روش فهم قرآن (۲)
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
۱۰:۱۶
۳۸
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
-
اطلاعیه برگزاری مراسم دهه محرم
-
ترامپ احمق نمیفهمد که رهبری نظام و مرجعیت دینی که در رأس این نظام وجود دارد به منزله همه امت اسلامی است
-
پیام تسلیت آیت الله فاضل لنکرانی به مناسبت شهادت سرداران سپاه و دانشمندان هستهای و مردم بیگناه
-
عمامه گذاری جمعی از طلاب در روز عید غدیر در دفتر آیت الله فاضل لنکرانی
-
لازمه رسیدن به نتیجه در طلبگی؛ دانستن ارزش کار و داشتن هدف است
-
امام خمینی(قده) احیاگر فقه اجتماعی / اساتید و فضلای حوزه پاسخگوی شبهات جامعه باشند
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
عنوان بحث «روش فهم قرآن کریم» است. ما باید بدانیم برای فهم این کتاب عزیز و این معجزه بزرگ پیامبر اکرم(ص) چه باید کنیم.
گفته شد برای فهم مراد خدای تبارک و تعالی از آیات قرآن، باید به ترتیب اولاً به خود قرآن کریم مراجعه شود، آیات مناسب آن آیه مورد بررسی قرار گیرد، ملاحظه شود این آیه متشابه است یا محکم؟
در مرحله دوم باید به روایاتی که از معصومین(ع) وارد شده مراجعه شود، چون حضرات معصومین بر اساس حدیث شریف نبوی «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» ثقل اصغر و حقیقت قرآن هستند. اصلاً حقیقت امامت و قرآن جداییناپذیر و یک حقیقت واحده هستند لذا ائمه، بهعنوان قرآن ناطق و کتاب خدا، بهعنوان قرآن صامت معرفی گردیدهاند.
ممکن است گفته شود در عصرغیبت مردم دسترسی به امام معصوم(ع) ندارند، آنچه که در دسترس است روایات است و روایات هم غیر از خود معصومین هستند لذا نمیتوان روایات را ثقل اصغر در حدیث ثقلین دانست.
این مطلب درست است، اما باید توجه داشت این روایاتی که امروز در اختیار ماست گرچه تمام آن روایاتی نیست که از ائمه(ع) صادر شده، چون بسیاری از روایات از دست رفته است، ولی بزرگانی که صاحبان این کتب روایی هستند با زحمات فراوان آنچه را که مورد اطمینان بوده در کتب اربعه جمع آوری کرده اند و قرائنی بر وثوق صدوری و خبری این روایات وجود دارد که ما ازاین طریق ظن قوی پیدا میکنیم که از خود امام معصوم(ع) صادر شدهاند.
خود ائمه ما هم خیلی تأکید میفرمودند که رُوات روایات را دقیق بنویسند، در محضر ائمه روایت را مینوشتند و بعد آن را در کتابشان ثبت نموده و حتی گاهی دوباره آن حدیث را بر ائمه میخواندند، به این طریق اصول اربعماة درست شد و با استفاده از این چهارصد اصول، این کتب اربعه ارزشمندی که در اختیار ماست تدوین گردید.
بر این اساس همه اخباریها کتب اربعه را معتبر میدانند، از میان اصولیین هم برخی از علماء قوی همه کتب اربعه و برخی نیز مثل مرحوم نائینی تمام کافی را معتبر میدانند. لذا این تشکیک که معلوم نیست روایات حرف ائمه باشد تشکیکی نابجاست، ما هستیم و همین روایاتی که بسیاری از آنها معتبرند، هرچند ممکن است در بعضی از آنها خللی از جهت سند یا دلالت وجود داشته باشد. بنابراین در مرحله دوم باید به روایات مراجعه شود.
در مرحله سوم باید به عقل مراجعه شود. با طی این سه مرحله، انسان تا حدّی میتواند بگوید مراد خدای تبارک و تعالی از این آیه این است.
باز تکرار میکنم چون برای بعضی از آقایان محترم که مطلب روشن نشده، تا سخن از مراجعه به روایات به میان آید میگویند این همان اخباریگری است. اولاً این سخن که در فهم قرآن باید به خود قرآن مراجعه شود خودش یک باب وسیع است که چه بسا بخش قابل توجهی از آیات از همین راه روشن شود. نظیر نمونههایی که در جلسه گذشته بدان اشاره شد، در مراحل بعد باید سراغ روایات و عقل رفت، و این با اخباریگری فرق میکند. ثانیاً وقتی دست ما از این سه مرحله کوتاه شد میگوئیم بله آیه ظاهری دارد و این ظاهر هم حجت است و ما به این ظاهر تمسک میکنیم برخلاف اخباریها که ظاهر قرآن را در آیات الاحکام و یا در کل قرآن اصلاً معتبر نمیدانند.
