيان حقايق دين توسط اهل منبر است

لزوم مطالعه بر خطيبان و اهل منبر

پرهيز اهل منبر از نقل خواب‌ها

پرهيز مداحان از اشعار شرک‌آلود

پرهيز از بيان مطالب بدون سند

خون‌بهاى يك آيين(1)

1. شهادت‌طلبی

2. تشکيل حکومت

3. امتثال امر الهي

4. احياء دين و مقابله با فسق يزيد

فصل سوم

نـوشتـار

پیرامون اعتبار زیارت ناحیه مقدسه

پیرامون لعن و استحباب آن

سخنى پيرامون لعن

الف) تفاوت ميان لعن و سبّ

ب) حکم فقهى لعن