بنابراین هیچکس نمیتواند با خواندن یک آیه حتی اگر مقداری هم با لغت عرب آشنا باشد آیه را معنا کند و بگوید خدای تبارک و تعالی هم همین معنا را اراده کرده است.
اینک اشارهای به نمونه دیگر. دو آیه در قرآن هست، یکی آیه سوم سوره شریفه نساء «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ» ظاهر آیه میفرماید خدای تبارک و تعالی تعدد زوجات را مباح کرده (بعضی هم قائل به رجحان هستند) «إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً» اگر خوف دارید که نتوانید بین همسران عدالت برقرار کنید حق ازدواج با بیش از یک نفر را ندارید.
در آیه 129 همین سوره نیز میفرماید: «وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساء وَلَوْ حَرَصْتُمْ»، شما قدرت برقراری عدالت بین نساء را ندارید هر چند هم تلاش کنید.
ابن ابی العوجا به هشام بن حکم گفت ألیس الله حکیماً؟ مگر خدا حکیم نیست؟ هشام گفت بله هو احکم الحاکمین، بعد گفت این دو آیه که با هم جور در نمیآید، یک آیه میگوید: «و إن خفتم ألا تعدلوا فواحدة» معنایش اینست که ممکن است بتوانید عدالت برقرار کنید و یا نتوانید، اما دراین آیه میفرماید: «لن تستطیعوا أن تعدلوا بین النساء» شما هرگز نمیتوانید عدالت برقرار کنید، چگونه خدای حکیم بین این دو را جمع کرده است؟
هشام بن حکم میگوید من نتوانستم پاسخ درخوری دهم؛ لذا به مدینه آمده و خدمت امام صادق(ع) رسیدم. حضرت فرمود هشام الآن نه وقت حج است و نه وقت عمره، چه شده که نزد ما آمدی؟ عرض کردم چنین قضیهای مطرح شده و من نتوانستم جوابی به ابن ابی اعوجا بدهم.
امام صادق در یک کلمه میفرماید: آیه شریفه «إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا» درباره نفقه است، یعنی برکسی میتواند بین دو یا سه همسر عدالت اقتصادی برقرار کند تعدد زوجات مباح است یا رجحان دارد اما آیه «وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا» درباره محبت قلبی و مودّت است، خدا میفرماید کسی که دو یا سه همسر اختیار کند قدرت تقسیم محبت عادلانه بین آنها را نخواهد داشت! چون یک امر قلبی و خارج از قدرت اوست.
این ظاهر آیه است، بحث تفسیری و تأویلی و بطون قرآن هم نیست، چون بعضی از آقایان میگویند معنای سطحی و ابتدایی آیات قابل فهم برای همه هست، خب دراین دو آیه، همین معنای ابتدایی را اگر امام صادق(ع) نمی فرمود چه کسی میتوانست بفهمد؟ ابن ابی العوجا روی همین معنای ظاهری گرفتار این تهافت شد و در حکیم بودن خدا تشکیک نمود. هشام بن حکم هم با آن مرتبه علمی بالا نتوانست پاسخ دهد و خدمت امام(ع) رسید و حضرت با این دو کلمه جواب مسئله را بیان فرمود.
من یادم میآید مشاور امور زنان و خانواده یکی از روسای جمهور گذشته با استدلال به همین آیه «وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساء» در صدد بود بگوید حکم شرعی جواز تعدد زوجات را فقها برخلاف قرآن گفتهاند، و خیلی هم روی آن مانور میداد. یک روز که به ملاقات ما آمد به او گفتم شما لااقل به تفاسیر یک نگاهی میانداختی و این روایت را میدیدی. خیلی عذرخواهی کرد وگفت من این روایت را ندیده بودم.
اینکه میگوئیم قرآن کتابی نیست که کسی با دیدن یک آیهاش بگوید معنایش چنین است و تمام، اصلاً از اول بنای خدای تبارک و تعالی این بوده کتابی را نازل کند که بشر به نحو عادی و طبیعی نتواند مراد خدا را بفهمد و باید برای فهم آن به یک حجت مراجعه کند، خدای تبارک و تعالی میتوانست از اول، آیات و عبارات را به یک نحوی بیان کند که نیازی به معصوم نباشد، خود قرآن میفرماید «أَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ»، ما قرآن را بر توی پیامبر نازل کردیم که در مرحله اول آن را برای مردم تلاوت کرده و در مرحله دوم آن را تبیین نمایی. «لتبیّن ما نزّل إلیهم»، یعنی قرآن نیاز به مبیّن دارد.
آیا خدا نمیتوانست از اول، همه ی آیات محکم را نازل کند و هیچ آیه متشابهی نازل نکند؟ اساس برنامهی خدای تبارک و تعالی این بوده که یک کتابی نازل کند که در کنارش پیامبر و امامی مبین آن باشد، از این تعداد آیات هم تجاوز نکند، این به معنای اخباریگری نیست، به آنهایی که میگویند این اخباریگری و تنزل دادن قرآن است، باید گفت این نه تنها تنزل قرآن نیست بلکه نمایانگر عظمت قرآن است. این عظمت قرآن را میرساند که مبین آن باید انسان کاملی باشد که حجّت خداست و حقیقتش حقیقت قرآن است.
اشکالی که برخی از آقایان فرمودهاند و من واقعاً تشکر از آنان میکنم، این است شما که میگوئید قرآن نیاز به روایت دارد با این حرف شأن قرآن را پائین میآورید، عرض ما این است که این عظمت قرآن است، خدا طوری کتابش را با عظمت قرار داده که یک انسان کامل دارای علم الکتاب بتواند مبین آن باشد. علم الکتاب، یعنی علم تمام کتب آسمانی، قرآن و غیر قرآن در نزد اینهاست و این علم هم به صورت لدنّی به آنها عنایت شده، بنابراین حقیقت قرآن در وجود شریف اهلبیت(ع) است.
خدا کنار قرآن یک حقیقت بنام «امام» قرار داده، و ما راهی جز روایات برای رسیدن به کلام امام نداریم. این را هم در جای خودش بحث کردهایم که خبر واحد در آیات قرآن هم حجیت دارد و اصولیین درجه اول از نائینی و غیر نائینی قائل به این مطلب هستند، مرحوم آقای خوئی و مرحوم والد ما نیز قائل به همین مطلب هستند، بالاخره این کتاب اینگونه است، در پاسخ دیگر به مستشکل، نقل کلام می کنیم به خود رسول خدا(ص) و میپرسیم چرا خدا یک قرآنی نازل کرده که نیاز به بیان پیامبر داشته باشد؟
همه مصیبتها و گرفتاریهای مسلمین از اینجا شروع شد که بعد از رحلت پیامبر، امیرالمؤمنین به مدعیان خلافت که در صدد گردآوری قرآن برآمدند فرمود بگذارید آن قرآنی که من جمعآوری کردهام را نزد شما بیاورم، آنها گفتند نه ما به آن قرآن نیازی نداریم، حالا آن قرآن کدام قرآن بود؟ آیا آیاتش با این قرآن فرق دارد؟ ابدا، آن قرآن شامل بیاناتی بود که پیامبر در مورد هر آیهای بیان فرموده، خود امیرالمؤمنین(ع) فرمود پیامبرهر آیهای که نازل میشد برای من قرائت میکرد و من آن را مینوشتم آنگاه خصوصیات مربوط به این آیه را پیامبر میفرمودند و من در ذیل آن آیه نوشتم. آنچه که شیعیان آن را به نام مصحف علی میشناسند همین است. یعنی مصحفی که تبیینها و توضیحات پیامبر در آن آمده. حال شما به ما جواب دهید خدا چرا یک قرآنی فرستاد که نیاز به بیان داشته باشد؟
بالاتر از این، تعداد زیادی از آیات در قرآن میفرمایند: «يعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ» است؟ نظیر« لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» یعنی این کتاب همیشه نیاز به معلم دارد، در زمان حیات پیامبر معلم این کتاب خود حضرت بودند و بعد از رسول خدا، ائمه معصومین(ع) معلم الکتاب هستند، یکی از گرفتاریها و محرومیتهای ما در زمان غیبت، محرومیت از معلم کتاب است! خداوند متعال از اول، این کتاب را طوری قرار داده که نیاز به معلم دارد. این از اختصاصات این کتاب است یعنی قرآن کتابی است که خدا نازل فرمود، حقیقت آن را هم در وجود یک انسان کامل قرار داد که تا قیامت این دو در کنار هم باشند منتهی در زمان ما که عصر غیبت است آن حضرت در پسِ پرده غیبت قرار دارند.